جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

شعری را به دار آویختند – زرتشت خاکریز

در مرگِ معصومانه‌یِ نوید افکاری

زرتشت خاکریز

پشته‌پشته دروغ گفتند    قهرمانِ ملی    قهرمانِ مردمی‌یِ ما را کُشتند

لیوانی آبی نوشید    فراموشی خاموشید    و شبْ دنده به دنده غلتان

اما خواب از چشمانِ خسته‌اش گریزان    در کوچه‌ها پرسه می‌زنم وُ زن‌ام

(ماه‌ی که بود در لیوان)    پیدا نمی‌شود    آن شهابِ شوریده‌یِ دیرین

در بشقابی هویدا نمی‌شود    پس تو به خانه‌یِ دربسته   

باز برمی‌گردی به امیدِ هم‌بسته‌گی با قَمری بی‌قرار    که عقرب از او فرار می‌کند

از دیناردینارهایی که شما دزدیده‌اید    پشته‌ای بلند ساخته‌اید

تا بر آن داری برایِ ماه برقرار کنید   

فراموشی تندتند از دنده‌ای به دنده‌ای می‌رود   

تا ماشین را در حافظه‌ای پارک کند   

که قهرمانِ ما سبزه و گُل و درختانِ اوست   

هر چشمِ شیفته‌ای خاطرخواهِ اوست   

هر لیوانِ آزاده‌ای پُر از آب و آب‌رویِ اوست    پس شما مرا کُشتید

تا فواره‌ای که راننده‌یِ ماشین است    شُرشُر بگرید    عقرب طنابی تازه را ببافد

“ولایتِ‌سفیه” از وجاهت و جمالِ زنانِ حرم‌سرایِ “محمد” سخن بگوید

درباره‌یِ سایه و سفاهتِ خودش بلافد   

و الاغی به نامِ “بُراق” را به جایِ فرزانه‌گی‌یِ سفینه‌هایِ فضایی جازند

ای خشم و خروشِ دیروزِ خورشید    ای اندیشه‌های‌ات شریف و عمیق

خاموش از چه‌ای تو امروز چنین در پایِ دار؟   

ای بر گلوی‌ات بوسه زده صد سهره‌ و سار    ای سردار

جایز نیست مدارا با عقرب و مار    بتوف و بطری‌یِ بی‌باطن

بطری‌یِ باطلِ عمرِ عمارتِ بی‌پایه‌یِ آن جن‌گیران و لجن‌بافانِ فانی و جانی را

بر سنگ بکوب!

بشکن سنِ کثیفِ شکنجه‌گرانِ مروارید و یاقوت و مرجان را!

از درونِ خود درآ!    به ستیغِ زلالِ صدایِ صمیمی‌یِ قناری برآ!

این پیش‌کش‌کننده‌گان به هر موجودِ زنده    مرگ‌هایِ مجانی را

چه جایِ تاب‌آوردنِ تو؟    چه جایِ تحمل‌بردنِ من؟

چرا ما نمی‌شتابیم به نجاتِ نجابتِ عشقِ پاکِ پروانه به گُل؟

به نجاتِ ستاره‌گانِ سوخته‌دل از قفس   

قربانی‌یِ اهریمنی‌هایِ اقتدار و هوس

به پرواز دادنِ آسمانی معصوم از آبی‌هایِ حبس؟

حدسی دوست‌دارِ کودکان و زنان   

پرسه‌زنان در کوچه‌ها جار می‌زند که تا غروبِ آخرین قطره‌یِ قرمزِ جهان

من قهرم با آنان که قهرمانِ باوقارِ ما را کُشتند

با آنان که شعری پُرمایه و پشت‌ِ‌پا زده به سود و سایه و سرمایه

شعری هم‌سایه‌یِ رفعتِ پروازِ آبی‌یِ پرنده‌گان   

هم‌پایه‌یِ عظمت و زیبایی‌یِ رنگین‌کمان    ضدِ آسمانی‌هایِ درنده‌گان

شعری پُرشُکوه و شکوفه‌مند را به دار آویختند

https://akhbar-rooz.com/?p=49022 لينک کوتاه

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x