سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

واقعیت ناراحت‌کننده این است: گاهی «خشونت» تنها راه باقی‌مانده برای مبارزه است – برگردان: بنفشه جمالی

اگر شورش و خشونت جواب نمی ‌دهد، پس راه ‌حل باقی‌مانده چیست؟ دقیقاً چگونه می ‌خواهید به وحشی گری‌های پلیس و نژادپرستی سیستماتیک حکومتی پایان دهید؟ آیا مردم باید به خانه‌های خود بروند و نامه‌های قاطع به نماینده‌های خود بنویسند؟


بیدارزنی: هنگامی‌که مورد ظلم واقع می‌شوید تقریباً هیچ راه قابل قبولی برای مبارزه با این ظلم و ستم ندارید. به شما برچسب می‌زنند و می‌گویند که وطن‌پرست نیستید، چرا که در برابر خشونت وحشیانه‌ی پلیس زانو نزده‌اید. به شما لقب «گردن‌کلفت و جانی» می‌دهند چون در اعتراض به کشتن مردی سیاه‌پوست و غیرمسلح به خیابان آمده‌اید و اعتراض کرده‌اید.

ویدئوی آزاردهنده‌ی به قتل رسیدن جورج فلوید مرد سیاه‌پوست توسط پلیسی سفیدپوست که در ادامه دیگر قتل‌های رنگین‌پوستان توسط پلیس آمریکا است، اعتراضات سرتاسری در آمریکا را به دنبال داشته است. در مینیاپولیس اعتراضات خیابانی به خشونت کشیده شد: ساختمان‌ها (از جمله یک مرکز پلیس) به آتش کشیده شدند و فروشگاه‌ها غارت شدند. ترامپ در توییتی انتقام‌جویانه نوشت: «با شروع غارت، تیراندازی نیز آغاز می‌شود.» برخی دیگر نیز فریاد زدند «خشونت هیچ‌وقت جواب نمی‌دهد»، «شورش زیان‌بار و آسیب‌زننده است.»

اما اگر شورش و خشونت جواب نمی‌دهد، پس راه‌حل باقی‌مانده چیست؟ دقیقاً چگونه می‌خواهید به وحشیگری‌های پلیس و نژادپرستی سیستماتیک حکومتی پایان دهید؟ آیا مردم باید به خانه‌های خود بروند و نامه‌های قاطع به نماینده‌های خود بنویسند؟ آیا آن‌ها باید به تقلید از مدونا، ویدئوی بچه‌هایشان را منتشر کنند که در اعتراض در حال رقصیدن هستند؟ آیا آن‌ها باید در کمال صلح زانو بزنند و به ترامپ یا جو بایدن رأی بدهند؟ آیا مردم باید صبورانه منتظر تغییرات تدریجی باشند؟

«شورش زبان افرادی است که شنیده نشده‌اند.» این جمله را مارتین لوترکینگ در یکی از سخنرانی‌هایش در سال ۱۹۶۷ بازگو کرد. جمله‌ای که این روزها از طریق رسانه‌های اجتماعی مدام گوشزد می‌شود و سؤال مهم این است که چرا آمریکا این جمله را تا امروز نتوانسته درک کند و بشنود؟ این جمله شنیده نشده است زیرا وعده‌های آزادی و عدالت تا امروز برآورده نشده است. این جمله شنیده نشده است زیرا بخش بزرگی از جامعه‌ی سفیدپوست به آرامش و ثبات وضعیت موجود بیش از عدالت، برابری و انسانیت توجه دارند

سخنرانی مربوط به ۵۳ سال پیش است و آمریکا همچنان از شنیدن آن سر باز می‌زند. واقعیت ناراحت‌کننده این است: گاهی «خشونت» تنها راه باقی مانده است. ما دوست داریم طور دیگری وانمود کنیم، برای همین است که جنبش‌های مدنی اغلب به‌راحتی از بین می‌روند. به‌طور مثال ما اغلب از «جنبش حق رأی زنان » به‌عنوان جنبشی مسالمت‌آمیز یاد می‌کنیم در صورتی که این‌گونه نبوده است. کریستبل پنکهرست از مبارزین حق رأی زنانِ بریتانیا در سال ۱۹۱۳ در این باره نوشته است «اگر مردان استفاده از بمب و انفجار را برای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کنند و اسم جنگ بر روی آن می‌گذارند و پرتاب بمبی که موجب کشته شدن تعداد زیادی می‌شود را عملی قهرمانانه و شکوهمند توصیف می‌کنند، چرا زنان نباید برای رسیدن به مطالباتشان از این سلاح‌ها همانند مردان استفاده کنند؟»

اشتباه نکنید من دست به خشونت نمی‌زنم – خشونت کاری است که رئیس‌جمهور آمریکا انجام می‌دهد- و قطعاً طرفدار خشونت نیستم. من فقط می‌گویم باید نسبت به آنچه «خشونت» می‌نامیم و آنچه آن‌ را اقدامی «پلیسی» جهت حفظ امنیت می‌دانیم، بیشتر بیندیشیم. بسیاری از مردم در مقابل شورش‌های مینیاپولیس فریاد می‌زنند «خشونت راه‌حل نیست» همان‌هایی که همیشه از جنگ‌های بی‌پایان آمریکا در کشورهای دیگر حمایت کرده‌اند. بسیاری غارت مغازه‌ها را محکوم کرده‌اند، همان‌هایی که میلیونرها را ارج و قرب می‌نهند. غارت یک دستگاه تلویزیون عملی مجرمانه است اما غارت یک کشور یعنی سرمایه‌گذاری در دنیای سرمایه‌داری!

حکومت هیچ مشکلی با غارت و شورش ندارد تا زمانی‌‌که آن را افراد خاصی انجام دهند؛ و همه ما مجبوریم هزینه‌ی این نگاه و جهان‌بینی را بپردازیم: مالیات‌دهندگان آمریکایی به‌اجبار هرکدام ۸۰۰۰ دلار و مجموعاً ۲ تریلیون دلار بابت جنگ عراق پرداخته‌اند.

سؤالی که مطرح می‌شود این است «اگر خشونت جواب نمی‌دهد، پس چرا دولت [و دولت‌ها] پول هنگفتی را خرج آن می‌کند؟

منبع:‌ گاردین

https://akhbar-rooz.com/?p=31882 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
3 سال قبل

جناب قربانی,
فاصله شورش با انقلاب به اندازه فاصله زمین تا آسمان است, تازه این شورش هم شورش نژادی ست نه طبقاتی. “راست”, بسیار متحد تر از “چپ” بسیار بسیار پراکنده است. با یک قاشق آب که نمیشود به شنا افتاد.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

شنیدستی تو آن افسانه ی گرگی که از خواهش به خود آمد و دیگر شد؟!
درود بر هم میهن گرامی, خانم بنفشه جمالی, برای این ترجمه ی ارزشمند و بهنگام!
“دمکراسی” هایِ تبهکار برای حفظ وضع موجود و گسترش تاراجگریِ خویش با گروگانهای خود, یعنی مردمانی که برابری و بهروزی میخواهند, دشمنی می ورزند. نمونه های پرشماری از این دشمنی در تاریخ یکصد سال گذشته دیده شده که گاه پوششهای “متمدنانه” و “بشر دوستانه” بخود گرفته و بس بیش از آن در تهاجم, تجاوز و دخالت های آشکار و بیشرمانه بروز یافته اند.
رویارویی داد با بیداد ناگزیر و در سرشت خود آشتی ناپذیر است و سرانجامی جز پیروزی این بر آن نمیدارد. بیدادگران, در هر جا, منابع مردم را خیره سرانه و تبهکارانه برای سرکوب همان مردم بکار میگیرند و مردمان, بدونِ جنگ افزار, نخست در چهارچوب “قانونِ” حاکم, به تغییر میکوشند و چون این راه از سوی بیدادگران پیوسته بسته میشود, ناچار از بالا بردنِ سطح مبارزه ی خود میگردند. این تشدید در مبارزه از مراحل ۱) گفتگو, ۲) سازماندهی های آشکار و پنهانِ نیروی خود, ۳) مقاومت فعال در برابر تجاوز و ۴) برنامه ریزی برای مهار و در پایان به زیر کشیدنِ سرکوبگران گذر میکند. جز نمونه های کمتر از انگشت شمار, که در بن بست ناچاری دیده شده اند, هیچگاه چپاولگران و بیدادگران “با وجدان” نمیگردند یا “سر عقل” نمی آیند!
کدامین دزدِ مسلح را با گفتگوی اخلاقی میتوان به راه آورد؟ شنیدستی تو آن افسانه ی گرگی که از خواهش به خود آمد و دیگر شد؟!
چکیده آنکه, بیدادگران کم شمارند و دادخواهان بیشمار و ایندو سرشت دیگرسان از یکدگر دارند؛ یکمی, همچون زالو, شیره ی جانِ مردمان را میمکد و دومی, یعنی نیروی ستُرگِ داد, در کوره ی سوزانِ رنج از بیداد پرورش می یابد و سر بر می آورد؛ فریب, خشونت, جنگ و آفند (تجاوز) از آنِ بیدادگر است و راستی, حق خواهی, صلح جویی و پدافند (دفاع) از آنِ نیروهای داد؛ بسته به آنکه بیدادگران چه اندازه, برای ماندن, به تحمیل روشهای ویژه ی خویش بپردازند, مبارزه ی دادخواهان تند و تیزتر میگردد تا از توان و شکل لازم برای نبردِ نهایی برخوردار گردد. بدیگر سخن, خشونت از سوی زورمندان به مردمان حق جو تحمیل میگردد.
آوردِ ناگزیرِ داد با بیداد, در ایستگاه دوستی انجام نمی گیرد چونکه بیدادگرِ لکوموتیوران, قطارِ هم سرنوشتی را دیریست از آن ایستگاه کنده و بسوی نابودی پیش رانده ست.

حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

انقلاب کمونیستی، انقلاب قهری پرولتارها، یک ضرورت فوری است!
“طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.
در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.
در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟
نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.
در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:
« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »
(ژرژ ساند ) (۱)
پایان کتاب فقر فلسفه از کارل مارکس

۲- پرولتارها و کمونیستها
قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.
بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است. مانیفست حزب کمونیست.
« کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح و… حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.
پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

آیا این عبارات بیان کننده،وضع امروز جهان و راه حل آنرا، پیش پای ما، میلیارد ها کارگر و زحمتکش نمی گذارد؟ آیا برای رسیدن به جامعه ای که در آن دیگر جایی برای خشونت نباشد، انقلاب قهری کمونیستی لازم نیست؟ اگر لازم نیست، پس باید در مقابل این همه نیروی مسلحی که شهر ها غرق می کند و به آتش می کشد و ویران می کند، چه باید کرد؟ باید مُرد و خفه خون گرفت؟ اگر خشونت بد است، پس چرا، این همه خشونت بکار می برید؟ که تمام و یا اکثر حتا فیلم های بازی های کودکان را در بر گرفته است؟ چرا بمب بر روی شهر و حتا خانه های کاهکلی – بمب ۱۰ تنی می ریزید؟ چرا؟ دولت ها، ارتش، پلیس و گارد و سپاه ها را به جای لغو و نابود کردن، تقویت می کنید و یکی بعد از دیگری موجودیت می دهید؟ چرا؟ هزینه تسلیحات نظامی هر سال ۱۰ تا ۱۵% بالا می برید؟ نه، ما کارگران و زحمتکشان که تولید کننده تمامی نعم جهان از مواد طبیعی هستیم، ولی خود محرومترین طبقه و اقشار هستیم که باید یا برای شما کار کنیم و یا از گرسنگی بمیریم و یا با گردنی کج و کاسه ای در دست بر در خیریه های مذهبی و غیر مذهبی برای یک کاسه آش و یک لیوان قوه و یا چای با یک لقمه نان ساعت ها بایستیم، دیگر نباید فریب شما را بخوریم، باید خودمان را متحد کنیم، باید خودمان را مسلح کنیم و باید بدانیم که در جنگی که صدها سال است که شما بر علیه آغاز کرده اید، که ما باید پیروز شویم تا از مرگ همه گانی نجات یابیم، مرگی که نظم سرمایه و طبقه سرمایه دار با دولت هایش برایما، تدارک دیده اند، فقط و تنها، درجه سازمان یافته گی، درجه جذب همه طبقه کارگر و کل زحمتکش، درجه تسلیح طبقاتی ما تعیین می کند که هزینه و تلفات آن کمتر یا بیشتر باشد.

ما این پیام لنین را با گوش جان می شنویم و برای عملی کردن، با تمام تلاش و کوشش می کنیم ، ما آزادی، ما رهائی را بدست خود و با زور از شما می گیریم :
“طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شایسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زیرا اگر ما به پاسیفیستهاى بورژوا و یا اپورتونیست مبدل نشده باشیم نمیتوانیم این نکته را فراموش نماییم که در جامعه طبقاتى زندگى میکنیم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج دیگرى از آن وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اینکه بنایش بر بردگى یا سرواژ باشد و یا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه میلیس فعلى هم – حتى در دمکراسى‌ترین جمهوریهاى بورژوازى مثل سوئیس – تسلیح بورژوازى بر ضد پرولتاریا است. این حقیقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نمیرود به مکث در روى آن نیازى باشد. همینقدر کافى است یادآور شویم که چگونه در کشورهاى سرمایه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده میشود.
تسلیح بورژوازى بر ضد پرولتاریا یکى از بزرگترین، اساسى‌ترین و مهمترین واقعیات جامعه معاصر سرمایه‌دارى است. آنوقت در مقابل یک چنین واقعیتى به سوسیال دمکراتهاى انقلابى پیشنهاد میشود “خواست” “خلع سلاح” را مطرح نمایند! این کاملا برابر است با عدول کامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتى و دست کشیدن از هر اندیشه انقلابى. شعار ما باید تسلیح پرولتاریا براى پیروزى بر بورژوازى، سلب مالکیت از آن و خلع سلاح آن باشد. این یگانه تاکتیک ممکن طبقه انقلابى و تاکتیکى است که از تکامل عینى میلیتاریسم سرمایه‌دارى ناشى شده و معلول این تکامل است. پرولتاریا فقط پس از آنکه بورژوازى را خلع سلاح نمود، میتواند، بدون خیانت به وظیفه تاریخى-جهانى خود، اصولا هر نوع سلاحى را دور اندازد و شکى نیست که پرولتاریا همین کار را هم خواهد کرد ولى – فقط آنوقت و به هیچ وجه نه زودتر از آن.” برنامه نظامی انقلاب پرولتری

ما انقلاب کمونیستی قهر آمیز را به پیروزی خواهیم رساند! بله خوب می شنوید: انقلاب کمونیستی قهر آمیز!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x