
به مردجوان که مینگری، پیراهنتنبان و یا ریش و بروت پرپشت و بلند ندارد که کلیشههای رایج مرد سنتی بودن را به او بچسبانیم تا حداقل این توجیه نسبی باشد برای رفتار او. مرد جوان در لباس، شکل و شمایل مدرنگونه، موهای آراسته و ریش و بروت تراشیده، شاید عطری هم به خود زده باشد، در خیابان مقابل چشمان چند مرد دیگر و پولیسی که بیخبر از اصل وظیفهاش بیتفاوت به این صحنه مینگرد، با تمام شدت دو دختر جوان را لتوکوب میکند.
صبح زود است، از مسجد صدای آذان صبح میآید و این ویدیوی کوتاه لتوکوب دو زن جوان را که در فضای مجازی پخش شده است، با تمام بغض و اندوه مینگرم. در توییتی دیگر میخوانم سفارت امریکا هشدار داده است که تندروها (دقیق معلوم نکرده کدام نوع تندرو، طالبان تندرو؟ داعش تندرو؟ حقانی تندرو؟ تندروهای محافظهکار و زنستیز وطنی؟) زنان چه در دولت، چه در موسسات خصوصی و چه فعالان مدنی را مورد تهاجم قرار خواهند داد.
به آن سوی پنجره مینگرم و نمیتوانم اندوه و غمی که در قلبم خانه کرده است را نادیده بگیرم! به گستردهگی این شهر مینگرم و به خانههایی که ممکن است چندین دختر داشته باشند که هر روز به مکتب میروند، به مادرانی که شاغلاند، به بیوهزنانی که تنها نانآور خانهاند و به مردان و پسرانی میاندیشم که شاید در همین خانهها، در همسایهگی ما زندهگی میکنند و روزانه بارها زنان و دخترانی را در هر کجا مورد اذیت و آزار لفظی و فزیکی قرار میدهند.
عمیقتر که میاندیشم، از خود میپرسم چه میشود که جامعهای با ادعای دینداری و مسلمان بودن، جامعهای که در روزهای جمعه بعضی خیابانهایش بسته میشود به خاطر نماز جماعت ظهر جمعه، جامعهای که ادعایش رعایت اصول اخلاقی و اسلامی است، چنین فجیعانه، تلخ و ظالمانه درصدی زیادی از مردانش زنستیز، زنآزار و متنفر از زنان هستند! در چه بستر خانوادهگی تربیت یافته است مرد یا پسری که بیرحمانه زنی را با الفاظ رکیک بیحرمت میکند و به خود اجازه میدهد که حتا او را لتوکوب کند؟ آیا چنین مردی این خشونت را در داخل خانه و در مقابل زنان و دختران خانوادهاش روادار است؟ یا نه، زنان و دختران خانوادهی چنین مردی، کنیز، اسیر و بردهی ظلم و ستم این مرد هستند و سکوت اختیار کردهاند؟ ذهنم پر از چراهای پیدرپی میشود: چه میشود که این حجم بزرگ نفرت از زنان توانا و مستقل در جامعه چنین عمیق ریشه میدواند؟ چه قدرتی در توانمند شدن زنان و دختران وجود دارد که مردان هراس دارند و چنین لجوج چنگ میزنند به باورهای دگم و کهنه و سنتی و عقبافتاده زنستیزانهشان؟
هدف من تحلیل نیست، چرا که تحلیل چنین رفتارها که فراوان روزانه شاهدش هستیم در شکل و شمایل و موقعیتهای متفاوت، همانا یک تحقیق عمیق و میدانی و از ابعاد مختلف روانشناسانه، جامعهشناسانه، از منظر آسیبشناسی اجتماعی و فرهنگی را میطلبد. هدف من اما مطرح کردن سوال است؛ سوالهایی از ابعاد متعدد؛ اینکه یک جامعه در چه شرایطی به چنین انحطاط فرهنگی و اجتماعی میرسد که ظلم، خشونت، انسانآزاری و زنآزاری هر روز عریان و عریانتر خود را نمایان میسازد! به باور من از توجیههای کلیشهای همیشهگی این بار باید فراتر رفت؛ اینکه ما جامعهای جنگزده هستیم، اینکه جامعهای بیسواد هستیم و دهها توجیه و دلیلی که سالها بیان شده و بیشتر نوعی گریز از حقیقت است تا پاسخ. بیاییم به این بنگریم که چرا جوان ۱۸ یا ۱۹ ساله چنین رفتار زنستیزانهی ظالمانه دارد؟ همین جوانی که زبان انگلیسی و یا چند زبان خارجی دیگر را میداند، تلفن هوشمند دارد و هر روزه از طریق آن تمام ماجراهای دنیا را تعقیب میکند، در کافیشاپها با موهای ژلزده و آراسته قلیان با طعمهای مختلف دود میکند، فرصت سفر حداقل به دبی، هند و ترکیه را دارد و دهها نشانه مد روز بودن و مدرن بودن را با خود حمل میکند، چرا وقتی با زنی یا دختری در کوچه و خیابان مواجه میشود، همهی آنچه در او میتواند نشانه انسانیت و آدمگری باشد به یکباره محو میشود و تبدیل به موجودی میشود که گویی همان لحظه از غاری تاریک گریخته باشد، تمدن و مدنیت را هرگز ندیده باشد، با هویت انسانی خودش گویی بیگانه باشد و بیرون میریزد هر آنچه که نامی جز بربریت و توحش را نمیتوان بر چنین رفتاری گذاشت. به زنی چنان توهین میکند، چنان بیحرمتی میکند که گویی عقدههای هزارساله نهفته در نسل اندر نسل زنستیزانهاش را به یکباره میخواهد از درون تهی کند! حجمی از نفرت است که در جملاتش بیرون میجهد، از دهانی چنین گستاخانه باز. حجمی از انزجار است که در چشمانش موج میزند. دستانش را چنان مشت میکند، چنان تمام وجودش میلرزد از خشم که گویی دشمن صدساله اجدادیاش مقابلش قد علم کرده است. طالب درونش به یکباره برمیخیزد، جان میگیرد، فربه میشود و حمله میکند به هرچه عزت زنانهگی. چه گذشته است بر چنین مرد و مردانی که چنیناند و چنین رفتاری دارند؟ از هیچ فرصتی دریغ نمیکنند، از نوشتن کمنتهای رکیک در فضای مجازی گرفته تا در کوچه و بازار و خیابان که زنان و دختران را مورد تهاجم قرار میدهند در انواع خشونت، چه خشونتهای سبک سنتی و قدیمی و چه خشونتهای نوع مدرن. زنان ما چگونه مادرانی بودهاند که چنین پسرانی را در دامن خود تربیت کردهاند؟ مردان ما از چه هراس داشتهاند که پسرانشان، این ادامهدهنده نسلشان را چنین بیبندوبار و وحشی در تربیتی بیابانی به حال خود رها کردهاند؟ این طالب درون در چه بازه زمانی در وجود آنها خانه کرده و رشد کرده است؟ میدانم نمیشود و درست نیست که چنین رفتارهایی را تعمیم دهیم به کتلهی وسیعی از جامعه، اما مشت نمونهی خروار است. اینکه هر روز آشکارا این زنستیزی، لتوکوب زنان، تجاوز بر زن و حریم خصوصی زنان چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی بیشتر و بیشتر میشود. حتماً یادتان هست تجاوز هفت مرد بر زنی در قندهار و هزاران تجاوز دیگر در گوشهگوشهی این سرزمین.
درد مضاعف این است که افرادی مسوول که وظیفهشان حمایت و ایجاد امنیت برای تمام شهروندان به خصوص زنان و کودکان است، مانند آن پولیس، فقط ناظر و نظارهگر و تماشاگر اند! با وجود اینکه این اواخر این اذیت و آزارها در مقابل زنان بیشتر شده است، هم مسوولان، هم مدافعان حقوق بشر و هم آنانی که مدعی دفاع از حقوق زنان هستند، سکوتی تلخ اختیار کردهاند! اینهمه محافظهکاری چه دلیل قانعکنندهای دارد که کسی نمینویسد، تحلیل نمیکند، مورد سوال قرار نمیدهد؟ مگر صلح با طالبان قرار است همهی آنچه که ما در طی بیست سال اخیر به زحمت به دست آوردهایم را چنین ساده، تلخ و گزنده به حراج بگذارد و معامله کند که چنین بیتفاوت شدهایم در مقابل اینهمه ظلم و آزار؟ چه بازیای جریان دارد که در لایهلایهی جامعهای که باید به هر قیمتی که شده از ارزشهای مدنی، حقیقی و حقوقی ما دفاع کند، نوعی محافظهکاری فجیع و نوعی محافظهکاری سیاه نهفته است؟ چرا طالب درون هر مرد افغان این روزها شدید و شدیدتر بیدار میشود و خود را به وحشیترین صورت ممکن به نمایش میگذارد؟ سفارت امریکا که صدها پروژه برای توانمندی زنان در طی این سالها به اجرا گذاشت و تشویقمان کرد که راه استقلال را بپیماییم، امروز ما را خبر میدهد که زیر تهدید حمله تندروها هستیم و غیرمستقیم ما را تشویق به خانهنشینی و انفعال میکند! چه بازیای جریان دارد که حضور زنان توانمند چنین معامله میشود؟
چه شده ما را؟! چه مسخشدهگی گریبانگیر ما شده؟ اینکه جامعهای به جای ایستادهگی، به جای دفاع از ارزشهایی که برای نهادینه کردن آنها تاوانهای بسیاری پرداخته است، تن به محافظهکاری دردناکی دهد و مردان و پسران چنین جامعهای آغاز کنند به اذیت و آزار آشکار زنان و دختران، از مردی که در ارگانی امنیتی کار میکند گرفته تا پولیس، تا مرد رهگذر، تا مجاور مسجد، تا مرد نکتاییپوش تکنوکرات، تا دکاندار و صفاکار و… همه و همه به خود اجازه دهند تا به زنان فحاشی و توهین کنند و مورد ضرب و شتم فزیکی قرار دهند. به باور من همهی اینها تنها اتفاقی ناخوشآیند نیست، بلکه فاجعهای ویرانگر است و یک نوع خوشخدمتی و به نوعی باجدهی پیش از پیش به طالبان، به سر خم کردن در مقابل گروهی که جز انفجار، انتحار، کشتار و نابودی در قاموسشان هیچ چیز دیگری نیست و نبوده است: همان طالبانی که ما را به قهقرایی عمیق گسیل دادند، همان طالبانی که بینی بریدند، سنگسار کردند، تکهتکه و پارهپاره کردند این سرزمین را، همان طالبان یک دهه تاریکی و عقبماندهگی و سیاهی را در تاریخ این سرزمین برای ابد ثبت کردند. این انحطاط و سقوط فرهنگی نوعی خوشآمدگویی به طالبان است. این بیداری عجیب طالب درون جمعیت کثیری از مردان افغانستان، نوعی لباس بدل کردن، نوعی تسلیم شدن خاموش و بیصدا، نوعی قبولی فاجعهی ویرانگر و اسفبار دردناک است و همیشه این زنان بودهاند که در این تغییر و تبدیلها تاوانهای سنگینی را پرداختهاند.
در جامعهای که فرهنگ کتابخوانی نباشد، سینماهایش ویران، فلمسازیاش فلج، نمایش تیاترهایش مرده، موسیقیاش بازاری و بیمعنا، کتابفروشیها و ناشرانش همیشه در لبه سقوط اقتصادی، گفتمانهای فرهنگی صفر، اهمیت به هنر و فرهنگ در آخرین رده و یا هیچ باشد، چنین جامعهای همانا در سرازیری سقوط فرهنگی قرار دارد و جامعهی مردسالار و زنستیز برای حفظ اقتدار ظالمانه مردسالارانهاش و برای اینکه زنان توانا را نابود کند، حاضر است به هر قیمتی و به هر کسی باج دهد، حتا به طالبان. تا دیر نشده، باید صدا بلند کرد، باید فریاد نارضایتیمان را از این وضعیت به گوش نه تنها خودمان، که به گوش جهان برسانیم، تا بشنوند و بدانند که چه بر سر زنان افغانستان دوباره میخواهند بیاورند که زن افغانستان، هویت، موجودیت، توانمندی و بودنش در متن جامعه دوباره در خطر است و این بار این ویرانی دوباره آباد کردنش معجزه خدایی میطلبد؛ چرا که بندهگانش قدر عافیت نمیدانند.
منبع: ۸صبح
****
صحرا کریمی (صغرا کریمی) کارگردان فیلم داستانی و نویسنده افغانستانی است. کریمی تحصیلات ابتدایی خود را در ایران و دانشگاهی را در اسلواکی گذراندهاست. این هنرمند به عنوان بازیگر نقش اول، در چند فیلم فارسی نیز ایفای نقش کردهاست. او از دانشگاه هنر و فیلم جمهوری اسلواکی دکترای کارگردانی فیلم داستانی دارد. رساله دکترای وی دربارهٔ موج نو سینمای ایران است.