جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

طبقه ی غایب در خیزش مردم – ناصر آغاجری

آیا بخش کارگری تکانی شایسته و با ارزش خواهد خورد؟! البته تنها جای امیدی که باقی مانده است این واقعیت است که هربار که مردم به خیزشی انقلابی بر می خیزند تحولات دارای کیفیتی استثنایی و جدید است که آن را نمی توان با گذشته ی خیزش های پیشین مقایسه کرد این واقعیت خیزش مردمی را به صورت کامل متفاوت می کند و هر بار خیزش با ژرفای بیشتری جامعه را متحول و بخش بزرگ دیگری را جذب می کند

کارد ستم طبقاتی از استخوان هم گذشته است به گونه ای که کودکان دختر و پسر(با معیار جهانی) هم وارد میدان نبرد با خفقان و سرکوب شده اند و اکثر آن ها به دلیل شجاعتی که به خرج می دهند مورد خشم مزدوران سرکوب قرار می گیرند و برخی به قتل رسیدند و دادگاه های ضد انقلابی آماده اند با کوتاه آمدن مردم شدیدترین احکام را در مورد دستگیر شده ها اعمال کنند.

ولی در این کارزارپیش آمده در این خیزش بزرگ مردمی جای خالی طبقه ی کارگر را هیچ نهاد مردمی و خیزش توده ای نمی تواند پُر کند (۱۶ مهرماه). کارگر مسخ شده ی باورهای فاشیستی و از خود بیگانه شده ی روشنفکران طبقه متوسطی است که برخی از آن ها مدعی جهان بینی علمی هم، هستند. این جماعت با شعار های مجمع عمومی، شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای، همیشه در تلاشند ده ها قرن عقب ماندگی اجتماعی – اقتصادی را با یک خیز بلند افیونی، افیون باورهای دگم، درک نشده، پردازش نشده و یخ زده، به یک باره ایران را وارد یک ساختار سوسیالیستی بکنند، از این رو با هر طغیان کور مردمی تصور می کنند باید سریع هژمونی طبقه کارگر آن هم کارگران نسل امروزین که بیشترشان درکی از نبرد طبقاتی ندارند و آن ها هم در این زمینه هیچ روشنگری نکرده و نمی کنند، در اختیار بگیرند. زیرا تصور می کنند بدون وجود ” شرایط ذهنی”، سوسیالیسم در حال پیاده شدن است!! روشنفکران و فعالین کارگری که از شناخت دوران کودکی چپ وطنی در دهه ی پنجاه جدا نشده اند و مانند کنه به آن چسبیده اند و متاسفانه نزدیک نیم قرن سیر تحولات اجتماعی چشمان تراخمی آن ها را بهبودی نه بخشیده است. این فعالان و روشنفکران کارگری با ادعای مدرن و “به روز” جهانی، هدایت گر یک بخش کارگری صنعتی (پروژه ای) شده اند، ولی بیرون گود بزرگ جامعه تنها نظاره گر سیر تحولات در حال گذار شده اند و در عمل مانع واکنش منطقی کارگران در این شرایط اجتماعی شده اند. کارگرانی که تحت تاثیرنگرش واپس گرای آن ها قرار گرفته اند، مسخ شده ی شعار های انحرافی آن ها هم چون مجمع عمومی، شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای یند، با این شعارِ مجمع عمومی، برای کوچک ترین بازتاب حوادث بی شمار در حال گذار، باید مجمع عمومی را تشکیل داد که به هیچ وجه امکان پذیر نبوده و نیست زیرا کارگران پروژه ای در سرتاسر ایران پراکنده اند.

بدین گونه سدی جدی در اتحاد کارگران قرارداد موقت صنایع نفت که بخش بزرگی از طبقه کارگر ایران هستند به وجود آورده اند و باعث شده اند کارگران پروژه ای با بی تفاوتی ناشی از عدم شناخت منافع طبقاتی و اسیر این شعارهای غیرعلمی و ضدمنطقی چرت خرده بورژوایی بزنند و درکی از ارتباط ژرف سیر تحولات امروز ایران با منافع طبقاتی شان را نداشته باشند.

البته آن سوی آبی های این گونه نگرش های روشنفکری که در دامان امپریالیسم غنوده اند با عو عوی حقوق بشری امپریالیست ها در فرم مستقل، ولی هم راه با رسانه های امپریالیستی همگامی می کنند، با این تصور که تکه استخوان سهم شان، فراموش نشود. در جهان بینی این چپ های مدرن و راه سومی پدیده ای به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد از این رو تضاد امپریالیسم و خلق آزادی خواه را بی معنا و ساخته ی افکار چپ “سنتی” می دانند، آن ها، چپ راه سومی که همیشه به طور مستقیم (مایوییسم) و به طور غیرمستقیم در مرحله پیوند با سرمایه داری جهانی و با ایمان بدون تزلزل به نگرش نولیبرالی (سوسیال دموکراسی) در اتحاد عملی ابدی با سرمایه داری جهانی قرار گرفته اند، برداشتی متفاوت از مفاهیمی چون تشکل، آزادی، استثمار و عدالت اجتماعی دارند از این رو برای ایجاد تشکل در میان کارگران هیچ برنامه عملی ندارند و با ایجاد تشکل به گونه ی اتحادیه یا سندیکا مخالفت می کنند و بدین گونه کارگران قرارداد موقت پروژه ای را سترون در این خیزش اجتماعی نشان داده اند و در پشت شعارهای مجمع عمومی و با طرح شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای به جای سندیکا بزرگترین اجتماعات کارگری را سترون کردند و امروز کارگران پروژه ای یک تشکل ندارند که تنها در حرف از خیزش عدالت و آزادی خواهی مردم حمایت کنند.

باید چرایی عقب ماندگی شناخت و اندیشه ی پویا در میان کارگران را بررسی کرد، که هر روز یک عده فعال کارگری با نگرش ریاکارانه ی مدرن و ماوراء چپ و یا راست منفورِ هم چون سوسیال دموکراسی در چرخش های بزرگ جنبش کارگری مسیر آن ها را به کوره راه خرده بورژوازی می کشانند. همین چند ماه پیش اعتصاب های کارگران قرارداد موقت صنایع نفت (پروژه ای) در حال ساخت و تولید نفت را فلج کرده بودند، به گونه ای که سرمایه داران یا به زعم غارت گران ستم طبقاتی همه ی ” کارآفرین” ها در هم پیچیده شدند و حقوق کارگران قرارداد موقتی را نه هزار تومان که چندین میلیون تومان افزایش دادند. پس از این پیروزی بزرگ اجتماع بزرگ هفشجان و ایذه به وجود آمد و کارگران قرارداد موقت برای اولین بار به این اجتماعات بزرگ پیوستند با امید به ایجاد یک تشکل بزرگ و سرتاسری کارگران پروژه ای که بتوانند با اتکا به این تشکل از حقوق قانونی خود دفاع کنند، کارگرانی که همگی دارای آن تخصص استثنایی هستند که می تواند در صورت تحریم های سرمایه داری جهانی مانند زمان جنگ، برخی قطعات مهم پالایشگاه ها و پتروشیمی ها را خود بسازند. تخصصی که با مهم ترین معیار های جهانی تایید شده است و هر کدام از این کارگران حتا بدون آموزش دانشگاهی زمانی که پای شان را از ایران بیرون گذاشته اند (امریکا) بدون استثنا صاحب کار با حقوق ایده آل شده اند و به خوبی زندگی می کنند، در حالی که بخش بزرگی از کارگران جامعه آمریکا و اروپا که چنین تخصص را ندارند هم چنان بیکار و کارتن خوابند.

آری این کارگران متخصص تحت تاثیر فعالین کارگری با گرایش به چپ وامانده در دهه های پیشین و به خصوص با نگرش سوسیال دموکراسی قرن نوزدهم که تقش امروز با نولیبرالی در آمده است مسخ شده اند، کارگران نتوانستند یک تشکل را برای دفاع از منافع طبقاتی شان ایجاد کنند. کاش این فعالین کارگری واقعا سوسیال دموکرات بودند چون در این صورت به تشکل سندیکایی رضایت می دادند. این درماندگان به اصطلاح چپ حتا سوسیال دموکرات هم نیستند چون هر حرکت تشکلی که پیش از آن ها به وسیله جنبش کارگری ایران به وجود آمده است چون جای پای به زعم آن ها چپ “سنتی” را نمی توانند از آن پاک کنند، آن نوع تشکل را نفی می کنند و باور دارند از آن نوع تشکل مانند طاعون باید دوری کرد، همان گونه که آموزش و یادگیری شناخت علمی را نفی می کنند و از آن گریزانند. آری این جماعت حتا سوسیال دموکرات هم نیستند، تنها ره رهایی که به آن می اندیشند، در چنگ نگه داشتن هژمونی طبقه کارگر است، توهم شکننده ای که تا واقعیت راه درازی دارد. پس باید مانع ایجاد اتحادیه و سندیکا بشوند چون کارگران با این تشکل ها و خرد جمعی ناشی از آن تشکل های صنفی که در ماهیت سیاسی یند راه مبارزه صنفی – سیاسی را آموزش می بینند و به واقعیت های اجتماعی پی خواهند برد و آن ها هژمونی کارگران را از دست خواهند داد. با طرح شعار مجمع عمومی و شوراهای کارگری و مبارزات به گونه ی شبکه ای برای پیاده کردن سوسیالیسم در کنار گود سیرتحولات اجتماعی – اقتصادی ایران امروز تنها نظار گر شده اند و تصور می کنند حقوق مدنی و اقتصادی و اجتماعی آن ها را امام زمان حزب چپ ( که یک تشکل با طیف بی نهایت متفاوت است) یا حزب کمونیست کارگری دنباله ی حقیر امپریالیسم و یا… به صورت یک حکومت کارگری برایشان به ارمغان خواهند آورد.

شاید بتوان با قاطعیت گفت در ایذه و کردستان این گونه چپ نیروی قابل توجهی دارند از این رو هیچ منطقی، حتا منطق صوری ارسطویی را برای ایجاد یک تشکل کارگری نمی پذیرند تا چه رسد به یک منطق دیالکتیکی را که آن را یک فرضیه تصور می کند. زیرا معنای تئوری، فرضیه، جبهه و حزب را درک نمی کنند. این واقعیت ها را ساخته و پرداخته ی  چپ “سنتی” می دانند. خود را مارکس و انگلس می بینند و برخی حتا لنین و در انتظار ظهور انقلاب سوسیالیستی هر سوراخ موشی را کاوش می کنند. بدون نیم نگاهی به واقعیتی که در دستان آن هاست (هزاران کارگر صنعتی و متخصص در ایذه و هفشجان) و آن ها رهایش کرده اند. چون به زعم آن ها تشکل دادن به جنبش کارگری یک کار چپ “سنتی” است نه مارکس و انگلس و لنین وطنی!! بخش های دیگر صنایع نفت مانند کارگران دائمی آن ها هم یک تهدید کردند و عقب نشستند ( تا روز ۱۶ مهرماه). بخش بزرگ دیگر طبقه کارگر ایران، جمع قابل توجه کارگران خودرو سازی ایران که توده ی بزرگی است ولی آن ها هم از وحشت بیکار شدن در دوران گرانی و بی نانی و فقر، سرشان را پایین انداختند و از شرم سرخ شده اند و دم نمی زنند. حتا نوع زردشان به نام بسیج کارگری اگر وجود داشته باشد تحولات را نفی هم نکرده اند تا چه رسد به تایید آن، حتا یک تشکل زرد بی خاصیت ندارند و تلاشی پنهان و یا نیمه علنی برای تشکل را نمی توانند در سر داشته باشند.

چون وحشت گرسنگی خانواده و مسئولیت آن، مانند زنجیری بر گردن شان سنگینی می کند، آن هم در زیر سایه چماق سرکوب. حقوق بگیران دولتی هم که بیشتر مزدور هستند و وابسته به چندر غاز حقوق دریافتی  و آب باریکه حقوق باز نشستگی ولی زمانی که در میان مردم قرار می گیرند پس از بررسی اطراف شان بدترین توهین ها به این حاکمیت می کنند ولی در مقابل حاکمیت بچه ی خوب و حرف شنوی می شوند. این بار هم سیرتحولات بدون این بخش های کارگری تنها مانده است (تا ۱۶ مهرماه)، تا چرخش دیگر چه شود؟! آیا بخش کارگری تکانی شایسته و با ارزش خواهد خورد؟! البته تنها جای امیدی که باقی مانده است این واقعیت است که هربار که مردم به خیزشی انقلابی بر می خیزند تحولات دارای کیفیتی استثنایی و جدید است که آن را نمی توان با گذشته ی خیزش های پیشین مقایسه کرد این واقعیت خیزش مردمی را به صورت کامل متفاوت می کند و هر بار خیزش با ژرفای بیشتری جامعه را متحول و بخش بزرگ دیگری را جذب می کند.

در میان اعتراضات یکشنبه های اعتراضی بازنشستگان کارگری تامین اجتماعی که دوران انباشت تغییرات کمی در دوران پیوستگی یا اولوسیون گذرانده اند، دورانی که به زعم اصل دوم ماتریالیسم دیالکتیک:
“مرحله انباشت شدن تغییرات کمی، نا محسوس و آرام، نسبتا کند و تدریجی است که به کیفیت شی ء دست نمی زند ولی شاخص های کمی آن را تغییر می دهد.”

رویه ۲۰۱ ماتریالسم دیالکتیک زنده یاد امیر نیک آیین.

تغییرات کمی که بدون گذر کردن از آن رسیدن به این خیزش در امروز امکان پذیر نبود و امکان تغییرات کیفی که امروز شاهدش هستیم هرگز امکان پذیر نمی شد ولی برخی بازنشستگان که خود را هوادار جهان بینی علمی نشان می دهند ولی از آن جهان بینی درک درستی ندارند و با آن بیگانه هستند و بدین جهت دنباله رو یک سوسیال دموکرات شدند و می گفتند: ” این تظاهرات به وسیله چند روشنفکران شناخته شده ی دوران اول انقلاب انجام می شود نه مردم!!  و ضرورتی ندارد در آن شرکت کنیم” واین گونه خود را سترون و در پشت دیوار خانه ها وبلاک نویس شدند. ولی امروز می بینند چگونه آن تغییرات کمی به آن نسبت و اندازه رسیده که همه ی جامعه را به حرکت در آورده است. کاش این درسی باشد که این عزیزان دیگر مرید هیچ کسی نشوند تا چه رسد به یک سوسیال دموکرات که اندیشه ی ریاکارانه اشان رسوای جهان شده است. مبارزه پیگیر و یک شنبه های اعتراضی که چندین سال طول کشید در واقع  به وسیله نسل پیشین کارگری تامین اجتماعی ایران کاربردی می شد نه چند روشنفکر منقل نشین که سال ها با پیگیری حاکمیت را به چالش گرفته بودند، فرهنگیان هم همراه و مستقل به مبارزه خیابانی پیوستند ولی پیش از این دو نهاد مردمی، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و سندیکای کارگران هفت تپه در زیر شدیدترین ضربات سرکوب می رزمیدند و مشت برخاسته ای بودند که هیچ سرکوبی نتوانست این مشت برافراشته را پایین بیاورد و بدین صورت به مبارزان نیرو و انرژی می دادند. این فرهنگیان مبارز امروزهمان آن هایی هستند که حاکمیت مطلقه در روزهای اول انقلاب آن ها را به عنوان متعبد “پاک سازی” و اخراج نکرد، نه مانند آن فرهنگیانی که دگراندیش بودند و بی رحمانه خانواده های شان از نان خوردن باز ماندند و خودشان راهی زندان ها شدند، ولی امروز همان فرهنگیان مورد اعتماد حاکمیت و نسل جدید آن ها که آموزش دیده ی این حاکمیت هستند رو در روی این ساختار تعدیل ساختاری و خصوصی سازی، این بیمار اجتماعی قرار گرفته اند و با تشکیل سازمان صنفی خود و با پیگیری استثنایی، مطالبه گر قانون هستند. همراه با کودکان دختر و پسری که سال ها در زیر بمباران عقیدتی این نظام پردازش شده اند. حاکمیت بیگانه از دانش اجتماعی، کودکان را به خیال خود شستشوی مغزی داده بود تا ابزار آن ها باشند برای تداوم استبداد مطلقه ای که سده ها از امکان پیاده شدن آن گذشته است و تنها جهل مرکب مردمی مسخ شده که چماق دار این حاکمیت شده اند و منطق چماق و سرکوب تا امروز توانسته آن ها را بر پاهای لرزان شان نگهدارد و حاکمیت شان ادامه یابد.

ولی می بینیم چند دهه راه رشد سرمایه داری و نوع جدیدش نولیبرالی همه ی تلاش های ارتجاعی – فاشیستی حاکمیت را به باد فنا داده است و اکثریت مردم را (به زعم آمارگران حاکمیت ۷۵ درصد جامعه) رو در روی آن ها قرار داده است. دیگر تعبد معنای خودش را از دست داده است و مردم این گونه اندیشیدن را دور ریخته اند و آموزش های اسطوره های دینی را به کناری نهاده اند و عدالت و آزادی را فریاد می زنند، معلم و دانش آموز راهی خیابان شدند تا اراده ی خود را به حاکمیت تحمیل کنند و آزادی را فریاد بزنند. همین فرهنگیان بودند که همراه با زحمت کشان کرد به درستی اعتصاب عمومی را مطرح کردند تا شاید این واقعیت درسی باشد برای کارگران نسل فعلی که راه گم کرده اند که هم چنان خاموش تماشاگر سیر تحولات شده اند.

دیروز ۱۸ مهرماه بخش هایی از کارگران پروژه ای به خیزش عدالت خواهانه مردم با شعار زن زندگی و آزادی پیوستند که بسیار سازنده وبا ارزش است ولی واقعیت گم شده این است که کارگران قرار داد موقت یا پروژه ای زمانی می توانند به حقوق قانونی خود برسند که علاوه بر همگامی با مردم تشکیلات سراسری اتحادیه ای یا سندیکای خود را به وجود بیاورند تا بتوانند در سراسر ایران با یک فراخوان سرمایه داری را وادار کنند بدون اجازه سندیکا نتواند کارگری را بدون دلیل اخراج کند و این تشکل کارگری است که باید نیروی کار به کارفرما تحویل دهد و او قرارداد ببندد و هم او باید میزان حقوق ش را تعین می کند نه سرمایه دار و…

پیش به سوی تشکیل سراسری سندیکای سراسری کارگران پروژه ای در کنار همراهی با مبارزه ی عدالت خواهانه، آزادی خواهانه زنان جوانان و مردم پویای ایران.

ناصر آقاجری
۶ مهرماه ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=173273 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرید ب
فرید ب
1 سال قبل

این نحوه ی بیان و این شیوه ی تحلیل جدا مخرب است. همه را با مشتی الفاظ پُر طمطراق می کوبی و احساس می کنی این لنین است که در وجودت رسوخ یافته. اگر انقلاب سوسیالیستی نیست و دمکراتیک ملی یا دمکراتیک خلق است، همه ی آن هایی را که می کوبی بخشی از لشگر مبارزه می توانند باشند. تو همه را دشمن طبقاتی کارگران می نامی و قصد بی اعبار کردنشان را داری. این شیوه ی برخورد تخریبی خواست دشمنان طبقاتی کارگران و مردم زحمتکش است. داری نقش آن ها را بازی می کنی آقای آقاجری. اگر حرف هایت بازخورد لازم را نمی یابد و بنا به نوشته های گذشته ات، همه طردت می کنند بدین خاطر است که دوران این ملاک حق و باطل شدن های فردی مدعی رهبری گذشته است. بس است. عزیز! به جای این حرف ها و گلایه های بی محتوا، یک پاراگراف بنویس و بازنشستگی خودست و شیوه های عملت را اعلام کن.

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل

آقایانی که به ناصر آغا جری نقد دارند، توجه داشته باشند که احتمالا خودشان در خارج از کشور هستند و هیچگونه تجربه نزدیکی از وضعیت زحمتکشان در ایران ندارند.

در میان انبوه مطالبی که این روزها منتشر می شود و در وجه عمده شعاری است، مقاله ناصر آغاجری جنبه تحلیلی داشت و از زبان یک دلسوخته طبقه کارگر و زحمتکشان نوشته شده بود.

از زبان فردی که فعال صنفی است و از نزدیک دست بر آتش دارد.

عمرتان دراز باد آقای آغاجری

اگر لینک زیر را نگاه کنید بیشتر متوجه عرایض بنده خواهید شد.آغاجری را یک فعال مستقل کارگری معرفی می کند

https://mbasic.facebook.com/etehadye/photos/a.151711761655219.1073741826.151708381655557/214222655404129/?type=1

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

آقای منصور اصانلو هم فعال صنفی بود (سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی) و از نزدیک دست بر آتش داشت . سپس از طریق ترکیه به آمریکا پناهنده و حال هم از طرفداران ترامپ شده است . در ایران بودن اصلا ملاک درستی نظرات نیست .

محمد
محمد
1 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

آقای درویش شما می توانید نقدی را که به ناصر آقاجری شده است با دلایل منطقی رد کنید و به جای فرافکنی و اینکه دیگران بنا به موقعیت جغرافیایی قادر نیستند تجارب کارگری ایشان را داشته باشند برای ایشان و منتقد ایشان ارزش گذاری نکنید. من از داخل ایران می نویسم و با نظرات داده شده ساسان – مهرداد-کیا و سایردوستان کاملا موافقم وفکر می کنم آقاجری درک درستی از همین شرایط ندارد ونشان میدهد که در صفوف دوستانی قرار ندارد که به منافع کنونی مردم و خیزش عمومی و نقش کارگران اهمیت می دهند . ایشان به شکل کاملا بیمارگونه ای در پی تسویه حساب با دیگران در موقعیت حاد کنونی است . از قدیم گفته اند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد . الان باید ارزیابی درستی از وضعیت کارگران و اینکه چه رابطه ای بین تبعیض علیه زنان واین خیزش وجود دارد پرداخت . باید برای کارگران توضیح داد چرا در این شرایط باید از شعار زن زندگی آزادی دفاع کرد همچنان که از نان کار آزادی دفاع می کنیم و همچنان که از شعار آزادی کارگران در ایجاد سازمان و تشکل خودشان دفاع می کنیم و این الویت را درک کرد که امروز بیش از هرچیز باید به سوی دیکتاتوری و استبداد نشانه رفت و نه اینکه دعواهای حیدری نعمتی در درون طبقه ی کارگر براه انداخت . شما می توانید این نقدها را پاسخ دهید اما اگر بخواهید فرافکنی کنید نه تنها در حق آقاجری لطف نکرده‌اید بلکه به اندیشه ی خطای ایشان در درک موقعیت کنونی و وظایف طبقه کارگر دامن میزنید و آقای آقاجری به درستی باید یاد بگیرد که چگونه وظایف طبقه کارگر را در این موقعیت حساس کنونی دریابد و تبلیغ و ترویج کند.. اگر ایشان مدافع جریان سیاسی به قول خودش چپ سنتی هم هست با کمی مطالعه در می بابید که حتی آن جریان هم این برخورد ها را در شرایط کنونی نادرست میداند.

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل
پاسخ به  محمد

در مورد تسویه هسآب سیاسی کاملا درست نوشتید. کارگران ایران با یک سیستم سرکوب سرمایه معمولی روبرو نیستند که بتوانند واکنش صنفی و خواست های سیاسی را بی خطر عنوان کنند. رژیم ایران با پناه بردن به هر شیوه ضد انسانی از جمله گروگان گیری خانواده های کارگران که در جهان بی بدیل است خط بطلان بر هرگونه امکان سمت گیری جنبش کارگری بر ضد امپریالیسم میکشد. چپ سنتی با دلائل عدیده از جمله همین عامل در حرکت کارگری ایران محو شد.

کیا
کیا
1 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

چپ محو نخواهد دوست عزیز بلکه به زمینه مناسب احتیاج دارد مگر همین چپ در زمان پهلوی برای زمانی طولانی محو نشد و با انقلاب دوباره سر بلند نکردو دوباره محو شد؟

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

توجه کنید به تاکید من به “چپ سنتی” که نه فقط در ایران بلکه در سراسر جهان. مقصود لنینیسم و شرکا است که رنگش را نخواهید دید. البته جهان مشتاق چپ تحول گرا و سوسیال دموکرات باقی خواهد ماند.

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

نویسنده از طرفی اذعان دارد که روشنفکران چسبیده به دهه پنجاه هدایت گر بخشی از پروژه کارگری هستند که خود در “دامان امپریالیسم” غنوده ا‌ند و از طرف دیگر مدعی است که همین خارج نشینان چپ “مانع واکنش منطقی کارگران” در شرایط فعلی هستند! ضمن اینکه هرگونه ادعایی مبنی بر هدایت هر گونه جنبش کارگری داخل کشور از طرف هر چپ خارج نشین متوهمانه است، نویسنده توضیحی در مورد چیستی این “واکنش منطقی” کارگران نمیدهد.

به دنبال انتقاد از حزب چپ و کمونیسم کارگری (دنبالچه حقیر امپریالیسم)، نویسنده به امید واهی وصله پینه قدیمی و ورشکسته مبارزات کارگری با مبارزه ضد امپریالیستی است. در ایران هرگونه مبارزه و اعتراض به رژیم از مرز های طبقاتی به خواستار های بدوی حقوق بشری ارتقا یافته، یعنی همانی که نویسنده آنرا “عو عوی حقوق بشری امپریالیست ها” مینامد. پروژه ضد امپریالیست کردن کارگران ایرانی شکست خورد.

در سراسر مقاله رده‌های رشک یک چپ سنتی به چپ‌های به قول ایشان “مدرن و به روز” به چشم میخورد. به جای همان وسواس قدیمی روسی به مائوئیزم, نویسنده بهتر است به دلائل کسادی چپ سنتی بپردازد. وگرنه چرا کسی که به چسبندگی این چپ به دهه پنجاه ایراد دارد خود به نوشته‌ای بی‌روح دهه چهل نیک آئین استناد کند؟

ساسان
ساسان
1 سال قبل

صدر و ذیل این نوشته و زمان های مورد تاکید در پرانتز نشان از این دارد که این مطلب یک اغتشاش در درون خود دارد که قطعا باید نویسنده این سرهم بندی را (به گواهی تاریخ های ذکرشده)حدافل با پردازشی دوباره برطرف میکرد. ولی از اینها که بگذریم ظاهرا علل اصلی غیبت ظبقه‌ی کارگر عمدتا در این نوشتار به انحرافات موجود در جنبش کارگری و بی توجهی و یا تعمدبه جلوگیری سازمانیابی کارگران حول سندیکاها و اتحادیه ها نسبت داده شده است .اگر چه این انحرافات بهرحال در ایجاد تشکل های پایدارکارگران می تواند تاثیر گذار باشد اما آنچه موجب عدم تشکل یابی کارگران شده است این انحرافات نیست و معلوم نیست چرا نویسنده اصلا و ابدا از کوشش ۴۲ دوساله جمهوری اسلامی برای جلوگیری از سازمانیابی کارگران صحبتی به میان نمی آورد ؟ چرا وقتی همه‌ی تحلیل گران جنبش های گوناگون خیزش اخیر زنان و مردان و حتی کودگان را نتیجه ی حکمرانی این رژیم می دانند ، نویسنده غیبت طبقه کارگر ایران را به جریانات و یا عناصر به قول خودش سوسیال دموکرات و یا حتی سوسیال دموکرات های تقلبی نسبت می دهد ؟ آیا خود این ماجرای ریشه را رها کردن و شاخه را چسبیدن_ نشان از میزان فرورفتگی نویسنده در جدالی بی پایه با سایر کنشگران طبقاتی به جای مبارزه طبقاتی با حکومت سرمایه داری ایران نیست؟
درست است که گروهی با طرح مساله مجامع عمومی به قامت آلترناتیوی برای تشکل های پایدار اتحادیه ای _ سندیکایی و شورایی ذهن برخی کنشگران را به موضوعی کاملا انحرافی در مقطعی جلب کردند اما این به گواهی تاریخ ۴۲ ساله جمهوری اسلامی ضد کارگری تنها جزء بسیار بسیار کوچکی از تاثیرات بر جنبش کارگری است و اصلا اینگونه نبوده است که این جنبش را ازطرح مطالبات صنفی و گاه فراصنفی بازدارد . این نوع تفکر خودش عامل بازدارنده ی ریشه یابی درست و منطقی و علمی در درک چرایی غیبت طبقه کارگر !! (اگر واقعا ادعای درستی باشدکه بنظر اینطور نیست )خواهد بود .
بدتر از آن اینکه این انحراف را نتیجه اختلافات بین دوجریان مورد نظر نویسنده (حزب چپ و حزب کمونیست کارگری ) بدانیم که خود نشان میدهد نویسنده وارد یک دعوای بی فرجام ایدئولوژیک در دوره خیزش توده ای شده است تا حفانیت جریانی که به آن مومن است (همان که بعنوان چپ سنتی یاد می کند)اثبات کند! این خود می تواند عامل بازدارنده در توجه به خیزش مردمی در این روزها باشد.متاسفانه نویسنده شدیدا باور دارد که تخصص حرف اول را دربین کارگران نفت میزند اما اصلا توجه ندارد که این کارگران تاچه حد در پرتو ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با گزینش های معمول و با کنترل های به شدت امنیتی چطورطی چهاردهه در موقعیت اگر نگوییم جانبدار که در موقعیت خنثی قرار داشته اند . نگاهی به مبارزات اخیر نفتگران نشان می دهد چگونه بخشی از مستخدمین وزارت نفت در ابتدای کار نیروهای پیمانکاری را تنها گذاشتند . بهر حال نویسنده راه را پراشتباه و نادرست میرود و بیشتر به آن میماند که دعوای خود با دیگران را به جای مبارزه طبقاتی اشتباها قرار داده است . امیدوار باشیم که در این هنگامه‌ی نیاز به اتحاد عمل همه ی کارگران و کنشگران آگاه طبقه کارگر شاهد این شکاف اندازیهای غیر ضروری و زیانبار نباشیم

کیا
کیا
1 سال قبل

بیشتر غر زدن با اینکه به نکات مهمی هم اشاره شده است.
چپ به شکل های متفاوتی از راه دور و نزدیک در جنبش دست دارد و همه می دانند که
۱. در این حاکمیت شانس نفس کشیدن ندارند و نداشتند تا بتوانند طبقه کارگر را سازماندهی کنند.
۲. چپ ایرانی با تمام اشکالاتش قوی ترین و با تجربه تریت چپ موجود در منطقه است و در فرصت مناسب که به آینده تعلق دارد توانایی هایش را دوباره نشان خواهد داد.
۳.حلقه ظعیف حاکمیت مبارزه زنان و درخواست حقوق ابتدایی و شخصی از دست داده حتی در زمان پهلوی است.
بهمین جهت فوران جنبش از اینجا شروع شده است .
۴.این جنبش با ادامه خود همه قشرها وطبقات را در بر خواهد گرفت چون همه از این حاکمیت داعشی مآب و غارتگر و ضد انسانی لطمه های سخت خورده اند و بدین جهت به باریکه حقوق بشر آویزان خواهند ماند.
۵. تاریخ چپ از گذشته تا کنون بهم پیوسته است و تکامل می یابد و لی انتظارات بزرگ از آن هنوز بسیار زود است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x