در میدان کارمو، در قلب لیسبون قدیمی، خورشید می تابد و توریستها کم نیستند. فواره تماشایی آن در گوشهای، . ویرانههای محزون صومعهای که در اواخر قرن چهاردهم ساخته شده و پس از زلزله در سال ۱۷۵۵ بازسازی نشده، در گوشه ای دیگر… سرنوشت کشور در همینجا، در ۲۵ آوریل ۱۹۷۴، به دنبال یک زلزله دیگر – این بار سیاسی – که پرتغال، اروپا و فراتر از آن را به لرزه درآورد، تغییر کرد.
هفت ماه پس از کودتا علیه دولت سوسیالیستی شیلی، نظامیان پیشرو – افسران جوانی که پیرامون جنبش نیروهای مسلح (MFA) سازماندهی شده بودند – رژیم فاشیستی پرتقال را سرنگون کردند. دیکتاتوری «دولت جدید»، که در سال ۱۹۳۳ توسط آنتونیو د اولیویرا سالازار بنیانگذاشته شده و از سال ۱۹۶۸ توسط جانشینش مارسلو کائتانو ادامه یافته بود، با تسلیم شدن کائتانو در این میدان فرو ریخت.
یک ترانه برای آغاز عملیات
به طور دقیقتر در ساختمانی که به سمت شمال قرار دارد، دیکتاتور که در مقر گارد ملی جمهوری (GNR)، پناه گرفته بود، توسط نیروهای سالگوئیرو مایا، که توسط جمعیتی از غیرنظامیان که علیرغم درخواستها برای ماندن در خانهها به خیابانها آمده بودند، حمایت میشد، به محاصره در آمد. کائتانو سرانجام در ساعت ۱۹:۳۰ تسلیم شد.
یک اطلاعیه از MFA سقوط رژیم را اعلام کرد؛ عملیات، که قبل از سپیدهدم با سیگنال یک ترانه ممنوعه که علیرغم سانسور روی امواج رادیویی پخش شده بود – «گراندولا، شهر قهوهای/مردم فرمان میدهند» – پیروز شد. جشن و شادی در لیسبون و در سراسر کشور برپا شد.
پنجاه سال بعد، هیچ اثری از گلولهها بر روی این ساختمان باقی نمانده است. این محل در اختیار گارد ملی جمهوری است، با موزهای که به آن اختصاص یافته است. امروز وقایع آوریل به ندرت یادآوری میشوند. فرناندو، کارمند شهرداری که مسئول بازسازی میدان است، با بدخلقی میگوید: «شاید بخواهند ما فراموش کنیم… امروز، اوضاع بدتر از قبل از ۱۹۷۴ است»، او علیه «فساد گسترده» انتقاد می کند. او در زمان انقلاب تنها ۷ سال داشت. لوسیلیا سیلوا و روژریو ماتوس در آن زمان ۲۲ ساله بودند.
چفیهها دور گردن و میخکهای قرمز در دست، هر سه برای شرکت در یک تجمع حمایتی از فلسطین میروند. آنها هیچ چیز را فراموش نکردهاند، نه زندگی تحت رژیم سالازاریستی – فقر در یک کشور غرقه در خون به دلیل جنگهای استعماری، سرکوب هرگونه اعتراض و حضور همهجانبه پلیس سیاسی – و نه مستی آن روز که مردم تفنگهای نظامیان را با این گلهای بهاری آراستند.
«نظامیان چپگرا»
لوسیلیا، که در آن زمان تلگرافچی پست و مخابرات پرتغال بود، تعریف میکند: «ما اطلاعات کمی را که از رادیو اعلام میشد دنبال میکردیم و سپس دیدیم یک ستون زرهپوش به سمت مرکز لیسبون حرکت میکند… ابتدا مردم تردید داشتند، اما با اطلاعیههای MFA، همه فهمیدند که نظامیان چپگرا هستند. در حالی که لبخند می زند، ادامه می دهد: «دیکتاتوری در حال سقوط بود، شادی بیحد بود، همه به خیابانها میریختند.»
شوهر او، تکنسین فنی در صنایع دفاع هوایی «در خدمت جنگهای استعماری و پایگاههای نظامی آمریکایی و غرب آلمان» که در کشور مستقر بودند، نمیتواند احساسات خود را هنگام یادآوری «زیباترین ماه زندگیاش» کنترل کند: «اولین فرزند ما تازه به دنیا آمده بود، و این بدان معنا بود که او در یک کشور آزاد بزرگ خواهد شد.»
کاپیتان لورنسو واسکو عضو کمیته سیاسی MFA، نیز جزو نظامیان ضددیکتاوری بود. اما خود را قهرمان نمیداند. امروزه او رئیس انجمن ۲۵ آوریل است، که در چند دقیقهای از میدان کارمو قرار دارد. می گوید همکاران نظامی او در بسیاری از تلاشها و جنبشهای مقاومت و فعالیتهای ضددیکتاتوری که قبل از انقلاب ۲۵ آوریل رخ داده بود، نقش داشتهاند.
سپس توضیح می دهد: «ما کاملاً مطمئن بودیم که کار درستی می کنیم. بنابراین، حمایت مردم چندان ما را متعجب نکرد… ما نگران سرکوب مردم نبودیم. رویدادها و احساسات مثبت به صورت طبیعی و بیوقفه جریان می یافتند. روزهای پس از آن فوقالعاده بودند. یک مستی جمعی آزادیبخش وجود داشت.»
روزها، هفتهها، و ماههای پس از آن واقعاً پر از هیجان بودند: آزادی زندانیان سیاسی، تظاهرات بزرگی که خواهان بازگرداندن آزادیهای اساسی بودند، توقف اعزام نیروها به سه جبهه جنگهای استعماری در آنگولا، گینه بیسائو و موزامبیک، اعتصابها، اشغال خانه ها پاکسازی شرکت ها از مدیرانی که بیش از حد به رژیم قدیم نزدیک بودند، دانشگاهها نیز جوش و خروش داشتند.
در ۲۸ و ۳۰ آوریل رهبر حزب سوسیالیست (PS، که یک سال پیش در آلمان فدرال تأسیس شده بود)، ماریو سوارس، و دبیر کل حزب کمونیست آلوارو کونهال، به کشور بازگشتند. دبیرکلِ تنها حزبی که تمام دوران دیکتاتوری را در خفا گذرانده و از سرکوب جان سالم به در برده بود. کونهال مثل بسیاری از همرزمانش، سالها در زندانهای رژیم بود، به مدت یازده سال. او در سال ۱۹۶۰ فرار کرد و سپس تبعید شد. کونهال از دوران دانشجوییاش در این حزب فعال بود و در آن زمان ۳۳ ساله بود.
با بازگشت او، در حالی که پرتقال شاهد ظهور بیش از پنجاه حزب در چند ماه بود، حزب کمونیست پرتغال به عنوان سازمانیافتهترین و قدرتمندترین حزب ظاهر شد.
کونهال می گوید: «شورش نظامی بلافاصله توسط شورش مردمی دنبال شد. حزب کمونیست پرتقال مردم را به خیابانها فراخواند تا نیروهای مسلح را حمایت کنند، حزب در عین حال مردم را تشویق می کرد خود به طور فعال و مستقل در فرآیند تغییرات اجتماعی و سیاسی مشارکت کنند.»
شورش نظامی به انقلاب تبدیل شد
روز اول ماه مه، رژه عظیم در لیسبون و حمایت آشکار از شورای نجات ملی که موقتاً کشور را اداره میکرد، جریان مردمی ۲۵ آوریل و برادری بین سربازان و مردم را تحکیم کرد. این روز همچنین مطالبه تغییرات عمیق را زیر پرچمهای سرخ به اوج رساند.
آلبانو نونس از افسران شرکت کننده در قیام درباره «روزی فوقالعاده که ماهیت آنچه در حال رخ دادن بود را مشخص کرد» صحبت میکند: «موضوع تغییر جامعه بود نه فقط تغییر سیستم سیاسی. ما خواستار تغییر ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور بودیم، برای مردم و با مردم.»
در حالی که فعالیتهای اجتماعی افزایش مییافت، کارگران هزار هزار عضو اتحادیهها می شدند و در کمیتههای کارگری برای درخواست افزایش دستمزدها، مرخصی با حقوق، کاهش ساعات کاری شرکت می کردند. گاهی اوقات آنها خودگردانی کارخانه ها را در شرایطی که تغییر رادیکال نیروهای بین کارفرمایان و کارگران را تسهیل میکرد، اعمال میکردند. در جنوب، در مناطق محروم روستایی آلنتخو، کارگران کشاورزی املاک بزرگی را که توسط زمین داران بزرگ رها شده بود، اشغال کردند و تعاونیهای کشاورزی را تأسیس کردند.
شورش نظامی به انقلاب تبدیل شد، یا بهتر بگوییم به یک «روند انقلابی»، که نزدیک به دو سال به طول انجامید و منجر به بسیاری از «دستاوردهای آوریل» شد. برگزاری انتخابات آزاد، آزادیهای اتحادیهای و انجمن ها، دستمزد حداقلی، برابری حقوقی برای زنان، حق بهداشت، آموزش، امنیت اجتماعی… بدون اینکه به پایان دادن به جنگهای استعماری یا ملیسازی در بخشهای بانکداری، بیمه و صنعت اشاره کنیم.
فرناندو روساس، تاریخدان و فعال سابق چپ رادیکال که شکنجه و زندان را تجربه کرده، توضیح میدهد: «در واقع افسران دروازهای به سوی انفجار اجتماعی باز کردند. وقتی مردم فهمیدند ارتش سرکوب نخواهد کرد، از ناظران رویدادها به بازیگران جنبش انقلابی تبدیل شدند، در کارخانهها، در خیابانها، در محلههای مردمی، آزادیهای سیاسی، دموکراسی اجتماعی، بهبود حقوق کارگران: اینها دستاوردهایی بودند که با فشار از پایین به دست آمدند.»
دستاوردهای پس از انقلاب، در میان تنشها و کشمکشهای داخلی حاصل می شدند. این اختلافات نه تنها در میان نظامیان بلکه فراتر از نیروهای مسلح انقلابی (MFA) مشاهده میشد، و ژنرال محافظهکار آنتونیو د اسپینولا نقش مهمی در آن ها داشت. اختلافات در میان گروههای چپ نیز وجود داشت. در اوج جنگ سرد، ظهور یک دولت انقلابی سوسیالیستی در اروپای غربی بسیاری از پایتختها را نگران کرد، عاملی که ماریو سوارس سوسیالیست که به سفیر ایالات متحده نزدیک بود، از آن بهرهبرداری کرد.
دستاوردها به تدریج از بین رفتند
در آوریل ۱۹۷۵، یک ماه پس از تلاش برای کودتا توسط اسپینولا، حزبهای میانهرو – و در راس آن ها PS حزب سوسیالیست پرتقال – در اولین انتخابات آزاد پیروز شدند. ۲۵ نوامبر، نظامیان میانهرو کنترل وضعیت سیاسی را به دست گرفتند، که نشانه توقف فرایند تغییر بود. با این حال، قانون اساسی که در آوریل ۱۹۷۶ به اجرا درآمد هنوز هم جوهره انقلابی ۲۵ آوریل را با خود داشت.
در آن زمان، این قانون اساسی از نظر حقوق احتماعی به عنوان یکی از پیشرفتهترینها قوانین در اروپا شناخته شده و بازتابی از «تصمیم مردم پرتغال برای گشودن راه به سوی جامعه سوسیالیستی» بود. دولتهایی که به دنبال هم آمدند، مأموریت خود برای آرام کردن واشنگتن و متحدانش را آغاز کردند، از جمله از ژوئیه دولت سوارس. آن ها در طول دهه های بعدی به تدریج قانون اساسی را از اصول پیشرفتهاش تهی کردند.
فرناندو روساس می گوید: «چرخش به راست توسط احزاب بلوک مرکزی (حزب سوسیالیست و PSD [حزب سوسیال دموکرات]) یک تسلیمنامه از سوی سوسیالدموکراسی در برابر نئولیبرالیسم بود»، این سیاست به ظهور حزب دست راستی افراطی Chega («کافی است») در سال ۲۰۱۹، انجامید که امروز سومین نیروی سیاسی کشور است، و مواضعی کاملا مخالف نیروی چپ پیشرو دارد.
آلبانو نونس میگوید: «انقلاب میخک متوقف شد، اما فرایند ضد انقلابی همچنان ادامه دارد. مبارزات کنونی در ادامه مبارزات آوریل است: «به یادآوردن دستاوردهای انقلاب در برابر ایدئولوژی غالب ضروری است».
لورنسو واسکو میافزاید: «آموزش مردمی ضروری است». او مطمئن است بسیاری از رأیدهندگان که توسط گفتمان «ضد سیستم» Chega جذب شدهاند، اگر با «ارزشهای آوریل» آشنا بودند، خواست های خود را در این ارزش ها پیدا میکردند. به همین دلیل انجمن او یک مرکز تفسیر ۲۵ آوریل را تأسیس کرده که به زودی در لیسبون گشایش خواهد یافت. به نظر او، زنده نگه داشتن تاریخ یک عصر آزادی و تحولات اجتماعی بیسابقه، یک نبرد روزمره است.
اومانیته – برگردان برای اخبار روز: کمال فرهمند
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- تکنوکرات ها نمی توانند؛ ایتالیا در آستانه ی به قدرت رسیدن راست افراطی
- نیویورک تایمز: در پاکستان چه خبر است؟ – برگردان: کمال فرهمند
- تحریمهای آمریکا علیه ایران ویرانگر و بیاثر هستند – ژاکوبن، وینسنت اورتیز – برگردان: کمال فرهمند
- مقاومت در برابر “شور و شعف جنگ”: غزه از نگاه سربازان مذهبی چپگرای اسرائیلی – ترجمه ی: کمال فرهمند