جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

پس چه کسی دارد جنایت می کند؟ – ف. تابان

بررسی سیر قهقرایی اصلاح طلبی دولتی – اسلامی و یک نمونه ی دنباله روانه: فرخ نگهدار

به خاطره فرزاد کمانگر، که به جای لایروبی باطلاق
به فکر دریا بود

سرکوب در ایران بی داد می کند. حکومت جمهوری اسلامی در برابر هر تلاشی برای اصلاح امور به سختی مقاومت می کند و بیش از پیش به یک حکومت بسته و خون ریز تبدیل می شود. سیاست هایی که در بیش از یک دهه ی گذشته کوشیده اند، با حفظ ساختارهای نظام، نوعی رفرم و اصلاحات را در آن برقرار کنند، امروز بیش از گذشته فاقد چشم انداز هستند، دلیل آن همین حکومتی است که امروز در برابر چشمان ماست. سلطه ی اندیشه های اصلاح طلبانه بر فضای سیاسی کشور، جنبش مردمی را از کارایی لازم برای مقابله با استبداد حاکم محروم ساخته است. بدون رهایی جامعه ی ایران از چنین افکار و اندیشه هایی که می خواهند مبارزات مردم را در چارچوب حکومت جمهوری اسلامی محصور و محدود کنند، پیروزی بر استبداد و بناکردن یک دموکراسی در کشور، بیش از پیش به امری محال تبدیل شده است. هواداران پیگیر دموکراسی در ایران، چاره ای ندارند جز آن که تلاش کنند جنبش های سیاسی، مدنی و صنفی را از سلطه ی تفکر اصلاح طلبانه ی دولتی – مذهبی موجود رها کنند.
این سخن، دعوت به تقابل و دشمنی نیست. من همچنان معتقدم که سیاست صحبح در نزد نیروهای خواهان تغییر وضعیت موجود در جهت دموکراسی؛ آن است که از هر تلاش نیروهای اصلاح طلب در جهت تضعیف استبداد در ایران حمایت شود و راه های اقدامات مشترک تا هر جا که ممکن است، جستجو شود. اما در عین حال نیروهای خواهان تغییر و تحولات دموکراتیک در ایران، نباید به هژمونی سیاسی اصلاح طلبی مذهبی – دولتی در ایران تن بدهند و بدتر از آن در این سیاست ها غرق شوند.

سیر قهقرایی اندیشه ی اصلاح طلبانه ی مذهبی – حکومتی

قدمت اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی، به همان نخستین روزهای تاسیس آن بر می گردد. شاخص ترین جریان در این میان مهندس مهدی بازرگان و نهضت آزادی و سپس نیروهایی که بعدا به ملی – مذهبی معروف شدند، بوده اند. با این حال موج اول اصلاح طلبی مذهبی که ریشه ی آن از حکومت هم بسیار زود کنده شد، هرگز نتوانست به گفتاری فرادست و با حتی قابل اعتنا در ایران تبدیل شود.
موج دوم با دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی آغاز شد و سپس در دوران محمد خاتمی به گفتمان مسلط در میان نیروهای سیاسی در کشور تبدیل شد و اصلاح طلبی «دوم خرداد» را پدید آورد.
بسیاری از ناظران سیاسی انتظار داشتند بعد از ناکامی های اصلاح طلبان در جریان دو دوره ی ریاست جمهوری محمد خاتمی، آن ها در صدد تصحیح اهداف و سیاست های خود بر آمده و به سوی انطباق بیشتر با تفکر دموکراتیک حرکت کنند. اما صرف نظر از نمونه های پراکنده ای که هیچ گاه نتوانستند به جریان موثری در اصلاح طلبی دولتی – مذهبی تبدیل شوند، این انتظار نه تنها تحقق نیافت، بلکه مجموعه ی جریان در جهتی خلاف و قههرایی حرکت کرد.
اصلاح طلبان، از حکومت خود – حکومت جمهوری اسلامی – تصوری غیرواقعی داشتند. وقتی در خرداد ماه ۷۶ محمد خاتمی، با بیست میلیون رای به ریاست جمهوری برگزیده شد، او و اطرافیانش بر این تصور بودند که به پشتوانه ی این آرا، آیت الله خامنه ای و «هسته ی سخت نظام» را به پذیرش خواسته های خود ترغیب و وادار خواهند کرد. (همین تصور در فاصله ی ۲۲ تا ۲۹ خرداد ٨٨ هم وجود داشت و منشاء بسیاری از تصمیم هایی شد که ای کاش هرگز گرفته نمی شدند – از جمله خالی گذاشتن خیابان ها در روز ۲۹ خرداد که آقای خامنه ای به نماز جمعه آمد). اصلاح طلبان بعد از آن که نتوانستند رهبری حکومت را با خواسته های خود همراه سازند، در دو راهی سرنوشت ساز تاریخی، راه انحرافی را در پیش گرفتند. از طول و عرض خواسته ها و اهداف خود کاستند و آن قدر خود را کوچک کردند که در قالب معیارها و خط قرمزهای «نظام» جای بگیرند. نتیجه آن شد که کسانی مثل هاشمی رفسنجانی به منجیان آن ها تبدیل شدند و دلایل عدم موفقیت آن ها در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی «چپ روی»ها عنوان شد و تقصیرها نیز به گردن «رادیکال»ها افتاد.
این سیر قهقرایی همواره ادامه یافت.
کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ٨٨ و ضربه ی مهلک و کاری جناح کودتا به اصلاح طلبان که به قصد بیرون کردن آن ها از ساخت قدرت و پایان بخشیدن به دوران «انتخابات رقابتی و عادلانه» صورت گرفت، اصلاح طلبان را لاجرم به مواضع اپوزیسیونی نزدیک کرد. تقلب بزرگی که مهم ترین پیامش پایان دادن به ته مانده های همان دوران طلایی بود که اصلاح طلبان هنوز خواب آن را می بینند، آن ها را ناچار به واکنش ساخت. واکنشی که با اعتراضات غیرمنتظره و گسترده ی مردمی همراه شد و آن ها را به همراهی با بعضی از خواست های مردم، ترغیب کرد.
فروکش موقتی جنبش سبز، محافظه کاری در اصلاح طلبان دولتی – مذهبی را بار دیگر تشدید کرده است و آن ها از میان روزنه ها و شکاف ها، به دنبال امکاناتی می گردند که مناسبات خود را با جناح غالب احیا کنند.
سرکوب شدید، سازمان اصلاح طلبان دولتی – حکومتی را در ایران از هم پاشانده است. تشکل های اصلی آن ها منحل شده و یا امکان فعالیت چندانی ندارند، رهبران و مسئولان آن ها به زندان افتاده اند و در این شرایط سرکوب، بخشی از جریان اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در خارج از کشور مستقر شده و پیش از پیش رسالت سخنگویی این جریان را بر عهده گرفته است. شگفت انگیز این است که بیشترین خصایل محافظه کارانه را همین بخش از اصلاح طلبان که باید قاعدتا در «دنیای آزاد» و فارغ از فشارها در داخل کشور، مواضع بازتری اتخاذ کنند، بروز داده اند.
سیاست انحصارگرانه در برابر نیروهای دگراندیش، دشمنی با نیروهای چپ و انقلابی و هر نوع نشانه ی رادیکالیسم و بالاخره دفاع استوار و پایدار از نظام جمهوری اسلامی که در پوشش های مختلف نظیر «مسالمت»، «پرهیز از خشونت» و «کار فرهنگی مهم تر از تغییر حکومت» عرضه می شود، مشخصه های بخش خارج از کشوری اصلاح طلبان حکومتی – مذهبی را تشکیل می دهد.
در حالی که یکی از مهم ترین پیام های جنبش سبز و مردمی که در ماه های اخیر برای تغییر به خیابان ها آمدند، اتحاد نیروها و تشکیل آلترناتیوی از طیف های مختلف و گرایش های گوناگون جامعه ی ما برای مبارزه ی مشترک با استبداد حاکم بر کشور است، کمترین همراهی با این خواسته ی عمومی و حتی بیشتر از آن، مقاومت آشکار و پنهان در برابر آن، از سوی همین طیف اصلاح طلبان صورت گرفته است. اوج این انحصار طلبی در بیانیه ی مشهور پنج نفره و تشکیل «اتاق فکر» اصلاح طلبان خود را نشان داد. اما این بیانیه تنها یک نقطه ی برجسته از سیاستی بوده است که در این ماه ها همواره ادامه داشته است. به سایت های مهم اصلاح طلبان مذهبی – دولتی بنگرید، به زحمت می شود نشانه ای از حضور نیروهای دگراندیش در آن ها یافت. آن ها نه تنها راه رسانه های خود را به روی صداهای مختلف نگشوده اند، بلکه می کوشند با امکانات نسبتا گسترده ای که در دست دارند، راه دگراندیشان را به رسانه های عمومی و رادیو و تلویزیون های فارسی زبان را ببندند. چنین تلاش ها و اقداماتی با یک سیاست دموکراتیک آن طور که اصلاح طلبان ادعا می کنند، همخوانی ندارد.
اصلاح طلبان از این امکانات، برای حمله به رقبای خود و به ویژه نیروهای چپ و رادیکال استفاده می کنند.
نتیجه آن که، اصلاح طلبی مذهبی – دولتی در خارج از کشور علیرغم آن که دست بازتر و امکانات بیشتری دارند، نسبت به رهبران اصلاح طلب در داخل ایران، نظیر مهندس موسوی و مهدی کروبی، چندین گام عقب مانده اند.

کلید رمز: «دهه ی طلایی»

برای بسیاری از مردم، دفاعیه ی پرشور بخش بزرگی از اصلاح طلبان از سال های ۶۰ و نامیدن آن سال های سر به دار کردن، کشتارهای گروهی و اعدام های دسته جمعی، به عنوان «دهه ی طلایی» شگفت انگیز است و پرسش های بسیاری را پیش می آورد. به راستی چطور می توان ادعای دموکراسی، سبزاندیشی، مسالمت جویی داشت و بر آن سال های سراسر استبداد، خون و خشونت نه تنها چشم بست، بلکه ارزوی تکرارش را کرد؟
بررسی این موضوع، می تواند به هدف ها و آرزوهای واقعی اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در ایران، روشنایی بیشتری ببخشد. دهه ی شصت اگر «دورانی طلایی» نبوده است، اما کلیدی طلایی برای رمزگشایی از ماهیت واقعی اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در ایران است.
به دهه ی شصت از دو منظر می توان نگریست:
نخست از منظر اپوزیسیون، نیروهای مخالف و فراتر از آن، اصول دموکراتیک و حقوق بشر. از این منظر سال های شصت، سال های سرکوب شدید مخالفان و دگراندیشان، سال های خفه کردن هر صدای غیر و سال های سیاهی است که در تاریخ معاصر کشور ما نظیر آن را نمی توان یافت. سال های اعدام های دسته جمعی و هر روزه ی دانشجویان و محصلین و دختران و پسران جوان، سال های کشتار همگانی زندانیان سیاسی در زندان های حکومت که سر به هزاران می زند.
به سال های دهه ی شصت از منظر دیگری هم می توان نگریست. از منظر اصلاح طلبان دولتی – مذهبی امروز و مناسبات میان جناح های حکومت اسلامی. از این منظر، دهه ی شصت برای منتقدین امروز قدرت حاکم، حقیقتا «دهه ی طلایی» بوده است. در این دوران نوعی از «دموکراسی» میان جناح های قدرت برقرار بوده، تعادل میان آن ها توسط ساز و کارهای قانونی حفظ می شده است، چرخش قدرت در محدوده ی مسئولان و زمامداران وجود داشته است، هر دو جناح شانس شرکت در انتخاباتی رقابتی و پیروزی در این انتخابات را داشته اند.
وقتی امروز کسانی هنوز از آن دوران به «دوران طلایی» یآد می کنند، حتما از منظر دوم به این سال ها می نگرند. اگر هم با سرکوب دموکراسی و نیروهای مخالف به آن شدتی که در آن سال ها صورت گرفت، موافق هم نیستند، اما این موضوع برایشان اهمیت درجه ی اول ندارد. مهم برای آن ها همان دموکراسی درون حکومتی است که آن دوران را به دورانی طلایی برایشان تبدیل کرده بود. از این جا می توان به هسته ی اصلی اصلاحات مذهبی – دولتی به روشنی و بدون پرده هایی که بر روی آن کشیده می شود، پی برد. آن چه اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در پی آن است، احیای مناسبات درونی میان جناح های حاکمیت بر طبق مدل دهه ی شصت است. نقض فاحش حقوق شهروندی و سرکوب اپوزیسیون و مخالفین در برابر این هدف، اگر هم اهمیتی داشته باشد، یک اهمیت ثانوی است.
اصلاح حکومت، در نزد این اصلاح طلبی محافظه کارانه، در درجه ی اول اصلاح ساز و کارهای درونی میان جناح های حاکمیت و رقابتی کردن این مناسبات است. اگر غیر از این بود و آن ها به برقراری دموکراسی در کشور می اندیشیدند، دیگر نمی بایست از دوران رونق خود به عنوان «دوران طلایی» یاد کنند. نمی بایست اعدام های مخالفین در همین امروز را با صلواتی ختم به خیر کنند، نمی بایست شمشیر انحصارطلبی در مناسبت خود با سایر نیروهای مخالف وضعیت موجود را تیز کنند و داستان تلخ خودی و غیرخودی کردن ملت را همچنان ادامه دهند.
پس: اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در ایران، در واکنش به انحصار روزافزون قدرت حکومتی توسط جناح های مخالف در حکومت شکل گرفت و این واکنش، همواره تعیین کننده ی اساسی ترین خصایل و خصوصیات این نوع از اصلاح طلبی در ایران بوده و موجب شده است که این اصلاح طلبی هرگز به مفاهیم دموکراتیک نزدیک نشده و همواره به عنوان یک شبه دموکراسی انحصارطلبانه باقی بماند. فارغ از شعارهای تبلیغاتی و مواضع گمراه کننده که به قصد جلب افکار عمومی صورت گرفته است، هدف اساسی و نهایی اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در ایران، هیچ گاه استقرار یک حکومت دموکراتیک در کشور و پایان دادن به سیطره ی دین بر حکومت و کشور نبوده، آن ها هیچ وقت از چنین هدفی دفاع نکرده اند، بلکه همواره تقسیم قدرت در جمهوری اسلامی و داشتن سهمی از آن موردنظرشان بوده است.
چنین اصلاح طلبی ای، می تواند به درجاتی در مبارزه با استبداد موثر باشد و به همان درجه هم مورد حمایت نیروهای دموکرات قرار می گیرد، اما نمی تواند مشکلات کشور ما را حل کند و به همین دلیل نیز باید علیه سیطره ی آن بر فضای سیاسی کشور مبارزه کرد.

«اصلاح طلبی لائیک»

موج اصلاح طلبی حکومتی در دوران رفسنجانی، به تدریج از درون حکومت به بیرون خزید و نیروهایی از اپوزیسیون را جلب کرده و تحت تاثیر قرار داد. در کنار اصلاح طلبی دولتی، که حاملین اصلی آن دولتمردان حکومتی بودند که به دنبال بهبود موقعیت های سیاسی و اقتصادی خود می گشتند، اصلاح طلبی در میان نیروهای اپوزیسیون لائیک و غیرمذهبی شکل گرفت. این اصلاح طلبی، سیاستی بود که به تدریج از فکر تغییر حکومت فاصله گرفت و به روش اصلاح حکومت روی آورد. این نوع اصلاح طلبی در نخستین سال های موجودیت خود، اصلاح طلبی خود را با امکان اصلاح حکومت و روزنه هایی که باز شده بود، توضیح می داد.، اما هیچ گاه نتوانست، گفتمانی مستقل – در چهارچوب باورهای لائیک و جمهوری خواهی – ارایه کند و به تدریج و هر چه جلوتر آمد، سیطره ی گفتمان اصلاح طلبی مذهبی – دولتی در ایران را پذیرفت و چنان در آن حل و با آن تنیده شد که تشخیص آن از گفتمان اصلاح طلبی مسلط بر جامعه، به تدریج دشوار و دشوارتر شد. این شاخه از اصلاح طلبی، نیز همراه با شاخه ی مذهبی – دولتی و تحت تاثیر آن، در جریان وقایع دوازده ساله ی اخیر ایران هر چه دیوار استبداد را سخت تر یافت، از ابعاد خواسته های خود کم کرد و سیری قهقرایی پیمود. شاخه ی غیرحکومتی اصلاح طلبی در ایران، که بر اساس امکان اصلاح در حکومت شکل گرفته بود، به تدریج خود را از قید زمان و مکان و شرایط مشخص رها ساخت و اصلاح طلبی را به یک آیین تبدیل کرد که اصول و اندیشه ی حاکم بر آن، شامل زمان و مکان و حکومتی که در کشور موجود است، نمی شود و در هر حال و برای همه ی شرایط و زمان ها صادق است. آن ها «نو» نشدند، مبتکر و بنیان گذار هیج اندیشه ی تازه ای نگردیدند. جبهه ی خود را عوض کردند. در دستگاه فکری آن ها هیچ تحولی اتفاق نیفتاد، مفاهیم جابجا شدند. جای «انقلاب» را «رفرم» گرفت و «قهر» با «مسالمت» تعویض شد بدون آن که مطلق گرایی شان تحولی پیدا کند. عاشقان «قهر»، شیفته ی «مسالمت» شدند و تقدیس کنندگان «انقلاب» در برابر «رفرم» زانو زدند.
آن چه امروز این اصلاح طلبی غیرمذهبی ارایه می کند، – منظور همه جا سیاستمدارانی است که اصلاح حکومت را در برابر تغییر آن قرار داده اند – حرف تازه و مستقلی نیست، اصلاح طلبی غیرمذهبی به کپی اصلاح طلبی دولتی – مذهبی در ایران تبدیل شده است و می کوشد آن چه را آن ها می گویند، به زبان غیرمذهبی ترجمه کند.

نمونه ی فرخ نگهدار

در میان اصلاح طلبان غیرمذهبی، فرخ نگهدار از شناخته شده ترین و در عین حال افراطی ترین آن هاست. مواضعی که او بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨ اتخاذ کرده، به تدریج او را از مرز اصلاح طلبی به سوی «اصولگرایی اصلاح طلبانه» عقب برده است. این مواضع، حاصل یک روند فکری است که در ده ساله ی گذشته به مرز «پختگی» رسیده است. در میان نیروهای خارج از حکومت و غیرمذهبی، او از جمله معدود کسانی است که صریحا با خواسته ی برکناری آیت الله خامنه ای مخالفت کرده و خواهان «تغییر رفتار» اوست و می گوید و می خواهد که آقای خامنه ای از موضع اخیر خود، یعنی «رهبری یک جناح حکومت» دست بردارد و به موقعیت سابق خود، یعنی «رهبری حکومت اسلامی» بر گردد.
من اگر بخواهم مواضع او را با مواضع شخصیت های شناخته شده ی حکومت اسلامی قیاس کنم، به نظرم می آید، سیاستی که او توصیه می کند بیشتر با سیاست هاشمی رفسنجانی در طیف راست اصلاح طلبان قرابت دارد.
برای بررسی پاره ای از جهات عمده ی نظرات وی، مقاله ی «رهروان جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی ایران» politic.iran-emrooz.net را انتخاب کرده ام. این مقاله کمی قدیمی است و در آستانه ی چهارمین همایش سراسری اتحاد جمهوری خواهان ایران در مهر ماه گذشته و به قصد تسخیر سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران نوشته شد، اما نظرات او را به صورت ناب و روشن بازتاب می دهد. مشی سیاسی توصیه شده از جانب وی در این مقاله، در طول هشت ماهه ی گذشته، و از جمله در کنفرانس اخیر او در استکهلم، همواره تکرار شده و تغییر مثبتی نکرده است.

پاهای چوبین استدلال

روش دیرینه ی فرخ نگهدار این بوده است که دفاع از مشی خود را با حمله به سیاست های مخالف شروع و اثبات کند. این روش، روشی ناپسندی نیست، اما فرخ نگهدار از این روش به شکل ناپسندی استفاده می کند، زیرا او نظرات مخالفین خود را تحریف می کند تا بر اساس آن چه خود به مخالفین سیاسی اش نسبت می دهد، درستی مشی سیاسی خود را نتیجه بگیرد.
حمله ی فرخ نگهدار به رادیکالیسم بر اساس دو پیش فرض صورت می گیرد:
رادیکال ها (سرنگونی طلبان) هر تغییری در کشور را به سرنگونی حکومت فعلی موکول کرده و اصلاحات را بی ارزش می کنند
سرنگونی طلبی نیرویی در جامعه ی ما ندارد.
این هر دو پیش فرض کاملا اشتباه هستند.

هم ایده داریم، هم مجری!

فرخ نگهدار در مقاله ی مورد اشاره می نویسد: «خط رادیکال از جنبه نظری حامل ۲ ضعف اصلی است: اولا به “مبارزه مطالباتی” و امکان عقب راندن حاکمیت در قبال خواست‌های سیاسی بها نمی‌دهد و در واقع هر اصلاحی در امور کشور را به سقوط رژیم موکول می‌کند؛ ثانیا نمی‌تواند معلوم کند که با سقوط حکومت کدام نیرو حکومت را خواهد گرفت. خط رادیکال نمی‌تواند ثابت کند حکومتی که با ساقط کردن جمهوری اسلامی روی کار می‌آید مشخصه‌ها، سیاست‌ها و عملکردهایی بهتر از حکومت فعلی، یا قبلی، خواهد داشت.»
این ادعاها غیرواقعی هستند. به جز عده ی بسیار قلیلی در بین نیروهای اپوزیسیون، هیچ نیرویی شامل حکم نخست وی نمی شود. او نمی تواند در بحث رو در رو با هیچ یک از طرفداران سیاست رادیکال این ادعا را اثبات کند که آن ها «هر اصلاحی در امور کشور را به سقوط رژیم موکول می کنند». اصلا بعید است چنین موجوداتی را بتوان روی زمین خدا پیدا کرد. حتی مجاهدین خلق، بخش های عمده سلطنت طلبان و نیروهای قومی – ملی مورد نظر او هیچ کدام نه چنین ادعا و نه چنین سیاستی دارند. مجاهدین خلق در جریان اعتراضات اخیر به مجلس خبرگان حکومت پیشنهاد دادند که آقای خامنه ای را برکنار و آیت الله منتظری را جایگزین او کنند. برخی از «سلطنتی» ها علیرغم آن که خواهان تغییر رژیم هستند، در حمایـت از جنبش سبز، پا به پای آقای نگهدار جلو می روند. در میان بخش بزرگی از چپ ها، دموکرات ها و لائیک ها که خواهان برکناری حکومت اسلامی ایران هستند. از جمله در مورد سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) – که آقای فرخ نگهدار عضو آن است – و دیگر سازمان های متحد آن، در جمهوری خواهان دموکرات و لائیک، در بخش بزرگی از اتحاد جمهوری خواهان ایران – که باز هم آقای فرخ نگهدار عضو آن است – و در دیگر نیروهای ملی و دموکرات، چنین ادعایی یک ادعای ناعادلانه است. بخش بسیار بزرگی از نیروهای معتقد به «سیاست رادیکال» از هر تغییر مثبت در حکومت استقبال و برای آن مبارزه می کنند، و این را بارها به صراحت هم نوشته اند و هم گفته اند و هم تا جایی که توانسته اند به آن عمل کرده اند. این که آقای نگهدار گوش ها و چشم های خود را بر روی همه ی این واقعیت ها بسته است و همچنین تهمت غیرواقعی خود را تکرار می کند، از سر بی اطلاعی نیست. دلیل این چشم و گوش بستن روشن است: نگهدار اگر این استدلال را از دست بدهد، یکی از عمده ترین سلاح های خود در جنگ با هواداران تغییر رژیم را از دست داده است.
او می نویسد: « خط رادیکال نمی‌تواند ثابت کند حکومتی که با ساقط کردن جمهوری اسلامی روی کار می‌آید مشخصه‌ها، سیاست‌ها و عملکردهایی بهتر از حکومت فعلی، یا قبلی، خواهد داشت ».
در سیاست هیچ چیز را نمی توان «ثابت» کرد. مگر آقای نگهدار می تواند «ثابت» کند مبارزه ای که دست کم دوازده سال است برای «اصلاح» در جامعه ی ما جریان داشته است و او یکی از مدافعین سرسخت آن است، به سیاست ها و عملکردهای بهتری در حکومت انجامیده است؟ فعلا که حاصل این دوازده سال تلاش برای اصلاح حکومت، شده است دولت احمدی نژاد و حکومت مافیایی – نظامی. پس، در هیچ مبارزه ای چه رفرمیستی و چه انقلابی، نمی توان «چک تضمینی» داد که نتیجه الزاما به کجا خواهد انجامید.
اما «کدام نیرو حکومت را خواهد گرفت»؟ در اینجا پاسخ مدافعین تغییر حکومت کاملا روشن، صریح و بی ابهام است: رای مردم! همان رایی که در جمهوری اسلامی ایران، نه این بار که سی سال است از آن ها دزدیده می شود، به جایگاه واقعی خود باز خواهد گشت و ساز و کار حکومت را تعیین خواهد کرد.
ادعاها اخیر نگهدار نشانه ی تشدید مشکل اصلی تفکر او یعنی بی اعتنایی به «پایین» و توده ی عادی مردم است. او در ایراد دیگر خود به «سیاست رادیکال» می نویسد: «این پروژه (تغییر رژیم) مجری ندارد»!
به تاسی از آقای موسوی در اینجا مایلم خطاب به ایشان یادآوری کنم، آن چه که در درجه اول مهم است «ایده» است. «ایده» مخالفت با حکومت و تغییر آن، در جریان اعتراضات گسترده ی مردمی و یازده ماهه ی پرتلاطم اخیر متولد شده و نسبت به آغاز این جنبش بسیار نیرومند شده است. «ایده» مخالفت با حکومت و برکناری آن، دیگر تنها «خواست و پروژه» معدوی از «نیروهای خارج از کشور» نیست و در هر گوشه ی ایران می توان نشانه های آن را دید. حتی آن روستائیان یاسوجی که جمع شان می کنند تا برای احمدی نژاد هورا بکشند، موقعیت که پیدا می کنند، فریاد می زنند «مرگ بر دیکتاتور»!
این پروژه اما نه تنها «ایده» که «مجری» هم دارد. سیاست رادیکال را نباید تنها در سازمان های سیاسی جستجو کرد. مجری این پروژه، مردمی هستند که در ماه های اخیر به طور میلیونی به خیابان ها آمدند و خواست صریح خود را با شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» اعلام کردند. از شعار «مرگ بر دیکتاتور» چه می توان فهمید؟ همین مجریان پروژه ی تغییر رژیم، «رهبران جنبش سبز» را تا اینجا به دنبال خود کشانده اند. بخش بزرگی از مردم در جریان اعتراضات خود، رفتن خامنه ای و تغییر رژیم را طلب کرده اند. می توان با آن ها مخالف بود، اما نمی توان انکارشان کرد!

پس جنایتکار چه کسی است؟!

بحث را در اینجا با بررسی نظرات فرخ نگهدار نسبت به علی خامنه ای و ولایت او دنبال می کنم. این بررسی را از یک حکم تکان دهنده ی مقاله ی مورد اشاره آغاز می کنم. فرخ نگهدار در حاشیه ی مقاله ی خود می نویسد درس بزرگ زندگی او این بوده است: «این که فکر کنیم آقای خامنه‌ای آلوده به تمام رذایل بشری است همانقدر اشتباه است که او را رهبری فرزانه‌ای بپنداریم که بر دامن کبریاش ننشیند گرد. او هم انسانی است مثل بقیه انسان‌ها.» او می نویسد این «این درس بزرگ زندگی» خود را مرهون بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکاست و از او نقل می کند که گفته است: «انسان‌ها تفاوت عمده‌ای با یک دیگر ندارند”. همین نظر را به نوعی دیگر آقای نگهدار در کنفرانسی در استکهلم دوباره تکرار کرد و خواهان یافتن زبان مشترک با احمدی نژاد و خامنه ای شد.
من نمی دانم او وقتی این جملات را می نوشته و «درس بزرگ» زندگی خود را دوره می کرده است، به ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی فکر کرده است؟ آیا امروز به فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی فکر می کند؟ به قاتلان آن ها چه؟ تفاوت عمده ای نداشته اند؟
مطابق درس بزرگ زندگی آقای نگهدار، مستبدین قاجار با ستارخان و باقرخان، سرپاس مختاری با دکتر تقی ارانی، شکنجه گران ساواک با بیژن جزنی، لاجوردی با انوشیروان لطفی، سعید امامی با محمد مختاری، و… آیت اله علی خامنه ای و احمد نژاد و صادق لاریجاین با ندا و سهراب و فرزاد و شیرین «تفاوت عمده ای» ندارند!
پرسش اینجاست چرا او در زمانی که دست آقای خامنه ای بیشتر از هر وقت به خون آزادیخواهان ایران آغشته است، می خواهد برای او اعتبار بخرد و ثابت کند که او هم انسانی است مثل انسان های دیگر؟ بدون رقیق کردن و ختثی کردن نفرت عمیقی که امروز جامعه ی ما از آیت اله علی خامنه ای به عنون سردمدار سرکوب مردم، کشتار آن ها، شکنجه و تجاوز به آزادیخواهان در زندان دارد، مگر می توان زمینه ی مناسبی برای دفاع از ادامه ی ولایت او و طرح شعار بی سروته «تغییر رفتار» وی در برابر خواست برکناری او از قدرت را فراهم آورد؟
بر پایه ی این «درس بزرگ» که متاسفانه نه تنها دموکراتیک، که حتی انسانی نیست، فرخ نگهدار در مقاله ی خود پیشنهاد می کند:
تغییر رژیم، نه!
جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه، نه!
برکنار آیت اله خامنه ای و تغییر ولی فقیه، نه!
«تغییر رفتار ولی فقیه»، آری!

فعالیت سیاسی یک دهه ی اخیر آقای نگهدار تماما صرف همین مبارزه با فکر «تغییر رژیم» شده است. او در «فراز سوم» مقاله ی مورد اشاره تحت عنوان «جنبش سبز و نیروهای طرفدار “تغییر رژیم”» تمام خلاقیت و تجربه خود را به کار گرفته است تا به رهبران جنبش سبز بگوید چطور می توانند با طرفداران «تغییر رژیم» مقابله و آن ها را منزوی سازند.
او در توضیح سیاست های خود، از تعیین سیاست نسبت به علی خامنه ای خودداری می کند و «نهاد رهبری» را به جای «رهبر» می نشاند. بارها تاکید می کند: «بحث سیاست‌گذاری در قبال شخص رهبر (آقای خامنه‌ای) مطرح نیست. موضوع بحث ما سیاست‌گذاری در قبال دستگاه رهبری است». او سپس هدف از این سیاست گذاری را چنین توضیح می دهد:
«هدف این فشار (فشار اجتماعی) وادار سازی رهبری کشور به تغییر رفتار خود و پذیرش رهبران سبز، به عنوان نمایندگان مردم و طرف چانه‌زنی با حکومت، برای رسیدگی به مطالبات قانونی مردم (بیانیه ۱۱ موسوی) است».
این چکیده ی سیاستی است که نگهدار مطرح می کند.
برکناری آقای خامنه ای به عنوان مسئول اول خون های بسیاری که امروز در کشور ما به زمین ریخته شده و ویرانی و سقوط کشور، گرسنگی و دربدری کارگران و فرو پاشی خانواده های آن ها بر اثر فقر و بیکاری، حق مسلم و طبیعی و ابتدایی مردم ایران است. هیچ فکری که حتی اندکی با دموکراسی و انسانیت قرابت داشته باشد، نمی تواند بپذیرد که جنایتکاران بر سر مقام ها و مسئولیت های خود بمانند و عده ای هم پیدا شوند که ملت را تشویق کنند که به دنبال «تغییر رفتار» این جنایتکاران باشند. حتی اگر مردم ایران در داخل کشور به دلیل حدت سرکوب نتوانند این خواست را با صدای بلند و آن طور که می خواهند فریاد بزنند، وظیفه ی ما روشنفکران و فعالین سیاسی این نیست که در خارج از کشور حرف های آن را تحریف کنیم. رای آن ها را حکومت دزدیده است، حرف و خواست آن ها را ما مصادره کنیم.
سیاست البته دنیای عجیبی است. آقای نگهدار می تواند ادعا کند که «توازن» قوا، اجازه ی طرح شعار برکناری آقای خامنه ای را نمی دهد. نخست آن که چنین ادعایی غیرواقعی است. وقتی بخش های بزرگی از مردم خواهان برکناری رهبر حکومت هستند، وقتی روحانیون مورد اعتماد مردم رسما ولایت او را «باطل» اعلام می کنند، همه نشانه ی این است که جامعه دارد برای این تغییر آماده می شود.
اصلا چه کسی می تواند ادعا کند شعار «تغییر رفتار» رهبر حکومت، از خواست برکناری او نیروی بیشتری دارد و شانس موفقیتش افزون تر است و مهم تر از آن واقعی تر است؟ کافی است نگاهی به دنیای دور و بر خود بیاندازیم. چند دیکتاتور را می توان در تاریخ مثال زد که «رفتار» خود را تغییر داده و به خواست های مردم تن داده باشند و چند دیکتاتور را می توان نمونه آورد که از کار برکنار شده باشند؟ نسبت ها تفاوت زیادی با هم دارند. من فکر می کنم شانس آن که آقای خامنه ای را مجبور کنیم دست از روش خود بکشد و رفتار دیگری را پیشه کند – آن هم با چنین سیاستمدرانی که ما داریم – هیچ چشم اتداز روشنی نمی تواند داشته باشد. به فرض که این رفتار تفاوت کرد و آقای خامنه ای شد «رهبر جمهوری اسلامی»، چه چیز گیر مردم می اید؟ بر می گردیم به قبل از خرداد ۸۸٫ با زندان های پر، با زبان های بسته، با گرسنگی و فقر و رنج خانواده های کارگر وزحمتکش. آگر آقای خامنه ای از پشتیبانی یک جناح دست بردارد و دوباره بشود «رهبر نظام»، یه راستی چه گیرمان می آید؟ چنانچه برای کشور ما چشم اندازی وجود داشته باشد آن است که آقای خامنه ای و دارو و دسته اش را مجبور کنیم که قدرت را به مردم تحویل بدهند تا راه برای استقرار دموکراسی هموار شود.

سیاست دموکراتیک و رادیکال در جامعه ی ما، امروز از انزوا به در آمده است و طنین نیرومندی یافته است. این سیاست می کوشد بر افق های تنگ و اصلاح طلبانی که به نام اصلاحات می خواهند ادامه ی حکومت اسلامی را در وضعیتی بهتر، تجدید کنند، فایق آمد. این سیاست می کوشد این باور که با رفتن حکومت وضع بدتر خواهد شد را باطل کند و مردم و جامعه ی ما را به افق های بلندتری که شایستگی آن را دارد دعوت کند. بعد از تجربه ی یک چنین جنبش غرورآفرینی که نشان داد مخالفت با استبداد و خواست دموکراسی در جامعه ی ما تا چه حد نیرومند شده است، کوشش برای محصور کردن این خواست ها در افق تنگ این و یا آن جناح حکومت، کاری ناشایست و بی نتیجه است. خواست واقعی مردم ما در این ماه ها به روشنی بیان شده است. آقای خامنه ای به عنوان مسئول اول وضعیت بحرانی کشور، سرکوب آزادی ها، قتل و کشتار و اعدام و تجاوز و دستگیری ها و کارنامه ی سیاهش، شایستگی رهبری کشور ما را ندارد و باید از مقام خود برکنار شود. ما اکنون به پشتوانه ی جنبش مردمی ماه های اخیر حق داریم دامنه و افق دید خود را وسعت ببخشیم و خواهان یک حکومت دموکراسی در کشور بشویم، شاید امروز و فردا، به مقصد نرسیم، اما مقصد را گم نمی کنیم و به کسانی که ما را دعوت می کنند به جای فکر کردن به دریا، به فکر لایروبی لجنزاری باشیم که در آن زندگی می کنیم، تسلیم نخواهیم شد.



     از : بهروز ماهان

عنوان : چرا جایگاه آقای نگهدار در سازمان چریکهای فدایی خلق نباید میبود
دوست عزیز ، آقای پیمان :
مقاله زیبای شما را خواندم تنها انتقادی که میشود با ان کرد این است که نام بردن فرخ نگهدار از ارزش مقاله شما میکاهد زیرا این شخص ۳۱ سال است که چشمان خود را به روی حقیقت بسته است
آقای پیمان عزیز : اگر به کلیه مقالاتی که آقای نگهداراز قبل از انقلاب تا کنون نگاه کنید در می یابد که نظریات ایشان، اساسا به سازمان چریک های فدی خلق شباهتی نداشته است اما ایشان در سازمانی به آن زیبایی و آن نام پر شکوه ، رخنه کرد و آن سازمان را از اساس به بیراهی و به بی هویتی کشاند.ا آقای نگهدار البته که آزاد است هر نظری داشته باشد اما ایکاش با حزب و یا گروهی همکاری میکرد و عضو میشدکه نظراتش با پایگاه طبقاتی حزبی که عضو آن بود تطابق میداشت همان طور که خوشبختی مردم ایران با تکیه بر اعتمادی که به خمینی کردند از بین رفت خوشبختی بسیار کسانی که به سازمان چریک های فدایی خلق دل بسته بودند توسط اعتمادی که به این سازمان داشتند توسط آقای نگهدار بر باد رفت یکیش خود من !!!!!!
جالب توجه است که سازمان اکثریت مگر به قحطی تئوریسین دچار شده است که هنوز بعد از ۳۱ سال از مهره سوخته ای مثل ایشان ، دست بر نمیدارد و نام پر شکوه گذشته خود را با یک معذرت خواهی به ملت ایران ادا نمیکند ؟ هر چند که آقای بهزاد کریمی ، در مقاله ای که چند وقت پیش نوشتند به یک معذرت خواهی اشاره داشته اند
آقای پیمان عزیز : مقالات خود را بنویسید بدون اینکه نامی از این مهره ها ببرید آنها در بستراندیشه تاریخ خلق ایران ، مدت هاست که سوخته اند

عنوان : استقلال قوه قضاییه :
لاریجانی در سخنان اخیر خود به صراحت اعلام کرد که حکمی بر خلاف نظر رهبر ایران نمی دهد و به این افتخار کرد که قوه قضائیه طرفدار ولایت فقیه است.

استقلال قوه قضاییه :
طبق قانون اساسی سه قوه مجریه و قضاییه و مقننه ، استقلال دارند و از هم جدا هستند اما هر گاه به انتخاب رییس قوه قضاییه نگاهی کنید طبق قانون اساسی طبق اصل ۱۵۷ ، از طرف رهبر انتخاب میشود در کشور های دیگر ، انتخاب رییس های هر قوه ، کاملا استقلال دارد حال به سخنان رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی گوش کنید :

لاریجانی در سخنان اخیر خود به صراحت اعلام کرد که حکمی بر خلاف نظر رهبر ایران نمی دهد و به این افتخار کرد که قوه قضائیه طرفدار ولایت فقیه است.

با این حساب به گفته خود برای احکامی که در این قوه صادر و اجرا می شود نمی توان قوه قضائیه را محکوم کرد و باید دانست که حکم قضایی در ایران از جایی دیگر یعنی رهبری می آید.
۲۵۷۶۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : بیژن حکمت

عنوان : بنظر من آرش درست میگوید
بنظر من آرش درست میگوید. شما آقای تابان به مسئله استراتژی و تاکتیک توجه نمیکنید.
خودتان در پایان نوشته اید : “آقای خامنه ای به عنوان مسئول اول وضعیت بحرانی کشور، سرکوب و… شایستگی رهبری کشور ما را ندارد و باید از مقام خود برکنار شود “. آیا ازین حرف نمیتوان نتیجه گرفت که شما خواهان حفظ ولایت بدون خامنه ای هستید؟ شاید این تاکتیکی برای شما در استراتژی گذر به دمکراسی باشد. خوب آیا بهتر نیست در باره شرایط و امکانات و شانس برد چنین تاکتیکی بحث کنیم و آنرا با ” فشار برای تغییر رفتار خامنه ای ” مقایسه کنیم؟
یا شاید بهتر باشد فراسوی ایندو، استراتژی مثبت اتنخابات آزاد را بیش بکشیم. اگر بگوییم باید آزادی احزاب و انتخابات آزاد را به حاکمیت تحمیل کرد آیا اینهم در برنامه تغییر رفتار قرار میگیرد؟ آیا انتخابات آزادی که شما مطرح میکنید مانند بیست سال پیش مربوط به بعد از سرنگونی حکومت است یا نظر شما تغییر کرده است؟
۲۵۷۶۴ – تاریخ انتشار : ٣۰ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : مردم

عنوان : انسان جایزالخطاست
در پاسخ به دکتر پیمان: آیا فکر می کنید مقایسه سی سال گذشته با شرایط امروز درست است؟ مگر موضع خود آقای تابان در آن زمان چه بود. متفاوت تر از آقای نگهدار بود؟

بی شک امروز هیچکس مخالف آلترناتیو دمکراتیک نیست و سالهای زیادی است که خیلی ها به دنبالش هستند و تا به امروز چندان نتیجه بخش نبوده است. برداشت من آن است که آقای نگهدار وضع حاضر را بررسی می کند و در پی نشان دادن سیاست گذاری هایی است که در نهایت می تواند به شکل گیری آن آلترناتیو کمک کند. شما دارید یک وضع آرمانی و ذهنی را تحلیل می کنید و همه اش به گذشته ها نقب می زنید. مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ولایت فقیه را همه می بینند و می شنوند. شما لطف کرده بگویید چگونه قرار است این شعارها به ایجاد آن آلترناتیو دمکراتیک بیانجامند. لطف کنید بفرمایید تصور شما از یک سال آینده چیست. شما چه اطمینانی می دهید که بازهم یک دیکتاتوری دیگر سر کار نیاید؟

مگر مردم که با اکثریت مطلق دنبال خمینی افتادند مرتکب اشتباه نشدند. حالا گیرم نگهدار و هزارها نفر دیگر مثل او اشتباه کردند. مهم درسی است که باید از اشتباهات گرفت.
۲۵۷۵۱ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : پ پیمان

عنوان : پاسخی در باره یاداشت مردم
دوستی بنام مردم به اقای تابان ایراد گرفته که آقای نگهدار تحلیل کاملی ارائه داده که آقای تابان آن بخش را گرفته که با آن موافق نیست و زیر ضرب برده است.
دوست تذکر دهنده گویا اصل مطلب را دریافت نکرده . مساله این نیست که آقای نگهدار می گوید امروز آلترناتیو حکومت اسلامی وجود ندارد که متاسفانه درست است . مساله اینجا است با شناخت به اینکه آلترناتیو دمکرات در مقابل این حکومت سفاک وجود ندارد پس باید دست به دامن آیت اله خامنه ای شد و از دیکتاتور خون آشام خواست که رفتار خود را عوض کنند یا اینکه تلاش کرد آلترناتیو مترقی و دمکرات بوجود آورد.
دوست عزیز آقای نگهدار نمی خواهد در ایجاد یک آلترناتیو مترقی و مردمی حرکت کند . ایشان از قبل از سقوط شاه خواب حکومت های لیبی، سوریه و مصر را می دید که مسلمانان متعصب روی کار آمده بودند و پس از سقوط شاه با کمک حزب توده ایران خمینی را امام کردند و بدنبالش راه افتادند و می خواستند که حکومت ولایت فقیه را شکوفا کنند. سیاست امروز آقای نگهدار بطور روشن دنباله همان سیاست فاجعه آمیز است که سازمان بزرگ چپ را به دنباله روی از خمینی و سپاه پاسدارانش کشاند و شعار خون فدائی با سپاهی در جبهه های جنگ در آمیخت را سر داد . همان سپاه پاسدارانی که امروز خون آزادیخواهان را می مکد.
این تحلیل همه جانبه از نظر شما تحلیلی است که حزب توده از جانب دیکتاتوری روسیه به ایران آورده شد و در جنگ بین آمریکا و روسیه خمینی رهبر انقلاب شکومند اسلامی شد که شما هم با کارنامه سیاه این حکومت و انقلاب شکوهمند آشنائید.
البته اگر شما هم تحلیل آقای نگدار را قبول دارید عیبی ندارد . ولی این تحلیل امروز در مقابله با مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ولایت فقیه که در خیابان های تهران شنیده می شد و می شود رنگ می بازد.

به جای دریوزگی از دیکتاتور اعظم به مردم رجوع کنیم و آگاهی تاوده ها را نسبت به این رژیم بالا برده و در جهت تحقق یک الترناتیو مردمی وقوی کوشا باشیم تا اینکه آقای نگهدار مجبور نباشند از ولایت امر خواهش کنند که رفتار عاقلانه ای نسبت به جناح شکست خورده در خرداد سال گذشته و اصولا” جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی داشته باشند.

اگر منصفانه قضاوت کنیم و واقعیت ها را آنگونه که هستند ببینیم ، آقای تابان تحلیل نسبتا” کاملی از جریان و سرنوشت اصلاح طلبان حکومتی اراده داده است. هرچند می توان نکات دیگری را هم برای تکمیل سرنوشت این اصلاح طلبان به مقاله افزود و یا نویسندگان دمکرات دیگری در مقالات گوناگون یه این امر اشاراتی داشته اند

دکتر پ. پیمان
۲۵۷٣۹ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : قرار دانائی

عنوان : عجله‌
سلام آقای تابان. آیا شما فکر نمیکند که‌ یک مقدار در نتیجه‌گیری خودتان راجع به‌ جنبش اصلاحات عجله‌ کرده‌اید؟ این جنبش اگرچه‌ از حکومت تا حد زیادی عقب رانده‌ شده‌ اما هنوز در جامعه‌ وجود دارد، در حکومت وجود دارد و اساسا بخشی اساسی از جنبس سبز را اینان تشکیل میدهند.
۲۵۷٣۷ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : طرفدار شجریان

عنوان : مستان سلامت میکنند
با تشکر از آقای تابان عزیز.

هرکه امد عمارتی از دروغ ساخت. ‫دوران سیاست بازی و سیاستمداری بسبک قدیم، یعنی مدام حیله، تزویر، دورویی، مصلحت بازی، فلسفه بافی، پنهانی و در اتاق بسته کارکردن تصمیم گرفتن، ناشفافی، مکر وحیله و دروغ پردازی دیگر به سر آمده. مردم ایران فقط یک نفر مسئول راستگوی و درستکار و ناسیاس میخواهند.

باید مهره های سوخته، مرده، یکبار امتحان شده را فراموش کرد. ما هنوز مهره زنده و مناسب و مشهور با کارنامه پاک زیاد داریم. منتها کسی چرا انها را نمیبیند؟
‫ ما متأسفانه روشنفکر خائن ویا ناآگاه زیاد داشته و داریم. مسئله ما از زمان رژیم پهلوی نبود و نداشتن یک فیلسوف جهان بین در سطح خیام است. کسانی که خواسته و ناخواسته به رشد استبداد در هردو رژیم کمک کردند یکی دوتا نیستند. کارنامه های همین خاتمی و موسوی و کروبی و سروش و برادرانشان را که مردم ما در شروع جنبش سبز به ناچار دست بدامنشان شدند، ببینید. مگر همین نواندیشان دینی که بعداز اینهمه بدبختی هنوز به ایده جدایی دین از سیاست نرسیده اند، به استقرار و استمرار و رشد همین نظام سرکوبگر کمک نکردند؟

‫ شما یک نفر معروف و مشهور را پیدا کنید که هم دموکرات باشد و هم کارنامه ای درخشان از خود نشان داده باشد. به نظر من بالقوه ترین و مناسب ترین و مشهورترین و محبوبترین شخص، خواننده و موسیقیدان و ایکن معروف ایران محمدرضا شجریان است. او کسی است که در سال ۱۳۵۶−۱۳۵۵ در کمال صلح دوستی به رادیوتلوزیون رزیم پهلوی پشت کرد، به ج.ا. بارها اعتراض کرده، عقاید بسیار مترقی داره و طرفدار قاطع جدایی دین از سیاست است.

‫ ناجی مردم ایران در این برهه انتقال از استبداد به یک سیستم دموکراتیک، یکی از مناسبترین ها محمد رضا شجریان است و مردم نباید این فرصت را از دست بدهند.

‫لطفن بروید به این لینک

http://www.bbc.co.uk/persian/tv/۲۰۱۰/۰۵/۱۰۰۵۱۴_shajarian_documentary.shtml

و ببینید تاریخ پر تلاطم و بالا و پائین این مرز و بوم در این چهل پنجاه سال اخیر چگونه در صدا و فریاد این مرغ سحر عزیز مردم ما خلاصه شده.

مردم عزیز نگذارید خاتمی یکبار آزموده و تجربه شده برای شما موسوی آزموده شده و تجربه شده را باردیگر بیاورد. خودتان بهترین های خودتان را کشف کنید. شجریان به دنبال قدرت و دیکتاتوری نبوده و نیست. اورا برای رئیس مملکت و ریاست جمهوری دور بعد کاندید کنید و مقاومت و مبارزه کنید تا او بیاید و به احمدی نژاد بفهماند که اکنون دوران همان هایست که او خس و خاشاکشان خواند.

ما فقط با نوا و صدای یک موسیقیدان بار دیگر ‫برعلیه ظلم متحد میشویم. بیائید دست برداریم از این بحث های کهنه، مهره های مرده و سوخته، گذشته برنگشته، بحال فکرکن هموطن….. نوای موسیقی اتحاد را امروز دریاب و گرنه باز پنجاه سال دیگر در گیر و فرو رفته باطلاق تحلیل امروز دچار همان حیرانی و سرگردانی هستی که امروز برای پنجاه سال پیشت هستی. پیش بسوی ایران آزاد و مردمی آزاده
۲۵۷۱۵ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : احمد نجاتی

عنوان : آیا دفاع از حقوق بشر متضاد با اصلاح طلبیست ؟
آیا دفاع از حقوق بشر متضاد با اصلاح طلبیست ؟
اعتراض به حکم اعدام ۵ هموطن انعکاس بسیاری در داخل و خارج کشور در رسانها داشت ولی متاسفانه شاهد عکس العمل در خور از جانب اصلاح طلبان
لائیک خارج از کشور نبودیم،امیدوارم این بی اطلاعی از من نشأت گرفته باشد نه از سیاست الکن این دوستان
۲۵۷۱٣ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : مردم

عنوان : درس بزرگ انقلاب بهمن
آقای تابان، انتقاد شما از نگهدار خیلی یکسویه است. شما گویا تا دری به تخته می خورد درس بزرگ انقلاب بهمن را فراموش می کنید. وقتی نگهدار در ایراد خود به «سیاست رادیکال» می نویسد: «این پروژه (تغییر رژیم) مجری ندارد» درست می گوید. شما در پاسخ می گویید: مردم. این هم ایده ای است اما نمی گوید چگونه مردم باید قدرت خود را اعمال کنند.
نگهدار در آن نوشته اش تحلیل همه جانبه ای داده است و شما یک وجه آن را که مخالف نظریاتتان می بینید زیر ضرب برده اید اما در واقع نشان داده اید که آلترناتیوی در برابر تحلیل وی ندارید.
۲۵۷۱۰ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : تقی عابدین

عنوان : در جستجوی جای پا محکم
اقای فرخ نگهدار از همان ایران سال ۵۷ همراه با حزب طرزانوین چشمش به قدرت بود و بسیار ی از دوستان خود را بنا به اسناد به زیر تیغ اسلامیان بود.
او نیز مانند هزاران ایرانی میتوانست به گوشه ای برود و سکوت کند. ولی نه او همیشه در خدمت نظام بوده است. پروژه ساختمان سازی در کاراکاس داستان ساده ای نیست.در دون این پروژه دلار های امریکائی لبخند میزنند.
او در دل خود به ساده دلان و عاشقان راه (سوسیالیسم) و عدالت مزورانه میخندد.
۲۵۷۰۹ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : سهند نسیمی

عنوان : آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا.؟
اقای ف. تابان: از اینکه بعد ار گذشت نردیک به سه دهه بالاخره جرات به خرج داده ویشگونی از اقای فرخ خان نگهدار گرفته اید باعث خوشحالی است. ولی دیر جنبده اید که کودکان دبستانی هم خیلی عمیق تر از جنابعالی با ماهیت و بافت و الیاف و ساختار و شک و شمایل این عنصر انشا هستند. یک کسی را افشا کنید که مردم شناختی ازش ندارند گرچه از افرادی مانند شما انتظار بیهوده ای است.
۲۵۶۹۶ – تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : پ پیمان

عنوان : آقای نگهدار سوسیال دمکرات یا اصلاح طلب پیرو خط امام؟!!!
آقای ف. تابان
خسته نباشی. نوشتن این یاد داشت صرفا” برای این است که خوشحالم که چنین نوشته ای را از شما می خوانم جای این برخورد خالی بود و به روشنی خط مشی سیاسی آقای نگهدار و همفکران ایشان را روشن می کند. فقط برای من این سوال باقی می ماند که آقای نگهدار و دیگرانی که مانند ایشان می اندیشند و تلاش نمی کنند که مستبد خامنه ای و دیکتاتور بزرگ خمینی را نقد کنند و احساس همدردی نسبت به انسان هائی که به دستور و حکم مستقیم این آدمکشان اعدام شده اند ندارند .
داشتن چنین مش ای جرم نیست. ولی عدم احساس و همدردی با خانواده ی اعدام شدگان و زندانیان سیاسی و محکوم نکردن دیکتاتورهائی از جمله خمینی و خامنه ای جای سوال است؟
من شک دارم که این صرفا” یک مشی سیاسی است و یا همکاری با آقای خامنه ای برای حفظ این نظام. این شک از آنجا ریشه می گیرد وقتی نقش ایشان را در سازمان فدائیان اکثریت و صدور بیانیه ای از کمیته های سازمانی از جانب ایشان که خواسته بودند ” گروه های ضد انقلاب و تروریست ها ” را شناسائی کرده و به مسولین خود گزارش کنند تا مرکزیت سازمان با برنامه در اختیار مسولین قرار دهد .
البته ایشان تنها نبودند و با همکاری همفکرش علی توسلی که باعث لو رفتن صدها عضو سازمان در موقع برگشت از پلنوم وسیع سازمان در تاشکند به ایران شد.
آقای نگهدار حق دارد که خواستار شکوفائی جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی در دیروز و به رهبری امام خامنه ای در امروز باشد ولی آیا اجازه داشت که از اعضای سازمان بخواهد که تروریست ها را و گروه های ضد انقلابی را شناسائی کنند و از طریق ایشان و یا علی توسلی در اختیار حاکمان مسلمان قرار دهد؟!!! این گونه بیان از کینه شخصی سرچشمه نمی گیرد بلکه غیر مسولانه برخورد کردن به دیکتاتور خامنه ای است که ایشان به دیکتاتور فرزند وار و یک شاگرد با وفا و دلسوز راهنمائی می کند که رفتار دیگری داشته باشد که امام خامنه ای هم نشان داد و رفتارش را عوض کرد و دستور کشتار مردم را داد و در روزهای اخیر نیز ایشان از موهبت فتوای ایشان برای اعدام برخوردار شدند!!!

دکتر پ. پیمان
۲۵۶۷۵ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : آرش

عنوان : درباره «تغییر»
خب حالا وقتی میگیم «تغییر» منظور این نیست که کره خری برود و کره خر دیگری جایش بیاید. تغییر در همه ما… مرد.. زن… در همه گروه ها و سازمان ها.

«تغییر» یک فرآیند است.
۲۵۶۶٨ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : آرش

عنوان : ولی این دلیل نمیشه که به هم مظنون بود و با این کار دستی دستی به وزارت اطلاعات کمک کرد
حرف های آقای سرداری درسته. حتی به واسطه شنیده ام که دو سه سال قبل با بعضی از فعالیین سیاسی در کانادا تماس گرفتند و به آنها وعده زمین و وام داده اند که برگردند ایران. یا شاهنامه نفیس برایشان فرستاده اند.

ولی این دلیل نمیشه که به هم مظنون بود و با این کار دستی دستی به وزارت اطلاعات کمک کرد. ما «هدف» خود را روشن و ساده بیان می کنیم:

هدف:

«تغییر» برای برقراری یک دموکراسی پایدار در ایران

حالا از دو استراتژی عمده زیر:

۱) تغییر مرحله ای

۲) سرنگونی

هر یک طرفداران و دلایل خود را دارد. به گمان من چون هدف نهایی یکی است ، طرفداران دو استراتژی (روش) گوناگون نباید به هم گیر بدهند و فعالیت های همدیگر را خنثی کنند.

تغییر مرحله ای اگر موفق باشد پیشرفت به هر مرحله جلوتر به نفع گروه دوم (سرنگونی) خواهد بود اگر نتوان تا رسیدن به هدف جلو رفت. اگر هم اصلن موفق نباشد که خیل عظیم گروه اول (تغییر مرحله) به ناچار به گروه دوم (سرنگونی) خواهند پیوست.

بیایید یه کم بلوغ نشون بدیم. «هدف» و «استراتژی» و «تاکتیک های» متناسب با هر استراتژی را قاطی نکنیم.

فراموش نکنیم از هر تحلیلی باید یه راهکار دربیاد وگرنه میشه زر مفت برای خودارضایی یا خودنمایی و قمپز در کردن:)
۲۵۶۶۵ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : رضا سرداری

عنوان : در ورای سیاست
در ارتباط با نوشته اقای تابان، باید این نکته هم اضافه شود که خط مشی مورد انتقاد اوممکن است عناصری فراتر از جنبه های صرف نظری و یا سیاسی داشته باشند.
ازمدتها پیش یکی ازسیاست های راهبردی جمهوری اسلامی گفتتمان سازی درصف اپوزیسیون با استفاده از چهره های شناخته شده دربخشهای مختلف آن بوده است. بعد از روی کار آمدن باند احمدی نژاد در ۱۳۸۴، دایره اطلاعات خارجی وزارت امورحارجه درهمکاری وهمآهنگی فشرده با دایره برون مرزی وزارت اطلاعات، در چهاچوب یک برنامه طراحی شده به تماسهای مختلفی که اغلب غیر مستقیم وتحت پوششهای موجه صورت میگرفت کوشیدند افراد نسبتا سرشناسی را که دارای مواضع سیاسی خنثی و یا حتی معتدل نسبت به حکومت جمهوری اسلامی درمجموعه خود بودند، به سمت خود جلب کنند. مسئله انرژی اتمی و مخالفت با سیاست خارجی آمریکا وکشورهای غربی نسبت به ایران دو موضوع کلیدی برای فعال کردن بخشهای جذب شده بودند. دولت احمدی نژاد سرنخهای تماس با برخی از این افراد را از دولت خاتمی به ارث برده بود که قبلا کوشیده بود طرفدارانی برای دفاع از برنامه های اصلاحی دولت خاتمی در داخل وسیاست های خارجی آن در خارج بیابد.
احسان نراقی، هوشنگ امیر احمدی وتعداد پرشماری از استادان دانشگاه ها وتجار ایرانی مقیم اروپا وآمریکا…از جمله افرادی بودند که در وحله اول تماسهای پیشینشان به عوامل دولت جدید منتقل شد. (فراموش نکنیم که هوشنگ امیر احمدی جزو کسانی بود که کوشیده بود درجریان تدارک تشکیلاتی و تهیه برنامه سیاسی برای تاسیس اتحاد جمهوری خواهان مورد مراجعه ومشورت واقع گردد).
دولت جدید ضمن توفیق درجذب تعدادی قابل توجهی از این تیپ ایرانیان در عین حال کوشید از طریق آنان درفضای فعالیت های اپوزیسیونی در خارج از کشور تاثیر گذاشته و ابتکارات سیاسی متعددی را در خارج از کشور به مرحله اجرا بگذارد.وزرات اطلاعات در این دوره طبق یک برنامه معین موفق به ایجاد سرپل های ارتباطی جدید با برخی در خارج از کشور گردید. نقطه آغاز این برنامه با کیفیت و اهداف دیگری به زمان خاتمی بر می گشت ، این برنامه بعداز روی کار آمدن احمدی نژاد و تعویض وزیر وبعضی جابجاییها در سطح مدیران داخلی وزارتخانه با بعضی تغییرات در اهداف پیشین ادامه یافته بود. هدف اصلی وزارت اطلاعات درخارج از کشور کماکان بی اثر ساختن کامل اپوزیسیون خارج از طریق و سایل سیاسی بود.
همزمان با فعالیتهای فوق، صلاح طلبان حکومتی حذف شده از از قدرت اجرایی در داخل کشور نیز برای گسترش نفوذ خود در خارج از کشور به سمت کسانی رفتند که به لجاظ مواضع سیاسی به اصلاح طلبان اپوزیسیون مشهور بودند وکوشیدند روابط خود را با این طیف که در دور خاتمی شروع شده بود گسترش دهند.

کودتای انتخاباتی در خرداد سال گذشته و به دنبال آن شروع وگسترش جنبش سبز در ایران تقریبا تمامی رشته های دولت احمدی نژاد در خارج از کشور را پنبه کرده ومنجر به از دست رفتن اغلب ارتباطات آن شد. وزیر جدید اطلاعات در هماهنگی با اطلاعات سپاه بعد از تصفیه ها وجابجایی های مهمی در وزارتخانه، این بار سیاست فشرده ای را با خطوطی کاملا روشن نسبت به اپوزیسیون خارج، وارد میدان عمل کرد. معنای این سیاست فشرده باید از طرق مستقیم وغیر مستقیم به برخی ازچهر های موجه اما میانه رو اپوزیسیون در هردو بخش سکولار و نواندیشان دینی اپوزیسیثون مستقر در خارج از کشور به روشنی اما با تمثیل واشاره وزبان لالی تفهیم میشد. این سیاست نه در پی وادار کردن طیفی از اپوزیسیون به دفاع از دولت احمدی نژاد ویا دفاع صریح از حکومت جمهوری اسلامی، بلکه رعایت خطوط قرمز زیر با حفظ مواضع نسبی دموکراتیک افراد مورد توجه وزارت اطلاعات بود. این خطوط قرمز عبارت بودند از: (این سیاست در داخل کشور هم ادامه یافت):
۱-انتقاد از رهبری وبه زبان روشن تر از آیت الله خامنه ای عواقب جدی خواهد داشت.
۲-هرنوع نزدیکی وهمکاری با روشنفکران دینی رادیکال طرفدار گذر از قانون اساسی و حذف ولایت فقهی در ایران، ممنوع است. این بخش برای رژیم ایران در درجه اول عنوان ستون پنجم آمریکا تعریف شده بودند. با زبان مناسب به آنان گفته شد تخلف از این خط دارای عواقب جدی خواهد بود.
۳-هرنوع همکاری با بخش سکولار اپوزیسیون که بر ضد اصل ولایت فقیه در ایران هستند غیر مجاز بوده وتخلف از آن نیز مستوجب مجازات خواهد بود.
۴-هرنوع اقدامی برای گسترش همکاری بین صفوف پراکنده اپوزیسیون به اصطلاح بر انداز(چه نرمش وچه سختش) پیامدهای تنبیهی خاص خود را خواهد داشت.
۵-و…

وزارت اطلاعات کوشید معنای عقوبت ومجازات را برای این عده را باز با زبان اشره وتمثیل روشن گرداند:. تمامی رفت وآمدهای احتمالی این افراد و بستگانشان به ایران تحت کنترل قرار گرفته و کسانی که به ایران میرود بازداشت خواهد گردید. روابط فامیلی نزدیک این افراد درایران مجازات خواهند شدو… هم چنین وزارت اطلاعات صریحا به این طیف فهماند که حکومت ماندنی است وآنها فقط با رعایت شروط فوق میتوانند به بازگشت احتمالی خود به ایران در آینده امیدوار باشندونیزاعلام گردید که دستان وزارت اطلاعات آن چنان دراز است که در صورت تخلف آنان از خطوط قرمز تعیین شده، میتواند حتی در محل سکونتشان در هر جای دیگر دنیا یقه آنها را بگیردو…


تعیین اینکه چه کسانی از افراد اپوزیسیون تحت تاثیر این خط مشی ارعاب حکومت جمهوری اسلامی قرار گرفته و کوشیدند به طریقی نشان دهند که حاضر به بازی هستند کار ممکنی در شرایط حاضر نیست. اما ازآن جایی موج هایی که گاه وبیگاه و بطورناگهانی توسط بعضی از چهره های شناخته شده اصلاح طلب در داخل ویاخارج ایجاد میشود چندان منطبق بر اوضاع واقعی زمان ایجاد این موجها نیست، انسان بی اختیار به یاد سیاست ارعاب وزارت اطلاعات میافتد. مثلا تاکنون ما چنیدین بار مصاحبه هایی از شخصیت شناخته شده ای مثل آقای سحابی را شاهد بوده ایم که صراحتا از شرکت کنندگان در جنبش سبز خواسته است که رهبر را ازدایره انتقادات خود مستثنی کنند وکاری نکنند که او تضعیف شود چون چنین کاری در نهایت به تجزیه کشور منجر خواهد شد؟؟؟و…یا ایشان با زبان خاص خود از همگان خواسته اند به خانه های خود بروند و اعتراضات خود را از طرق دیگری، که برای شنوندگان ایشان اصلا معلوم نیست چیست، تعقیب کنندو…
یادمان نرود که ایشان قبلا از تادیب شدگان بوده ومعنی واقعی سرپیچی از خطوط قرمز تعیین شده توسط حکومت را در سلولهای قبر مانند شکنجه گاههای جمهوری اسلامی به سختی تجربه کرده است و…
۲۵۶۶۱ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : آرش

عنوان : به ناظر باطرف
دوست گرامی

۱) جریان احمدی نژاد-مصباح و باندهای وابسته، خطر آینده ای بس تاریک تر و مرتجع تر و خونبارتر است.

۲) فعلن همه قوانین و سازوکارها به رهبر بند است. مهار او شاید بتواند در «این مرحله» قوانین فاشیستی را نرم تر کند.

۳) من که نمی گوییم باید به جمهوری اسلامی یا خامنه ای یا هر کس دیگری دخیل بست. ادامه این حکومت جهل و جنون و جنایت یه روز حتی یک روزش هم زیادیه.

و اما
و اما
و اما


فرق است بین رویاها و آرزوهای شیرین و شیک، تا رسیدن به هدف! هر چند مرحله ای!

من هم می توانم با آروزهای شیرین خودارضایی کنم و بدون ارائه هیچ «راهکاری» برای دیگران قمپز در کنم که من انقلابیم و شما اخید، آیا دردی از ملت دوا می شود؟

اینم گفته باشم شخصا به شخصیت آقای فرخ نگهدار احساس خوبی ندارم. اما باید بپذیریم که اختلافات ما ابدی خواهد بود. در آینده هم دمکراسی بستر تعادل اختلافات ما خواهد بود نه محو آن ها!
۲۵۶۶۰ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : زهره

عنوان : منطق ؟
اعدام کلمه ها ؟ چه رابطه ای بین منطق , و ولایت فقیه و مهاجرانی و فرخ نگهدار می تواند وجود داشته باشد؟ جناب صدری مثل نگهدار از ولایت فقیه حمایت کنید اما واژه ها را اعدام نکنید.
۲۵۶۵٨ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : صدری .

عنوان : “امروز” چه باید کرد؟
” اگر مطالبات جنبش سبز در این مرحله به حذف ولایت فقیه و تغییر نظام و حذف اسلام از حاکمیت ارتقا پیدا کند، این جنبش عملا جبهه مخالف خود را تقویت کرده و از سوی دیگر موجب ریزش بخش هایی از طرفداران جنبش سبز شده است.”
عطاالله مهاجرانی / جرس.

به نظر من این منطق غلطی نیست و در مورد آینده هم از امروز حکم صادر نمی کند.
۲۵۶۵۵ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : ک معمار

عنوان : بعد از فرزاد ماهی های بسیاری خواب به چشمشان نرفت
نمی دانم این در کجای اندیشه دمکراتیک نوشته شده که میتوان بدون پشتوانه تشکل های دمکراتیکی که در جامعه وجود ندارند به تغییر منش و رویه حتی در سطح رهبری که تا گردن در باتلاق جرم و جنایت دست وپا می زند.دل بست. اقای نگهدار و طیف فکری ایشان از نظرات دست دوم زنده یاد نورالدین کیانوری تبعیت می کنند . دو تن اعتماد به هاشمی در سیاست و تغییر از لای عبای ایشان کردند. زنده یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو که بدنش سوراخ سوراخ شد تا فهمید اشتباه کرد. و دومی نورالدین کیانوی, وقتی در پایان روز های حیاتش به دیدنش می رفتیم بیشتر به ترحم بما دست می داد تا نزد رهیری از حزب کمونیستی برویم تا انرژی بگیریم و زمانی که در بند بود نسبت به اقای خامنه ای نوشت, ایشان اخرین ولایت فقیه هستند.
و زمانی هم فوت کردند روی شانه ۲۰ نفر اطلاعاتی به خاک سپرده شدند.
حالا اقای نگهدار پس از اینهمه سال که نزدیک به ۲۸ سال می شود و اصلا طعم شبهائی را که کیانوری ها با گوشت و استخوانشان لمس کردند را نه تنها تجربه ننمودند در این مدت از ۵۰۰۰ کیلومتری هم نزدیک مرز ایران نشدند چطور از این همه فاصله توان معاینه خامنه ای را دارند و در بند تغییر قدرت هستند؟؟
به نظر من بهترین سفارش به اقای نگهدار و طیف فکریشان این است بیخود در خارج خود را معطل کرده اند. یک بلیط یک سره بگیرند تا از نزدیک قدرت را تجربه کنند.
۲۵۶۴٣ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : ناظر با طرف

عنوان : به آرش کمانگیر
«اما
اگر بتوان این تغییر را طی مراحلی به انجام رساند، در مراحل اولیه ممکن است تعامل با خامنه ای برای ایستادن جلوی احمدی نژاد و دار و دسته اش، بخشی از نقشه راه باشد.»

آقای آرش بهتر نیست با احمدی نژاد و دارو دسته اش تعامل کرد برای ایستادن جلو خامنه ای.
در خاطرات علم میخواندم که زمانی کسانی ( «نگهدار»ان آن زمان)با کمک شاه هویدا را زدند. از قضا تاکتیک میسری هم بود.ولی بعدها روشن شد که هویدا کاره ای نبود.
۲۵۶۴۲ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : آرش

عنوان : در استراتژی و تاکتیک دقت بیشری داشته باشیم، شاید نیاز به این بحث ها نباشد
دوستان گرامی

به گمان من اگر ما هدف را «تغییر» به دمکراسی پایدار گذاشته ایم؛ در نهایت برای ولایت فقیه و خامنه ای و یا هر ولی فقیهی جایی نحواهد بود.
این تغییر هم ممکن است به ناچار با سرنگونی انجام پذیر باشد.

واما
اما
اما

اگر بتوان این تغییر را طی مراحلی به انجام رساند، در مراحل اولیه ممکن است تعامل با خامنه ای برای ایستادن جلوی احمدی نژاد و دار و دسته اش، بخشی از نقشه راه باشد.

به گمان من این سنتزی است که همه را «هم مسیر» می کند (حتی اگر به هدف کسانی چون آقای فرخ نگهدار هم مشکوک باشیم که خواهان تغییر نیستند). خب در مرحله بعدی در ترن جایشان نیست.

اینجا ممکن است این نگرانی پیش بیاید که چنین مرحله اولی ممکن است سوپاپ شود و رژیم از آن برای حفظ خود استفاده کند. به نظر می رسد که خواست های مردم چنان عمیق و بنیادین است که به این سادگی ها نمی توان آن را منحرف کرد. از طرف دیگر مثلن اگر بتوان در مرحله اول و در تعامل خامنه ای با جنبش، این جو خفقان قعلی را آزادتر کرد که به نفع خواهد بود.

خلاصه میخواهم این را بگویم که اگر راهبرد «تغییر» مسالمت آمیز «مرحله ای» باشد، همه تا مقداری همراه خواهند بود. این همراهی را قدر بدانیم تا ببینیم در مرحله بعدی آیا همراه خواهند بود یا نه. هر چند بر خلاف نظر نویسنده این مقاله نمی توانم بپذیرم که آقای فرخ نگهدار و دیگران استراتریشان تغییر رفتار خامنه ای است. به گمانم تاکتیک است در بستر استراتژی «تغییر» مرحله ای به دموکراسی.

یه کم در استراتژی و تاکتیک دقت بیشری داشته باشیم، شاید نیاز به این بحث ها نباشد. تمرکز را بذاریم روی راهکارها!
۲۵۶۴۰ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : فرخ ندامی

عنوان : لذت بردم
آفرین ! دستتان همیشه گرم و پر بار باد و از خستگی به دور .
۲۵۶٣۲ – تاریخ انتشار : ۲٨ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : امیر .

عنوان : درصد احتمالات مهم است
درمقاله آقای تابان آمده است

او می نویسد: « خط رادیکال نمی‌تواند ثابت کند حکومتی که با ساقط کردن جمهوری اسلامی روی کار می‌آید مشخصه‌ها، سیاست‌ها و عملکردهایی بهتر از حکومت فعلی، یا قبلی، خواهد داشت ».
در سیاست هیچ چیز را نمی توان «ثابت» کرد.

ولی در سیاست احتمال مثلا ۹۰ درصد را می توان و باید از ۱۰ در صد تفکیک نمود. سقوط حاکمیت به احتمال ۹۰ در صد در وضعیت امروز دنیا به کام خط سیاسی آقای تابان نخواهد بود.
۲۵۶۱٣ – تاریخ انتشار : ۲۷ اردیبهشت ۱٣٨۹       

     از : امید

عنوان : دست مریزاد اما
با دست مریزاد به شما آقای تابان . اما در افشای دیدگاه عمیقا اپورتونیستی وفاقداخلاق سیاسی آقای نگهدار که نمونه تیپیک سیاسی کار ی است که فقط کرنش گر قدرت میباشد وهدفی جز ریختن خاک بر چشم حقیقت ندارد.ناگفته ها بسیار است .با امید به روشنگری بیشتر این دیدگاه از طرف شما و سایت اخبار روز

با احترام
۲۵۶۱۲ – تاریخ انتشار : ۲۷ اردیبهشت ۱٣٨۹       

https://akhbar-rooz.com/?p=9034 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x