در سپتامبر ۲۰۰۶، نوریل روبینی، خبری را به اطلاع صندوق بین المللی پول IMF)) رساند که مایل به شنیدن آن نبودند. در مقابل گروهی از اقتصاددانان، در مرکز اصلی IMF، استاد دانشگاه نیویورک هشدار داد که بازار مسکنِ آمریکا به زودی سقوط نموده – و به احتمال قوی، سیستم مالی جهانی را نیز به همراه خود ساقط خواهد کرد. روبینی توضیح داد که ارزشِ مستغلات، به مددِ سیاست های مشکوک و غیرقابل ادامهٔ وام دهی افزایش یافته است. هنگامی که این قیمت ها به ارزشهای واقعی برگردند، میلیون ها صاحبخانهٔ گرفتار از پرداخت وامهایشان عاجز مانده، و تریلیونها دلار اوراقِ بهادار با پشتوانهٔ این املاک به خطر افتاده، و “هِج فاند”ها ۱ (Hedge Funds)، بانک های سرمایه گذاری و وام دهندگانی چون فنی می (Fannie Mae) و فردی مک (Freddie Mac) ورشکسته خواهند شد.
در آن هنگام، اقتصاد جهانی به تازگی سریعترین رشدِ پنجسالهٔ سه دههٔ اخیر را ثبت نموده بود. و نوریل روبینی یک دانشگاهی گمنامی بیش نبود. بنابراین، اخطارش در مورد حباب مستغلات در آمریکا در حلقهٔ خودمانی IMF نگرانی کمتری در مقایسه با سلامت روانی خود او برانگیخت.
صد البته، وقایع دوسال بعد، پیش بینی روبینی را به حقیقتی تاریخی بدل نمود. و این محقق ناشناختهٔ اقتصادهای نوظهور را به چهرهٔ مشهوری در «وال استریت» تبدیل کرد.
یک دهه بعد، روبینی مجدداً در هیبتی خشن ظاهر شده است. به هنگامی که سرمایه گذاران بسیاری برروی یک بهبود «V» شکلِ شرایط اقتصادی شرطبندی می کنند، او شهرت خود را در گرو محتمل دانستن بهبودی «L» شکل (بهبودی بسیار کندتر از سرعت در غلتیدنِ اقتصاد به شرایطِ رکود – م.)، می گذارد. این اقتصاد دان (و مجری یک برنامهٔ اخبار اقتصادی که هر دو هفته یکبار پخش می گردد) چشم اندازی برای بهبود سریعِ شرایط اقتصادی نمی بیند. او پیش بینی می کند که بازگشت به وضعیت عادی اقتصادی در دوران «پسا – کرونا» سیری آهسته و تیره و تار را (به عبارتی بازگشتی «U» شکل) را در پیش خواهد گرفت. اما او اصرار دارد که این بهبود زیر بارِ وزن قابل توجه بدهی های انباشت شدهٔ اقتصاد جهانی دوام نیاورده و بلافاصله سقوطی را به دنبال خواهد داشت. مشخصاً، روبینی ادعا می کند که بدهی های خصوصی هنگفت جمع شده در بحران ۲۰۰۸ و بحران کووید – ۱۹ یقیناً میزان مصرف را با رکود، و این بهبود کوتاه مدت را با مخاطره مواجه خواهد نمود. بیشتر آنکه، در حالی که بارِ مالی حکومت ها با میزانِ مخاطره آمیز بدهی در حال فزونی است، جمعیت در حال پیر شدن در غرب، رشدِ اقتصادی را ناممکن می سازد. گرچه کسری بودجه برای رونق اقتصادی در شرایط کنونی لازم است، و در آغازِ این بهبود کم خطر می نماید، در اواسط این دهه آتشِ تورم را برخواهد افروخت.
در حالی که عمیق تر شدن شکاف ژئوپولیتیک (جغرافیایی – سیاسی) بین آمریکا و چین موجی از «جهانی سازی – زدایی» را برانگیخته است، شوک های منفی عرضه، مشابه آنچه در دهه ۱۹۷۰ شاهد بودیم، به افزایش بهای منابع واقعی منجر شده، در حالی که کارگرانِ به غایت استثمار شده از کاهشِ دستمزد و مزایایشان رنج می برند. قیمت ها بالا می روند و در حالی که مردمِ عادی ناگزیر خواهند شد تا هر چه بیشتر از مصرفشان بکاهند، رشد اقتصادی تحلیل خواهد رفت و «رکود – تورمی» موجب کسادی اقتصاد خواهد شد. و از رهگذر همهٔ اینها، بشریت با مصایب غیر طبیعی، از وقایع آب و هوایی حادِ ساخته و پرداختهٔ تغییرات اقلیمی بشر ساخته گرفته، تا پاندمیک های ناشی از تخریب زیست بوم های طبیعی، دست به گریبان خواهد شد.
روبینی اظهار می دارد که پس از یک دهه فلاکت، امکان آن هست که نظمی بین المللی را بوجود آوریم که در بر گیرنده عموم و مبتنی بر تشریک مساعی همگانی باشد. و بلافاصله اضافه می کند که «هر پایان خوشی، مستلزمِ این است که راهی برای بقا در قبالِ شرایط دشواری که در پیش است بیابیم».
“اینتلیجنسر” اخیراً مصاحبه ای با روبینی پیرامونِ اوضاع دشواری که پیشِ رو است داشته که در پی می آید. این گفتگو در “اینتلیجنسر” با عنوان “چرا امکان دارد که اقتصاد ما با یک دهه رکود مواجه گردد؟” منتشر شده است.
سؤال: شما پیش بینی کردید که رهایی از بحران کووید – ۱۹ بهبودی کم توان و رکودی جهانی را به دنبال خواهد داشت. بازارهای مالی به وضوح آینده بسیار روشنتری را می بینند. به چه امری بی توجه اند و چرا اینچنین می اندیشند؟
روبینی: خب، قبل از هرچیز پیش بینی من برای ۲۰۲۰ نیست. این پیش بینی، می گوید که ده فاکتور عمده، تا اواسط این دهه، ما را به «رکودی بزرگتر» رهنمون خواهند ساخت. بازارها، البته افق های کوتاهتری را در نظر دارند. در کوتاه مدت، من انتظار بهبودی «U» شکل را دارم در حالی که بازارها آن را «V» شکل ارزیابی می نمایند.
البته که بهای سهام افزایش می یابد، چون از یک بستهٔ تشویقی پولی و مالی عظیم تأثیر می پذیرند. مردم انتظار دارند که خبرهای بهتری در مورد بیماری کرونا بشنوند، و اینکه واکسنی در آینده کشف شود. هراسی در زمینهٔ «از دست رفتن فرصت» وجود دارد، میلیونها بیکار به تازگی به معاملهٔ روزانهٔ سهام روی آورده، و این کار را مبتنی بر احساس صرف، به انجام میرسانند. به نظر من، وقتی مردم دریابند که بازگشت به شرایط عادی روندی کند خواهد داشت، تصحیح معناداری به عمل خواهد آمد. اگر با دقت به آنچه مقامات فدرال می گویند گوش دهید، یا حتی به آنچه بانک های «جی پی مورگان» و «گولد من سَکْس» اظهار می دارند، در آغاز همه بازگشت سریعی به وضعیت قبل از بحران را انتظار می کشیدند و حال همگی معتقدند که این روند کند خواهد بود. اجماع، به سمت و سوی جدیدی سوق می یابد.
سؤال: به نظر می آید که پیش بینی شما، یک بهبود ضعیف، بر اساس کمبودی مداوم در تقاضا ناشی از کاهش درآمدها به دلیل این پندمیک است. یک سرمایه گذار خوش بین ممکن است با استناد به اینکه بستهٔ تشویقی، درآمدی همسان – اگر نه بیش از آنچه – کارگران از مشاغلشان دریافت می نمودند، را فراهم نموده است با این نظر شما مخالف شما باشد. در همین حال، کارگران یقه سفید (کارمندان شاغل در ادارات و بخش مدیریت – م.) که کارشان را از دست نداده اند میزان درآمدشان کاهش نیافته، هر چند که کمتر هزینه می نمایند. مجموع اینها، ممکن است موجی را دامن زند که در دوران «پسا – کرونا» به بهبودی سریع منجر گردد. کجای این تئوری غلط است؟
درست است که مزایای بیکاری وجود دارد. و دریافتی برخی از بیکار شدگان بیش از درآمدهایشان قبل از بیکاری است. اما این مزایا آخر ماه جولای به پایان می رسند. اجماعی وجود دارد که بیکاری سر به ۲۵٪ خواهد زد. ممکن است بخت با ما یار باشد. شاید بهبودی سریع اتفاق افتد و این رقم تا ۱۶٪ کاهش یابد. در هر صورت، میلیونها نفر مزایای بیکاریشان را در جولای از دست می دهند. و چنانچه دوباره استخدام شوند، کارهای جدیدشان چون سابق – مشاغل رسمی با مزایای کامل نخواهد بود. میخواهی به کار در رستوران من بازگردی؟ شانس یارت باد. می توانم شما را پاره وقت و بدون مزایا با دستمزدی پایین استخدام کنم. این آن کاری است که همه کسب و کارها پیشنهاد خواهند نمود. در همانحال، تعداد بسیار زیادی از مردم فاقد هر نوع شغلی خواهند بود. ده سال طول کشید تا بین سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۹ بیست و دو میلیون فرصت شغلی ایجاد نمودیم. و در دو ماه اخیر، سی میلیون شغل از دست رفته است.
بنابراین هنگامی که مدت بهره مندی از مزایای بیکاری به پایان می رسد، تعداد بسیاری از مردم درآمدی نخواهند داشت. و آنانی که هنوز شاغلند، شرایطِ محنت بارتری از قبل خواهند داشت. و مردم، حتی با درآمدهای متوسط، با توجه به شوکی که تجربه نموده اند – که می تواند دوباره در تابستان و زمستان تکرار گردد – خواهان پس اندازِ احتیاطی بیشتری خواهند بود. و از هزینه های اختیاری خواهند کاست. شاخص اعتباری مردم بدتر خواهد بود. در این شرایط اقدام به خرید خانه خواهید نمود؟ ماشین جدیدی خواهید خرید؟ به رستوران خواهید رفت؟ در آلمان و چین، یکماه قبل همه مغازه ها فعالیتشان را از سر گرفتند. به بررسی های به عمل آمده بنگرید، رستورانها به کلی خالی مانده اند. تقریباً هیچکس چیزی نمی خرد. همه نگران و محتاط هستند. و این در آلمان است، جایی که بیکاری فقط یک درصد افزایش یافته است. چهل درصد آمریکایی ها کمتر از ۴۰۰ دلار پول نقد دارند که برای مواقع ضروری کنار گذاشته شده است. فکر می کنید که این مبالغ اندک را هزینه نمایند؟
به زودی شاهد شورش های نان خواهیم بود. به مغازهای لوکس نیویورک نظری بیافکنید. یا تخته کوبی شده اند و یا قفسه هایشان را تخلیه کرده اند چون نگران دزدیده شدن کیف های شانل هستند. مغازه های معدودی که بازند، مانند خواربار فروشی ها (Whole Foods)، در بیرون و درون گاردهای محافظ دارند. ما یک قدم با شورش های نان فاصله داریم. طول صفوف نوبت در بانک های غذا به سه مایل می رسد. این آن چیزی است که در آمریکا در حال اتفاق افتادن است. و شما به من می گویید همه چیز در سه ماه آینده عادی خواهد شد؟ این دیوانگی است.
سؤال: پیش بینی شما در مورد یک «رکود بزرگ» بر پایهٔ «جهانی سازی – زدایی» و شوک منفی ناشی از آن است. و پیش بینی دوری جستن از سیاستهای جهانی سازی خود ریشه در این دارد که ایالات متحده و چین در یک «تلهٔ توسیدید۲» گرفتار آمده اند، که در ان تنش های ژئوپولیتیک بین قدرتی مسلط و قدرتی در حال ظهور علایق مالی متقابل را تحتِ تأثیر قرار می دهد. ولی با درنظر گرفتن پیوندهای متقابل عمیق اقتصادهای آمریکا و چین – و روابط گرمِ بین اکثریت نخبگان مالی دو کشور – امکان آن نیست که اتحاد طبقاتی از اولویتی برتر در قیاس با رقابت قدرت های بزرگ برخوردار شود؟ به عبارتی دیگر، قویترین ها در این دو کشور متوجه شوند که قطع ارتباط چه زیان های مالی و اقتصادی هنگفتی را دربر خواهد داشت؟ و اگر اینچنین است، چرا نباید احتمال داد که این لفاظی های به غایت میهن پرستانهٔ طرفین صرفاً برای مصارف داخلی باشد؟
در وهلهٔ اول، بحث من در مورد بازگشت نهایی تورم فقط منوط به روابط آمریکا و چین نیست. در واقع به ۱۴ دلیل گوناگون اعتقاد دارم که این اتفاق خواهد افتاد. با توجه به این، همه موافقند که جنگی سرد بین آمریکا و چین در حال درگرفتن است. من در نوامیر ۲۰۱۵ با هیئتی مختلط در چین بودم و با شی جی پینگ در تالارِ بزرگِ خلق ملاقات داشتیم. او، بی پروا، ۱۵ دقیقهٔ نخست سخنانش را به توضیح این امر اختصاص داد که چرا آمریکا و چین در یک «تلهٔ توسیدید» گرفتار نخواهند شد، و چرا در واقعیت روندِ عروج چین صلح آمیز خواهد بود.
از آن هنگام، ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شده است. هم اکنون، یک جنگ تمام عیار در زمینه های تجاری، تکنولوژیکی، مالی، پولی، اطلاعاتی، داده ها، و سرمایه گذاری داریم، جنگی که تقریباً همه چیز را در بر می گیرد. به عرصه تکنولوژی نظر بیاندازید – قطع ارتباطی کامل در حال رخ دادن است. آنان اخیرا تصمیم گرفتند که شرکت هوواوی هیچ دسترسی به بازارِ «نیمه – رساناها» و تکنولوژی ایالت متحده نخواهد داشت. ما محدودیت کاملی را بر انتقال تکنولوژی از امریکا به چین و بالعکس مقرر داشته ایم. و چنانچه ایالات متحده ادعا نماید که ۵G یا هوواوی حیاط خلوت دولت چین می باشند، این جنگ تکنولوژیک به جنگی تجاری فراخواهد رویید. چون فردا هر دستگاه الکترونیکی مورد استفاده در منازل ما، حتی دستگاهای قهوه جوش، مایکروویوها، و یا توسترها یک چیپ ۵G خواهند داشت. شبکهٔ درهم تنیده یعنی همین. اگر چینی ها قادرند شما را وسیلهٔ تلفن هایتان شنود نمایند، همین کار را توسط توسترهایتان انجام خواهند داد. به محض آنکه اظهار داریم که ۵G چین را قادر می سازد که ما را شنود نماید، همهٔ لوازم خانگی الکتریکی ساخت چین را باید تحریم نماییم. بنابراین، قطع ارتباط در حال رخ دادن است. ما انشقاقی را شاهد خواهیم بود. بحث نه بر سرِ اتفاق افتادن آن، که بر سرِ حدود و سرعت وقوع ان است.
و جنگِ سردی بین آمریکا و چین رخ خواهد داد. حتی تشکیلاتِ مستقر سیاست خارجی، دمکرات و جمهوری خواه، که خواهان روابط بهتر با چین بوده اند، در سالهای اخیر شک و تردیدهایی را بروز داده اند. می گویند که ما فکر می کردیم چین به کشورِ بازتری تبدیل خواهد شد که با پذیرفتنش در سازمان تجارت جهانی موافقت نمودیم. فکر کردیم کمتر اقتدارگرا خواهد شد. تحت حاکمیت شی جینگ پینگ چین بیشتر به سمت سرمایه داری دولتی و اقتدارگرایی گرایش یافته، و به جای صبر پیشه نمودن و پنهان نمودن نقاط قوتش، چنانچه مورد نظر دنگ شیائوپینگ بود، به عرض اندام نمودن ژئوپولیتیکی روی آورده است. و ایالات متحده، به درست یا غلط، احساسِ تهدید می نماید. من در پی اظهار نظری اصولی نیستم. فقط می خواهم بگویم که در واقع امر، ما در تله ای توسیدیدی هستیم. بحث فقط بر سرِ این است که این جنگ، از نوع سرد یا گرم آن خواهد بود. از منظرِ تاریخی اوضاعِ مشابه در ۱۲ مورد از ۱۶ مورد قبلی در ۲۰۰۰ سال گذشته تاریخ بشر به جنگ های واقعی انجامیده است. بنابراین، بخت با ما یار خواهد بود اگر فقط جنگی سرد در بگیرد.
سؤال: برخی از ناسیونالیست های طرفدار ترامپ و نیروهای پیشروِ متحدِ کارگران ممکن است برداشتِ متفاوتی از پیش بینی شما در مورد بازگرداندن مشاغل به آمریکا داشته باشند. ولی شما مدعی هستید که مردم عادی آمریکا از مشکلات این امر رنج برده (قیمت های بالاتر کالاهای مصرفی)، بدون آنکه از مزایای ظاهری آن (فرصتهای شغلی بیشتر و دستمزدهای بالاتر)، منتفع گردند. در تفسیر شما بازگرداندن تولید به کشور اشتغال ایجاد ننموده، و فقط ماشینی نمودنِ بیشتر خطوط و تولید را بدنبال خواهد داشت. و سپس، با اتوماتیزه نمودن تولید، شما اصرار دارید که آمریکاییها از وجوه بدِ آن (بیکاری، و دستمزدهای پایینتر ناشی از رقابت با روبات ها) رنج خواهند برد، بدون آنکه از مزایایی چون ازدیاد بهره وری ناشی از اتوماتیزه نمودن بهره مند گردند. چه پاسخی برای آنانی دارید که پیش بینی شما را بدبینانه – و نه واقع بینانه می دانند. و علیرغم نظر حودتان شما را یک فردِ بدبین می پندارند که جنبهٔ مثبت هر موضوعی را نادیده می گیرد؟
وقتی مشاغل را به خانه باز می گردانید، آنها را از چین و دیگر نواحی آسیا، با دستمزدهای پایین به بخش هایی از جهان چون آمریکا می آورید که بهای نیروی کار در آنها بالاتر است. این یک واقعیت است. شرکت های بزرگ چه عکس العملی به این امر نشان خواهند داد؟ این عکس العمل شامل جایگزینی نیروی کار انسانی با روبات ها، اتوماتیزه کردن و هوشِ مصنوعی خواهد بود.
من اخیراً در کرهٔ جنوبی بودم. مدیر هیوندا ، سومین سازندهٔ بزرگِ اتومبیل در دنیا را ملاقات نمودم. ایشان گفت که قادرند فردا در همهٔ کارخانه هایشان کارگران را با روبات جایگزین نمایند. چرا این اتفاق نمی افتد؟ چون اتحادیه های کارگری نیرومندی دارند. در کره، نمی توانید کارگران را اخراج نمایید، آنان اشتغال مادام العمر دارند.
بیایید فرض کنیم شما تولید را از کارخانه های چین با محوریت نیروی کار انسانی – در هر رشتهٔ صنعتی – به کارخانهٔ تازه تأسیس شده ای در آمریکا انتقال دهید. هیچ نیروی کار صاحب آب و گِل، و هچ اتحادیهٔ ریشه داری در کار نخواهد بود. شما این کارخانه را بگونه ای طراحی می نمایید که تا حد امکان کارگران کمتری را بکار گمارد. هر کارخانهٔ جدیدی در آمریکا سرمایه بَر و کم کارگر خواهد بود. همین اتفاق در ده سالهٔ اخیر رخ داده و بیشتر هم اتفاق خواهد افتاد وقتی که مشاغل را به آمریکا باز می گردانید. بنابراین، بازگرداندن مشاغل به معنای افزایش تولید در ایالات متحده، و نه افزایش اشتغال در آن خواهد بود. بله، بهره وری کار افزایش خواهد یافت. و سود شرکتهایی که محلِ تولید را تغییر داده اند، ممکن است اندکی نسبت به چین فزونی یابد (گرچه تضمینی وجود ندارد چون اتوماتیزه نمودن مستلزم سرمایه گذاری های سنگینی خواهد بود).
ولی، اشتغال زیادی از این تغییر مکان تولید حاصل نخواهد شد. کارخانه های آینده، مکانهایی خواهند بود که در انها یک نفر هزار روبات را کنترل می نماید و نفر دومی کار نظافت را به انجام خواد رساند، تا زمانیکه همین نظافتچی هم با یک روبات دیگر جایگزین گردد. چون این روبات خواهان مزایا نبوده و در تمام طول سال بدون وقفه و بدون مریض شدن کار خواهد کرد.
مشکل اساسی امروز آن است که مردم می پندارند که ارتباطی بین آنچه برای «وال استریت» خوب است، و آنچه برای عموم مفید است، وجود دارد. چنین ارتباط حتی در زمانِ بحرانِ مالی جهانی نیز حقیقت نداشت، هنگامی که می گفتیم، «اگر وال استریت را از سقوط نجات ندهیم، مردم ورشکست خواهند شد». وال استریت چه عکس العملی نشان داد؟ کارکنانشان را اخراج نمود. و هنگامی که آنان را دوباره استخدام نمود، همه کارکنان غیر رسمی (گیگ)، پیمانکار، آزادکار و غیره بودند. این اتفاقی بود که در گذشته افتاد. این بار هم وضعِ بسیار مشابهی را شاهد خواهیم بود. ۳۵ تا ۴۰ میلیون آمریکایی تا کنون اخراج شده اند. و هنگامی که به آهستگی شروع به استخدام مجدد آنان نمایند (فقط بخشی از آنان)، این کارکنان اشتغال های پاره – وقت، بدون مزایا، و بدون دستمزدهای بالا خواهند داشت. این تنها راه بقای شرکت های بزرگ است. چون آنها امروزه به حدی بدهکارند که نیازمندِ کاهش هزینه ها بوده، و اولین هزینه ای که باید کاسته شود دستمزد خواهد بود. ولی دستمزدها در عین حال با میزان مصرف مرتبطند. در هنگامه ای که همه در صددِ کاستن از دستمزدها هستند، درآمد خانوارها کاهش می یابد. و برای حمایت از خود در قبال بحرانِ کرونای جدیدی، بیش از آنکه هزینه نمایند به فکرِ پس انداز نمودن خواهند بود. و این به معنای مصرف کمتر خواهد بود. به این دلیل است که بازگشت به وضعیت عادی U شکل خواهد بود.
تضادی بین سرمایه و نیروی کار وجود دارد. برای یک دهه، کارگران مورد اجحاف قرار گرفته اند، و این امر هم اکنون در حال تشدید شدن است. تضادی دیگر نیز بین کسب و کارهای کوچک و شرکت های بزرگ در جریان است.
میلیونها کسب و کار کوچک در حالِ ورشکستگی اند. نیمی از رستوران ها در نیویورک هرگز باز نخواهند شد. چگونه می توانند دوام آورند؟ حاشیهٔ سود آنها بسیار ناچیز است. چه کسی دوام خواهد آورد؟ زنجیره ای های عمده، خرده فروشان و فست فودها. کسب و کارهای کوچک در اقتصادهای «پسا – کرونا» ناپدید خواهند شد. بنابراین تضادی میان بیزنس ها و بانک های بزرگ و مردم (کارگران و بیزنس های کوچک) وجود دارد. وال استریت برندهٔ این نزاع خواهد بود.
سؤال: ظاهرا، شما اعتقادی به پتانسیل دخالت دولت های موجود در این نزاع به نفع مردم ندارید. ولی اگر امروز شما را به مقام دیکتاتور ایالات متحده بر کشند، چه سیاست هایی را برای قدرت بخشیدن به نیروی کار، و جلوگیری (یا حداقل کاهشِ) رکود بزرگتری به عمل خواهید آورد؟
بازار، چنانکه امروزه سازمان یافته است، به توانمند سازی بیشتر سرمایه و تضعیف نیروی کار می انجامد. بنابراین، برای تغییر این وضعیت، لازم است روی نیروی کار سرمایه گذاری نمایید. باید برای آنان تعلیم و تربیت را سازمان داد، یک شبکهٔ تأمین اجتماعی – بطرزی که با از دست دادن کارهایشان در خلالِ شوکی اقتصادی یا تکنولوژیکی، برای کارهای جدید تعلیم یافته، مزایای بیکاری، رفاه اجتماعی و خدمات بهداشتی رایگان دریافت دارند. در غیر اینصورت گرایشات بازار به نابرابری بیشتر درآمد و ثروت می انجامند. کارهای زیادی هست که باید برای برقراری تعادلی مجدد انجام دهیم. ولی گمان ندارم چنین چیزی در آینده نزدیک اتفاق افتد. اگر برنی ساندرز رئیس جمهور می شد، احتمال اتخاذ سیاستهایی می رفت. ساندرز به نسبت حزب دمکرات مسیحی آلمان سیاست های راست گرایانه ای دارد. منظورم آنست که آنگلا مرکل از ساندرز چپگراتر است. همینطور بوریس جانسون که در سیاست های سوسیال دمکراتیک چپگراتر از ساندرز است. فقط با معیارهای ایالات متحده است که برنی ساندرز یک بلشویک می نماید.
درآلمان بیکاری فقط یک درصد افزایش یافته است. در آمریکا فقط طی دو ماه بیکاری از ۴٪ به ۲۰٪ (چنانچه درست اندازه گیری شود) افزایش یافته است. سی میلیون شغل از دست داده ایم. در آلمان فقط دویست هزار شغل از دست رفته است. چرا چنین است؟ چون مؤسساتِ اقتصادی متفاوتی داریم. کارگران در هیئت مدیرهٔ شرکت های آلمان حضور دارند. بنابراین هزینه های شوک ها بین کارگران، شرکت ها و دولت تقسیم می گردد.
سؤال: در سال ۲۰۰۹، ادعا نمودید که چنانچه کسری بودجه به صورت نامحدود صرفِ مبارزه با بیکاری زیاده از حد مداوم گردد، «کسری بودجه های مداومِ بزرگ و تورم را به دنبال خواهد داشت». بروشنی در اولین مورد حق با شما بود. و با این وجود، یک دهه انبساط مالی، نه تنها تورمی را به دنبال نداشت، بلکه برای رسیدن به هدف ۲٪ تورم دولتِ فدرال نیز کافی نبود. عادلانه خواهد بود اگر ادعا شود که شما به ظرفیت مالی آمریکا کم بها دادید؟ و یا اینکه در ارزیابی زیانِ بدهی های هنگفت عمومی آمریکاییها در گذشته اغراق نمودید، چه امری باعث می گردد که اطمینان داشته باشید در حال حاضر هم در این مورد زیاده روی نمی نمایید؟
در وهلهٔ اول در ۲۰۰۹ِ، من موافق یک بستهٔ تشویقی بزرگتر از آنچه تصویب شد بودم. و طرفدار تثبیت مالی نبودم. تفاوتی عظیم بین بحران مالی جهانی و بحران کرونا وجود دارد چون اولی بحرانی است مرتبط با تقاضای کُل. سقوط بازار مسکن را در نظر گیرید. و بنابراین سیاستهای پولی۳ به تنهایی کافی نبوده و به یک بستهٔ تشویقی مالی نیز نیاز بود. و بستهٔ تشویقی اوباما کوچکتر از آن چیزی بود که لازم بود. بنابراین، بسته تشویقی، حداقل برای مدت زمانی، سیاستِ درستی بود. و بعد از آن تثبیت اوضاع در دستور کار قرار می گرفت.
آنچه این بار ادعا نموده ام، آنست که در کوتاه مدت، بحران کرونا شوکی در هر دو زمینهٔ عرضه و تقاضا است. و البته، در کوتاه مدت، برای خودداری از یک رکود، شما بطور همزمان به مشوق های پولی و مالی نیاز خواهید داشت. منظورم آنست که وقتی کسری بودجه ای را می پذیرید که نه ۳٪ یا ۵٪ یا ۸٪ بلکه ۱۵ تا ۲۰٪ تولید ناخالص داخلی است – و پول کافی برای آن را مهیا می نمایید (چون این کاری بود که دولت فدرال انجام می داد) – در کوتاه مدت تورم نخواهید داشت، نه امسال یا سال آینده، چون در بازار اجناس، نیروی کار، کالا ها و غیره کسادی نسبی حاکم است. ولی در دوران «پسا – کرونا» تورم خواهیم داشت چون شاهد دو شوک بزرگِ عرضه خواهیم بود. در دههٔ گذشته قیمت ها به مدد دو شوک مثبتِ عرضه – گلوبالیزاسیون و تکنولوژی – کنترل شده اند. خب، گلوبالیزاسیون که از کانال قطع ارتباط، سیاستهای حمایتی ، و جدا شدنها، در حال تبدیل شدن به ضدِ خود است. بنابراین یک شوک منفی عرضه خواهیم داشت. تکنولوژی هم مثل سابق نخواهد بود. خدمات ۵G اریکسون و نوکیا ۳۰٪ از هوواوی گرانتر و ۲۰٪ ناکاراتر از آن است. پس با نصب آنها به جای سرویس هوواوی؛ ۵۰٪ بیشتر خواهیم پرداخت. تکنولوژی به مرور به یک شوک منفی عرضه تبدیل خواهد شد. در نتیجه دو نیروی عمده که تاثیری کاهشی بر قیمت ها داشتند تغییر جهت داده و موجبِ چاپ پول و کسری بودجه خواهند شد. دههٔ ۱۹۷۰ را به یاد دارید؟ دو شوک منفی عرضه، در ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ داشتیم، جنگ یوم کیپور بین اعراب و اسرائیل و انقلاب ایران. حاصل چه بود؟ رکودِ تورمی.
سؤال: به عبارتی دیگر، شما اظهار می دارید که به دلیلِ ضعفهای ساختاری در اقتصاد، حتی تورم ملایم بحران می آفریند چون بازیگرانِ اقتصادی وابسته به نرخ های بهرهٔ نزدیک به صفر هستند.
در خلالِ دههٔ گذشته، نسبت بدهی به تولیدِ ناخالص داخلی در ایالات متحده و جهان افزایش یافته است. و بدهی شرکتها و خانوارها نیز فزونی یافت. ولی ما از این مخمصه جان بدر بردیم چون برغمِ این نسبتِ بالا، به علت بهره های پایینِ نزدیک به صفر، بازپرداخت بدهیها ممکن می نمود. این بهره ها در اروپا و ژاپن حتی منفی هم بود. ولی به محض اینکه دولت فدرال شروع به افزایش بهره ها نمود جنجالی به پا شد.
در دسامبر ۲۰۱۸، جی پاول رئیس بانک مرکزی آمریکا گفت؛ «هم اکنون نرخِ بهرهٔ ۲.۲۵٪ داریم . بهره که به ۳.۲۵٪ برسد، باید بیلان مالی را بازبینی نماییم». و بازار به کلی به هم خورد. و سپس، دقیقاً در روز دوم ژانویه ۲۰۱۹، پاول اظهار داشت که «متأسفم، من شوخی کردم، باید یک سیاست پولی انقباضی در پیش گرفت. نرخهای بهره را نباید افزایش داد». بنابراین، اقتصاد تابِ تحملِ بهرهٔ ۲.۵٪ را ندارد. در قویترین اقتصاد دنیا، میزان بدهی چنان بالا است که اگر بهره از صفر به سه درصد افزایش یابد، کُل اقتصاد به هم خواهد ریخت.
سؤال: شما مقدار زیادی راجع به شوک های منفی عرضهٔ ناشی از «جهانی سازی – زدایی» نوشته اید. یک منبع دیگر این شوکها تغییرات اقلیمی است. دانشمندان زیادی اعتقاد دارند که دمای در حال افزایش عرضهٔ ارزشمندترین کالاهای مورد نیاز ما – غذا و آب – را تهدید می نماید. تغییرات اقلیمی چه جایگاهی در این تجزیه و تحلیل خواهد داشت؟
من تخصصی در این زمینه ندارم. ولی یکی از ده عاملی که معتقدم یک رکودِ بزرگ را باعث خواهند شد، بلایای بشر ساخته است. و تغییرات اقلیمی که پدیده های غایی آب و هوایی – چون گردبادها، طوفانها و سیلابها را از سویی، و آتش سوزیها، بیابان زایی ها و مشکلات کشاورزی از سوی دیگر – را موجب می گردد، مصایب طبیعی نیستند. علم می گوید این وقایع غیرعادی بیشتر اتفاق خواهند افتاد، در قسمت های مرکزی کشور نیز رخ خواهند داد و صدمات بیشتری وارد خواهند آورد. و این صدمات را اکنون وارد می آورند، نه در سی سال أینده.
پس، تغییرات اقلیمی واقعی اند. و هزینه های اقتصادی آنها فزونی می یابد. در اندونزی، تصمیم گرفتند پایتخت را از جاکارتا منتقل نمایند چون سیلاب آن را فرا خواهد گرفت. در نیویورک، طرحهایی برای ساخت دیواری در مانهاتان با هزینه ۱۲۰ میلیارد دلار دارند. و سپس گفتند که، «این دیوار زشت خواهد بود و احساس در زندان بودن را در ما برخواهد انگیخت». بنابراین تصمیم گرفتند چیزی در نزدیکی پُلِ وراتزانو بسازند که ۱۲۰ میلیارد هزینه خواهد داشت. این طرح نیز، فایده ای در بر نخواهد داشت.
توافق پاریس هدف محدود نمودن گرمایش زمین به ۱.۵ درجه سانتیگراد را تعیین نمود. بعد گفتند ۲ درجه، حال هر دانشمندی می گوید، «این یک توافق اختیاری است، ما خوش شانس خواهیم بود اگر گرمایش زمین به ۳ درجه محدود گردد – و به احتمال قوی ۴ درجهٔ سانتیگراد آن چیزی است که تا پایان قرن خواهیم داشت». چگونه می توانیم در جهانی زندگی نماییم که چهار درجه گرمتر است؟ و ما کاری در این مورد انجام نمی دهیم. توافق پاریس یک شوخی است. فقط ترامپ یا آمریکا نیستند که کاری نمی کنند. چین و اروپا هم اقدامی نمی نمایند. همه، فقط حرف می زنند.
و بعد پندمیک ها را داریم. اینها هم بلایای بشر ساخته هستند. ما زیست بوم جانوران را نابود می کنیم. آنها را در قفس می اندازیم – خفاش ها و پنگولین ها و همه ی دیگر جانوران وحشی را – و در ارتباط متقابل آنها ویروس هایی به وجود می آید که به انسانها منتقل می گردند. نخست، ایدز را داشتیم. بعد سارس و مِرس و سپس آنفلوآنزای خوکی، زیکا، ایبولا و حال کرونا را داریم. و ارتباطی بین تغییرات اقلیمی جهانشول و پندمیک ها وجود دارد. تصور کنید که پِرمافراست (لایهٔ منجمد دائمی اعماق زمین) در سیبری ذوب گردد. احتمالاً ویروس هایی از عصرِ سنگی در این لایه منجمد گشته اند. ما نمی دانیم چه چیزهای کثیفی قرار است آزاد گردند. حتی نمی دانیم چه اتفاقی قرار است رخ دهد.
۱۰ آگوست ۲۰۲۰
ا. مانا
یاداشت ها:
- هِج فاند: صندوق های سرمایه گذاری که به معاملهٔ دارایی های نسبتاً شناور در بورس پرداخته و از روشهای بغایت پیچیدهٔ معاملات و ترکیب سهام و مدیریت ریسک بهره گرفته تا عملکرد سرمایه گذاری را بهبود بخشیده و بر سود آن بیفزایند.
- توسیدید: تاریخدان یونان باستان است. تلهٔ توسیدید اشاره به وضعیتی است که قدرتی نوظهور در مسیر جایگزین نمودن قدرتی هژمون است. در این مورد عروج چین به مثابه جایگزینی قدرت هژمونیک آمریکا در نظر گرفته می شود.
- سیاست های پولی ناطر بر تعیین نرخ بهره و چاپ پول است در حالیکه سیاستهای مالی به موضوع مدیریتِ دخل و خرج دولتها مربوط می گردد.