یکم. بازار رسمی سرویسهای سکسی در تهران سرانجام کلید خورد. و آنچه دهه ها به نامناسب ترین و وحشی ترین شکل ممکن زیر پوست شهر روان بود، و کتمان می شد، واقعیت خود را به همهگان و رهبران مذهبی و سیاسی تحمیل کرد و آشکارا به کوچه ها و خیابان های شهر بازگشت. گشایش بازار سکس به طور رسمی در ایران گام بلندی است برای عبور از توهم سنت و مذهب به وادی سخت و سکولار واقعیت؛ هیچ جامعه و فرهنگی با پیشوندها و پسوندهای تحمیلی و ساخته گی همانند “اسلامی” دگرگون نمی شود. دگرگونی همیشه برآمد آزادی، امنیت و خلاقیت است که شوربختانه هیچ نسبتی با نظام و نظامیان حاکم در ایران ندارد.
در این که چرا خامنهای به این برداشتن این گام و نوشیدن این جام تن داده است حتمن حرف و حدیثهای بسیاری هست؛ و نیز در مورد این که شرایط کار این مراکز چهگونه است، و چهگونه باید باشد؛ اما هیچ کدام نمیتواند و نباید اهمیت و ارزش برداشتن این گام را نادیده بگیرد؛ سکس آزاد و آزادی سکسی یکی از فرسنگ (مایل استون)های مهم آزادی در هر اجتماعی است. نوشیدن این جام زهر را دست کم نگیرید و آن را به رهبر قدرقدرت ایران علی خامنه ای تبریک بگویید.
دوم. در سال هشتاد و هشت تازه از سلول های چندگانه ی اطلاعات به بند عمومی زندان لنگرود قم منتقل شده بودم که برحسب اتفاق در تلوزیون جمهوری اسلامی شاهد پخش یکی از برنامه های رحیمپور ازغدی شدم. او چند جمله از یکی از نوشته های من در مورد سکس را که در آن پهنه ی سکس را به زمینی مین گذاری شده همانند کرده بودم خواند و سپس به منبر خود بازگشت.
او درست فهمیده بود و روی نکته ی مهمی انگشت گذاشته بود؛ اما همانند همیشه در یک مسابقه ی تک اسبی با پاک کردن صورت مساله به تخریب روشنفکر و روشنفکری پرداخت و تشخیص نداد که با این خیالبافی ها و خام اندیشی ها دشواره ی سکس و گسترش سکس سیاه وحشی در ایران اسلامی تمام نخواهد شد. او نادان تر از آن بود که بداند چه نسبتی میان اسلام سیاسی حاکم و گسترش سکس سیاه در اجتماع ایران امروز هست. او بی خبرتر از آن بود که بداند روشنفکران تنها گیرنده های یک اجتماع زنده اند؛ و با گرفتن و زندانی کردن آن ها هیچ مساله ای پاک نمی شود.
هنوز بر این باورم که پهنه ی سکس در ایران یک زمین مین گذاری شده است؛ و به جهت آن هر تکاپویی برای سروسامان دادن به آن در ایران، پرمخاطره و دشوار است. و شاید از همین روست که علی خامنه ای تاکنون از برداشتن این گام طفره می رفت و با انکار آن کنار آمده بود. اما انگار دیگر انکار نمی توانست آنچه را عیان بود در سانسورِ بیان از ذهن و زبان مردم بیرون بگذارد. خامنه ای به ناگزیر به برداشتن این گام و نوشیدن این جام رضایت داده است؛ تن دادن جمهوری اسلامی به آزادی جنسی حتا در این حد را هم باید استقبال کرد و به آقای خامنه ای تبریک گفت.
سوم. جنبش جوانان پهناورترین، اصلاحیترین و هم هنگام رادیکالترین جنبش مطالبه محور ایران امروز است؛ در این پویش، جوانان و نوجوانان اخلاقهای جنسی و هنجارهای ارتباطی/ زیستی اسلامگراها و سنتگراها، یعنی محوریترین هنجارهای هژمونیک اسلام سیاسی و جریانهای سنتی را به چالش گرفته اند و در یک مقاومت مدنی پیگیر، موثر و همهجانبه، حقوق اجتماعی خود را میخواهند. این جنبش هرچند گاهی با جنبشهای دیگر، از جمله جنبشهای سیاسی، زنان، کارگران، دانشجویان و حتا جنبشهای دینی و قومی همپوشانی و همسویی آشکار دارد، اما با هیچ یک یگانه و همداستان نیست. جنبشی که با پارتیهای شبانه، فیلمها و موسیقیهای زیرزمینی، ازدواج های سفید، اختلاطهای غیرفقهی، بدحجابی، بیحجابی و کمحجابی، ماهواره، اینترنت، فیس بوک و حتا نوحهتکنوهای مذهبی چنان عرصه را بر حکومتِ نطامیان و نظام حاکم تنگ کرده است که حجم گستردهای از سرکوب، سانسور و سکوت را به خود اختصاص داده است. جنبشی که هر چند متحد راهبردی جریانها و جنبشهای رهاییبخش و برابریطلب است، اما به جهت بدپنداریهای فراوانی که در مورد “آزادیهای جنسی” و “حق مالکیت بر بدن” در ایران (و حتا گاهی در منطقه و جهان) وجود دارد، هیچگاه (به اندازه و درخور) مورد توجه و حمایت جدی آن جریانها نبوده و نیست. جنبشی که به ویژه در سرهمبندیهای بسیار سیاسی و فمینیستی (غالبن پدرسالار) نهی و گاهی نفی میشود؛ و مطالبات اساسی آن نادیده گرفته میشود. جنبش جوانان چنانچه به درستی درک نشود و از حمایت معنوی و نظری لازم جریانهای پیشرو و آزادیخواه و برابریطلب بهرمند نگردد، پتانسیل آن هست که به آسانی و به وسیلهی نسل تازهای از اسلامگرایان/نظامیان دزدیده و با دادن برخی آزادیهای اجتماعی خاموش شود و دمکراسیخواهی در ایران از یکی از پرشورترین نیروهای مدرن خود محروم گردد. آنچه در شلترهای تهران و مشهد می گذرد، آغاز این کلک مرغابی است که به دست نظامیان حاکم کلید خورده است.
خواست سکس آزاد و انسانی هسته ی سخت و مرکزی این جنبش است. درک آن و انگاره پردازی در دفاع تمام قد از آن، تنها راهی است که میتواند برنامه ی علی خامنه ای را ناکام و به پادینه ی خود تبدیل کند.
باید از گام های مثبتی که برداشته می شود استقبال کرد؛ و ازافتادن چندباره ی جامعه در دام اضطراب های جنسی خود (که ریشه در هراس از آزادی دارد) ترسید و پرهیخت. حکومت را باید به واسطه ی بیخردی های بسیاری که دارد نقد و محکوم کرد؛ اما از برداشتن گام های مثبت (حتا اگر کوچک و دیرهنگام باشد) هم باید استقبال کرد. فیل استبداد را نمی توان یک لقمه کرد، اما می توان آن را لقمه لقمه کرد و از میان برداشت؛ آزادی های جنسی اولین اما مهم ترین لقمه است و جنبش جوانان گرفتن این لقمه را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده است. نوش جان! لقمه بعدی برداشتن حجاب اجباری خواهد بود.
چهارم. تغییر (در درون و بیرون) و هماهنگی با آن ها همیشه از دشواره های اساسی و شناخته شده ی پهنه ی سیاست و اجتماع بوده است. هر ساختار، سازه و پهنه ای که در دریافت، پردازش و بازخورد این تغییرات هوشمندتر، موثرتر و باسرعت تر عمل کند، از کارآیی، ثبات و شکوفایی بیشتری بهره خواهد برد. در فیزیولوژی به چنین فرایندی هوموستاز یا زیستای ستایی می گویند؛ به این معنا که هیچ سازه ای از تغییر خوشش نمی آید. اما هیچ راه حل آسانی برای ایستاده گی در برابر تغییرها، تعدیل و جبران آن ها وجود ندارد.
واکنش جمهوری اسلامی به تغییرات تا کنون (همانند همه ی کودن ها) تنها افزودن به پوشش های حفاظتی (سرکوب و سرب بیشتر) و کاستن از پوشش های ارتباطی (سانسور بیشتر) جامعه بوده است. سرکوب و سرب و سانسور در درازمدت هیچگاه به حل هیچ مساله ای پاسخ نداده است؛ به همین دلیل نهایتن نظامیان حاکم به این نتیجه رسیده اند که در جاهایی باید کوتاه بیایند و به نوشیدن یک جام زهر دیگر تن دهند. (تا جامعه منفجر نشود.)
یک سازه ی زیستی تنها با داشتن انبوهی از امکانات مناسب و دقیق بازخوردی مثبت و منفی است که می تواند تغییرها و متغیرها را کنترل و به زیست خود ادامه دهد. کمبود، نبود و بدکاری هر حلقه به بیماری و در پایان به مرگ سازه می انجامد.
در جهان های قدیم سرعت تغییرات اجتماعی در بیرون و درون آن چنان نبود که اجتماعات پیشامدرن و سیاست مداران (غالبن) نادان آن ها را به سرعت با مشکل روبه رو کند؛ اما در جهان های جدید در پرتو گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات اگر تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی بهینه در کوتاه ترین فرصت انجام نشود، غالبن به خلق فاجعه می انجامد.
در این چشم انداز جمهوری اسلامی ایران نمونه ی برجسته و در آینده کلاسیک خلق فاجعه در پهنه های گوناگون اجتماع است. حکومتی که به جهت تمامت خواهی و ندانم کاری درهمه ی پهنه ها واداده و درمانده است؛ نادانی انبوه و ناتوانی گسترده ی جمهوری اسلامی از گرفتن تصمیم های درخور و موثر و به موقع در همه جا یک اتفاق نیست، همه ی اتفاق است. ناسازگاری سنت با آزادی (به طور کلی) و هراس جمهوری اسلامی از آزادی و برابری (به ویژه) گاف بزرگی است که جمهوری اسلامی را به چاه ویل استبداد، تمامت خواهی، هوچی گری، توهم، گنده گویی، دشمن تراشی و ناکارآمدی کشانده است. در نبود آزادی و خودبنیادی و خودبسنده گی طبیعی است که سازه ی سیاست و اجتماع (و زیرسازه های آن) از مهم ترین سازوکارهای بازخورد منفی (که همچون ترموستاد عمل می کند) بی بهره می شود؛ و امکان درک و پردازش تغییرها و اصلاح متغیرها را از دست می دهد.
آسیب شناسی یک سازه ی سیاسی بی بهره از همه ی اندام های لازم برای درک، پردازش و واکنش مناسب و به موقع به تغییرات اجتماعی را در جمهوری اسلامی و دوران رهبری خامنه ای می توان دید. ساختاری که به سبب ناکارآمدی و ناتوانی در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های بهینه و مناسب در همه ی پهنه ها به بازار شامی از تصمیم های ناگرفته یا بدگرفته شده دگردیسیده است. در چنین اجتماع و فرهنگ و سیاستی هر تصمیم ساده و درخوری از آن جا که در آخرین فرصت و به ناگزیر به حاکم تحمیل می شود به نوشیدن جام زهر می ماند. حتا اگر این تصمیم در حد باز کردن چند خانه ی امن در تهران و برای فروش سرویس های سکسی باشد.
در نبود دمکراسی و حقوق بشر، در نبود آزادی و برابری، وقتی رهبر خود را قبله عالم امکان تعریف می کند و می ببیند، طبیعی است که کشور سرانجام به یک زندان بزرگ تبدیل می شود و رهبر به مسول اعظم نوشیدن جام های زهر پیاپی.
با این همه نباید این جام زهر و نوشیدن آن را دست کم گرفت؛ و به نظام و نظامیان حاکم محدود کرد. چه، شوربختانه پهنه ی سکس و هراس از آزادی (به طور عام) و سکس آزاد (به طور ویژه) هنوز (دست کم در باور و داوری من) ام المسایل ایران امروز است و مردم و حکومت بیشترین هم پوشانی را در آن با هم دارند. به تعبیری که در میان ایرانیان (و به مناسبت جهاد آمده است) آشنا است، این جام زهر را باید جام زهر اکبر نامید؛ و همه گی باید آن را سر بکشیم.
اگر هنوز اهمیت موضوع را نگرفته اید لطفن به سرنام “سندرم استبداد ایرانی و سرطان اضطراب جنسی”(۱) سری بزنید تا بتوانید این کلاف درهم را آسوده تر و آسانتر باز کنید.
پانویس ها
۱-اکبر کرمی، سندرم استبداد ایرانی و سرطان اضطراب جنسی – اخبار روز
آقای کرمی مقاله شما اگر Sarcastic نیست پس بسیار اسف انگیز است. شما متاسفانه با درهم ریختن دو موضوع آزادی روابط سکسی با آزادی کسب و کار از سکس آب به آسیاب کاسب کارانی میریزید که پس از غارت یک کشور و کشاندن ملتی به فقر, حال از فقر و بدبختی زنان و دخترانش هم نمی گذرند و با تبدیل آنان به برده های سکس خودرا به شبکه های جهانی Human trafficking متصل می کنند تا به جنایات خود ادامه دهند. در کشور سوئد زنانی که خودفروشی میکنند تعقیب و دستگیر نمیشوند چرا که آنان را به عنوان قربانی مینگرند اما مردانی که از این قربانیان سوء استفاده میکنند دستگیر و مجازات میشوند.
همانند گرفتن ایران و سویدن از اساس ناراست و نادرست است؛ اما دستکم این نکته مثبت را دارد که راه را به ما نشان میدهد؛ هم باید آزادی روابط جنسی و سکسی را محترم داشت و هم آزادی کسب و کار را تا بعد بتوان در مورد دشواره سکس و کم و کیف آن در بک اجتماع دمکراتیک صحبت کرد.
دشوارهی ایران امروز موانعی است که نمیگذارد به آنجا برسیم. از مهمترین آنها در ایران دشوارهی سکس و آزادی سکسی و روابط جنسی است.
همچنان که در نوشتههای دیگر استدلال کردهام، دمکراسی در ایران منوط برابری حقوقی جنسی است؛ و برابری جنسی به حل و فصل مسایل زنان گره خورده است. برای باز کردن این کلاف سردرگم ابتدا باید به درمان اضطرابهای جنسی خویش و جامعه بپردازیم که گرفتار هراس از آزادی جنسی است) و این هراس به آسانی و در بزنگاههای سیاسی به هراس از آزادی دگردیسیده و همهی تکاپوها برای دمکراسی را ناکام میگذارد؛ درک آن البته احتیاج به حوصله و مطالعه دارد. به جای تاسف خوردن برای من کمی وقت بگذارید؛ بخوانید و به استدلالها پاسخ دهید.