
گویی نسیم بود
آرام از کنارمان گذشت
کاروان شعر بود، که میخواند و مىرفت
و بازیگر زندگى
در تئاتر مبارزه، کار و تلاش
مىافتاد و برمیخاست،
استوارتر از همیشه
گلویش فریاد کانون بود، درشبهاى شعر
عشقى و فروغ، خسرو و…
خورشیدى.
به یاد روحى جانم که رفت
روحى خالقى در سال ۱۳۳۴ در شهر ادب و شعر، بندر گز، به دنیا آمد. از نوجوانى عاشق شعر، و راهى کوچه باغهاى شاملو، اخوان، نیما و فروغ شد. اشعارش به تدریج بوى درد و رنج مردم گرفت و در تئاتر نیز این جلوه را به نمایش مىگذاشت. اوج هنرش را در نمایشنامهی کوراوغلى صمد، هدیه کرد و مورد تشویق بسیار بزرگانى چون نصیریان قرار گرفت.
در سال ۶۵ دستگیر و مدتى زندانى شد. جدائی از تئاتر و شکست در راهى که میرفت، اورا به اعتیاد کشاند، اما به زودى به خود آمد و اینبار در راه مبارزه با اعتیاد گام نهاد و از فعالترین اعضای NA (انجمن معتادان گمنام) بود و در این راه، هزاران جوان را به زندگى باز گرداند.
روحى که درد مردم و جامعه داشت، تا آخر عمر به آرمانش وفادار بود و یک کمونیست باقى ماند و در آن راه هرچه توان داشت گذاشت.
گلویم میگیرد و سینهام سخت مىشود.
حیف، یاران چه میروند
با آنهمه فروتنى
دیروز، نسیم وروحى، نوید و تیفور، وحالا جانلو
چه خالى مىشویم ما
اما نه
در آنسوى خیابان
دبستان تعطیل مىشود
در باز مىشود و کودکان،
پر شور مىدوند
با شاخه گلى در دست
و لبخندى
جانم جوانه مىزند از نو.