روی سفیدی چشمانم
رگ های بسیاری ست
که تنها می توانند
از پشت کلمات بیرون بیایند
و به زبان کودکی
بغض کنند.
زبان باز نشده ی تو اما
حکایتی ست از رگ های سربی ات.
من به سکوت عادت کردم.
تو چطور؟
روی سفیدی چشمانم
رگ های بسیاری ست
که تنها می توانند
از پشت کلمات بیرون بیایند
و به زبان کودکی
بغض کنند.
زبان باز نشده ی تو اما
حکایتی ست از رگ های سربی ات.
من به سکوت عادت کردم.
تو چطور؟
https://akhbar-rooz.com/?p=32507 لينک کوتاه
خبر اول سايت
آخرين مطالب سايت
مطالب پربيننده روز