پس آنچه واقعا پس از جمعآوری کودکان کار از خیابانها رخ میدهد این است که این کودکان از روی ناچاری به قسمت پنهان و زیرزمینی کار کودکان وارد میشوند و در جاهایی چون کورهپزخانهها، کارگاههای بدون ایمنی، گودها و گاراژهای زباله گردی و … که هم از چشم جامعه پنهان است و هم امکان سوء استفاده جسمی، روحی و جنسی بیشتر از آنها وجود دارد، مشغول به کار میگردند. خصوصا اینکه بیکاری و استیصال ناشی از این جمعآوری قهری، از این کودکان طعمههایی آماده برای اعمال بیشترین میزان استثمار و دریافت کمترین حقوق میسازد و از این منظر این طرح به اصطلاح “ساماندهی” را میتوان هدیهی آقای شهردار در تقدیم نیروی کار ارزان به شرکای خود در مافیای زباله هم دانست
یک بار دیگر طرحی با عنوان ساماندهی کودکان کار توسط شهرداری تهران کلید خورده است که چون تمام طرحهای مشابه قبلی، تنها عنوان “ساماندهی” را یدک میکشد و در عمل ادامه سیاست نادرست و شکست خورده جمع آوری کودکان کار است.
هدف از این طرح از زبان شهردار تهران در کمال وقاحت، پاک کردن چهره شهر از وجود کودکان کار عنوان شده است که به زعم او دیوهای سیاهی هستند که روح جامعه را آزرده و چهره شهر را خراب کردهاند!
ترکیبی از بیحیایی و فرافکنی در تصمیمی که قرار است بار دیگر کودکان کار را قربانی کند؛ کودکانی که اکثریت قریب به اتفاق آنان به خاطر فقر مفرط خانوادههایشان ناچار از کار کردن برای کمک به گرداندن چرخ اقتصاد خانوار هستند.
در اینجا البته اسمی از استثمار و مافیا هم برده میشود، اما در همین حد و نه بیشتر! در حالیکه خیلی عجیب است که علیرغم این اشارههای مکرر به مافیاهایی چون “زبالهگردی”، طبل رسوایی هیچکدام از آنها تاکنون به زمین نیفتاده یا از دستگیری و امحای هیچ یک از آنها خبری مخابره نشده است.
روشن کردن این ابهام البته سخت نیست، چون مافیای زباله با شهرداری تهران در بالاترین سطح خود دارای ارتباطی نزدیک و در هم تنیده است و اساسا چگونه ممکن است تجارت عظیم و پرسودی چون بازیافت زباله بدون اجازه و دخالت مستقیم شهرداری و نهادهای بالادست آن، چنین آشکارا و در روز روشن امکان حضور و کار کردن داشته باشد.
این در حالی است که خود شکستن انحصار مافیای زباله و فراهم آوردن امکان مشارکت اقشار محروم و آسیبپذیر در آن به خودی خود میتواند یکی از راه حلهای بالقوه توانمندسازی طبقات آسیبپذیر اقتصادی و حل مشکل فقر باشد که به طریق اولی باعث میگردد کودکان این خانوادهها دیگر مجبور به کارکردن نباشند.
اما خوب این راه حلهای ریشهای برای آقای شهردار و بالا دستیهایش نمیصرفد، چون آنها از قبل مافیای زبالهگردی باجهای میلیاردی خود را دریافت میکنند. وانگهی آنها با پیش کشیدن چنین طرحهای آسیبزایی با بند کردن به ضعیفترین حلقهی این زنجیر یعنی “کودکان” یک تیر دو نشان کرده، هم در مورد مافیای زباله آدرس غلط میدهند و هم برای اینکار بودجه دریافت کنند و این یعنی در کمال خونسردی و جسارت هم از توبره و هم از آخور تناول نمایند!
ضمنا شهرداری تهران در حالی به جمعآوری اجباری و قهری این کودکان آنهم با هدف پاک کردن چهره شهر از وجود آنان اکتفا نموده است که در آییننامه ساماندهی کودکان کار بر “شناسایی” و “جذب” این کودکان به عنوان پیششرطهایی اولیه برای تحقق مساله ساماندهی تاکید شدهاست:
شناسایی: ارتباطی که توسط مددکار اجتماعی با کودک خیابانی شکل میگیرد و به تشخیص وضع موجود وی میانجامد.
جذب: ارتباط تقویت یافته مددکار اجتماعی با کودک خیابانی که جلب اعتماد و پذیرش ارتباط از سوی کودک خیابانی را به همراه دارد و هدف آن آگاه نمودن کودک خیابانی از منابع و خدماتی که می تواند در اختیار او قرار گیرد، است.
سوال مهم دیگر آنکه حتی اگر به فرض محال، جمع آوری این کودکان از سطح شهر ممکن گردد، آیا مشکل کودکان کار حل میشود؟ آیا فردای چنین روزی که دیگر هیچ کودک کاری در چهارراهها، خیابانها و متروها وجود ندارد، این کودکان پس خوردن صبحانهی مکفی، سر کلاسهای درس حاضر میشوند و کودکی و بازی کردن را از سر میگیرند؟!
البته که نه!
چرا که فقر خانوار همچنان وجود دارد و تا عدم تحقق توانمندی طبقات آسیبپذیر، کار کودکان نیز ناگزیر خواهد بود.
پس آنچه واقعا پس از جمعآوری کودکان کار از خیابانها رخ میدهد این است که این کودکان از روی ناچاری به قسمت پنهان و زیرزمینی کار کودکان وارد میشوند و در جاهایی چون کورهپزخانهها، کارگاههای بدون ایمنی، گودها و گاراژهای زباله گردی و … که هم از چشم جامعه پنهان است و هم امکان سوء استفاده جسمی، روحی و جنسی بیشتر از آنها وجود دارد، مشغول به کار میگردند. خصوصا اینکه بیکاری و استیصال ناشی از این جمعآوری قهری، از این کودکان طعمههایی آماده برای اعمال بیشترین میزان استثمار و دریافت کمترین حقوق میسازد و از این منظر این طرح به اصطلاح “ساماندهی” را میتوان هدیهی آقای شهردار در تقدیم نیروی کار ارزان به شرکای خود در مافیای زباله هم دانست.
در نهایت اینکه ساماندهی واقعی کودکان کار شروط اولیهای را میطلبد؛
اول: برنامهای چند منظوره با اهداف بلند مدت که باید مبتنی بر حل اصل مساله یعنی توانمند کردن طبقات آسیبپذیر و رفع مشکل فقر باشد. برنامهای که نیاز به ورود همهجانبهی تمام نهادهای اقتصادی و برنامه ریزی کشور دارد.
دوم: عمومیت به طوریکه همهی کودکان کار را از چهارراهها، متروها تا گود و گاراژهای زبالهگردی و … در بر بگیرد و به سطح شهر محدود نباشد.
سوم: حمایت روانی از کودکان کار و تسهیل بازگشت آنان به زندگی عادی به عنوان محور اصلی به طوریکه تحقق هدف نهایی یعنی بازگرداندن کودکان کار به زندگی عادی یعنی کودکی کردن را ممکن کند.
چهارم: بهرهبردن از حضور و همکاری تمامی نهادها و سازمانهای غیر دولتی حامی کودکان کار که روی این مساله به طور مداوم تمرکز و تجربه دارند.
در غیبت این شرطهای حداقلی با اطمینان میتوان گفت از چنین طرحهای ضربتی و تکراری به جز سوءاستفاده از بودجه، تضییع حقوق انسانی کودکان کار، وارد نمودن، آسیبهای جسمی و روحی و بدتر شدن شرایط آنان و حمایت از مافیای زبالهگردی و تثبیت آن که در کنار مقامات بلندپایه شهرداری به عنوان مصادیق واقعی دیوهای سیاه بر سلامت و حیات جامعه و خصوصا کودکان کار پنجهی نابودی افکندهاند، هیچ نتیجه دیگری حاصل نمیگردد.