با تبریک فرارسیدن اول ماه مه روز کارگر، اتحاد چپ ایران در راه آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی را آرزو دارم.
* * *
هفتهی گذشته دو نوشتار سیاسی بحث برانگیز در «اخبار روز» منتشر شد و برخوردهای مختلف به دنبال آورد. یکی طی دو بخش مکمل (۱) و (۲) توسط آقای رضا فانی و دیگری (۳) به قلم آقای نوید شمالی. هر دو از جوانان دههی ۶۰ حزب توده ایران که طبق دانستههای من، رضا از ۳۵ سال پیش رابطه تشکیلاتی با حزب متبوعاش را قطع کرد، نوید اما با مشارکت در جریان بازسازی این حزب ارتقای موقعیت تا سطح مسئولیت بالا یافت. اولی علیرغم ترک حزب، طی زمان و به ویژه چند سال اخیر نشان داده و میدهد که چه به لحاظ نظری و چه روشی، جهان و جمهوری اسلامی را کمابیش باز از همان نگاه معیوبی مینگرد که طی سالهای نخست بعد انقلاب بر حزب مسلط بود. دومی ولی ضمن پایبندی به ماندگاری حزباش، میکوشد نوعی نگاه منتقدانه به همان مشی و پایهی نگرشی آن داشته باشد.
از اینرو، اینجا صرفاً نه با دو شخص – و احترام هر یک نیز بجای خود محفوظ – بلکه با دو تیپ مواجهیم و سخن هم لازم است متمرکز بر رویکردها باشد تا نه جنبهی شخصی به خود گیرد و نه ابزاری شود برای کوبیدن حزب توده ایران با دلایل چه واقعی و چه واهی. اولی، فعال منفردی است که در کل مشابه با بینش و روش «راه توده» و «۱۰ مهر» قلم میزند، گرچه با این تمایز که اگر آنها بیپرده رخ مینمایند، عاطفه در او نسبت به «استکبارستیز»ی جمهوری اسلامی اما خالی از ابراز نارضایتیهای گاه تند هم نیست و از همینرو گهگاه از بار کردن الفاظی بر مقامات نظام مضایقه ندارد. دومی اما مظهری از آن تودهایهاست که در عین باورمندی به کلیت تاریخ حزب توده و هستی آن، نوعاً و تا حدی نسبت به مشی مشهور «خط امام» حزب در آن سالها منتقد هستند و میکوشند با آن خطاها مرز بکشند.
نگارنده اگر در ناهمخوانی کامل با نگاه اول است، در موارد نه چندان اندک لزوماً همنظر دومی نیست. با اینهمه این گرایش را جرقهی بازاندیشی و میزانی از بیرون زدنها از انجماد فکری پیشین در طیف «تودهای» ارزیابی میکند و آرزوی پیگیری و ژرفش آن تا مبانی را دارد. هیچ روا نیست رویکردی را که در راستای دمکراتیزاسیون اندیشهی ملی و رشد تفکر انتقادی در چپ است زیر سنگینی اتهاماتی برد که متوجه عملکردهایی از این حزب در آن سالهاست. این رویکرد را میتوان گام نهادن به انتقاد از خود در این حزب دیرینه سال دانست و با خرسندی و البته نقادانه به استقبالش شتافت، بی آنکه البته به سطح کنونی بازبینیهایش دل بست و راضی شد. هر ارزیابی از این گرایش که بخواهد بیشتر و کمتر از آنی برود که تاکنون در پراتیک آن عرضه شده و میشود، بیان از بی حساب و کتابی دارد.
از مسائل کنونی جنبش چپ، دیدگاهی است که فانی محترم در ترویجاش سرعت گرفته و جای تاسف دارد چرا بعد آنهمه تجارب تلخ و در عین حال بس غنی، شتاب گرفتنی چنین در مسیر قهقرا و لغزشی هر روز بیشتر در سرازیری پاسداری از سیاست ورشکسته پیشین؟ این فکر که خود را «چپ مقاومتمحور» میشناساند، پس از رخداد حملهی روسیه به اوکراین بود که زبان فزونتر باز کرد و زیر مکشوفهی تضاد دوران ناظر بر «جهان چند قطبی»، پوتین را ناجی جهان دانست و «ضد امپریالیسم» جمهوری اسلامی را همانند چند سال نخست بعد انقلاب، از عمده کانونهای مقاومت در برابر «شیطان بزرگ» برشمرد. هم از اینرو، بیشترینه همین اقلیت بطور عیان و نهان، از «زن – زندگی – آزادی» بوی «انقلاب مخملی» شنید و به قیاس زن – زندگی – آزادی ایرانی با زن قاشقزن بر قابلمهی شیلی علیه آلنده افتاد!
حجلهگاه سراسر غوغای این نگاه اما بعد ماجرای حملهی ۷ اکتبر حماس به اسرائیل برپا شد تا گرمای نیازیناش را از خشم مشروع نسبت به کشتار دهشتناک دولت نتان یاهو در غزه بگیرد. پیش این نگاه، داوری در قبال هر موضوع مرتبط یا بی ربط با فلسطین در هر جای جهان و ایران، میباید از منشور اسرائیل ستیزی و امریکا ستیزی بگذرد تا اصالت بپذیرد. یک نمونهی آن، آخرین یقهگیری فانی از نرگس محمدی، چرا که او در بیانیهای مشخص با درونمایهی آزادی و دمکراسی برای مردم ایران و صادره از زندان، به موضوع غزه نپرداخته است؟ اعتراض به مسکوت ماندن موضوع غزه هم از این زاویه، که نرگس محمدی همانند او نمیاندیشد! وگرنه این را میدانست که نرگس آزاده قبلاً طی یک موضع گیری خواهان قطع فوری جنگ در غزه شده بود؛ موضعی که هیچ هم خوشایند دولت جنگی اسرائیل نبود. (۴)
آقای فانی در نوشتهی مکمل دوم خود که عمدتاً پاسخ به کامنت نویسان معترض به نوشتارش بود، وجه اصلی جوابیهیاش را این قرار داد که چرا نباید حق انتقاد از خانم محمدی داشت؟ حال آنکه، نکتهی مزبور نه تنها حاشیهای ترین موضوع در انتقادات به نوشتهی او بلکه ناواردترین هم بود. زیرا هیچکس و هیچ فکر و عملی در هیچ شرایطی مصون از انتقاد نیست؛ حتی اگر شخص مورد انتقاد در زندان بسر برد و یا حتی زنده نباشد. چیز ِقدّیس و شخص مقدس و امر قُدسی نداریم. پس موضوع نه نفس انتقاد، بلکه مضمون انتقاد است که چهره منتقد را مینمایاند و خبر از انگیزهی وی میدهد. اینجاست که میگویم با تیپ فکری و رویکرد سیاسی سروکار داریم؛ روبرو با نگاهی که محصور مطلق «امپریالیسم ستیزی» و «اسرائیلستیزی» است و از همین منظر، آزادی و دمکراسی عملاً نه که اولویت اصلی برای آن.
مبارزه با امپریالیسم و هر نوع سلطهطلبی، حق است و ضرور. این اما میسر نمیشود و در سمت ترقی و پیشرفت پیش نمیرود، مگر زیر گفتمان آزادی و دمکراسی و به همت نیروهای کوشا در راه آن. «امپریالیسم ستیزی» از جایگاه واپسگرایی و عودت به قعر تاریخ، جز دشمنی با ترقیخواهی و مدرنیسم و سکولاریسم نیست. نمونهها در تاریخ معاصر جهان ما بسیارند و بر تارک آنها چونان الگویی برای بسیاری از بنیادگرایان اسلامی، همین جمهوری اسلامی ضد «استکبار» که بدجوری چشم «مقاومت محوری»ها را گرفته و از آنها دل برده است. نظامی که تا موشک بالستیک میسازد از این جماعت «چپ» کارت تبریک میگیرد و تا موشک دوربرد میفرستد آب خنک در دل اینان میریزد. نیک اگر بنگریم، مخالفت برحق اینها با اشغالگری و جنایات صهیونیستی، اما هیچ مرزی هم با حماس بنیادگرا ندارد.
این نگاه، مدال مخالفت با راست افراطی و طیف سلطنت بر سینه میزند و افتخار خود مینامد که با سینه جلو دادن در این فضای راستگرایانهی جهانی و ایرانی، خلاف موج میراند تا حقیقت چپ را پاس دارد. اما هیچ به روی خود نمیآورد که با قرار گرفتن زیر نام چپ در کنار جمهوری اسلامیِ سمبل آدمکشی و ویرانگری، نماد زنستیزی و ضد آزادی و مدنیت و دمکراسی، مظهر تالانگری و رانت خواری و فساد و تباهی، چپ را در انظار تودهی مردم به جان آمده بدنام میکند و برای طیف راست خوراک فراهم میآورد. مگر عجیب بود که بخشی از همین به اصطلاح چپ و قسماً البته بفرموده، در تحریم شدهترین «انتخابات» جمهوری اسلامی چفت دلواپسان و خالصسازان و مخلصهای ولایت حامیپرور از میان اوباشان و کاسهلیسان شد تا «استقلال ایران» حفظ شود؟! بیزاری از چنین «چپ»، چه جای شگفتی؟!
آنانی که دستی بر قلم دارند، منظور اصلی هر نویسنده را از همان زاویه ورود او به نوشتار و منفذ خروجی آن درمییابند. نوشتهی منتقدانهی آقای فانی را هم میتوان جدا از تیتری که در آن خانم محمدی به عنوان عامل بی آبرو کردن جنبش زنان زیر سئوال میبرد، در دو گزارهای وزن دارد و باقی حرف و حدیث است. یکی مطایبهای رندانه در اول نوشته که نرگس محمدی دربند، پیام خود را با تلفن سپیدهی قلیان خوانده است! آوردهای که بنا به بدیهیات سیاست، یا زندانی سروسری با زندانبان دارد که فانی و هیچ عاقلی جسارت چنین اتهامی به نرگس آزاده زن را ندارد و یا این پیام ضمنی که کم از «چپ مقاومت محور» نمیشنویم: «جمهوری اسلامی آنقدرها هم بدجنس نیست»! گزارهی زهرآگین دیگر هم در حلق نرگس محمدی از طریق تحقیر مسیح علینژاد؛ کدی که مرسوم ادبیات چپ «مقاومت محور» شده است!
وقتی اول نوشتار نوشتم نه با شخص بلکه با تیپ مواجهیم، مبتنی بر حقایقی است با چنین مصادیقی. کردارهایی یادگار چهل و اندی سال پیش و همچنان جانسخت که حاملاناش علیرغم انزوا و انفراد، باز همچنان تار خود میتنند تا آزادی و دمکراسی در پای «آمریکاستیزی» و «اسرائیلستیزی» قربانی شود. اما شادکامانه با جامعهای روبرو هستیم که در آن روح آزادیخواهی و دمکراسی طلبی بر فراز هر گرهگاه دیگری بال بال میزند و اینجاست که باید به این رویکرد و بینش و روش و منش یادآور شد: «یکی دوبار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک»! پس، تا دیر نشده به خود آی و مبارزه با سلطهطلبی در هر رنگ غربی و شرقی را در بستر آزادی، دمکراسی و مدرنیزاسیون بجوی؛ و بدان که راست اگر عدالت را در لباسی مدرن برنمیتابد، ولی در کسوت عبا و عمامه بسی بیشتر ستم میکند. به هوش باشیم!
بهزاد کریمی ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ آوریل ۲۰۲۴
(۱) https://www.akhbar-rooz.com/239176/1403/02/03
(۲) https://www.akhbar-rooz.com/239571/1403/02/07
(۳) https://www.akhbar-rooz.com/239395/1403/02/05
(۴) https://www.instagram.com/p/CzGwndaK_Kl/?utm_source=ig_embed&img_index=1
جناب کریمی درود بر شما. نوشتار شما تحلیلی منطقی و مسئولانه از نوشتار آقای فانی بود. بویژه آنکه: «مبارزه با امپریالیسم و هر نوع سلطه طلبی، حق است و ضرور. این اما میسر نمیشود و در سمت ترقی و پیشرفت پیش نمیرود، مگر زیر گفتمان آزادی و دمکراسی و به همت نیروهای کوشا در راه آن. «امپریالیسم ستیزی» از جایگاه واپسگرایی و عودت به قعر تاریخ، جز دشمنی با ترقیخواهی و مدرنیسم و سکولاریسم نیست».دست شما را میفشارم و نگاه شما به این گفتمان را میپسندم
نوشتارهایی هایست که نظردهندگان خاصی را در پای نوشتار می کشاند که این نظردهندگان اکثرن جوانان وابسته به گروه های چپ دوران دهه ۵۰ و ۶۰ هستند که دیگر خود را ارتقا یافته در باقی مانده ی تشکیلات خود می دانند یا دیگر منتقد آن تشکیلات شده اند که باید گفت:
برخوردشان با هم در پای این نوع نوشتار بسیار درس آموز است .
که می بینیم از نقد قلمی گاهی بسمت شمشیر کشیدن از رو برای هم می روند
که این نو برخورد ها به ما می گوید
مستبدید قبل از اینکه خودشان توانایی حذف مبارزین مقابلشان را داشته باشند از تضاد ها و تعارضات بین تشکل ها برای حذفشان کمک می گیرند وگرفته اند؛
که گاهی ذهن هم به این سمت می روند
شاید این تشکل ها وجودشان در خدمت جذب نیروهای مفید جامعه بوده و بعدن در تضادشان با هم ناخواسته و یا خواسته در خدمت بازی مستبد حاکم قرار گرفتند و نیروها مفید را دم تیغ دادند و حذف کردند و جامعه را از وجود این نیروهای مفید محروم کردند
اینمطلب نقد نوشتهمن نیست. نویسنده به نظر می رسد بیشتر در عالم خیال با نظری که اصلا ربطی به مقاله من ندارد به جنگ رفته و با چپ محور مقاومتی صحبت می کند. نمی دانم دلیل این برخورد چیست و از کجا نشات گرفته ولی کاش نوشته های چند سال گذشته من را نگاهی می کرد ومتوجه می شد که با خود ساخته ذهنی خودش به جنگ رفته است. امیدوارم وقت کنم و نقدی بر این گونه مقالات خیالی بنویسم.
مدتی است گاهی مشکلی برای سرور پیش می آید
اما در مورد اخیر
قبل از اینکه مشکلی برای سرور پیش بیاید فکر می کنم دو نظر از اینجانب منتشر شد اما بعد از برطرف کردن مشکل سرور آن دو نظر اینجانب حذف شد؛
نکنه مشکل سرور دو نظر ارائه شده اینجانب بود که با حذفشان سرور آمد سرحال و شروع بکار کرد.
اینکه نظری پخش می شود یا نمی شود بستگی به ملاحظات گردانندگان و زحمتکشان سایت دارد
اما پخش کنید بعدن حذف کنید
موضوع دیگری است
اما اگری می بینیم نتیجه گیری نظر به مشکل می خورد این مربوط به قوانین چند حرفی و فقط دو نظری است
در هر صورت، امیدوارم در هر روشی که پیش می گیرید موفق باشد و نتیجه مطلوبتان حاصل شود
شاد و تندرست باشی
بزرگ ترین پادزهر عمل محکوم مدافعان به ظاهر چپ رژیم همکاری های هر چه بیشتر دو حزب چپ ایران و توده ایران است.
نظرات طرح شده از طرف چپهای منجمد در اندیشههای واپسگرای اردوگاه سوسیالیستی انعکاسی در جامعه ندارد، تنها هرکسی بخواهد از چپ انتقاد کند، چه نظراتی بهتر از نظرات ملیحه محمدی، کاوه اعتمادزاده، علی توسلی، سیامک طاهری، محمدرضا طاهریان، رضا فانی و … امثالهم است. همانطور که میبینید ابتذال تودهای و اکثریتی و داخل و خارج کشور نمیشناسد!
بهزاد گرامی
نگارنده نمی تواند با ارزیابی شما در مورد سیاست های حزب توده ایران در سا ل های۶۲-۵۷ موافق باشد. سیاست های مورد نظر شما که با عناوین -سیاست های ورشکسته پیشین- و به عنوان فکت بیان میشود در بهترین حالت نتیجه گیری ساده و سطحی از روند پیچیده جامعه ونیروهای شرکت کننده در انقلاب بهمن است.سوال اینجاست اگر سیاست اتحاد وانتقاد و جبهه متحد خلق سیاستی ور شکسته بوده چه سیاسی بجای ان میتوانست درست بوده باشد.
نگارنده با باور به درستی ان سیاست در پیش برد امر انقلاب به نفع توده های کار و زحمت کوشیده ام. این باور حامل صیقل تجربه روزانه نگارنده در دوران پیش جنگ عراق -دوران جنگ۶۱-۵۹ خدمت سربازی دوران زندان درکنارزندانیان سیاسی و پاسداران زندانی و پاسداران نگهبان – دوران طرح وزارت بهداری و غیروست .
جناب جلالی مشکل رفقای توده ای ما در آنجاست که هنوز متوجه نیستند که تئوری حزبشان با پراتیک شان نمیخواند. در حالی که حزب از سیاست اتحاد و انتقاد در فردای انقلاب سخن میگفت در عمل سیاست اتحاد و اتحاد، تسلیم و تائید پیشه کرده بود. جبهه متحد خلق حزب نه اتحادی در جهت تامین آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی بلکه محدود به مبارزه ضد امپریالیستی شده بود و شعار جبهه متحد ضد دیکتاتوری قبل از انقلاب آنچنان فراموش شده بود که خلخالی بر بازرگان به صرف ضد آمریکائی بودن ترجیح داده میشد.
امثال قلمزنانی مانند بهزاد کریمی و اردشیرقلندری باید مطمئن باشند که مشام چپ راستین در میهن بوی وازدگی و بریدگی از سوسیالیسم را علیرغم صغری و کبری کردنها و طرح سوالات غرب پسندانه آنان، حتی از فاصله دورتر از محل ایشان استشمام میکند!
هنگامیکه سخن از واقعیات تلخ بعدازبهمن ۵۷ وفجایعی که بنام”چپ” برسرچپ انقلابی ایران آوردند؛بمیان میاید بلافاصله “اندرز”های عاقل اندرسفیهانه فوران میزنند که: کینه های قدیمی را کنار بگذارید!۴۵سال پیش بود وگذشت! پس چه شد؟ مگر“گذشته چراغ راه آینده نیست؟”ومگرقرارنبود“از گذشت روزگارآموخت”؟ شمالی که ازنظرجناب کریمی:“جرقهی بازاندیشی و میزانی از بیرون زدنها ازانجماد فکری طیف تودهای..است”با فرار بجلووطلبکارانه سال۶۳را”سال شکست انقلاب وسرکوب احزاب چپ توسط دیکتاتوری تئوکراتیک وحشتناک ضد کمونیست …” اعلام میدارد
پس سالهای۶۳-۵۸وکشتارهزاران چپ سراسرکشوردرآن سالها چه شد؟مجاهدین هم که جای خود دارند. و یزدی ها وهمان تحلیلهای قدیمی دفاع از اخوان المسلمین(دست سازاسراییل؛ج.ا؛قطروترکیه…)حماس که به نیت نابودی مبارزان فلسطینی زاده شد!ولی اینباربا رنگ ولعاب دردفاع ازامامان جمعه نوین “ضدامپریالیسم-ضد صهیونیسم” مستقردر خاورمیانه.
مطلب در رابطه با آقای فانی است.اردشیر جم نشان از گردانندگان سایت ده مهر چندی پیش فوت کرد. تعداد زیادی از افراد وابسته به سازمان اکثریت در اعلامیه ای جمعی درگذشت ایشان را تسلیت گفتند در حالی که درگذشت شادروان خاوری را با سکوتی معنا دار رد کردند. جناب کریمی چندین بار مواضع جریانات موسوم به حزب توده ایران و فعالین آن را مورد نقد قرار داده اند که مشکلی نیست اما هم اکنون تعداد قابل توجهی از رفقای ایشان در سازمان فدایی به طور آشکارا و علنی مواضعی اتخاذ کرده و می کنند که همسو با راه توده و ده مهر و آقای فانی می باشد. حتی مواضعی غلیظ تر از آنها هم باید تلقی شود. آن سیاستی که در اوایل انقلاب نسبت به حاکمیت اسلامی اتخاذ شد منحصر به حزب توده ایران نبود و سازمان منسوب به آقای کریمی یعنی فدایی اکثریت هم همان مواضع را داشت. سیاست های فعلی راه توده و ده مهر هم منحصر به این دو جریان مشکوک نیست و اتفاقا همین مواضع توسط رفقای فدایی ایشان هم اکنون اتخاذ می شود. شایسته است آنها مورد نقد قرار بگیرند.
در مورد هر دو مقاله نوید شمالی و یزدی فانی با این مقاله مستدل بهزاد کریمی هم عقیده ام !
در مورد جنگ غزه و نسل کشی فلسطینیان جناب یزدی و همفکرانشان بجای اینکه یقه زندانیان سیاسی را بگیرند ، تلاش کنند یقه حکومت های راست افراطی و جنایتکار ج.ا ، حماس و اسراییل را بگیرند !
در مورد مقاله نوید شمالی، بعد از سال ها اپورتونیسم و راست روی حزب ، اعلام اینکه حاکمیت ارتجاعی ترین نوع سرمایه داری در ایران” ضد امپریالیست نیست ” ، استقبال میکنم .
می شود اضافه کرد که بجز چپ شیلی و رئیس جمهور این کشور ، اکثر احزاب «چپ» آمریکای لاتین در مجمع های بین المللی و در مجامع سازمان ملل ، از حکومت فاشیستی اسلامی حمایت فعال میکنند !
این تغییر موضع حزب در صورت ادامه مثبت ودر جهت انقلاب مردم خواهد بود !
نگاهی گذرا به نوشته بالا و نظرات کاربران تا به اینجا ملال آور است آن هم از نوع تکراری آن. یک عده دچار بیماری خودشیفتگی گروهی شدند و در فصای مجازی در جمع های انگشت شماردخود مینویسند تا کامنت بگیرند و ستاره و بقولی: خود میگویند و خود میخندند …
در شرایطی که تشت رسوایی الگوهای “لیبرال دمکرات” این جماعت از بام افتاده، الگوهای دروغینی که پرده از برابرشان افتاده و حهان شاهد است که اینها در سرکوب و اعمال خشونت همچنان حرف اول را میزنند، حتی در داخل آمریکا و حتی در محوطه دانشگاه! همانطور که سال ۳۲ در ایران،د۱۹۷۳ در شیلی و غیره زدند، آنوقت برخی هنوز برای آن الگوهای رو به زوال دلربایی میکنند.
آقایان! “رقاصان” ناتو دارند بیکار میشوند! ندیدید “من و تو” را؟ نمیبینید کانالهای تلگرامی سخنگویان داخلشان را؟ حتما منشه امیر باید به در شنا بکوبد برای گدایی تا متوجه شوید، جهان کدام سمت و سو میرود؟
این ” رقاص “سید علی هم بدون خواندن مقاله بهزاد کریمی جملات کلیشه ای و تکراری کیهان تهران و لندن را کپی و بدون انکه کوچکترین ربطی به مقاله داشته باشد سرهم کرده است !
به منظور رد گم کنی هم کلمات لیبرال دموکرات ،ناتو و… را اضافه کرده است !
تمام این نوع حرکات نمابانگر این است که داعش شیعه خودش را کاملا باخته است !
از مردم نا امید شدن و چسبیدن به پیک نت و پوتین نتیجه ش میشه شما!
دوم/ در اساسنامه حماس، و موضع حکومت اسلامی، اسراییل باید نابود شود. حماس جنبشی تمامن ارتجاعی است. خود اسراییل هم در پیدایش حماس نقش داشته است، و با پول هایی که حکومت اسلامی و قطر و برخی دیگر از شیوخ عرب به حماس می رسانند، حماس بجای اینکه « بر روی زمین» کارخانه و کارگاه و موسساتی ایجاد کند تا مردم غزه شغل و کار داشته و بعنوان شهروند، در تولید ثروت اجتماعی نقش داشته باشند، ۴۰۰ کیلومتر پایگاه در « زیر زمین» مترو درست کرده و اسلحه انبار کرده است، و مردم غزه را هم، به گدای سازمان های بین المللی تبدیل کرده است. اما، دولت نژاد پرست نتا نیاهو، مرتکب جنایت علیه بشریت شده است.مخالفت با این هیتلر سده بیست و یکم، مخالفت با اسراییل و مردم یهودی نیست. ده ها هزار کشته، صد ها هزار مجروح و ده ها هزار در زیر آوارها، بیانگر نقش جنایتکارانه دولت نتانیاهو است.حمله حماس به اسراییل بدون تردید محکوم است، اما برای محکوم کردن کشتار مردم فلسطین، لازم نیست که چپ و سوسیالیست و کمونیست بود. فقط کافیست که « انسان» بود
خوشحالم که کاک بهزاد واقعیت ها را در رابطه آقای فانی روشن نمود و اخبار روز نمی توانست چاپ نکند. اگر چه من در کمنت های خود زیر مطلب آقای فانی این واقعیت را نوشته بودم و دوستان اخبار روز با تیغ سانسور دو بار انرا حذف نمودند.
با درود به آقای کریمی و نوشتار مستدل ایشان، نظرم را در دو قسمت، بیان میکنم : اول/ اسراییل یک کشور است و دهه هاست که بوسیله سازمان ملل، و سایر کشورها، به استثنای حکومت ارتجاعی حاکم بر ایران و جنبش اخوان المسلمینی مانند حماس، به رسمیت شناخته شده است. اگر در تاریخ به عقب برگردیم، خواهیم دید که بسیاری از کشورها، با جنگهایی که سلاطین و پادشاهان و امپراطورها و مستبدین ایجاد کرده اند، شکل گرفته اند. امپراطوری روم باستان، امپراطوری اطریش -مجارستان، امپراطوری عثمانی، با جنگ هایی که راه انداختند، منجر به پیدایش کشورهایی شده است که نامی هم نداشتند. مگر در پیمان سایکس-ویگو، و بعد از سقوط امپراطوری عثمانی، کشورهایی مانند سوریه و لبنان و اردن و خود ترکیه و دیگر کشورها، با دخالت انگلیس و فرانسه شکل نگرفته اند؟ یهودیان سرگردان در دنیا هم، با همین دخالت ها، به کشوری شکل داده اند. مگر پادشاهان حاکم بر ایران، کم به دنیای اطراف خود حمله کرده، و با کشتار و ویرانی، سرزمین ها اشغال کرده و یا از دست داده اند؟
چهخوب بود اگر بهزاد کریمی قدری هم به دلایل وجودی این تیپ ها میپرداخت. قطعاچنین گرایشی نه تصادفی است و نه از روی نادانی به ویژه آنکه این رویکردها یکبار امتحان خود را در اوایل اتقلاب پس داده و بسیاری از ما را شرمنده حدافل دوسال تاریخ غوطهوری در این وادی گمراهی کردهاست اگر ریگی به کفش نداشته باشیم برحذر خواهیم شداز ماندن در این وادی. سوال اینجاست که این تیپها چرا به خردجمعی ودانش و تجربه ناشی از این چهاردهه مبارزه خونبار چپ بی توجه اند. بعضی آدم های این تیپی حتی اعضای خانواده خود را ازدست دادهاند و گاه برای انقلابی بودن خود از کینه و دشمنی به رژیم نیر به واسطه قربانی گرفتنش میگویند ولی بازهم محور مقاومتی ضد امپریالیستی از نوع جمهوری اسلامی را حتی بهرفقای نزدیک خود برتری میدهند اینست که قطعا پای مصلحت گرایی منفعتآمیز را در تحلیل این تیپ باید در نظر گرفت.هیچ منفعت ملی در حمایت اینها از جمهوری اسلامی وجود ندارد و بعکس حمایت از این رژیم تنها پروژه تغییررا به عقب میاندازد.داستان چیست؟
آقای کریمی درست میگوید: “بیزاری از چنین «چپ»، چه جای شگفتی؟!” به گفته ایشان “آن دیدگاهی که فانی محترم در ترویجاش سرعت گرفته” برعکس جای تاسف ندارد چرا که محوری ها که چپ طرفدار حقوق زنان از علی نژاد تا نرگس محمدی را “چپ وازده” اعلام میکرد شکست فاحش خورده است. اشاره بی بدیل بهزاد کریمی به ” بینش و روش «راه توده» و «۱۰ مهر” و استیصال ناشی از سترون بودن اینان و نداشتن فالوور در ۵ سال آینده دلیل اصلی این شتاب است. هیچ چپگرای زیر ۵۰ سال همانند “محوری ها” پوتین را ناجی جهان نمیداند. و پاشنه آشیل آن تفکر و زوال آن در اصرار محور فوق بر تفوق ستیز به اصطلاح ضد امپریالیستی صهیونیستی بر آزادی و دموکراسی در ایران دارد. آنها شادی مردم ایران از شکست تیمشان در مقابل آمریکا را فراموش میکنند و حتی قادر نیستند در مقابل توحش گروگانگیری بنیادگرایان حماس موضع گیری کنند.
اشاره آقای کریمی به تداوم مشی مشهور «خط امام» بسیار به جا و قابل تقدیر است.
این نقد به نظرات نیست این تهدید افراد و بستن دهانشان با اتکا به سوابق یک حزب که در سابقه دارند به این می گویند روش خط امامی حسین شریعتمداری . نقد همیشه به موضوع می پردازد نه به سوابق افراد و سوء استفاده از اشتباهات دیگرانی که این افراد در آن دخالت نداشته اند
چه تهدیدی؟ شما که دائم به دیگران ایراد میگیری و بیشتر مینویسی. ظاهراً طیف توده یی از برخورد با گذشته ناراحته.
امپریالیسم نشینهای ضد امپریالیست واقعا خنده دار هست
عالی بود اقای کریمی
در سایت اخبار روز که من از اوایل تاسیسش هر روز سری بهش میزنم گاهگاهی به مقالاتی بر میخوری که گویا در سالهای انقلاب و بعد از انقلاب نوشته شده (با ان افکار) و امروز از یخچال بیرون میاد برای جوانانی که در جهان امروز پرورش یافته اند جهانی که “کمونیست واقعا موجود” و انواع و اقسام دیکتاتوریها رو تجربه کرده (که متاسفانه هنوز هم کم نیستند) تا به این نتیجه برسد که ازادی دموکراسی و حقوق بشر موضوعات لوکسی نیست بلکه از حقوق اولیه انسانهاست و بدونه اینها عدالتی هم وجود ندارد.
درود جناب کریمی
از آنجا که این ،،چپ های محور مقاومتی،، روی سخنشان نه با کارگران است ونه با گذار طلبان، لزوماً نباید چندان مورد توجه قرار گیرند.این جریان تمام همّش توجه به حاکمیت است تا از مدار امریکا ستیزی خارج نشود ودیگر اینکه گذار طلبان را مأیوس کند از گذار.این جریان(م م)بسیار ریشه دارتر از آن است که به چند چهره خاص محدود شود.از لایه های امنیتی گرفته تا نظامی!!.دُم خروس اینها در هر بزنگاهی معلوم می شود.تا روسیه و چین با امریکا واروپا سر جنگ دارند!!!اینها همچنان بر سر مواضع خود هستند.تا بعد.