پروانه ترین عاشق دیدار خدا رفت
با خنده ی ما آمد و با گریه ی ما رفت
تسبیح مَلَک پرده ای از حنجره اش بود
تصویر خدا ،فرع خدا ،مَرد خدا رفت
دل رفت به او سبحه کُنَد پلک به هم خورد
یک لحظه ی غافل شدن و حول و ولا رفت
ما سیر ندیدیمش و او دیر نپایید
این دیر چرا آمد و این زود چرا رفت
یک بارقه و لحظه و زیبایی و حیرت
در جذبه ی شوق آمد و در حیرت ما رفت
گفتم که دعایی بکنم بلکه بمانَد
دستم به دعا بود که در حینِ دعا رفت
پاکیزه ترین جلوه ی دیدار سحر بود
آئینه نما آمد و آئینه نما رفت
چونکه سر تعظیم به نامرد نیاورد
نوری به زمین آمد و دودی به هوا رفت
همپایه ی حافظ شد و همسایه ی سعدی
اسطوره ی شعر و غزل و صوت صدا رفت
در دیرِ مغان همنفَسِ پیرِ مغان بود
پرواز گرِ سیطره ی بالِ هُما رفت
مسحور چنان شد به وداعش دلِ یاغی
آن لحظه ندانست کجا بود و کجا رفت