چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

“لیبرالیسم” بهاره هدایت – شهاب برهان

خانم بهاره هدایت، در دی‌ماه ۱۴۰۲ در زندان اوین مقاله ای نوشته است با عنوان ” ما لیبرال‌ها کجای میدان براندازی ایستاده‌ایم؟ “ که در سایت ایران وایر منتشر شده است. او که متولد ۱۳۶۰ است، از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۸۹ از دانشجویان اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و از فعالان جنبش سبز ۱۳۸۸ بوده است، ضمن فاصله گیری از اصلاح طلبی (و نه از اصلاح طلبان) سرانجام در جریان جنبش انقلابی ی ۱۴۰۱ به ضرورت و ناگزیزی ی سرنگونی جمهوری اسلامی رسیده است. در مقاله ی حاضر، بهاره هدایت، جنبش انقلابی ی ۱۴۰۱ و حتا  جنبش سبز ۸۸ را ذیل چارچوب “ایدۀ لیبرال” جای داده لیبرالیسم را خواست اساسی جنبش ۱۴۰۱ و خواست کثیری از مردم ایران قلمداد کرده، از غیبت یک نمایندگی سیاسی مستقل “ایده  لیبرال”  در میدان براندازی سخن می گوید و این مقاله را ادای سهمی از جانب خود در راستای “تعین سیاسی ایده لیبرال” معرفی می کند.

از این مقاله ی بسیار آشفته و عمیقاً سطحی سه محور را می شود بعنوان خلاصه ی آن بیرون کشید تا دریافت او چه می گوید. دو موضوع نخست جنبه ی سلبی و موضوع سوم جنبه اثباتی دارند:

موضوع نخست این که او معتقد است برای آینده ی ایران ابتدا باید حساب را با “بلوای ۵۷” تصفیه کرد.

موضوع دوم، مرزبندی با  “چپ و راست افراطی” است.

موضوع سوم این ادعاست که “مبنای تضاد معترضین ایرانی با جمهوری اسلامی غرب ستیزی آن است” و نتیجه گیری این که: آلترناتیو جمهوری اسلامی باید لیبرال و طرفدار غرب باشد.

روی این هرسه موضوع مقاله و موضع خانم هدایت درنگی می کنم.

۱. تصفیه حساب با ۵۷

بهاره هدایت محض تصفیه حساب با انقلاب ۵۷ ( که آن را همچون سلطنت باختگان “بلوای ۵۷″ می نامد) ادعا می کند: ” ضدیت با غرب نقطه ائتلاف چپ و اسلام‌گرایی در ۵۷ بود. ضدیت با غرب بُن دستگاه فکری ۵۷ است؛ انقلابی که حاصل گسست ویرانگرِ دوقطبیِ غربگرایی و ضدیت با غرب بود. و دو گفتمان چپ و اسلام‌گرایی بر سر این ضدیت بود که به هم رسیدند و مؤتلف شدند. در ۵۷ نه دموکراسی مطرح بود و نه دلالت‌های مبنایی آزادی اصالتی داشت. برعکس ضدیت با غرب – و مشخصا آمریکا- کانون معنابخش و استراتژیکِ بنایی بود که قرار بود پس از انقلاب ساخته شود. و چنین هم شد! “.

هدایت  نه سربرآوردن ضد انقلاب از درون انقلاب، یعنی نه شکست انقلاب ۵۷ بلکه همچون سلطنت باختگان، خودِ “انقلاب ۵۷ را سیاه‌ترین سیاهی تاریخ معاصر این سرزمین” می نامد؛ با  “بلوا” خواندن آن انقلاب توده ای،با این ادعا  که “انقلاب حاصل گسست ویرانگرِ دوقطبیِ غربگرایی و ضدیت با غرب بود”، همه زمینه های بحران مرکب اقتصادی، اجتماعی، سیاسی در ایران را که سبب ساز انقلاب ۵۷ شدند، به امری صرفا فرهنگی و تمدنی تقلیل داده تخطئه می کند؛ با تبیین آن واقعه عظیم تاریخی- توده ای با غرب ستیزی و جنگ تمدن ها، همه مطالبات آزادیخواهانه، دموکراتیک و رفاهی و استقلال طلبانه سی میلیون مردم و حقانیت اش را در قیام علیه آن شرائط و آن رژیم، علیرغم سرِ زا رفتن انقلاب، تخطئه می کند؛ و از این ها پلشت تر، دست به جعل یک اینهمانی ی ناساز میان ضدیت دینی- فرهنگی خمینی با غرب و ضد امپریالیسمِ چپ می زند، چپی که به گواهی تاریخ، در صد و پنجاه ساله اخیر هرچه فرهنگ مترقی غربی و غیر غربی وارد ایران شده از طریق او و باز به گواهی تاریخ از طریق چپ آذربایجانی بوده است. غرب و فرهنگ غرب برای چپ ایران برخلاف خانم هدایت، فقط آزادی های فردی و لیبرالیسم سیاسی در محدوده ی مرزهای درونی  متروپل های سرمایه داری نبوده بلکه در عین حال استعمار، نژادپرستی، امپریالیسم، فاشیسم، مک کارتیسم، جنگ های جهانی،  قتل عام ها و کودتاها در سراسر دنیا نیز بوده و هست، اندونزی و ویتنام و شیلی و عراق و افغانستان و فلسطین هم بوده و هست. از این رو چپ، برخلاف خمینی  و اسلامگرایان، با فرهنگ مترقی و مدرنیته ی غربی عجین و قرین بوده و از آن تغذیه کرده است و در همانحال با طبایع و تجاوزات امپریالیستی آن مبارزه و مقابله کرده است. بهاره هدایت نه تنها در نقش همان غرب لیبرال در ایجاد “کمربند سبز” و تقویت اسلام غرب ستیز در سایه ی پادشاه اسلام پناه و ثمره ی زهرآگین آن در سرنوشت بحران انقلابی سال ۵۷ تجاهل می کند بلکه حتا به روی مبارک نمی آورد که کنفرانس گوادولوپ را لیبرال های غربی تشکیل دادند و اراده کردند که خمینی ی ضد غرب و ضد فرهنگ غربی را جانشین شاه کودتائی ی طرفدار غرب کنند! خمینی ضد غربی به میانجی لیبرال های ایرانی چون ابراهیم یزدی و بازرگان با لیبرال های غربی به ساخت و پاخت پرداخت. لیبرال های غربی خمینی را به درخت سیب در نوفل لوشاتو تکیه دادند.

 برای آن که بهاره هدایت را متهم به تجاهل و تحریف عامدانه ی تاریخ نکنم، چاره ای جز این نمی بینم که باور کنم اطلاعات تاریخی و دانش سیاسی او در حد کتاب های درسی جمهوری اسلامی و «تونل زمان» “تلویزیون من  تو” است. اما قطعا چنین نیست و مصلحت جوئی های خاصی در کار اند که جعل و تحریف های عامدانه ی شاخداری صورت بدهد، مثلا این که در همین نوشته، در حالی که  ضدیت با غرب را بُن دستگاه فکری ۵۷ دانسته بود، مسئول و بانی جنگ تمدنی اسلام با غرب را، نه خمینی بلکه خامنه ای معرفی می کند!! یا آنجا که در نوشته خرداد ۱۴۰۲ اش از زندان اوین، مدعی شده بود : ” از آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای اوکراینی به این‌سو، … جمهوری اسلامی در قامت دشمن ملت ظاهر شد...”! (ایران وایر، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲). جمهوری اسلامی از آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای اوکراینی به این‌سو، … در قامت دشمن ملت ظاهر نشده است، در سالی که بهاره هدایت  به دنیا آمد، یعنی در سال شصت و در دهه ی شصت، موج موج زن و مرد جوان چپ و مجاهد خلق با حنجره های خونین، دشمنی جمهوری اسلامی با مردم از همان بدو پیدایش اش را افشا و فریاد زدند و فوج فوج تیرباران، طناب کُش، زنده به گور و قتل عام شدند. بهاره هدایت تاریخ نویسی را از اصلاح طلبان آموخته است که آغاز سرکوب ها در جمهوری اسلامی را بی شرمانه تعطیلی روزنامه سلام و هجوم به کوی دانشگاه در ۱۳۷۸ رقم می زدند!

۲. تسویه حساب با چپ و راست افراطی

بهاره هدایت می نویسد: ” میدان براندازی یکپارچه نیست. از چپ رادیکال که برای نجات نوع بشر در خیال خام در هم کوفتن همه موجودیت‌های سیاسی-سرزمینی از جمله ایران است، تا راست افراطی که برای پایداری ایران و سعادت مردمانش در ضرورت کاربست دموکراسی تردید را روا می‌داند“.

او که مدام می گوید باید به غرب رو کنیم چون ایده لیبرال از فرهنگ غربی آمده است، در نگاه به چپ و چپ افراطی اما  به فرهنگ غرب رجوع نمی کند که در آن، چپ، طرفدار سوسیال، منافع جمعی، مخالف تبعیض و هرگونه ستم و طرفدار آزادی و برابری، در مقابل راست است که طرفدار ثروتمندان و مدافع منافع و قدرت اقلیت های صاحب امتیاز است. چپ و راست افراطی هم در “فرهنگ غربی” تعاریفی دارند. در فرهنگ مسلط طبقات حاکم در غرب، چپ معتدل به جناح چپ بورژوازی و خرده بورژوازی (همچون سوسیال دموکرات ها) اطلاق می شود که قانع به رفرم هائی در درون نظم اقتصادی و اجتماعی موجود به سود طبقات زحمتکش و مردمان تحت تبعیض هستند و از چانه زنی پارلمانی و سندیکائی و فشار از پائین نهادهای غیردولتی پا فراتر نمی گذارد. اما چپ افراطی یا رادیکال به چپ ضد سرمایه داری می گویند که به چنین رفرم هائی اکتفا نکرده برای انقلاب سوسیالیستی یعنی اجتماعی کردن ثروت و قدرت، برای خشکاندن ریشه های تبعیضات و ایجاد فرصت های برابر برای همگان،  و برای حاکم شدن اکثریت بر سرنوشت خود مبارزه می کند. اما بهاره هدایت با دوز بالائی از هیستری ضد چپ ترجیح می دهد از چپ افراطی و رادیکال تعریفی منطبق بر فرهنگ رفسنجانی های شرقی و مک کارتی های غربی ارائه دهد: ” چپ رادیکال که برای نجات نوع بشر در خیال خام در هم کوفتن همه موجودیت‌های سیاسی-سرزمینی از جمله ایران است”!! (یاد خمینی می افتم که گفت: “این خلقیون مزارع مردم را آتش می زنند”!) یا همچون سلطنت طلبان کینه ای از چپ، چپ را  مؤتلف با جمهوری اسلامی در ضدیت با فرهنگ غربی قلمداد کند!

اما لطف بهاره هدایتِ لیبرال به راست و حتا راست افراطی آشکارا بیشتر است وقتی که می نویسد:” راست افراطی که برای پایداری ایران و سعادت مردمانش در ضرورت کاربست دموکراسی تردید را روا می‌داند“. برای هدایت،  راست افراطی از معایب ضد غرب و ضد فرهنگ غربی و ضد امپریالیست بودن مبراست، به دنبال پایداری ایران و سعادت مردمانش است، منتها افراطی بودن اش در این است که در کاربست دموکراسی برای این اهداف ایران پرستانه و مردم دوستانه ” تردید روا می دارد” همچنان که  خانم بهاره هدایت لیبرال، در مواجهه با راست افراطی از کاربست لفظ دیکتاتوری و استبداد  تردید روا می دارد!

۳. آلترناتیو: لیبرالیسم طرفدارغرب

پس از بیان مواضع سلبی یعنی تصفیه ( صاف کردن) حساب با ۵۷ و تسویه (سوا کردن) حساب از چپ و راست افراطی، بهاره هدایت موضع ایجابی خود را بصورتی بسیار مغشوش و درهم برهم ولی با ابتذال جاافتاده و منسجمی به پیش می کشد:

“مبنای تضاد معترضین ایرانی با جمهوری اسلامی غرب ستیزی آن است” پس برای آینده ی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، “آلترناتیو نیرویی است که در وهلۀ اول غرب‌گرا باشد؛ منحصرا به این معنی که ایده سیاسی‌اش را بر روی ضدیت با غرب بنا نکرده باشد“. او می نویسد ” بدنه اجتماعیِ هوادار این ایده در طول سه دهه گذشته هر دم وسیع‌تر شده است و ادراک عمومی ایرانیان از وضعیت مبتلابه بیشترین همپوشانی را با ایده لیبرال دارد. به گمانم وقت آن است که ما لیبرال‌ها روی پای خودمان بایستیم، و هرچه رساتر از تبارمان، از ایران‌مان، و از آزادی‌ای که درون ایدۀ لیبرال صورت می‌بندد، دفاع کنیم“. 

بهاره هدایت به شیوه مصادره به مطلوب ادعا می کند که جنبش های سه دهه ی گذشته بُن غربگرا و لیبرال داشته اند. عینک تحلیلی ی  بهاره هدایت فقط جوانانی غالبا از طبقات میانی را در خیابان ها دیده است که عاصی و معترض به فشارهای رژیم اسلامی، خواهان آزادی پوشش، آزادی معاشرت دختر و پسر، آزادی رقص و آواز و تفریح و خلاصه خواهان آزادی های مدنی بوده و شجاعانه جان شان را هم برای این خواسته های ابتدائی و برحق انسانی فدا کرده اند و می کنند. جنبش انقلابی در سال ۱۴۰۱ را تنها در صورتی می شود اینگونه صورتبندی کرد که فقط جوانان درگیر در کف خیابان را ببینیم و ده ها میلیون همدل و همداستان با شعار سرنگونی همین جنبش را که مطالبات شان محدود به فقط آزادی های مدنی نبوده ولی منطق محاسبات و شکل مبارزاتی شان امکان ورود به زد و خوردهای رو در رو با  ماشین سرکوب در یک وضعیت عدم موازنه ی نجومی را نمی داد، از حساب بیرون بگذاریم. این همان جنگل را از پشت یک درخت نظاره کردن است. بسیاری هنوز متوجه نشده اند که شورش ها و قیام های موردی و مقطعی مثل ۹۶ و ۹۸ و ۴۰۱ تنها لحظه هائی از یک روند بزرگ، تنها نمودهای مقطعی ی یک آتشفشان سرنگونی طلب عظیم اند. جای تحلیل مفصل جنبش های دی ۹۶، آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ اینجا نیست تنها به این اشاره بسنده می کنم که نه فقط زنان مخالف حجاب اجباری، بسیاری از نسل جوان محروم و بی آینده، همه خانواده های جوانان کف خیابان، ملت های تحت ستم از کوردها و بلوچ ها و آذربایجانی ها و لرها عرب ها هر یک به شکلی و به نسبتی قدم در میدان گذاشته یا وارد گود شدند یا همدلی و همسوئی نشان دادند. جنبش کارگری، معلمان، بازنشستگان و غیره که سال ها برای مطالبات صنفی، معیشتی و رفاهی شان در خیابان ها و رهبران شان در زندان ها بودند، از درگیری رودر روی خیابانی پس نشسته ولی از مطالبات شان و از خواست سرنگونی رژیم پس ننشسته بودند. حتا برخی واحدهای کارگری دست به اعتراضات و اعتصاباتی زند تا شاید محرک سیلاب باشند ولی زورشان نرسید. جنبش سرنگونی طلب طبقات و اقشار مختلف در ایران را به فاکتور “لیبرال غربگرا” خلاصه کردن و این که “مبنای تضاد معترضین ایرانی با جمهوری اسلامی غرب ستیزی آن است” و این که ” ادراک عمومی ایرانیان از وضعیت مبتلابه بیشترین همپوشانی را با ایده لیبرال دارد” هیچ مبنای ابژکتیو و علمی ندارد و فقط مصادره به مطلوب از موضع یک شخص طبقه متوسطی است که دردی بجز آزادی فردی به سبک غربی (از نیات جاه طلبانه ی احتمالی بی خبر ام) دیگر ندارد.

بهاره هدایت هرچه بیشتر می خواهد توضیح بدهد، کار را خراب تر می کند. مثلا وقتی می خواهد توضیح دهد که ” ادراک عمومی ایرانیان از ایده لیبرال” چیست؟:

«زندگی معمولی» خواسته محوری ایده لیبرال است. خواست «زندگی معمولی» یعنی ما هم بتوانیم مثل مردم عادی ذیل یک حکومت عادی زندگی کنیم“.

زندگی معمولی یعنی چه؟ مردم عادی یعنی کدام مردم؟ حکومت عادی یعنی چه نوع حکومتی؟! معنی این ها را از یک گورخواب بپرسید، از یک بیکار بپرسید، از یک مجبور به تن فروشی بپرسید، از یک کارگر معدن بپرسید، از یک زن بیوه سرپرست خانواده بپرسید، از یک بلوچ، از یک کرد، از یک تُرک  و عرب بپرسید، …. و از یک تاجر و بانکدار و بساز و بفروش و وکیل و استاد دانشگاه و از یک جوان مرفهی که آرمانی جز ثروت و زندگی در غرب ندارد بپرسید! … و همچنین از وارث تاج و تخت پهلوی و فرشگردی ها و ثابتی ها و تهرانجلسی های ” ایران را پس می گیریم” بپرسید!

آنچه در این نوشته جالب توجه است فقدان رویکرد هستی شاختی به چپ و راست و  لیبرال است. در نگاه خانم هدایت، گوئی چپ و راست و لیبرال نه سوژه های سیاسی ی مبتنی بر جایگاه های عینی اجتماعی و حامل و بیانگر منافع طبقاتی- اقتصادی و اجتماعی مختلف بلکه فقط  اشباح بی گوشت و استخوانِ حامل “ایده” ها و آرزو ها و آرمان های (خوب یا بد) اند که وقتی تشخص و تعّین می یابند باز هم بدون هیچ تشخص و تعّین طبقاتی و اجتماعی می شوند ” مردم عادی“، ” زندگی معمولی“، و ” حکومت عادی“!

اما آن ” حکومت عادی” که بهاره هدایت درِ باغ سبز اش با تابلوی ” لیبرال” را نشان می دهد تنها به آزادی فردی، به احترام به قانون، به پذیرش دیگری و قبول تکثر، به آزدای های مدنی، به آزادی بیان و انتخابات دوره ای محدود نمی شود، لیبرالیسم سیاسی، سکه ای یک رویه  نیست، بلکه پشت  این سکه، لیبرالیسم اقتصادی است. از ارکان تعیین کننده ی “ایده لیبرال”، تقدس مالکیت خصوصی بر زمین و وسائل تولید (یعنی آزادی بهره کشی و استثمار)، اولویت منافع و حقوق فرد بر جمع و جامعه، و دیکتاتوری بازار آزاد است. نمونه های چنین مدل های لیبرالی را از آمریکای جنوبی تا هند و شرق آسیا می بینیم. تازه در متروپل های سرمایه داری غربی هم لیبرالیسم سیاسی کارکرد داخلی داشته و در خارج، ترجمانی بجر تجاوزات و غارت ها و جنگ ها و کودتاهای امپریالیستی، نژادپرستی، فاشیسم و حتا بذرپاشی و پرورش جریانات ارتجاعی و بویژه اسلامی در خاورمیانه نداشته است. در خود همین متروپل ها هم لیبرالیسم سال هاست تحت عنوان “دولت کوچک” و ” عدم دخالت دولت در امور جامعه”، تهاجمی بی وقفه را برای درهم کوبین همه نهادهای مقاومت مدنی و چانه زنی طبقات پائین بخصوص اتحادیه ها و پس گرفتن گام به گام همه دستاوردهای دو قرن مبارزه سوسیالیست ها و چپ ها از جمله تامینات اجتماعی و بیمه ها و کالائی و خصوصی کردن آموزش و بهداشت و درمان سازمان داده، در حالی که “جهان سوم” را به سوی بردگی رانده، زحمتکشان متروپل های ثروتمند را هم به سطح جهان سومی ها ساقط کرده است. فرهنگ و ایدئولوژی های نژاد پرستی و بیگانه ستیزی،  مهاجر ستیزی و رشد جریانات نئوفاشیستی در این مهدهای لیبرالیسم، چیزهائی نیستند که بهاره هدایت بتواند در زیر فرش ابریشمین “ایده لیبرال” اش مخفی کند.

مجبور ام از پرداختن به مواردی دیگری از این نوشته بهاره هدایت ازجمله نظر شوکه کننده اش در باره اسرائیل – فلسطین، صرفنظر کنم چون بازهم با اعتراض خوانندگان رو به رو خواهم شد که نوشته دراز بود، گر چه به همه چیز نپردازم هم بهاره هدایت خواهد گفت که همه چیز را نگفته است! در انتها اشاره می کنم که بهاره هدایت که با پرچم “ایده لیبرال” و “طرفداری از غرب” برای جمع و جور کردن صفوف لیبرال های بی سر و صاحب ایران پا به میدان گذاشته است، ضمن بیرون گذاشتن “چپ و راست افراطی” از شمولیت “ایده لیبرال”، پیامی اخطار گونه هم به پادشاهی خواهان می فرستد که: “مشروطه‌خواهی که در مشروطه بودن پادشاهی لحظه‌ای درنگ کند یا در ضرورت دموکراسی تردید را روا بداند، هر چه که هست، لیبرال محسوب نمی‌شود.” (همچنان که بقول خمینی “دانشگاه اگر دانشگاه نباشد، دانشگاه نیست”!)  با چنین خط و نشانی، کدام پادشاهی خواه، کدام فرشگردی و حتا کدام شاهزاده ی وارث تاج و تخت پیدا می شود که بگوید نه! من مشروطه را قبول ندارم و طرفدار پادشاهی استبدادی و مطلقه هستم؟! بهاره هدایت که چند بار به “ایمان به ایران و تمامیت اش” سوگند خورده ” به بی‌وطن‌ها، به تجزیه‌طلب‌ها، به چپ‌های مذهبی، به اقتدارگراها، به آنهایی که ایران را خرج نزاع با غرب می‌کنند و  به کمونیست‌هایی که می‌خواهند ما را به “بهشت” ببرند” دشنام می دهد، خیال پادشاهی خواهان را هم راحت کرده و می گوید: ” نام مدل حکمرانی [یعنی جمهوری یا سلطنت – ش. ب.] مسالۀ ما لیبرال‌ها نیست. مسألۀ ما ایران است و فضیلتی که برای ایران و ساکنانش در پی آنیم، آزادی است“.

احمد باطبی ها، علی افشاری ها، اکبر گنجی ها، محسن سازگارا ها، مهرانگیز کارها ، عباس میلانی ها، مسیح علینژادها  و لشکری از اصلاح طلبان “لیبرال” شده از سال ها قبل راه ” غرب” را در پیش گرفته اند و شاید تجربه هایشان به کار بهاره هدایت بیاید، اما  لیبرال های گردن کلفت و استخوانداری چون مرتضی مردیها، محمد قوچانی ها، موسی غنی نژادها، مجید توکلی نوگل ها، حسن منصورها، صادق زیباکلام ها، و دیگرانی هم هستند که گردآمدن شان در زیر پرچم بهاره هدایت، گام بزرگی در جهت “تعیین سیاسی ایده لیبرال” مورد جستجوی بهاره هدایت خواهد بود!

شهاب برهان

۱۱ بهمن ۱۴۰۲   –  31 ژانویه ۲۰۲۴

https://akhbar-rooz.com/?p=232035 لينک کوتاه

4.1 28 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

18 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 ماه قبل

در ایران مستبدی حاکم می شد بعد از تثبیتش بر تمام امور، گروهی چماقدار تربیت می کرد و به آنها چماقی می داد برای زدن بر سر مردمان،
و خودش هم تابع هیچ قانونی نمی شد و خود را مافوق هر قانونی می دانست. مبارزه اولیه در ایران ،برای مهار قدرت مستبد و او را تابع قانون کردن بود؛
تا بدین وسیله بتوانند مستبد و باند های مافیایی اطرافش را مهار کنند و روش قانونمندی را بر کشور حاکم کنند.
اینکه این تلاش ها با شکست مواجهه می شد خود بحث جداگانه ای است.
اینکه گروهی مستبد و باندهای مافیایی اطرافش را رها کردند گیر دادن به لیبرالیسم و نئو الیبرالیسم خودش پرسشی است اینها نمی دانند دانسته یا ندانسته در زمین مستبد بازی می کنند. با وجود تفکر استبدادی در کشور ای کاش لیبرالیسم و نئولیبرالیسم با توجه به اصولشان در کشور حاکم بود یا حاکم بشود تا از شر مستبد ها و نوچه هایشان رهایی میافتیم،

Hadi Shahab
Hadi Shahab
2 ماه قبل

در جامعه‌ای که جنبش لیبرالیسم به معنی و مفهوم ازادی خواهی نه بوجود آماده و نه توانسته خود را به تثبیت برساند دادن واژه لیبرال به جنبش هایی همانند مشروطیت ، قیام ۵۷ ، ، ۸۸ ،۹۶ ، ۹۸ و یا ۱۴۰۱ به شدت غلط و اشتباه است
جنبش‌های ۹۶ ۹۸ و یا ۱۴۰۱ جنبش هایی ضد دیکتاتوری و علیه حکومت اسلامی بوده‌اند اما غلط است کهما هرجنبش ضد دیکتاتوری را لیبرال بنامیم .
جنبش هایی که معنی و مفهوم آزادیخواهی بر ای همه را در بر نداشته باشد مسلما نمی‌تواند لیبرال باشد مدعیانی که در همان آغازجنبش سعی در حذف دیگران داشته و دارند نمی‌توانند بویی از لیبرالیسم برده باشند …

Hadi Shahab
Hadi Shahab
2 ماه قبل

آقای برهان
۱. من فکر میکنم که انتقاد شما به خانم هدایت در باب اینکه جمهوری اسلامی از همان آغاز دشمن مردم ایران بوده ونه به ادعای خانم هدایت اتقادی است درست زیرا شما با فاکت می‌نویسید که از همان سال ۶۰ بسیاری از چپ ها و مجاهدین بدست حکومت اسلامی کشته شدند
۲. من فکر میکنم که بهتر است همه ما یکبار در مورد لیبرالیسم که پایه و اساس ازادی است فکر گویم و از خود بپرسیم آیا درست بود و یا درست است به شارلاطانهایی مانند یزدی که در آن بیدادگاه بهمن ۵۷ در محاکمه و اعدام سران ارتش دست داشت لقب لیبرال بودیم من تا به امروز در غرب ندیده‌ام که غربی ها به یک جانی لقب لیبرال بدهتد
دادن این لقب به کسانی مانند قطب زاده و دیگر انحصار طلبان همنوعش همانقدر احمقانه است که طبقاتات بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی میانه غربی را با طبقاتی در ایران مشابه بدانیم .
بقیه را در پایین مینویسم ….

باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 ماه قبل

با شکست سیاسی و ایدئولوژیک چپ و مجاهدین پس از انقلاب و دیر تر شکست سیاسی و ایدئولوژیک اسلام سیاسی خمینی و پیروانش و نیز شکست سوسیالیسم دولتی نخست درچین و سپس در اردوگاه شوروی زمینه برای رشد لیبرالیسم در ایران ودر جهان فراهم شد در ایران در درازای ۴ دهه یک جریان نیرومند فکری لیبرالیستی شکل گرفته است که با ادبیات استالینی و دانش سطحی اقای برهان و با تهمت و ناسزا گویی و دفاع از ناسیونالیسم قومی و..غیره نمی توان به هماوردی با ان برخاست گاو نر می خواد و مرد کهن.
افزون بر این مردم عادی هنگامی که می بینند کوبا و ونزوئلا و نیکاراگوئه و کره شمالی و روسیه و چین پشتیبان رژِیم اند فریاد های غرب ستیزانه ضد امپریالیستی سطحی نه تنها اعتباری به باقیمانده ی چپ نمی بخشد بلکه مردم را از ان دورتر می کند . اگر چپ ایران راه امثال ایشان و ناسیونالیسم قومی تکرار نیاندیشه ایده های شکست خورده و روسوفیلی و چین شیدایی را دنبال کند اینده ای نخواهد داشت

فریبرز خاجیان
فریبرز خاجیان
2 ماه قبل

پیش از فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» نئولیبرالیسم جوامع سرمایه داری را شخم زده بودند و یورش به دستاوردهای سوسیال دموکراسی ـ دولت رفاه ـ در جوامع سرمایه داری شتاب گرفت.لیبرالیسم و لیبرال دموکراسی در همان قرن نوزده ورشکست شده بودکه سوسیال دمکراسی فراگیر شد.احزاب سوسیال دموکرات باانتر ناسیوال اول جهانی بهتررا مژده داد.متاسفانه حزب سوسیال دموکرات آلمان درآستانه ی جنگ جهانی اول ازاهداف اساسی حزب عدول کرد وروزا لوکزامبورگ وهمفکرانش ازآن جداشدند تاعلیه جنگ پیکار کنند.سوسیال دمکراتهای روسیه هم به منشویک و بلشویک تفکیک شدند. بلشویکها درانقلاب ۱۹۱۷روسیه شرکت کردند.راست روی حزب سوسیال دموکرات آلمان باعث شکاف درجنبش سوسیال دموکراسی جهان شد.بلشویک ها حزب کمونیست تشکیل دادند.دراحزاب سوسیال دموکرات نیروهای رادیکال،حزب کمونیست تشکیل دادند.از ۱۹۱۷ تا فروپاشی شوروی سوسیال دموکراسی سرمایه داری را روی پا نگاه داشت ودر معرض تهاجم نئولیبرال ها ، محافظه کاران ، مسیحی ها ..قرارداشت.درایران لیبرالیسم توهم ست.

reyhanekavh m
reyhanekavh m
2 ماه قبل

امثال بهاره هدایت و نرگس محمدی و شیرین عبادی و مسیح علی‌نژادها در واقع امر خواهان تسلط نئولیبرالیزم در ایران هستند بهر قیمتی . اینها نظریاتشان بطور عمده با سلطنت طلبان تطبیق دارد و خواهان حمله نظامی و محاصره اقتصادی ایران هستند در این دار و داسته نئولیبرال ها بعضی ها زیرک‌تر هستند و نظریات و تمایلات خود در پنهان‌می‌کنند.

باقر شیخ الاسلامی
باقر شیخ الاسلامی
2 ماه قبل

نخیر آقای برهان . تصفیه حساب اساسآ نداریم . ترکیب غلطی است ، گرچه مشهور است .
تسویه حساب درست است . تسویه و حساب دو مفهوم ریاضی هستند . یعنی ایجاد تساوی ( و نه سوا کردن . گوجه فرنگی و میوه که نیست ) . من به شما مبلغی بدهکارم . آن مبلغ را به انواع و اقسام به شما می‌پردازم . نه کمتر و نه بیشتر . با شما حسابم را تسویه کرده ام . حالا خدای نکرده شکل دیگری هم در روابط روزمره ما ، پیدا می کند . من در نوشتاری به شخصی بد گفته ام . او هم در نوشته من نقطه ضعفی پیدا می کند و حال مرا می گیرد . اینهم نوعی تسویه حساب است . به انواع و اقسام در جامعه رخ میدهد .
ترکیب تصفیه حساب ، غلط آشکاری است . تصفیه مفهوم آزمایشگاهی دارد . خالص را از ناخالص جدا کردن . در احزاب سیاسی خیلی رایج است . اعضای خلاف کار و کسانی را که اصول و پرنسیپ های حزبی را رعایت نکرده اند و یا نمی کنند را از حزب اخراج می کنند . این تصفیه است . در جمهوری اسلامی همه جوره اسباب تصفیه وجود دارد . شورای نگهبان ، شورای مصلحت نظام و ..

احمد میرزا
احمد میرزا
2 ماه قبل

آقای شهاب برهان حق مطلب را به جا آورده البته نه به منظور هدایت بهاره هدایت بلکه برای نشان دادن نوعی از پرت وپلا اندیشی مبتلا به خویشاوندان سببی و نسبی بورژوازی تازه به دوران رسیدهٔ ایرانی که نمایندگانش در ارگستراسیون چپ کوبی ومداحی متروپل غربی با انواع سازهای زهی و بادی و کوبه یی دربیرون و درون ایران حضور بهم رسانده اند اما هنوز معطل رهبری هستند که بتواند همآهنگ و هدایتشان کند.داوطلب برای تصدی این کار در بیرون و درون ایران فراوان است و دم به دم اعلام حضور می کنند ازمال باختگان رژیم پیشین بگیرید تا اکروبات بازها و یکی به نعل و یکی به میخ کوبان پراگماتیک ؛این مولود دههٔ شصت که حالا به سن عقل رسیده نیز می خواهددر این میدان بخت آزمایی کند چون عجالتا پیوند سنتی «بازار» و محراب و مسجد به علت تبدیل بازار سنتی به هلدینگ های پروار در حال گیسختن است و هلدینگ داران هم باید دنبال یافتن ضامن های محکم ومدرن باشند که این را مستقیم و غیرمستقیم سپرده اندبه شعبده بازهای سیاسی ونظریه پردازانشان.

پرویز صدری
پرویز صدری
2 ماه قبل

“موج‌ها می‌آیند و می‌روند.۹ سال پیش وقتی توافق اولیه‌ برجام منعقد شد،خیلی‌ها از جمله خود من از داخل همین زندان، ناامید از خیابان‌های خاموش شهر، کسل از بیانیه‌های تکراریِ حقوق‌بشری، و مهم‌تر از همه سرخورده ازمماشاتِ غرب با حکومت و پدیداری تشنجی بی‌سابقه درمنطقه، تصورکردیم می‌شود با این حکومتی که ظاهرا دنیا اورا پذیرفته، به سازشی رسید که خیرعمومی را محقق کند.نه، حتی برای خیلی‌هایمان «سازش» هم نبود، بلکه متقاعد شده بودیم که باید نقطه‌ای بیرون از نزاع متمرکز با حکومت یافت و تلاش کردیم ازآن نقطه‌ فرضی به سیاست نگاه کنیم؛ هم به اقتضای اخلاق وهم به اقتضای توازن نیروها؛ کارنکرد.گفتیم آن‌ها با این حکومت توافق کردند، ماهم درمدارآن، توافقی فرضی بسازیم وطبق همان عمل کنیم؛ این هم کار نکرد. به زودی هم آن توافق به هم خورد،هم این”(ازنامه بهاره هدایت اززندان ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ لینک در بالای همین صفحه) البته بهاره هدایت امروزنظردیگری دارد.ولی ماهیت حکومت فاشیستی ولایت فقیه با یک «توافق» یا عملکرد تغییرنمی کند

شهین نوروز
شهین نوروز
2 ماه قبل

چه نقد جانانه‌ای! ابدن دراز نیست. دستمریزاد!
بعد از نامه بهاره هدایت، من و دوستانی بحث‌ کردیم، و در به در دنبال نقدهای دیگران بودیم که متاسفانه قحطی بود. نمیدانم چرا این نوشته را امروز، یک فوریه دیدم؟!… ولی خب محورهایی که در این نقد استخواندار‌ مطرح شده، کهنه شدنی نیست و فرازهائی دارد. این نقد، یک بازخورد ساده، فقط به رویکردهای بهاره هدایت نیست، موشکافی موجز اما دقیق به بنیان‌ها و آبشخور فکری حاملان «لیبرالیسم و ایضا نئولیبرالیسم» است. فراز دیگر این نقد، رو کردن دست بهاره‌ هدایت و امثالهم، در اختلاط برخی مفاهیم انقلاب ۵۷ است که من بی رودربایستی میگویم «بیسوادی یا شارلاتانیسم.

انقلاب واقعی
انقلاب واقعی
3 ماه قبل

وجه تشابه دیدگاه خانم هدایت و آقای برهان در این است که هر دو حقایق را به ما زنان و کارگران نمیگویند. خانم هدایت نمیگوید که دموکراسی غربی استثمارگرانه، استعمارگرانه و جنایتکارانه بوده است. او فقط تبلیغات دروغین آنها را تکرار میکند تا توده ها به حقایق پی نبرند. آقای برهان هم همان کار را میکند. چپ رادیکال مارکسیست ، سرمایه داری دولتی و حاکمیت بلشویکی هم اه با تمام جنایاتش را پنهان میکند. راست دموکرات و راست مارکسیست سوسیال دموکرات همش از آزادی میگویند اما این آزادی باید از طریق استثمار نیروی کار تحقق پیدا کند که میشود آزادی بورژواها. چپ رادیکال همش حرف از آزادی ازسرمایه داری و استعمار و غیره می زند اما باید از در سرمایه داری دولتی رد شود که میشود آزادی بوروکراتهای بورژوا-دولتی آدم کش حزبی مارکسیستی که تاریخ بخوبی ثبت کرده است. آنچه که غایب است انقلاب است، انقلاب یعنی از بین بردن فوری سلطه انسان بر انسان.

Kourosh
Kourosh
3 ماه قبل

بدون شک “ضد امپریالیسم” و تا حدی “مخالفت با مدرنیته” بند ناف چپ و اسلام گراها را به هم پیوند داده بود .
این گفتار جناب برهان مبنی بر این واقعیت که جریان “چپ” از ایده های آزادیخواهانه ی غرب حمایت کرده و حتی آنرا وارد فرهنگ ایران کرده ، صحت دارد ، اما این صرفا نیمی از واقعیت است، چراکه جریان چپ، در سال ۵۷ ترجیحا از خمینی جلاد و شعار های ضد امپریالیستی اش حمایت کرد.
متأسفانه زمانیکه زنده یاد شاهپور بختیار در نشستی با گردانندگان روزنامه آیندگان، به درستی و بسیار داهیانه گفت: ” صدای نعلین آخوند ها بسیار خطرناک تر از صدای پوتین نظامیان است” و پیش بینی کرد که چنانچه خمینی قدرت را به دست بگیرد ، نخستین افرادی را که او اعدام خواهد کرد، نویسندگان و روزنامه نگاران هستند و…جریان چپ خودش را به کری و کوری زد و در عمل همراه خمینی و اسلام گراها شد.
متاسفانه کوتاه پس از قدرت گرفتن خمینی جلاد، پیش بینی داهیانه ی زنده یاد شاهپور بختیار به واقعیت پیوست

مهرداد ۱
مهرداد ۱
3 ماه قبل

بهاره هدایت فقط ۴۲ سال دارد و بعد از دسته گل شما در سال ۵۷ در اوایل حیات جمهوری اسلامی به دنیا آمد. برعکس شما که بیشتر حیات خود را در دموکراسی های غرب در خارج گذرانده‌اید بهاره تمام زندگی و هستی‌اش را در جمهوری ضد زن اسلامی تحت ستم و یا در زندان به سر برده است. تاریخ ۶۰ ساله گذشته شاهد این بود که چطور تکنوکرات‌های چپ شکم سیر خارج از کشور به خاطر نباختن گوی سبقت از فداییان داخل کشور از کوبیدن حتی زندانیانی چون جزنی دریغ نکردند. غیظ و غضب شماها از زنانی چون محمدی‌ها، ،ستوده ها، هدایت‌ها و علی‌نژادها همچون سلطنت طلبان شکست خورده و مأیوس از بازگشت است که لحظه‌ای از حملات بی‌رحمانه به زنان جوان داخل کشور و مبارزین خارج از کشور دریغ نمی‌کناند. هر دو گروه مخالفان سرسخت لیبرالیسم و آزادی هستند و کوچکترین رحم و شفقتی حتی برای یک زن زندانی در اوین ندارند.

تورج آرامش
تورج آرامش
3 ماه قبل

(بقیه) ـ جنبش‌های وسیع کارگری در قرن نوزدهم برای ۸ ساعت کار در روز در استرالیا و آمریکا صورت نمی گرفت. سوسیال دموکراسی راه حلی برای آن کمبودها و تضادهای اجتماعی بود.با این وجود و گسترش وسیع احزاب سوسیال دموکرات در جهان تضادها ورقاابت های کشورهای غربی درغارت جهان منتفی نشد. حضور نیروهای متضاد در جوامع و درقرون اخیربا استعماروجنگ‌های جهانی توام بوده و موجب پیدایش انقلاب بلشویکی در روسیه و بعد هیولای فاشیسم و نازیسم در اروپا گرده ست. بعداز جنگ جهانی دوم نیز کودتاهای نظامی و حمایت از دیکتاتور ها درکشورهای غربی موضوع آزادی و صلح جهانی را از الویت خارج کرد که شرح همه در یک کامنت نمی‌گنجد. درکشورهائی مثل ایران که بخاطر موقعیت ژئوپولیتیکی ومنابع سرشارمثل نفت وگازمورد توجه قدرتهای غربی بوده ست مردم به شدت از دخالت های آنها آزرده شدند. این به معنی «ستیز با غرب» نیست آیا تمام کتابهائی که در مورد جنبش های آزادیبخش توسط فانون وامه سه سزر و…نوشته شد و به فارسی هم ترجمه شد «ستیز با غرب»محسوب میشود؟

ت .آ
ت .آ
3 ماه قبل
پاسخ به  تورج آرامش

ابتدا با پوزش ازدوستان اخبار روزکه کامنت من خیلی طولانی شد.(بقیه) انقلاب الجزایر و کوبا، کودتای نظامی علیه دولت ملی دکتر مصدق و سالوادور آلنده در شیلی و…نمی‌بایست موجی از اعتراضات در ایران و جهان ایجاد کند؟به باور من بی‌توجهی به پدیده‌ی غرب با نیروهای متضاد درونی‌اش یکی از اشکالات اساسی نامه‌ی خانم بهاره هدایت می‌باشد که اینطور مستفاد می شود که باید غرب را «تقدیس» کرد.می‌توان از حکومت شاه وشخص شاه و تک تک نیروهای مخالف و سرکوب شده درآن، در برخوردهای «نامشخص» آنها نسبت به نیروهای متفاوت غرب انتقاد کرد.اصولا برخورد کلی اعم از دشمنانه یا جانبدارانه با غرب نادرست بوده ست.ولی واقعیت این ست که بخشی از همین نیروهای «غربی» روی واپسگرایان اسلامی حساب بازکردند که خمینی را به قدرت رساندند نه تمام غرب! حالا خانم هدایت اصل موضوع را کنار گذاشته و به فرعیات چسبیده ست. خمینی با کمال میل نیروهای مرتجع شیعی را در لبنان، عراق، یمن بسیج کرد البته درک این موضوعات برای ما آسان ست چون تجربه کردیم.

تورج آرامش
تورج آرامش
3 ماه قبل

■ “ضدیت با غرب نقطه ائتلاف چپ و اسلام‌گرایی در ۵۷ بود” (از متن نامه خانم بهاره هدایت ) در زیر عنوان فوق در نامه‌اشان شانزده سطر در مورد غرب و ضدیت با غرب نوشته اند. دوستان زیادی در این چند روز با نوشته های خود راجع به نامه‌ی ایشان دیدگاه‌های خود را شرح دادند.درسایت های دیگر نیز با نامه‌ی خانم هدایت برخوردهای متفاوت شده ست. نگارنده با استقبال از بحث و گفتگوهای تاکنونی پیشنهاد می‌کنم کمی در مورد پدیده «غرب» مکث کنیم.«غرب» یک پدیده‌ی تاریخی و کلی ست که در درونش عصر روشنگری و رنسانس می‌درخشد. انقلاب فرانسه با شعار «آزادی، برابری، برادری» Liberté, Égalité, Fraternité آغازی بر پایان حکومت‌های اشرافی و ارتجاعی و تولد حاکمیت جمهور مردم و دموکراسی و شتاب گرفتن گذار از سُنّت به مدرنیته .. از همان زمان در جوامع موسوم به غرب نیروهای متفاوت آزادیخواه، مترقی، صلح‌طلب، محافظه کار، مرتجع، افراطی ،نژاد پرست و..حضور داشته‌اند. اگر لیبرال ها توانسته بودند تعادلی بین آزادی و برابری ایجاد کنند (بقیه دارد)

نادر
نادر
3 ماه قبل

با پوزش بسیار از مسئولین محترم نشریه یکى دو خط اضافه
نوشتن مقالاتى که انسان ها را سرگم مسائل بى ربط و پاسخ به تهى گوئى آنها بکند. اگر صرف زندانى بودن دلیل بر به حق بودن فرد هست،پس لاجوردى، خلخالى و خامنه اى و غیره هم به حق اند. ضمنن آقاى برهان وسط سخنش به صحرا کربلا (از خدمات تنها چپ آذربایجانى سخن میگوید) میزند. بقولى گویا ترک عادت موجب مرض هست

نادر
نادر
3 ماه قبل

به نظر من هیچ احتیاجى به نوشتن چنین مقاله بلند بالا درباره نظرات کسى کهّ در خدمت جمهورى اسلامى بوده و هست نبود چرا که مگر قرار هست به هر جعلیاتى پاسخ داد. بنا به همین نوشته و تمامى شهود و مدارک موجود، بهاره هدایت از اعضاى شوراى مرکزى دفتر تحکیم وحدت (بقول دانشجویان آن زمان دفتر تحکیم وحشت) بود که تمامى هم و غم شان شناسائى دانشجویان مخالف رژیم به دستگاه هاى اطلاعاتى براى دستگیرى و شکنجه و زندان . بعبارتى اعضاى دفتر تحکیم همانا ماموران رژیم بودند که براى برقرارى وحشت و سکوت در دانشگاه ها جانانه در خدمت وحوش اسلامى بودند. بهاره هدایت و دیگر اعضا و رهبران دفتر تحکیم و اصلاح طلبان در جبهه ماموران سرکوب و جانیان رژیم قرار دارند نه در جبهه مردم و مبارزات آنها براى سرنگونى. یک دوجین از اینها بصلاح دید رژیم به آمریکا و اروپا آمدند تا هم خرابکارى در تشکلات مخالفین رژیم بکنند، جاسوسى کنند و پادو کشورهاى غربى شوند.آندسته که در ایران مانده اند و برخى مثلا در زندان براى مصاحبه با رادیوهاى غرب و نوشتن

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x