پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

نظام (بخوان، آقای خامنه ای) هم حق دارد! – م. دانش

پدر روایت می کرد که:

در میانه ­ی دهی، دو کس در حال نزاع بودند. سوم کسی پای پیش نهاد و از یک – یک آن­ها پرسید:

سببی که شما را چنین به درگیری کشانده، چیست؟

یک از آن دو بی آنکه از پرتاب مشت و لگد باز ایستد، سبب­ ها بر آن درگیری و خصومت بر شمرد و گفت:

حال ای مرد پُرسان تو بر ما داوری کن و بگو کدام یک از ما محق است در این اختلاف؟

مرد پُرسنده دمی اندیشید و گفت: حق با شماست!

آنگاه، دگر سوی نزاع به سخن آمد و پس از لختی تامل در پاسخ مرد پرسنده، ادله اقامه کرد و سرآخر پرسید:

حال ای مرد جستجوگر حق! تو خود داوری کن و حکم بر زبان ران: آیا حق به جانب من نیست؟

مرد پُرسنده لمحه ای اندیشید و گفت: البته که حق با شماست!

ساده دلی بر آن اتفاق شاهد بود. از داوری مرد پُرسنده در آن نزاع سخت متعجب شد. پیش رفت و داور را گفت:

ای مرد، تو خود را به میان نزاع این دو کس در انداختی و از هر یک آنان سبب نزاع را بپرسیدی! سبب یک مورد بیش نبود.

حال بگو این داوری چگونه کردی!؟ چرا هر دو سوی دعوا را محق خواندی در این نزاع مخرب!!

فرد پرسش شونده بیش از پیش به فکر فرو رفت و سکوت اختیار کرد و عاقبت گفت:

شما نیز حق می گوئید و حق دارید!!

معمولا طلاب در مباحثه گویند: فرض محال که محال نیست. کشمکش و نزاع مردم ایران با حکومت جمهوری اسلامی را در این چهل و اندی سال به روایت پدر شرح می کنم. ابتدا از نظام (خامنه ای) بپرسیم که:

سبب درگیری شما با مردم ایران چیست؟

نظام- مگر نه این است که نظام، اسلامی و متعلق به الله است؟ نماینده ی الله بر زمین جز ما، کس دیگری نیست. مخلوقی که آفریده الله است، غیر از اطاعت از خالق و نماینده اش بر زمین، چه وظیفه ی دیگری دارد؟ مگر مخلوق را حقی متصور است که آن را طلب کند؟ مگر جز این است که نه تنها زمین، بلکه کل کائنات از آن الله است؟ پس چرا این جماعت طلب چیزهایی دارند که به آن­ها تعلق ندارد! چرا اینان بر حکم الله عصیان می کنند؟ سر پیچی از احکام اسلام، طغیان بر ضد پروردگار عالم محسوب می شود. حکم چنین گناهی نزد پروردگار مساوی با افساد فی الارض است که ما مامور به اجرای آن هستیم! پس کاری را صورت می دهیم (سلب زندگی) که ما را بر آن تکلیف شده است.

پاسخ فرد سوم یا همان پُرسشگر مثلا باراک اوباما یا جو بایدن … به نظام: بله، حق با شماست.

حال سبب خصومت و نزاع را از زبان مردم بشنویم:

مردم – نظام به بهانه ی؛ بهایی – یهودی – سنی – نصاری – مجوسی و ارتداد، هر غیر خودی و از جمله ما را می کشد. ملک و مملکت ما را به گروگان گرفته و مال خود می پندارد. منزل و بستر ما را به جرم مخفی گاه عشق می کاود و ما را با معیارهای اندیشه و باورهایش، به دار مجازات می آویزد. نیمی از ما را به جرم آفرینش طبیعت (زن بودن) مستوجب تعزیر و هرمان بیش می خواند. دریا و جنگل و طبیعت ما را ویران می سازد. شهرها و آبادی­ های ما را از هوای پاکیزه، تهی می کند. ثروت ما را به غارت می برد. آنچه از آن ماست، به دیگران می بخشد، و کاری می کند که ما خود در محنت و رنج به سر بریم. ما را از ملک و مملکتمان بیرون می راند. ما را نه در شان انسان، بلکه ی گله ی حیوانات می انگارد. کوتاه سخن اینکه، زندگی را تنها بر خود و قبیله و عشیره خود مجاز می داند و ما را از این حق بی نیاز می شمارد!

باز هم نظر و داوری فرد سوم یا همان باراک اوباما و جو بایدن و یا … نسبت به مردم: بله- بله حق با شماست!

اظهار نظر مرد ساده دل و شاهد ماجرا – مثلا اپوزیسیون – در باره ی داوری فرد سوم:

این چگونه قضاوتی ست که هر دو جانب دعوا، صاحب حق هستند؟

سوم فرد یا همان باراک اوباما و جو بایدن و .. در پاسخ مرد ساده دل یا همان اپوزیسیون: دقیقا. حق با شماست!!

       *****

نتیجه:

گویی همه ی راه ها به رم ختم می شود!

انگاری تنها یک را بیشتر تصور پذیر نیست! تیغ نظام بشکند یا گردن تمامی سرو قدان ایران بر زمین افتد!!

اما مرا باور چنان هست که عاقبت کار، تیغ نظام است که خواهد شکست.

باز هم کلامی از جوانان موج انگیز و حال خویش بسان در ساحل افتاده که با خود گوید:

گرچه بسی زیستم  و هستم

آه که ندانستم کجا و کیستم!

دختری وز درون موج روان تیز خرامید و گفت:

بودنم از گردش موج و سکونم، نابودنی

روانم چو موج از بهر زندگانی

گر ایستم، نیستم.

م . دانش

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

موج زخود رفته ای تیز خرامید و گفت

هستم اگر می روم، گر نروم نیستم

اقبال لاهوری

https://akhbar-rooz.com/?p=175138 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x