
کارون؛ خونبهای خوزای من
بعد از جنگ
هر کجای جهان
اگر دیدی دریا هست
اما آب نیست،
همانجا
زادرود ِ تشنهِ من است
خسته به حضرت خوزا.
بعد از جنگ
هر کجای جهان
اگر دیدی گندمزار هست
اما نان نیست،
همانجا زادرود ِ گرسنهِ من است
خسته به حضرت خوزا.
بعد از جنگ
هر کجای جهان
اگر دیدی آسمان هست
اما جایی
برای نفس کشیدن نیست،
همانجا
زادرود ِ بی رؤیای ِ من است
خسته به حضرت خوزا.
خوزا
خوزا
خونبهای شهیدان ِ بی مزار ِ من!
تا کی …
تا کی گریان ِ هزار و یکی دریا
به شیون ِ تشنگی … !؟
سیدعلی صالحی، تیرماه ۱۳۹۱
برای تشنگانِ جنوب
تَشا، تَشا، تَشاتَش،
یُرید الماء
اِسقاط العطش!
یا هویزهٔ هولانگیز
یا اهوازِ عَلَمدار
بگو به ما
ما با اشکهای مادرانِ خود
رفع عطش کنیم
یا گلویِ بُریدهٔ باران را
بشوئیم!؟
تَشا، تَشا، تَشاتَش،
ای آسمانِ اَبتَر،
ای بیخیالِ خَشْخَش!
تو
ما را
به تلخابِ این تشنگی
چند فروختهای،
که شِمر از شوقِ دیدنِ خون
تیغ بر گلویِ کبوتر کشیده است!؟
بارانا… بارانا…!
نه صبحِ ستم،
نه شامِ سراب،
قَسَم به حضرتِ آب،
دیگر نمیگذاریم که خولیا
خود پَردهْ خوانِ خندق شود!
تیرماه ۱۴۰۰