
شب غریب است
ولی،
بی نهایت زیباست
سکر افیونِ کبودِ گلِ سرخ،
انگاری
گردنآویزِ هواست.
همهمه:
نغمهی غُلغُل
ز صراحی
در جام؛
موسقی زمزمه یی
پشتِ پرچینِ حقیقت پنهان،
و هیاهویِ سکوت
مثل پروازِ کبوتر
در اوج.
مردمِ دور و برم
مهربان با من
اما دور،
و فضا در مِه رؤیای خوشی اندرواست.
های!
منّتات بر سرم ای عطرِ کبود
که در این شامِ غریبان
تک و تنها
این جا،
بی خیالام امشب؛
چشمِ بد کور
چه خوبام،
سرِ حالام امشب …
**********
شیکاگو- ۲۳ اکتبر ۱۹۹۴