سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

جهان در چهارراه خطرناک؛ فقط دو راه پیش رو: سوسیالیسم ضد امپریالیست یا بربریت فاشیستی – برگردان: علی اورنگ

متن سخنرانی بن نورتون سردبیر مولتی پولاریستا (Multipolarista) در مراسم اینترنشنال مانیفستو گروپ (International Manifesto Group۱) به مناسبت سالگرد انتشار بیانیه “از چند قطبی به سوسیالیسم۲

فکر می کنم ما باید این را درک کنیم که در لحظات تاریخی خیلی مهمی زندگی می کنیم. اگرچه گفتن اینکه ما در نقطه عطف به سر می بریم کلیشه است، ولی واقعا فکر می کنم که درست باشد.

این دوران به نوعی شباهت هایی با شرایط دوران جنگ جهانی اول دارد. ولی شباهت هایی هم با وضعیت تاریخی سال های منتهی به جنگ جهانی دوم، در دهه ۱۹۳۰، می توان در آن یافت.

با دومی شروع می کنم. ما در لحظاتی زندگی می کنیم که در بخش مرکزی امپراتوری وجود بحران بنیادی در نظام سرمایه داری جهان امری شناخته شده است، دموکراسی لیبرال بورژوایی اساسا دچار بحران و زوال است.

برای مثال ما شاهد سقوط استاندارد زندگی در آمریکا هستیم. ما دیده ایم که متوسط طول عمر چندین نسل از مردم آمریکا پایین تر از والدین آنها بوده است.

ما شاهد هستیم که، به خصوص با فاجعه کووید، که باعث مرگ یک میلیون نفر در آمریکا شد، متوسط طول عمر چندین سال پایین آمد، مخصوصا در اقشار طبقه محروم و استثمار شده، سیاهان آمریکایی، لاتین ها و اقوام بومی.

و البته شاهد بحران جدی در اروپا هم هستیم. شاهد هستیم که اروپا با رکود اقتصادی مواجه است. شاهد هستیم که چگونه آلمان به خاطر در پیش گرفتن سیاست خودکشی اقتصادی، در عرض چند ماه روابط اقتصادی و مبادله انرژی با روسیه را قطع کرده و صنایع اش را به ورطه ورشکستگی کشانده است، و البته این سیاست عمدتا با فشار امپریالیسم آمریکا به پیش رفته است.

در این لحظات شدیدا بحرانی، دو راه در پیش رو داریم: سوسیالیسم یا بربریت. این دقیقا بحران و تحلیلی است که روزا لوکزامبورگ صد سال پیش در مورد آن بحث کرده است. آلترناتیو، سوسیالیسم یا بربریت است.

و من اینطوری فکر می کنم که در این مقطع، متاسفانه بربریت (یعنی فاشیسم)، به ویژه در اروپا، به طور قابل ملاحظه ای در حال ظهور است.

و فکر می کنم که ما با عنوان افراد ضد امپریالیست و سوسیالیست مسئول هستیم در مورد راه دیگری توضیح دهیم که در آن بحران بنیادی در درون نظام فعلی را به رسمیت می شناسد و تایید می کند که نهادهای امپریالیستی مثل ناتو و اتحادیه اروپا که در بحران جدی هستند، ارزش نگهداری ندارند.

چرا که واقعیت این است که ما شاهد هستیم که تلاش هایی  برای بکارگیری و بهره برداری از تمایلات ضد جنگ در میان مردم غرب، در مرکز امپراتوری، در پیش است، و قصد دارد که آن انرژی را در جهت راست افراطی هدایت کند.

ما می بینیم که افرادی چون دونالد ترامپ با حرافی های توام با منفی بافی از آن بهره برداری می کنند. ما همچنین در اروپا با مارین لوپن و دیگر سران راست افراطی شاهد این پدیده هستیم.

بنابراین من فکر می کنم که ما احتیاج به درک این موضوع داریم که، در شرایطی که دموکراسی های بورژوازی امپریالیستی در بحران هستند، همچنین یک بحران بنیانی درون نظام جهانی امپریالیستی وجود دارد.

البته شاهد هستیم که امپریالیسم تحت رهبری آمریکا تلاش برای توقف این بحران، از طریق ایجاد دو قطبی سازی، با شروع یک جنگ سرد جدید، دارد.

و ما شاهد بیانیه های به شدت تندی بوده ایم، از جانب دو رئیس جمهور اخیر آمریکا، دونالد ترامپ و جو بایدن، که تهدید به شروع جنگ با چین برای حمایت از جدایی تایوان کرده اند؛ که تحریم های تعرضی بیشتری بر جمهوری خلق چین تحمیل کرده اند؛ و حالا شاهد محاصره اقتصادی روسیه هستیم.

اما، همزمان، ما شاهد هستیم که، در بخش هایی از جنوب جهانی که در حال حرکت به طرف جهان چند قطبی هستند، تلاش آشکار برای دامن زدن به اختلاف هایشان وجود دارد. ما این را به ویژه در تضادهای بین هندوستان و چین، و البته بین هندوستان و پاکستان می بینیم‌.

بنابراین تضادهای درونی وجود دارند که امپریالیسم از آنها بهره برداری می کند.

اما من می خواهم به طور خلاصه برخی از اظهارات اتحادیه اروپا را برجسته کنم.

البته، در این شراکت امپریالیستی تحت رهبری آمریکا، اتحادیه اروپا در نظام جهانی امپریالیستی تحت تسلط آمریکا عمدتا شریک ثانوی است.

به طور فزاینده، ما شاهد هستیم که اروپا به شدت به صادرات انرژی آمریکا وابسته می شود، به خصوص به گاز طبیعی مایع (ال ان جی).

اما همزمان ما شاهدیم که اتحادیه اروپا همکاری مشتاق است، نه فقط یک همکار، بلکه وقتی که صحبت از شراکت در نظام جهانی امپریالیست است تبدیل به مشتاقی مهاجم می شود.

و ما شاهد یک سخنرانی تکان دهنده ی به شدت نژادپرستانه، از جوزپ بورل، که نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی، عملا وزیر امور خارجه اتحادیه اروپاست، بوده ایم.

او گفت که اروپا یک “باغ” زیباست، و ما باید از این باغ در مقابل بربرهای شریر سایر نقاط جهان، که “جنگل” می باشد، حمایت کنیم.

این نشان می دهد که ذهنیت نو استعماری هنوز در هیئت حاکمه اروپا زنده است.

او گفت که سایر نقاط جهان یک “جنگل” است، و آنها ما را تهدید به “حمله” می کنند، که البته این یک فرافکنی خارق العاده است اگر در نظر داشته باشیم که قدرت های استعماری اروپا ۵۰۰ سال است که به همه نقاط جهان حمله کرده اند، ناظر بر یکی از بی رحمانه ترین، خشن ترین امپراتوری های تاریخ، و قتل عام، و پاکسازی قومی، و برده داری بوده اند.

بنابراین ما شاهد هستیم که این ذهنیت نو استعماری زنده و سرحال است.

این سخنرانی بازتاب هایی داشت، ولی چیزی که همچنین جالب بود، این بود که سه روز قبل از آن سخنرانی، او سخنرانی دیگری در مراسم افتتاحیه آکادمی دیپلماتیک در بلژیک داشت، و متن سخنرانی  کاملا متفاوت بود.

در آن سخنرانی، ما شاهد بودیم که بورل نوحه سرایی بر زوال هژمونی یک قطبی غرب  می کند. و در آن سخنرانی، او تایید کرد که بعد از خاتمه جنگ سرد و سرنگونی شوروی و بلوک سوسیالیست، موفقیت مرکزیت امپراتوری در گرو انقیاد چین و روسیه بود.

او این را به روشنی در سخنرانی ۱۰ اکتبر اش گفت. من در این مورد گزارشی تهیه کردم۳؛ شما رونوشت سخنرانی را در وب سایت رسمی اتحادیه اروپا می توانید پیدا کنید.

او می گوید، “موفقیت ما به خاطر چین و روسیه بود.” این دقیقا نقل قول است: “موفقیت ما به خاطر چین و روسیه بود”.

او تایید می کند که موفقیت اروپا به دلایل ذیل بود: تبعیت اقتصاد چین، بازار کپتیو، کالاهای مصرفی ارزان از چین، و همچنین گاز ارزان از روسیه، که به اروپا صادر می شد.

و البته ارزانی انرژی به اقتصاد اروپا قابلیت رقابت داده است. ما شاهد آن با فروپاشی اقتصاد صنایع آلمان هستیم.

بنابراین، این تاییدی است از جانب یکی از بازیگران اصلی نظام جهانی امپریالیست، عالی ترین مقام امور خارجه اتحادیه اروپا، که این نظم تک قطبی امپریالیستی، که همچنین همگام با نظام نئولیبرالی است – نئولیبرالیسم در واقع مرحله ای از سرمایه داری هژمونی تک قطبی تحت رهبری آمریکا، و هژمونی تک قطبی نظام سرمایه داری جهانی به وسیله آمریکا و اروپاست.

ما می بینیم که این تاییدی است بر اینکه آن نظام فقط با تابعیت چین و روسیه، و البته سایر نقاط جهان، می تواند به فعالیتش ادامه دهد.

حالا که چین و روسیه دیگر وابسته نیستند، و در حال حاضر قدرت های مستقل اند (و ضمنا شرکای راهبردی اند و در حال ساختن یک بلوک جدید اوراسیا هستند) ما شاهد این بحران بنیانی در درون نظام سرمایه داری جهانی و در درون بلوک امپریالیستی تحت رهبری آمریکا و اروپا هستیم.

و واکنش آنها به این بحران چیست؟ واکنش آنها حرکت به طرف جنگ جهانی است، آمریکا و اروپا جهان را به سوی جنگ جهانی سوم و به لبه نابودی هسته ای سوق می دهند.

 و ما همچنین شاهد یک حرکت به سوی فاشیسم هستیم. و من با چند نکته در مورد آن به صحبتم خاتمه می دهم. فکر می کنم که فاشیسم خطر جدی است که باید با آن مقابله کرد.

ما در لحظاتی هستیم که در آن بحران بنیانی ساختاری مشروعیت دموکراسی بورژوازی، و خود سرمایه داری، مطرح است. و دو واکنش به آن وجود دارد: سوسیالیسم یا بربریت.

ولی فاشیسم همیشه، همانطور که مایکل پارنتی گفت، خودش را به عنوان انقلاب کاذب به تصویر در آورده است. خودش را پشت حرافی های انقلابی بر علیه به اصطلاح “گلوبالیست ها” پنهان می کند (نه بر علیه امپریالیست ها)، که البته خیلی مبهم است. می تواند یهود ستیز باشد؛  می تواند اشاره ای باشد به لیبرال ها، و کسانی که از حقوق ال جی بی تی و فمینیست ها حمایت می کنند، و بر علیه نژاد پرستی هستند.

گلوبالیسم یک اصطلاح نامشخصی است که برای جذب این انرژی توده ای که در اثر جنگ های ویرانگر دائمی امپریالیستی بوجود آمده است به کار گرفته می شود، و آن انرژی را بر علیه امپریالیسم و سرمایه داری هدایت نمی کند، بلکه بر علیه به اصطلاح “گلوبالیسم” به کار می برد.

یا آنها در باره “نظام” (استبلیشمنت) صحبت می کنند ولی هرگز آن را تعریف نمی کنند.

آنها حتی صحبت از “طبقه حاکم” می کنند. ما دیده ایم که استیو بنن در مورد آن صحبت کرده و با خشم از “طبقه حاکم” انتقاد کرده است؛ اما منظورش طبقه سرمایه داری نیست.

بنابراین ما شاهد هستیم که این شارلاتان ها، این زبان باز ها، که در تلاش برای جذب انرژی توده ها و انحراف آن به سمت فاشیسم، قربانی کردن ال جی بی تی، قربانی کردن ملل تحت ستم، و قربانی کردن سیاهان به ویژه در آمریکا هستند. ما شاهد افزایش جریان های برتری نژاد سفید، ملی گرایی سفید پوست، ملی گرایی مسیحی هستیم که به وسیله برخی از این سیاستمداران فاشیست پذیرفته شده اند.

 بنابراین من فکر می کنم که ما مسئول هستیم یک موضع قوی بر علیه امپریالیسم و جنگ، و همچنین بر علیه ملی گرایی شوونیستی، بر علیه افراط گرایی، و بر علیه سرمایه داری اتخاذ کنیم.

و در این لحظات، این کاملا ضروری و بسیار مهم است.

از آنجایی که ما همچنین شاهد بحران جدی در چپ هستیم، به ویژه در بخش مرکزی امپراتوری، که بدون شباهت به بحرانی که منجر به جدایی در انترناسیونال دوم درسال ۱۹۱۶ نیست.

و به شکلی، من گفتم که ما نه تنها در دورانی به سر می بریم که شبیه به دهه ۱۹۳۰ است، به علت خیزش فاشیسم و بحران بنیانی در نظام سرمایه داری جهانی، اما ما همچنین در دورانی هستیم که بی شباهت به دوران ۱۹۱۴- ۱۹۱۸ نیست.

علت اش این نیست که من فکر می کنم جنگی که ناتو بر علیه روسیه شروع کرده است یک جنگ بین امپریالیستی است؛ البته آن جنگ بین امپریالیستی نیست؛ جنگی است تحت رهبری امپریالیسم برای ممانعت از تثبیت این جهان چند قطبی.

ناتو این جنگ را بر علیه روسیه به راه انداخته است تا بریکس (BRICKS) را نابود کند، مانع از تثبیت سازمان همکاری شانگهای و یکپارچگی اوراسیا شود، مانع از این شود که چین و روسیه یک بلوک اقتصادی سیاسی به وجود بیاورند که به کشورها جنوب جهان یک راه آلترناتیو برای توسعه اقتصادی عرضه کند.

این جنگی است که آنها به راه انداخته اند. مثل جنگ جهانی اول نیست، که اساسا یک جنگ امپریالیستی بر سر مستعمرات بود.

ولی ما در دورانی به سر می بریم که بی شباهت هم به دهه ۱۹۱۰ نیست، به این معنا که بخش عمده ایی از چپ، به خصوص در مرکزیت امپراتوری، ضدیت با امپریالیسم را کنار گذاشته اند، و در واقع به راست افراطی فرصت جذب نیرو داده اند با این ادعا که آنها هستند که برعلیه به اصطلاح “گلوبالیست ها” هستند، نه امپریالیست ها.

ما می بینیم که بخش مهمی از چپ به طور ضمنی یا علنی با امپریالیسم همکاری می کند.

بنابراین مبارزه ای در پیش رو داریم که بر علیه هردو آن گرایش هاست: راست افراطی، و همچنین بخش فرصت طلب چپ که حامی شکست گرایی انقلابی نیست، که جنگ را دیده و می گویند که خواهان پیروزی ناتو، و اساسا بلوک امپریالیسم در این جنگ هستند، که به منزله نابودی هرگونه تلاش برای ساختن یک جهان چند قطبی می باشد و تحکیم جهان یک قطبی فعلی  که در این برهه تاریخی در حال اضمحلال است.

 بنابراین در دوران تاریخی بسیار مهمی سر می بریم. و خوشبختانه فکر می کنم که کاری که شما انجام می دهید، و من در تلاش آن هستم، در سازمان هایی چون اینترنشنال مانیفستو گروپ (International Manifesto Group) در این لحظات تاریخی از اهمیت بسیاری برخوردار است.

 از دعوت من در این برنامه بسیار سپاسگزارم.

متن بالا برگردانی است از:

Notes

۱. https://internationalmanifesto.org/through-pluripolarity-to-socialism-one-year-on/

۲. https://internationalmanifesto.org/

۳. https://multipolarista.com/2022/10/18/eu-prosperity-china-russia-energy-market/

https://akhbar-rooz.com/?p=181808 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارو
کارو
1 سال قبل

موضعگیری صرفاً بر اساس امپریالیسم بسنده و توضیح دهنده نیست و دستاوردی برای رسیدن به سوسیالیسم به دست نخواهد داد، به ویژه اینکه کشورهای حوزۀ بریکس خود میتوانند با صفت «نوامپریالیست» توصیف شوند. باید همچنین تحلیل فاشیسم به ویژه فاشیسم جهان سومی و نمونه های دهشتناکی همچون ترکیه، ایران و عربستان به دقت بررسی شوند. سیستم چندقطبیی که رژیم هایی همچون این سه رژیم فاشیست را در خود جا بدهد نامش هرچه باشد هرگز به سوسیالیسم نخواهد رسید. شاید عده ای عقل از سر پریده دوست داشته باشند جنگ های بنیادگرایانۀ فاشیست هایی مانند خامنه ای و اردوغان را ضدیت با امپریالیسم ببینند، اما نمیتوان فاشیسم ملی و مذهبی حاکم بر این کشورها را نادیده گرفت که تنها به دنبال جهانی کردن بنیادگرایی و فاشیسم هستند. شاید منفعت چپ غربی در نادیده گرفتن این فاشیسم باشد، اما منفعت طبقۀ کارگر و خلق های تحت ستم در خاورمیانه هرگز چنین نخواهدبود.

حمید قربانی
حمید قربانی
1 سال قبل

جهان سر چار راه نیست، جهان سر دو راهی است! یا مرگ یا کمونیسم!

یا به پیروزی رساندن انقلاب کمونیستی، محو سرمایه و آفرینش جامعه بدون طبقات – جامعه کمونیستی یا مرگ و نیستی! آلترناتیو سومی قابل تصور نیست!
اما پیروزی انقلاب کمونیستی که نمی تواند قهری نباشد، نمی تواند با یک جنگ سخت و خونین طبقاتی همراه نباشد، نیازمندِ طبقه کارگر با سازمان سیاسی خویش – حزب کارگران آگاه – حزب آماده کردن طبقه کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب سرخ پرولتاریاست!
نیروی مادی سازمان یافته مسلح را، تنها با نیروی سازمان یافته مسلح می توان از سر راه برداشت.هیچ جنگی بدون ستاد جنگ به پیروزی نرسیده و نمی رسد. ستاد جنگ طبقاتی پرولتاریا حزب پرولتاریای آگاه است!

به باور من، دیگر سرمایه داری بطور کلی به پایان راه رسیده است. دیگر بحران اندر بحران همه زوایای این سیستم خون ریز و استثمارگر جنگ طلب را، چلانده و می چلاند. این سیستم که دیگر مانند بختکی می ماند که با مکیدن خون نقش زنده و فعال را بازی می کند. بنا براین مجبور است که جنگ راه بیاندازد و کشتار دهها میلیونی و بلکه میلیونی و… راه بیاندازد ا از یکطرف توجه را به بیران جلب ند، تا نفس ها در سینه حبس کند، تا جنبش های فاشیستی راه اندازی نماید تا کارگران را بخود و غیر خودی منقسم نماید تا کارگران را در مقابل یکدیگر قرار دهد تا خیابانها و میادین را تسخیر پلیسی نماید تا طبقه کارگر را در خون اش بوسیله همطبقه ای هایش غرق نماید.
در چنین شرایطی تنها و فقط برای بیش از ۷ و نیم میلیارد کارگر و زحمتکش یک راه باقی مانده است و آن اینکه هر چه ستاد جنگ طبقاتی – حزب مخفی مسلحانه و یا نیمه مخفی مسلحانه را هم در سطح کشوزی و هم در سطح بین المللی موجودیت و جنگ امپریالیستی را به جنگ طبقاتی تبدیل نموده و آن را تا پیروزی جهانی با شعار ” انقلاب مداوم ” قهری کمونیستی جهانی برای رهم کوبیدن دولت کنونی و ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح ادامه دهد! برابریت – توحش – وحشت و مرگ افرینی کاپیتالیسم امپریالیستی بر جهان حاکم است و یا در حاکم شدن است و آلترناتیو فقط می تواند کمونیسم بعنوان حرکت طبقه کارگر برای لغو و ریشه کنی نظام کنونی – نظام طبقاتی سرمایه داری باشد! یا مرگ یا کمونیسم!

در نامه ای به “ژوزف وایدمایر” به سال ۱۸۵۲می نویسد: “تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکته ها بود:
۱- هستی طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِخاصی در تکامل تولید است۲ – پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.
۳- این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بودند.”
این را نیز متذکر شوم که لنین در دولت و انقلاب می نویسد:
“کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷
دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا – شوراهای مسلح پرولتاریا -، تنها، دولت تغییر جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم می باشد! دولت زوال یابنده – مضمحل شونده و به خواب رونده است!

بیشک
بیشک
1 سال قبل

کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی نیز بر اثر فشار فرادستان درونی و بیرونی، فقدان دموکراسی، و ناتوانی فکری گردانندگان، از دست‌یابی درخور به آرمان‌ها بازمانده‌اند و از این رو به انحراف و فساد گرائیده‌اند؟
هوم… یعنی قبل از آن (از کِی) فاسد نبودند؟
😂😂😂😂😂

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

بازتابی از گفته ی کوتاه آقای داریوش نثاری در آینه ی برهان چنین می نماید که با خوانندگان در میان میگذارم:
“هیچ بهشتی وجود ندارد”… نه سرمایه داری و نه سوسیالیسم… “هر دو در هم می‌زیند و به هم اثر می‌نهند”… 
من به “بهشت” سرمایه داری هیچگونه باوری ندارم. اما آقای نثاری با بکارگیری واژه ی “محض”، سرمایه داری و سوسیالیسم را در هم می ریزد و هم ارز جلوه میدهد. از آن رهگذر، (شاید ناخواسته) فراموش میکند که سرمایه داری نظم مطلوب اقلیتی بهره کش، تبهکار و ضد انسان است اما سوسیالیسم در سوی زدایش آلایشهای سرمایه داری و پی ریزی بهروزی انسان هاست. 
یک ذهنیت تا چه اندازه باید “سطحی نگر” باشد تا “هم زیستی” تبهکاران ضد انسان را با پی ریزان بهروزی انسان ها ممکن بیانگارد؟ این “فراموشی”، بیماری دامنگیر “چپ”هایی ست که چندیست تغییر رنگ داده اند و، با درهمریزی مرزهای کیفی، نوشدارو و زهر را ماده های شیمیایی (متشکل از عناصر مشابه) می انگارند که بدلیل “محض” نبودن “هر دو در هم می زیند و به هم اثر می نهند”…
در جمله ی پایانی خود از بازماندن “کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی… از دستیابی درخور به آرمان ها” سخن میگوید. و چون مفهوم “محض” در ذهن او جای ویژه ای دارد، تنها “دستیابی درخور” برایش مطرح است نه دستیابی در تنگناها و فشارهای مهلک زمان و مکان. در همین رابطه “ناتوانی فکری گردانندگان” آن کشورها را یکی از عوامل آن ناکامی ارزیابی میکند اما توضیح نمیدهد چرا یک تن هم در میانشان نبود که، چون امروزه ی آقای نثاری، از این “ناتوانی فکری (و) ساده‌سازی ایدئولوژیک نگرش مارکسی” بری باشد!

در گفته ی یک جمله ای و کوتاهتر، آقای “رضا” نیز مرز میان سرمایه داری و امپریالیسم را (دانسته یا ندانسته) به هم میریزد. 
پرسش بجا از او اینست:
بسیاری از کشورهای جهان مانند هند، مصر، ایران، گواتمالا و … که اکنون سرمایه داری هستند را آیا میتوان امپریالیستی بشمار آورد؟
مطلب مهمتر اما “غفلت” او در نکوهش گسترانیدن ضد انسانی جنگ ویرانگر در اکراین از سوی کشورهای ناتو است! و نیز اینکه چرا پیمان تجاوزکار ناتو پس از فروپاشی شوروی و از میان رفتن رقیب آن (یعنی پیمان ورشو) هنوز نه تنها پا برجا که در حال گسترش است؟

امیدوارم که شباهت در به هم ریزی مرزها میان مفاهیم از روی کم دقتی باشد. وگر نه، نگرانی آور و اسف انگیز است که در گذار زمان انسان های دمکرات مقهور تبلیغات نیرومند سرمایه دارانه گشته و از دمکراسی (به مفهوم مردمی و نه سرمایه دارانه ی آن) رویگردان میشوند…

رضا
رضا
1 سال قبل

در این مقاله چنین القاء میشود که جین و روسیه کشورهای سرمایه داری نیستند وجنک اکرایین جنگ امپریالیستها نیست گویا جنگ سرمایه داری با سیستمی غیر سرمایه داری است

داریوش نثاری
داریوش نثاری
1 سال قبل

با پوزش، سرمایه‌داری محض و سوسیالیسم محض وجود ندارد. هر دو در هم می‌زیند و به هم اثر می‌نهند. هیچ بهشتی وجود ندارد. این ابهام‌ها و پرسش‌ها ناشی از سال‌ها ساده‌سازی ایدئولوژیک نگرش مارکسی پدید آمده‌اند. دست‌آوردهای اجتماعی و دموکراتیک در جوامع سرمایه‌داری، از مبارزات اجتماعی و فکری و هنری و ادبی احزاب و تشکل‌ها و نیروهای سوسیالیستی به دست آمده‌اند و از این رو عاملی اثرگذار در سیاست و اقتصاد اند.. کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی نیز بر اثر فشار فرادستان درونی و بیرونی، فقدان دموکراسی، و ناتوانی فکری گردانندگان، از دست‌یابی درخور به آرمان‌ها بازمانده‌اند و از این رو به انحراف و فساد گرائیده‌اند.

بس کنید سطحی نگری را. تا کی؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x