جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

به مردمی زِ دَد و دام مردمند جدا – مارال سعید

از من مَخواهید؛ در خانه بمانم. مرگ کسب و کار من است*. جوجه هایم گرسنه اند. برای تهیه-ی نان خالی هم که شده باید از خانه بیرون رفت. و چون بیرون شوی؛ آنک قصابانند بر گذرگاه ها مُستَقَر، با کُنده و ساطوری خون آلود**، و بمب کنار خیابان، و بمب بشکه ای، و تک تیراندازها و ...

گفته اند؛ “بحران” شرایط خود ویژه ایست که برای رفع آن نیازمندِ اقدامات فوق العاده ایم. همانها “بحران” ها را به شدت و ضعف، دسته بندی کرده، و اضافه می کنند: این بحران ها می توانند انگاره های متعارف ما را شکسته و دگرگون نمایند و اسباب آسیب ها و واکنش های ناهنجار گردند.

یکی به داد من برسد! این تعاریف را بر کدام زخمم بنَهَم؟ شکم کدام کودکم را با آن سیر کنم؟

من سوریائیم، یمنیم، عراقیم، افغانستانیم، ایرانیم، من زمینی ام زمینیان!

من اگر سیاه یا سفید – زرد یا که سرخ – آدمم

قرار بوده؛ با آب و آفتاب و گیاه و هرکه رفته زیر شاخه ام بخواب، دشمنی نکنم!   

به یادم نیاوردید؟ همانم که شما در بازه چهل ساله-ی گذشته، هر شبه بر صفحه های تلویزیون خود، آواره، گرسنه، لرزان از سرما، کف به دهان از آفتاب سوزان، بی سرپناه، تکه پاره و خون چکان و یا به غُل و زنجیر در مَحبَس دیده ایدم!

حق دارید! آنقدر مرا و مرگ مرا دیده اید که برایتان عادی گشته است و دیگر به یاد نمی آورید. اما آی آدم! چه بیاد اوریم، چه نه؛ رنج و مَلالِ من بخشی از زندگی توست. من انعکاسِ اَعمال تواَم! مثلِ آلوده گی هوا، مثلِ نابودی جنگل، مثلِ مرگِ نهنگ ها، مثل آلودگیِ خاک با سموم مختلف، مثلِ مرگِ حشرات، مثلِ هزاران درد بی دوا.

ما سالهاست که در بحرانیم. بچه های ما همچون پدران و مادرانشان هرروز بی صدا از بیماری و  گرسنگی، یا پُر صدا بواسطه-ی جنگ و هدایای آسمانی هواپیماها و پهبادهای شما می میرند. بله، ما می میریم و تو تلویزیون خود را خاموش می کنی، تا نبینی! چون تنِ پاره پاره-ی من، وجدانت را غلغلک می دهد. اما ما باز هم خواهیم مُرد، گرسنه و بیمار و دربدر.

ما نمی دانیم “بحران” چیست! چرا که در بحران به دنیا می آئیم، کوتاه در بحران زندگی می کنیم و در بحران می میریم. آه بله درست است؛ ویروس کرونا نیز ما را می کشد. ولی ما از او ممنونیم! چرا که به هوشیاری، سُراغ شما نیز آمده است. و این شمائید که از آمدن این میهمان، هراسان گشته اید، و بر آن نام “بحران جهانی” نهاده اید. باورش سخت است، ولی باور کنید؛ اگر این ویروس نیز همچون جنگ و هزاران بَلای دیگر فقط نسیب ما می شد، شما باز هم آنرا بعنوان یک “بحران” به رسمیت نمی شناختید، و بازهم بزرگترین تأمین کننده-ی بودجه دولت هایتان، فروش “جنگ افزار” بود. غلط گفتم، هست!  

از من مَخواهید؛ در خانه بمانم. مرگ کسب و کار من است*. جوجه هایم گرسنه اند. برای تهیه-ی نان خالی هم که شده باید از خانه بیرون رفت. و چون بیرون شوی؛ آنک قصابانند بر گذرگاه ها مُستَقَر، با کُنده و ساطوری خون آلود**، و  بمب کنار خیابان، و بمب بشکه ای، و تک تیراندازها و …

من مُنکر بحران کرونا نیستم! ولی اگر می پذیریم “به مردمی زِ دَد و دام مَردمند جدا – چون نیست مردمی، آخر چه سود ازین مردم”*** پس مهمتر از آن “بحران انسانیّت” است. این همان بحران اصلی ست که خود را به اَشکالِ مختلف در سالن های عریض و طویل مجامع بین الملل مخفی نموده است. روزها و هفته ها و ماه ها می رویم و می آئیم، بی آنکه بیندیشم آن حلقه-ی مفقوده در کجاست؟  نامش چیست؟ و چرا ما اینجائیم که هستیم؟   

آری، ما پیش از هر چیز نیازمند جهانی شدنِ “انسانیّت” هستیم. با گرسنگی و بیماری می توان سر کرد، بی انسانیت نه! “انسانیّت” همان حلقه-ی واصل و سنگپایه-ی جامعه-ی انسانیست.

نمی توان حصولِ جهانی انسانی تر را موکول به الفاظ آسمانی و بهشت قول داده شده-ی ادیان و مذاهب مختلف نمود. ما برای جهانی انسانی تر نیازمند عزمی جهانی و انسانی هستیم، تا بتوانیم در پرتو توافقات زمینی، زمینیان را به جهانی بهم پیوسته و انسانی تر فرابخوانیم. در این راستا شاید تحوّلی ساختاری در سازمان ملل متحد، بهسازی و نوسازی بافتِ قدرت در آن و همسان سازی آن با تغییرات جهان و توانبخشی اجرائی بیش از پیش به ارگان های زیر مجموعه-ی آن، بگونه ای که بتوانند هدایتگر “جهانی شدن” در قالبی عدالت محور و کمی انسانی تر باشند. راه حلّی عملی و در چشم انداز باشد.

مارال سعید

* نام کتابیست از روبر مرل

** روزگار غریبیست نازنین – احمد شاملو

*** بیتی از یک غزلِ صائب تبریزی  

https://akhbar-rooz.com/?p=26526 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x