
سپیده قلیان در یادداشتی به توصیف آشنایی با «زهرا حسینی» پرداخته که از او به عنوان «خواهر عربم» یاد کرده:
زهرا حسینی متولد ۱۳۷۴ متاهل دارای دو فرزند دختر (۵ و ۶ ساله).
خواهر عربم را با دست و پای کبود اولین بار وقتی دیدم که برای انگشت نگاری باهم به زندان سپیدار منتقل شدیم، زهرا گروگان اطلاعات است، آنها شوهر زهرا را میخواهند و ادعا میکنند شوهر او داعشیست. زهرا از ابان ۹۷ در بازداشت موقت به سر میبرد. به مدت ۵ ماه در سلولهای بازداشتگاه (شکنجهگاه) اطلاعات اهواز نگهداری میشده است. یک شب برای بازجویی مرا بردند، با تمام اینکه در تمام مدت بازداشت با چشمبند بودیم، اما متوجه برخی از صداها میشدیم، صداهایی که از هزار تصویر گویاتر و زندهتر بودند.
زندانبان مرد وقتی عصا را به من داد ( یک تکه مقوا که پل ارتباطی ما زنان و زندانبانهای مرد بود و مارا به مکان مورد نظر هدایت میکردند)را به من داد، حس کردم صدای یک زن دیگر میآید که کمی ان طرفتر با من به طرف اتاق بازجویی میرود. اتاقهای باجویی نزدیک هم بود و ما صدای تمام بازجویی های اتاق بغل دستیمان را میشنیدیم، هیچ ازاری بالاتر از این نبود، روز اول بازجویی من بود و روز نمیدانم چندم بازجویی زنِ ناشناس، بازجویی از صبح تا دمدمای صبح ادامه داشت، خوب به یاد دارم بازجوها از او میخواستند اعتراف کند داعشیست او فقط میگفت: من اهل سنت هستم.
یکهو صدای کتککاری بالا گرفت، او را میزدند و او فریاد میزد و بازجوها محکمتر میزدند میگفتند نه باید صدات در بیاد، اعتراف کن به اون چیزی که هستی تا ولت کنیم، دیگر صدایی نیامد، دو روز بعد مرا با چشمبند سوار اتومبیلی کردند که صرای دو زن دیگر هم میآمد. به مقصد که رسیدیم،
چشمبندهایمان را در آوردیم، متوجه دو زن دیگری شدم که یکی از آنها چش و چالش کاملا کبود بود، مارا برای انگشتنگاری آورده بودن و از این فرصت استفاده کردیم تا باهم صحبت کنیم، علیرغم اینکه مامور تهدیدمان کرده بود که لام تا کام باهم هیچ حرفی نزنیم.
باهم احوالپرسی کردیم و زخمهای تنمان را نشان یکدیگر دادیم، از نگرانیهایمان گفتیم و اخر سر زهرا گفت: تو همانی نیستی که دو شب پیش در اتاق بغلی بازجویی میشدی؟ میگفتند کمیسیون (کمونیست) هستی و بهت حمله میکردند، گفتم بله زهرا جان، توام همانی هستی که میگفتند بگو داعشیام؟
از آنروز تا همین امروز که ماهها باهم در زندان سپیدار همبند بودیم خواهر هم شدهایم، و همین امر موجبات خشم اطلاعات را فراهم نمود. زهرا یکی از صدها زن عربیست که در اهواز تحت بازداشت/شکنجه/ستم است، به دو دلیل :
یک زن است.
دو عرب است.
درود بر خانم قلیان. بسیاری از هموطنان معتقدند که جمهوری اسلامی حکومتی ایرانی نیست، بلکه حکومت اعراب بر ایرانی هاست. این هموطنان هیچ وقت از خودشان نپرسیدند که این حکومت پس چرا عربهای ایران را سرکوب می کند.
خیلی خوشحالم که رفیق عزیز سپیده قلیان اذعان میکند که کسانی در ایران به جرم اینکه به ملیت خاصی تعلق دارند مورد آزار و اذیت و ستم قرار دارند. خیلی خوشحالم که میبینم بعد از آن جنجالی که برخی جریانات خارج نشین دربارۀ مسئلۀ ملیت ها در ایران به راه انداختند، این دختر واقع بین و شجاع به صراحت به وجود مسئلۀ ملی در ایران اعتراف می کند و مشاهدات خودش را از زندگی مردم عرب به اطلاع افکار عمومی می رساند. امیدوارم چشمان فعالان سیاسی چپ ما در ایران هر روز بیشتر به واقعیات جامعه و سیاست داخل کشور باز شود و نگاه واقع بینانه تری در میان نیروهای سیاسی داخل و خارج از کشور شکل بگیرد. فریادهای ان زن عرب، فریاد همۀ ما باید باشد. با سپاس و احترام.