
آقای صادق زیباکلام، با ادعای نظریهپردازی، جامعهشناسی و تخصص در علوم سیاسی و انسانی و..، در متنی با عنوان «از تتلوها میترسم»، که آنرا به مناسبت ماجرای اخیر تتلو تجدید چاپ کرده است، میکوشد تا با توسل به بندبازی زبانی و حقههای مارگیری معرکهگیران قدیمی، شورشهای مردمی دیماه ۹۶ علیه نظام فقر و ستم و استبداد و تبعیض و غارت و علیه جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی را در ردیف حرکت هواداران «تتلوها» و… طبقهبندی کرده و بیاعتبار کند.
آقای زیباکلام از مفهوم یا مقولهای با عنوان «تتلوها» مینویسد. برخلاف شیوه علمی از مقوله یا مفهوم خود تعریفی به دست نمیدهد اما با توسل به ترفند بندبازی با کلمات و لمس سطحی احساسات مخاطب به ردیف کردن مصادیق «تتلوها» بسنده و درست در همین بندبازی است که پیام خود را بستهبندی میکند. آقای صادق زیباکلام «تتلوها» را،ــ که از آنها میترسد و لابد دیگران هم باید از آنها بترسند ــ در این مصداقها و حرکتها دیده است:
«مراسم تشییعجنازه مرتضی پاشایی، حمایت از تیم ملی فوتبال، ناآرامیهای دی ماه نود و شش، وحید مرادی، مائده هژبری، دخترآبی، امیر تتلو و… » در نوشته او «بغض و کینه و نفرت نهفته در دهه هفتادیها و بهتدریج هشتادیها» در این حرکتها هست.
وقتی کسی مدعی جامعهشناسی بدون به دست دادن تعریف از به قول او مقوله «تتلوها» و بدون به دست دادن معیارهای طبقهبندی رخدادهای گوناگون در یک مقوله، سرقلم میرود و اعتراضهای لایههای مهمی از مردم را در دیماه ۹۶ در حدود ۱۶۰ شهر ایران، ـــ که گرچه خودانگیخته بود اما هدفهای اعتراض مردم و خواستهای اقتصادی و سیاسی آنها در شعارها و… روشن بود ــ، با تشییع «مرتضی پاشایی، حمایت از تیم ملی فوتبال، وحید مرادی، مائده هژبری، دخترآبی، امیر تتلو و…» در یک مقوله و رده جای میدهد تنها به این دلیل که به نظر او در همه این حرکتها «بغض و کینه و نفرت… نهفته» است،ـــ که در همه آنها نهفته نیست،ــ چه میتوان گفت جز آن که این نظر ماقبل نقد است. ارزش نقد ندارد. نقد نظری بر تعریفهای مشخص و معیارها و شاخصههای روشن استوار میشود نه بر معرکهگیری و بندبازی با کلمات.
وقتی مدعی جامعهشناسی و علوم سیاسی برای اعتراض یا شورش مردم در دیماه ۹۶ اصطلاح «ناآرامی» را به کار میبرد که بار منفی دارد، وقتی همه دادهها را در باره ترکیب مردم معترض در دی ماه ۹۶، خواستها، وضعیت آنها و همه تحلیلها را در باره زمینهها و دلایل و عوامل این اعتراضها نادیده میگیرد، جای نقد نیست. حقههای مارگیری معرکهگیران را نقد نمیتوان کرد و نکته دیگر آنکه نه فقط اعتراضهای مردمی دیماه ۹۸ که برخی دیگر از مصداقهای آقای زیباکلام در مقوله «تتلوها»ی او نمیگنجد.
بازی چرخ
«صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد» تا شورش دیماه ۹۶ را با انگ «نفرت و بغض نهفته» در آن و ترفند یکی کردن اعتراض مردم با به گفته او «تتلوها»، بیاعتبار کند.
«ترس» آقای زبباکلام از «بغض و کینه و نفرت … نهفته» مردم علیه نظام اسلامی فهمیدنی است چرا که نفرت مردمان از نظام ستم و استبداد و فقر و تبعیض و غارت و شکنجه و اعدام و قتل میتواند زمینه ساز حرکتهای اعتراضی دیگر باشد چنان که در آبان ماه ۹۸ شد و باز هم خواهد شد.
نه نفرت خوب است نه کینه و نه بغض اما این را به ستمگران هم باید گفت و نه فقط به معترضان. حرکت رهائیبخش مردمی باید که در هدفها و برنامهها و شیوههای خود بر آرمانهای آزادی و عدالت و شان انسانی و… شکل بگیرد و نه بر« بغض و نفرت و کینه» اما این نظام اسلامی است که بیشترین بذر نفرت و بعض و کینه را در جامعه کاشته است و هرچه بماند بیشتر خواهد کاشت.
ترسی که اقای زیباکلام از آن نوشته است ترس از فروپاشی نظام مسلط و ترس از گذار جامعه ایرانی از جمهوری اسلامی است و نیز ترس از دست دادن سهم از رانت استبداد و سرکوب در عرصه فرهنگ و دانشگاهها و رسانهها و… این ترسها فهمیدنی است اما حقه یکی کردن حرکت اعتراضی مردم با به گفته او «تتلوها» برای بیاعتبار کردن این حرکت، حقهای ناشیانه است. او «دام نهاد»ه «و سر حقه باز کرد»ه است اما نمیداند که «بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه» هرکه را که برای بقای استبداد و ستم و غارت و تبعیض و شکنجه و اعدام و قتل معرکهگیری کند.
لینک متن اقای زیباکلام
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- گاهی برآشفته نشدن نشانه بارز انحطاط اخلاقی است؛ مفهوم مهدورالدم در متن یا آینه انحطاط و زوال فرهنگی جامعه؟ – فرج سرکوهی
- «شبا گریه کُنوم، روزا بخندُوم/که تا دشمن ندونه سرِ دردُم» احمدزاده و حکایتی که آن شب گفت تا مکتوب شود – فرج سرکوهی
- گریه هم کاری است… یادداشت فرج سرکوهی به مناسبت درگذشت حمید ارض پیما
- «پیمان شیر و اژدها» یا تسلیمنامه خرگوش در برابر مار؟- فرج سرکوهی