بنگر به مردُمان ات، در تازشِ گُرازان:
این گلّه های خونریز، وزچارسوی تازان!
کوبند مردُمان را، وآرامش و امان را:
فوجی به قتل و غارت پیوسته دست یازان!
هم از بسیجیان اند، هم از سپاهِ رهبر:
این خیلِ دستِ کُشتار بر مردُمان درازان!
شد فقر انفجاری، نادار سر به داری:
کز حدّ گذشت، آری، پُر آزی ی پُرآزان!
الله را چو آیت شد صاحبِ ولایت،
بر جان و مالِ مردُم شد میرِ دست یازان!
بنگر: چنان که شاید، دارد فرو می آید
بر گُرده ی گُرازان چنگالِ شرزه بازان!
پایانِ رنج و درد است؛ جانانه در نبرد است
کینِ نیازمندان با آزِ بی نیازان!
آن سو ددان، شریران، این سو ردان، دلیران:
سوزان بُنِ انیران در آتشی گدازان!
آن سو نظامِ میران، این سو تمامِ ایران:
تا ننگِ آن شود پاک از خاکِ سرفرازان!
کارِ عدو تمام است: این روزِ انتقام است:
این رستخیزِ عام است بر شیخِ خدعه سازان!
مردُم نمی نشینند این بار، تا ببینند
نابودی ی نظام و آیینِ حیله بازان!
سوگِ حکومت است و شادی ی ملّتی نو:
برخی از آن نمازی، بیشینه بی نمازان!
درمان شود کُهن درد با همّتِ زن و مرد:
بینی برابری را در رقصِ همطرازان!
بیست ونهم آبان ۱۳۹۸،