چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۹۸) – ابراهیم هرندی

ویروس کرونا در چندماه گذشته، آخوندهای حکومتی را در ایران کلافه کرده است و می رود که بسیاری از آنان را پیش از آنکه به گور بفرستند، دیوانه کند. البته اگر روزی این ویروسِ بیولوژیک، آن حکومتِ ایدئولوژیک را با خود ببرد، آنروز را باید بزرگترین نوروزِ در تاریخِ ایرانزمین دانست و جشن ملی گرفت
ابراهیم هرندی

۶۱۵. نبردِ حکومتی ایدئولوژیک  با تروریستی بیولوژیک.

ویروس کرونا در چندماه گذشته، آخوندهای حکومتی را در ایران کلافه کرده است و می رود که بسیاری از آنان را پیش از آنکه به گور بفرستد، دیوانه کند. البته اگر روزی این تروریستِ بیولوژیک، آن حکومتِ ایدئولوژیک را با خود ببرد، آنروز را باید بزرگترین نوروزِ در تاریخِ ایرانزمین دانست و جشن ملی گرفت. چنان رویدادی چندان نیز خوش خیالی نیست زیرا که حکومتِ اسلامی تاکنون نشان داده است که توانِ رویایی با چنین ویروسِ جانگیر و جهانگیری را ندارد. این حکومت “دکانِ مرگ بر آمریکا” ست و چهل سال است که ادبیات چالشی خود را پیرامونِ مبارزه ی زبانی با امریکا برای فریب عوامِ ساده دل مسلمان در خاورمیانه شکل داده است. تجربه ی چند دهه ی گذشته نیز نشان داده است که جنسِ این دکان را تنها می شود همراه با دلارهای نفتی به آن گروه از مسلمانان پذیراند. دکانِ مرگ برامریکا، تنها دکانی در جهان است که جنس اش را بهمراه دلارهای نفتی مشتری می دهند. این جنس هم گاه شعاری نوشته بر پیشانی بندی، بنری، عَلَمی و یا عکسی از رهبر و یا پاسداری مرده است که به مشتری داده می شود تا بر در و دیوارِ خانه و کاشانه و گذری در لبنان، بغداد، دمشق، هرات، صنعا و هرجا که این حکومت بساط مارگیری خودش را پهن کرده است، به نمایش در بیاورد. اگرچه دکانِ مرگ برآمریکا، بازوی فرهنگیِ نهضتی اسلامی پنداشته می شود که برای مبازره با آنچه “کُفرِجهانی” خوانده نام گرفته، باز شده است، اما هیچ کس، حتی خودِ دکاندار هم باور ندارد که مبارزه ای در کار است. تنها چیزی که درباره ی این دکان جدی ست، بودجه ی آن است که از جیبِ مردم ایران پرداخت می شود.   

اکنون ویروسِ کرونا جهان را با بُحرانی مرگزا روبرو کرده است که در حافظه ی شفاهی جهانیان، بی همانند است. این ویروس که مانندِ هر ویروس دیگری، تروریستی زیستی ست، ای بسا که میلیونها سال پیشینه برآیشی دارد و بیلیونها گونه ی جانوری را از میدانِ طبیعت بدر کرده است. این ویروس مانند هر میکروب و ویروس دیگری، بسیار در کارِ خود چابک و کاردان و بُحران زاست. بُحرانی که مبازره با آن نیاز به مدیریتِ روشمند علمی دارد، “مدیریتِ بُحران” رشته ای آکادمیک است که ویژه – کارانِ آن سالها در دانشگاه به فراگیری آن می پردازند. این رشته نه پیوندی با درس های حوزوی دارد و نه در هیچ حدیث و روایتی به آن اشاره شده است. یعنی که جُنبده ای بنامِ “آخوند” با آن بیگانه است. وانگهی، مدیریتِ ستادِ مبارزه با کرونا، نیاز به تیمی دارد که در آن زنان و مردانی سررشته دار از حرفه  باشند. از ویروس شناس و روانشناس و مردم شناس و رفتارشناس و جامعه شناس و جمعیت شناس و برنامه ریز و سیاستمدار و پزشک و پرستار گرفته تا آمارگر و گرافیست و نویسنده و شعارساز و خبرنگار.

این ویروس را نه می شود مانندِ نسرین ستوده به زندان انداخت و نه چون کاووس سید امامی خودکشانش کرد. نه واجبی خوراند و نه خانه نشین کرد. ویروس کرونا حتی از آمریکا هم سرسخت تر است، زیرا که نمی توان گفت که “هیچ غلطی نمی تواند بکند”. این تروریستِ نادیده و نادیدنی، هر غلطی که می تواند بکند، کرده است و خواهد کرد. نه می شود برچسب غربی بودن به آن زد و نه آن را از سادات صهیونیست دانست و نه می توان آنرا “مجازات سخت” کرد. کرونا، نه با جادو و جنبل از رو می رود و نه با روضه خوانی و سینه زنی و ختمِ انعام!  فراتر از این ها، او از تظاهرات میلیونی خوش اش هم می آید در آن یارگیری بیشتری می کند. به اوین هم خودش با زور می رود، البته اگر تاکنون نرفته باشد.

اکنون در ایران حکومتی ایدئولوژیک که در برابر آتش افروزیِ تروریستی بیولوژیک درمانده است و نمی داند چه باید بکند. ابزارِ کارِ این حکومت برای مبارزه با این تروریست، رفتارها و کردارهایی ست که جهان کنونی آنها را موهوم و خرافی می داند. از مالیدنِ روغن بنفشه و خوردنِ تُربت سیدالشهدا گرفته تا دعای مُجیر و نمازِ جعفرِ طیار! اکنون نگرشِ مدرن با کمک شبکه های اجتماعی، در همه جا، پرده از روی کارِ رمالان و ترفندبازان و مارگیران و افسونگران و ملاها برداشته است و نه تنها تردستی ها و زبانبازی ها و زیانکاری های آنها را برهنه و آشکار می کند که خدا و پیامبر و آئین آنان را نیز بی بها کرده است. اکنون کار بجایی رسیده است که لشکری از مردم خشمگین و فریب خورده و داغدیده و آزرده در شهرهای بزرگ ایران در آرزوی روزی هستند که بتوانند، بی هراس از تیرِ غیب، بسوی خانه های ملایان، این طبیبانِ خود گُماشته ی اخلاق و روانِ جامعه یورش برند و از درگیریِ با آنان درسِ عبرتی برای آیندگان بجا بگذارند. مباد.

چه باید کرد؟ این پرسشی ست که اکنون همه ی مردمِ کشورهای کرونا زده با آن کلنجار می روند و هریک راهی را پیشنهاد می کند. اما در ایران حکومت راهِ انکار پیشه کرده است و با این کار، به کرونا میدانی به فراخای همه ایران داده است. حکومتِ ایدئولوژیک آخوندی در این جنگ نیز مانند همه ی جنگهایی که تاکنون براه انداخته است، شکست خورده است، اما بهای این شکست را اکنون مردم ایران با جانِ خود می پردازند.

همه ی ویروس ها را می توان راهزنانِ زیستی خواند زیرا که با ورود به درون یاخته های گیاهان و جانوران، تن آنها را پایگاه همگون سازی و افزایشِ شمارِ خود می کنند و سپس با بکار اندازیِ مکانیزم های؛ تب، سُرفه، عطسه، زُکام و اسهال در تنِ میزبان خود، به بیرون می جهند. آنها همچنین از راه نزدیکی و آمیزشِ جنسی از کالبدی به کالبدِ دیگر می روند. ویروس ها نیز مانند آدمها بدنبالِ ماندگارتر کردنِ سامانه ی ژنتیکِ خود در جهان اند. البته ویروس ها کالبد ندارند و تنها با دست اندازی به

پیکرِ گیاهان و تنِ جانورانِ دیگر می توانند مکانیزمِ ژنتیکِ خود را کارا نگه دارند.

از آغازِ برآیشِ هستى تا کنون، جهان آوردگاه نبردِ بى امانِ گیاهان و جانوران با یکدیگر و با باکتری ها، براى بهره ورىَ بیشتر از پدیدارهاى هستى درراستاى ماندگارى بوده است. این نبرد برای آن است که هرآنچه ماندگارىِ بیشتر را سبب مى ‏شود، مانند؛: آب و هوای پاکیزه، خوراک، نوشاک و نور، محدود و پایان پذیر است. از اینرو، گیاهان و جانوران همیشه براى یافتنِ آنها ناگزیر از رقابت با یکدیگر هستند. این رقابت در میان گیاهان، صدها برآیند دارد که چشمگیرترین آن‏ ها پیشى گرفتنِ هر گیاه بر دیگرى در بهره ورىِ بیشتر از موادِ کانى، با ریشه‏ هاى درازتر و ستبرتر و نیز بلنداى ساقه براى پذیرش بیشترِآفتاب است. هرچه بلنداى درختى در جنگل بیشتر باشد، آن درخت آفتابِ بیشترى مى خورد و بر گیاهانى که در زیرِ چترِش هستند، در ماندگارى پیشى مى گیرد. نیز، هرچه ریشه ‏هاى گیاهى درازتر و ستبرتر باشد، موادِ کانى بیشترى از زمین مى‏ کشد و در برابر سرما و گرما و طوفان و خشکسالى، تابِ بیشترى مى ‏آورد.

نبردِ جاندارانِ جهان با بکدیگر، در هیچ کجا آشکارتر از مبارزه انسان با جانوران میکروسکوپى مانند؛: میکروب ها، ویروس‏ها، قارچ ‏ها و باکتری های انگلی نیست. این مبارزه، به جنگِ مسلحانه ‏اى بى امان مى ‏ماند، زیرا هر بار که انسان واکسنی براى ورزاندنِ سیستمِ مصونی خود در برابرِ میکروبی و یا ویروسی مى‏ سازد، آن میکروب و یا ویروس نیز، پس از چندی ساختار ژنتیک خود را دگرگون می کند و یا با بالاتر بردن تاب و توانِ زهر پذیرىِ خود، آن را خنثى مى کند. چنین است که بیمارى ‏هاى واگیر، هماره در طول تاریخ انسان با او بوده ‏است و در آینده نیز همچنان خواهد بود. جنگِ انسان و دشمنان ویروسی و تک یاخته ‏اى اش سبب شده ‏است که انسان بخشى از موادِ ارگانیک و انرژىِ گران بهاى خود را در راهِ مسلح نمودنِ تنِ خود براى مبارزه با این دشمنان به کار گیرد. پوست و سیستمِ مصونی انسان، سلاح های او در این نبرد است. میکروب ها، ویروس‏ ها و قارچ هایى که تنِ انسان را سرزمینِ خوبِ خوراک‏ هاى خوش مى ‏دانند و آنرا سکوی مناسبی برای پریدن به جانوران دیگر و پخش شدن در جهان می خواهند، از هیچ ترفندى براى رسیدنِ به هدف خود نمى گذرند. برخى مانندِ ویروس ها، به هنگام ورود به بدن براى فرار از دست مصونیت بدن، به درونِ یاخته ‏هاى میزبان وارد مى ‎شوند و در آنجا به تکثیرِ گونه ی خود می پردازند. البته چون یاخته‏ هاى بدن، این میهمانان ِ ناخوانده را به درون خود راه نمى‏ دهند، آنان ناگزیر از نیرنگ زدن مى ‏شوند. نمونه این ترفندمندی، ویروسِ بیمارىِ‏ هارى ست که از نیشِ سگِ هار به انسان منتقل می شود این ویروس برای گریز از تورینه ی مصونی بدن، به شکلِ یکى از چاپارانِ مغز ، به درون یاخته های میزبان راه مى ‏یابد. نمونه دیگر، ویروسِ آبله گاوى ‏است که به شکلِ هورمونِ رویش، در یاخته های جانوران جاخوش مى کند.

باکتری های انگلی، مانندِ میکروب ها و ویروس ها، هرگاه و هرجا که زمینه ی چسبیدن و یا نشستن برروی ساقه و برگِ گیاهان و یا تنِ جانوران داشته باشند، اگر بتوانند، با شتابی برق آسا از دیواره ی پوست می گذرند و در یاخته های میزبان سنگر می گیرند و با بکارگیری موادِ یاخته ای میزبانِ خود، به تولید مثل می پردازند. شیوه ی کار این انگل های میکروسکوپی چنان است که می توان آنها را تروریست های زیستی خواند، زیرا که مانندِ تروریستی که برای ویرانگری به ساختمانی وارد می شود، بی خیال از بازتاب های زیانمندِ کارشان، تن میزبان را آلوده و فرسوده و ناکاره می کنند و اگر سیستم مصونی بدن میزبان، ناتوان از مبارزه ی کارآمد باشد، او را در کامِ مرگ رها می کنند. مبارزه ی سیستم مصونیِ بدن با تب، سرفه، عطسه، زکام، آبریزی از چشم ها، استفراغ، اسهال، خونریزی، کوری اشتها و گیجی و خواب آلودگی آغاز می شود. همه ی این کردارهای خودکارِ طبیعی، برای بیرون راندنِ باکتری ها از تن میزبان است. تب، بالا بردن دمای بدن برای دشوارکردنِ کارِ باکتری ها و گیج و ناکاره کردن آن هاست. سُرفه، کوشش در ییرون ریختن خلطِ ناشی از مبارزه ی ریه ها با باکتری های مهاجم است. عطسه، زکام و اشک نیز برای پاک کردنِ حلق و گلو و بینی وچشم و گوش. استفراغ و اسهال، مکانیزم هایی برای زدودنِ آلودگی. البته باکتری ها از همه ی این مکانیزم ها نیز سود می جویند. با هر سُرفه، میلیون ها باکتری از بینی و دهان میزبانِ آلوده به بیرون پرتاب می شود و از راه هوا به ریه های کسانی که در کنار بیمار هستند، راه می یابد. هر عطسه نیز مانند بمبی زیستی در هوا منفجر می شود و میلیاردها میکروب و ویروس در هوا پخش می کند. آب بینی و اشک و قی و اسهال نیز زیستبومِ بیمار را آلوده تر می کند و پشه ها و مگس ها نیز آن آلودگی ها را به بسوی جانوران دیگر می برند و به پخشِ هرچه بیشتر آن کمک می کنند.

تلاشِ میکروب ها و ویروس ها برای افزایشِ ژن های خود و پخش کردنِ هرچه بیشترِ آن ها در جهان، کوششی ژنتیک، طبیعی و خودبخودی ست. هرروز میلیاردها باکتری بجان گیاهان و جانوران می افتند. این چگونگی رویدادی ساده در طبیعت است که تا زمانی که با انسان و جانوران اهلی کاری نداشته باشد، کسی را نیز با آن کاری نیست. گاه ویروسی، شمارِ جانوری را در سرزمینی به نیمی از جمعیت اش می رساند که تنها جانور شناسان از آن رویداد با خبر می شوند، اما هنگامی که ویروسی، بجانِ پستاندارانِ اهلی مانندِ گاو، خوک و گوسفند و یا پرندگانی مانندِ مرغ و خروس می افتد، این رویداد خبرساز می شود. بیماری های جنونِ گاوی، انفلونزای خوک و مرغ در دهه های گذشته، نمونه هایی از این رخدادهای تاریخی بوده است. فراتر از آن، هنگامی که ویروسی انگلی، انسان را نشانه می رود و هزارانی چند را به کامِ مرگ می فرستد، انسان آنرا “اپیدمی” و “فاجعه” می خواند. اکنون ویروسِ کرونا، روندِ فاجعه ای آنچنانی را آغاز کرده است که پیشاپیش با کشتن چندین هزار نفر از اسیرانِ خود، اقتصاد جهانی را نیز با شتابی شگفت انگیز بسوی رکود رانده است.

بسیاری از دانشگاه های غربی در دو دهه ی گذشته، مراکزِ پژوهش های باکتری ها واگیر دار را با خوش خیالی از این که بیماری های واگیر دار مانندِ مالاریا، آبله، سل، وبا، طاعون و حصبه از جهان ریشه کن شده اند، بسته اند. کرونا تلنگری به این خوش خیالان بود و مشتی بردهان یاوه گویان ابلهی که نگرشهای درمانیِ خرافی و واهیِ قرون وسطایی مانندِ “طب اسلامی” را برابرنهادی برای دانشِ پزشکیِ مدرن می دانستند. 

***

۶۱۶. پرســش.

وسوسه‌ ی شکوفه‌ های سنجدِ وحشی

در شُکوه شسته‌ ی این بامداد

و هنگامه ‌ی گیلاس

در کوچه باغ ‌های روشنِ اردیبهشت

و چِک چِکِ برفابِ بهاری

از ستیغ کوه

بر شاخه های تـُردِ تراوت

چه پاسخی داری

برای این همه آیات پاک بی خویشی؟

و بی خود اندیشی؟

***

۶۱۷. دل به دو جـــا.۱

آدمِ همه کاره، انسانی هیچ کاره است. او جهان را بسی ساده تر از آنچه هست می پندارد و خود را برتر از آنکه هست. انسانِ هیچ کاره، خود را کمابیش بر هرکار توانا می داند. جایگاه چنین انسانی در تاریخ شکل گیری ذهنیت آدمی، دوران پیش از پیدایش ویژه کاری (تخصص) است. روزگاری جامعه انسانی ساختاری ساده و روستایی داشت و همگان را توانایی همه ی کارهای شدنی بود. درآن روزگاران گاه کسی چندین و چند کار را با هم می کرد. برای نمونه، مانند دلاک ها، سلمانی و دندان کشی و قولنج شکنی و ختنه گری و چراغ کشی در جشن های عروسی و گاه خوانندگی نیز می کردند. . در چنان جامعه ای هر خانواده، کانونی خودکفا از زنان و مردان و کودکانِ همه کاره بود. البته گاه در میان برخی از قوم ها و گروه ها، باورهای دینی سبب می شد که پاره ای از کارها ویژه زنان و یا مردان باشد.

بـله، در روزگاری که نیازی به مهارتیِ ویژه نبود، همگان نیز همه کاره می توانستند باشند، و می بودند. اما در دنیای کنونی که هر روزه از هرشاخه ی درخت دانش، افشانه های چندین رشته ی تازه سر می زند و هر افشانه، خوشه ای از رشته های نو می رویاند، همه کارگی، نماد ِ بی چون و چرای هیچ کارگی ست. در چنین روزگاری، آنکه خود را همه فن حریف و همه – دانا می داند، ناآگاهی و نادانیِ خود را از پیچیدگی و ژرفای جهان کنونی آشکار می کند و هیچ کاره بودن خود را نشان می دهد. آن که امروزه دستی – نه برای خودآزمایی و یا سرگرمی – در کاری دارد، نیک می داند که دنیای کنونی، دنیای ” دل به دو جایی” نیست چه رسد به همه کارگی.

روزگاری همه ی ژرفا و پهنای دانش بشر در چند کتاب که شمار آن ها از انگشتان دستان انسان فراتر نمی رفت، جا می گرفت. در آن روزگار، “علامه” و “پِیر” و ” مفتی” و “بحرالعلوم” و “کنزالاسرار” شدن، در گروی خواندن همین چند کتاب خطی بود و هرکس نیز که بدان کتاب ها دسترسی می داشت و آن ها را می خواند، خود را به همه ی علوم و معارف و هنرها آراسته می پنداشت و مردم نیز او را فیلسوف، طبیب، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر می دانستند. اما امروز همه کاره بودن و خود را همه – دانا پنداشتن، نمادی از نادانی و بی خبری از ژرفای دانش های مدرن است.

……….

“دل به دو جا”، برساخته ای از نیمایوشیج است.

***

۶۱۸. داغ و درفش

فرهنگ کنونی ِحاکم برسرزمین ما، انسان ستیز و شادی گریز است. نمی دانم این دو ویژگی از چه زمانی به فهرست ویژگی های این فرهنگ افزوده شده است و چرا و چگونه. اما می دانم که تنها تن آدمی نیست که ازاوان کودکی زیرِ چتر این فرهنگ، با ختنه و اخته گداخته می شود، بلکه جان وی نیز هماره دستخوش ددمنشانه ترین زخم ها و داغ ها و درفش های زبانیِ چزاننده  و انسان ستیز و شادی گریز است. در آینده بیشتر در این باره خواهم نوشت اما در اینجا و اکنون باید گفت که چه داغی گدازنده تر از این بدتر که انسان در زادگاهِ خود، نتواند خودش باشد. گدازنده تر آن که آدمی هرآنکه دیگری و یا دیگران می خواهندش، باشد.

***

۶۱۹. در قـرنطـینه
( با الهام از زنده یاد، سهراب سپهری و با یادِ شعر زیبای “در گلستانه” اش.)

من و یادِ تو چه خوش!
در و دیوار چه مست!
در قرنطینه چه بوی عرقی می آمد!
چه بساطی!
چه شبی!

من در این آلونک
روشن از یادِ توام
و چه هر روز و شب ام سرشار است
“زندگی خالی نیست”
البته عالی نیست.

آمد از راه، بهارآور و تابنده و شاد
چیزی از تازگی کوه و کمر با خود داشت
چیزی از قله ی فروردین
با شکرخندِ قشنگی پرسید؛
کرونا یعنی چه؟
ذوب شد ماندگی و وازدگی

چیزهایی هم هست
که نه گفتن دارد
نه شنفتن
و نه پرسیدن
“جورِ دیگر باید دید”
جوردیگر که شود با آن زیست.
زندگی باید کرد.

یـادداشـت های شـــــبانه: (۹۷)

ابراهیم هرندی – بایگانی یادداشت های پیشین در سایت اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=26335 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ابراهیم هرندی
ابراهیم هرندی
3 سال قبل

درود برشما آقای مهرمند، دوستِ سخن شناس و نکته دان.

سپاسگزارم از سخنانِ مهرآمیزتان و نیز از پاسخِ شما. با شما همگمان ام. هدفِ کانونی در این یادداشت ها، انگیختنِ ذهن خواننده است، تا با هم پرده های بیشتری از روی حقیقت برگیریم.

کامروا باشی

محمد مهرمند
محمد مهرمند
3 سال قبل

درود فراوان بر شما که با اندیشه‌ای ژرف و نگاهی تیز بین مسایل مختلف ایران و ایرانی را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار میدهید. در بخش «داغ و درفش» از چرایی انسان ستیزی و شادی گریزی فرهنگ کنونی حاکم بر ایران پرسش می‌کنید. کاملاً آگاهید که ایران و ایرانی هرگز عقب مانده تر از دو لایه: قشریون مذهبی و لات‌ها و گردن کلفت‌ها نداشته و ندارد، چه بسا ریشه هزار و چهارصد ساله اسلامی نیز داشته باشند! با تأسف بسیار این دو قشر بیش از چهل و یک سال است که بر جان و مال و ناموس و شرف ایران و ایرانی حکومت میکنند! به گمان من بدتر اینها و بدتر از این در قرن بیست‌ویکم نمی‌شد!
شاد و پیروز باشید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x