دو نوشته، یکی از آقای فرخ نگهدار و دیگری از “حسین اکبری” را در سایت اخبار روز خواندم. هر دو وضعیت موجود تحت رژیم اسلامی را تثبیت شده، ازلی و ماندگار فرض کرده؛ و هر یک به تناسب دیدگاه خود از مدافعان سینه چاک ابقاء حاکمیت اختناق اسلام سیاسی در ایران از طریق “اصلاحاتی” در وضع موجود اند. آقای نگهدار “انتخابات” پیش رو در جمهوری اسلامی را چنین دراماتیزه کرده اند:
“در همین ۱۸ روز است که بذر تشکل و سامان یابی های نو در بدنه اجتماعی افشانیده می شود. هر گامی که در این روزها برای بیداری شهروندان و تزریق امید به آینده برداشته شود خشتی خواهد شد که از ایرانی که همه ما ایرانیان یکصد و بیست سال است برای ساختن آن آستین بالا زده ایم: ایرانی برای همه ایرانیان.”.
(فرخ نگهدار، انتخابات ۸ تیر و اعتلای نقش جبهه اصلاحات)
با توجه به تاریخ نگارش مقاله آقای نگهدار، دو شنبه ۳۱ خرداد، حالا باید گفته شود که جامعه ایران ۱۷ روز فرصت دارد که با حمایت از “جبهه اصلاحات” و رای به پزشکیان، آرزوهای “یکصد و بیست ساله ” برای ساختن “ایرانی برای همه ایرانیان” را متحقق کنند!
نگفته پیداست که آقای نگهدار، رژیم اسلام سیاسی و بویژه آن جناحی را که از “خط امام” تا دکترین رفسنجانی و خط “چانه زنی در بالا و فشار از پائین” نمایندگی کرده اند، میراث دار “مشروطه” در ۱۲۰ سال قبل میدانند. برای دراماتیزه کردن نقش این خط “اصلاح” اسلام سیاسی در ایران، عالما عامدا وارد ایرادهای “ایدئولوژیک” از سوی چپ “افراطی ” و سوسیالیست به جمهوری اسلامی نشده است. که مثلا آقای رفسنجانی معمار کشتار سال ۶۷ بوده است و با تشکیل “اطاق بحران” در روزهای پس از پذیرش آتش بس در جنگ ایران عراق، سازمانده قتل و ترور رهبران احزاب اپوزیسیون در خارج کشور.
بروی خود نمی آورد که همین خاتمی رهبر معنوی ایشان، “لاجوردی” از منفور ترین و قسی القلب ترین جنایتکاران تاریخ را “اسوه مقاومت” نامید. اینها “بهانه گیری های” چپ افراطی اند! برای آقای نگهدار “آینده ایران” بدون این آدمکشان حرفه ای، حتی قابل تصور نیست. آینده ای که در آن امثال فرخ نگهدار باید بخاطر این قضاوتها در لاپوشانی جنایات اسلامی ها و آویختن مدال سرداران مشروطه به گردن بانیان سیه روزی مردم ایران، خود را از مردم پنهان کند. آقای نگهدار حتی گذشته خویشتن خویش را “ایدئولوژیک” فرض میکند. وقتی آدم “مشکوک” به همکاری با شکنجه گران ساواک و یا خبر چینان و نفوذی های “کمیته مشترک ضد خرابکاری” را، حتی قبل از سقوط شاه، “بایکوت” میکردند. به نظر من فرخ نگهدار جامعه ایران و مردم آن را نمیشناسد. اگر نه این چنین با آسودگی خیال و بی رحمی در حق مردم ایران، آنان را با فرض ادامه رسوبات فوق ارتجاعی حاکمیت یک مشت جنایتکار اسلامی در “آینده” نیز تصویر نمیکرد. ممکن است حالاها که جناب نگهدار “ضد خشونت” شده اند، کینه و نفرت خویش از جنایات رژیم شاه و قتل و اعدام مبارزین، و از جمله” قتل “بیژن جزنی” و همراهان او را به حساب “برخورد ایدئولوژیک” جریان فدائیان خلق، و یا “متوهمان به سوسیالیسم واقعا موجود”، بگذارد. اما جامعه در “انقلاب ۵۷”، نشان داد که ایران “آینده” بدون سلطنت و کمیته مشترک و ساواک، ممکن است، که مردم نشان دادند که شهروندان محترم جامعه اند و رعیت نیستند. مردم ثابت کردند که میتوان در جامعه ای بدون “شاه” زندگی کنند، حتی اگر برای چند سال باشد. راستش نوشته آقای نگهدار، اصلا تحلیل سیاسی نیست و معضل او هم “انتخابات” نیست. مشکل او این است که چنان در موهومات “مشروطه” خواهی صد و بیست سال پیش غرق شده است، و چنان ذوق زده با دستگاه مهندسی افکار جهان بورژواها با حکم “پایان تاریخ” دم گرفته است، که حتی تلاش برای هشدار به او برای چک کردن وضعیت سلامت اخلاقی در این سراشیب، با تمسخر خود پسندانه او و خیل وسیع دگراندیشان محترم، بدرقه میشود. او چنان سقوط بلوک شوروی سابق را واقعا سقوط سوسیالیسم انقلابی و “غلط” و “مهلک “در عواقب عمل به اندیشه های سوسیالیستی میداند، که مردم ایران را در حذر و وحشت از اندیشه ها و آرمانهای بزرگ و والا، شایسته زندگی در نظامی به دور از عّر و تیز جنبش اسلامی، نمیداند. مشکل او، نه انتخابات، که یک “نگرانی” کاملا جدی است. در فردای ایران بدون اسلام سیاسی، امثال فرخ نگهدار، تداعی کننده ارتجاع محض و از مطرودین جامعه خواهند بود. اگر اکنون، امثال بی بی سی، به ایشان به عنوان برگشته از اندیشه چپ و سوسیالیست، تریبون میدهد که روایت نفرین سوسیالیسم انقلابی را از زبان یکی از بنیانگذاران حرکت خلاف جریان دوره اختناق آریامهری در پرده مرثیه و عزا به دستگاه مهندسی افکار ضد کمونیستی و میدیاها و دوائر اطاق فکر بورژوازی بین المللی، عرضه کند؛ متوجه نیست و قصد ندارد متوجه شود که در “پایان شب سیاه” و برافتادن اختناق حجاب اسلامی بر جامعه ایران، همین “دیالوگهای دگراندیشانه” را به عنوان سند در دسترس مردم گذاشته است. این حقیقت را هم باید بداند که در جامعه ایران، نسل و نسلهائی پا به میدان سیاست گذاشته اند، که خود را نه پامنبری زعمای اسلامی مشروعه طلب و یا ناسیونالیست مشروطه چی، که خود را همطراز هم نسل های معاصر در عصر انفجار اطلاعات می دانند و شهروندانی برابر با همه شهروندان جهان. فکر میکنم او چنان خود را در حصار اندیشه ها و باور و آرمان های صد و بیست سال پیش زندانی کرده است، که واقعا از تشخیص خاستگاه فکری و اجتماعی نسل کنونی جامعه ایران، “بی اطلاع” و کلا بی خبر است. نمی داند این نسل چگونه با ادبیات جهانی آشناست، خبر ندارد که در دسترس گذاشتن هر دستاورد علمی را چندین مترجم به عهده گرفته اند، و تا چه حد وسیعی پیوند با ادبیات پیشرو جهانی، مرز کنج خلوت و دنیای نوستالژیک عصر ماقبل سرمایه داری را در ذهنیت جامعه به یک موهومات عقب مانده و غیر شهری و تماما “سنتی” و “سنت گرا”، تبدیل کرده است. باید بداند، حتی اگر بی بی سی، در روزهای پایان “شب تیره” آرشیو خود را بروی مردم ایران ببندد، فی الحال تمام مدارک و اسناد این تعلق و تعصب به عقب ماندگی و نوستالژی ایام ارتجاع سنتی، بروی کامپیوترها و فلاش درایوها و موبیال های همراه، در ابعاد وسیع ذخیره شده اند.
و یا آقای حسین اکبری به نحو دیگری، این بار در لباس کارگر کارگری زیر مجموعه اصلاح طلبان حکومتی، همین دغدغه مشترک کل طیف مشروطه و مشروعه چی ها را دارد. در مقاله:
[بیانیه “ائتلاف ملی عدالتخواه کارگری” نو ظهوری ویژهی انتخابات]
از جمله پس از شرح کشاف در باره “نئولیبرالیسم” در جمهوری اسلامی که بویژه در “خصوصی سازی ها”، به تعبیر او “خصلت نما” است، ایشان هم با این پیش فرض حرکت کرده است، که فردائی بدون حاکمیت اسلام سیاسی و “قانون کار” آنرا برای مردم ایران، و مخصوصا برای”کارگران” قابل تصور نمیداند. از نظر ایشان، ایرادی که “ائتلاف ملی عدالتخواه کارگری” دارد فقط این نیست که برای کشیدن کارگران به پای انتخابات، به میدان آمده اند، ایراد این است:
“چرا اساساً فصل ششم این قانون که ماده۱۳۱ بخشی از آن و تضمین اجرایی شدن این ماده منوط به اصلاح این فصل است نادیده گرفته شده است؟”
ایشان قانون کار جمهوری اسلامی را مبناء تنظیم کننده حقوق کارگران میداند و ایراد او “عدم اجرائی شدن” برخی از اصول آن است! به خیال خود، به کارگران هم رهنمود داده است:
” چرا در این بیانیه حرفی از اداره و نظارت شورایی برسازمان تامین اجتماعی از طرف کارگران و بازنشستگان نیست؟ آیا این مطالبه در راستای عدالتخواهی نیست؟”
ملاحظه کردید؟ آقای اکبری در این توهم غرق است که گویا عیب و ایراد جمهوری اسلامی و قانون کار حاکمیت اسلامی این است که اینها تحت اداره و نظارت “شورائی” نیستند!
آقای اکبری هم در پرده سخنسرائی در تقبیح سیاستهای نئو لیبرالی رژیم اسلامی و خصوصی سازی ها، خود را از پرداختن به ماهیت حاکمیت اسلام سیاسی کنار کشیده است. برای ایشان هم تصویر یک قانون کار بدون جمهوری اسلامی غیر ممکن است. لجاجت در انکار جوهر ارتجاعی حاکمیت اسلام سیاسی، اینجا شاید برای آقای اکبری برگردان تعلق به آرمان مشترک ایشان و آقای نگهدار است. در هر حال، جامعه ایران، مردم و کارگران آن، بزعم این ها چاره ای ندارد جز اینکه از توجه به تئوری و سیاست و برنامه کارگری “بیگانه” با تاریخ ۱۲۰ ساله ایران، خود را کنار بکشند. به نظر من، آقای اکبری هم به همان توهمات فرخ نگهدار در سطح مشخص تری دچار است.
کارگر “ایرانی” به شهادت اتفاقات و تحولات همین “صد و بیست ساله” ثابت کرده است که از سوسیالیسم جهان مدرن و مدنیت غربی و “تئوری”های “بیگانه” و متضاد و متخاصم با مشروطه ایرانی- اسلامی، در مبارزات خود الهام گرفته و کماکان الهام می گیرد. آقای اکبری هم کارگر ایرانی را اصلا نمی شناسد. ایشان هم باید در فردای ایران بدون اسلام سیاسی، فکری برای گفته های کنونی خویش در باره سطح تعقل و تفکر طبقه کارگر ایران بکنند.
ایرج فرزاد – ۱۳ ژوئن ۲۰۲۴
حماس رهبر رهائی بخش مردم فلسطین برضد اشغالگری و تجاوز است .
سپاس آقای کهنسال گرامی! رفتم توی یوتیوب و لینک این ترانه را میفرستم، تا همه دوستان کاربر و دوستان اخبار روز بشنوند ، لذت ببرند، و خستگی این همه بحث های جدی و غیر جدی سیاسی را، از جسم و جان بدر کنند. Bing Videoer. اگر این لینک باز نشد. همین جمله ترکی را که آقای کهنسال نوشته اند را، وارد کنید. ترانه می آید
جان کلام را آقای کهنسال( که بر خلاف این نام مستعارش، افکارش بسیار جوان هم هست) با آوردن جمله ای از نوشته آقای نگهدار، بیان کرده است.این جمله، باورمندی آقای نگهدار را، به آنچه که به « چپ محور مقاومت» معروف است را، بیان میکند. اینکه جریان های تروریستی منطقه، که پراکسی حکومت ارتجاعی اسلامی در ایران هستند را، چگونه میتوان به جنبش « چپ » نسبت داد، یک تناقض آشکار است. حمایت از جریان های ارتجاعی اسلام سیاسی، مانند حزب الله لبنان، حوثی های یمن، حماس و جهاد اسلامی در غزه، حشاالشعبی و اصائب اهل حق و سپاه بدر و غیره در عراق، الشباب و بوکوحرام و غیره در آفریقا، و هر جریان اسلامیستی دشمن مدرنیته و علم و دانش بشری را، « متحد چپ » دانستن و تبلیغ کردن، جز «بی آبرو کردن چپ» نتیجه دیگری ندارد. فکر میکنم آقای نگهدار بخوبی میداند که، آنقدر در دنیا ، چپ فراوان وجود دارد، که لازم نیست چهره مبارز و اندیشه ورز و آزاذیخواه و عدالت طلب آنها را، با جریان های پلشتی که از بیغوله های تاریخ سربرآورده اند، آلوده کرد
مخلصم حسن آقا.
من نقدر قوجا اولسام دیرم مین جاوانا (هر چقدر پیر هم باشم با هزار جوان برابری میکنم ).
ترانه ای کوتاه از فیلم طنزی بنام مشدی عباد است که حدود ۷۰ سال پیش در آذربایجان شوروی سابق بر علیه نگرش به زن به عنوان کالا و روابط مردسالارانه ساخته شده است .
سلامت و شاد باشید.
نگهدارهمانطورکه دراوج اعدامهای سال۶۰،امامان جمعه را منادیان ضدامپریالیسم-ضد صهیونیسم معرفی میکرد،موذیانه دوباره به سراغ سپاه رفته وبه تمجید ازنقش جنایتکاران دزد وغارتگر سپاه میپردازد که باید بیشتر مورد بررسی قرارگیرد.
از مقاله او در اخبار روز:“اسرائیل که تا ۷ اکتبر خود را پیروز میدان می دیدند، اکنون خود به اتهام نسل کشی و ارتکاب جنایات جنگی تحت پیگرد قرارگرفته اند.حضور ونقش آفرینی نیروهای نظامی متکی بر حمایت نظامی ولجستیک جمهوری اسلامی در سوق اسرائیل به مسیری بی بازگشت نقشی تعیین کننده داشته است”. ظاهرا همرای او ملیحه محمدی نیز در VOA از سپاه بعنوان نیرویی که حافظ ایران بوده یاد کرده است؟!
در اینکه اسراییل دولتی نژاد پرست و فاشیست است کوچکترین شکی نیست ولی حکومت جنایتکاران اسلامی وسپاه بمثابه بازوی آن که وجوه اشتراکی فراوان با اسراییل ازجمله کودک کشی دارند وهردو بخاطر جنایت علیه بشریت باید مورد پیگرد قرار گیرند.
هرکه نامخت ازگذشت روزگار, نیز ناموزد ز هیچ آموزگار! این مصداق فرزاد است که همیشه شاهد بدترین نوع برخورد او با فعالان کارگری بودهایم. فرزاد اصلا چه چیز را درمقاله «ائتلاف ملی کارگری نوظهوری ویژه انتخابات» نقد کرده است؟ اینکه نویسنده با آوردن فاکتهای روشنی از قانون کار ثابت کردهاست این ائتلاف کارگری نیست و مثال مادهای قانونی را آورده، برای رد نظرات ائتلاف؟ این فقر نظری فرزاد نیست که حتی یک نکته نیافته است که اکبری با نگهداردر موضع مشترکی قراردارد؟ مضحک است ولی واقعیت دارد.او حتی نمیداند برای نقد یک مقاله باید بتواند براساس ادعای خود فاکت بیاورد او معتقد است: «هردو(یعنی اکبری و نگهدار) وضعیت موجود تحت رژیم اسلامی را تثبیت شده، ازلی و ماندگار فرض کرده اند.»اما دریغ از یک فاکت برای اثبات این یاوه. چقدرانسان باید دچار فقر نظری باشدکه بی جهت قیاس معالفارق کند. یکی دارد دعوت بسوی مشارکت انتخاباتی میکند،دیگری اثبات میکند ائتلاف برای گرم کردن تنور انتخابات است.
فرزاد فردا چرا؟ همین حالابفهم!
چرا ایرج فرزاد حسین اکبری را در کنار فرخ نگهدار قرار میدهد درحالیکه هیچ مشابهتی بین مواضع ایندو درمورد انتخابات پیش رو نیست؟ مشکل فرزاد چیست؟ همه خوانندگان اخبار روز امکان دسترسی به هر دومفاله مورد نقد فرزاد را دارند آیا پس ازخوانش مجدد مقاله حسین اکبری و مقایسه دقیق آن با نظرات نگهدار به ریش فرزاد نخواهند خندید؟ اما داستان چیز دیگریاست فرزاد وابسته به حزب کمونیست کارگری است و طبعا از مواضع کاملا کارگری حسین اکبری خصوصا پس ازافشای کنفدراسیون جعلی وابسته به این حزب ناراحت است و درصدد تلافی، حسین اکبری را درکنار نگهدار مینشاند تا اورا اصلاحطلب و طرفدار شرکت در انتخابات و سایر بافته های ذهن علیل خودنشان دهد درحالیکه نقد علیه ائتلاف نوظهور برای گرم کردن تنور انتخابات به روشنی افشاگر سیاستهایی است که مردم را برای رای دادن می فریبند، اعم از اینکه نگهدار باشد یاهر جریان دروغین ضدامپریالیست و محور مقاومتی. اینها در مقاله به صراحت آمده است. فرزادمبتلا به بیماری نقاق وتفرقه در جبنش کارگری است.
جناب محمد گرامی
به نظر من فراخوان به کارگران برای دفاع از “اجرائی شدن قانون کار” بسیار زشت تر از دفاع از یک جناح جمهوری اسلامی است. اینکه این دفاع از قانون کار رژیم، از قول یک “فعال کارگری” صورت بگیرد خود حامل این رویکرد را از جنبش کارگری بیرون میاندازد. احتیاجی به “تفرقه افکنی” نیست.
دقیقا اشکال شما همین است که مبارزات کارگران را امری تجریدی میدانی و گویا هیچ وقت هم نمیخواهی بپذیری که قانون کار یا حقوق کاربین المللی در جوامع سرمایه داری، دستاورد طبقه کارگر بوده است و توجه به آن قانون بعنوان امری حقوقی نه سیاسی و تبعیت از نوعی سیاست (مثل کجراهه های حزب شما)نه تنها درست و انضمامی است که منطق آموزشی در رشد طبقه را تامین می کند. دیگر اشکالتان اینست که نمیدانید قانون کار و یا هر فانون دیگری درخدمت جنبش کارگری از نگاه نفادانه دفاع ازحکومت (هر حکومتی ) نیست و این بسیارزشت دانستن شما منطق دیالک تیکی ندارد کاملا احساسی و کین توزانه است. خیلی از مردم با منطق نقد ازحکومت و مقایسه عملکرد ش با قوانین، حکمرانان را به چالش جدی می کشند. اثرات همین شجاعت نقد قدرت حاکم را شما درک نمی کنید چون بیرون از گود نشسته اید و می گویید لنگش کن.
نگاهی گذرا بر کارنامه پزشکیان نور چشمی جدید نگهدار:
«مسیول پاکسازی» دانشکده علوم پزشکی تبریز
تفکیک جنسیتی دانشجویانی کادر پزشکی در مقاطع گوناگون زمانی
جنسیتی سازی رشته زنان و زایمان و محدودیت ورود مردان به این حوزه بدون بالا بردن سقف پذیرش زنان
این فرد در شروع مبارزات انتصاباتی به جرات نزدیک به بیست بار از اقتدا به بیت رهبری و هماهنگی قوانین در جهت انطباق با نظرات رهبری سخنبه زبان آورد. همراهی با دخترش پیچیده در چند متر کفن سیاه چادر چه پیامی برای نسل جوان و محروم پسا زن زندگی آزادی دارد ؟ آیا صرف تعلق به قومیت ترک و یا آشنایی با زبان کوردی از ناحیه مادری جز اهانت به شعور قومیت ترک و یا کورد زبان است؟ اهانت به خون ژینا ها نیست؟ اهانت به کرمی ها نیست ؟
شاید نگهدار فراموش کرده ریاست جمهوری در این نظام جز یک «ًتدارکات چی» فرا تر نیست ( واژگان خاتمی)
“اسرائیل هر اندازه “صهیونیست و اشغاگر”، به باور من نباید موجب این شود که جنبش اسلامی، به آن شیوه “جهاد” علیه شهروندان غیر نظامی، دورنمای وحشتاک و ضد دستاوردهای مدنیت جامعه بشری یعنی: “دولت اسلامی فلسطین” را چون یک نمونه دیگر از حاکمیت توحش اسلامی در ایران، در خاورمیانه و جهان نیز به عنوان یک “انتخاب سیاسی” در برابر جهانیان قرار بدهد.”
(از مقاله در قسمت پاسخ ها)
“نگاهی به دو رویداد “کوچک” – ایرج فرزاد”
بازهم بعنوان یادآوری تکرار میکنم که اینجانب هیچ گونه اجباری به نقد مقاله نداشته بلکه نویسنده را مورد نقد خود قرار میدهد .
در هیچ کجا دنیا نمیتوان از ملتی که سرزمینش اشغال شده انتظار داشت که هوادار صلح باشد.تائید صلح یعنی تائید اشغال، یعنی تسلیم شدن به دشمن . با اشغالگر هر کز نمیشود صلح کرد . اشغالگر را باید از سرزمینشان بیرون کنند و درسی به وی بدهند که هرگز به فکر اشغال ممالک دیگران نباشد . مذاکرات صلح تنها زمانی میتواند آغاز شود که متجاوز سرزمین اشغال شده ای را ترک کند .
خطر دیدگاه هایی مثل آقایان نگهدار،اکبری و عباس عبدی و… دراین است که آنها برای اقشاری ازجامعه امید واهی می آفرینند. پس از روشن شدن اینکه رئیس جمهور- فارغ از اینکه چه کسی باشد- در ساختار قدرت ج.ا.ا جایگاه ضعیفی دارد و کاری از پیش نخواهد برد، موج ناامیدی درجامعه تقویت شده و درجنبش بالنده جامعه اخلال ایجاد خواهد کرد. ازاین رو ضروری است تلاش بیشتری درجهت افشای ماهیت خطرناک دیدگاه هایی ازاین دست صورت گیرد.
با تشکر فراوان از مقاله خوبتان.
درودبر رفیق ایرج فرزاد عزیز، مانا باشی ،برای افشای این هم کاسه رفسنجانی.
رفسنجانی یک مظفر بقایی تمام عیار در این دوره بود و البته مریدش . شاخه های متعدد نیرویی که حزب بقایی یکی از ستون های آن نیرو بود از اواخر دهه بیست تا کنون فعالند .شناخت آنها راه را برای اتحاد عمل می گشاید. به علت عدم شناخت احتمالا استقلال که تنها دستاورد مانده از انقلاب ۵۷ است در خطر واقعی است .
با نقد آقای فرزاد عزیز درباره فرخ نگهدار تقریباً موافقم اما ایشان در ادامه مقاله ی دیگری کاملاً مخالف دیدگاه آقای نگهدار در این مورد را با همان زبان مورد حمله قرار می دهد. ایشان در مورد فعالان داخل کشور کملطفی میکند و انتظار دارد با همان زبان صریحی که ایشان در امنیت در خارج از کشور به قول خودش ماهیت حاکمیت اسلام سیاسی را نشان میدهد گویا شعار سرنگونی بدهند. فکر کنم منطقی است که آنها تلاش کنند استدلالهای خود را در چارچوبی ارائه کنند که قابلیت دفاع حقوقی در دادگاههای جمهوری اسلامی داشته باشد. چنین نقدهایی در حکم پوست خربزه انداختن زیرپای فعالان داخل کشور است و از یک فعال سیاسی باسابقه که خود در خارج از کشور امنیت زندگی می کند انتظار نمی رود و قطعاً غیراخلاقی و غیرمسئولانه است.
جناب مصطفی گرامی
با سلام
بحث “داخل” و “خارج” به نظر من توجیه کننده رویکرد نادرست و جانبدارانه از یک جناح رژیم نیست. بخشی از”فعال داخل”، که احتمالا منظور شما امثال حسین اکبری هاست، یک موضع روشن و صریح دارند: “فعالیت قانونی” زیر چتر یکی از جناحهای رژیم و در دفاع از یک یا چند جناح. در همان “داخل” مردم نه با کنایه و پنهان شدن پشت اصطلاحات دهن پر کن، که در کف خیابان ریاد زدند: “اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمام است ماجرا”.
من انتظار ندارم که هیچ فعال داخل خود را به خطر بیاندازد. اما اگر “فعال داخل” باشد و بویژه به نام دفاع از کارگران ظاهر شود، و مدام از یک جناح رژیم دفاع کند و به کارگران فراخوان “اجرائی شدن” قانون کار و بند های مختلف بدهد، جز توهم پراکنی در صفوف مردم، کار دیگری نکرده است.