یورو نیوز: با آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی و گسترش اعتراضات به شهرهای مختلف ایران، بسیاری از مخالفین جموری اسلامی امیدوار بودند که در نتیجه این جنبش که با خواستههایی برای احقاق حقوق بنیادین زنان آغاز شد، حکومت تسلیم شود و عمر جمهوری اسلامی به سر برسد. با این حال پس از گذشت چندین ماه پر آشوب و پر تلاطم در فضای سیاسی-اجتماعی ایران، به نظر میرسد سال ۱۴۰۱ در حالی به پایان میرسد که دستکم دیگر خبری از تظاهرات گسترده خیابانی نیست و اعتراضات به صورتی بسیار پراکنده در مقایسه با آنچه در فصل پاییز اتفاق افتاد، مشاهده میشود.
اما چرا دستکم تا به امروز، نتیجهای متفاوت با انتظار طرفداران این جنبش و مخالفان جمهوری اسلامی رقم خورده است؟ آیا باید این جنبش را پایان یافته ارزیابی کرد یا این سکوت، آتشی زیر خاکستر خواهد بود تا بار دیگر خشم عمومی نسبت به جمهوری اسلامی فوران کند؟
برای یافتن پاسخ این پرسشها و انجام یک مقایسه تاریخی به سراغ یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه نیویورک رفتیم تا نظرات او را در این خصوص جویا شویم. آقای آبراهامیان که یکی از بزرگترین تاریخشناسان ایران به شمار میرود و کتاب «ایران بین دو انقلاب» او سالها به عنوان منابع کنکور کارشناسی ارشد گرایشهای مختلف رشته علوم سیاسی شناخته میشد، بر این باور است که شرایط کنونی در ایران قابل مقایسه با روندهایی که به فروپاشی رژیم محمدرضا شاه انجامید، نیست.
به باور او، جمهوری اسلامی هنوز بین ۱۵ تا ۲۰ درصد مشروعیت دارد در حالیکه رژیم شاه دیگر مشروعیتی برایش باقی نمانده بود. او معتقد است در صورتی که اتفاق غیرمنتظره و عجیبی رخ ندهد، خبری از فروپاشی جمهوری اسلامی نخواهد بود و استمرار تقابل میان مردم معترض و حکومت به چندقطبی شدن هرچه بیشتر فضای جامعه منجر میشود.
در ادامه گفتگو با یرواند آبراهامیان، تاریخدان و استاد دانشگاه نیویورک آمریکا را میخوانید:
یورونیوز: پس از گذشت چند ماه از زمان آغاز اعتراضات در ایران، حالا به نظر میرسد دیگر از تظاهرات خیابانی خبری نیست. چه اتفاقی افتاد که جنبش «زن زندگی، آزادی» که بسیاری امیدوار بودند به فروپاشی جمهوری اسلامی بینجامد، حالا اینجاست؟
یرواند آبراهامیان: «من فکر میکنم در مورد اعتراضات در ایران یا آنطور که من آنها را شورش مینامم، انتظارات اغراقآمیز یا خوشبینانهای ایجاد شد که این شورشها به انقلاب منجر میشود. اما اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنید، از قرن هفدهم و انقلاب انگلستان، شورشهای بسیاری بودهاند که تنها تعداد محدودی از آنها به انقلاب منجر شده است. ضمن اینکه در مورد نحوه استفاده از کلمه انقلاب هم اشتباهاتی وجود دارد و گاهی برخی از شورشها را به غلط انقلاب مینامند. یا در مثالی دیگر همه از «انقلاب آمریکا» سخن میگویند در حالیکه استقلال از یک قدرت استعماری که نامش انقلاب نیست. در مورد دیگری کسانی که کودتا کردهاند برای جلب مشروعیت و سرپوش نهادن بر کاری که انجام دادهاند، کودتای خود را انقلاب مینامند. انقلاب به فرآیندی گفته میشود که یک قیام عمومی از پایین صورت گرفته و رژیم را سرنگون میکند. با این توصیفها آنچه در سال ۱۹۷۹ در ایران رخ داد یک انقلاب واقعی بود. به همین دلیل مردم انتظار داشتند و امیدوار بودند که این قیام اخیر هم در کشور به همان نتیجه منتهی شود.
تفسیر نادرست و امیدواری مردمی که در خیابانهای ایران حضور داشتند باعث شد تا تصویری اغراقآمیز از تبدیل شورشها در ایران به انقلاب ارائه شود در حالیکه جمهوری اسلامی اگر شرایط همینگونه که هست باقی بماند، سقوط نخواهد کرد
در خصوص بزرگنمایی که به آن اشاره کردم، مسئله به تفسیر نادرست و شاید هم امید برای وقوع این اتفاق مربوط میشود. مردمی که در خیابانهای ایران حضور داشتند امیدوار بودند که همان اتفاقات سال ۱۹۷۹ بار دیگر رخ دهد اما مسئله این است که حکومت شاه هیچ مشروعیتی نداشت و این مشکل اصلی رژیم او بود.»
یورونیوز: یعنی شما معتقدید که جمهوری اسلامی هنوز مشروعیت دارد؟ چون بسیاری بر این باورند همین حالا هم دیگر مشروعیتی برای حکومت ایران باقی نمانده است.
یرواند آبراهامیان: «بله من فکر میکنم هنوز جمهوری اسلامی تا حدودی مشروعیت دارد. البته این رقم در طول ۲۰ سال گذشته به صورت مداوم کمتر شده است چراکه انتخابات بیمعنیتر شده، اصلاحطلبان به حاشیه رانده شدهاند و اوضاع اقتصاد هم ناامیدکنندهتر شده است. در نتیجه نارضایتی عمومی زیادی در کشور وجود دارد و رژیم بطور واضحی بین مردم محبوب نیست اما آنها هنوز هم مشروعیت دارند. درست است که اکثریت قریب به اتفاق مردم دیگر رژیم را مشروع نمیدانند اما این برای سرنگونی جمهوری اسلامی کافی نیست. ما هیچ نشانهای مبنی بر اینکه رژیم به سمت فروپاشی برود، نداریم. من فکر میکنم هنوز بین ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه از رژیم حمایت میکنند.»
یورونیوز: اما همانطور که شما اشاره کردید مشارکت در انتخاباتها در دهههای اخیر کم و کمتر شده است. آیا فکر نمیکنید همین مسئله نشانهای از این باشد که جمهوری اسلامی دیگر مشروعیتی نزد مردم ندارد؟
یرواند آبراهامیان: «ببینید تا زمانی که تا اندازهای آزادی عمل وجود داشت و مردم میتوانستند در انتخابات مثلا بین روحانی و محافظهکاران یا حتی پیشتر بین خاتمی، اصلاحطلبان و محافظهکاران گزینههای خود را انتخاب کنند، مشارکت حدود ۸۰ درصد بود که این عدد قابل توجه و یک دستاورد برای رژیم به شمار میفت. آنها به همین مسئله استناد میکردند که بگویند مشروعیت دارند. اما در آخرین انتخابات میزان مشارکت کمتر از ۴۰ درصد بود و این عدد در تهران حتی کمتر. در نتیجه مردم با مشارکت نکردن در انتخابات نارضایتی خود را نشان دادند. با این حال مشکلی که جمهوری اسلامی دارد یک مسئله دائمی است و قرار نیست از بین برود. مشکل تنها مطالبات انقلابی نیست بلکه مسئله گفتمان است.
بحران در ایران دائمی است و قابل شدن نخواهد بود، چرا که رژیم و مردم از دو گفتمان متفاوت سخن میگویند. جمهوری اسلامی حتی نمیخواهد این گفتمان مردم و مخالفانش را بشنود
بگذارید مثالی برای شما بزنم؛ میشل فوکو به دلیل چیزهای تحسینآمیزی که در خصوص انقلاب ۱۹۷۹ گفته در ایران محبوب است؛ بخش اصلی تحلیل او گفتمان سیاسی است. اگر از گفتمان تحلیلی فوکو استفاده کنید، در حال حاضر گفتمان جامعه و رژیم کاملا از یکدیگر جدا شدهاند. آنها با زبانهای مختلفی حرف میزنند؛ جمهوری اسلامی از ولایت فقیه و نمایندگی خدا سخن میگوید اما مردم در خیابانها درباره حقوق انسانها، آزادی، برابری و حقوق زنان میگویند.
اینها کاملا گفتمان متفاوتی از انقلاب ۵۷ و گفتمان رژیم است. بنابراین یک ناهماهنگی کامل بین آنچه مردم میخواهند و آنچه حکومت میگوید مشاهده میشود و این بحران هم دائمی است. چراکه افرادی که در خیابان هستند، محصول جمهوری اسلامی هستند اما آنها از زبان اسلام حرف نمیزنند، آنها شاید آثار ژان ژاک روسو را نخوانده باشند اما درباره حقوق انسانها حرف میزنند. و این مشکلی نیست که رژیم حتی اگر بخواهد بتواند آنرا ببیند چراکه این گفتمان با حقوق الهی که رژیم ادعا میکند از آن برخوردار است بسیار مغایرت دارد. بنابراین من فکر میکنم در دراز مدت این گفتمان متفاوت به عنوان یک دردسر دائمی برای جمهوری اسلامی باقی میماند و هیچ وقت هم نمی تواند آن را حل کند. چراکه آنها نمیتوانند جامعهای که تحصیلکرده است را شستشوی مغزی بدهند و بخواهند مردم آنطوری که آنها میخواهند فکر کنند. پس میتوانم بگویم که تنها حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه هنوز به مشروعیت دینی باور دارند اما ۸۰ درصد دیگر جامعه بسیار بسیار به گفتمان روشنفکری و روشنگری باور دارد.»
یورونیوز: شما میگویید که که این مشکل حل شدنی نیست. در گفتگوهای پیشین خود هم به «تقابل مستمر میان جمهوری اسلامی و مخالفان» اشاره کردید. تقابلی که به نظر شما بطور فرسایشی ادامه خواهد یافت. این روند چگونه میتواند به سود یکی از طرفین تغییر کند؟
یرواند آبراهامیان: «من فکر میکنم تنها راه رژیم این است که که به سمت موضعی شبیه به آنچه در دوران خاتمی شاهدش بودیم حرکت کند. بدون اینکه رسما پذیرش آنرا اعلام کند به سمت آنچه به اصطلاح «عصر روشنگری» گفته میشود حرکت کند.
درست است که اکثریت قریب به اتفاق مردم دیگر رژیم را مشروع نمیدانند اما این برای سرنگونی جمهوری اسلامی کافی نیست. ما هیچ نشانهای مبنی بر اینکه رژیم به سمت فروپاشی برود، نداریم. هنوز بین ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه از رژیم حمایت میکنند
خاتمی اساسا به ایدههای روشنگری نزدیک میشد اما در عین حال میدانست که خط قرمزی که نباید از آن عبور کند همان «مشروعیت قدرت الهی» است. اما در عین حال من کسی را نمیبینم که بتواند یا حتی بخواهد این کار را انجام دهد. خاتمی دوباره به حاشیه رانده شده است و از دیگر کسانی که در صحنه حضور دارند هم چنین چیزی مشاهده نمیشود.»
یورونیوز: اما به نظر میرسد حتی در صورتی که جمهوری اسلامی آماده باشد چنین نقش و جایگاهی را به خاتمی یا حتی نسل جوانتر اصلاح طلبان بدهد، مردم دیگر حاضر نیستند اصلاح طلبان را بپذیرند. به نظر میرسد به دلیل تجربیاتی که در دهههای اخیر مشاهده شده و امیدهایی که به سراب تبدیل شده، بخش قابل توجهی از جامعه دیگر به اصلاحطلبان اعتماد ندارند.
یرواند آبراهامیان: «من فکر میکنم باید به خواستههای مردم توجه کرد، آنها به دنبال چیزهایی چون اختیاری شدن حجاب، برابری، اقتصاد بهتر و آموزش هستند. اگر رژیم بتواند اینها را به مردم بدهد، من مطمئن نیستم که جامعه بخواهد برای داشتن یک حکومت سکولار هزینه یک انقلاب دیگر را بپردازد.
میشود جامعهای داشت که بدون اینکه اسمش سکولار باشد، در حقیقت اینگونه عمل کند، مشابه آن چیزی که بازرگان در اوایل انقلاب به دنبال آن بود؛ یعنی جمهوری اسلامی و نه جمهوری ولایت فقیه. به نظر من این میتواند برای بیشتر مردم قابل پذیرش باشد اما باز هم باید بگویم که در جمهوری اسلامی و کسانی که قدرت را در دست دارند، نمیبینم که افرادی آماده چنین چیزی باشند.»
یورونیوز: اما آیا ما به مرحلهای نرسیدیم که حتی اگر جمهوری اسلامی تمام این اقدامات را انجام دهد، باز هم مردم به چیزی جز فروپاشی راضی نشوند؟ مشابه سخنرانی معروف شاه پیش از وقوع انقلاب، وقتی که حاضر شد تن به اصلاحات بدهند اما دیگر مردم پذیرای آن نبودند.
یرواند آبراهامیان: «ببینید حتی شاه هم این فرصت را داشت که با انجام مصالحههای واقعی از وقوع آن اتفاقات غیرقابل پیشبینی جلوگیری کند. اگر در سال ۱۹۷۸ شاه حاضر میشد برخی امتیازات را بدهد و مثلا اختیارات ارتش را به تیمسار جم میداد شاید از آن اتفاقات جلوگیری میشد. اما او این کار را نکرد چراکه اعطای این امتیازات را به معنای کاهش اختیارات خود میدانست. پس از آن هم اتفاقات غیرقابل پیشبینی رخ داد و رژیم را از هم گسست. مثلا حادثه آتشسوزی در آبادان رخ داد که مردم ساواک را در آن مقصر میدانستند در حالی که ساواک در آن نقشی نداشت.اما این باعث شد که مردم به این نتیجه برسند که نمیشود با این رژیم ادامه داد چراکه زنان و کودکان را در آتش سوزانده. سپس حادثه میدان ژاله رخ داد که ۶۲ نفر کشته شدند اما شایعات این بود که ۹۰۰ نفر در آنجا کشته شدهاند و اینها شرایط را برای کسانی چون شریعتمداری غیرممکن ساخت که با شاه مذاکره کنند. چرا که دیگر شاه به عنوان یک قصاب در نظر گرفته میشد.
تفاوت حکومت شاه با جمهوری اسلامی این است که حکومت پهلوی اصلا دیگر مشروعیتی نداشت در حالیکه هنوز ۱۵ تا ۲۰ درصد از جامعه ایران بنا به دلایل مذهبی به مشروعیت رژیم باور دارند
این رخدادها شرایط چندقطبی را در جامعه تشدید میکند و ممکن است رخ دادن چنین اتفاقات غیرقابل پیشبینی به سقوط رژیم منجر شود. اما بدون این بلایا و رخدادهای غیرقابل پیشبینی من فکر نمیکنم که جمهوری اسلامی سقوط کند. جمهوری اسلامی صرفا به خاطر تحریمهای آمریکا سقوط نمیکند یا این تصور که دیاسپورای ایرانیها فکر میکند واشنگتن از رژیم حمایت میکند و اگر به این حمایتها خاتمه دهد، جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد بیشتر شبیه «لا لا لند» است.»
یورونیوز: اما گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی معتقدند که آرام شدن نسبی اعتراضات در یک روند انقلابی عادی است. ممکن است مردم خشمگین دوباره پس از مدتی به خیابانها بازگردند و روند سقوط جمهوری اسلامی را تسریع بخشند. آیا میتوان شرایط امروز را با مقطعی پیش از انقلاب ۵۷ مقایسه کرد؟
یرواند آبراهامیان: «خیر. چون همچنان مسئله مشروعیت است. شاه در ۲۸ خرداد مجبور شد از نیروهای خارجی برای ادامه حکومت خود استفاده کند در نتیجه دیگر نمیتوانست از مشروعیت سخن بگوید. اما در مورد جمهوری اسلامی هنوز ۱۵ تا ۲۰ درصد مردم مشروعیت رژیم را قبول دارند ضمن اینکه هیچ نشانهای مبنی بر ریزش در سپاه پاسداران وجود ندارد واکنش احتمالی سپاه به وضعیت فعلی میتواند یک کودتا برای پایان دادن به جمهوری اسلامی باشد. آنها در واقع تشکیل یک رژیم نظامی اسلامی مانند پاکستان را به یک دموکراسی سکولار ترجیح میدهند.
هرچند اگر یک کودتای نظامی صورت گیرد مشکل مشروعیت فراتر میرود و در نتیجه نظامیان و سپاه پاسداران حس میکنند که بهتر است این کار را انجام ندهند و بهتر است چند روحانی به عنوان پیشرو حضور داشته باشند تا به عنوان یک منبع مشروعیت عمل کنند.»
یورونیوز: شما به مشروعیت مذهبی در ایران اشاره کردید اما در جنبش اخیر ما شاهد این بودیم که اتفاقا حملاتی به روحانیون صورت گرفت. از جنبش عمامه پراکنی گرفته تا حملات لفظی و فیزیکی که علیه روحانیت شیعه در ایران صورت گرفت. آیا این به معنای پایان تقدس روحانیت شیعه در ایران مدرن نیست؟
یرواند آبراهامیان: «خیر من این طور فکر نمیکنم. این قبلا هم بوده است. من به یاد دارم که مثلا ۲۰ سال قبل هم مثلا تاکسیها، در خیابانها روحانیون را سوار نمیکردند. همواره شاخصهایی در تاریخ ایران بوده که این نگاه نسبت به روحانیون وجود داشته است. از صادق هدایت گرفته که شما نمیتوانید هیچ کسی را ضد روحانیتتر از او پیدا کنید یا مثلا احمد کسروی. با این حال همچنان رابطهای میان بخشی از جوامع محلی و روحانیت وجود دارد که جایگاه روحانیت را محترم میشمارند و برای آن ارزش قائل هستند و من فکر نمیکنم این از بین برود.»
یورونیوز: شما در گفتگوهای قبلی خود توضیح دادید که قشر خاکستری همچنان به اعتراضات نپیوسته و سکوت پیشه کرده است. به نظر شما چه عواملی میتواند این گروه را به جمع معترضان اضافه کند؟
یرواند آبراهامیان: «جنبش تاکنون یک اعتراض تودهای بوده اما از نظر سازماندهی این اعتراضات هنوز به صورت یک جنبش منسجم در نیامده است. به عنوان مثال در انقلاب ۱۹۷۹ اعتصابهای عمومی داشتیم. بعد از حادثه میدان ژاله تقریبا کل اقتصاد کشور متوقف شد. کارگران صنعت نفت پیشقدم بودند و سایر بخشها هم به آن پیوستند. بازار نیز بخشی از این اعتصابها بود. اما تاکنون تنها اعتراضاتی در بخشی از اتحادیههای کارگری داشتیم. در بخشی از بازار به ویژه در کردستان و بلوچستان اعتصابهایی داشتیم اما شما این را در بازار بزرگ اصفهان، تهران یا مشهد نداشتید. من اطلاعات مستقیمی ندارم اما گمانم این است که بازار کاملا چند دسته شده است. به نظر میرسد نارضایتی زیادی وجود دارد اما نهادهای بازار همچنان از رژیم حمایت میکنند. ضمن اینکه بسیاری از بازاریان در پس انقلاب توانستهاند وضعیت اقتصادی مناسبی برای خود دست و پا کنند و مثلا کسی که قبلا یک مغازه کوچک در بازار داشته حالا روی صندلی هیئت مدیره شرکت پتروشیمی نشسته است. به صورت کلی هنوز بخشی از خرده بورژوازی وجود دارد که از نظر اقتصادی به رژیم وابسته است.»
یورونیوز: نقش رهبری در شکلگیری و طی مسیر یک روند انقلابی چیست؟ برخی بر این باورند که جنبش زن، زندگی آزادی به دلیل نبود رهبری منسجم و توانمند نتوانست به اهداف خود دست یابد.
یرواند آبراهامیان: «بیشتر انقلابها صرف نظر از انقلاب چین وقتی شروع شدند رهبری نداشتند، هرچند بعدها رهبرانی پیدا شدند و تاریخ اینگونه نشان داد که آنها بسیار مهم بودند اما واقعیت این است که بیشتر انقلابها بدون رهبر بودند. در انقلاب فرانسه چه کسی رهبر بود؟ در انقلاب روسیه لنین یک فرد ناشناخته در سوئیس بود و هیچکس او را نمیشناخت. من معتقد نیستم که رهبران ضرورتا موثر هستند.»
یورونیوز: اما فکر نمیکنید بودن رهبری که بتواند اعتراضات و اقدامات مخالفان را سازماندهی کند ضروری باشد که روند فروپاشی را تسریع بخشد؟
یرواند آبراهامیان: «سازماندهی چیز مهمی است اما نه رهبری. من سازماندهی در اعتراضات ایران نمیبینم. شاید برخی انجمنها و اتحادیهها وجود داشته باشند اما یک شبکه سازماندهی شده اپوزیسیونی نیست.
حضور شاهزاده جوان یا هر چیز دیگری که میتوان اسمش را گذاشت به عنوان رهبر، باعث تضعیف اعتراضات و تقویت رژیم خواهد شد. چرا که مردم خواهند پرسید اعتبار دموکراتیک و سکولار او از کجا آمده؟ مردم یک بار وعدههای نویدبخش خمینی مبنی بر دموکراسی را پذیرفتند و بعدها دیدند که تعریف او از دموکراسی با آنچه آنها انتظار داشتند متفاوت بود
مشکل داشتن یک رهبر بزرگ این است که مردم ایران انقلاب ۱۹۷۹ را با داشتن یک رهبر بزرگ تجربه کردهاند و این باعث میشود که آنها به این امر بدبین باشند و اینکه او مثلا بگوید که خواهان دموکراسی است، ضمانتی نیست که او پس از به قدرت رسیدن هم همچنان همین روند را در دستور کار خود قرار دهد.»
یورونیوز: اما به نظر میرسد که این روزها افراد بیشتری در جامعه ایران به این سمت حرکت میکنند که رضا پهلوی را به عنوان رهبر خود در اعتراضها و مخالفت با جمهوری اسلامی تعیین کنند.
یرواند آبراهامیان: «من فکر میکنم حضور شاهزاده جوان یا هر چیز دیگری که میتوان اسمش را گذاشت به عنوان رهبر، باعث تضعیف اعتراضات و تقویت رژیم خواهد شد. چراکه مردم خواهند پرسید اعتبار دموکراتیک و سکولار او از کجا آمده؟ من مطمئن نیستم که مردم به صرف بیان گفتههایی چون مدارا با مخالفان یا پافشاری بر فرآیند انتخابی و رای مردم، چنین چیزهایی را بپذیرند. مردم پیشتر وعدههایی که نویدبخش دموکراسی بود را از خمینی پذیرفتند و بعدها متوجه شدند که تعریف او از دموکراسی با آنچه آنها انتظار داشتند متفاوت بود.»
یورونیوز: به عنوان آخرین سوال، هرچند میدانم که پیشبینی در فرآیندهای اجتماعی ممکن نیست اما با در نظر گرفتن روندهای جاری، پیشبینی شما از آینده جمهوری اسلامی و جنبشهای اعتراضی علیه این سیستم چیست؟
یرواند آبراهامیان: «همانطور که گفتید پیشبینی کار سختی است چراکه ممکن است اتفاقات عجیب و احمقانهای رخ دهد که شرایط را تغییر دهد. اما اگر شرایط همینطور که هستند بمانند و اتفاق غیرمنتظرهای رخ ندهد و حمله اسرائیل یا بمباران آمریکا (که ممکن هم هستند) رخ ندهد، پیش بینی من این است که بیثباتی و بحران ادامه خواهد یافت. رژیم سقوط نخواهد کرد اما در عین حال نارضایتیها هم از بین نمیروند و حتی افزایش خواهند یافت. در نتیجه ما به جای اینکه شاهد فروپاشی رژیم باشیم چندقطبی شدن بیشتر جامعه را در پیش خواهیم داشت.»
برای اینکه بسیاری از منتقدان و مقاله نویسان و تحلیلگران سیاسی ما فکر می کنند که تحلیل های آقای آبراهامیان از یکطرف هیچ ارتباطی با علم و واقعیات ندارند و از طرف دیگر هیچ اختلافی با تحلیل های جمهوری اسلامی ندارند!
دوران وحدت کلمه و متکلم وحده مرتجع ایران هم از سال ۶۸ به بعد در مرقد امام خوابیده است!
پیروزی سهل نیست، اما قطعی است. این لحظه نیست، اما دور هم نیست.
بهار دلنشین را به مادران داغدار که جای فرزندانشان بر سر سفرههای هفت سینمان خالی است و به زندانیان که خانوادههایشان چشمانتظارند و به مبارزان و تلاشگران آزادی و برابری و به مردم سرافرازم تبریک میگویم.
بهار پایان انتظار است، انتظار رفتن زمستان. ما هم انتظار را پایان خواهیم بخشید. انتظار پایان حکومت دینی استبدادی. ما مردمیم و قدرت داریم. ما امروز همدیگر را داریم. سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان، اذربایجان، خراسان، تهران و… همه با همیم.
ما به آزادی و برابری باور داریم. این باور در “زیست ذهنی” ما محبوس نیست، با قدرت و زیبایی خیره کنندهای به عمل و کنش سخت درآمده، در خیابانها، میدانها، دانشگاهها، زندانها و خانههایمان. کنشگران آن مردمند که “جنبش انقلابی” خلق کردهاند. فزونی قدرت ما رمز و نشان پیروزی ماست.
باید قدرتمان را به هر شکل و در هر سطحی از بازنمایی اجتماعی در هر مکان و زمانی و با هر نشان و نمادی که استبداد را به هیچ انگارد، به رخ حکومت و چشم جهانیان بکشیم. نمادهای مقاومت و “هیچانگاری” حکومت را گستردهتر و همهگیرتر کنیم. حکومت در مقابل ما و ما در مقابل حکومتیم. افزونی قدرت ما، بیقدرتی حکومت و امید ما، یاس حکومت و زندگی ما، مرگ حکومت استبدادی است. پیروزی سهل نیست اما قطعی است.
نرگس محمدی
زندان اوین
سعید یکتا
یکشنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۸:۴۹
یکی از دلایل واکنش های تند و تیز به این مصاحبه بی توجهی به تغییرات جهانی در مقایسه با سالهای پیش از انقلاب ۵۷ ست.
واقعیت این ست که با سخنرانی انتخاباتی جیمی کارتر از حزب دموکرات آمریکا در سال ۵۵ مثل همیشه حکومت پادشاهی وابسته به غرب را لرزاند. دولتمردان ، متفکران ، اقتصاد دانها و و سران حکومت ایران از سالهای پیش در بحث های درونی خطر بحران های سیاسی اقتصادی بخاطر بالا و پائین رفتن در آمدهای نفتی را گوشزد کرده بودند که ساختارقدیمی حکومت قادر به رفع آنها نخواهد شد به شورش اجتماعی ختم خواهد شد.
غرب و در راس آن آمریکا بعداز بحران و رکود اقتصادی جهان سرمایه داری و آسیبی که ازجنگهای مختلف و بحران نفت به آن وارد شده بود . تمرکز خود را بر روی ایران بیش از پیش معطوف کردند تا نگذارند ایران بسمت شوروی برود با توجه به رویداد های افغانستان، نگاه غرب نسبت به ایران بکلی تغییر کرده بود.
سیر حوادث از ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ به دلایل زیادی طوری پیشرفت که غرب هم پذیرش رهبری روحانیت ایران را به دیگر گزینه های ممکن ترجیح داد. مردم هم در سال ۵۷ با نمایش قدرت روحانیون در راه پیمائی نماز عید فطرزیر شعار های اسلام سیاسی رفته بودند.این همسوئی ها «نا نوشته» بود.
تمام اعتراضات پیش و بعداز نماز عید فطر ۵۷ توسط دانشجویان ، روشنفکران ، نیروهای سیاسی ملی ، چپ و…. اعتراضات و اعتصابات کارگری و کامندی ، پیوستن نفتگران به اعتصابات در نهایت به سرنگونی حکومت پادشاهی و بقدرت رسیدن روحانیون به رهبری خمینی منتهی شد.
در فاصله انقلاب ۵۷ تا امروز اتفاقات بزرگی در جهان افتاده ست و با فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» حکومت مرتجع ایران توانست درطول تصفیه حساب ها و انتقام گیری های غرب از کشور های دوست دوران «سوسیالیسم واقعا موجود» مانند عراق ، سوریه و لینی و…به ماجراجوئی های خود در سراسر منطقه ادامه دهد. مضافا در تمام دوران بعداز انقلاب ۵۷ غرب بدلایل الویت های استرا تژیک علیه بلوک شرق حکومت واپسگرای اسلامی ایران برای تحرک های خود «مفید» می دانست. بهمین دلایل امروز غرب و آمریکا دیگر نمی توانند به آن آسانی که بین سال ۵۵ تا ۵۷ در امور ایران دخالت کردند در مسائل داخلی ایران مستقیما وارد شوند. بیاد داشته باشیم که ژنرال هایزر در ۱۳ دیماه ۵۷ به ایران آمد ؛ ازارتش خواستند که اعلام بیطرفی کند، از شاه خواستند ایران را ترک کند و با نمایندگان خمینی در ایران و اروپا برای بازگشت او به ایران هماهنگی ایجاد کردند. به نظر من کنار گذاشتن حکومت اسلامی فقط از عهده مبارزات مردم ایران ساخته ست و هرنوع دخالت مستقیم غرب یا آمریکا تبعات غیر منتظره ای در بر خواهد داشت که غرب حاضر به چنین ریسکی در خارمیانه حساس و شکننده نمی باشد. تحویل افغانستان به طالبان و بهبود رابطه عربسنان و ایران در همین مقوله قابل تببین ست.
آرمان
یکشنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۰:۵۴
از قرار چون از تحلیل پورفسور آبراهامیان خوشنود نشدند و حقانیت آرزوهای خود را در سخنان او نیافتند به او حمله می کنند. این یک تحلیل بسیار واقعبینانه از وضعیت فعلی در ایران می باشد و دقیقا اگر اتفاقاتی نیفتد که شعله اعتراضات مردم را افزایش دهد اتفاق افتادن یک انقلاب بعید به نظر می رسد. .وضعیت به گذشته بر نمی گردد و اگر رژیم تلاش کند که اوضاع را به گذشته برگرداند شاید به شعله ور شدن اعتراضات بینجامد. وضعیت فعلی به درستی نشان از ناثباتی می باشد که بهرحال باید به یک سمت برود ولی برای انجام آن لزوما باید یا رژیم یا مردم مورد فوق العاده ای انجام دهند.
امیر ایرانی
یکشنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۰:۲۷
پرسش و پاسخ مفیدی است که پاسخ دهند تلاش داشته بدون دخالت دادن آرزوهایش، براساس رخ دادهای داخل کشور و شرایط داخل کشور نکاتی را ارائه دهد وعبور از شرایط فعلی آنهم عبوری کم هزینه را متذکر شود. در این پاسخگویی مطلبی از مطالبش پرسش برانگیز شده آنهم وقتی حرکت اخیر به نتیجه براندازی نرسید آنرا از مفهوم انقلاب به شورش برد.
اما ایشان گفت بعضی از شورش ها به سرنگونی ساختار حاکم منتهی می شوند وقتی این شورش از پایین به بالا شکل گرفت
این شورش در تعریف انقلاب می گنجد.
که در این مورد ایرادی به نظر ایشان وارد نیست.
اما در مورد نظر ایشان می توان گفت
ایشان در نظرش وقتی می آورد:
حرکت اعتراضی اخیر حول شعار زن و زندگی و آزادی بگونه ای عبور از تکلیف محوری حکومت حاکم است که باید گفت این گفته ایشان پذیرش نگرش انقلابی نزد مردم است. ایشان حتمن به این نکته توجه داشته اند،
این شعار ها پایه هر حرکت اعتراضی باشد پایه تحول انقلابی است که گاهی این اعتراض سرکوب می شود و گاهی در حرکت اعتراضی اولیه منجر به سرنگونی حکومت می شود
ساسان
شنبه, ۲۷ اسفند, ۱۴۰۱ ۲۳:۵۹
ما میتوانیم با هر نظری مخالف و یا موافق باشیم، ولی چیزی که باعث تاسف من شد برخورد غیر محترمانه و تمسخرآمیز با آقای آبراهامیان در این بخش شد، آنهم با پز روشنفکری. امیدوارم آقای آبراهامیان این نظرات را نبیند، هر چند ایشان ایرانی هستند و با فرهنگ ما آشنا!
باعث خوشوقتی است جناب ساسان که شما به این نکته توجه کرده اید که نباید غیر محترمانه با نظرات دیگران برخورد کرد.
کامنت های گذشته شما در ارتباط با برخی از کامنت گذاران نشانی از رعایت حرمت نداشت.
خوشبختانه گویا شما هم تغییر رویه داده اید.
peerooz
شنبه, ۲۷ اسفند, ۱۴۰۱ ۲۱:۴۱
نکته جالب در کامنت های پای این مقاله فرمایش جناب farhadiyan است که “……. همه میراب شده اند و هرکس بیلش را روی دوشش انداخته و از خودش می بافد یکی از این افراد همین آقای آبراهامیان……” و لابد ۱۶ -۱۵ نفر دیگری هستند که با بیل های کوچک و بزرگ اظهار نظر کرده اند!
نکته جالب دیگر اینست که جناب آبرهامیان ۸۴ -۸۳ ساله “شاهزاده رضا چلبی” ۶۳ ساله – از جوانان قدیم – را “شاهزاده جوان” مینامند که البته در مقایسه, پیامبران یهود اسحاق ۱۸۰ ساله و ابراهیم و یعقوب ۱۷۵ ساله لابد باید “شاهزاده” را جوان دانست. حساب نوح ۹۵۰ ساله هم که با کرام الکاتبین است.
نقل قول از آقای آبراهامیان :
– “آنچه که در شش ماه گذشته در ایران جریان دارد شورش است نه انقلاب” .
شعارهای مردم در سراسر ایران را یکبار دیگر مرور کنیم: نه نون داریم؛ نه خونه؛ حجاب شده بهونه فقر؛ ستم؛ گرونی؛ میریم تا سرنگونی سقف؛ کتاب و گندم؛ قدرت بدست مردم از کردستان تا جلفا ؛ قدرت بدست شورا نان کار آزادی – اداره شورایی نه به ستمگر؛ چه شاه باشه چه رهبر نه سلطنت – نه رهبری؛ دموکراسی برا بری فقط کف خیابان به دست میاد حقمون
اگر مبارزه و جنگ برای چنین خواسته هایی که سراسری است انقلاب نیست؟ پس چیست. بسیار رادیکالتر از بهمن ۵۷ است؛ اگر کمبود و مشکلات دارد این سخن دیگریست.
آرزوی قلبی ایشان دهه ۷۰ است و دوست دارد دورانی همانند دوران خاتمی برقرار باشد و اسمش را هم گذاشته است «عصر روشنگری» . او نمیداند قتلهای زنجیره ای در زمان خاتمی و شرکا صورت گرفت و خاتمی مامور تدارکات بود؟ نمیداند دولت اصلی همان دولت نظامیان و قاچاقی های سپاه ودولتهای درسایه اند مافیا های اسلحه و فساد و پولشویان. نمیداند که مردم سالهاست با شعار اصلاح طلب -اصولگرا از کل نظام عبور کرده اند ؟درهمین قیام جاری شعار دادند: گشت ارشاد بهانه است – هدف کل نظامست.
رژیمهای ارتجاعی و ایدئولوژیک از جمله ولایت جنایتکاران معمولا درصدی طرفدار آگاه و نااگاه دارند که به عنوان سیاهی لشکر از آنها استفاده میکند در نماز جمعه ها پای منابر و مساجد و نمایشهای خیابانی ( حقوق بگیران کمیته امداد امام – بنیاد شهید – سهمیه ایها و بسیجیان و ساندیس خوران و…..). خود آقای آبراهامیان میداند که اکثریت قریب به اتفاق مردم دیگر رژیم را مشروع نمیدانند.درصدهای من درآوردی ایشان از چه منبعی است ؟ ایشان انتصابات در ایران را “انتخابات” میداند و از آزادی مردم در حق انتخاب رئیس جمهور و…..صحبت میکند. هنوز نمیداند بیت رهبری و شورای نگهبان حرف اول و آخر را میزنند. بله جای یک تشکیلات سراسری و رهبری منسجم خالیست؛ بسیاری از رهبران در تبعید و زندانند ولی با اوج گرفتن مبارزات مردم, رهبران انقلاب از میان همان مردم داخل شناخته خواهند شد . کارگران نیشکر هفت تپه؛ سندیکای کارگران شرکت واحد و تشکل های مستقل معلمان و فرهنگیان و دانشجویان و بازنشستگان و…. گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
برزویه
شنبه, ۲۷ اسفند, ۱۴۰۱ ۰۵:۴۹
از این جناب پرفسور باید پرسید در زمان انقلاب اکتبر چند درصد مردم روسیه طرفدار تزار و یا دولت موقت یا هر آشغال دیگر بودند ؟ واقعا که!
انقلاب ؟…
“انقلاب» یعنی برآمد اکثریت اهالی جامعه در یک وضعیت انقلابی که بالائیها دیگر مثل گذشته نمیتوانند حکومت کنند و پائینیها هم حکومت را نمیخواهند و جامعه در یک بحران عمومی فرو رفته است. در یک کلام انقلاب برآمد مردم برای تغییر و دگرگونی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک نظام اجتماعی است .
انقلاب در یک جامعه معمولا توسط آحاد یک جامعه اعم مرد و زن و اقشار مختلف به پیروزی میرسد. انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب کبیر سوسیالیستی شوروی، انقلاب کبیر چین، انقلاب ویتنام، کوبا، نیکاراگوئه و انقلاب ایران بهمن ۵۷.انقلاباتی هستند که در اثر رشد تضادهای سیاسی و اقتصادی رخ داده و وجه مشترکهایی دارند که اعم آنها عبارت اند از ؛
یکم- ایدئولوژی
هر انقلابی دارای جهانبینی یا ایدئولوژی است و بدون چنین چشم انداز و جهانبینی امکان ندارد انقلابی شکل بگیرد ؛ باید مشخص شودکه چه حکومتی میخواهد تشکیل شود، حکومت سلطنتی، جمهوری دمکراتیک سرمایهداری و لائیک و مستقل ، جمهوری سکولار وابسته و یا جمهوری سوسیالیستی که معمولا در شعارهای آنها مطرح میشود .
شعار «زن، زندگی، آزادی» یا «مرد، میهن، آبادی» شعارهای احساساتی و بیمحتوا و پوپولیستی هستند که حتا راستترین نیروهای سرمایهداری از آن دفاع میکنند. چنین شعارهایی بیشتر به انقلابات رنگی در برخی ممالک اروپای شرق نزدیکاند تا انقلابات واقعی با شناسنامه مستقل و سیمای طبقاتی و ملی مشخص . شعارها باید بر اساس مبانی ایدئولوژی یا جهانبینی طرح گردند و بدون چنین جهانبینی اصولا انقلابی شکل نمیگیرد .
وقتی مواضع گردانندگان اعتراضات اخیر را بررسی میکنیم ، فرقه رجوی و مجاهدین، اپوزیسیون طرفدار رضا پهلوی و سلطنت را قبول ندارد و بر عکس حواریون پهلوی اپوزیسیون فرقه رجوی را قبول ندارند، بطوری که در فضای رسانهای با همدیگر به جنگ و جدل میپردازند. این جریانات هنوز پیروز نشده خط و نشان برای همدیگر میکشند و «مریم رجوی» گفته است حکومت آینده پادشاهی نیست و ر«ضا پهلوی» نیز گفته است «قصد حکومت کردن ندارد، فقط میخواهد هماهنگکننده باشد»!!
ایدئولوژی و طرح و برنامه و بدیل سیاسی از اصلیترین شرایط انقلاب است و یکی از دلایلی که اکثریت عظیم مردم همراهی با معترضان اخیر نکردهاند ، فقدان مبانی ایدئولوژی و برنامه و آلترناتیو سیاسی برای سرنگونی رژیم است. چرا که انقلاب باید وضعیت را بهتر کند، به توده مردم امید به تحول مثبت سیاسی دهد و نه اینکه ترس و بدترکردن اوضاع را نوید دهد. انقلاب باید دارای چشمانداز روشن برای آینده باشد و بر این اساس مردم را دعوت به مداخله در سرنوشت جامعه نماید.
دوم- رهبری انقلاب.
کسب قدرت سیاسی مسئله اصلی هر انقلاب است. هر انقلابی باید رهبری داشته باشد که اکثریت اهالی جامعه تحت پرچم او گرد آید و متشکل شود تا کشور به هرج و مرج گرفتار نگردد. مردم رهبرانی میخواهند در میان خودشان و از جنس خودشان باشند ، نه وابسته به بیگانه . مردم رهبری میخواهند که دارای سابقه مبارزه سیاسی و مردمی و ملی باشد، ساده زیست و با صداقت و آگاه به مسائل روز و …. باشد، تا بتواند مورد مقبولیت آحاد جامعه قرار گیرد .
سوم- از نظر اجتماعی .
وقتی انقلابی پیروز میشود که تمام اقشار آن جامعه اعم از مرد، زن، پیر و جوان، کسبه، کارگر، کارمند و …. حضور فعال داشته باشند با تعدادی دهه هشتادی یا نودی نمیشود انقلاب کرد. باید همه اقشار جامعه با انسجام اجتماعی و یکپارچگی اجتماعی به میدان بیایند تا انقلاب شکل بگیرد .
چهارم- از نظر سیاسی .
یکی از شرایط انقلاب وضعیت سیاسی یک کشور در زمان انقلاب است؛ تغییر دولتها به صورت گسترده به صورتی که معمولا عمر دولتها به چند ماه طول نمیکشد، به صورت مثال در زمان شاه دولتهای «ازهاری»، «آموزگار» یا «بختیار» با هر ترفندی نتوانستند رژیم شاهنشاهی را نجات بدهند و معمولا در زمان وقوع انقلاب سرمداران از کشور متواری میشوند و کشور از کنترل آنها خارج میشود در حالیکه ایران در چنین وضعیتی قرار ندارد . تشابهسازی شرایط ۵٧ با شورش بدون چشمانداز کنونی و از «انقلاب نوین فمینیستی» سخن گفتن، یک طنز سیاسی است، عدم درک درست از وضعیت موجود و بدفهمی از مقوله انقلاب است .
در انقلاب بهمن که جمعیت کشور در آن زمان ٣۴ میلیون نفر بود، نزدیک به ١٣ میلیون نفر در طول یکسال به خیابانها آمدند، که عظیمترین انقلاب قرن به لحاظ وسعت وکثرت تودهای نام گرفت.
در اعتراضات اخیر، که دوازده هفته ادامه داشته است، حداکثر ۴٠ هزار نفر روزانه در سراسر ایران شرکت داشتند و این رقم به نسبت یک جمعیت ٨۵ میلیون نفری که درآن هیچ اعتصاب عمومی و سراسری جدی که رژیم را فلج کند، روی نداده، بسیار ناچیز است.
متاسفانه این اعتراضات، که در آغاز خوب شروع شده بود، ولی در اثر نفوذ نیروهای مرموز و ناصالح در بین مردم و رسانههای ارتجاعی برون مرزی، به انحراف رفت و به بن بست رسید. هر اعتراض و جنبشی که فاقد برنامه و هدف و سازمان و تشکیلات مترقی باشد، شکستاش اجتنابناپذیر است؛ همانطور که در سال ٨٨، دی ٩۶ و آبان ٩٨ رخ داده است.
امید کاذب به مردم دادن و با هیاهو و هوچیگری و کسب اطلاعات نادرست از شبکههای تلویزیونی بودار برونمرزی، نظیر «ایران اینترناشنال»، «منوتو»، «بی بی سی» و… نمیتوان انقلاب کرد یا به نتیجه مثبتی رسید . متاسفانه بسیاری از این جوانان فاقد مطالعه و شناخت صحیح از شرایط کنونیاند و در توهمات خود غرقاند . رژیم با چنین اعتراضاتی سرنگون نمیشود، حتا اگر به زعم عدهای چنین چیزی رخ دهد، از آنجا که این اعتراضات فاقد یک رهبری دانا و کارکشته و مدبر است، جامعه دچار هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزیه میشود. در یک کلام وضعیت ما بهتر از لیبی و عراق و سوریه نخواهد شد.
قیاس رژیم کنونی با رژیم شاه و انقلاب بهمن بسیاری را دچار اشتباه کرده است. در حال حاضر رژیم جمهوری اسلامی از نظر نظامی در سطح بالایی قرار دارد، بطوری که قدرتهای بزرگ جهان به اقرار خودشان به فکر جنگ با ایران نیافتاده و به پیشرفتهای نظامی ایران از جمله پهبادی و دیگر سلاحهای نظامی اقرار نموده و ضربههای متعددی چه به صورت رسمی و غیررسمی توسط ارتش و سپاه و گروههای مشابه خوردند که از پاسخ دادن عاجز ماندهاند.
یک نیروی سیاسی، که مدعی رهبری جنبش است، نمیتواند با ذهنیگری و ندیدن توان و ظرفیت رژیم چه در رابطه با پایگاه اجتماعی، نیروی نظامی، قدرت بسیج و…. از سرنگونی نظام توسط تظاهرات اعتراضی و پراکنده و بدون دورنما و تشکل و بدون به میدان آوردن نود درصد خاموش جامعه سخن گوید . رژیم اگر حتی بیست درصد جامعه را با خود داشته باشد، از پس سه درصد ناراضیان جامعه در خیابانها، که فاقد تشکل وآ گاهی و چشم انداز روشن هستند، برمیآید و سرنگون نخواهد شد. برای سرنگونی رژیم باید تشکیلات داشت، مردم را متشکل کرد و سرانجام برای استقرار یک حکومت نوین و مردمی، خود را آماده نبرد نهایی با نظام سرمایهداری حاکم کرد و نه فقط با رژیم آخوندی . باید از درگیریهای زودرس، شعارهای هیجانی و ذهنی، که دلخوشکننده نیروهای خورده بورژا و آنارشیست است، پرهیز نمود و با طرح مطالبات سیاسی و اقتصادی صحیح منطبق با شرایط اجتماعی کنونی گام به گام توده میلیونی مردم را به میدان کشاند و سازمان داد. این راهی است طولانی، اما جز این راهی برای کسب قدرت سیاسی و پیروزی متصور نیست. “
انقلابی که شما میخواهید خیلی شیک،شسته رفته و کلاسیک است.ممنون از تدریسی که انجام دادید.ولی جوانان بی آینده و خسته از مشاهده این همه ظلم و تبعیض در خیابان آنچه را که میتوانند انجام میدهند و تاکنون هم بسیار موفق عمل کرده اند.اگر شما بلدید کار بهتری انجام دهید این گوی و این میدان.
بقول برنارد شاو”کسانی که کاری را بلدند آن را انجام می دهند در غیر اینصورت آن را تدریس خواهند کرد”!
فقط اشاره کنم که در ۴۰ روز اول بیش از ۶۰ هزار نفر فقط دستگیر شدند شما آمار ۴۰ هزارتان غلط است لطفا همانطور که اطلاعات زیادی از درون حکومت دارید یک سری به زندانها بزنید آمار بگیرید که فقط ۲۲ هزار نفر بقولی عفو شده اند تحلیل شما برای رژیم اگر چه دلگرم کننده است اما خودفریبی است . مواردی هم که ذکر کردید هیچ ربطی به انقلاب ندارد باید این باید آن بدرد خمینی می خورد .
نکاتی درستی را عنوان کردید ولی یک انقلاب به سازمان و رهبری ای انقلابی احتیاج دارد که بتواند مردم را با هدف متشکل کند ، در غیر اینصورت مانند سال۵۷ یا به انحراف کشیده میشود و یا در حالتی نا مشخص و تقریبا ساکن خواهد ماند و میتواند به چند قطبی ای که استاد اشاره کرده اند کشانده شود ،مگر نیرویی قوی تر معادلات را بهم زند ” نیروی خارجی” و آنوقت هم سرنوشت آنرا خارجیان برای مدتی تعیین خواهند کرد ،و آن باز هم به پتانسیل و تشکل و رهبری باز میکردیم.
نادر
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۲۱:۴۶
چند نکته درباره جناب آبراهامیان
١. برخلاف تبلیغات وسیعى که درباره این جناب میشود ولى ایشان تاریخ نگارى را بر مبناى خواسته و امیال خویش بیان میکند و مینویسد. ایشان تنها به مدارکى در نوشته ها و سخنرانى خویش تکیه میکند که در تائید نظرات او باشد و دیگر مدارک موجود و معتبر را کلا نادیده میگیرد حتى اگر این مدارک از گردونه محرنامه بودن وزارت خارجه امریکا و انگلیس خارج شده باشد (مثلا مدارک مربوط به کودتا ٢٨ مرداد و عملکرد حزب توده) و این روش نشان میدهد که بر خلاف هو و جنجال؟ ایشان غرابتى با تاریخ نگارى علمى و معتبر ندارد
٢. بخاطر نزدیکى فکرى ایشان با حزب توده، وارونه جلو دادن وقایعى که لاپوشانى عملکرد حزب توده را دربر دارد از عملکردهاى ایشان هست.البته باید در نظر گرفت که تمایلاتى فکرى کنونى ایشان بیشتر به راه توده و سایت پیک نت هست تا حزب توده
٣. کسانى که در سال ۵٧ در ایران بودند بخوبى بیاد دارند که در بحبوبه هیجانات و احساسات قوى در جامعه که باعث شده بود هر کسى که حتى نمیدانست دولت یعنى چه بیکبار سیاسى !! شده بود و طرفداران شاه از ترس حرفى نمیزدند و کارى نمیکردند ولى در ۶ بهمن ۵٧ یعنى تقریبا دو هفته قبل از سرنگونى سلطنت بعنوان دفاع از قانون اساسى تظاهرات. بر پا کردند و حال این جناب ادعا میکند که ٢٠٪ مردم ایران مشروعیت رژیم جمهورى اسلامى را قبول دارند و انقلابى در کار نخواهد بود و مخالفت هاى مردم بخصوص جوانان با رژیم تنها “شورش” هستند. بیش از ٢٠٪ مردم ایران که در دور افتاده ترین نقاط زندگى میکنند حتى نمیدانند که مثلا رئیسى رئیس جمهور رژیم هست
۴. از کسى که افکار میشل فوکو را قبول دارد و انها را مبناى تفسیر خود از جامعه ایران میکند، قاعدتن نباید انتظار داشت که تفسیرى مغشوش که بنفع رژیم جمهورى اسلامى هست را ارائه ندهد.
۵. مشگل کار نه تفسیرى دلبخواهى و مغشوش ابراهامیان که رجوع به انها و تبلیغ و ترویج آنها هست
pop
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۷:۵۶
احتمالاً ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه در ایران هنوز به مشروعیت دینی باور دارند، اما ۸۰ درصد دیگر جامعه هم گر چه به گفتمان روشنگری و روشنفکری باور دارند، ولی در انتظار این هستند که اتفاق غیر منتظره ای رخ بدهد و آن اتفاق غیر منتظره ظهور امام زمان است. البته اگر اسرائیل که آن هم از نوع دینی است به ایران حمله نکند و جلوی ظهور امام زمان را نگیرد. گفتمان روشنگری و روشنفکری دربین همان ۸۰ درصد هم چیزی در سطح ظهور امام زمان است. بیشتر روشنفکران ایرانی در ایران از نوع روشنفکر دینی هستند. دین هم هیچ ربطی با روشنفکری ندارد.
کیا
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۷:۲۰
خلاصه مطلب در سوال آخری و جوابش نهفته است.
یک گزینه ی محتمل ولی دخالت خارجی هم وزن مهمی در اتفاقات آینده دارد را نباید کم اثر دانست.
یحیی انوری
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۶:۳۲
آقای آبراهامیان مورخ است مورخ مورد علاقه من و شخص بسیار محترمیست اما بهتر است که ایشان همان مورخ باقی بماند.مورخ معمولا سالها بعد از وقوع رویداد درباره علل و تاثیرات آن کند و کاو میکند و به نتایجی میرسد.اما سابقه فعالیت سیاسی ایشان(تا آنجا که من میدانم)به فعالیت در کنفدراسیون دانشجویی محدود میشود و سالهای بسیاری است که نه تنها ایران را ندیده بلکه با جزئیات وتحولات این دیگ جوشان جامعه ایران آشنا نیست.
آنچه در ایران رخ داد و هنوز نمیتوان نام انقلاب بر آن نهادچرا که انقلاب هم پس از اینکه بوقوع پیوست،اسمش میشود انقلاب!،اما به جرآت میتوان آن را نمایش خیره کننده ای از یک انقلاب اجتماعی دانست که حداقل از ۲۵ سال قبل شروع شده و با کسب تجارب و هزینه های هنگفت هر روز عمق بیشتری می یابد.این انقلاب اجتماعی بر پایه نفی دین سالاری،استبداد فردی،تبعیض های اجتماعی،طبقاتی و بویژه جنسیتی استوار است.
آنچه مورخ محترم با تکرار مشروعیت ۱۵-۲۰درصدی نظام ذکر میکنند(البته نمیدانم این درصدها را چطور کشف کرده اند،شاید مثلا از تعداد آرای رئیسی!)ولی بهرحال باید اذعان کرد حد اقل ۵-۱۰درصد کمابیش از نظام دفاع میکنند که غالبا یا افراد مذهبی دارای خرده فرهنگی مشابه مسئولین و یا افراد فرصت طلب و مرفه و کسانیکه در بیم سرنوشت خود پس از رفتن ای نظام هستند.
طبعا از ذکر درصدهای بالا منظورم این نیست که که آن ۹۰ درصد باقی همه بر ضد نظام هستند.خیر درصد بالایی از آنها دنبال خوردن نون و ماستشون هستند! اما نظام در حال حاضر اغلب نقش هایی را که بین خود و مردم داشت از دست داده است از اصلاح طلبان بگیر تا هنرمندان و ورزشکاران و اشخاص مشهور بینابینی که دیگر نمیتوانند روی کارهای نظام ماله بکشند.نظام در حال حاضر حتی به نمایندگان مجلس دست ساز خود هم اعتمادچندانی ندارد و تصمیمات مهم توسط رهبر و سران سه قوه و حتی گاهی بدون آگاهیی همان نمایندگان انجام میشود.این اگر آغاز پایان نیست پس چیست؟
farhad farhadiyan
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۵:۵۷
میرابهای قدیم وقتی از سرچشمه آب را باز می کردند تا به باغها و مزارع برسند افراد زیادی جلوی آب را به سمت خود باز می کردند حالا توی این انقلاب که اساسا با تمام انقلابهای دنیا هم گفتمان و هم خوانش و اتفاقا هم در عمل اجتماعی متفاوت است همه میراب شده اند و هرکس بیلش را روی دوشش انداخته و از خودش می بافد یکی از این افراد همین آقای آبراهامیان تاریخ نویس است موضوع انقلاب و ضد انقلاب صرفا به مقدار مشروعیت مربوط نیست لنین یکی از هنرمندان و متخصصین انقلاب است من از دریافتهائی که از او دارم به ما می گوید پیروزی هر انقلاب و ضد انقلاب به قدرت بسیج نیرزوهای خودی ست یعنی تا زمانی که جمهوری اسلامی دارای قدرت بسیج نیروهای ضد انقلابی خودش است توازن نیروها نیاز به نسبتهای بیشتری از بسیج نیروهای انقلابی و اتفاقا شاه هواداران حتی از خمینی بیشتر داشت ولی خمینی با تشکیلات مساجد و حوزه هایش قدرت بسیج داشت اما شاه نیروهایش همه دنبال معامله با امریکا بودند یک عده با سالیوان مذاکره می کردند عده ای با هویزر و عده ای هم با استاد ابراهیم یزدی و مامور سیا در پاریس و خمینی نه تنها خودش مستقیم وارد مذاکره شده بود بلکه طباطبائی قطبزاده و یزدی و بنی صدر هم با دولتهای انکلیس فرانسه آلمان و اروپا و امریکا با یک دیپلماسی فعال و دروغگوئی قدرت بسیج شاه را ناکارآمد کرده بود الان هم ما شاهد هستیم که رضا پهلوی چند نفر را دور خودش جمع کرده و دنبال انقلاب در بین رئیس جمهور هاست و لطمات شدیدی به انقلاب واقعی در داخل زده است از دیگر مسائلی که در انقلاب موثر است و ربطی به نیرو ندارد قدرت ایدئولوژیک یک انقلاب است آیا این انقلاب توانائی روبرو شدن با گفتمان و ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی را دارد تا نیروهایش با ایمان بدون افت روحیه مبارزه کنند ؟ این پاسخ هم می بینید که نه تنها مردم ایران که تمام دنیا کلاه از سر برداشته اند و حرفی برای گفتگو ندارند گفتمان این انقلاب چنان قدرتمند است که تمام مرتجعین از وحشت به خود می لرزند از اینروست که حتی سلطنت طلبان علیرغم اینکه بارها تلاش کردند تا شعار انقلاب را تغییر دهند نتوانسته و مجبور شده اند با قبول این شعار و اسم رمز این انقلاب یک منشور ضد انقلابی را تلاش دارند به جامعه بقبولانند و این مبارزه است که این انقلاب باید در چند جبهه ادامه دهد و این در حالی ست که رسانه های قدرتمند و با میلیاردها دلار هزینه پرداخت دستمزد به چماقداران حزب اللهی در داخل و شاه اللهی در خارج بجنگد و این در حالی ست که رهبران این انقلاب یک تشکل حزبی نیستند پلیت بورو ی آنها امکان نشست های علنی ندارد هیات های اجرائی اش هنوز به اندیشه های انقلاب مسلط نیستند بسیاری از مبارزان عملی اش در زندان هستند میلیاردها دلار ندارد رسانه های آنچنانی ندارد حتی انتظار می رفت که احزاب چپ بتوانند با قدرت بیشتری وارد شوند گرایشات عقب مانده و سنتی این چپ هم مزید بر علت شده است نه تنها در عرصه ی عملی بلکه در هرصه ی ایدئولوژی هم ناتوان هستند حتی برخی چنان دچار بی پرنسیپی و توهم هستند که تا ۴۰ روز گیج و منگ دنبال این بودند که ببینند چه جریانی این انقلاب را راه انداخته تا ممتوجه شدند که این صف مستقل خود طبقه ی کارگر یعنی سازمان اجتماعی کار است حتی برخی پس از اعلام منشور گفتند مردم کف خیابان که در حال انقلاب هستند رفرمیست هستند فرقه گرائی چنان نفوذ کرده که آنها را به صف ضد انقلاب کشانده و خیلی فوری باید انتظار انشعابات مختلف را باشیم سیاستهای سنتی مانند تارغ نویسهای سنتی هم در این انقلاب به چالش کشیده شده است این فقط طرف چپ نیست که هاج و واج است صفوف تفرقه ی راستها و جمهوریخواهان را ببنید نخست وزیر شورای گذار استعفا می کنند تعدادی از احزابشان بلوکهای جدید تشکیل می دهند و … خلاصه این یک انقلاب واقعی ست که نه تنها در خیابان که در گوچکترین محافل هم رسوخ کرده و هر کس دنبال یافتن جبهه ی خودش است زیرا سیاستمدارهای سنتی هم همچنان دنبال همان ایده هائی هستند که قرار است دنیا را در رویاهایشان مثل رویاها بسازند و قرن بیستم را به قرن ۲۱ بفروشند و چنان آشفته بازاریست که حتی سلطنت طلبها افتخارات کوروشی ۲۵۰۰ سال پیش را قرار است به فردای انقلاب بفروشند از اینرو اگر آبراهامیان هم روند ایده هایش با این انقلاب در تناقض افتد جای تعجبی نیست زیرا تمام دانش قرن بیستمی جز توهمات عقب مانده و واپسگرا تر از حتی قرن ۱۹ بیشتر نبوده است
نسیم
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۵:۱۶
حتی با اعتراف به اینکه پشتیبانی از نظام به ۱۵ تا ۲۰ درصد آنهم توسط پشتیبانی اقشار عقب مانده کاهش یافته، ایشان نظام را دارای مشروعیت می نامد و راه حل فرار از بحران پیشنهاد می کند. گویا ۸۰ تا ۸۵ درصد پیشرو در مقابل ۱۵ تا ۲۰ درصد ناآگاه ارزشی ندارد و به هر وسیله ای قرار نیست ایشان دست از حمایت از جمهوری اسلامی بردارند.
برخلاف نظر ایشان این اعتراضات اصلا” جنبه شورش نداشت و بسیار هوشمندانه و طبیعی پیش رفته است، نسل جدید شعور پرهیز از سوریه ای کردن ایران توسط سپاه و روسیه را دارد. آقای ابراهامیان قادر نیست عینک قرن ۱۹ خود را بردارد و همه دنیا حتی در قرن بیست و یکم باید با قالب های استالینیستی ایشان محک زده شوند. جناب ابراهامیان! دست از بازی با یکصد سال گذشته را بردارید و به نظام جنایتکار، مرتجع، بچه کش و ایران نابود کن راه حل فرار از مشکلات ندهید، کافی است.
برخورد از بالای شما لطفی ندارد، منطقی بود بجای نصیحت نظرتان را می نوشتید.
حقانیت موضوعی کیفی و مشروعیت مقداری کمی است، یک آزادیخواه در مقابل یکصد دیکتاتور حقانیت دارد ولی یک ۴۹% در مقابل یک ۵۱% مشروعیت ندارد.
آقای ابراهامیان در راستای تداوم حمایت همه عمری اش از جمهوری اسلامی ۱۵-۲۰% ناآگاه و عقب مانده را به ۸۰-۸۵% آگاه و پیشرو مشروعیت می دهد.
شما بفرمایید فرق این دیدگاه با روحانیت مرتجع و جنایتکار چیست؟
خانم یا آقای نسیم خیلی متاسفم که نوشته من چنین احساسی را در شما ایجاد کرده است که بنده از بالا برخورد می کنم.اگر بیانم نارسا بوده است از شما پوزش می خواهم.
در فلسفه سیاست نظریات گوناگونی در مورد مشروعیت سیاسی وجود دارد.تعاریف مختلف است.
از این جهت عرض کرده بودم که اگر جستجو کنید با معنای مشروعیت سیاسی بیشتر آشنا خواهید شد.چون می بینیم که هر نظریه ای یک تعریف دارد از مشروعیت سیاسی.
مثلا یکی از نظریه ها می گوید مشروعیت یعنی اقتدار.
یعنی حکومتی که هنوز می تواند از خود دفاع کند.
یعنی مشروعیت لزوما به معنی خوب بودن نیست.
بحث ارزشی نیست.
شما نوشته اید که اقای آبراهامیان در تمام عمر از جمهوری اسلامی دفاع کرده است.
بنده وکیل مدافع آقای آبراهامیان نیستم.اما همین چند روز پیش در همین سایت اخبار روز بیانیه ای منتشر شده بود که آقای آبراهامیان هم امضا کرده بود.
بیانیه با این جمله شروع می شد:
ما ایرانیان آزادیخواه و مستقل، دارای اندیشه های گوناگون، خواهان پایان بخشیدن به رژیم جمهوری اسلامی و مخالف هر گونه رژیم استبدادی می باشیم. https://www.akhbar-rooz.com/196603/1401/12/22/
این جناب آبراهامیان هنوز فعالیت های حزب توده را “خدمات” مینامد، پس از ایشان نه تنها انتظار دیگر نیست، تا چند سال دیگر کسی در جنبش جوانان ایران نامی از او نخواهد دید.
فرنود
جمعه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳
آمار ۲۰درصدی جمعیتی از مردم ایران که هنوز برای جمهوری اسلامی مشروعیت قائل هستند بر چه اساس عنوان شد؟ آیا عطف به انتخابات با توجه به شناختی که از این موضوع طی چهل و اندی سال در ایران داریم می تواند پشتوانه معتنابهی به شمار آید؟
چرا بسیاری از منتقدان و مقاله نویسان و تحلیلگران سیاسی ما از روش علمی آبراهامیان چیزی نمی آموزند
، فقط مشغول پر حرفی و مشهور کردن خودشان هستند.
برای اینکه بسیاری از منتقدان و مقاله نویسان و تحلیلگران سیاسی ما فکر می کنند که تحلیل های آقای آبراهامیان از یکطرف هیچ ارتباطی با علم و واقعیات ندارند و از طرف دیگر هیچ اختلافی با تحلیل های جمهوری اسلامی ندارند!
دوران وحدت کلمه و متکلم وحده مرتجع ایران هم از سال ۶۸ به بعد در مرقد امام خوابیده است!
نرگس محمدی:
زندگی ما، مرگ حکومت استبدادی است
پیروزی سهل نیست، اما قطعی است. این لحظه نیست، اما دور هم نیست.
بهار دلنشین را به مادران داغدار که جای فرزندانشان بر سر سفرههای هفت سینمان خالی است و به زندانیان که خانوادههایشان چشمانتظارند و به مبارزان و تلاشگران آزادی و برابری و به مردم سرافرازم تبریک میگویم.
بهار پایان انتظار است، انتظار رفتن زمستان. ما هم انتظار را پایان خواهیم بخشید. انتظار پایان حکومت دینی استبدادی. ما مردمیم و قدرت داریم. ما امروز همدیگر را داریم. سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان، اذربایجان، خراسان، تهران و… همه با همیم.
ما به آزادی و برابری باور داریم. این باور در “زیست ذهنی” ما محبوس نیست، با قدرت و زیبایی خیره کنندهای به عمل و کنش سخت درآمده، در خیابانها، میدانها، دانشگاهها، زندانها و خانههایمان. کنشگران آن مردمند که “جنبش انقلابی” خلق کردهاند. فزونی قدرت ما رمز و نشان پیروزی ماست.
باید قدرتمان را به هر شکل و در هر سطحی از بازنمایی اجتماعی در هر مکان و زمانی و با هر نشان و نمادی که استبداد را به هیچ انگارد، به رخ حکومت و چشم جهانیان بکشیم. نمادهای مقاومت و “هیچانگاری” حکومت را گستردهتر و همهگیرتر کنیم. حکومت در مقابل ما و ما در مقابل حکومتیم. افزونی قدرت ما، بیقدرتی حکومت و امید ما، یاس حکومت و زندگی ما، مرگ حکومت استبدادی است. پیروزی سهل نیست اما قطعی است.
نرگس محمدی
زندان اوین
یکی از دلایل واکنش های تند و تیز به این مصاحبه بی توجهی به تغییرات جهانی در مقایسه با سالهای پیش از انقلاب ۵۷ ست.
واقعیت این ست که با سخنرانی انتخاباتی جیمی کارتر از حزب دموکرات آمریکا در سال ۵۵ مثل همیشه حکومت پادشاهی وابسته به غرب را لرزاند. دولتمردان ، متفکران ، اقتصاد دانها و و سران حکومت ایران از سالهای پیش در بحث های درونی خطر بحران های سیاسی اقتصادی بخاطر بالا و پائین رفتن در آمدهای نفتی را گوشزد کرده بودند که ساختارقدیمی حکومت قادر به رفع آنها نخواهد شد به شورش اجتماعی ختم خواهد شد.
غرب و در راس آن آمریکا بعداز بحران و رکود اقتصادی جهان سرمایه داری و آسیبی که ازجنگهای مختلف و بحران نفت به آن وارد شده بود . تمرکز خود را بر روی ایران بیش از پیش معطوف کردند تا نگذارند ایران بسمت شوروی برود با توجه به رویداد های افغانستان، نگاه غرب نسبت به ایران بکلی تغییر کرده بود.
سیر حوادث از ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ به دلایل زیادی طوری پیشرفت که غرب هم پذیرش رهبری روحانیت ایران را به دیگر گزینه های ممکن ترجیح داد. مردم هم در سال ۵۷ با نمایش قدرت روحانیون در راه پیمائی نماز عید فطرزیر شعار های اسلام سیاسی رفته بودند.این همسوئی ها «نا نوشته» بود.
تمام اعتراضات پیش و بعداز نماز عید فطر ۵۷ توسط دانشجویان ، روشنفکران ، نیروهای سیاسی ملی ، چپ و…. اعتراضات و اعتصابات کارگری و کامندی ، پیوستن نفتگران به اعتصابات در نهایت به سرنگونی حکومت پادشاهی و بقدرت رسیدن روحانیون به رهبری خمینی منتهی شد.
در فاصله انقلاب ۵۷ تا امروز اتفاقات بزرگی در جهان افتاده ست و با فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» حکومت مرتجع ایران توانست درطول تصفیه حساب ها و انتقام گیری های غرب از کشور های دوست دوران «سوسیالیسم واقعا موجود» مانند عراق ، سوریه و لینی و…به ماجراجوئی های خود در سراسر منطقه ادامه دهد. مضافا در تمام دوران بعداز انقلاب ۵۷ غرب بدلایل الویت های استرا تژیک علیه بلوک شرق حکومت واپسگرای اسلامی ایران برای تحرک های خود «مفید» می دانست.
بهمین دلایل امروز غرب و آمریکا دیگر نمی توانند به آن آسانی که بین سال ۵۵ تا ۵۷ در امور ایران دخالت کردند در مسائل داخلی ایران مستقیما وارد شوند.
بیاد داشته باشیم که ژنرال هایزر در ۱۳ دیماه ۵۷ به ایران آمد ؛ ازارتش خواستند که اعلام بیطرفی کند، از شاه خواستند ایران را ترک کند و با نمایندگان خمینی در ایران و اروپا برای بازگشت او به ایران هماهنگی ایجاد کردند.
به نظر من کنار گذاشتن حکومت اسلامی فقط از عهده مبارزات مردم ایران ساخته ست و هرنوع دخالت مستقیم غرب یا آمریکا تبعات غیر منتظره ای در بر خواهد داشت که غرب حاضر به چنین ریسکی در خارمیانه حساس و شکننده نمی باشد.
تحویل افغانستان به طالبان و بهبود رابطه عربسنان و ایران در همین مقوله قابل تببین ست.
از قرار چون از تحلیل پورفسور آبراهامیان خوشنود نشدند و حقانیت آرزوهای خود را در سخنان او نیافتند به او حمله می کنند. این یک تحلیل بسیار واقعبینانه از وضعیت فعلی در ایران می باشد و دقیقا اگر اتفاقاتی نیفتد که شعله اعتراضات مردم را افزایش دهد اتفاق افتادن یک انقلاب بعید به نظر می رسد. .وضعیت به گذشته بر نمی گردد و اگر رژیم تلاش کند که اوضاع را به گذشته برگرداند شاید به شعله ور شدن اعتراضات بینجامد. وضعیت فعلی به درستی نشان از ناثباتی می باشد که بهرحال باید به یک سمت برود ولی برای انجام آن لزوما باید یا رژیم یا مردم مورد فوق العاده ای انجام دهند.
پرسش و پاسخ مفیدی است که پاسخ دهند تلاش داشته بدون دخالت دادن آرزوهایش، براساس رخ دادهای داخل کشور و شرایط داخل کشور نکاتی را ارائه دهد وعبور از شرایط فعلی آنهم عبوری کم هزینه را متذکر شود. در این پاسخگویی مطلبی از مطالبش پرسش برانگیز شده آنهم وقتی حرکت اخیر به نتیجه براندازی نرسید آنرا از مفهوم انقلاب به شورش برد.
اما ایشان گفت بعضی از شورش ها به سرنگونی ساختار حاکم منتهی می شوند وقتی این شورش از پایین به بالا شکل گرفت
این شورش در تعریف انقلاب می گنجد.
که در این مورد ایرادی به نظر ایشان وارد نیست.
اما در مورد نظر ایشان می توان گفت
ایشان در نظرش وقتی می آورد:
حرکت اعتراضی اخیر حول شعار زن و زندگی و آزادی بگونه ای عبور از تکلیف محوری حکومت حاکم است که باید گفت این گفته ایشان پذیرش نگرش انقلابی نزد مردم است. ایشان حتمن به این نکته توجه داشته اند،
این شعار ها پایه هر حرکت اعتراضی باشد پایه تحول انقلابی است که گاهی این اعتراض سرکوب می شود و گاهی در حرکت اعتراضی اولیه منجر به سرنگونی حکومت می شود
ما میتوانیم با هر نظری مخالف و یا موافق باشیم، ولی چیزی که باعث تاسف من شد برخورد غیر محترمانه و تمسخرآمیز با آقای آبراهامیان در این بخش شد، آنهم با پز روشنفکری. امیدوارم آقای آبراهامیان این نظرات را نبیند، هر چند ایشان ایرانی هستند و با فرهنگ ما آشنا!
باعث خوشوقتی است جناب ساسان که شما به این نکته توجه کرده اید که نباید غیر محترمانه با نظرات دیگران برخورد کرد.
کامنت های گذشته شما در ارتباط با برخی از کامنت گذاران نشانی از رعایت حرمت نداشت.
خوشبختانه گویا شما هم تغییر رویه داده اید.
نکته جالب در کامنت های پای این مقاله فرمایش جناب farhadiyan است که “……. همه میراب شده اند و هرکس بیلش را روی دوشش انداخته و از خودش می بافد یکی از این افراد همین آقای آبراهامیان……” و لابد ۱۶ -۱۵ نفر دیگری هستند که با بیل های کوچک و بزرگ اظهار نظر کرده اند!
نکته جالب دیگر اینست که جناب آبرهامیان ۸۴ -۸۳ ساله “شاهزاده رضا چلبی” ۶۳ ساله – از جوانان قدیم – را “شاهزاده جوان” مینامند که البته در مقایسه, پیامبران یهود اسحاق ۱۸۰ ساله و ابراهیم و یعقوب ۱۷۵ ساله لابد باید “شاهزاده” را جوان دانست. حساب نوح ۹۵۰ ساله هم که با کرام الکاتبین است.
من ۶۱ ساله را باش که خود را کهنسال نامیده ام؟!
نقل قول از آقای آبراهامیان :
– “آنچه که در شش ماه گذشته در ایران جریان دارد شورش است نه انقلاب” .
شعارهای مردم در سراسر ایران را یکبار دیگر مرور کنیم:
نه نون داریم؛ نه خونه؛ حجاب شده بهونه
فقر؛ ستم؛ گرونی؛ میریم تا سرنگونی
سقف؛ کتاب و گندم؛ قدرت بدست مردم
از کردستان تا جلفا ؛ قدرت بدست شورا
نان کار آزادی – اداره شورایی
نه به ستمگر؛ چه شاه باشه چه رهبر
نه سلطنت – نه رهبری؛ دموکراسی برا بری
فقط کف خیابان به دست میاد حقمون
اگر مبارزه و جنگ برای چنین خواسته هایی که سراسری است انقلاب نیست؟ پس چیست. بسیار رادیکالتر از بهمن ۵۷ است؛ اگر کمبود و مشکلات دارد این سخن دیگریست.
آرزوی قلبی ایشان دهه ۷۰ است و دوست دارد دورانی همانند دوران خاتمی برقرار باشد و اسمش را هم گذاشته است «عصر روشنگری» . او نمیداند قتلهای زنجیره ای در زمان خاتمی و شرکا صورت گرفت و خاتمی مامور تدارکات بود؟ نمیداند دولت اصلی همان دولت نظامیان و قاچاقی های سپاه ودولتهای درسایه اند مافیا های اسلحه و فساد و پولشویان. نمیداند که مردم سالهاست با شعار اصلاح طلب -اصولگرا از کل نظام عبور کرده اند ؟درهمین قیام جاری شعار دادند: گشت ارشاد بهانه است – هدف کل نظامست.
رژیمهای ارتجاعی و ایدئولوژیک از جمله ولایت جنایتکاران معمولا درصدی طرفدار آگاه و نااگاه دارند که به عنوان سیاهی لشکر از آنها استفاده میکند در نماز جمعه ها پای منابر و مساجد و نمایشهای خیابانی ( حقوق بگیران کمیته امداد امام – بنیاد شهید – سهمیه ایها و بسیجیان و ساندیس خوران و…..). خود آقای آبراهامیان میداند که اکثریت قریب به اتفاق مردم دیگر رژیم را مشروع نمیدانند.درصدهای من درآوردی ایشان از چه منبعی است ؟
ایشان انتصابات در ایران را “انتخابات” میداند و از آزادی مردم در حق انتخاب رئیس جمهور و…..صحبت میکند. هنوز نمیداند بیت رهبری و شورای نگهبان حرف اول و آخر را میزنند.
بله جای یک تشکیلات سراسری و رهبری منسجم خالیست؛ بسیاری از رهبران در تبعید و زندانند ولی با اوج گرفتن مبارزات مردم, رهبران انقلاب از میان همان مردم داخل شناخته خواهند شد .
کارگران نیشکر هفت تپه؛ سندیکای کارگران شرکت واحد و تشکل های مستقل معلمان و فرهنگیان و دانشجویان و بازنشستگان و….
گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
از این جناب پرفسور باید پرسید در زمان انقلاب اکتبر چند درصد مردم روسیه طرفدار تزار و یا دولت موقت یا هر آشغال دیگر بودند ؟ واقعا که!
انقلاب ؟…
“انقلاب» یعنی برآمد اکثریت اهالی جامعه در یک وضعیت انقلابی که بالائیها دیگر مثل گذشته نمیتوانند حکومت کنند و پائینیها هم حکومت را نمیخواهند و جامعه در یک بحران عمومی فرو رفته است. در یک کلام انقلاب برآمد مردم برای تغییر و دگرگونی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک نظام اجتماعی است .
انقلاب در یک جامعه معمولا توسط آحاد یک جامعه اعم مرد و زن و اقشار مختلف به پیروزی میرسد. انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب کبیر سوسیالیستی شوروی، انقلاب کبیر چین، انقلاب ویتنام، کوبا، نیکاراگوئه و انقلاب ایران بهمن ۵۷.انقلاباتی هستند که در اثر رشد تضادهای سیاسی و اقتصادی رخ داده و وجه مشترکهایی دارند که اعم آنها عبارت اند از ؛
یکم- ایدئولوژی
هر انقلابی دارای جهانبینی یا ایدئولوژی است و بدون چنین چشم انداز و جهانبینی امکان ندارد انقلابی شکل بگیرد ؛ باید مشخص شودکه چه حکومتی میخواهد تشکیل شود، حکومت سلطنتی، جمهوری دمکراتیک سرمایهداری و لائیک و مستقل ، جمهوری سکولار وابسته و یا جمهوری سوسیالیستی که معمولا در شعارهای آنها مطرح میشود .
شعار «زن، زندگی، آزادی» یا «مرد، میهن، آبادی» شعارهای احساساتی و بیمحتوا و پوپولیستی هستند که حتا راستترین نیروهای سرمایهداری از آن دفاع میکنند. چنین شعارهایی بیشتر به انقلابات رنگی در برخی ممالک اروپای شرق نزدیکاند تا انقلابات واقعی با شناسنامه مستقل و سیمای طبقاتی و ملی مشخص . شعارها باید بر اساس مبانی ایدئولوژی یا جهانبینی طرح گردند و بدون چنین جهانبینی اصولا انقلابی شکل نمیگیرد .
وقتی مواضع گردانندگان اعتراضات اخیر را بررسی میکنیم ، فرقه رجوی و مجاهدین، اپوزیسیون طرفدار رضا پهلوی و سلطنت را قبول ندارد و بر عکس حواریون پهلوی اپوزیسیون فرقه رجوی را قبول ندارند، بطوری که در فضای رسانهای با همدیگر به جنگ و جدل میپردازند. این جریانات هنوز پیروز نشده خط و نشان برای همدیگر میکشند و «مریم رجوی» گفته است حکومت آینده پادشاهی نیست و ر«ضا پهلوی» نیز گفته است «قصد حکومت کردن ندارد، فقط میخواهد هماهنگکننده باشد»!!
ایدئولوژی و طرح و برنامه و بدیل سیاسی از اصلیترین شرایط انقلاب است و یکی از دلایلی که اکثریت عظیم مردم همراهی با معترضان اخیر نکردهاند ، فقدان مبانی ایدئولوژی و برنامه و آلترناتیو سیاسی برای سرنگونی رژیم است. چرا که انقلاب باید وضعیت را بهتر کند، به توده مردم امید به تحول مثبت سیاسی دهد و نه اینکه ترس و بدترکردن اوضاع را نوید دهد. انقلاب باید دارای چشمانداز روشن برای آینده باشد و بر این اساس مردم را دعوت به مداخله در سرنوشت جامعه نماید.
دوم- رهبری انقلاب.
کسب قدرت سیاسی مسئله اصلی هر انقلاب است. هر انقلابی باید رهبری داشته باشد که اکثریت اهالی جامعه تحت پرچم او گرد آید و متشکل شود تا کشور به هرج و مرج گرفتار نگردد. مردم رهبرانی میخواهند در میان خودشان و از جنس خودشان باشند ، نه وابسته به بیگانه . مردم رهبری میخواهند که دارای سابقه مبارزه سیاسی و مردمی و ملی باشد، ساده زیست و با صداقت و آگاه به مسائل روز و …. باشد، تا بتواند مورد مقبولیت آحاد جامعه قرار گیرد .
سوم- از نظر اجتماعی .
وقتی انقلابی پیروز میشود که تمام اقشار آن جامعه اعم از مرد، زن، پیر و جوان، کسبه، کارگر، کارمند و …. حضور فعال داشته باشند با تعدادی دهه هشتادی یا نودی نمیشود انقلاب کرد. باید همه اقشار جامعه با انسجام اجتماعی و یکپارچگی اجتماعی به میدان بیایند تا انقلاب شکل بگیرد .
چهارم- از نظر سیاسی .
یکی از شرایط انقلاب وضعیت سیاسی یک کشور در زمان انقلاب است؛ تغییر دولتها به صورت گسترده به صورتی که معمولا عمر دولتها به چند ماه طول نمیکشد، به صورت مثال در زمان شاه دولتهای «ازهاری»، «آموزگار» یا «بختیار» با هر ترفندی نتوانستند رژیم شاهنشاهی را نجات بدهند و معمولا در زمان وقوع انقلاب سرمداران از کشور متواری میشوند و کشور از کنترل آنها خارج میشود در حالیکه ایران در چنین وضعیتی قرار ندارد . تشابهسازی شرایط ۵٧ با شورش بدون چشمانداز کنونی و از «انقلاب نوین فمینیستی» سخن گفتن، یک طنز سیاسی است، عدم درک درست از وضعیت موجود و بدفهمی از مقوله انقلاب است .
در انقلاب بهمن که جمعیت کشور در آن زمان ٣۴ میلیون نفر بود، نزدیک به ١٣ میلیون نفر در طول یکسال به خیابانها آمدند، که عظیمترین انقلاب قرن به لحاظ وسعت وکثرت تودهای نام گرفت.
در اعتراضات اخیر، که دوازده هفته ادامه داشته است، حداکثر ۴٠ هزار نفر روزانه در سراسر ایران شرکت داشتند و این رقم به نسبت یک جمعیت ٨۵ میلیون نفری که درآن هیچ اعتصاب عمومی و سراسری جدی که رژیم را فلج کند، روی نداده، بسیار ناچیز است.
متاسفانه این اعتراضات، که در آغاز خوب شروع شده بود، ولی در اثر نفوذ نیروهای مرموز و ناصالح در بین مردم و رسانههای ارتجاعی برون مرزی، به انحراف رفت و به بن بست رسید. هر اعتراض و جنبشی که فاقد برنامه و هدف و سازمان و تشکیلات مترقی باشد، شکستاش اجتنابناپذیر است؛ همانطور که در سال ٨٨، دی ٩۶ و آبان ٩٨ رخ داده است.
امید کاذب به مردم دادن و با هیاهو و هوچیگری و کسب اطلاعات نادرست از شبکههای تلویزیونی بودار برونمرزی، نظیر «ایران اینترناشنال»، «منوتو»، «بی بی سی» و… نمیتوان انقلاب کرد یا به نتیجه مثبتی رسید . متاسفانه بسیاری از این جوانان فاقد مطالعه و شناخت صحیح از شرایط کنونیاند و در توهمات خود غرقاند . رژیم با چنین اعتراضاتی سرنگون نمیشود، حتا اگر به زعم عدهای چنین چیزی رخ دهد، از آنجا که این اعتراضات فاقد یک رهبری دانا و کارکشته و مدبر است، جامعه دچار هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزیه میشود. در یک کلام وضعیت ما بهتر از لیبی و عراق و سوریه نخواهد شد.
قیاس رژیم کنونی با رژیم شاه و انقلاب بهمن بسیاری را دچار اشتباه کرده است. در حال حاضر رژیم جمهوری اسلامی از نظر نظامی در سطح بالایی قرار دارد، بطوری که قدرتهای بزرگ جهان به اقرار خودشان به فکر جنگ با ایران نیافتاده و به پیشرفتهای نظامی ایران از جمله پهبادی و دیگر سلاحهای نظامی اقرار نموده و ضربههای متعددی چه به صورت رسمی و غیررسمی توسط ارتش و سپاه و گروههای مشابه خوردند که از پاسخ دادن عاجز ماندهاند.
یک نیروی سیاسی، که مدعی رهبری جنبش است، نمیتواند با ذهنیگری و ندیدن توان و ظرفیت رژیم چه در رابطه با پایگاه اجتماعی، نیروی نظامی، قدرت بسیج و…. از سرنگونی نظام توسط تظاهرات اعتراضی و پراکنده و بدون دورنما و تشکل و بدون به میدان آوردن نود درصد خاموش جامعه سخن گوید . رژیم اگر حتی بیست درصد جامعه را با خود داشته باشد، از پس سه درصد ناراضیان جامعه در خیابانها، که فاقد تشکل وآ گاهی و چشم انداز روشن هستند، برمیآید و سرنگون نخواهد شد. برای سرنگونی رژیم باید تشکیلات داشت، مردم را متشکل کرد و سرانجام برای استقرار یک حکومت نوین و مردمی، خود را آماده نبرد نهایی با نظام سرمایهداری حاکم کرد و نه فقط با رژیم آخوندی . باید از درگیریهای زودرس، شعارهای هیجانی و ذهنی، که دلخوشکننده نیروهای خورده بورژا و آنارشیست است، پرهیز نمود و با طرح مطالبات سیاسی و اقتصادی صحیح منطبق با شرایط اجتماعی کنونی گام به گام توده میلیونی مردم را به میدان کشاند و سازمان داد. این راهی است طولانی، اما جز این راهی برای کسب قدرت سیاسی و پیروزی متصور نیست. “
انقلابی که شما میخواهید خیلی شیک،شسته رفته و کلاسیک است.ممنون از تدریسی که انجام دادید.ولی جوانان بی آینده و خسته از مشاهده این همه ظلم و تبعیض در خیابان آنچه را که میتوانند انجام میدهند و تاکنون هم بسیار موفق عمل کرده اند.اگر شما بلدید کار بهتری انجام دهید این گوی و این میدان.
بقول برنارد شاو”کسانی که کاری را بلدند آن را انجام می دهند در غیر اینصورت آن را تدریس خواهند کرد”!
فقط اشاره کنم که در ۴۰ روز اول بیش از ۶۰ هزار نفر فقط دستگیر شدند شما آمار ۴۰ هزارتان غلط است لطفا همانطور که اطلاعات زیادی از درون حکومت دارید یک سری به زندانها بزنید آمار بگیرید که فقط ۲۲ هزار نفر بقولی عفو شده اند تحلیل شما برای رژیم اگر چه دلگرم کننده است اما خودفریبی است . مواردی هم که ذکر کردید هیچ ربطی به انقلاب ندارد باید این باید آن بدرد خمینی می خورد .
نکاتی درستی را عنوان کردید ولی یک انقلاب به سازمان و رهبری ای انقلابی احتیاج دارد که بتواند مردم را با هدف متشکل کند ، در غیر اینصورت مانند سال۵۷ یا به انحراف کشیده میشود و یا در حالتی نا مشخص و تقریبا ساکن خواهد ماند و میتواند به چند قطبی ای که استاد اشاره کرده اند کشانده شود ،مگر نیرویی قوی تر معادلات را بهم زند ” نیروی خارجی” و آنوقت هم سرنوشت آنرا خارجیان برای مدتی تعیین خواهند کرد ،و آن باز هم به پتانسیل و تشکل و رهبری باز میکردیم.
چند نکته درباره جناب آبراهامیان
١. برخلاف تبلیغات وسیعى که درباره این جناب میشود ولى ایشان تاریخ نگارى را بر مبناى خواسته و امیال خویش بیان میکند و مینویسد. ایشان تنها به مدارکى در نوشته ها و سخنرانى خویش تکیه میکند که در تائید نظرات او باشد و دیگر مدارک موجود و معتبر را کلا نادیده میگیرد حتى اگر این مدارک از گردونه محرنامه بودن وزارت خارجه امریکا و انگلیس خارج شده باشد (مثلا مدارک مربوط به کودتا ٢٨ مرداد و عملکرد حزب توده) و این روش نشان میدهد که بر خلاف هو و جنجال؟ ایشان غرابتى با تاریخ نگارى علمى و معتبر ندارد
٢. بخاطر نزدیکى فکرى ایشان با حزب توده، وارونه جلو دادن وقایعى که لاپوشانى عملکرد حزب توده را دربر دارد از عملکردهاى ایشان هست.البته باید در نظر گرفت که تمایلاتى فکرى کنونى ایشان بیشتر به راه توده و سایت پیک نت هست تا حزب توده
٣. کسانى که در سال ۵٧ در ایران بودند بخوبى بیاد دارند که در بحبوبه هیجانات و احساسات قوى در جامعه که باعث شده بود هر کسى که حتى نمیدانست دولت یعنى چه بیکبار سیاسى !! شده بود و طرفداران شاه از ترس حرفى نمیزدند و کارى نمیکردند ولى در ۶ بهمن ۵٧ یعنى تقریبا دو هفته قبل از سرنگونى سلطنت بعنوان دفاع از قانون اساسى تظاهرات. بر پا کردند و حال این جناب ادعا میکند که ٢٠٪ مردم ایران مشروعیت رژیم جمهورى اسلامى را قبول دارند و انقلابى در کار نخواهد بود و مخالفت هاى مردم بخصوص جوانان با رژیم تنها “شورش” هستند. بیش از ٢٠٪ مردم ایران که در دور افتاده ترین نقاط زندگى میکنند حتى نمیدانند که مثلا رئیسى رئیس جمهور رژیم هست
۴. از کسى که افکار میشل فوکو را قبول دارد و انها را مبناى تفسیر خود از جامعه ایران میکند، قاعدتن نباید انتظار داشت که تفسیرى مغشوش که بنفع رژیم جمهورى اسلامى هست را ارائه ندهد.
۵. مشگل کار نه تفسیرى دلبخواهى و مغشوش ابراهامیان که رجوع به انها و تبلیغ و ترویج آنها هست
احتمالاً ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه در ایران هنوز به مشروعیت دینی باور دارند، اما ۸۰ درصد دیگر جامعه هم گر چه به گفتمان روشنگری و روشنفکری باور دارند، ولی در انتظار این هستند که اتفاق غیر منتظره ای رخ بدهد و آن اتفاق غیر منتظره ظهور امام زمان است. البته اگر اسرائیل که آن هم از نوع دینی است به ایران حمله نکند و جلوی ظهور امام زمان را نگیرد. گفتمان روشنگری و روشنفکری دربین همان ۸۰ درصد هم چیزی در سطح ظهور امام زمان است. بیشتر روشنفکران ایرانی در ایران از نوع روشنفکر دینی هستند. دین هم هیچ ربطی با روشنفکری ندارد.
خلاصه مطلب در سوال آخری و جوابش نهفته است.
یک گزینه ی محتمل ولی دخالت خارجی هم وزن مهمی در اتفاقات آینده دارد را نباید کم اثر دانست.
آقای آبراهامیان مورخ است مورخ مورد علاقه من و شخص بسیار محترمیست اما بهتر است که ایشان همان مورخ باقی بماند.مورخ معمولا سالها بعد از وقوع رویداد درباره علل و تاثیرات آن کند و کاو میکند و به نتایجی میرسد.اما سابقه فعالیت سیاسی ایشان(تا آنجا که من میدانم)به فعالیت در کنفدراسیون دانشجویی محدود میشود و سالهای بسیاری است که نه تنها ایران را ندیده بلکه با جزئیات وتحولات این دیگ جوشان جامعه ایران آشنا نیست.
آنچه در ایران رخ داد و هنوز نمیتوان نام انقلاب بر آن نهادچرا که انقلاب هم پس از اینکه بوقوع پیوست،اسمش میشود انقلاب!،اما به جرآت میتوان آن را نمایش خیره کننده ای از یک انقلاب اجتماعی دانست که حداقل از ۲۵ سال قبل شروع شده و با کسب تجارب و هزینه های هنگفت هر روز عمق بیشتری می یابد.این انقلاب اجتماعی بر پایه نفی دین سالاری،استبداد فردی،تبعیض های اجتماعی،طبقاتی و بویژه جنسیتی استوار است.
آنچه مورخ محترم با تکرار مشروعیت ۱۵-۲۰درصدی نظام ذکر میکنند(البته نمیدانم این درصدها را چطور کشف کرده اند،شاید مثلا از تعداد آرای رئیسی!)ولی بهرحال باید اذعان کرد حد اقل ۵-۱۰درصد کمابیش از نظام دفاع میکنند که غالبا یا افراد مذهبی دارای خرده فرهنگی مشابه مسئولین و یا افراد فرصت طلب و مرفه و کسانیکه در بیم سرنوشت خود پس از رفتن ای نظام هستند.
طبعا از ذکر درصدهای بالا منظورم این نیست که که آن ۹۰ درصد باقی همه بر ضد نظام هستند.خیر درصد بالایی از آنها دنبال خوردن نون و ماستشون هستند! اما نظام در حال حاضر اغلب نقش هایی را که بین خود و مردم داشت از دست داده است از اصلاح طلبان بگیر تا هنرمندان و ورزشکاران و اشخاص مشهور بینابینی که دیگر نمیتوانند روی کارهای نظام ماله بکشند.نظام در حال حاضر حتی به نمایندگان مجلس دست ساز خود هم اعتمادچندانی ندارد و تصمیمات مهم توسط رهبر و سران سه قوه و حتی گاهی بدون آگاهیی همان نمایندگان انجام میشود.این اگر آغاز پایان نیست پس چیست؟
میرابهای قدیم وقتی از سرچشمه آب را باز می کردند تا به باغها و مزارع برسند افراد زیادی جلوی آب را به سمت خود باز می کردند حالا توی این انقلاب که اساسا با تمام انقلابهای دنیا هم گفتمان و هم خوانش و اتفاقا هم در عمل اجتماعی متفاوت است همه میراب شده اند و هرکس بیلش را روی دوشش انداخته و از خودش می بافد یکی از این افراد همین آقای آبراهامیان تاریخ نویس است موضوع انقلاب و ضد انقلاب صرفا به مقدار مشروعیت مربوط نیست لنین یکی از هنرمندان و متخصصین انقلاب است من از دریافتهائی که از او دارم به ما می گوید پیروزی هر انقلاب و ضد انقلاب به قدرت بسیج نیرزوهای خودی ست یعنی تا زمانی که جمهوری اسلامی دارای قدرت بسیج نیروهای ضد انقلابی خودش است توازن نیروها نیاز به نسبتهای بیشتری از بسیج نیروهای انقلابی و اتفاقا شاه هواداران حتی از خمینی بیشتر داشت ولی خمینی با تشکیلات مساجد و حوزه هایش قدرت بسیج داشت اما شاه نیروهایش همه دنبال معامله با امریکا بودند یک عده با سالیوان مذاکره می کردند عده ای با هویزر و عده ای هم با استاد ابراهیم یزدی و مامور سیا در پاریس و خمینی نه تنها خودش مستقیم وارد مذاکره شده بود بلکه طباطبائی قطبزاده و یزدی و بنی صدر هم با دولتهای انکلیس فرانسه آلمان و اروپا و امریکا با یک دیپلماسی فعال و دروغگوئی قدرت بسیج شاه را ناکارآمد کرده بود الان هم ما شاهد هستیم که رضا پهلوی چند نفر را دور خودش جمع کرده و دنبال انقلاب در بین رئیس جمهور هاست و لطمات شدیدی به انقلاب واقعی در داخل زده است از دیگر مسائلی که در انقلاب موثر است و ربطی به نیرو ندارد قدرت ایدئولوژیک یک انقلاب است آیا این انقلاب توانائی روبرو شدن با گفتمان و ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی را دارد تا نیروهایش با ایمان بدون افت روحیه مبارزه کنند ؟ این پاسخ هم می بینید که نه تنها مردم ایران که تمام دنیا کلاه از سر برداشته اند و حرفی برای گفتگو ندارند گفتمان این انقلاب چنان قدرتمند است که تمام مرتجعین از وحشت به خود می لرزند از اینروست که حتی سلطنت طلبان علیرغم اینکه بارها تلاش کردند تا شعار انقلاب را تغییر دهند نتوانسته و مجبور شده اند با قبول این شعار و اسم رمز این انقلاب یک منشور ضد انقلابی را تلاش دارند به جامعه بقبولانند و این مبارزه است که این انقلاب باید در چند جبهه ادامه دهد و این در حالی ست که رسانه های قدرتمند و با میلیاردها دلار هزینه پرداخت دستمزد به چماقداران حزب اللهی در داخل و شاه اللهی در خارج بجنگد و این در حالی ست که رهبران این انقلاب یک تشکل حزبی نیستند پلیت بورو ی آنها امکان نشست های علنی ندارد هیات های اجرائی اش هنوز به اندیشه های انقلاب مسلط نیستند بسیاری از مبارزان عملی اش در زندان هستند میلیاردها دلار ندارد رسانه های آنچنانی ندارد حتی انتظار می رفت که احزاب چپ بتوانند با قدرت بیشتری وارد شوند گرایشات عقب مانده و سنتی این چپ هم مزید بر علت شده است نه تنها در عرصه ی عملی بلکه در هرصه ی ایدئولوژی هم ناتوان هستند حتی برخی چنان دچار بی پرنسیپی و توهم هستند که تا ۴۰ روز گیج و منگ دنبال این بودند که ببینند چه جریانی این انقلاب را راه انداخته تا ممتوجه شدند که این صف مستقل خود طبقه ی کارگر یعنی سازمان اجتماعی کار است حتی برخی پس از اعلام منشور گفتند مردم کف خیابان که در حال انقلاب هستند رفرمیست هستند فرقه گرائی چنان نفوذ کرده که آنها را به صف ضد انقلاب کشانده و خیلی فوری باید انتظار انشعابات مختلف را باشیم سیاستهای سنتی مانند تارغ نویسهای سنتی هم در این انقلاب به چالش کشیده شده است این فقط طرف چپ نیست که هاج و واج است صفوف تفرقه ی راستها و جمهوریخواهان را ببنید نخست وزیر شورای گذار استعفا می کنند تعدادی از احزابشان بلوکهای جدید تشکیل می دهند و … خلاصه این یک انقلاب واقعی ست که نه تنها در خیابان که در گوچکترین محافل هم رسوخ کرده و هر کس دنبال یافتن جبهه ی خودش است زیرا سیاستمدارهای سنتی هم همچنان دنبال همان ایده هائی هستند که قرار است دنیا را در رویاهایشان مثل رویاها بسازند و قرن بیستم را به قرن ۲۱ بفروشند و چنان آشفته بازاریست که حتی سلطنت طلبها افتخارات کوروشی ۲۵۰۰ سال پیش را قرار است به فردای انقلاب بفروشند از اینرو اگر آبراهامیان هم روند ایده هایش با این انقلاب در تناقض افتد جای تعجبی نیست زیرا تمام دانش قرن بیستمی جز توهمات عقب مانده و واپسگرا تر از حتی قرن ۱۹ بیشتر نبوده است
حتی با اعتراف به اینکه پشتیبانی از نظام به ۱۵ تا ۲۰ درصد آنهم توسط پشتیبانی اقشار عقب مانده کاهش یافته، ایشان نظام را دارای مشروعیت می نامد و راه حل فرار از بحران پیشنهاد می کند. گویا ۸۰ تا ۸۵ درصد پیشرو در مقابل ۱۵ تا ۲۰ درصد ناآگاه ارزشی ندارد و به هر وسیله ای قرار نیست ایشان دست از حمایت از جمهوری اسلامی بردارند.
برخلاف نظر ایشان این اعتراضات اصلا” جنبه شورش نداشت و بسیار هوشمندانه و طبیعی پیش رفته است، نسل جدید شعور پرهیز از سوریه ای کردن ایران توسط سپاه و روسیه را دارد.
آقای ابراهامیان قادر نیست عینک قرن ۱۹ خود را بردارد و همه دنیا حتی در قرن بیست و یکم باید با قالب های استالینیستی ایشان محک زده شوند.
جناب ابراهامیان!
دست از بازی با یکصد سال گذشته را بردارید و به نظام جنایتکار، مرتجع، بچه کش و ایران نابود کن راه حل فرار از مشکلات ندهید، کافی است.
خانم یا اقای محترم
مشروعیت در علم سیاست به معنای حقانیت نیست.
شما اگر اندکی در متون آموزشی مربوط به علوم سیاسی جستجو کنید ، با معنای مشروعیت در علم سیاست بهتر آشنا خواهید شد.
برخورد از بالای شما لطفی ندارد، منطقی بود بجای نصیحت نظرتان را می نوشتید.
حقانیت موضوعی کیفی و مشروعیت مقداری کمی است، یک آزادیخواه در مقابل یکصد دیکتاتور حقانیت دارد ولی یک ۴۹% در مقابل یک ۵۱% مشروعیت ندارد.
آقای ابراهامیان در راستای تداوم حمایت همه عمری اش از جمهوری اسلامی ۱۵-۲۰% ناآگاه و عقب مانده را به ۸۰-۸۵% آگاه و پیشرو مشروعیت می دهد.
شما بفرمایید فرق این دیدگاه با روحانیت مرتجع و جنایتکار چیست؟
خانم یا آقای نسیم خیلی متاسفم که نوشته من چنین احساسی را در شما ایجاد کرده است که بنده از بالا برخورد می کنم.اگر بیانم نارسا بوده است از شما پوزش می خواهم.
در فلسفه سیاست نظریات گوناگونی در مورد مشروعیت سیاسی وجود دارد.تعاریف مختلف است.
از این جهت عرض کرده بودم که اگر جستجو کنید با معنای مشروعیت سیاسی بیشتر آشنا خواهید شد.چون می بینیم که هر نظریه ای یک تعریف دارد از مشروعیت سیاسی.
مثلا یکی از نظریه ها می گوید مشروعیت یعنی اقتدار.
یعنی حکومتی که هنوز می تواند از خود دفاع کند.
یعنی مشروعیت لزوما به معنی خوب بودن نیست.
بحث ارزشی نیست.
شما نوشته اید که اقای آبراهامیان در تمام عمر از جمهوری اسلامی دفاع کرده است.
بنده وکیل مدافع آقای آبراهامیان نیستم.اما همین چند روز پیش در همین سایت اخبار روز بیانیه ای منتشر شده بود که آقای آبراهامیان هم امضا کرده بود.
بیانیه با این جمله شروع می شد:
ما ایرانیان آزادیخواه و مستقل، دارای اندیشه های گوناگون، خواهان پایان بخشیدن به رژیم جمهوری اسلامی و مخالف هر گونه رژیم استبدادی می باشیم.
https://www.akhbar-rooz.com/196603/1401/12/22/
این جناب آبراهامیان هنوز فعالیت های حزب توده را “خدمات” مینامد، پس از ایشان نه تنها انتظار دیگر نیست، تا چند سال دیگر کسی در جنبش جوانان ایران نامی از او نخواهد دید.
آمار ۲۰درصدی جمعیتی از مردم ایران که هنوز برای جمهوری اسلامی مشروعیت قائل هستند بر چه اساس عنوان شد؟ آیا عطف به انتخابات با توجه به شناختی که از این موضوع طی چهل و اندی سال در ایران داریم می تواند پشتوانه معتنابهی به شمار آید؟