سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

ناوالنی؛ یک مرگ چالش انگیز – اردشیر قلندری

دستگاه های دولتی اعلان کردند که مرگ وی بر اثر لختگی خون رخداده است. موضوع در این مورد مشخص، مرگ انسانی است که در زندان بود، چرایی مرگ مهم نیست، چرایی محبوس بودن پشت میله زندان مهم است. چرایی منافعی ای که مرگ یک زندانی برای رژیم دارد، مهم است.

اینک رژیم پوتین در استانه انتخابات ریاست جمهوری می باشد. در جبهه جنگ با وجود فشار شدید اخیر، به غیر از دست یافتن به چند دهکده ای که زمانی اباد بود و در همان بده و بستان پیشین، خالی از سکنه شده با تلی از اجرها، دستاورد عمده نداشته، از آن سو کشته های بسیار برجا گذاشته است.

در زمینه سیاسی؛ کاهش اثرگذاری بر اوضاع جهان، در انزوای کامل قرار گرفتن از سوی کشورهای قدرتمند.

در فضای داخل؛ حذف رقبای موثر از میدان انتخاب رئیس جمهوری روسیه، باقی گذاشتن تنها سوپاپ های اطمینان، در شرایطی از محکم کاری های دستگاه حاکم است که رتبه پخش مصاحبه دو ساعته پوتین با تاکری کارسلون تنها توانست جایگاه ۱۹ را در میان تماشاگران برنامه های تلویزیونی روسیه از آن خود کند.

در زمینه اقتصادی نیز روسیه شاهد خالی شدن فروشگاه ها از فراوده های غربی، افت شدید تولید، ورشکستگی صنایع، بهمریختگی مبادلات تجاری، برهمین بستر جانگرفتن اعتراضات زیرپوشت جامعه، شرایط را برای احتمال فراخوان به اعتراضات از سوی ناوالنی را میتوانست غیر قابل پیش بینی کند، فقدان چنین محرکی طبیعتا به نفع کرملین است. 

پرواضع است که دستگاه جایگاه خود را می بیند، و می فهمد که در روند، فقیر سازی روسیه، حمایت مردم را پشت سر ندارد، بنابراین کوتاهی در مراقبت از زندانی بنفع رژیم در افق حوادث آتی میباشد، مرگ ناوالنی در چنین شرایطی همان نفس راحت رژیم است. 

یک کانال تلگرامی روسی VChK-OGPU تحقیقاتی در مورد مرگ الکسی ناوالنی رهبر بخشی مخالفان روسیه انجام داد و به صراحت اعلام کرد که این سیاستمدار کشته شده است.

نویسندگان این نشریه خاطرنشان می کنند: “اگر نه مستقیم، پس به سادگی با محروم کردن او از مراقبت های پزشکی عادی وی را کشتند”.

برای مدت طولانی وضعیت بحرانی سلامت الکسی پنهان بود و آنها سعی کردند او را در داخل دیوارهای بند با کمک یک “متخصص بهداشت” نجات دهند.

طبق گزارش هایی که در مورد مرگ ناوالنی به مسکو رسید، چنین برمی آید که الکسی در ساعت ۱۲.۱۱ (۱۰.۱۱ به وقت مسکو) به پیاده روی رفته است. ناگهان حال وی بد میشود. بسرعت او را در واحد پزشکی زندان بردند ولی با بیمارستان محلی در ساعت ۱۳.۳۰ تماس گرفتند. حدود یک ساعت، افسران زندان می‌ترسیدند با پزشکان حرفه‌ای تماس بگیرند و شاهد روند مرگ الکسی بودند. وقتی آمبولانس به محل حادثه رسید، دیگر امکان نجات الکسی وجود نداشت. اظهارات مبنی بر اینکه کمک های پزشکی به  الکسی شده است، دروغ است. الکسی را نزد مدیر بخش بهداشت زندان، الکسی لیسیوک، بردند، که کسی او را دکتر صدا نمی کند.

لیسیوک ۳۹ ساله که در واقع زندگی الکسی ناوالنی در دستان او بود، بارها در کروپوتکین (منطقه کراسنودار) به دلیل زندگی بدون مدارک و تجارت در اماکن ممنوعه زندانی شده است”، دارای تحصیلات پزشکی نیست”.

مقصر اصلی مرگ زندانی، دستگاهی است که زندانی را بجرم مخالفت با ساختار به بند می کشد.

الکسی ناوالنی با دستگاه پوتین اختلاف داشت، اما اختلاف وی و حامیان وی با دست اندرکاران دستگاه در پشت شعارهای تامین منافع گروه خاصی قرار دارد، شامل حال کلیت جامعه نیست، این گروه ها برای رسیدن بقدرت اهدافشان تعریف شده، محتوای محدوی دارند، برپایه مفهوم طبقاتی خود از گستردگی عمومی محروم هستند.

در رژیم های دیکتاتوری اختلافات همیشه ریشه طبقاتی نداشته، گروه های مختلف با وعده دمکراسی بیشتر در پی منافع خود در برابر منافع گروه حاکم قرار می گیرند، که معمولا موجب زندانی شدن و تحمیل شرایط سخت به رقیبا می گردد، که در مفهوم سیاسی، آنان نیز زندانی سیاسی به حساب میایند. چنین رویکردی اساس تضاد های غیر طبقاتی در رژیم های دیکتاتوری است. زمانی که امیر عباس هویدا در زندان بدست افراطیون خمینی افتاد، مبارز طبقاتی در زندان رژیم محمد رضا پهلوی نبود.

در پس مرگ آقای ناوالنی در میان مدعیان اندیشه چپ ایرانی، ما شاهد برخی ذوب شدگی به جبهه بورژوازی و خرده بورژوازی روسیه به نمایندگی ناوالنی هستیم، در مقابل نیز مجذوبین پوتین را می بینیم که تمام قد در برابر آزادی و حق انتخاب مردم روسیه سینه چاک می کنند. از دید طبقاتی هردو نگاه به ترکستان و دال بر عدم شناخت جهان مبارزات طبقاتی است.

 در سده ۲۱ بنظر میرسد مفاهیم مبارزات طبقاتی کاملا دستخوش تغییر شده، بجای تحلیل ریشه های اختلافات، زیر ذربین گرفتن منافع اقتصادی گروه های درگیر، ترجیح در حمایت جریانهایی است که در راستای منافع خود یکدیگر را از میدان خارج می کنند.

در این میان هرچقدر خاستگاه طبقاتی دستگاه حاکم بر روسیه (هرجای دیگر)، منافع کوتاه و بلند اقتصادی ان، استراتژی سیاست داخلی و خارجی ان بیان گردد، ده ها و حتی صدها کتاب و نوشتار برپایه پژوهش های علمی و صدها نقل قول از کلاسیک های مارکسیسم بیان شود، بی فایده است چرا که مرغ یک پا پیشتر ندارد. همه ظاهر رویکرد را می بینند، کاری به باطن مبارزه طبقاتی، ویژگی های این مبارزه، طبقه ای که پشت ان جبهه ارایی می کند، ندارند، باطن ابدا مهم نیست!.

مرگ زندانی جنایت است، این مرگ متفاوت با مرگ یک فرد در خانه یا بیمارستان است، زندانی دارای یک حقوق انسانی بزرگ است، یعنی مراقبت از وی، چراکه او اسیر زندانبانان حاکم شده است، امکان و توان مراقبت از سلامت خود را ندارد. براصل فوق، زندان یک پدیده بسیار کثیف نظامهای طبقاتی است.

اینک پرسش اینجاست که چه تمایز مهمی میان رژیم جنایتکاران حاکم بر ایران و روسیه یا هرجای دیگر که انسانهایی بجرم انتقاد زندانی میباشد، هست؟.   

کمونیستهای ایرانی به دو دلیل شاخص نمی توانند از هیچ کدام طرفین درگیر در اتفاق این مرگ طرفداری و حمایت کنند (مگر بر بستر محکوم کردن مرگ یک اسیر). نخست اینکه ناوالنی در راستای دفاع از منافع اکثریت جامعه روس زندانی نبود. ایشان بخشی از محافل صنعت و کمپانی های مالی روسیه، بخش بزرگی از خرده سرمایه های روسیه، بخش بسیار اندک از زحمتکشان که بیشتر مجذوب کاریزمای وی بودند، را نمایندگی میکند.

دوم، دستگاه حاکم که پوتین نماینده ان است، شامل کلیه ابرشرکتهای نفتی، صنایع نظامی، صادرات مواد خام و واردات صنعت منتاژ… میباشد، با بهرمندی از امکانات اعظیم دولتی و بودجه آن با دستکاری شعور سیاسی-اجتماعی مردم، وجه و جایگاهی برای اداره کشور خریده اند.  

همچنین در این میان نباید از نظر دور داشت که میتوان از چنین اختلافاتی استفاده جانبی برد. ان بخش از سرمایه داری و خرده سرمایه داران که زیر پرچم نمایندگان کاریزما گرد میایند، ممکن است، حتی پرواضع است که در راستای رسیدن به اهداف که همانا سرنگونی اولیگارشی حاکم است، وعده آزادیهای ضرور و رفرمهایی در اقتصاد را به جامعه بدهند، و در پایبندی نسبی به وعده ها کامهایی نیز بردارند که در برابر اولیگارشی حاکم و گردنکش جنایتکار میشود حمایت کرد که خود بنوعی اتخاذ سیاست تاکتیکی کوتاه مدت در راستای بهرمندی از اختلافات دشمن، دشمن من میباشد، تا از وعده های تامین آزادی که انها داده اند جهت ایجاد شرایط بهتر مبارزات سیاسی – صنفی کارگری بهرمند شد، چنان که لنین با دولت کرنسکی کرد. اما در داراز مدت چنین رویکردی متعلق به جهان سرمایه داری بوده، نمیتوان در کنار انها ماند، مگر اینکه به اصول پیکار طبقاتی پشت نمود.

در تنش ایده دفاع از طرفین، چه در میان ایرانیان و روسیه ما شاهد یک چنین برخورد طبقاتی به موضوع نیستیم. حزب کمونیست روسیه که در بست مهر تائید بر کارکرد های پوتین با کمی انتقاد ظاهرسازانه میزند، مابقی جریانات سرمایه دارانه که میتوانند باالفعل و بالقوه در برابر حکومت حاکم قرار گیرند، جاده یک طرفه کشیده است.

چپ روسیه در گرداب ستیز با امپریالیسم جهانی، سکوت و توجیه کارگردهای امپریالیسم داخلی، مشخصا، مبارزه طبقاتی را به میل خود تعبیر میکند، چشم بر میلیاردرها، خاستگاه طبقاتی آنها، منافع انها، اهداف و مفهوم مبارزه با امپریالیسم غرب بسته، نمی بیند که جنگ امپریالیستی فوق، تضیف بنیه اقتصادی روسیه، متعاقبا نابودی تمامیت روسیه است.

انگار همه دست بدست هم داده اند تا روسیه و اندیشه کمونیستی در روسیه را که در روند استقلال روسیه دوام یافت، با چنین رهکردی بکلی نابود نمایند.

 

https://akhbar-rooz.com/?p=234067 لينک کوتاه

2.9 8 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x