در این نوشته ابتدا به واکنش فراموش شدهای از طرف مارکس در سیر مبارزهی طبقاتی اشاره خواهد شد، و بعد نظری خواهیم داشت به واکنش نظردهندگان چپ در ارتباط با انتخابات نزدیک در ایران.
مقدمه
راستها و لیبرالها از دیر باز برای کوبیدن مارکسیسم، تحریف سخنان مارکس و آوردن نقلقولهای جویده جویده از او را آزمودهاند. یکی از این تحریفهای خیلی معروف که از بس تکرار کردهاند چنان در اذهان جا گرفته که انگار یک واقعهی تاریخی است، این است که مارکس بالاخره خودش گفت: من مارکس هستم و نه مارکسیست. راستهای حیلهباز با جدا کردن این جمله از زمینهی تاریخیاش مثل خیلی دیگر از موارد، هدفشان مضحکه کردن هم مارکس بود و هم مارکسیسم.
اما جملهی مارکس یک «اگر» در آغازش بود که در تحریف راستها عامدانه وا افتاده است. او گفته بود اگر برخی از تفسیرهای نادرست از نظریههای ماتریالیسم تاریخی و سرمایهداری، «مارکسیستی» باشد، من مارکسیست نیستم.
منظور مارکس کدام تفاسیر بود؟
سال ۱۸۸۰ رهبران کارگران فرانسه، ژول گِد و لافارگ برنامهای برای مبارزه تدارک دیده بودند که با اتکا به آن میخواستند برخی امتیازها را که کارخانهداران به کارگران داده بودند، صرفا به خاطر اینکه «حملهای تاکتیکی» از طرف آنهاست، رد کنند و برای مطالبات رادیکالتر کارگران را به قیام دعوت کنند. مارکس با چپروی لافارگ و گِد مخالفت جدی کرد، و به آنان گفت: این کار شما چیزی نیست جز لافزنی انقلابیمآبانه و نشان میدهد شما ارزش مبارزهی اصلاحطلبانه را نمیدانید. و در ادامه، آن جملهی معروف را به زبان فرانسه ادا کرد که: اگر شما مارکسیست هستید من مارکسیست نیستم. منبع این نقل قول هم نامهای است که انگلس برای ادوارد برنشتاین نوشته است.
زمینهی تاریخی این سخن معروف مارکس در ضمن نشانگر چند چیز است. یکی اینکه مارکس چگونه بر خلاف تصور بسیاری دچار دگماتیسم انقلابیگری نبوده و بسته به شرایط عینی اجتماعی مخالفتهای اصلاحگرایانه را هم تایید میکرده است، و یکی اینکه مارکس حتی قبل از اینکه یک فیلسوف باشد یک روزنامهنگار بود. و تمام تحلیلهایش ریشه در واقعیت عینی و روزانهی کوچه و خیابان داشت. و همین علامت فارقهی او از سوسیالیستهای تخیلی است.
نکتهی جالب این است که این جملهی خارج از زمینهی تاریخیاش را ما همیشه از زبان راستها شنیدهایم. احتمالا یک بار یکی از آنان بر حسب تصادف این را جایی -شاید در ستونی از یک روزنامه و نه مطلقا در منبع اصلی- خوانده است و بقیه طوطیوار بعد آن را تکرار کردهاند. چون به ندرت میتوان به آدم راستگرایی برخورد که شخصا مارکس را خوانده باشد. محمد رضا نیکفر بر این باور است که اوضاع در میان چپها خیلی بهتر از این نیست.(در نشست میزگردی در پرگار در باره مارکس)
انتخابات و چپ
در رسانههایی که بیشتر چپها فرصت مییابند تا نظرات خود را در بارهی انتخابات پیشِ رو بازتاب دهند، میتوان دید که اکثر نظردهندگان با خط مشی تحریم همراهی میکنند و در نوشتههای خود علل این رویکردشان را توضیح میدهند. این گرایشها که معمولا فاقد تحلیلهای نو بر اساس شرایط جدید اجتماعی است، از این نظر جلب توجه میکنند که نظردهندگان خود را سخنگوی یک حزب یا سازمان ناموجود و تخیلی فرض کردهاند و همگان را با زبان حزبی به تحریم دعوت میکنند. در این نوشتهها کوچکترین اشارهای به تمایلات امروزی بخشهای مختلف جامعه نسبت به شرکت یا تحریم یا بیتفاوتی دیده نمیشود. حال آنکه طرز تفکر چپگرایانه پیش از هر چیز موظف است تحلیلی از تمایلات جدید مردم در بخشها، طبقات و لایههای مختلف جامعه ارایه کند، و توضیح دهد چرا در هر بخش کسانی یافت میشوند که در انتخابات شرکت میکنند یا آن را تحریم میکنند. اما اگر ما تنها به نوشتههای این دوستان تکیه کنیم، در نهایت ممکن است به این نتیجه برسیم که جز درصد کوچکی که همانا جیرهخواران رژیم هستند، کس دیگری در انتخابات شرکت نمیکند.
با این همه قراین نشان میدهد که وضعیت جور دیگر است، و این بار نیز رژیم موفق خواهد شد درصد قابل توجهی از مردم را پای صندوق رای بکشاند. نوشتههای تحریمگرا و فاقد تحلیلِ دوستان چپ سرانجام حاصل دیگری جز سرخوردگی برای خوانندگانشان و خودشان نخواهد داشت.
تایید کنیم یا نه، این بار عدهی بیشتری در انتخابات شرکت میکنند، نه به این خاطر که فکر میکنند با رای آنان تغییری در ساختار رژیم پدید میآید، بلکه از این رو که آنان تنها به یک چیز فکر میکنند و آن اینکه شاید اگر یک کادر نسبتا کارآمدتر سر کار باشد، آن کادر بتواند سیر نزولی معیشتیشان را کندتر کند و آنان را از گرسنگی و مرگ نجات دهد. به دنبال هیچ چیز دیگر نیستند. نه آزادی میخواهند از این رژیم، نه اختیار در پوشش و نه هیچ مطالبات دیگر سیاسی. فقط به این فکر میکنند که باید در وهلهی اول زنده بمانند. به عبارت دیگر، رژیم وضعیت اقتصادی را به عمد تا چنان نقطهای وخیم کرده است که زحمتکشان دغدغهی دیگری جز بقا ندارند. بار پیش که انتخابات را تحریم کردند، نتیجهی درخشانی برایشان به همراه نیاورد، و اوضاع از قبل هم بدتر شد. تحریم وقتی جواب میدهد که نیروی پتانسیل حادی در جامعه وجود داشته باشد یا لااقل مثل مدل دموکراسیهای نمایندگی اصل تفکیک قوا در دستور کار باشد و از جناحی دولتی یک نفر بتواند به قوهی مجریه اعتراض کند که به علت مشارکت حداقلی، شما از مشروعیت برخوردار نیستید. وقتی چنین چیزی وجود ندارد، و رژیم با بیشرمی میتواند مشارکت حداکثر بیست درصدی را چهل و چند درصدی معرفی کند، تحریم عملا به هیچ دردی نمیخورد. این نظر مشارکتکنندگان در انتخابات جدید است.
اشتباه نشود: من از آن طرف پشت بام در نمیغلتم و احیاناً کسی را هم به شرکت در انتخابات تشویق نمیکنم. مضحک است اگر ما بپنداریم کسی از نظرات ما تاثیر میپذیرد. هرکس در درون خود از همین الان تصمیمش را گرفته است و طبق آن رفتار خواهد کرد. چپ تنها وظیفه دارد تحلیل درستی از وضعیت اجتماعی ارایه کند چون این تحلیلهاست که در نهایت ما را متوجه حقیقت بزرگتر خواهد کرد، و آن این است که تنها به این دلیل درصد مشارکت نسبت به دوره ی قبل بالاتر خواهد شد که ما هنوز نتوانستهایم یک اپوزیسیون متشکل و سازمانیافته برسازیم که بتواند اعتماد رایدهندگان را جلب کند و در دلشان بذر امید را بکارد؛ منظورم آن نیروی پتانسیل حاد است. فقط فریاد میکنیم که نروید رای بدهید. چپ مارکسیستی چیزی است سوا از سادهانگاری و تنبلی ذهنی.
اما، در هم تنیدگی این همه بحران، به « واقعیتی » در جامعه شکل داده است که، خردمندترین آدم را هم به پاستور بفرستید، تا بیاید و چنگ در چنگ این همه بحران کند، چهار سالش هم به پایان رسیده، و تازه متوجه میشود که، یک « تدارکاتچی » بیش نبوده است. اقای پزشکیان، میگویند آدم خوبیست. اما همین حالا خوب است و بعد از ریاست جمهور شدن «بد » میشود، و اگر هم دست در «چال زنبور » (بیت )کند، گزیده خواهد شد، همانند رفسنجانی، و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی، مگر اینکه مثل « رئیسی» باشد، و مسافر بالگرد بعدی. ریشه پوسیده و خراب است آقای کوبان. دندانی را که، بعد از آن همه ترمیم و اصلاح، دردش انسان را عذاب میدهد، علاجی جز از ریشه در آوردن آن نیست. برای کندن ریشه این حکومت چرکین، خودش هم به کمک مردم ما آمده است. این حکومت، هیچ آینده ای ندارد. درختی که ریشه اش فاسد و پوسیده است، فقط نیاز به ورزش یک باد دارد، تا فروافتد. نیروهای چپ و دمکرات و آزادیخواه و مردمی، بایستی با درک این شرایط، همراستا شده، وبانی این «وزش» شون
آقای نکونام- در نوشته من این گزاره هست که مشارکتکنندگان در این باصطلاح انتخابات برای بدست آوردن آزادی وپوشش اختیاری و امثالهم نیست که رای خواهند داد. مردم ایران بیشعور نیستند. تنها برای امر معیشت است اگر رای بدهند. من نمیگویم این تحلیل آنان درست است یا نه. یکی از هدفهای نوشته ثبت واقعیت خیابانی است. خارجنشینان در اتاقهای دربستهی خود نشسته و تحلیل ارایه میدهند. در کوچه وخیابانهای ایران بحث بتمامی متفاوت است. وگرنه تحلیل شما از وضعیت در خطوط کلیاش از نظر من دور نیست.
کاش آقای کوبان توضیح میدادند که : حالا که از نگاه ایشان، مردم نه آزادی می خواهند و نه حجاب اختیاری و نه هیچ مطالبه دیگری، و فقط میخواهند مشکل معاششان حل شود و از گرسنگی نمیرند، با این همه بحرانهای مزمنی که در جامعه ایران هست، کدام معجزه از یک رئیس جمهور مثلن اصلاح طلب بر می آید، تا بتواند مشکل « معیشت » مردم را حل کند.بیشتر صنایع کشور یا تعطیل هستند و یا فعالیت اندک و بی تاثیری دارند، بسیاری هم ورشکسته هستند. جامعه ایران، در همه عرصه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ( داخلی و خارجی) و فرهنگی و زیست محیطی دچار بحران های حاد است. در یک سیستم ترمودینامیکی، در آزمایشگاه، برای محاسبه فشار و دما و حجم، هر بار یکی از این عوامل را «ثابت » نگه میدارند، تا دو عامل دیگر را، محاسبه کنند. در آزمایشگاهی به نام جامعه، همه عوامل نامبرده « همزمان » و بطور «هم افزایی » عمل می کنند، و هیچ کدام را نمی توان منتزع کرد، و « ثابت » نگاه داشت. البته که سخن شما درست است که، فوری ترین مشکل مردم « معیشت» است. ادامه
درود.
منم هم با تردید، این انتصابات را تحریم کرده ام. با تردید، به این دلیل که ” فکر کردن برای جامعه ی ما سخت است” با این مقدمه، این فرمایش شما را تایید می کنم که :
این است که تنها به این دلیل درصد مشارکت نسبت به دوره ی قبل بالاتر خواهد شد که ما هنوز نتوانستهایم یک اپوزیسیون متشکل و سازمانیافته برسازیم که بتواند اعتماد رایدهندگان را جلب کند و در دلشان بذر امید را بکارد؛ منظورم آن نیروی پتانسیل حاد است. فقط فریاد میکنیم که نروید رای بدهید. چپ مارکسیستی چیزی است سوا از سادهانگاری و تنبلی ذهنی.
درود. جمله های اخر در باب نبود اپوزیسیون و…قابل درک و عینی! اما دربارهی بخش نخست داوریتان مخالفم. موضوع اصلاح میتواند شرایط، زمان، و نیروهای متقابل متفاوت داشته باشد. نیروی چپ نمیتواند دنباله رو باشد. نباید تنها اکنون و امروز را ببیند. فردا توده ها خواهند گفت ما نمیدانستیم شما چی؟ سال ۵۸ حدود نود درصد اری گفتند نیروی چپ کهکفت شرکت نمیکنم خطا کرد؟ باید حکومت اسلامی را نسبت به استبداد شاهی، اصلاح میدید؟ اگر نیرویی نتیجه عمل امروز را در فردا پیش بینی کند نباید برآن اساس اعلام سیاست کند؟ دلخوشی بخشی از مردم معیار واقعی تعیین سیاست نیست.