جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

چپ روسیه درجهان پسا شوروی چگونه زنده ماند – ژاکوبن، ترجمه ی: داود جلیلی

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چپ روسیه مجبور شد جایگاه خود را در جامعه ای بیابد که تا حد غیر قابل شناخت تغيير کرده است. فعالان چپ در مواجهه با چالش‌های بزرگ، مبارزات مهمی را علیه سیستمی که توسط یلتسین و پوتین بنا شده است رهبری ...
تظاهرات جبهه چپ در مسکو در سال ۲۰۱۳ به رهبری سرگئی اودالتسف

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱، چپ روسیه مجبور شد جایگاه خود را در جامعه ای بیابد که تا حد غیر قابل شناخت تغییر کرده است. فعالان چپ در مواجهه با چالش‌های بزرگ، مبارزات مهمی را علیه سیستمی که توسط یلتسین و پوتین بنا شده است رهبری کرده‌اند. یک عامل کلیدی در تغییر جنبش چپ روسیه ظهور نسلی از فعالینی بود که جهان‌بینی و فرهنگ سیاسی آن‌ها با واقعیت‌های پساشوروی شکل گرفته بود. این تغییرات هم سنت چپ ضداقتدارگرا و هم سنت استالینیست‌ها را تحت تاثیر قرار داد

پس از مرگ اتحادجماهیرشوروی در ۲۶ دسامبر۱۹۹۱، چپ روسیه باید در جامعه‌ای که به صورت ناشناخته‌ای تغییریافته بود جایگاه خود را می‌یافت. فعالان چپ، درمواجهه با چالش‌های عظیم، علیه سیستمی که توسط یلتسین و پوتین برقرار شد مبارزه مهمی را به پیش بردند.

حکایت جنبش مدرن چپ در روسیه در دهه ۱۹۸۰، ازعصر پروستریکا آغاز می‌شود. این جنبش از همان آغاز تناقض ترکیب دو گرایش دوره آخرشوروی را با خود داشت: استالینیسم[۱] (ضدبازار، دولت گرا) مردم پسند و سوسیالیسم دموکراتیک، با دلتنگی ایده آلیزه شده‌ برای اتحادجماهیرشوروی و انتقاد ازآن ازچپ. دراواخردهۀ ۱۹۸۰ این گرایش‌های سیاسی وارد عرصه سیاست عمومی شدند و بلافاصله خودشان را در سمت مخالف میدان مبارزه‌ ای یافتند که حامیان و مخالفان پروسترویکای میخائیل گورباچف را تقسیم می‌کرد.

چپ غیراستالینیست، دراصل، درسال‌های۱۹۹۱-۱۹۸۹، بخشی از جنبش دموکراتیک عمومی و تعدادی از سازمان‌های مستقل را ایجاد کرد، ازجمله کنفدراسیون آنارکو سندیکالیست‌ها، که به اولین گروه برجسته و قابل ملاحظۀ آنارشیست در فضای پسا شوروی تبدیل شد، و کمیته برای دموکراسی کارگران و سوسیالیسم بین‌المللی، اولین گروه تروتسکیست. این گروه‌ها و دیگر گروه‌های چپ‌گرای مخالف اقتدارگرایی که عموما از بین دانشجویان برخاسته بودند، تلاششان را بر برقراری رابطه با جنبش کارگری درحال رشد واتحادیه‌های کارگری مستقل درحال ظهور متمرکزکردند.

پیروزی بوریس یلتسین درانتخابات اوت سال ۱۹۹۱، فروپاشی اتحادشوروی، وآغاز تهاجم اصلاحات بازارسرانجام جنبش دموکراتیک بی شکل را متلاشی کرد:  گرایش راست آن، جناح لیبرال فعالانه از دولت جدید حمایت کرد، درحالی که چپ ضد اقتدارگرایی به صفوف اپوزیسیون رادیکال حرکت کرد. منطق واقعی رخ دادها این بخش از چپ را به مشارکت در جنبش توده ای درحال ظهورعلیه شوک تراپی بازار راند، جنبشی که تحت سلطه استالینیست‌ها بود.

استالینیسم مردم پسند

استالینیسم مردم پسند که با رهبری گورباچف مخالفت می‌کرد، اولین بار حضورخود را در اوایل سال۱۹۸۸، زمانی که نامه‌ای با عنوان ” من نمی‌توانم به اصولم پشت پا بزنم” توسط نینا آندریوا[۲]، آموزگارناشناخته‌ای ازلنینگراد، که در روزنامه روسیه شوروی ارگان رسمی حزب منتشرشد علنی کرد. این متن نسبت به “بدنام کردن” گذشته شوروی ( و به ویژه نقش استالین) و تقویت گرایش‌های سیاسی بورژوازی”جهانی” با رقیق کردن مشی طبقاتی ابراز نگرانی می‌کرد. اندریوا درعین نقد پوشیده ی رهبری گورباچف، آتش خود را متوجه تعدادی از شخصیت‌های فرهنگی شوروی کرد، که آن‌ها را به “سوسیالیسم چپ لیبرال” و “تروتسکیسم” متهم می‌کرد.

شوونیسم ضدغربی، تحسین استالین، و رویکرد طبقاتی جهت گرفته علیه جهانی‌گرایان وخائنان در داخل الیت جامعه، آن‌چنان که در متن آندریوا مطرح شده بود، روی هم رفته احساسات تعدادی از اعضا سازمان‌های ایجاد شده در سال‌های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ را تحت تاثیر قرارداد.  همۀ آن‌ها به شدت با مسیر گورباچف، که درگیر عناصری از دموکراتیزه کردن و مقدمه عناصر بازاربود مخالف بودند. این سازمان‌ها درابتدا به‌عنوان پلاتفرم‌هایی در داخل حزب‌کمونیست شوروی موجودیت داشتند، اما پس از انحلال این حزب در ماه اوت سال ۱۹۹۱، احزاب مستقلی، مانند حزب‌کارگران کمونیست روسیه و حزب‌کمونیست اتحاد تمام بلشویک‌های روس را ایجاد و نینا آندریوا را به رهبری آن انتخاب کردند.

این احزاب به سرعت قدرت یافتند و اعضای اصلی سابق حزب کمونیست شوروی را که پس از ممنوعیت آن سرگردان شده بودند، متحد کردند. این امر به ویژه در باره حزب کارگران کمونیست روسیه و انجمن فراگیر زحمتکشان روسیه که با حمایت آن تاسیس شده بود و تا پایان سال ۱۹۹۱ ده‌ها هزارنفراز اعضا فعال در سراسرکشور را به عضویت خود درآورده بود صدق می کرد. اگرحزب‌ کارگران کمونیست روسیه حزبی متمرکز بود، اما کارگران روسیه، تحت ریاست ویکتورآنپیلوف[۳]، سخنوری چیره دست، به عنوان یک سازمان توده‌ای بر اقدام‌های خیابانی علیه سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی دولت یلتسین متمرکزبود.

گفتمان تبلیغاتی کارگر روسی، که حدود دویست هزار نفر را برای راهپیمایی در اوایل دهه ۱۹۹۰ گردآورد، با تاکیدات خود مبنی بر این که اتحادجماهیر شوروی از سوی خائنان و ماموران غرب نابودشد، که با کنترل رسانه‌ها، ارزش‌های کاذب را تحمیل کردند، و در هماهنگی بابرنامه های سری سی آی ا(CIA)، با ایجاد بازار آزاد نسل کشی مردم شوروی را انجام می دهند، سنت‌های استالینیسم مردم پسند را،  به تمامی به ارث برده بود.  این سخنرانی‌ها علیه زمینه‌ی بی‌نواسازی سریع اکثریت مردم، تنزل اجتماعی، وافزایش بی سابقۀ جرایم، با ترکیب انتقاد از”سرمایه‌داری وحشی” و اشتیاق به دولتی قوی، توانست به پایه ای برای یک جنبش اپوزیسیون گسترده تبدیل شود. 

مقابله با یلتسین

در ۷ نوامبر سال ۱۹۹۱، برای اولین باردر طول هفتادسال، بزرگداشت انقلاب اکتبررسما جشن گرفته نشد. اتحاد شوروی در آخرین هفته‌های موجودیت رسمی خود به سر می‌برد و دولت یلتسین درحال آماده کردن طرح‌های جدی برای اعلام محکومیت قضایی کمونیسم به‌عنوان یک ایدئولوزی اقتدارگرای جنایتکاربود. درآن روز(۷نوامبر)، چپ ضد اقتدارگرا- بیشتر تروتسکیست‌ها و آنارکو-کمونیست‌ها- واستالینیست‌های تحت رهبری آنپیلوف به طورجداگانه حامیان خود را به خیابان‌ها آوردند. هم زمان دو تظاهرات به راه افتاد ولی سرانجام راه پیمایی مشترکی برگزارشد.

در وضعیت سیاسی جدید، هویت اپوزیسیون ضد دولتی با استالینیست‌ها تعریف می‌شد، در حالی‌که سوسیالیست‌های ضد اقتدارگرایی اقلیتی در داخل آن بودند، و از شوونیسم و پذیرش تئوری توطئه آن انتقاد می‌کردند. در مقابل، ملی‌گراهای روس اقلیت دیگری دراین اپوزیسیون بودند که در راه پیمایی های کارگر روسی فعالانه تبلیغات یهودی ستیز و نژادپرستانه را منتشر می‌کردند. اوج این عدم تجانس، شکل متناقض اپوزیسیون متحد( که لیبرال‌های هواداردولت آن را “سرخ –قهوه ای” می‌خواندند) مقابله ی رو در رو در پاییز ۱۹۹۳ بود.  

ستیزه بین رئیس‌جمهور یلتسین و شورای عالی شوروی، که تحت سلطۀ مخالفان چپ‌گرا و ملی‌گرای اصلاحات ریشه‌ای بازار بود، منجر به‌ بحران قانون اساسی شد که درآن بحران بخش‌های اجرایی و مقننه تصمیمات یک دیگر را نقض می‌کردند. در۲۱ سپتامبر، یلتسین تصمیم گرفت این گره پیچیده را با منحل کردن قوه مقننه و اعلام اجرای اصلاحات قانون اساسی بازکند. شورای عالی شوروی در واکنش به این امر یلتسین را برکنار و خود را تنها مقام قانونی کشوراعلام کرد.

در ۳-۴ اکتبر، بین پلیس ضد شورش و ارتش، که به یلتسین وفادار بودند، و حامیان شورای عالی شوروی در خیابان‌های مسکو جنگ داخلی محدودی درگرفت. آن جنگ  به مرگ بیش از دویست نفر منجرشد. در۴ اکتبر، پس از آن‌ که اعتراضات خیابانی اپوزیسیون سرکوب شد، یلتسین دستور داد تانک‌ها کاخ سفید، مرکز دولت روسیه را، که مجلس شورشی در آن جلسه داشت به توپ ببندند.

استالینیست‌های کارگر روسی، همراه با ملی‌گراها، مرکز مبارزه‌ی حمایت از شورای عالی اتحاد شوروی را تشکیل دادند، درحالی‌ که موضع ضد اقتدارگرایان چپ روشن نبود. برخی، مانند تروتسکیست‌های کمیته برای دموکراسی کارگری و سوسیالیسم بین‌الملل، یا بوریس کاگارلیتسکی، نماینده مستقل شوروی مسکو، با این تصور که یلتسین دیکتاتور بالقوه‌ای است که از منافع الیت بورژوازی جدید حمایت می‌کند با او مخالفت کردند. هم زمان، برخی از آنارشیست‌ها و سوسیالیست‌ها تصمیم گرفتند با انتقاد علی السویه از هر دو سوی ستیزه موضع سومی اتخاذ کنند، و بریگاد پزشکی را برای فراهم آوردن کمک‎های اولیه برای زخمی‌ها ایجادکردند.   

دموکراسی مدیریت شده

پیروزی یلتسین و متعاقب آن تصویب قانون اساسی جدید روسیه در سال ۱۹۹۳سیستم سیاسی‌ای را ایجادکرد که برعدم تعادل بین قدرت تقریبا نا محدود ریاست‌جمهوری و مجلس ضعیف( دومای دولتی) بنا شده بود. مطابق با این سند، رئیس‌جمهور، صرف نظرازنتایج انتخابات مجلس، قدرت انتصاب دولت را داشت و می‌توانست دوما را در صورتی که سه بار نامزد نخست وزیری را ردکند منحل نماید. به علاوه، دوما می‌توانست درصورت عدم اعتماد به دولت جاری درعرض هفت روز از سوی رئیس‌جمهورمنحل شود.

مجلس روسیه به محروم ترین وفرمانبردارترین نهاد قدرت دولتی تبدیل شده بود، حتی ساختمان و بودجه آن از سوی دفتر ریاست جمهوری مدیریت می‌شد. دراین سیستم، که به دموکراسی مدیریت شده معروف است، مجموعه محدود شده‌ای از احزاب سیاسی می‌توانستند آرا شهروندان ناخشنود را در انتخابات جمع کنند و صدای نارضایی خود را از جایگاه مجلس به گوش برسانند، اما آن‌ها برای آن که روی تصمیم سازی سیاسی تاثیربگذارند هیچ فرصت واقعی نداشتند.

در راستای جایگزینی اپوزیسیون پرتکاپوی خیابانی به نمایش درآمده از سوی گروه‌هایی مانند کارگر روسی با یک حزب میانه‌ رو انتخاباتی آماده برای بازی با قوانین جدید، مقامات به حزب‌کمونیست قبلا ممنوع شده فرصت دادند تا سازمان حزبی خود را احیاکنند. در اولین انتخابات دوما در اواخر۱۹۹۳، حزب‌کمونیست فدراسیون روسیه ۴۴ کرسی، و در انتخابات بعدی در سال ۱۹۹۵ تعداد ۱۵۷کرسی  کسب کرد و به بزرگترین فراکسیون مجلس تبدیل شد.

نتیجه رخ‌دادهای سال ۱۹۹۳احزاب استالینیست رابه حاشیه راند وتوده‌های عضو آن‌ها و حامیانشان به حزب‌کمونیست فدراسیون روسیه مهاجرت کردند. این حزب از لحاظ ایدئولوژیکی، از یک سو، نسخۀ متعادلی از استالینیسم مردم پسند را، که دربالا توصیف شدنمایندگی می‌کرد، و از سوی دیگر، حزب سرانجام ائتلاف خود را با ملی‌گرایی پادشاهی ارتدوکس محکم کرد. این حزب مشخصه‌های فعالان حزب و پایگاه انتخاباتی آن‌را بازتاب می‌داد، که مستمری بگیران بی‌نوا شده، انبوه روشنفکران(پزشکان، آموزگاران، پژوهشگران علمی) ، که در نتیجه اصلاحات بازارآسیب دیده بودند، کارگران لمپن شدۀ کارخانه‌های شوروی سابق. رده‌های میانی دلتنگ بوروکراسی، بخشی ازطبقه مدیران و افسران ارتش را کنار هم گرد آورد.

درحزب‌کمونیست فدراسیون روسیه، لفاظی‌ها، اعتراض‌ها علیه خصوصی‌سازی وفقر لحن پدرمآبانه‌ای کسب کرد، که ضرورت بازگشت به یک وضعیت اجتماعی قوی مبتنی بر اخلاق پدرسالارانه و سنت‌های ملی را درخواست می‌کرد. گنادی زیوگانف رهبر”همیشگی” حزب در نوشته‌های خود، نیاز به سوسیالیسم را به‌عنوان محصولی از تمدن ویژۀ روسی توجیه می‌کرد، در حالی‌که اپورتونیسم سیاسی آن همیشه می‌توانست به عنوان نمادی از” تصورمشروعیت دولت” نشان داده شود.

در همان زمان .ح.ک.ف.ر بزرگ‌ترین حزب توده‌ای باقی ماند: تا پایان دهۀ ۱۹۹۰ اعضا آن به نیم میلیون نفر رسید، و تقریبا نیمی از مناطق کشور توسط “فرمانداران سرخ” که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بودند اداره می‌شد. سازماندهی منظم راه پیمایی‌های خیابانی حزب، ده‌ها هزار نفر را جلب کرد، و فرصتی را برای برانگیختن، از جمله برانگیختن چپ ضد اقتدارگرا ایجادکرد.

دو جنگ

تثبیت نسبی سیستم سیاسی روسیه در نیمۀ دوم دهه ۱۹۹۰ با افزایش ستیزه‌های اجتماعی دررابطه با خصوصی‌سازی جامع بنگاه‌های اقتصادی شوروی سابق همراه بود. کاهش شدید شغل و ماه‌ها تاخیر درپرداخت دستمزدها به اعتراض‌هایی که درهماهنگی و سازماندهی آن چپ نقش مهمی ایفا کرد ختم شد ( در ابتدا از طریق دفاع رادیکال از اتحادیه‌های کارگری، که فعالانه هم از سوی سوسیالیست‌های ضد اقتدارگرا و هم از سوی استالینیست‌های حزب کارگران کمونیست گسترش یافت).

یکی از برجسته ترین موارد مبارزه، اعتصابی بود که به اشغال در ویبورگ ( نزدیک مرز فنلاند) و یاسنوگورسک ( در منطقه تولا در روسیه مرکزی) منجرشد، که کارگران با کمک اتحادیه‌های کارگری و شورای کارگران، برای اداره مستقل بنگاه‌های اقتصادی خودتلاش کردند. درماه می ۱۹۸۸، اعتصاب سراسری معدن کاران روسیه، که به جنگ راه آهن هم معروف است، آغازشد. کارگران افسرده از تاخیر پرداخت دستمزدها، مسیرهای راه آهن و برزگ‌راه‌ها را درمناطق اصلی معادن ذغال در سیبری غربی (کزباس) و اورال شمالی( جمهوری کومی) مسدود کردند. معدن‌کارن خیلی زود به کارگران بنگاه‌های اقتصادی دیگر پیوستند، و درمرکزِمسکو، نزدیک کاخ سفید(مقردولت)، چادرهای اردوی اعتراض را، که از سوی اتحادیه مستقل معدن‌کاران سازمان داده شده بود برپا کردند.

تقریبا تمام گروه‌های چپ، دررخ‌دادها نه تنها درانتشارو توزیع برگه های تبلیغاتی، بلکه درهماهنگ کردن اعتراضات درمناطق مختلف کشور نقش فعالی به عهده گرفتند. با وجود این حقیقت که بخش قابل توجهی از بدهی دستمزدها بازپرداخت شد، جنگ راه آهن یکی از دلایل سقوط دولت لیبرال سرگی کیرینکو بود. در سپتامبرسال ۱۹۹۸، نمایندگان ح. ک.ف.ر  برای اولین و تنها بار درتاریخ روسیه پسا شوروی وارد کابینه جدید یوگنی پریماکف شدند.

اگر چپ ضد اقتدارگرایی و استالینیست‌ها در جنبش کارگری شرکت می‌کردند، آن‌ها بعدا در روی‌کردشان به عملیات نظامی روسیه در چچن آشکارا از هم فاصله گرفتند. درحالی‌که حامیان ح.ک.ف.ر و گروه‌های استالینیست رادیکال‌تر در جنگ اول چچن (۱۹۹۴-۹۶)  بازهم به رهبری یلتسین، که احساس خوبی به او نداشتند به هم پیوستند، اما برای جنگ دوم چچن، که در سال ۱۹۹۹ با شعار احیا وحدت کشورآغاز شد، آن‌ها تا حدزیادی بخشی از اجماع عمومی میهنی را تشکیل دادند.

در مقابل، چپی که میراث دار سنت انترناسیونالیستی ضد استالینی بود، فعالانه درمقابل موج شونیسم و نژادپرستی ضد قفقازی مقاومت کرد، و بسیاری ازآن‌ها آشکارا از درخواست خودمختاری کامل ملی چچن دفاع کردند. این موضع چپ را به برخی لیبرال‌ها و سازمان‌های حقوق بشری (مانند  یادبودها) نزدیک‌ترکرد، که در اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه۲۰۰۰ همراه آن‌ها راه پیمایی‌های ضدجنگ را به طور منظم در مسکو و سن پترزبورگ برگزارمی‌کردند.

ازیلتسین تا پوتین

در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۹۹، آخرین روز قرن بیستم، روسیه پسا شوروی وارد واقعیت سیاسی جدیدی شد: رئیس‌جمهور یلتسین در سخنرانی سال نو خود بازنشستگی خود را اعلام و در ملاء عام جانشین خود را ولادیمیرپوتین اعلام کرد، که در آن زمان، به‌عنوان نخست وزیر در راس دولت بود. بالا رفتن سریع محبوبیت رئیس‌جمهورجدید تا حد زیادی به‌خاطر مدل مسلطی بود که در دوره قبل غایب بود.

اکثریت پشتیبان پوتین ائتلافی بود، از یک‌سو: از شرکت‌های بزرگ، که خواهان تضمین‌های محکمی برای حفظ دارایی کسب شده در دهه ۱۹۹۰، وادامه اصلاحات بازار بودند و برای بازگشت به دولتی متمرکز با بوروکراسی و ارتش تلاش می‌کردند، از سوی دیگر، ازمیلیون‌ها کارمندی که از تاخیر پیوسته‌ی حقوق و بی ثباتی اجتماعی خسته شده بودند. صف آرایی قشربندی اجتماعی جدید در جامعه روسیه علیه سابقۀ زخم التیام نایافته شوک تراپی و صنعت زدایی انبوه دهه ۱۹۹۰ که طی آن تقریبا نیمی از طبقه کارگر سنتی شوروی شغل‌هایشان و بنا براین هویت طبقاتی پیشین خود را از دست دادند انجام شد.

این ائتلاف، به لحاظ ایدئولوژیک باترکیب شگفت‌آوری از نوستالوژی نسبت به شوروی در یک سطح نمادین( درمخالفت شدید با کمونیست ستیزی سامانه‌مند دوران یلتسین) و یک جریان نئولیبرالی که هدف آن غلبه کامل برارثیۀ شوروی دردایره اقتصادی و اجتماعی بود شکل گرفته بود. از این‌رو، درحالی‌ که سرود ملی شوروی با اشعار جدید در سال ۲۰۰۰ برگشته بود، قانون کار جدید روسیه بین سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴ ، که به شدت حقوق کارگران راکاهش می‌داد، همراه با قانون جدید زمین که زمین را به شی‌ای کاملا کالایی شده برای خرید و فروش تبدیل می‌کرد، وقانون مسکن که به خصوصی سازی اقتصاد شهری اجازه می‌داد تصویب شد.

سرانجام، درسال ۲۰۰۴، دولت حمله گسترده‌ای را علیه سیستم مزایای اجتماعی( ابتدا حمل و نقل رایگان و کاهش هزینه‌های مسکن) که میلیون‌ها تن از ساکنان کشور، از دانشجو گرفته تا مستمری بگیران ازآن برخوردار بودند به راه انداخت. این اصلاح، به اصطلاح پرداخت نقدی مزایای اجتماعی ( یعنی جایگزینی آن‌ها با پرداخت‌های نقدی ناچیز) با مقاومت وسیعی روبه رو شد: در ژانویه ۲۰۰۵، موجی از راهپیمایی‌ها سراسر کشورو نزدیک مسکو را فراگرفت، و اعتراض کننده‌ها بزرگ‌راه کلیدی به سن پترزبورگ را مسدودکردند.

با وجود این واقعیت که، تنها چند هفته بعد تر، دولت با دادن امتیاز بسیاری از مزایا را حفظ کرد، چپ رادیکال، که فعالانه در کارزارعلیه پولی‌سازی شرکت داشت توانست موفقیت‌های خود را مستحکم نماید و در آوریل سال ۲۰۰۵ فوروم اجتماعی “اول روس‌ها” را به راه انداخت، که صدها نماینده از مناطق روسیه درآن شرکت کردند.  

نوسازی چپ

وضعیت اجتماعی و سیاسی اوایل دهه ی ۲۰۰۰ به چالشی برای چپ روسیه تبدیل شد، که باید با یک نوسازی عملگرایانه و سازمانی روبه رو می‌شد. اگر جنبش اپوزیسیون توده‌ای دهۀ ۱۹۹۰ تحت سلطه استالینیست‌ها بود، و اساسا به‌طور ذاتی عقب مانده و علیه احیا سرمایه داری جهت گرفته بود، اکنون چپ باید ساختارهای مربوط به عصر پوتین و”عادی سازی” سرمایه‌داری پسا شوروی را ایجاد می‌کرد.

درسال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳، تلاش هایی برای ایجاد حزب‌کارگر روسیه به عنوان نماینده سیاسی اتحادیه‌های کارگری مستقل با یک برنامه طبقاتی سوسیالیستی صورت گرفت. هم چپ‌گرایان مدافع اتحادیه کارگری و هم گروه‌های مقاومت سوسیالیست تروتسکیست، و نیزکنترل کننده‌های ترافیک‌هوایی که پیش ازآن علاقه‌ای به سیاست نداشتند و اتحادیه کارگران بارانداز در این ابتکارشرکت کردند. با وجود کنگره تاسیس پرتکاپو که صدها فعال را گرد هم آورد، حزب جدید عمرکوتاهی داشت: حزب‌ کارگر پس از رشته‌ای از انشعاب‌ها تا سال ۲۰۰۴ به موجودیت خود پایان داد.

تعدادی از شرکت‌کنندگان دراین پروژه برای ایجاد حزب‌ چپ فراگیر، و تاحد زیادی با الهام از تجربه ی چپ اروپای غربی تلاش خود را ادامه دادند. این وظیفه به علت “غیراستانی شدن” چپ روسیه و جنبش‌های اجتماعی، و به ویژه ائتلاف آن‌ها در اعتراضات علیه جهانی‌ سازی سرمایه‌داری بود که نیمی از دهه‌ی ۲۰۰۰ نُقل مجلس تیترهای روزنامه‌ها بود.

درتابستان سال ۲۰۰۱، اتوبوسی حامل ده‌ها نماینده گروه‌های چپ‌گرا( بیشتر تروتسکیست و آنارشیست)، اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی از مناطق مختلف کشور به ژنو رفتند، که تظاهرات بسیار بزرگی علیه جی ۸ درحال انجام بود. مشارکت فعال آن‌ها دررخ‌دادهای ژنو در گسترش بیشترارتباط‌های بین‌المللی و غلبه برانزوای سیاسی جنبش چپ روسیه نقش مهمی داشت.

درطی دو دهه، هیئت‌های روسی در تمام اعتراض‌های قابل توجه ضد جهانی‌سازی بین‌المللی ، و نیز فورم‌های اجتماعی اروپایی شرکت کردند.

یک عامل کلیدی در تغییر جنبش چپ روسیه ظهور نسلی از فعالینی بود که جهان‌بینی و فرهنگ سیاسی آن‌ها با واقعیت‌های پساشوروی شکل گرفته بود. این تغییرات هم سنت چپ ضداقتدارگرا و هم سنت استالینیست‌ها را تحت تاثیر قرار داد.

در اعتراضات اجتماعی و سیاسی دهۀ ۲۰۰۰ نقش مهمی از سوی جوانان پیشگام سرخ ایفا شد، که از سوی سرگئی اودالتسوف[۴] دارای کاریزما رهبری می‌شد- جناحِ چپِ کارگر روسی که خیلی زود از رفقای قدیمی خود برید و سپس خود را به جبهۀ چپ تغییر داد. کنفدراسیون آنارکوسندیکالیست‌ها در اواخر دهۀ ۱۹۹۰ به موجودیت خودپایان داد، و نسل جدیدی از آنارشیست‌ها، اقدام مستقل، سازمان پویایی را که پیوستگی نزدیکی با خرده فرهنگ‌های جوانان داشت ایجادکردند، که روی ظهورجنبش ضد فاشیستی- ضد نژادپرستی(آنتیفا) قابل توجه خیابانی نفوذ تعیین کننده ای داشت. 

تا میانه‌ی دهۀ ۲۰۰۰، سه گروه بزرگ تروتسکیستی در روسیه وجود داشت که در راهبرد به صورت برجسته‌ای متفاوت از یک دیگر بودند: حزب انقلابی کارگران، مقاومت سوسیالیستی، و جنبش سوسیالیستی به پیش.  در حالی که حزب کارگران انقلابی بر ورود به حزب کمونیست فدراسیون روسیه، که آن را “حزب کارگر سنتی” تلقی می‌کرد متمرکز بود، فعالان به پیش وظیفۀ اصلی خود را سیاسی کردن اتحادیه‌های کارگریِ مستقل و ایجاد ساختاری چپ، مانند حزب ضد سرمایه داری جدید فرانسه برای آینده می‌دانستند.

بهبود، مقاومت، احیا

بهبود اقتصادی روسیه در نیمه اول دهۀ ۲۰۰۰، اصولا مربوط به افزایش قیمت‌های نفت، همراه با افزایش دردرآمد و جریان گسترده سرمایه‌گذاری خارجی همراه شد. بر ویرانه‌های بنگاه‌های اقتصادی شوروی سابق، کارخانه‌های جدید تولیدی، متمرکز بر بازار روسیه و درراس همه با توجه به صنایع موادغذایی وخودروسازی ساخته شدند. دراین واحدهای اقتصادی، تحت مالکیت شرکت‌های چند ملیتی، بود که جنبش اتحادیه کارگری در دوران اواخردهۀ ۲۰۰۰ پدیدارشد.

درپایان سال ۲۰۰۷، درخواست دستمزد بالاتر در کارخانه فورد نزدیک سن پترزبورگ منجر به چهارهفته اعتصاب شد، که با پیروزی کامل برای اتحادیه خاتمه یافت. این حکایت واکنش عظیمی را در سطح ملی دریافت کرد و به کارگران دیگر کارخانه‌های تحت مالکیت شرکت‌های بزرگ الهام بخشید تا اتحادیه‌های کارگری مستقل خود را شکل دهند. این روندها، که در آن نمایندگان گروه‌های مختلف چپ نقش مهمی ایفا کردند، تنها پس از سال ۲۰۰۹، به خاطر پی‌آمدهای بحران جهانی اقتصاد آهسته‌ترشد.

یک گرایش مهم برای توسعۀ جنبش چپ روسیه در طی این دوران درگیری فعال آن در حوزه‌های دانشگاهی و فرهنگی بود. از اوایل دهۀ ۲۰۰۰، آثارکلاسیک مارکسیستی مانند تاریخ و آگاهی طبقاتی گورگ لوکاچ و برای مارکس لویی آلتوسر، و نیز متن بسیاری از آثار نویسندگان متاخر، مانند ژاک رانسیر، ایمانوئل والرشتاین، آنتونیونگری و اسلاوی ژیژک برای اولین بار به روسی ترجمه شدند.

ازمیانۀ دهۀ ۲۰۰۰، خیابان‌های شهرهای روسیه شاهد امواجی از خشونت‌های ناشی از تحریکات نژادی بوده است که صدها نفر قربانی آن شدند. در واکنش به خشونتِ راست افراطی، جنبش ضدفاشیستی- ضد نژادپرستی جوانان پدیدارشد، که اساسا از سوی فعالان گروه آنارشیست اقدامِ مستقل ، و تا حدودی هم از سوی دیگر گروه‌های چپ‌گرا ( هم تروتسکیست‌ها و هم جوانان سرخ پیشگام استالینیست) رهبری می‌شد.

درآخردهۀ ۲۰۰۰،یک جنگ خیابانی واقعی بین راست افراطی و آنتیفا(جنبش ضدفاشیستی- ضد نژادپرستی) آغاز و در ۱۹ ژانویه ۲۰۰۹، در قتل سیاسی استانیسلاو مارکلف، وکیل معروف چپ‌گرا و مدافع اصولی قربانیان تنفر نژادی، و آناستازیا بابوروا، فعال اقدامِ مستقل به اوج رسید. یک‌سال بعد در همان روز، زمانی که دست اندرکاری راست افراطی دراین قتل هااثبات شد، حدود دو هزار نفر در تظاهراتی ضدفاشیستی درمسکو با شعار “به یادآوردن مبارزه است” به خیابان‌ها آمدند. از آن لحظه به بعد، ۱۹ ژانویه روز سنتی بسیج برای چپ بوده است، که تقریبا نمایندگان تمام سازمان‌های موجود و گرایش‌های سیاسی چپ در آن شرکت می‌کنند.  

حفظ کمونیسم

درعین‌حال تغییرات اجتماعی و سیاسی دهۀ ۲۰۰۰تاثیربزرگی روی مواضع حزب‌کمونیست فدراسیون روسیه داشت. از یک سو، کمونیست‌های زیوگانفی به شدت جایگاه خود را در سیستم دموکراسی مدیریت شده حفظ کردند و به طورمنظم درهرانتخاباتی، پس از روسیه متحد پوتین دوم شدند. از سوی دیگر، پایگاه اجتماعی فعال خود را از دست دادند وازیک حزب توده ای به یک حزب انتخاباتی تبدیل شدند.

اما درحالی‌که حامیان ح.ک.ف.ر دهۀ ۱۹۹۰ پیربودند یا به پوتینیست‌های وفادار تبدیل شده بودند، فعالان جدیدی به حزب پیوستند، به ویژه سازمان جوانان آن، اتحادیه جوانان کمونیست، که بر پژوهش برای افکارنو وهمکاری با چپ رادیکال تر متمرکز شده بود. درنتیجه، جبهۀ چپ جوانان در سال ۲۰۰۴ ایحادشد، که ائتلافی از گروه‌های چپ‌گرا، از جمله اتحادیه جوانان کمونیست، جوانان پیشگام سرخ و مقاومت سوسیالیستی تروتسکیست بود.

این ابتکار خیلی زود از سوی رهبری ح.ک.ف.روسیه  به مثابه تهدید تلقی شد، و شماری ازاعضای شرکت کننده فعال خود را از اتحادیه جوانان کمونیست اخراج کردند. در تلاش برای حفظ حزب در چهارچوب سیاست انتخاباتی مبتنی برتوافق‌های خاموش با کرملین، رهبری ح.ک.ف.ر در تابستان سال ۲۰۰۷، با اعلام وجود”تهدیدی تروتسکیستی” علیه موجودیت حزب، یک پاکسازی تمام عیارحزبی را به راه انداخت.

درنتیجه این کارزار، ده‌ها تن از فعالان کلیدی، از جمله رهبران سازمان‌های حزبی در مسکو و سن پترزبورگ از ح.ک.ف.ر اخراج شدند( آن‌ها اصلا تروتسکیست نبودند، بلکه ازفعال شدن حزب در  سیاست‌های خارج از پارلمان  طرف‌داری می‌کردند). با این حال، ح.ک.ف.ر شاهد تجربه ی عملی تناقض‌های داخلی خود بود: از یک‌سو بین رهبری و فراکسیون پارلمانی ساخته شده در داخل دموکراسی مدیریت شده و از سوی دیگربا رهبران محلی حزب که با جنبش‌های اعتراضی در پیوند بودند وآمادگی داشتند برای خط رادیکال تر.

بازگشت پوتین

در ۲۴ سپتامبر۲۰۱۱، درکنگره حزب‌حاکم روسیه متحد، دیمیتری مدودوف رئیس جمهورآن زمان پوتین را برای بار سوم نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ماه مارس سال آینده پیشنهاد کرد. با وجود این واقعیت که بسیاری این تحول رخ‌دادها را پیش بینی می‌کردند؛ اما تصمیم پوتین برای حفظ سومین دور ریاست جمهوری آشکارا به چالش کشیدن سیستم دموکراسی مدیریت شده به نظر می‌رسید. بازگشت او به معنی آن بود که آیندۀ این سیستم سیاسی اکنون از لحاظ سببی به شخص او وصل بود، و منطق این تصمیم به ناگزیربه دو دوره ریاست جمهوری پی درپی دیگرمنجرمی‌شد.  

نقطۀ صفر برای عصر سیاسی جدی پسا شوروی دسامبر سال ۲۰۱۱ بود. در آن روز، پس از اعلام نتایج انتخابات دومای دولتی، هزاران نفر برای اعتراض به تقلب گسترده‌ای که پیروزی بی قید وشرط حزب حاکم روسیه متحد را تضمین می‌کرد در مرکزمسکوتجمع کردند. چند روز بعد، در ۱۰ دسامبر، حدود یک‌صد هزارنفر با درخواست انتخابات عادلانه در یک راهپیمایی درمسکو شرکت کردند، در آن زمان، پس از آشفتگی سیاسی اوایل دهۀ۱۹۹۰، این راهپیمایی برزگترین اقدام خیابانی بود.

درطی ماه‌های بعد، اعتراضات با شرکت هزاران نفر درمسکو، سن پترزبورگ و دیگر شهرهای بزرگ تکرارشد. سیاسی شدنی که به سرعت بخش‌های گسترده‌ای از طبقه متوسط روسیه را غرق کرد، ازماهیت مرکبی برخورداربود: این اعتراض‌ها یک اعتراض سیاسی علیه حرکت کشوربه سوی شکل خالص اقتدارگرایی و نیز نارضایی از پی‌آمدهای رکود اقتصادی بود که پس از بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ سراسر روسیه را فراگرفته بود.

بسیج توده ای ۲۰۱۱، با شگفتی تقریبا تمام نیروهای سیاسی خارج پارلمانی موجود را دربرگرفت: اپوزیسیون لیبرال و نیز راست افراطی و چپ افراطی. فقدان سرکردگی آشکار سیاسی در شکل گیری جنبش خیابانی به تمام این نیروها امکان داد تا مشارکت کنند و برای هژمونی مبارزه کنند. بنابراین، سرگئی اودالتسف، رهبر جبهه چپ، در مدت کوتاهی توانست در کنار لیبرال‌ها، بوریس نمتسوف[۵] و الکسی ناوالنی[۶] یا الکساندر بلوف[۷] ، یکی از شناخته‌شده‌ترین نمایندگان عمومی اعتراض شود.

جبهه چپ که در سال ۲۰۰۸  بر زمینه ی پیشتازی استالینیستی جوانان سرخ و تعدادی از چهره‌های حزب کمونیست فدراسیون روسیه و چپ غیراستبدادی ایجاد شد، نقش برجسته ای در موج اعتراضی ۲۰۱۱-۲۰۱۲ در کنار دیگر گروه های چپ رادیکال، مانند جنبش سوسیالیست روسیه (که در اوایل سال ۲۰۱۱ با ترکیب جنبش سوسیالیستی رو به پیش و تعدادی دیگر از گروه های تروتسکیست ایجاد شد) و کنش خودمختار آنارشیست ایفا کرد. این گروه‌ها با هم گروه‌های متحد چپ رادیکال را در تظاهرات تشکیل دادند و کاری کردند که نمایندگان آنها در تجمعات عمومی در جزو سخنرانان پشت تریبون باشند.

همزمان با این اقدامات، چپ تلاش کرد تا یک آلترناتیو برنامه‌ای و استراتژیک در برابر لیبرال‌ها ارائه کند، که عمدتاً هدف جنبش را «شکاف نخبگان» می‌دانستند که بتواند کشور را به یک دموکراسی نمایندگی بازگرداند. نمایندگان جبهه چپ و جنبش سوسیالیست روسیه اصرار داشتند که جنبش باید پایگاه خود را فراتر از طبقه متوسط ​​مسکو و شهرهای بزرگ گسترش دهد و خواسته های دموکراتیک را با برنامه تغییرات اجتماعی و اقتصادی ترکیب کند.

واکنش شدید

واضح است که از دیدگاه مقامات، چشم انداز گسترش جنبش اعتراضی یک تهدید بزرگ بود. درواکنش، پلاتفرم انتخاباتی پوتین روی افزایش قابل توجه حقوق‌های بخش دولتی و مستمری‌ها تاکید ویژه ای گذاشت، که نباید کمترازمیانگین حقوق درکشورمی‌بود. تبلیغات کارزار انتخاباتی پوتین هم زمان نقبی به جنبه‌های پوپولیسم و محافظه‌کاری ارتجاعی بود: برای نمونه، اعتراض کننده‌ها ستون پنجم غرب توصیف شدند که قصد دارند روسیه را نابودکنند. آنان به عنوان اقلیتی مقدس نما دراپوزیسیون که برای خاموش کردن اکثریتی که خواهان ثبات و حفظ ارزش‌های سنتی روسیه بودند معرفی شدند.

نمایش معروف دختران شورشی “پوسی رایت” در “کلیسای جامع نجات دهنده” ی مسکو، که در اصل فمنیست و در ماهیت خود ضد اقتدارگرایی بود، از سوی تبلیغات دولتی به عنوان خرابکاری ایدئولوژیک جهت دار علیه اورتدوکسی و سنت ملی معرفی شد. دستگیری اعضا دختران شورشی و نیزبه راه انداختن کارزار همجنس‌گرا هراسی در رسانه‌های دولتی، به تفسیر جنبش اعتراضی با عبارت جنگ فرهنگی، و محکومیت اقلیت اعتراض کننده به شکست کمک کرد.

در ۶ ماه می سال ۲۰۱۲، اپوزیسیون دراعتراض به مراسم تحلیف پوتین، تظاهراتی را در مسکو برنامه‌ریزی کرده بود. تحریک از پیش برنامه‌ریزی شده‌ای به برخورد توده ای بین تظاهرکنندگان و پلیس منجرشد. پرونده‌های جنایی آغاز شده در نتیجه‌ی این اقدام به ابزار قدرتمندی برای سرکوب اعتراض‌های آینده تبدیل شد: درطی سال‌های ۲۰۱۲-۱۳ ده ها نفر به اتهام خشونت علیه پلیس و سازماندهی شورش‌های جمعی دستگیرشدند، که بخش قابل توجه آن نمایندگان گروه‌های جناح چپ بودند. سرگئی اودالتسوف و لئونید رازوژایوف، نمایندگان جبهه چپ و آلکسی گاکاروف، یکی از نمایندگان اصلی علنی اقدام مستقل و آنتیفا متعاقبا به سال‌ها زندان محکوم شدند.

رخداد‌های سال ۲۰۱۴ اکراین به تحکیم بیشتر رژیم و تقویت اقدام‌های سرکوبگرانه کمک کرد. پیروزی میدان(دراکراین – مترجم) از سوی تبلیغات دولتی هم به عنوان نتیجه فن‌آوری‌های انقلابی غرب وهم به‌عنوان جنبش ملی‌گرای دشمن با روسیه و روس‌ها وانمود می‌شد. الحاق کریمه وجنگ بعدی دراکراین شرقی، که درآن‌جا سربازان عادی روسیه به صورت مخفیانه عمل می‌کردند، به بالا گرفتن شوونیسم ضد اکراینی و محبوبیت پوتین منجرشد که به عنوان رهبرملی توانست به صورت موثری در برابر ناتو مقاومت کند.

این رخ‌دادها چپ روسیه را که از قبل ضعیف بود متفرق کرده بود. حزب‌کمونیست فدراسیون روسیه، جبهۀ چپ، و دیگراستالینیست‌ها جنبشی تجزیه طلب در دونسک را به عنوان پیش درآمدی برای قیام کارگران علیه رژیم ارتجاعی کیف می‌دیدند و دخالت نظامی روسیه به عنوان مقابله عادلانه با امپریالیسم غربی تلقی می‌شد.

از سوی دیگر، اکثر تروتسکیست‌ها و آنارشیست‌ها اعتقاد داشتند که اکراین به ‌هدف برخوردی بین منافع امپریالیستی هر دو طرف غرب و روسیه تبدیل شده است، و جمهوری‌های خلق دراکراین شرقی رژیم‌های دست نشانده‌ای هستند که برتجاوز نظامی روسیه سرپوش می‌گذارند. این بخش از چپ روسیه، طبق سنت انترناسیونالیسم پرولتری، افشاء امپریالیسم خودی را وظیفه خود می‌دانست.

چالش نوالنی

نتایج سال ۲۰۱۴ و به اصطلاح بهار روسیه-  تفرقه دراپوزیسیون، راهپیمایی میهن پرستانه با نقش محوری پوتین، وجنایی خواندن رسمی تقریبا هراعتراض اجتماعی به عنوان تلاشی برای “سازماندهی یک میدان” به نزول بیشتر فعالیت سیاسی و ضعف اکثر گروه های چپ منجرشد. اما درسال ۲۰۱۷، تغییر اوضاع آغازشد: رکود ادامه دار اقتصادی، محرومیت سیاسی، افزایش فقر، وآشکارشدن نابرابری اجتماعی روسیه‌ی پوتین،  به افزایش نارضایی و سیاسی شدن نسل جدید منجر شده بود.

این روندهای سیاسی به بهترین صورت توسط الکسی ناوالنی، فعال لیبرال و ویدیو بلاگری که در افشای فساد وثروتمند شدن غیرقانونی الیت روسیه مهارت دارد بیان شد. درمارس سال ۲۰۱۷، درخواست او برای آمدن به خیابان‌ها و سخن گفتن علیه فساد دیمتری مددوف نخست وزیر پوتین در سراسر کشور موردحمایت هزاران نفر ، ازجمله تعداد قابل توجهی از دانش آموزان و دانشجویان قرارگرفت.

شیوه بیان ناوالنی به صورت برجسته ای متفاوت از شیوه سخن گفتن لیبرال‌های قدیمی روسیه بود: او نه تنها مقامات و میلیاردرهایی که پول را ازکشور به شرکت‌های واقع در بهشت مالیاتی منتقل می کردند افشا کرد، بلکه روی ناهمانگی تکان دهنده بین زندگی عیاشی آن‌ها و فقر استان‌های روسیه تاکید می کرد: تا پایان سال ۲۰۱۰، حدود ۲۰ میلیون نفر از ساکنان روسیه رسما در فقر زندگی می کردند- که به معنی آن است که درآمد ماهانه آن‌ها کمتر از سطح حداقل معیشت (۲۰۰ یورو) بود.

بنیاد ضد فساد تحت رهبری ناوالنی به شیوه‌های دیگری هم از صداهای سنتی متفاوت بود: بسیاری از چپ گراها درحالی که ناوالنی را پوپولیستی هوادار بازار بدون هیچ دستورکار روشنی تلقی می کردند، با این حال فعالانه در اعتراض‌هایی که او به راه می انداخت شرکت می کردند و از این طریق توانستند درسایه سیاسی شدن فزاینده افراد جوان حامیان جدیدی بیابند.

درمارس سال ۲۰۱۸، پوتین برای دور دیگرریاست جمهور انتخاب شد. این انتخابات در انطباق کامل با قانون دموکراسی مدیریت شده برگزارشد. پوتین اکثریت مطلق را در دوراول کسب کرد، درحالی که خطرناک ترین رقبا ( در راس همه آلکسی ناوالنی) اجازه شرکت نیافتند. دو ماه بعد، دولت برنامه‌هایی را برای افزایش قابل توجهی درسن بازنشسگی که مستقیما رفاه و چشم انداززندگی بخش بزرگی از اکثریت ملی حامی پوتین را تهدید می کرد اعلام کرد.

در سراسرکشوراعتراض‌ها علیه طرح اصلاح منفورآغازشد؛ حامیان حزب کمونیست فدراسیون روسیه، طرف‌داران ناوالنی و مردم درکارزار اعتراضی که به همین منظور اتحادیه‌های مستقل کارگری و بخشی از چپ رادیکال ( به ویژه، جنبش سوسیالیست روسیه) به راه انداختند، شرکت کردند. اما تشکیل ائتلاف اعتراضی و اتحاد ممکن نبود: ح.ک.ف.ر، سازمان ناوالنی و مردمی که علیه طرح پوتین بودند،  نتوانستند روی اقدام مشترک توافق کنند.

رای دهی هوشمند

در سال ۲۰۱۹، تا حدودی به خاطراین تجربه ناخوش آیند و با نگاه به کاهش محبوبیت دولت، ناوالنی راهبرد”رای هوشمند” خود را اعلام کرد: سازوکاری برای تشویق تمام رای دهندگان مخالف به حمایت از هر نامزدی که شانس پیروزی در برابر نمایندگان حزب حاکم روسیه متحد را داشت. این راهبرد نه تنها تهدیدی جدی علیه سلطه حزب درقدرت بود، بلکه به نزدیک شدن به چپ هم کمک کرد؛ چون در موارد بسیاری نامزد دوم از طرف ح.ک.ف.ر بود. 

درسپتامبر سال ۲۰۱۹، در انتخابات مجلس شهرمسکو(دومای مسکو)، به خاطر رای هوشمند، ح.ک.ف.ر توانست بهترین نتیجه انتخاباتی را درکل تاریخ خود در پایتخت کسب کند. نمایندگان جدید کمونیست که از طریق تحکیم رای اعتراضی انتخاب شدند تمایل داشتند که جناح رادیکال‌تر درون حزب را نمایندگی کنند. حضور آنها درصحنه عمومی، توازن قدرت را درون ح.ک.ف.ر تغییر داد.

فرسایش اکثریت پوتین، پیش تر و  پس از اصلاح قانون بازنشستگی آشکاربود و در سال ۲۰۲۰، زمانی که دولت روسیه در جریان همه‌گیری کووید-۱۹ حمایت کمی را برای مردم فراهم کرد، عیان ترشد. احساس خشم عمومی در پی دستگیری الکسی ناوالنی در ژانویه ۲۰۲۱، که اعتراض‌های بزرگی را در ده‌ها شهر روسیه برانگیخت، به موقعیتی برای ابراز نارضایی اجتماعی انباشته شده تبدیل شد. راهبرد اکثر فعالین گروه‌های چپ- جنبش سوسیالیست روسیه، آلترناتیو سوسیالیستی، حزب کارگران انقلابی و دیگران- مشارکت در این اعتراضات با شعارها و برنامۀ خودشان بود.

 تقویت روندهای استبدادی و محدودیت شدید هر شکلی از سیاست عمومی در نیمه دوم دهه ۲۰۱۰ تا حدی با توسعه اشکال شبه سیاسی فعالیت های چپ که توجه جوانان را به خود جلب کرد، خنثی شد. وبلاگ‌های ویدیویی مختلفی که در باره ی موضوعات تاریخی یا فرهنگی بحث می‌کنند بسیار محبوب شدند؛ موفق‌ترین آن‌ها، که تا اندازه ای هم غریب به نظر می رسد، ویدئوهای وبلاگ‌های استالینیست‌ها هستند که ویدیوهای آنها در دفاع از دستاوردهای اتحاد جماهیر شوروی به میلیون‌ها بیننده رسیده است. 

ویدیو بلاگرهای استالینیست، درحالی‌که با تبلیغات رسمی که پوتین را جانشین اتحاد جماهیر شوروی می می داند همراهی می کنند، اما همزمان بر احساس انحطاط، برناپیوستگی، ومغایرت آن با هماهنگی افسانه ای از دست رفتۀ جامعه شوروی نیز تاکید می‌کنند. این گونه، استالینیسم پوپولیست قرن بیست ویکم به عنوان یک گفتمان اینترنتی، بدون ارتباط با سیاست‌های طرف دارعمل اعتبار کسب کرده است.

یک پدیده مهم پنج سال گذشته علاقه قابل توجه نسل جدید به دستورکار فمنیستی بوده است. باوجود آن که چپ های ضد اقتدارگرایی، آنارشیست ها، و تروتسکیست‌ها در دهه۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ از یک دستورکار فمنیستی دفاع می کردند، تنها در دهه۲۰۱۰ بود که فمنیسم سیاسی در روسیه ، با جلب توجه طیف گستردۀ جوانان پیشرفت کرد.

این امر نه تنها در وبلاگ های ویدیویی محبوب و ظهور تعداد قابل توجهی از ترجمه های ادبیات انگلیسی زبان در مورد تئوری فمینیستی، بلکه در ابتکارات فعال علیه خشونت خانگی و آزار و اذیت در دانشگاه ها یا برای استفاده از اصطلاحات جنس مونث در روسی منعکس شد. . تفاوت مهم این موج جدید فمینیسم روسی، ارتباط آن با نقد ضد سرمایه داری چپ است که هم در سطح برنامه ای و هم در تعامل عملی با گروه های چپ خود را نشان می دهد.

چپ روسیه به دلیل چرخش فزاینده ی اقتدارگرایانه رژیم و رشد تضادهای اجتماعی با چالش‌های سیاسی جدید وارد دهه ۲۰۲۰ می‌شود، اما همچنان با همان مشکل قدیمی رابطه نسبتاً مبهم خود با توشه تاریخی مارکسیسم روسی و گذشته ی پیچیده شوروی. نیازچنین تداوم تاریخی، مستقیماً با خطوط  برنامه ای برای آینده ای بهتر و سوسیالیستی مرتبط است که برای روسیه پس از شوروی که در آستانه ی بحران عمیق قرار گرفته، بسیار ضروری است.

این نوشتارچکیده ای از کتاب مخالفان دربین مخالفان: ایدئولوژی، سیاست ها وچپ در روسیه پساشوروی اثر ایلیا بودرایتسکیس با ترجمه جیوانی ویوالدی است که در ژانویه ۲۰۲۲ از سوی انتشارات ورسو منتشر می شود.

منبع: ژاکوبن

https://jacobinmag.com/2021/12/russian-left-post-ussr-soviet-cprf-stalinists/?fbclid=IwAR1amSLiAcppcQhaR4mLNJIEwaorW8cGDVXmZP3yEX6lttiC0Yz3lyf2NRk

[۱] – نویسنده همه جا از مارکسیست-لنینیست ها با عبارت استالینیست یاد می کند.

[۲] – نینا آندریوا(۱۹۳۸-۲۰۲۰) فارع التحصیل انستیو تکنولوژی، شیمیست، آموزگار و ازسال ۱۹۶۶عضو حزب کمونیست شوروی. او مخالف ریوزیونیسم و از چهره های شاخص مخالف با گورباچف بود. او پس از انحلال شوروی درسال ۱۹۹۱،حزب کمونیست اتحاد تمام بلشویک ها را تاسیس کرد و خود را میراث دار حزب کمونیست شوروی می دانست. او تا آخرین روزهای حیاتش دبیرکل حزب کمونیست اتحاد تمام بلشویک ها باقی ماند. برای اطلاعات بیشتر:

https://www.idcommunism.com/2020/07/nina-andreeva-woman-who-stood-against-gorbachevs-perestroika-dies-at-81.html

[۳] – ویکتورآنپیلو(۱۹۴۵-۲۰۱۸)، کمونیست سرسخت و سندیکالیست روس ، درسال ۱۹۷۲به حزب کمونیست شوروی پیوست، به عنوان روزنامه نگار شوروی در امریکای لاتین فعالیت کرد و به زبان اسپانیایی بسیار مسلط بود. او در سال ۱۹۹۰ نامزد نمایندگی کنگره خلق درمسکو بود. در حین نامزدی متهم به داشتن روابطی با جبهه میهنی ملی گرایان شد. او پس از انحلال شوروی جنبش تندرو کارگر روسی را تاسیس کرد. درجریان بحران قانون اساسی ۱۹۹۳ روسیه او از رهبران برجسته علیه بوریس یلتسین بود. جنبش او در سال ۱۹۹۷به ائتلاف بلوک استالین- برای اتحادجماهیر شوروی پیوست. او درسال ۲۰۰۷ به اعراضات علیه سیاست های پوتین پیوست. آنپیلو محبوبیت زیادی داشت و برای بسیار از مردم چهره ای شناخته شده بود.

[۴] – سرگئی اودالتسوف متولد۱۹۷۷، فعال چپ گرای روسی است. او رهبر غیر رسمی  پیشگام جوانان سرخ است. او در سال های ۲۰۱۱و ۲۰۱۲ رشته ای از اعتراض ها را علیه پوتین سامان داد. او درسال ۲۰۱۴ به اتهام سازمان دادن اعتراضات سال ۲۰۱۲ که منجر به خشونت بین پلیس و تظاهرکنندگان شد به ۴.۵ سال حبس محکوم شد. او درسال ۲۰۱۷ از زندان آزادشد.

[۵] – بوریس نمتسوف (۱۹۵۹-۲۰۱۵)  فیزیکدان و سیاستمدار لیبرال روس بود. او دست اندرکار اصلاحات پساشوروی در روسیه بود. او در زمان یلتسین اولین فرماندار نیژنی نوگراد بود. بعد ها وزیر سوخت و انرژی روسیه شد و از سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۸ معاون رئیس جمهور و عضو شورای امنیت روسیه بود. او در سال ۱۹۹۸ جنبش جوانان روسیه را تشکیل داد. او همکار بنیان گذار ائتلاف گروه انگیزه راست و اتحادیه نیروهای راست، یک بلوک انتخاباتی و سرانجام حزب سیاسی بود. او درسال۱۹۹۰ عضو نمایندگان خلق ها، ودرسال های ۱۹۹۳-۹۷ عضو شورای فدراسیون واز۱۹۹۹تا۲۰۰۳ نماینده مجلس (دومای دولتی) بود. او ازسال ۲۰۰۰ تا هنگام درگذشت منتقد پرسروصدای پوتین بود.

[۶] – رهبر اپوزیسیون روسیه که هم اکنون در زندان به سر می برد.

[۷] – الکساندر پوتکین، معروف به بلوف سیاست مدار ملی گرای روس متولد۱۹۷۶. او رهبری جنبش های ضد مهاجرت را بر عهده داشت.

https://akhbar-rooz.com/?p=153629 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

واژه چپ واژه بدرد نخوری است، باید گفت کمونیست. ریشه کمونیسم مارکسیستی اقتدارگرایانه است و عاقبتش، چه در شکل رادیکال انقلابی مثل دیدگاه لنین و چه در شکل رفرمیست ش مثل سوسیال دموکراسی قدیم و انواع امروزی آن، بورژوا شدن است. مارکسیستها نمیتوانند سرمایه داری را الغا کنند چون سال به سال، به علت اقتدارگرا بودن، منشعب تر و گیج تر و بحرانی تر می شوند. آنها باید مارکسیسم را بدور بیاندازند و به مارکس بعنوان یک متفکر نگاه کنند نه بعنوان یک مرجع تقلید. وقتی کمونیسم درست درک شد (انتقادی، متکی به فاکت، متکی به استدلال و علم) مارکسیسم کنار گذاشته می شود و جنبش کارگری شکلی ضد اقتدارگرایانه، ضد حزبی، ضد دولتی و خودگردان و شوراگرا خواد یافت و دیگر خود را در بازی دموکراسی – استبداد گیچ نمیکند.
پس: اقتدارگرائی مارکسیستها آنها را در دایره باطل دموکراسی-استبداد سرگردان کرده و از این باتلاق بیرون نخواهند آمد مگر اینکه مارکسیسم را بدور بیاندازد و اقتدارگریز شوند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x