جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

خیاطی! – خسرو باقرپور


 امشب اگر خوابم برد؛
با قیچی ی شعرم؛
می بُرَّم حریرِ پُر ستاره ی این شب را
و بر تنِ تو اندازه می کنم!
آستین هایش را از سرِ شانه ها؛
می دوزم به چشمه های روان؛
جرعه ای از پیاله ی دستان تو می نوشم.
و دکمه های روشنِ چندین ستاره را؛
می دوزم بر چاکِ سینه اش
و روشن می شوم!
هزار اسبِ یله را:
هَی می کنم در دامنه هایِ بی تابِ پستان هات.
رنگِ تَب می گیرد؛
و بویِ شعر می دهد؛
شکلِ عقلِ من!
نیلوفری کبود بر چینِ دامنت می شکُفد!
باران را می شورانم
و می بارانم:
بر چینِ شانه هاش،
سر بر شانه ات می گذارم
و گیسویت چَترِ مهربانی می شود بر چهره ام.
آهو را پناه می دهم در دشتِ دامن اش
و در آرامشِ شبانه ی این دشتِ مهربان؛
می گِریَم.

تصویرِ متن: شبِ پرستاره: ونسان ونگوک.

https://akhbar-rooz.com/?p=33347 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x