هوای تازه یا زایش نو
از زهدان رنج جامعۀ ایرانیان، فضیلتی زاده شده است!؛ فضیلت امید و اعتماد! مامای این زایش، جامعۀ معلمان ایران است و شکفتگی همۀ امیدهائی که برای سوق ایران بسوی آزادی و عدالت به ارمغان آورده، در گروی تداوم بالنده و برنائی جنبش مطالباتی – مدنی متشکل و متحد معلمان و دیگر مزد و حقوق بگیران ، در مقیاس تمامی کشور و بیشترینۀ شهروندان ایران امروز است.
چنین نویدی بر بستر زمان سبز می شود؛ پس باید شکیبا بود و سنجیده و گام به گام رزمید و بر این آگاهی باقی ماند که در مسیر پیکار مستمر مطالباتی و مدنی، و به نیروی همبستگی و اتحاد معلمان، کارگران، بازنشستگان، کشاورزان ، زنان، دانشجویان، ملیت های تحت تبعیض و ستم و دیگر اقشار اجتماعی ترقیخواه کشور، آن نوید آگاهی امکان تحقق می یابد. کما اینکه جنبش مطالباتی و مدنی معلمان در پی 20 – 15 سال پیکار فروتنانه، با صبر و شکیب، گام به گام، اما وقفه ناپذیر و رودر رو، در ۲۱ – ۲۲ – آذر و ۲ دیماه ۱۴۰۰، در ۱۲۰- ۸۰ شهر ایران و حدودن همۀ استان های کشور، متحد و متشکل و نیرومند برآمد کرد و بر این پایه ، با برخورداری از یک همبستگی ملی، توانست سیاست سرکوب، انسداد و استبداد حکومت اسلامی را از بربریت تهاجم بازداشته، به عقب براند و چشم انداز نوپدیدی در افق حیات کشور نمایان سازد.
هوای تازه و نوزائی اجتماعی و سیاسی که برآمد متحد و متشکل معلّمان در فضای کشور پراکند و در جامعه پدید آورده، واژگان تازه و مفاهیم نو میطلبد و بر من آشکار است که در جامعه شناسی سنتی و ایدئولوژیک، در معانی کهنه، و تعریف و تعارفات خودغرض و خیالی، نمیگنجد و جا برای درک و دریافت حقیقت آن نیست!
تحلیل جنبش مدنی – مطالباتی معلمان ایران، شناسائی مسیر پیشروی، سیر و سلوک، و چشم انداز حرکت متعالی آن، تنها وقتی اصیل، روزآمد و رو به آینده است که از منظر انسانیت شهروندی، مطالبات و نیازهای انسان شهروند، حقوق شهروندی و آزادی های مدنی نگریسته آید. با اینکه این سوژه خود بحث پیچیدۀ مستقلی است، مایلم پرتو نقد و نظری بیاندازم روی خود داشته -ای در چپ ایران، با هدف روشنگری پیرامون مفهوم توده و نقش و اثر آن که چپ را با نگاه شهروندی بیگانه و از آن دور و دورتر می برده و می برد!
حقیقت این است که مفهوم توده در پایه ایدئولوژی چپ سنتی قرار دارد و از شمار مفاهیم کلیدی آنست. این مفهوم به انسان شناسی و مردم شناسی چپ ایرانی، آن آرایه و آریش را می دهد،
تا در نمایش جمعیّت توده، سمت و سیاستهای خود را به صحنه آورد و به آن لباس توده و قبای عامه پسند بپوشد!
توده؛ آشنائی بیگانه با انسان شهروند
در ادبیات سیاسی چپ؛ واژۀ توده و توده مردم، علاوه بربار ایدئولوژیک، یک جایگاه محوری و حتا مقدس در مردم شناسی آن دارد! این طرز نگاه در نسل من، نسل انقلابیون چپ دهه چهل، می توانم گفت؛ والاترین ارزش بود، پیچیده در باور استوار بر این اصل که توده مردم، نیروی محرکه اصلی هر تغییر بنیادین، در راستای آزادی و عدالت، در جامعه و جهان هستند.
تجربه در مقیاس ایران و جهان، نقض و نقیض و خلاف این را به من آموخت. من در شرق و غرب، در شمال و جنوب جهان زیسته ام. هر جا که آزادی و عدالت ندیدم، دیدم سر و سایه -ای از مردم توده در میانه است!
در صلابت و استحکام مفهوم توده و معنای آن در چپ ایران، همین بس که هرکس خلاف آن می اندیشید و بر زبان می راند، در جا متهم به ارتداد میشد و ملایم ترین کیفر؛ طرد و انزوای سیاسی او می بود.
توده در صورتمندی انضمامی
توده؛ مردم هستند در هیأت گلّه -ای، انبوهه -ی بی سیمائی از ازدحامند در برانگیختگی هاشان! یک مخلوط نامناسب عجیب و مآلن فاقد تشکل مستقل و مطالبۀ مشخص و معلوم از خود اند. حضور آنها در صحنه ناشی از یک خودآگاهی اجتماعی / طبقاتی نیست، یک رزم آرائی خیابانی ناشکیب و کور، یعنی نمایش مصافی هول آور و آتش به فرمان، از برانگیختگی، دشمنخوئی، کینه و نفرت، و در شکل با معنا ترش؛ پیروی، طاعت و تبعیّت است، از فتوای رهبر! چنانچه در انقلاب اسلامی، در نسبت قاطبۀ اهالی کشور با آیت الله خمینی اتفاق افتاد.
توده وجودی در خود است، و نه برای خود؛ از اینرو؛ تشکّل و هیات رهبری منتخب و خودبنیاد ندارد. پیرو یک رهبری است با گفتمانی مبتنی بر شیخوخیت! و دارای کاریسما، در نقش مرجعیّت دینی، ناسیونالیستی، خاندانی و یا ایدئولوژیک و در هرحال؛ منفک و در فراسوی انتخاب مردم!
نمیتوان او را خواهان مطالبه ای مدنی – دموکراتیک شناخت و شناسائی کرد که از نیازهای اجتماعی، طبقاتی و معیشتی و هویتی گروه های اجتماعی ترقیخواه کشور و الزام تکامل تاریخی جامعه برخاسته باشد.
میتوان گفت که «توده» فاقد فردانیت شخصی، و بدون شناسه های اخلاقی، فرهنگی و دینی منحصر به فرد خود است، و در امروز ایران؛ سرسپرده و پیرو موازین اسلام حکومتی است. انسانیت او – بر وفق آنچه که خامنه ای می طلبد – انسانیت ولائی، مؤمن و متعبّد به اسلام سیاسی، یعنی دین ایدئولوژیک شدۀ حکومتی است. چنین انسانی نسبت به حق و حقوق خود، مشارکت در تعیین سرنوشت خود، فرزندان خود، مردم و میهن خود، در بیخبری و تجاهل بسر می برد،
میتوان دید که آحاد توده خود را نه صاحب حق، بلکه دارندۀ تکلیف، مکلّف و موظّف به اجرای حکم الهی می شناسد! بزبان آشناتری که اهل نظر نوشته و گفته اند؛ اگر به لحاظ سطح زندگی در پایینترین لایه قرار دارند… در اخلاق و اعتقاد و مجموعۀ ویژگیهایی که به شخصیّت انسانی مربوط است در اسفل سافلین، یعنی در درجۀ پست و نازل قابل شناسائی هستند!
از نگاه جامعه شناسی امروزین؛ توده؛ برغم زندگی در زمانۀ مدرن، وجودی باز مانده از قدیم است، میراثدار مناسبات، معتقدات و هنجارهای ماقبل سرمایه داری است، که در کسب و کارهای رشدنایافته؛ حیات رو به احتضار دارد.
از بنیاد های اعتقادی توده، قدَر مسلکی، توکّل و التجاء است، باورهای او صاحب الزمانی است و اعتقادش اینست که عقل بشر از شناخت حقیقت قاصر است و آدمیان در جهالت و گمراهی بسر می برند؛ پس محتاج ولایت و قیمومیت -اند! چشم انتظار او به ناجی است که میآید و سهم هرکس را کف دستش می گذارد.
مفهوم توده در صورتمندی انضمامی خود، چنانچه اشاره شد؛ مردمی را شامل است در پایینترین لایههای اجتماعی که به لحاظ معیشت و فرهنگ، دانش و آگاهی اجتماعی و سیاسی ، در نازل ترین سطح قرار دارند. در یک کلام از فقیرترین فقرا، مساکین و محرومان وبی چیزان جامعه هستند! میان این موقعیّت و تمایل آنان به تعصّب، تقلید و پیروی، تعبد و جزمیّت و تمامیت خواهی، انحصار طلبی و تنگ نظری و تاریک اندیشی، خودکامگی و خشونت در کلام، نظر و عمل و بویژه باور به خودی و غیرخودی درنگاه به مردم و ملت و در مواجهه با رنگارنگی اشکال زندگی و گوناگونی افکار و سلایق، و…بله! میان این وجوه اخلاقی و فرهنگی و آن وجود اجتماعی توده گون تناظری وجود دارد! همین تناظر آنان را به وجودهائی عقبمانده و آمیخته به ارتجاع تبدیل کرده و میکند، بویژه در وضعیت های بحران و موقعیت انقلابی، مستعد پیروی از سمت و سیاستهای ارتجاعی و ضد دموکراتیک هستند! چنانچه در بحران و موقعیت انقلابی سال ۵۷، نیروی پیروی و ضربت آیت الله خمینی بودند.
باور به توده و زیانباری های آن
اینکه باور به توده چه زیانباری هائی دارد، بحث -اش گران و در چپ ایران – و همچنین در کل اپوزسیون حکومت اسلامی – بسیار حساس و پرهزینه است. چرا؟ چون درک این زیانباری، با شناسائی کیفیت اثر پذیری مدعیان سیاست از مردمی است که مصداق و معنای مفهوم توده هستند؛ مردمی که پشت مفهوم توده و بعنوان مصادیق عینی و واقعی آن ایستاده اند! بیشترینۀ این مدعیان سیاست؛ در چپ، میانه و راست، سرسخت ترین مروّجان مفهوم توده در فرهنگ سیاسی ایران هستند و در جانبداری از توده مردم – تو بخوان مردم توده – بله! در جانبداری از مردم توده و علایق و منافع آنان، بسیار ذینفع و ثابت قدم هستند! حتا بدون اینکه خود بدانند و به آن اشراف و معرفت داشته باشند!
از منقد صاحب نظری یادداشت دردآشنائی دیدم که هم در آن هنگام و هم امروز مورد تأیید بی کم و کاست منست ؛ « …ما سیاسیون که مدعای اصلی ما جانبداری از توده های مردم است، بعنوان کسانی که از آنها طرفداری میکنیم و یا آن طور که معمولن می گوئیم و می نویسیم در جانب و سمت آنها هستیم، آیا هیچ فکر کردهایم این بمعنی ارزشگزاری ارزشهای نازل آنها در نزد ماست!؟ و این ارزشگزاری ها چندان درونی ما شدهاند – یا میشوند – که بعینه فکر میکنیم ارزشهای متعالی ما هستند!… همچون ضعفا؛ پر از کینه و نفرت، پر از خودخواهی و خودپسندی و پر از انواع و اقسام دنائت های شخصی…!»
من در واکاوی نقادانۀ تجارب ایدئولوژیک و سیاسی خود، در تأملات نقادانه به رویکرد پشتیبانی از خط امام طی سالیان ۶۱ – ۵۹ ، که متأسفانه به آن درغلطیدم ، به این عبرت وقوف یافتم که از الزامات گریز ناپذیر شیفتگی و باور به توده، دنباله روی از آنان است، که در صفوف سازمان اکثریت، به سیاست پشتیبانی از خط امام انجامید. به گمان من در تجربۀ جزنی نیز عین چنین اتفاقی قابل شناسائی است:
من در کند و کاو های نقادانۀ تجارب زیستۀ خود، دریافتم و بر این نظر شدم که ضعف و فقدان مفهوم شهروند و انسانیت شهروندی در صفوف ما و از جمله در نگاه و نظر جزنی، علت و عامل سخافت اندیشه و رفتار سیاسی بوده است!:
وقتی تاراندن شورش۱۵ خرداد ۴۲ – تمرین انقلاب اسلامی- پیش آمد، شورشی که آیت الله در رأسش بود، جزنی آنرا سرکوب توده مردم توسط رژیم شاه تحلیل کرد. او از این تحلیل به دو استنتاج سیاسی رسید که زیانباری آنان سالیان بعد آشکار شد! اولین استنتاج؛ غلبۀ اعتقاد و رویکرد به انقلاب و انقلابیگری، در افکار سیاسی و زندگی مبارزاتی او بود. و دومین استنتاج؛ باور پذیرنده به پتانسیل آیت الله خمینی در مقام رهبر قیام و انقلاب توده مردم بود. جزنی با عزیمت از همین دو استنتاج نظری، بر زمینۀ یک رشته باورهای ایدئولوژیک لنینی که با او بود؛ از دشمنی خمینی با رژیم شاه و ضدیت وی با آمریکا و اسرائیل بر سر جانبداری قرار گرفت!
بارها از خود پرسیده ام؛ اگر مفهوم شهروند؛ جامعۀ شهروندی، حقوق و مناسبات شهروندان،در نگاه و نظر جزنی موقعیّت و منزلت درونی شده -ای داشت، آیا بدست دادن چنان استنتاج و اندیشه هائی برای او ناممکن نمی نمود!؟ به نظر من ناممکن می بود زیرا میتوانست درک کند که چه میزان با اهداف و آرمانش ؛ آزادی، دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی در مخالفت و تعارض قرار دارند.
این سطح نقد از جزنی البته روشنگر است اما کافی نیست! یک نقد ساختاری و عبرت راهبردی برای امروز و فردای چپ ایران، با پرسشی آغاز میشود که دریابد چرا و بموجب کدامین علت و عامل، جزنی انگیخته شد تا در راستاهای پذیرنده و موافق خمینیسم بیاندیشد؟ چگونه بود که شخصیّت آگاه و درخشانی چون جزنی ،در افق اندیشیدن های خود سمت و سیاستی طرح انداخت که با آرمانش؛ با دموکراسی، آزادی، ترقی اجتماعی و عدالت برای ایران، تعارض آشکار داشت؟ شخصیت روشن بینی با آن دانائی و ژرف اندیشی نسبت به صف آرائی نیروها در انقلاب مشروطیت ایران و ابداع و نواندیشی در فهم و بیان اولویت پیکار اپوزسیون علیه دیکتاتوری فردی شاه،…!؟
من در جستجوی پاسخ این سوأل و گره گشائی از بغرنج جزنی، با هدف خودشناسی در درک چرائی اقبال و پشتیبانی از آیت الله – که به رنجی برایم میسّر شد – در یافتم و بر این نظر شدم که ضعف جهانبینی و انسانیت شهروندی، فقدان مفهوم شهروند، جامعۀ شهروندی، مناسبات و حق و حقوق شهروندان، در نگاه و نظر جزنی، علت و عامل سخافت اندیشه در او – تو بخوان؛در من و ما- بوده است!
با برآمد جنش ها و خیزش های شهروندی در دودهه اخیر در ایران، علی الخصوص چشم انداز نوپدیدی که با جنبش مطالباتی / مدنی معلمان کشور، در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران پدیدار شده، آسانتر میتوان به پاسخ سوأل مطروحه دست یافت و درک کرد که ضعف و فقدان مفهوم انسان شهروند و جامعه شهروندی در نگاه و نظر فعالین سیاسی تا چه میزان زیانبار و حامل مصائب کوچک و بزرگ برای مردم و میهن است!
اختصار مقال:
در ایران نیم قرن پیش، جزنی که دلبستگی عظیمی به مردم داشت، آنان را جز توده نمیدید و جز توده نمی شناخت. من در زندان، بعنوان یکی از نزدیکترین کسان به وی در حلقۀ او، شاهد و ناظر بودم که وی؛ همۀ شأن و منزلت توده را در برپائی انقلاب و در درخشش انقلابیگری هایش میدید و می شناخت. اکنون وقتی به جزنی می اندیشم، آن استنتاج ها و درک و دریافتهای او را، قبل از هر چیز زیر تأثیر روانشناسی اجتماعی توده مردم درآن زمان میشناسم و در این فکرم که جزنی، خواسته و ناخواسته؛ از فضاها و گفتمان هائی متأثر می شده که با نضج و اوج هژمونیک آنان، انقلاب اسلامی و پیروزی آن در کشور ممکن شد!
باید بیاد آورد که جزنی در سمتگیری درخشان خود دایر بر مبارزه با دیکتاتوری فردی شاه، بعنوان اولویت پیکار اپوزسیون، در عین حال حامل پارادوکسی بود که سرنگونی نظام سیاسی و اقتصادی رژیم پهلوی را طلب می کرد. من بعید نمیدانم که چنین پارادوکس آشکاری؛ چه بسا و بدرجاتی زیر تأثیر ستیزه جوئی های دشمنانۀ خمینی و پیروانش علیه شاه و آمریکا؛ به درون اندیشه ورزی های سیاسی جزنی راه گشوده است!
جمعبند مختصر و مفید این که، جایگاه توده در ادبیات چپ سنتی ایران، خصلت نمای سمت و سیاست و خط مشی استراتژیک و تاکتیکی، بویژه سیاست اتحاد های آن است، که آماده و مشتاق همصدائی و اتحاد با بلوک تاریخی – طبقاتی ارتجاعی در کشور است! در حالی که از گفتگو و اتحاد با نیرو های تاریخی – طبقاتی ترقیخواه ایران گریزان است و لیبرال / دموکرات های ایران را پنهان و آشکار به چشم دشمن، نگاه می کند!
ساختار یابی بلوک تاریخی – طبقاتی ترقیخواه در ایران، برآمد متشکل و نیرومند جنبش مطالباتی / مدنی معلمان کشور، که از ارکان آنست، نمایانگر تکامل خود بنیاد جامعه ایران به یک جامعه شهروندی و رویش بالندۀ بیشترینۀ مردم ایران در موقعیت شهروند و منزلت انسانیت شهروندی است. اهمیت این تکامل، رویش و بالندگی، برای آیندۀ ایران در آزادی و عدالت به درجه ایست که روا و بایسته است مورد مطالعه، ژرف اندیشی و واکاوی مستقل قرار گیرد. اولین فراز این مطالعه را با استعانت از سوسیال فیلسوفان عصر روشنگری و دهه های نخستین مدرنیته، اینجا می نویسم؛
وظیفۀ هر نسل، فرا رویاندن جامعه به تراز عالی ترین درجۀ انسانیت زمانۀ خود است. معلمان ایران با سازمانیابی و رهبری جنبش مطالباتی- مدنی؛ دست در کار و پا در راه انجام و فرجام همین وظیفه هستند.
ج – ط
۲۰۲۲ .۰۱.۰۱