
« کار همه شهره و کار هیچکس نیست»فالبین رمان «ساعت شوم» اثر گابریل گارسیا مارکز
«ساعت شوم» یکی از اولین رمانهای گابریل گارسیا مارکز و کمتر معروف اوست. ایده اصلی آن از حادثهای که در نزدیکی محل زندگی دوران بچگی مارکز اتفاق افتاده بود، گرفته شد. و اما ماجرا: در یک شهر کوچک بی نام و نشان آرامش ساختگی حاکم بود. شهردار و مقامات اصلی شهر نهایت استفاده را از سکوت مرگبار شهر برده و به پر کردن جیبهای خود مشغول بودند. این ارامش با هجونامههای مرموزی که مخفیانه به دیوار چسبانده میشدند، به هم خورد. در هجونامهها (پوسترها) رازهای ناخوشایندی در باره ساکنین شهر افشا میشدند. شهردار بر اثر فشار کشیش محل ونمایندگان طبقه حافظان « نظم اخلاقی»-طبقه متوسط- مجبور به اعلام حکومت نظامی و عدم رفت و آمد شبانه میشود. در نتیجه «موهبت حکومت نظامی» مخالفین سیاسی امکان پخش شبانه اعلامیههای سیاسی خود را مییابند؛ مباحث سیاسی از سر گرفته میشوند و آرامش قبلی شهر نیز به هم میخورد. در نهایت، پس از مدتها، پلیس مردی را با اعلامیهای دستگیر میکند که ربطی به هجونامهها نداشت. مرد اصرار بر بیگناهی خود مینماید، اما به دست پلیس کشته میشود. پلیس و شهردار میدانند که مخالفتهای سیاسی بعدی ربطی به هجونامهها ندارند، اما اعلام مینمایند که عامل هجونامهها به سزای اعمال خود رسیده است . هجونامهها ادامه مییابند و هیچ ردی از هجونامهنویس پیدا نمیشود. در جایی از داستان، فالبین سیرک میگوید «کار همه شهره و کار هیچکس نیست». پس از آن ساعت شوم آغاز میشود. شهردار دندانپزشک شهر که از او دل خوشی نداشت، را به قتل میرساند. در نهایت کشیش شهر نیز قربانی این ماجرا میگردد…
آیا هجونامهها عامل قتل این افراد و خشونت متعاقب آن بودند؟
۱
بنا بر گفته زندهیاد مختاری، ۵۰٪ شعارهای انقلاب ضد شاه و رژیم شاه بودند. از میان ۴۰۰ شعار:
۲۸۰ شعار ضد شخص شاه، ۳۰ شعار ضد فرح، ۲۶ شعار برعلیه رضاشاه، ۱۲ شعار ضد ولیعهد، ۵ شعار بر علیه خاندان پهلوی، ۴ شعار ضد اشرف پهلوی و ۴۰ شعار برعلیه رژیم سلطنتی بود. تعداد قابل توجهی فقط فحش بودند.مسلما مؤلف آنها احزاب، سازمانهای سیاسی و یا رهبران روحانی نبودند.
مختاری از میان ۸۰۰ شعار مورد بررسی خود، ۲۸۰ (۳۵٪ ) را جزء شعارهای عامیانه قرار میدهد. شعارهایی چون « امروز هوا ابریه مردن شاه حتمیه» و یا شعارهای شوخی را باید از شعارهای لمپنی جدا کرد. متأسفانه مختاری در تجزیه و تحلیل خود آماری در مورد تعداد شعارهای لمپنی ارائه نداده است.
در برخورد با شعارهای رکیک که در محدوده شعارهای هجوامیز قرار نمیگیرند، دو روش را میتوان تشخیص داد. بنا به گفته مختاری «شاید تفکیک کامل شعارهای عامیانه از شعارهای لمپنی و…. دشوار باشد، زیرا آنچه نشانه ذوق عامه در ساختن شعار است، غالباً به صورت هزلیات و شوخیهای امیخته به ناسزا تجلی کرده است. به طوری که از یک سو با جدیترین مفاهیم و حرکتها و مسائل انقلابی با شوخی برخورد شده است. و از سوی دیگر هزلامیزترین مفاهیم را نیز با عوامل و مسائل حاد احتماعی و انقلابی پیوند دادهاند.»(مختاری، بررسی شعارهای دوران قیام).
در مقابل، این نکتهایست که خانم قهرمانی، در مقاله « پاییدن شهبانو تا زایاندن شاه» با آن موافقت ندارد. مثلاً این شعار:
نون و پنیر و پسته خمینی پاریس نشسته
شاه چرا میترسی خمینی کارت نداره
سربه سرت میذاره تاج تو را بر میداره
روسری سرت میذاره.
و شعارهای مشابه را به دلیل بند آخر محکوم نمود.
قطعاً بسیاری از شعارهای عامیانه ۴۰ سال پیش جنسیتی بودند و این قلم کاملاً با این گفته ایشان که چادر و روسری «بازنماییکننده ترس و بزدلی یک مرد بوده و افتخار و مردانگی را از او سلب کرده و به جایگاه زنانه ساقطش میکند.» موافقت دارد. فقط مورد اختلاف دو چیز است. اول، نگاه به گذشته از زاویه امروز و در نظر نگرفتن شرایطی که از یک شعار استفاده شده است. دوم، درک ما از شعارها. لازم است به این دو جداگانه توجه شود.
قوانین اهانت به افراد، در طول تاریخ تمام کشورها، ناشی از حق الهی پادشاهان بوده است. تا قبل از دوران انقلابات و شکلگیری جمهوریهای جدید، شاهان نماد سلطه الهی در زمین بودند. بنابراین اهانت به شاه، به منزله کفرگویی و نقض قوانین الهی محسوب میشد. در برخی از کشورهای شبیه ایران، مانند مصر،حتی پس از اعلام جمهوری ، رئیس جمهور از همان اجر و قرب شاهان قبلی برخوردار گشت و اهانت به او مانند شاه جرم شناخته میشود. در ایران، اهانت به شاهان سابقه طولانی دارد و کافیست به اشعار هجوامیز قدیمی مراجعه کرد، اما این پدیده مختص ایران نیست و بویژه در کشورهای باستانی ریشه قوی دارد. یکی از حقوقدانان مصری، حمدی الاسیوطی، در کتاب »اهانت به رئیس جمهور» عنوان میکند که سابقه اهانت به شاهان به زمان فرعون برمیگردد و درست در مواقعی که دولت و نهادهای آن ضعیفتر هستند، موارد تعقیب علیه بدنامی افزایش مییابد. به عبارتی، وسعت شعارهای «مرگ بر….» یکی از اولین نمادهای پایههای لرزان حکومتهای دیکتاتوری از نوع رژیمهای حاکم در ایران میباشد.
بنا بر نوشته ی ویکیپدیای فارسی هجو «نثری است که ضد مدح باشد و برای مقاصد شخصی به کار رود. لحنی گزنده، صریح و گاه توهینامیز دارد:…هجویه یا هجونامه نیز شعر یا نثری است که بر پایه هجو و دشنام کسی باشد»، با این حال، باید بین هجو و فحشهای رکیک که گاه در شکلی بسیار وقیح ابراز میشوند تفاوت قائل شد.
۲
متأسفانه برخی از شعارهای لمپنی ضد شاه، تأکید بر روابط خانوادگی « مشروع-نامشروع» داشتند. در این شعارها از جمله کلماتی چون «حرامزاده»، «زنازاده»، «ولدهزنا» و امثالهم استفاده شده بود. این شعارها در تظاهراتها شنیده نمیشدند، ولی در اماکنی که معمولاً فحش زیاد نوشته میشود، توالتهای عمومی، و گاه در دیوارنویسیها دیده میشدند. اما قضاوت در مورد یک حادثه تاریخی باید در متن زمانی آن حادثه صورت گیرد و نه امروز.
طبعا، در جامعهای که حقوق برابر همه افراد، از جمله کودکان خارج از ازدواج، تأمین شده ، استفاده از چنین کلمات نامناسبی تقریباً منسوخ گشته است. ولی باید به خاطر داشت که رابطه خارج از ازدواج در زمان شاه عملی قبیح و غیرقانونی محسوب میگشت، و البته امروز طبعات مرگاور دارد.شعارهای عامیانه، همه برگرفته از فرهنگ و قوانین موجود در جامعه هستند. در زمان طغیان، مردم عادی نوک تیز قوانینی که طی سالها بر علیهشان از آنها استفاده شده است را متوجه صاحبان قدرت میکنند. درست به همین خاطر است که مارکس میگوید انسانها سازندگان تاریخ خود هستند اما نه به دلخواه خود، زیرا «اداب و سنن تمام نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار میاورد.»و این امر، همانقدر دیروز شامل حال همه میشد که امروز میشود.
در کمال تاسف حتی امروز نیز در بسیاری از کشورها، کودکان خارج از ازدواج ، همچنان مرتبه کمتری نسبت به سایر کودکان دارند. چهل سال پیش این موضوع در اکثر کشورها امری عادی محسوب میشد. حتی در کشورهای اسکاندیناوی عدم برابری این کودکان در قانون منظور شده بود. هر چند بسیاری از موانع اصلی قانونی پس از جنگ دوم جهانی برداشته شدند، اما نابرابری هنوز وجود داشت. در سوئد، سال ۱۹۷۰ حق ارث به فرزندان خارج از ازدواج داده شد. در نروژ آخرین موانع در سال ۱۹۸۱ برداشته شدند.در سوئد تا سال ۱۹۷۹ همجنسگرایی یک اختلال روانی محسوب میشد. بنابراین، برخی از شعارهای مستهجن انقلاب ایران، در آن زمان در اروپائیان نیز به اندازه امروز واکنش منفی ایجاد نمیکرد. البته این به معنی آن نیست که در آن زمان این شعارها درست بودند، بلکه عادیتر محسوب میشدند.
همچنین قضاوت در مورد برخی از شعارها بدون در نظر گرفتن پروسه شکلگیری آن میتواند به نتایج نادرستی منتهی شود. خانم قهرمانی شعار «دست نزن، النگوهایت میشکنه» را نمونه« تقلیل جایگاه جنسیتی زنانه » تلقی میکند. که البته درست است اما در مواردی موضوع پیچیدهتر از آن بود.
تا جایی که ذهن دارنده این قلم یاری میدهد، این شعاری بود که پس از انقلاب مد شد و اصل آن یا شکل رایجتر آن چنین بود: «سوسولها دست نزنید، النگوهاتون میشکنه». به عبارتی این شعار تحقیرامیز متوجه مردان و زنان بود. در اوایل انقلاب، جمهوری اسلامی در غیاب نیروهای سرکوبگر انتظامی، برای مقابله با نیروهای دگراندیش دست به تشکیل گروههای فشار زد. زهرا خانم یعقوبی یا زهرا فالانژ فقط یکی از آنها بود. تظاهرات چپگرایان به صورت مختلط بود و خانمها بدون حجاب شرکت میکردند. این تظاهرات تقریبا همیشه از سوی چماقداران مورد حمله قرار میگرفتند. با وجود تعیین محافظین برای حفاظت از تظاهرکنندگان، گاهی عدهای از چماقداران موفق به زخمیکردن برخی از شرکتکنندگان میگشتند. در بسیاری از تظاهرات صف خانمها در انتها یا میانه تظاهرات قرار داشت. چماقداران بیشتر این قسمتها را مورد حمله قرار میدادند. یکی از راههای جلوگیری از حمله چماقداران این بود که عدهای تلاش میکردند چماقداران را به جهتی به دور از صف تظاهرکنندگان هدایت کنند و یا اینکه آنها را پی نخود سیاه بفرستند. گروههای فشار قبل از حمله، با شعارهای تهیجی «مرگ بر…» خود را آماده «نبرد» میساختند. معمولا، چپگرایان در موقع دیدن نیروهای چماقدار با زدن دست و فریاد اتحاد، اتحاد سعی در بالا بردن روحیه شرکتکنندگان داشتند. در مقابل، چماقداران با دادن شعارهایی چون «سوسولها دست نزنید، النگوهاتون میشکنه» به تمسخر تظاهرکنندگان میپرداختند. در مواردی عزم جزم و هوشیاری تظاهرکنندگان ، محافظین و وسعت تظاهرات، مانع حمله چماقداران میشد، اما در مواردی نیز چماقداران به علل مختلف موفق میشدند عدهای را زخمی نمایند. در هر حال، این شعار چماقداران بود وپس از انقلاب برای مقابله با چپگرایان بوجود امد. نتیجه انکه، بدون در نظر گرفتن شرایط شکلگیری شعارها، قضاوت کمی ناعادلانه خواهد بود. متأسفانه در کتابهایی که شعارهای قبل و بعد از سرنگونی نظام سلطنتی بدون ذکر تاریخ جمعآوری شدهاند، شعارهای مخالفین شاه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، در قبل از انقلاب با شعارهای بعد از بهمن ۱۳۵۷ که راه طرفداران و مخالفین جمهوری اسلامی جدا گشت، مخلوط شده است. مثلا، در کتاب آقای پناهی بیش از نیمی از شعارها، مربوط به بعد از انقلاب و بسیاری از آنها شعارهای ارگانهای دولتی بودند.
۳
برخی از انقلابیون دیروز، که به مخالفین مشارکت در انقلاب بهمن بدل گشتهاند، جنبش رفرمیستی سبز را نمونه عالی و متمدنانه برخورد با حکومتمداران تلقی میکنند. لازم به تذکر است که بدون توجه به بحث حاضر، از سوی همه نیروهای سیاسی، جنبش سبز یکی از جنبشهای مهم مردم ایران برای احقاق حقوق از دست رفته خود محسوب میشود. سیسال پس از سرنگونی نظام سلطنتی، و با توجه به اهداف این جنبش طبعا شعارهای جنبش بسیار متفاوت از شعارهای انقلاب بود. باید به خاطر داشت که رهبران و فعالین این جنبش نیز از رهبران بلندپایه جمهوری اسلامی بودند. اما ایا شباهتهایی بین این دو دیده میشود؟
اگر مبنا بر اساس تحلیل مختاری ازشعارهای انقلاب بهمن و نیز شعارهای جنبش سبز، مندرج در ویکیپدیای فارسی، قرار داده شود، آنگاه میتوان ضمن کشف تفاوتها، نکات اشترک فراوانی نیز یافت. از جمله:
انقلاب بهمن: شعارهای ضد شخص شاه ۳۵٪ ، طرفداری از خمینی ۲۰٪
جنبش سبز: شعارهای ضد احمدینژاد ۳۴٪، طرفداری از موسوی ۱۹٪
باید در نظر داشت که در جنبش سبز فقط چند شعار بر علیه خامنهای، و یا طرفداری از کروبی یا هاشمی داده شد. آیا خشونت کلامی پس از سی سال حذف شد؟ با توجه به اولین تجربه جمهوری اسلامی در برخورد با معترضینی که مخالف جمهوری اسلامی نبودند و بسیاری از آنها از مسئولین نظام محسوب میشدند، خشونت دولتی در سطحی پایین، و نیز میزان خشونت کلامی تظاهرکنندگان پایین بود. با این حال با گسترش خشونت دولتی، احمدینژاد نیز به «کوتوله»، «گوساله» و یا القابی مشابه تشبیه شد.
درواقع در اکثر موارد چه در زمان شاه و چه جمهوری اسلامی، میزان خشونت دولتی ، میزان خشونت تظاهرکنندگان را تعیین میکرد/ میکند. در زمان شاه، راهپیماییهای تاسوعا و عاشورای ۵۷ با اجازه دولت بود، و از قبل مسئولان دولتی و نیروهای مذهبی در مورد تظاهرات آرام به توافق رسیده بودند. شعارها و پلاکاردها نسبت به تظاهراتهای غیرقانونی، بر اساس توافق با دولت بختیار، بسیار معتدلتر بودند. برخی معتقدند که در جنبشهای دارای رهبری، شعارها بسیار شسته و رفته هستند. اما این فقط قسمتی از واقعیت است. بخش دیگر واقعیت این است که در دمونستراسیون و تظاهراتهایی که از قبل با توافق ضمنی یا رسمی مقامات صورت میگیرد، تظاهرکنندگان فرصت آن را دارند که خواستههای مثبت و ایجابی خود را مطرح کنند. چنین فرصتی نه در زمان شاه و نه جمهوری اسلامی به مردم داده نشده است. در فضای رعب و ترس هیچ بحث و مجادله فکری صورت نمیگیرد و کمتر طرحهای آینده فرصت شکوفایی را مییابند. تظاهراتهای اعتراضی صحنه عمل آزاد مردم است و معترضین سعی میکنند وابسته به شرایط فشار و خشونت، پیام خود را به دولتمردان برسانند. در یک تظاهرات اعتراضی و خودجوش، شعارهای منفی و خشن بسیار بیشتر به چشم میخورند. این پدیده را میتوان در شعارهای خرداد ۱۳۸۸ و تظاهراتهای بعدی به دقت دنبال نمود.
در بسیاری از موارد، حتی اگر خواستههای ایجابی معینی وجود داشته باشند، خشونت دولتی مانعی در طرح خواستههای ایجابی است. به هنگام گلولهباران، و خشونت فیزیکی نیروهای دولتی، کمترین سلاح مقابله، استفاده از خشونت کلامی است.و این موضوع ربطی به داشتن و نداشتن رهبری ندارد. این نکته بحث را به موضوع مهم دیگری میکشاند.
۴
در اینجا لازم است به چند ویژگی دیگر شعارهای سیاسی که در بخش اول این مقاله در باره آنها سکوت شد پرداخته شود. آیا شعارها، بیانیههایی آنی، خودانگیخته و بلامقدمه هستند یا آنکه در باره آنها مدتها فکر شده است؟ از آنچه که از بخش اول این مقاله برمیاید، آنها نه فقط آنی و خودبخودی نیستند بلکه در مورد آنها کاملاً فکر میشود و هر کلمه آن چون طلا وزن میگردد. اما این امر در مورد شعارهای احزاب و گروههای سیاسی واقعیت دارد. اکثرا، احزاب با توجه به خطمشی و برنامه سیاسی و نیز ارمانهای خود لیست بلندبالایی از خواستههای خود را تهیه میکنند. در مورد این خواستهها بحث و آنالیز صورت میگیرد. اگر شعار یا شعارهایی از بیرون قرض گرفته شوند، عواقب آن بررسی میگردد. به عبارت دیگر، احزاب و نیروهای سیاسی سالها در انتظار به کار گرفتن شعارهای خود در میدان اصلی نبرد بسر بردهاند. این شعارها با دقت بر روی پلاکاردها و دیوارها نوشته میشوند. اما همه این شعارها در پروسه مبارزه، زندگی خاص خود را دنبال میکنند و دچارتغییر و تحولات معینی میگردند.
بنا به گفته الیوت کولا، برای درک شعارهای سیاسی باید چند ویژگی آنها را در نظر گرفت. اول، شعارها بیان خودبخودی خواستههای جمعی نیستند. آنها به گونهای تدوین میشوند که چنین چیزی را القاء نمایند. شعار از جهتی یک بیانیه زبانی-کرداری است، بدان معنا که فقط در پی انعکاس واقعیت نیستند بلکه در پی ایجاد آن نیز هستند. اهمیت چنین بیانیهای فقط در آنچه اظهار میکند نیست، بلکه نحوه اظهار و اینکه ان در پروسه گفتن، ماشه چه تغییری را میتواند بکشد، نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است . به عبارتی، شعار از جهتی میتواند صدای آن چیزی باشد که وجود دارد اما صدایی از خود ندارد و یا اینکه چیز نویی ایجاد کند. بسیاری از مولفین شعارهای جدید سعی دارند تا از شعارها، اوازها و شعرهای قدیمی استفاده کنند. این ویژگی باعث میگردد که شعار به عنوان متنی بدون مولف معرفی شود.
دوم، شعار از کلمات تشکیل شده است اما فقط یک متن زبانی نیست. علت آن نیز روشن است. مردم در حال حرکت فریاد میزنند، آواز میخوانند و سعی میکنند با حرکات منظم، ریتم شعار را همراهی کنند. همراه با این حرکات، درست مانند تمرین یک نمایشنامه تئاتر، زیر و بم آن تغییر میکند، به مرور کلمهای حذف و یا تعدیل میگردد. گروههای دیگر،در صورت نیاز ممکن است، در تظاهراتهای بعدی، قسمت دلخواه خود را کپی نمایند.
سوم، ابهام از ویژگیهای مهم شعارهای سیاسی است. این موضوع در بسیاری از شعارها، حتی آنهایی که مولفین اولیه دقت زیادی در استفاده از کلمات مناسب، برای رساندن پیامی کاملاً مشخص به خرج دادهاند، نیز به چشم میخورد. این امر، کمتر در مورد شعارهای سلبی، بلکه بیشتر ایجابی مشاهده میشود.
در انقلاب بهمن، بسیاری از شعارها، پس از آنکه شعارها به گردش درامدند، دستخوش تغییرات فراوانی گشتند. مثلاً دستگاه رهبری روحانیت در انقلاب هیچ نقشی در شعار زیر که بر اساس آهنگ ایتالیا، ایتالیای قاطبه خوانده میشد نداشت:
میاد از کربلا خمینی روحالله
یک دستش به تسبیح یک دستش به عبا
هی میگه مرگ بر شاه مرگ بر شاه، مرگ بر شاه
و یا اینکه شعر رقیه دانشگری (دو بیت اول) با ریتم نوحهخوانی در خدمت نیروهای مذهبی در میاید:
سحر میشه سحر میشه سیاهیها بدر میشه
نخواب اروم تو یک لحظه که خون خلق هدر میشه
چه غوغاها به پا میشه چه خونها که فنا میشه
مسلمانان به پا خیزید که خون خلق هدر میشه
بنابراین در پروسه انقلاب برخی از شعارها، بدون توجه به اهداف اولیه مولفین دچار تغییرات فراوانی گشتند. ابداع، کپیبرداری، تغییر، استفاده از ریتمهای جدید در پروسه شکلگیری شعارها امری طبیعی است. با این حال باید به خاطر داشت، شعارهایی پایدار میمانند و در اکثر تظاهراتها تکرار میگردند که احزاب و نیروهای سیاسی معینی آنها را تبلیغ نمایند.
تغییر شعارها، در بسیاری از موارد فقط بر اساس تغییر منطقه یا گروه سیاسی نیست. در شرایط مختلف سیاسی، یک شعار مشخص میتواند تغییر شکل دهد، مثلاً شعار
این است شعار دولت دزدی غارت جنایت
در موقع حمله چماقداران به
این است شعار دولت چماق به دست و غارت
تغییر شکل داد. اگر به برخی از شعارها دقت شود، میتوان پروسه حوادث سیاسی را با تغییر شعارها حدس زد. مثلاً شعارهای مربوط به حکومت نظامی یا ارتش. بنا به گفته مختاری از ۷۱ شعار مربوط به ارتش ، ۳۵ شعار یعنی نیمی از آنها در باره ضدیت با ارتش و ۱۶ شعار(۲٪) در مورد دوستی با ارتش بود. در ماههای آخر انقلاب، بیشتر شعارها مربوط به دعوت ارتشیان به سوی مردم (۲٪) و ۵ شعار در جهت تفکیک عناصر خوب و بد ارتش بود. برخی از شعارها مدتی به کار گرفته شدند و ناگهان ناپدید گشتند تا اینکه دوباره در جای دیگر و زمانی دیگر ظهور کنند.
۵
بایستی شعارها را به مقولههای متفاوتی تقسیم نمود. به جز شعارهای سیاسی که هدفشان بیان خواسته مشخصی است، شعارهای دیگری نیز وجود دارند، از جمله شعارهای مقاومت. در میان شعارهای مقاومت، دو نوع متفاوت شعار به چشم میخورد. شعارهای حماسی و شعارهای هجوامیز. وظیفه اصلی شعارهای حماسی ، دعوت مردم به صف تظاهراتکنندگان میباشد. مثلاً شعار :
ایران شده فلسطین مردم چرا نشستین
یکی از شعارهایی بود که در جنبش سبز نیز از آن استفاده میشد. در تظاهراتهای اخیر، شعار جدید «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» رواج بیشتری دارد.یاد شهیدان و ستایش از فداکاریهای انان یکی از راههای دعوت به مقاومت با وجود سختیهای فراوان است. خواندن شعرها و شعارهایی که نوید پیروزی را در آینده نزدیک میدهند نیز در عمل دعوت به استقامت است. بنا بر گفته مختاری ۱۰٪ شعارهای انقلاب بهمن شعارهای حماسی و تهیجی بودند.
شعارهای حماسی اکثراً تکیه بر خصوصیات مثبت، شجاعت، همبستگی، تکیه بر ارزشهای مثبت در فرهنگ ، دعوت به ادامه راه شخصیتهای بزرگ گذشته دارند. در این شعارها معنی کلمات اهمیت کمتری دارند، آنچه بیشتر مهم است عملکرد آنها در مارش است.
اما نوع دیگر شعارها هجو است. در هجو همه چیز جنبه منفی دارد، به «دشمن» توهین میشود. از آنجا که هدف آن اهانت به فرد یا افراد بخصوصی است میتوان آن را نوعی از نفرتپراکنی در نظر گرفت. اگر در شعارهای حماسی، هدف بسیج نیرو و تقویت همبستگی در راه رسیدن ارمانهای مشترک است، در هجو هدف اصلی پراکنده نمودن نیروهای دشمن است. همانطور که گفته شد در ایران و در بسیاری از کشورهای منطقه توهین به مقامات جرم محسوب میشود. به کسی بیش از همه توهین میشود که معترضین او را مانع اصلی در راه رسیدن به اهداف جمعی خود میدانند. در گذشته شاه بود، در جنبش سبز احمدینژاد و در خیزشهای پس از دی ۱۳۹۶، خامنهای. نیروهای نظامی و اطلاعاتی نیز میتوانند مورد حمله قرار گیرند.
از آنجا که مقامات و رسانههای دولتی برای تحقیر مخالفین، آنها را جاسوس، دزد، رشوهخوار، خوار و خاشاک … خطاب میکنند، همان اتهامات نیز از سوی انها متوجه مقامات عالی کشور میشود. اما شعارها فقط در حد «فحشهای قانونی» باقی نمیمانند بلکه در موارد زیادی، بنا بر ارزشهای اخلاقی جامعه، آنها در معرض اتهامات اخلاقی نیز قرار میگیرند. یکی از دلایل چنین اتهاماتی، تصویر زاهدانه و غیر واقعی است که از این رهبران ترسیم شده است. هدف حملات هجوامیز به رهبران نه تغییر رفتار بلکه ضربه زدن به افتخارات داشته و نداشته فرد مورد حمله است، تا از این طریق شایستگی رهبری او زیر سؤال رود. رهبرانی که سالها در مورد «غیرت و مردانگی»شان نوشته شده، یا آنهایی که به «پدر ملت»، «همسری فداکار»، «فردی زاهد»…تشبیه شدهاند به بدترین وجهی مجازات میشوند. بسیاری از توهینها مبتنی بر واقعیت هستند، برخی دیگر نه. اما زمانی که توهینها پراکنده شدند، دیگر امکان تغییر آنها وجود ندارد. تمام تابوهای قبلی شکسته میشوند. در جامعه مردانه، جایی که شجاعت مترادف با «غیرت مردانه» است-حتی زمانی که بسیاری از شخصیتهای زن در دوران جمهوری اسلامی بارها نشان دادهاند بزرگترین مظهر شجاعت و بلاغت کشور هستند، گاه از کلماتی استفاده میشود که بازتولید صفات نامناسب جنسیتی است. با وجود این باید در نظر داشت که هدف هجو ، زدن بدترین اهانتی است که فرد مورد اهانت میتواند در مورد خود تصور کند. در این راه اگر از کلماتی چون دزد، سگ و یا امثالهم استفاده میشود، هدف نه توهین به دزد و یا سگ … بلکه فرد مورد حمله است. مسلماً ، نیروهای سیاسی باید در مورد استفاده از چنین کلماتی هشدار دهند، اما باید به خاطر داشت که چنین شعارهایی در گذشته وجود داشته، و هر چند امروز دامنه استفاده از کلمات نامناسب کاسته شده، اما باز هم وجود خواهد داشت.
تجربه نه فقط ایران بلکه بهار عربی نیز نشان میدهد، در مواقعی که نیروهای نظامی به سختی با تظاهرکنندگان برخورد میکنند، تعداد شعارهای هجوامیز و فحشهای رکیک افزایش مییابد. در چنین شرایطی استفاده از فحشهای جنسیتی بیشتر رایج میشود. هدف این شعارها بیان خواسته معینی نیست. آنها هیچ نیرویی را به سوی معترضین جلب نمیکنند. هر چه تظاهرات مردانهتر، محدودتر و بستهتر باشد، حجم این شعارها بیشتر میگردد.
۶
چرا امروز جوانان، از دختر و پسر، به هنگام حمله یا تهدید نیروهای انتظامی شعار «بیشرف» را سر میدهند؟ برخی از انقلابیون دیروز، با تکیه بر تجربه تلخ انقلاب بهمن به این نتیجه رسیدهاند که نتایج شوم انقلاب بهمن، نتیجه مستقیم استفاده از شعارهای «مرگ بر…» و گیر کردن در چرخه خشونت بود. امروز بسیاری در مورد آنکه خشونت کلامی میتواند، اما نه لزوما، به خشونت فیزیکی ختم شود، توافق دارند. درواقع استدلال بر این پایه قرار دارد که اگر به پروسه خشونتهای فیزیکی نگاه شود، به خوبی آشکار میگردد که خشونت کلامی، در موارد زیادی پیشدرامد خشونت فیزیکی بوده است. برخی با معکوس کردن پروسه به این نتیجه میرسند که همه خشونتهای کلامی به خشونت فیزیکی ختم میشوند، چیزی که دارنده این قلم نسبت به آن شک دارد. این به معنی دفاع از خشونت کلامی نیست، بلکه تأکید بر این نکته است که بسیاری از نزاعهای کلامی در همان حد باقی میمانند و در موارد معینی انها مانع خشونت فیزیکی میگردند.
دلیل دیگری که بر علیه منتقدین بالا وجود دارد این است که در انقلاب بهمن چرخههای متفاوتی از خشونت وجود داشت. نشان دادن چرخههای متفاوت خشونت به معنی وجود ارتباط مستقیم آنها نیست. این نکتهایست که مارکز در رمان «ساعت شوم» نشان میدهد. دو حادثه موازی در کنار یکدیگر شکل میگیرند. ماجرا با هجونامهها شروع میشوند. در ظاهر، خشونت یکی به دیگری ختم میشود اما درواقع اختلافات عمیق دیگری در پشت صحنه وجود داشت. مسلماً این به معنی نفی این نیست که خشونت در هر شکل آن میتواند زاینده خشونتهای بدتری گردد و نیروهای آگاه باید سعی کنند تا جای ممکن مانع گسترش خشونت شوند. اما، گاهی تقلیل خشونت فیزیکی به خشونت کلامی، گامی در جهت درست است.
قطعاً به هنگام تظاهرات، گروههای افراطی وجود دارند که خواهان افزایش خشونت و تقابل هستند، این پدیده فقط سیاسی نبوده و حتی در اماکن ورزشی در بسیاری از کشورهای دنیا دیده میشود. با این فرض که اکثریت مردم معترض چنین تمایلاتی ندارند، میتوان در اینجا، این پدیده فرعی را نادیده گرفت.
شعار «اشعب یرید اسقاط النظام» یعنی «ملت سقوط نظام را میخواهد»، بار اول در تونس به کار گرفته شد اما جهانیان با آن از طریق مصر آشنا شدند. آوازه این شعار چنان در دنیا پیچید که حتی در جنبش تسخیر والاستریت نیز به کار گرفته شد
در بهار عربی، در تونس و بویژه مصر شعاری به شعار اصلی تظاهرکنندگان بدل گشت که برخلاف انقلاب ایران در آن کلمه «مرگ» وجود نداشت اما پیام آن هم برای مردم و هم صاحبان حکومت مضمونی کاملاً روشن داشت. البته تحولات مصر در طی ۱۸ روز صورت گرفت و عمر آن در مقابل دوران ۱۶ ماهه انقلاب ایران (شبهای گوته مهر ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷ ) بسیار کوتاه بود.
شعار «اشعب یرید اسقاط النظام» یعنی «ملت سقوط نظام را میخواهد»، بار اول در تونس به کار گرفته شد اما جهانیان با آن از طریق مصر آشنا شدند. آوازه این شعار چنان در دنیا پیچید که حتی در جنبش تسخیر والاستریت نیز به کار گرفته شد. چرا این شعار ظاهراً ساده که موزون است اما قافیه ندارد توانست به نیروی بسیجکننده مردم مصر بدل گردد؟
این شعار دارای تاریخی طولانی بود که مردم کشورهای عربی، بویژه مردم تونس با آن آشنایی داشتند. از سوی دیگر، آن حاوی پیامی نو بود. ترکیبی از کهنه و نو! ابوالقاسم شابی شاعر نوگرای تونسی بود که در ۲۵ سالگی در اثر ابتلا به سل درگذشت. در ابتدا، آثار او در مصر به چاپ رسیدند . او برخلاف آنچه در بعضی از مقالات گفته میشود شاعر سیاسی نبود و بسیاری از منتقدین ادبی او را در زمره شاعران اگزیستانسیالیستی قرار میدهند که بیشتر در مورد عشق، زندگی، مرگ و طبیعت شعر میسرود. شعار یاد شده بر اساس قسمتی از شعر پایین، بنام «عزم زندگی» است:
اگر مردم بخواهند زندگی کنند، سرنوشت ناگزیر است خواسته انها را اجابت کند
و بر شب است که به صبح انجامد ، و بر زنجیرها و قیدهاست که درهم شکسته شوند
و هر آنکه شور و شوق زندگی او را در بر نمیگیرد، در فضای زندگی فنا و محو میشود.
هر فرد تحصیلکرده نه فقط تونسی بلکه عرب این چند بیت را از شابی میشناسد. اما چگونه میتوان اشعار سهراب سپهری را وارد یک شعار سیاسی موفق نمود؟ بعد از جنگ جهانی دوم، ناسیونالیستهای تونسی به دنبال عربی کردن فرهنگ تونس بودند. دو دهه پس از مرگ شابی دیوان شعر او به چاپ رسید و در کتابهای درسی، او به مقام یک شاعر ملی ارتقا یافت. کمی قبل از ان، بیت اول شعر بالا در سرود ملی تونس به نام «مدافعین کشور» به کار گرفته شد. شعر اصلی را شاعر سوری-مصری مصطفی صادق رافعی نوشت و بیت « اگر مردم بخواهند را که قافیه ندارد را وارد سرود نمود.از این طریق، قبل از انقلاب تونس، مردم با این کلمات آشنایی داشتند. البته سرود ملی تونس بارها با رفتن یک دیکتاتور و آمدن دیگری دچار تغییر و تحول شد اما شابی به عنوان شاعر ملی باقی ماند.
انقلابیون تونس آگاهانه کلمه شرطی «اگر» را حذف کردند و آن را به «مردم میخواهند» بدل نمودند. با جدا کردن مردم و خواستن از سرود ملی و حذف بقیه عناصر آن ریتم آن نیز دچار تغییر شد. در نتیجه یک شعار قدیمی-نو که هم با شاعر ملی رابطه داشت، هم از سرود ملی مجزا بود، هم خواسته کاملاً روشنی را مطرح میکرد، و هم عاری از کلمات «مرگ بر …» بود، زاده شد. حوادث مصر در ادامه اعتراضات تونس بود. شابی در مصر زندگی میکرد و اشعارش در آنجا منتشر میشدند. بهار عربی، بهار همه کشورهای عربی بود. در مصر نیز شعار «مردم سقوط نظام را میخواهند«( یا «ملت سقوط نظام را میخواهد» ) با خواسته انقلابیون تطبیق داشت. در نتیجه، تصمیم در مورد بکار بردن یک شعار خوب که موجب همبستگی اعراب نیز میشد، زیاد سخت نبود، بویژه آنکه اسلامگرایان هنوز در صحنه حضور جدی نداشتند.
اما آیا این موضوع موجب از بین رفتن شعارهای «مرگ بر …» شد؟ در مصر هم، با افزایش خشونت دولتی در مقابل تظاهرکنندگان، نوع شعارها دگرگون شد. گروههای هوادار فوتبال برای حفاظت تظاهرکنندگان فرا خوانده شدند. با افزایش خشونت پلیس، اذیت و آزار معترضین بویژه زنان، شعارهای هجوامیز، گاه مملو از فحشهای جنسی، نیز شکل گرفتند. بار دیگر نشان داده شد که با افزایش خشونت پلیس، خشونت کلامی و گاه آتش زدن اماکن عمومی و ماشینهای پلیس ، سنگاندازی و … نیز افزایش مییابد. در جنبش سبز هم تعداد شعارهای هجوامیز نسبت مستقیم با میزان خشونت فیزیکی نیروهای دولتی داشت.شاعران گمنام خیابانی زیادی وجود دارند که نه فقط سراینده شعارهای سیاسی یا حماسی بلکه هجوامیز هم هستند.
برای غلبه بر ترس و برای مقابله با خشونت پلیس، هم نیاز به مستحکم کردن صف معترضین از طریق شعارهای حماسی است و هم تضعیف روحیه نیروهای مهاجم از طریق تفرقهاندازی. هنگام تیراندازی ارتش، شعار «مرگ بر ارتش ادمکش»چیز عجیبی نیست. برای غلبه بر ترس و شکستن عظمت حکومت از طریق خندیدن به مقامات حاکمه، با بکار گرفتن شعارهای هجوامیز ، نیز غیرعادی نمیباشد. در اینگونه موارد، شعارفقط چند جمله با یک مضمون معین نیست، بلکه فراتر از آن میرود. موجب ریختن ترس میشود، فریادها بلندتر میشوند و گاه کلمات رکیکتر.
۷
در انقلاب بهمن احزاب و گروههای سیاسی چپ شعارهای مناسبی را ایجاد نکردند. بنا بر تحلیل مختاری، اگر شعارهای روحانیت و طرفداران خمینی به کنار گذاشته شوند، شعارهای احزاب و گروههای سیاسی در حدود ۱۰٪ شعارهای قبل از انقلاب را تشکیل میداد. در حدود نیمی از این شعارها مربوط به اعلام همبستگی با فدائیان و مجاهدین بود (هر کدام ۲۰ شعار یا ۲.۵٪). تعداد کمتری نیز مربوط به حزب توده بود. از آنجا که جبهه ملی و نهضت آزادی در شرایط اوج جنبش به روحانیت حاکم پیوستند، شعارهای مستقل آنها کمتر رنگ آفتاب را به خود دیدند. در حدود ۴۲ شعار و یا کمی بیش از ۵٪ شعارها وضعیت جامعه، اتحادهای طبقاتی، استراتژی و تاکتیک این سازمانها و احزاب را توضیح میداد. بعضی از شعارها بسیار عمومی بودند مانند: «برابری، برادری، حکومت کارگری» و یا »دولت سرمایهدار دشمن نوع بشر». برخی در ارتباط با ستایش از طبقه کارگر: «کارگر قهرمان، رهبر زحمتکشان، درود خلق ایران بر تو باد». بعضی از شعارها در مورد اتحاد و پیروزی بود مانند «اتحاد مبارزه پیروزی».
مهمترین خواسته چپگرایان در شعار «نان، مسکن ، ازادی» مطرح شد که گاه شکل «نان، مسکن، ازادی، استقلال» و گاه «نان، مسکن، آزادی حکومت مردمی» را بخود میگرفت. اسلامگرایان نیز در دورهای با تقلید از آن، شعار «نان، مسکن، ازادی، حکومت اسلامی» را درست کردند. اما شعار « نان مسکن ازادی» به دلایل متفاوت نتوانست برد زیادی یابد.
اگر شعارهای مشترک ضد دیکتاتوری شاه، مبارزه ضدامپریالیستی، مبارزه مسلحانه، برخورد با ارتش، شعارهای تهیجی و گرامیداشت شهدا به کنار گذاشته شوند، چپها که سالها در مورد انقلاب صحبت کرده بودند، شعار ایجابی مناسبی برای طرح در جامعه نداشتند. اکثر شعارها برگرفته از کتابهای مختلف بودند. قطعاً میتوان و باید بسیاری از شعارهای عمومی را نیز بر روی پلاکاردها نوشت، اما هیچکدام از این شعارها جایگزین شعارهای روز نمیگشتند. شکل حکومتی جمهوری نیز تحت عنوان «جمهوری دمکراتیک خلق» مطرح شد.
زمانی که بلشویکها شعار نان، صلح، زمین را مطرح کردند، هر سه موضوع از عوامل اصلی انقلاب فوریه و اکتبر بودند. انقلاب فوریه با تظاهرات زنان برای نان آغاز شد. در عین حال میلیونها نفر مهاجر اغلب گرسنه، از مناطقی که توسط المانها اشغال شده بودند وارد شهرهای بزرگ روسیه گشتند و به گرسنگی وسعت بیشتری دادند. با شکستهای ارتش و کشته شدن میلیونها سرباز مسأله صلح اهمیت زیادی برای همه و بخصوص سربازان داشت. در روسیه ۱۹۱۷ این دهقانان بودند که با اشغال زمینهای مالکین کشور را با سرعت به سوی انقلاب سوق میدادند. به عبارت دیگر این سه شعار برگرفته از واقعیات عاجل روسیه تزاری بود.
در ایران، قطعاً بحران کاهش قیمت نفت، تورم و گرانی مشکلات اقتصادی فراوانی را به ویژه برای قشر فقیر جامعه ایجاد کرده بود. اما این این مشکل بزرگ همه شرکتکنندگان در انقلاب نبود. مسأله مسکن نیز، با هجوم دهقانان به شهرها و رشد حاشیهنشینی به یک مشکل بدل گشته بود اما با این وجود، در میان بیش از چهارهزار شعار جمعاوری شده انقلاب فقط چهار شعار در مورد مسکن وجود دارد -به عبارتی، این شعار نتوانست هیچ نظری را به خود جلب کند.در ابتدای ناارامیها ، خمینی چند بار در مورد مشکل مسکن صحبت کرد، اما پس از آن بیشتر بر «ارزشهای اسلامی» تأکید شد. شعار آزادی نیز در زیر سایه سنگین مبارزه با دیکتاتوری شاه و شعارهای ضدشاه گم شد و معنی و مفهوم خاصی نیافت.
مسأله قدرت و شکل حکومتی نیز از سوی چپها و لیبرالها مدتها در هاله ابهام باقی ماند تا آنکه خمینی با شعار جمهوری اسلامی وارد شد و با اعلام اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر، همه بحثها را خاتمه شده اعلام نمود. مسلماً عدهای در انتظار جنگ مسلحانه و جمهوری دمکراتیک بودند اما کسانی که در انتظار قیام مسلحانه و یا غیرمسلحانه بودند نیز به شعارها به عنوان یک وسیله تبلیغی، تهیجی و بسیجکننده نگاه میکردند و از این رو میبایستی تلاش بیشتری در این جهت صورت میگرفت.
۸
در بسیاری از اعتراضها، شعارهای سلبی مشخص و معین هستند، اما شعارهای ایجابی یا مشخص نیستند و یا اینکه از جهاتی دو پهلو هستند. این موضوع بویژه در جنبشهای غیر حزبی جدید، بیش از پیش به چشم میخورد. قطعاً شعارها باید بتوانند انقدر مبهم باشند که جمع کثیری را دور خود جمع نمایند. شعار نان، صلح، زمین توانست طبقات اجتماعی مختلف را در سه کلمه مختلف پیوند دهد. اما چگونه « استقلال، ازادی، جمهوری اسلامی» موفق به جلب عده زیادی گشت؟
این شعار به دو دلیل، موفقیت آمیز بود. هم زمانی طرح شد که روحانیت هژمونی خود را در میان نیروهای اسلامی تأمین کرده بود و هم انقدر نااشنا و مبهم بود که توانست نظر لیبرالها و طرفداران شریعتی، مجاهدین و حتی حزب توده را به سمت خود جلب نماید، و هم ادامه گفتمان غربزدگی بود. در انقلاب بهمن، خواستههای سیاسی و فرهنگی فراتر از خواستههای اقتصادی رفتند، هر چند که این امر به معنی کتمان نقش عوامل اقتصادی در بحران کشور نیست.
نیروهای سکولار در اقلیت مطلق قرار گرفتند. اگر شعار جمهوری اسلامی در ابتدای اعتراضات مطرح میشد مسلماً موفقیت کمتری را برای روحانیت به همراه میاورد. خمینی چند سال قبل از انقلاب، سلطنت را در طول تاریخ از زمان بنیامیه تا پهلوی مخالف سنن شیعی معرفی کرده بود، بنابراین گذار او به جمهوری خیلی غیرمترقبه نبود.
درست به خاطر ابهام در مفهوم جمهوری اسلامی بود، که فرد مسلمان معتقدی چون بازرگان که سالها با روحانیت نشست و برخاست داشت نیز خود را مغبون روحانیت یافت. اما این موضوع بسیار عجیب نبود. طرفداران شریعتی در جمهوری اسلامی، حکومت بیطبقه توحیدی را یافتند، طرفداران سید قطب امال خود را در این حکومت میدیدند، حجتیهایها بازگشت به صدر اسلام، جبهه ملی و نهضت آزادی یک جمهوری کاپیتالیستی بدون شاه که قوانین اسلامی در آن جاری بود…هرکس در آن باغ گل محبوبش را کاشته بود، فقط سکولاریستهای ضد شاه و سلطنتطلبها به «باغ عدن» راه نداشتند.
در بهار عربی مصر شعار «نان، آزادی، عدالت اجتماعی» یکی از مطالبات اصلی بود، اما مطمئناً گروههایی که این شعارها را فریاد میزدند درک بسیار متفاوتی از هر سه کلمه، بویژه آزادی و عدالت اجتماعی داشتند. تکرار یک شعار توسط گروههای متفاوت به معنی درک یکسان آنها از این شعارها نیست. برعکس، تکرار هر چه بیشتر یک شعار، خود ابهام بیشتری در مورد آن شعار میافریند.جمهوری اسلامی خود نمونه بارز آن است. اولین نخستوزیر و اولین رئیس جمهور آن، با وجود نزدیکی به خمینی، از جمله کسانی بودند که هر کدام درک متفاوتی از آن جمهوری داشتند. باز حتی اگر به تاریخ گذشته باز گردیم، مسلماً در روسیه درک اس. آر.های چپ (حزب سوسیایست انقلابی) با بلشویکها نسبت به شعار »همه قدرت به شوراها»، با وجود روشنی آن، بسیار متفاوت بود . درست به همین دلیل همه کسانی که دههها پس از انقلاب میخواهند فقط از شعارهای انقلاب نتایج آن را نتیجه گیرند، میتوانند دچار اشتباه شوند.
استفاده زیاد از برخی از شعارها که مفهومی روشن دارند، نیز میتوانند موفقیت شعار را در هاله ابهام قرار دهند. در مصر استفاده مکرر از شعار «مردم میخواهند»، آن را به یک شعار متناقض بیارزش تبدیل کرد. درواقع علت اصلی آن بود که درک طبقات و اقشار مختلف از مردم متفاوت بود و واژه مردم را به شیوه خود تفسیر مینمودند. تظاهرکنندگان از سویی خواهان سرنگونی رژیم شدند. پس از چندی در حمایت از ارتش عنوان شد «مردم و ارتش همدست هستند» به عبارتی مردم هم خواهان سرنگونی نظام بودند و هم به حمایت از ارتش پرداختند. زمانی که ارتش به آنها تیراندازی کرد، این پیام پس گرفته شد. در این موقع شعار «مردم خواهان عزت و احترام برای شهدای انقلاب هستند» مطرح گشت. موقع محاکمه مبارک، شعار «مردم خواهان حکم اعدام مبارک هستند» مد شد. به هنگام مخالفت با رئیس سازمان اطلاعات مصر این شعار به «مردم خواهان عزل مارشال هستند» و کمی بعد به « مردم خواهان پاکسازی وزارت اطلاعات هستند»، بدل گشت. …. در نتیجه این سواستفاده بدانجا کشید که عده زیادی انگشت به دهان مطرح کردند، بالاخره «مردم چه میخواهند؟» و کمکم یکی از خوانندگان رپ اوازی در مورد خواستههای مردم ساخت.
۹
عکس دست چپ در بالا، کار یکی از هنرمندان معروف گرافیتی اهل اندونزی WD – Wild Drawing – است که تصویر مرد فقیری را نشان میدهد. این اثر زیبا در یکی از مناطق اتن کشیده شده است اما در همانجا، در اوج فشارهای اقتصادی در یونان توجه مردم عادی را زیاد به خود جلب نکرد. شعار( یا دیوارنویسی) برای آنکه بتواند به وزنهای در مباحث سیاسی کشور بدل گردد، بایستی هم برگرفته از مشکلات زمینی و روزمره مردم باشد، هم به زبان مردم صحبت کند، هم انقدر عمومی باشد که عده زیادی آمال خود را در آن یابند، هم راهی برای تغییر نشان دهد. چنین شعاری میتواند در پروسه هژمونی، در مقابله با بلندگوهای حکومتی راه خود را باز کند.
چپگرایان باید بتوانند شعارهای خود را در طی اعتراضات متفاوت صیقل دهند و یا شعارهای مناسب را کشف کنند.
وظیفه نیروهای سیاسی ساختن شعارهای نامناسب هجوامیز نیست، اما باید در مقابل خشونت مستقیم دولتی، بتواند عملکرد شعارهای هجوامیز را درک نماید. خشونت زبانی شمشیر دو لبهایست که گاه مانع از افزایش خشونت از سوی معترضین میشود، در مواردی نیز ممکن است موجب گسترش خشونت گردند.
باید به خاطر داشت، داشتن شعارهای مناسب به معنی تأمین هژمونی یک نیروی سیاسی نیست. به طور معمول در کشوری چون ایران، شعارها اگر چه مؤلف دارند اما آنها خود را بیمولف در اختیار همگان قرار میدهند. در نتیجه شعارها از سوی نیروهای مختلف به شکلی که خود میخواهند، مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
تعداد زیاد شعارهای یک حزب، به خودی خود به معنی گستردگی نفوذ یک حزب نیست. هیچکس نمیتواند میزان استفاده از یک شعار را بدقت تعیین نماید.
در نهایت اینکه تجربه ایران و بهار عربی نشان میدهد، آن نیرویی که به طور منظم سازماندهی شده است، چنانچه بتواند نظر اکثریت مردم را به سوی خود جلب کند، در نهایت برنده اعتراضات است. در مصر، نیروهای چپگرا و لیبرال توانستند بسیاری از اعتراضات را سازماندهی کنند اما در نهایت اخوانالمسلمین قدرت را بدست گرفت. خوشبختانه در تونس نیروهای مترقی توانستند اسلامگرایان را وادار به عقبنشینی وادار کنند.
منابع
- ویکیپدیا
- مریم قهرمانی، پاییدن شهبانو تا زایاندن شاه
- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت
- محمد مختاری، بررسی شعارهای دوران قیام
- محمد رهبر، شعارهایی که انقلاب ایران را ساخت
- محمد حسین پناهی، جامعهشناسی شعارهای انقلاب اسلامی
- فریبا شایگان، بررسی اهداف، ایدهالها و ارزشهای انقلاب اسلامی
- آصف بیات، زندگی همچون سیاست
- لارس تی لیح، بیوگرافی یک شعار
- میکائیل تسانگاریس، ارتباط رادیکال و شعارهای اجتماعی رسانهای-سیاسی
- یان میزکوسکی، شعار چیست؟
- الیوت کولا، مجله مطالعات خاورمیانه، «ردم میخواهند
- نیو لفت ریویو