در جامعهشناسی انقلاب میتوان از زوایای مختلف به پدیده انقلاب ۵۷ در ایران به تحلیل نشست. یکی از ابعاد دارای اهمیت در این انقلاب تحلیل جنسیتی آن است که از چند منظر اهمیت دارد. نخست اینکه یکی از خاستگاههای بنیادین انقلابیون مسلمان و برخی رهبران دینی و آخوندها علیه نظام پهلوی، ستیز با آزادی و مشارکت اجتماعی زنان بود. امری که با انقلاب سفید در ایران پیش از انقلاب ۵۷ زمینه تحقق قانونی یافت. عامل دیگر اهمیت نقش زنان در جنبشهای اخیر معطوف به تحول سیاسی و انقلاب پیشروی در ایران است که بسوی چالشگری مطالبات برابر اجتماعی و حقوقی با مردان فرارویی میکند. همین دو فاکتور در گذشته و اکنون و پیش تا پس از انقلاب ۵۷ دلایل محکمی است که بتوان بر گزاره مردانه بودن انقلاب تاکید کرده و به تحلیل آن پرداخت. برخی از این عوامل عبارتند از:
نخست، مردان مبارز اسلامی و آیتاللههایی بودند که در مقابل نظام سلطنت ایستاده و سرانجام رهبری انقلاب را از آن خود کردند. ریشوهای عمامه بر سر خواه تربیتیافته حوزههای دینی و مکاتب اسلامی خواه متعصبان تندروی هوادار شیوخ دینی همه در این صف حضور داشته و علیه وضعموجود عصر پهلوی دوم شوریدند. خمینی، طالقانی، بهشتی، مطهری، سروش و بسیاری دیگر تا مردان دینخوی مومن به دین مردانه و مردان دینی از زمره کسانی بودند که هرگز به حضور و مشارکت زنان و برابری حقوقی زنان و مردان باور نداشتند.
دوم، ریشداران لیبرال اسلامگرایی بودند که در اروپا به تحصیل پرداختند. این گروه اگرچه تحصیلکرده بوده و در زمان پهلوی اول و دوم از بورسیههای تحصیلی اعزام به خارج از کشور بهره برده و سالها در کشورهای اروپای غربی و امریکای شمالی تحصیل و در متن مدرنیزم معاصر زندگی کردند ولی بشدت با نوسازی دیکته شده در ایران آن عصر مخالف بودند. اشخاص بیریش دینخویی چون طباطبایی، بازرگان، سحابی، شریعتی، جلالآلاحمد، فروهر، قطبزاده، یزدی، زیباکلام و دهها نفر از دینخویان ملیگرا در نهضتآزادی و سایر جمعیتهای سیاسی در خیل مردان انقلاب و انقلاب مردانه ۵۷ قرار داشتند. در این میان پزشکان و مهندسان با تحصیلات فوقدکترا نظیر متین دفتری، چمران، در پی توجیه دین، سلوک دینی و حکومت دینی بودند و بجای ابزار علم به استخاره، جادو جنبل استناد میکردند.
سوم، ریشداران مجاهد مسلمان در زندان و سطح جامعه از زمره دیگر کنشگرانی بودند که کشتی انقلاب ۵۷ را با مبارزات مسلحانه پیش بردند. مجاهدین خلق با لوگو و شعار قرآنی در صدر بیرق سیاسیاش با روایتهای سوسیالیستی و عدالتخواهانه از دین که عدالت بین زن و مرد در آن مغفول بود، از دیگر جریاناتی بودند که در پیشبرد انقلاب ۵۷ و اسلامی شدن آن نقش داشته و سرانجام باعث تقویت بنیانهای تضعیف موقعیت زن در جامعه را فراهم ساختند. از حنیفنژاد تا مسعود رجوی و سپس مریم رجوی همگی دارای اندیشه سخت مردسالار بوده و زنان در پروسه مبارزه فقط ابژه مبارزه علیه ستم شاهی بودند و از ستمهای جنسیتی حاکم بر ایران و سپس در درون سازمان سیاسی مذکور غافل بودند.
چهارم، مردان ریشدار و سبیلوی چپ که از نمادهای چپ ایرانی بود از دیگر احزاب و گروههای چپ اندیشی بودند که اگرچه در باب موقعیت زنان و برابری حقوقیشان با مردان مبارزه مینوشتند ولی ارکان اصلی حزب توده، چریکهای فدایی خلق و دیگر سازمانهای چپ سیاسی کوچک را مردان تشکل میدادند. در چنین ساختار سازمانی تضاد زن و مرد در جامعه نسبت به تضادهای طبقاتی، امری فرعی تلقی میشد و این احزاب و جریانات نیز آمادگی تاریخی پذیرش وزن برابر زنان کنار مردان را نداشتند. عمده گرایش سیاسی افرادی چون رادمنش تا کیانوری و از پویان، اشرف، جزنی و بسیاری دیگر چهرهای مردانه داشت.
پنجم، زنان مردسالار . اگرچه در کوران بلوای انقلاب ۵۷ زنان در حاشیه شهرها و سایر مناطق مرکزی و پیرامونی کشور حضور داشتند ولی باورهای رسوبیافته در اندیشه بسیاری از این زنان همان مردسالاری و تفاوتهای پذیرفته شده در جامعهای با تفکیک جنسیتی بود. زنان مبارزی چون اشرف بروجردی، مریم رجوی، ابتکار، و دهها زن بنام و بینام در متن و حاشیه انقلاب عمدتا بر برتری جنسیتی مردان در جامعه صحه گذارده و چالشگری برابری حقوقی زن و مرد در صدر مطالبات آنان قرار نداشت. بیسبب نیست که در طی قریب پنج دهه پس از انقلاب اسلامی هیچ زنی نقش اصلی در سکانداری انقلاب و حکومت اسلامی را عهدهدار نبوده است. این مردسالاری در بین زنان از جمله همسران رهبران انقلاب ۵۷ چنان بود که نامی و نشانی از بسیاری از زنان اطراف قشرهای مختلف پیشگفته وجود ندارد.
ششم، جامعه مردسالار. بیتردید سازمانهای سیاسی راست تا چپ نیز محصول ساختار جامعه مردسالاری بودند که در آن مردان نه تنها زنان را قربانی نظام نابرابر جنسیتی کرده و میکنند بلکه خودشان نیز از این جامعه تفکیک شده بشدت آسیب دیده و میبینند. در جامعه مردسالار که هنوز نشانهها و نمادهای مردخواهانه خود را بازتولید کرده و در چالش جدی با جنبش برابری جنسیتی توسط زنان و در جامعه است، طبیعی است که در رهگذر تحول سیاسی، برابری حقوقی و اجتماعی زنان در اولویتهای نخست مطالبات قرار نگیرد.
این گرایشهای مردخواهانه، مردانه و مردسالار در طی سالهای پس از انقلاب ۵۷ بدلایل مختلف ناشی از تحولات جهانی در پیشروی حقوق زنان، فمینیزم و ارتقای جنبشهای اجتماعی در مسیر این مطالبات بشدت دستخوش تغییر شده است. بطوریکه جنبش زن زندگی آزادی، از واپسین نمادهای مطالبهگری و مشارکتی زنان برای زنان بشمار میرود. جنبش اخیر در سراسر ایران نمایانگر این است که انقلاب سیاسی پیشروی ایران سمت و سوی یک انقلاب زنانه و برابرخواهانه جنسیتی خواهد یافت و از این منظر دارای تفاوتهای جدی با انقلاب ۵۷ خواهد داشت.
جناب طایفی به نظر میرسد در همان وهله نخست با زدن تیتر مربوطه به مقاله خود، یا قصد مزاح دارند و یا برداشت علی آلحده ای از انقلاب دارند !
آقای طایفی مگر نه این است که انقلاب٫تحولی اجتماعی است که تمام اقشار و طبقات موجود در یک جامعه به فراخوان موقعیت و منافع طبقاتی شان درگیر آن میکردند؟
آیا شما تصور زنانه و مردانه بودن اقشار و طبقات اجتماعی را در یک انقلاب اجتماعی دارید؟
😰😰😰😰😰🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
کدامیک از انقلابات تاکنونی مردانه نبودن؟