۱
من گر غلط اندیش و یا بَد کُنش ام،
تو سوی بَتَر شدن مده پرورش ام.
کوچک تر ازآن شوم که باشم، ای دوست!
چون پیشِ دگر کسان کنی سرزنش ام.
۲
بشناس مرا درختی و پوست مَکَن!
پا جوشِ مرا نیز، چو خود روست، مَکَن!
می کُن هَرَس ام، به تیشه، در شاخه و ساق؛
از ریشه ز خاک ام، ولی، ای دوست، مَکَن!
۳
خونِ جگرم خوردی و کردی مستی؛
وآنگاه، سبویَکِ دل ام بشکستی.
رو، رو، که روا ندارد این دوست به دوست:
البتّه، اگر دوستِ من بوده ستی؟!
بیست و ششم آذرماه ۱۳۹۳،
بیدرکجای لندن