جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

چرا هرآنچه درباره اوکراین می‌دانید احتمالا خطا است – ژاکوبن، ترجمه ی: داود جلیلی

بحران اوکراین بسیار پیچیده و علت آن کمتر فهميده شده است. ولودیمیر ایشچنکو، جامعه شناس و پژوهشگر موسسه مطالعات اروپای شرقی، ریشه های بحران، داستان های تخیلی پیرامون آن و اینکه چرا جنگ هنوز اجتناب ناپذیر است را در گفتگو با نشريه ی چپ ژاکوبن ...
Leider liegt für dieses Bild keine Bildbeschreibung vor

درغرب، آن‌چه مسلط شده است روایت ان جی او های حرفه‌ای است که بخش مهمی از قیام سال ۲۰۱۴ بودند. این روایت ان جی او های حرفه‌ای و روشنفکران ملی –لیبرال از سوی رسانه ها و مقامات غربی، تا اندازه ای به‌خاطرآن‌که همان چیزی بود که می‌خواستند بشنوند مورد توجه قرارگرفت. و مقامات غربی کاملا آشکار از انقلاب میدان پشتیبانی کردند. درآن لحظه، (میدان) برای اتحادیه اروپا، کاملا امیدبخش بود، چون درحالی‌که مردم در یونان پرچم‌های اتحادیه اروپا را به آتش می‌کشیدند، مردم اوکراین آن پرچم‌ها را به اهتزاز در می‌آوردند

گفتگوی برانکومارستیک از نشریه ژاکوبن با ولودیمیرایشچنکو جامعه شناس

اگردر هشت سال گذشته برای دنبال کردن رخ‌دادهای اوکراین روی رسانه‌های مسلط تکیه کرده باشید، پس احتمال دارد آن‌چه درباره اوکراین می‌دانید خطا باشد. با وجود آن‌که- یا به احتمال بیشتر، چون- آشوب در اوکراین  دراین سال‌های اندک به صورت آشکاری سر در سیاست خارجی امریکا و سیاست‌های محلی آن داشته است، تاریخ کشور و ستیزه‌های جاری آن تبلیغاتی شده ترین موضوع‌ها برای شنوندگان غربی بوده است.

دکتر ولودیمیر ایشچنکو Volodymyr Ishchenko، جامعه شناس و پژوهشگرهموند در موسسه مطالعات اروپای شرقی، سال‌ها را صرف نوشتن درباره سیاست‌های اوکراینی، انقلاب میدان ۲۰۱۴، و تقاطع آشفته اعتراض‌ها، جنبش‌های اجتماعی، انقلاب، و ملی‌گرایی صرف کرده است. او به تازگی با برانکو مارستیک BRANKO MARCETIC از نشریه ژاکوبن درمورد آنچه خوانندگان غربی لازم است درباره اوکراین و بلاتکلیفی بین المللی بر سر آن بدانند گفتگو کرده است.

چرا مقامات اوکراینی و دولت‌های اروپایی نسبت به ایالات متحده و بریتانیا موضع‌گیری‌های متفاوتی در مورد چشم‌انداز تهاجم روسیه دارند؟

و.ا: دیپلماسی اعمال فشار وافزایش توان نظامی روسیه تنها بخشی ازاین موضوع را تشکیل می‌دهد، چون به موازات آن فعالیت‌های دیپلماتیک هم وجود دارد. بخش دیگر کارزار رسانه‌ای دربارۀ تجاوز قریب الوقوع(روسیه) است، که منطق مستقل خود را دارد، واز سوی منافع مختلفی به پیش برده می‌شود، و نباید به‌عنوان واکنش عینی  به اقدامات روسیه تلقی شود. این کارزار رسانه‌ای منش تقویت و گسترش را هم دارد. هدف اولیه این کارزار احتمالا حتی  نه روسیه یا اوکراین ، بلکه آلمان است، که تصور می‌شود به متحدان ناتویی خود نزدیک‌تراست.

اوکراین درآغاز حتی توجهی به این کارزار رسانه‌های غربی نکرد. بعد تلاش کرد با درخواست سلاح‌های بیشترو تقاضای تحریم‌های بازدارنده علیه روسیه از کارزار بهره برداری کند. تنها دو یا سه هفته پیش بود که دولت اوکراین صدور بیانیه‌های صریح را که تجاوز قریب الوقوع  نیست، که ما از سال ۲۰۱۴ زیر تهدید روسیه بوده‌ایم و به این تهدید عادت کرده‌ایم، و این‌که طبق داده‌های اطلاعاتی آن‌ها، این تهدید بزرگ‌تر از تهدید بهارگذشته نیست( در طی مرحله قبلی افزایش توان رزمی روسیه، که به صورت بسیارآشکار با اهدافی بسیار روشن انجام شده بود) آغاز کرد.

این کارزار رسانه‌ای غربی پی‌آمدهای مادی و منفی بسیاری برای اقتصاد اوکراین داشته است. پول اوکراین از دست دادن ارزش خود را آغاز کرده است، سرمایه‌گذاران – به ویژه دربازارمسکن اوکراین-ترک کشور را آغاز کرده‌اند و دولت  کاملا ترسیده است که حتی بدون یک تهاجم واقعی، اقتصاد اوکراین ممکن است ازاین وضعیت دچار مشکل کاملا جدی شود. اما من مایل نیستم آن را به عنوان حیله راهبردی  واقعی تلقی کنم.

چرا اوکراین، هم برای روسیه و هم برای غرب و ایالات متحده چنین کشورمهمی است؟

و.ا: از نظر اقتصادی، اوکراین در واقع یک شکست بزرگ است. اگر به شاخص های اقتصادی نگاه کنید، احتمالاً اوکراین یکی از معدود کشورهای جهان است که به سطح تولید ناخالص داخلی سرانه خود در سال ۱۹۹۰ نرسیده است. در دهه ۹۰ سقوط اقتصادی عظیمی رخ داد و سپس اوکراین مانند همسایگان اروپای شرقی نتوانست رشد کند. به عنوان مثال، ما برخلاف لهستان، یا حتی روسیه و بلاروس در شرایطی بهتراز(سال) پایان اتحاد شوروی زندگی نمی‌کنیم. 

برای روس‌ها و برای ایالات متحده،اوکراین جایی است که از طریق آن گاز طبیعی انتقال می‌یابد. ابتکاراتی برای داشتن کنسرسیوم سه جانبه وجود داشت: روسیه به‌عنوان تامین کننده گاز، اتحادیه اروپایی به عنوان مشتری و اوکراین به عنوان سرزمین انتقال. این ابتکارات به ویژه در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ از طرف اوکراین داغ شده بود، و نتیجه آن بود که روسیه چندین خط لوله گاز را در اطراف اوکراین ایجادکرد.  نورداستریم ۲ اکنون شاید خطرناک‌ترین خط لوله برای اوکراین است، چون ممکن است خط لوله‌های گاز اوکراین را ازکاربیندازد.

از نقطه نظر نظامی، روسیه اظهار می‌کند که اوکراین ممکن است مهم باشد چون اگر ناتو استفاده از سلاح‌های تهاجمی را آغازکند، موشک‌هایی وجود دارند که از خاک اوکراین در عرض ۵ دقیقه به مسکو می‌رسند. قرن‌ها راهبرد دفاعی روسیه گسترش در راستای جلو بردن مرزهای خود تا جای ممکن به سمت غرب، و ایجاد مسیری راهبردی بود که تجاوزهای ناپلئون بناپارت و هیتلر را به شکست کشاند- اگرچه جنگ‌های معاصربه همان روش‌ها یی که نیم قرن یا دو قرن پیش به راه می‌افتادند به اتفاق نمی‌افتند.

برای امریکا، اوکراین یک نقطه داغ بالقوه علیه روسیه است. اگر اوکراین درحال ایجاد تنش با روسیه باشد، ممکن است روسیه را تضعیف کند و می تواند منابع آن‌را، مثلا در موردگسترش چین کاهش دهد. برخی افراد اکنون به صورت کاملا بدبینانه‌ای می‌نویسند که،” چرا نباید اجازه داد روسیه به اوکراین تجاوزکند، و چرا نباید اجازه دهیم اوکراین به افغانستان دیگری برای روسیه تبدیل شود؟” روسیه می‌تواند منابع زیادی را هزینه کند ومی‌تواند با تحریم‌ها ضربه بخورد- احتمالا نورد استریم می‌تواندمورد تحریم قرارگیرد- ومعلوم نیست که تا چه مدت روسیه می‌تواند پیشروی نظامی بزرگ در اوکراین را فعال نگه دارد. این می‌تواند دلیلی باشد که چرا این جنگ( درمنطقه دنباس) دراین زمان طولانی ادامه داشته است: هیج منفعت واقعی در پایان دادن به آن وجود ندارد. در سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۹ فرصت‌های متعددی وجود داشت و دولت آمریکا به اندازه‌ای که باید ازاین فرصت‌ها استفاده نکرد.

تاریخ طولانی و پیچیده ی دو کشور بسیاری از تقسیمات سیاسی و فرهنگی اوکراین مدرن را شکل می‌دهد؛ رابطه بین اوکراین و روسیه چگونه است؟

و.ا: دراین مورد هیچ چیز نزدیک به اجماعی وجود ندارد. برخی ازافراد چپ، مانند برخی مارکسیست‌های اوکراینی درقرن بیستم، اعلام کردند که اوکراین مستعمره روسیه، و حداقل در امپراطوری روسیه قرار داشت، اوکراین به لحاظ اقتصادی مورد بهره کشی بود. تحت حکومت اتحاد شوروی داستان دیگری وجود داشت، زمانی که اوکراین به صورت واقعی بسیار سریع توسعه یافت و به یکی از پیشرفته‌ترین بخش‌های کشور تبدیل شد- یکی از دلایلی که چرا بحران پسا شوروی این قدر شدید یود. دیگران ممکن است بگویند که اوکراین بیشتر شبیه اسکاتلند درانگلستان بود، و حتی به روابط بین متروپل‌های غربی و مستعمره‌های آن‌ها در افریقا و آسیا، یا حتی بین روسیه و آسیای مرکزی، یا روسیه و صربستان نزدیک هم نبود.

برای روس‌های بسیاری، اوکراین بخشی از تصورآن‌ها از ملت روس است. آن‌ها واقعا نمی‌توانند روسیه بدون اوکراین را تصورکنند. در امپراطوری روسیه، این تفکر وجود داشت که روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروسی‌ها سه بخش یک ملت هستند. و این حکایت به تازگی از سوی ولادیمیرپوتین، در مقاله ای که ادعا می‌کند اوکراینی‌ها و روس‌ها صرفا یک ملت اند، که به صورت مصنوعی جدا شده اند، تصریح شده بود.

این روایت در اندیشه امپراطوری روسی تاریخی طولانی دارد. از این چشم انداز، شما باید روابط بین اوکراین و روسیه را حداقل به‌عنوان رقابت دو پروژه ملت‌سازی ببینید. می‌توان گفت که اوکراین بخشی از روسیه نیست، اوکراینی‌ها ملت جدایی هستند. اکنون این روایت دراوکراین مسلط ترین حکایت است. اما، پروژه ملت‌سازی – با وجود سه انقلابی که در سال های ۱۹۹۰، ۲۰۰۴ و ۲۰۱۴ روی داد که محتوای بسیار قوی ملت‌سازی داشت – کاملا موفق نبوده است. حکایت دیگری ممکن است ادعا کند که اوکراینی‌ها عملا بخشی ازاتحاد تا حدی بزرگتراسلاویک شرقی هستند و این پروژه ملت‌سازی به خاطر ضعف مدرن‌سازی در امپراطوری روسیه تحقق نیافت.

اما، این بحث‌ها تنها بخش کوچکی از جامعه اوکراینی ، به ویژه روشنفکران را درگیر می‌کند. برای اوکراینی‌های عادی، مسئله برجسته‌ای نیست. طبق نظرسنجی‌های انجام گرفته درمدت سی سال پس از استقلال از شوروی، مسئله شغل، دستمزد، و قیمت‌ها در راس اولویت‌ها بوده اند، در حالی‌که هویت، زبان، روابط  ژئوپلیتیک، اتحادیه اروپا، روسیه و ناتو همیشه در پایین لیست اولویت‌های اوکراینی‌ها قرار داشته‌اند.

برخی مفسران می‌گویند که چون راست افراطی در انتخابات پسا میدان خیلی موفق نبوده است، نقش آن در کشور ناچیز است. آیا حقیقت دارد؟

و.ا: نقش ملی‌گرایان رادیکال در سیاست‌های اوکراینی، از طریق فشارمستقیم روی دولت و انتشار روایت ها مهم است. اگر به سیاست‌های عملی که از سوی دولت پسا میدان اتخاذ می‌شود توجه کنید، برنامه احزاب ملی‌گرای رادیکال، به ویژه کمونیست زدایی، ممنوع کردن حزب کمونیست اوکراین؛ اوکراینی سازی، که به معنی خارج کردن زبان روسی از محیط عمومی اوکراینی است، را خواهید دید. بسیاری از چیزهایی که راست افراطی قبل از میدان روی آن‌ها کارزار به راه انداخت ازسوی سیاستمداران ظاهرا غیر راست افراطی به اجرا درآمد.

رادیکالیزه کردن ملی‌گرایی برای فقدان هر تغییرات انقلابی پس از انقلاب تاوان بسیار خوبی است. اگر مثلا، تغییر چیزی را در حوزه ایدئولوژیک آغاز کنید- نام گذاری مجدد خیابان‌ها، کنارگذاشتن هر نماد شوروی از کشور، برداشتن مجسمه ولادیمیر لنین که در بسیاری از شهرهای اوکراین برافراشته بود-شما توهمی از تغییر را بدون تغییر واقعی در جهت خواسته‌های مردم ایجاد می‌کنید.

بسیاری از احزاب وابسته عملا ماشین‌های انتخاباتی برای شبکه‌های ارباب – نوکری  هستند. ایدئولوژی ها معمولا به کلی نامربوطند. پیداکردن سیاست‌مدارانی که در دوران کاری خود بارها بین اردوهای کاملا مخالف در سیاست‌های اوکراین تغییر جایگاه داده‌اند دشوارنیست.

در مقابل، احزاب ملی‌گرای رادیکال ایدئولوژی دارند، آن‌ها به فعالین انگیزه می‌دهند، و دراین لحظه، آن‌ها شاید تنها احزابی هستند که به معنای واقعی کلمه “حزب” هستند. آن‌ها به شدت سازمان یافته‌اند، بسیج شده ترین بخش جامعه مدنی، باقوی‌ترین قدرت بسیج خیابانی هستند. پس از سال ۲۰۱۴، آن‌ها به منابع خشونت هم دست یافتند: آن‌ها فرصت پیدا کردند واحدهای مسلح وابسته به خود و شبکه گسترده‌ای از مراکز تربیتی، اردوهای تابستانی، کافه‌های هم دلانه، و مجلات ایجاد کنند. این زیرساخت شاید در هیچ یک از دیگر کشورهای اروپایی وجود ندارد. بیشترشبیه سیاست‌های راست افراطی دهه ۱۹۳۰ در اروپا به‌نظر می‌رسد تاسیاست‌های راست افراطی معاصر اروپایی- که خیلی زیاد روی خشونت شبه نظامی تکیه نمی‌کند بلکه به جای آن قادر به کسب پیروزی سراسری در بخش گسترده‌ای از حوزه های انتخاباتی است.

برخی از جنبه‌های سوءتفاهم یا ناشناخته “انقلاب یورومیدان ۲۰۱۴” که خوانندگان غربی ممکن است از آن آگاه نباشند چیست؟

و.ا: درغرب، آن‌چه مسلط شده است روایت ان جی او های حرفه‌ای است، که بخش مهمی از قیام سال ۲۰۱۴ بودند. اما آن‌ها قطعا نماینده کل تنوع این قیام نیستند و حتی تنوع کمتری از این کشور بزرگ را نمایندگی می‌کنند. در روایت‌های آن‌ها، این یک انقلاب دموکراتیک، مسالمت آمیز علیه دولتی تمامیت‌خواه به رهبری ویکتوریاناکوویچ بود، که شاید یکی از اندک حاکمان جهان است که با دو انقلاب سرنگون شده است.

این روایت ان جی او های حرفه‌ای و روشنفکران ملی –لیبرال از سوی رسانه و مقامات غربی، تا اندازه ای به‌خاطرآن‌که همان چیزی بود که می‌خواستند بشنوند مورد توجه قرارگرفت. و مقامات غربی کاملا آشکار از انقلاب میدان پشتیبانی کردند. درآن لحظه، (میدان) برای اتحادیه اروپا، کاملا امیدبخش بود، چون درحالی‌که مردم در یونان پرچم‌های اتحادیه اروپا را به آتش می‌کشیدند، مردم اوکراین آن پرچم‌ها را به اهتزاز در می‌آوردند.

ترس از ملی‌گرایان رادیکال در بخش جنوبی اوکراین به اعتراض‌های ضد میدان الهام بخشید. روسیه تصمیم به تامین، و دریک لحظه بحرانی،  دخالت وجلوگیری از شکست شورشیان جدایی طلب در منطقه را گرفت. نتیجه آن است که بخشی از دونباس، و اوکراین شرقی، منطقه‌ای به شدت صنعتی و شهری شده، اکنون تحت کنترل به اصطلاح جمهوری‌های خلق است که کم و بیش می‌توان آن‌ها را کشورهای دست نشانده روسیه تلقی کرد.

این بحران چگونه ممکن است حل شود، به چه چیز امیدوارید؟

و.ا: من امیدوارم که  برای این بحران راه حل مسالمت آمیزی وجود خواهد داشت. همه ما به امیدی که روس‌ها دخالت احمقانه را آغاز نخواهند کرد و جنگ را نه تنها در دونباس بلکه حتی بیشتر از آن گسترش نخواهند داد نیازداریم.

هر پیشرفتی دراجرای توافق‌نامه مینسک- که درباره چگونگی بازگشت جدایی طلبان هوادار روسیه به اوکراین است- قطعا می‌تواند برای تنش‌زدایی مفید باشد. اگرچه، بسیاری ازاوکراینی‌ها توافق‌نامه های مینسک را دوست ندارند- بیشتر به خاطر آن‌که این توافق ها از سال ۲۰۱۵ ناکارآمدی خود را ثابت کرده‌اند و صلح را به دونباس برنگردانده‌اند، نه این‌که آن‌ها رابه‌طور دائمی غیرقابل قبول می‌یابند- اعتراض‌های واقعی علیه توافق‌نامه‌های مینسک کاملا کوچک بود و به صورت واقعی از سوی اکثریت اوکراینی‌ها پشتیبانی نشد.

اما تاکنون، اوکراین نمی‌خواست مینسک را بپذیرد. اوکراین بهانه‌های مختلفی را برای عدم انجام آن‌چه همراه با فرانسه، المان، و روسیه توافق کرده است پیدا می‌کند. یکی ازدلایل تهدیدهای بسیارآشکار به خشونت از سوی جامعه مدنی ملی‌گرای اوکراین است، که مینسک را به مثابه کاپیتولاسیونی برای اوکراین درک می‌کند. برای ملی‌گراها، مینسک به معنای به رسمیت شناختن تنوع سیاسی اوکراین است- که مخالفت اوکراینی‌ها تنها زامبی شدگی از سوی تبلیغات روسی نیست، وآن‌ها خائنان ملی نیستند، که دلایل ملی زیادی برای عدم موافقت با روایت ناسیونالیستی ودرک بدیلی ازاوکراین دارند.

اگر دولت اوکراین نسبت به کاربست توافق‌ها جدی بود، و بهانه‌هایی با مطرح کردن خشونت از سوی ملی‌گراها نیابد، ممکن است از غرب – برای موضعی بسیار محکم از سوی ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا در اجرای سریع توافق‌ها – درخواست کمک کند. این امر قطعا می‌تواند برای دولت اوکراین مفید باشد و بخش ملی‌گرای جامعه مدنی ، به ویژه بخش‌هایی را که مستقیما به کمک مالی از غرب وابسته هستند خنثی کند.

منبع: ژاکوبن

https://akhbar-rooz.com/?p=142131 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سهیلا
سهیلا
2 سال قبل

بحث مقاله از خبرهای رسانه های بورژواها عمیقتر نمی شود. میتوان دنبال این فرضیه رفت دید که آیا درست است یا نه:
احتمالا کارگران شستشوی مغزی شده فکر میکردند که اگر از دست سرمایه داری دولتی شوروی خلاص شوند زندگی شان میشود مثل کارگران فیلمهای تلویزیونی و تبلیغاتی سرمایه داری انحصاری و استعماری غرب. حالا واقعیتها را می بینند، از مارکسیسم هم بعلت استالینیسم متنفرند،هنوز راه خود را که باید علیه سرمایه داری باشد پیدا نکرده اند و بازیچه سرمایه دارانانی هستند که آنها هم خود را حقیر کمپانی های انحصاری دنیا یافته اند و دست به دیوانگی های سیاسی می زنند. وقتی بورژواها توانائی پاسخ ندارند سرمایه هایشان را رها نمی کنند، برعکس توده ها را سرگردان و وارد رقابتهای ضد بشری خود می کنند. آنچه که در ارتباط با اوکراین می شنویم مثل این است که در و پنچره یک دیوانه خانه بزرگ را باز کرده اند برای شنیدن “نظرات” و “اخبار”.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x