چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

احترام کسب و کار – سهراب مبشری

تا هنگامی که صدای اعتراض هواداران محمدرضا شجریان با شعار مرگ بر دیکتاتور طنین افکن نشده بود، مشکلی برای کسب و کار نبود. اینکه جمعیت کثیری بدون فاصله از هم بایستند و تصنیفی را به یاد خواننده محبوبشان بخوانند... مانع کسب نبود... مشکل آنجا پیش آمد که کار از مرغ سحر به مرگ بر دیکتاتور کشید. این بانگ، احترام هنر را خدشه دار کرد!

«احترام هنر از سیاست بالاتر است»
همایون شجریان در پاسخ به هواداران پدرش که شعار مرگ بر دیکتاتور می دادند

فاوست، معروف ترین اثر یوهان ولفگانگ فون گوته، حکایت استادی است که پس از طی همه مدارج علم، سرگشته و درمانده، پیمانی با مفیستو می بندد. مفیستو یا همان ابلیس، به تعبیری یک نیمه وجود خود فاوست است. مفیستو،‌ فاوست را جوان می کند تا از لذایذ دنیا بهره ور شود. در عوض، مفیستو روح فاوست را می خواهد. فاوست پس از پیمان بستن با مفیستو، دختری جوان و ساده به نام مارگارت را به دام عشق خود و عاقبت به ورطه نابودی می کشد.

رمان مفیستو اثر کلاوس مان، داستانی به عاریت گرفته از سرگذشت واقعی هنرپیشه و کارگردان تئاتر، گوستاف گروندگنس است. گروندگنس بر خلاف دوستش کلاوس مان و بسیاری دیگر از چهره های ادبی و هنری آلمان، پس از قدرت گیری نازیسم در آلمان ماند و به مدیریت مهمترین تئاتر این کشور در برلین رسید. کلاوس مان و همه اعضای خانواده اش،‌ از جمله توماس مان پدر کلاوس و هاینریش مان برادر بزرگتر توماس مان و عموی کلاوس، به تبعید رفتند. اکثر اعضای خانواده مان، به آلمان غربی که حکومتش پس از جنگ جهانی دوم به نازی های سابق سپرده شد، بازنگشتند. کلاوس مان تنها چهار سال پس از پایان جنگ در فرانسه خودکشی کرد.

گوستاف گروندگنس در آلمان غربی پس از جنگ نیز از مهمترین چهره های تئاتر این کشور بود و از جمله مدیریت تئاتر معروف آلمان در هامبورگ را بر عهده داشت. در این مقام او از جمله نمایش فاوست را کارگردانی کرد.

رمان مفیستو از مهمترین آثار ادبی جهان است که به موضوع رابطه هنر و سیاست می پردازد. این رمان، پاسخ تلخ نویسنده ای تبعیدی به راهی است که دوستش برگزید،‌ پاسخی به پیمان فاوستی گروندگنس با قدرت، یا به یک تعبیر، پیمانی با نیمی از وجود خود هنرمند. احترام هنر گروندگنس، هم در زمان نازی ها و هم پس از آن،‌ حفظ شد و همه فراز و نشیب های سیاست را از سر گذراند.

همایون شجریان هنگامی که خشمگین از شعار مرگ بر دیکتاتور هواداران پدرش، پس از به قول خودش آخرین کلام، پس از گفتن این که احترام هنر از سیاست بالاتر است،‌ به جمعیت پشت کرد و رفت، مرا ناخودآگاه به یاد موضوع رمان مفیستو انداخت.

در نظامی که بر جهان حاکم است، هنر نیز یک کسب و کار است. کسب و کار فقط این نیست که هنر را به وجه نقد تبدیل کنی. ما در دنیای اقتصاد توجه زندگی می کنیم. لایک ها در شبکه های اجتماعی،‌ وجه نقد اقتصاد امروز است. در مرکز توجه قرار گرفتن و ماندن، یک نوع کسب و کار است.

تا هنگامی که صدای اعتراض هواداران محمدرضا شجریان با شعار مرگ بر دیکتاتور طنین افکن نشده بود، مشکلی برای کسب و کار نبود. اینکه جمعیت کثیری بدون فاصله از هم بایستند و تصنیفی را به یاد خواننده محبوبشان بخوانند و از این طریق تندرستی یکدیگر را در تهران کورونازده به خطر بیاندازند، مانع کسب نبود. هیچ کس از این هواداران نخواست که هوای هم را داشته باشند و بر شدت توفان پاندمی در یکی از بلازده ترین شهرهای جهان نیافزایند. مشکل آنجا پیش آمد که کار از مرغ سحر به مرگ بر دیکتاتور کشید. این بانگ، احترام هنر را خدشه دار کرد.

قدرتی که بر ایران حاکم است، می تواند راه کسب و کار را به روی هر کس که مغضوب قدرت شود، ‌ببندد. این را همه می دانیم و صاحبان کسب و کار هم می دانند. شاید کمی قابل درک باشد که صاحبان کسب و کار در ایران آهسته بیایند و آهسته بروند تا گربه قدرت شاخشان نزند. اما از خون جگر خوردگانی به عصیان آمده خواستن که احترام کسب و کار را نگه دارند، روی در هم کشیدن و پشت کردن به همین خون جگر خوردگانی که بخش بزرگی از اعتبار هنر شجریان ها، وام گرفته از سرگذشت آنان و عزیزان قربانی شده آنان است، معنایی جز همان کلام آخر که همایون شجریان از آن نام برد ندارد: کلام آخر این است که به صاحبان این نوع هنر، امید نبندید.

https://akhbar-rooz.com/?p=49870 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

14 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
3 سال قبل

در نوشتار آقای مبشری نکته ایست پرسش برانگیز،
می دانیم افرادی به اقتضای سنشان و تجربه وجودیشان در موضوعاتی حرکاتی را انجام می دهند.
اما شخصی با ادبیات چپ بخواهد آنانرا بسوزانند و از دور خارج کند،
پرسش برانگیز است.
چرا بعضی ها تلاش دارند افرادی را تحریک کنند که باید حرکت احساسی انجام دهند و خود را در تله ای بیندازند که برای همیشه توانایی هایشان سرکوب شود!؟
فرض کنیم
همایون شجریان
بطریق دیگری عمل می کرد
که مجبور به مهاجرت می شد و می آمد ور دل بقیه رفتگان بخارج آمدگان می نشست این حرکتش چه سودی دارد
این هنرمندان باید در داخل باشند چون تنظیم و انتخاب اثارشان را از حرکات درون کشور می گیرند و.‌.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

آقای مبشری گرامی, چرا این گفتگو را که بازتاب گسترده ای در پهن ایران دارد پی نمیگیرید؟

لطیف
لطیف
3 سال قبل

قبل از اینکه حرف بزنی،یه کمی فکر کن،فکر مهمه اسماعیل.
هرمز!
عرض نکردم که به محتوا کار نداری و درگیر فرم هستی و صورت پرست،حالا خوبه فیلم بینی و کتاب خوان؛اگه مثل من لمپن بودی چی کار میکردی،البته تقصیر نداری،دستت بند و سرت گرم و تمرکز نداری،وگرنه هرگز این کامنت رسوا کننده را ثبت و
سند نمی زدی و ولی ولی نمیکردی.آخه اینا چه نوشتی،.. چه ربطی داره؟
تلاش کنی میفهمی،تلاش کن اسماعیل.
درهرحال مایه تاسف من است،ولی ناچارم که بگویم:تو مشکل داری و من هم نمی توانم کمکی بهت کنم،بنابراین مواظب خودت باش که راه تاریک و باریک و لغزان است و حرامیان در گذرگاه ها مستقر!
باور نداری،فیلم نخ نما شده جوزده گان سازندگی و توهم زده گان اصلاحات و خواب زده گان تدبیر و امید را یه بار دیگه بشین با دقت نگاه کن،تا بفهمی چی میگم.
چه بشارتی،من رفوزه شدم،سر تو سلامت اسماعیل.

لطیف
لطیف
3 سال قبل

شکلات نخور،اگرم میخوری،شکلات خودت و بخور اسماعیل.

هرمز! من فیلم لامانچا را بطور کامل ندیدم،ولی میدونم داستان فیلم درباره آدم‌های زندانی است که فکر و اندیشه و عملشان تطابقی با شرایطشان ندارند؛آدم‌هایی که جسم شان دربند حبس است و در سراچه روح و ذهنشان چیزی به جز رویای آزادی جولان نمی دهد.بااینحال اگر لینکی کاملی داری که بشه با یه کلیک اون تماشا کرد،زحمتش و بکش؛اگرم امکانش نیست،سرت سلامت.
از این گذشته،زبان و لحن «طنز نویسی » من نیازی به مُدرن و سینمایی شدن ندارد،چرا که اولا،زبان و لحن مُدرن؛آدم مُدرن میخواد،که من با آدم مُدرن سر و کار ندارم؛من با سبز و بنفش ها و قهوه ای زیتونی هایی سر و کار دارم که با زبان و لحن «لومپنی» و «قرائتی »بزرگ شدند،ولی قادر به درک و فهم زبان و لحن «لومپنی» و «قرائتی » نیستند.
مطلب دیگه اینکه این جمله«فکر کردم اهل کتاب نیستی بیشتر به زبان «قرائتی » شبیه ست»کاملا غلط است،چرا که من بطور مشخص قیدکردم که دُرست و غلط با کلمات جمله می سازم و متن می نویسم،بنابراین بجای اینکه فکر کنی من اهل کتاب نیستم، باید غلطم و مستند می کردی،در قسمت دوم هم مشخص نکردی چه چیزی «بیشتر به زبان «قرائتی » شبیه ست.»
اگر منظورت زبانم است که باید بگویم تو با محتوا کاری نداری و درگیر فرم هستی و صورت پرست؛درضمن اگه دوست داشتی،
آخرین فیلمی را که دیدی نام ببر تا درباره اش بحث کنیم.

هرمز قدک پور
هرمز قدک پور
3 سال قبل
پاسخ به  لطیف

لطیف ، مطلبی که برات نوشتم یک آزمون بود که با جوابت رفوزه شدی !
ما برون را ننگریم را قال را
ما درون را بگریم و حال را
با این وجود اگر می خواهی… ادامه دهی ؟
در زیر هر کامنت دکمه «پاسخ » با رنگ آبی تعبیه شده
تا اگر کسی خواست به کامنتی پاسخ دهد در زیر آن دیده شود.
این کار کمک می کند خوانندگان با کامنت و پاسخ / پاسخ های احتمالی در ارتباط نزدیک داشته باشد.
اگر این را نمیدانستی بعداز این رعایت کن .
ولی اگر میدانستی ولی دهن کجی کردی دست از این لوس بازی ها بردار!

لطیف
لطیف
3 سال قبل

حواست نیست که حواسم هست اسماعیل.
تو قضاوت خودت و بکن حیدر خان،به قضاوت دیگری چکار داری،چرا ظرف ٣ ساعت از انگ زدن رسیدی به تهدید کردن؟!
فضا مجازی است و بر و بچه های سایت اخبار روز امکانی فراهم کردن تا من و تو مشق دمکراسی کنیم؛بنابراین بازی بلدی بازی یاد بده،بازی بلد نیستی بازی بگیر؛مستند حرف بزن ببینم مشکلت کجاست؛مگه نمیگی من لمپنم،مگه نمیگی من توهین و لودگی می کنم؛خب ادعات و مستند کن،از سیاه مشق من فکت بیار که این جمله و این پاراگراف،مصداق عینی لومپنیزم و توهین و لودگی است،از این گذشته مگه من ادعا کردم فعالین سیاسی را می شناسم که عدم شناختم و جار می زنی؛اصلا دونستن این مطلب که مدیر این سایت بیش از نیم قرن سابقه فعالیت سیاسی دارد،چه ربطی به بحث من و تو دارد،از اینم که بگذریم،می رسیم به اینکه جویا شدی که چرا جواب سوالت و ندادم؛حیدرخان من مزدورسایبری و لومپن مشمئز کننده و آخوند و مامور گشت گشتاپو و غیروذالکم که باشم،مثل منیره برادران و لادن بازرگان و زهره تنکابنی و شیدان وثیق و گیتی سلامی …مخاطب خودم و دستکم و فاکتور نمی گیرم و به قدر توانم جواب سوال مطرح شده را میدهم،بنابراین جواب سوالت و دادم،منتهی اِنقدر ذهنت درگیر انگ زدن و تهدید کردن بوده که متوجه نشدی؛برگردد یه بار دیگه یادداشتم بخوان تا متوجه بشی که بعد از جمله «دُرستِ نظر مال تو،انگ و ننگ و غلطش مال من اسماعیل.»چهار تا …. اومده؛یعنی بر و بچه های سایت اخبار روز با جواب من موافق نبودند و آن را به درستی درز گرفتند،میگم به درستی درز گرفتند،چون منم با نظرشون موافقم،چون برای تو که کشف حقیقت مهم نیست؛اگر مهم بود درباره آنچه که من نوشتم و تو خواندی یه کمی فکر میکردی و به این راحتی انگ نمی زدی و تهدید نمی کردی؛حیدرخان،حداکثری هم که نگاه کنی،حداکثرش اینکه ١٠٠ درصد حق با تو نیست و سهم کوچکی از حقیقت پیش من است؛بنابراین مثل اسمت با مرام باش،۴ تا کلمه حرف اساسی بزن،تا منی که دیکتاتور اعظمم؛یه چیزی یاد بگیرم.
پ.ن.
جواب سوالت و با یه کمی تغییرات دوباره می نویسم،امیدوارم که به دستت برسه.
نوشتی«این جمله،مرحوم عرق خور قهاری هم بود» فقط کلام آخوند و مزدورانش است» اولا،به احترام بر و بچه های اخبار روز نوشتم «عرق خور قهاری هم بود» وگرنه باید یه چیز دیگه می نوشتم؛دوما تو بر اساس چه منطقی میگی « عرق خوری … فقط کلام آخوند و مزدورانش است؟!»
اگر فکر نکرده و بی منطق و بی ربط حرف بزنی،نشنیده می گیرم و برات سلامتی و بهروزی آرزو می کنم.

لطیف
لطیف
3 سال قبل

فراموشی و بخششی در کار نیست،نهایتش اینکه دیگه حرفش و نمیزنم اسماعیل.

حیدر جون،بی خبر شمشیر ذوالفقار دادی دستم که بزنم لت و پارت کنم؛منتهی من اهل تیزی و خون و خونریزی نیستم،من اهل تسامح و تساهل و خواری طلبی هستم و دُرست و غلط با کلمات جمله می سازم و متن می نویسم؛بنابراین حالا که فکر نکرده،دهان باز نمودی و پای قاطی کرد‌ن دوغ و دوشاب را به میان کشیدی؛لازم است بدانی که من آقا نیستم،آقا یه تعریفی داره که من فاقد آنم،من مذکری هستم که با پدر و بزرگشم شوخی نداره و اجازه هم نمیده که باهاش شوخی کنند؛چه برسه به تو که حکایت اسمت،حکایت اون مذکر کچلی است که زلفعلی صداش می کردند.

از رهنورد و بنی یعقوب و اهدای تراول چک پاکتی به مریم شریعتمداری چه خبر اسماعیل.

نوشتی«این آقا در بالا …»
منظورت از این آقا کیه،مگر این آقا اسم نداره حیدر جون؟!
پرسیدی«از خود شجریان چه توقعی داشتی»
من نظرم را درباره خسرو نظام قاتلین و همایونی که همایون نیست،فاش و صریح گفتم و نوشتم؛حالا دوباره میگم:من هیچگاه مخاطب شجریان نبودم که ازش توقعی داشته باشم،شجریان واسه من سال ۶٧ که با دو تا ساکِ پُر از خالی داشتیم از اوین برگشتیم توی ترافیک دود و بوق و دروغ جلوی تالار وحشت مُرد.

دُرستِ نظر مال تو،انگ و ننگ و غلطش مال من اسماعیل.
….

با دست و ساطور خونی مودب سخن بگو اسماعیل.

نوشتی« بسیا‌ز متاسفم که گردانندگان این سایت با سابقه ۵٠ سال کار سیاسی براحتی فریب مزدوران سایبری خامنه ای را میخورد و ترهات رژیم پلید را منتشر میکنند.
اولا،بسیاز نه و بسیار،دوما،تاسف تو محلی از اعراب ندارد وآنچه مایه تاسف است،سطح تفکر توست،سوما،برای سایت اخبار روز سابقه ۵٠ سالِ جعل نکن؛از همه این ها بگذریم،تسامح و تساهلت کجا رفته،چرا وقتی شاه می بخشه، تو کاسه داغتر از آش شدی حیدر جون؟!

به نفهم جماعت باید گفت نفهم بفهم اسماعیل.

اگر اکبرکوسه سردار سازندگیِ است،اگر فریبا خاتمی رهبر اصلاحاتِ است،اگر میرورم کرده رهبر خندق سبزِ است،اگر آبدارچی دولت امنیتی،رئیس دولت تدبیر و امیدِ است،اگر ممد جوات گاله گشاد امیرکبیر ایرانِ است،اگر آیت اله قتلعام رئیس قوه قضائیهِ است،اگر سردار دانشجو لوله رئیس مجلسِ است،اگر شیرین عبادی و نسرین ستوده و مهرانگیز کار وکیلِ ایران است،اگر شجریان خسرو ایران است،اگر دیکتاتور نظام قاتلین رهبر معظمِ است،من هم مزدور سایبری هستم،اصلا بگذار راحتت کنم حیدر جون، من مزدور سایبری نیستم،من خود دیکتاتور اعظمی هستم که ٣٢ سال پیش،فاش و صریح به همه خودی ها و غیرخودیها و نخودیها و بیخودی ها گفتم که شما تحت رهبری من باید خون گریه کنید و دَم نزنید،وگرنه مثل احمد گریان باید رنج نامه بنویسید و مثل سردار چاپندگی باید آغاسی بشوید و مثل فریبا خاتمی باید لوندی کنید و مثل نخود وزیر جلاد جماران باید ورم کنید و مثل آبدارچی دولت امنیتی باید تعظیم و تکریم کنید و مثل خس خاشاک های انگشت جوهری و سبز و بنفش و قهوه ای و زیتونی ها برای دلار ٣٣ تومنی و سکه ١۶ میلیونی سرود مرغ سحری بخوانید،مفهومه یا باز ادامه بدم؟!

حالا خوبه آیت اله قتلعام نشد آبدارچی وگرنه دلار میشد ۵ تومن اسماعیل.

حیدر
حیدر
3 سال قبل
پاسخ به  لطیف

خطاب من به کاربر «لطیف». قضاوت در لومپنیزم مشمئز کننده در نوشته ات را به عهده خوانندگان این سایت میگذارم. در عالم واقع قطعا از بیان هر گونه توهین و لودگی به شدت پشیمان میشدی. اگر ذره‌ای شناخت ازفعالین سیاسی داشتی، حداقل باید میدانستی مدیر این سایت بیش از نیم قرن سابقه فعالیت سیاسی دارد. در ضمن جواب سئوال من را ندادی. چه کسی جز آخوند و گشت گشتاپو ارشاد به نوشیدن مردم فضولی میکند و میگوید: «مرحوم عرق خور قهاری هم بود.».

هرمز قدک پور
هرمز قدک پور
3 سال قبل
پاسخ به  لطیف

لطیف ! اگر فیلم مردی از لامانچا با بازی درخشان پیتر اوتوول و سوفیا لورن را ندیدی حتما ببین تا کمی
«طنز نویسی » خود را سینمائی و مدرن تر کنی ، راستش خواستم کتابش را توصیه کنم ولی
چون تا اینجا که نوشتی همش از کلمات آخوندنی و لومپنی استفاده کرده ا ی
فکر کردم اهل کتاب نیستی بیشتر به زبان «قرائتی » شبیه ست.

جمشید برومند
جمشید برومند
3 سال قبل

آقای مبشری
دانش ، هنر ،خرد و سیاست موروثی نیست.
میراث ارجمند استاد شجریان با مسایل دیگران در نیامیزیم.
از محمد رضا شجریان بیاموزیم که با خواندن قران شروع کرد،
در کار و زندگی بیش از همه به فرهنگ ، تسامح و تساهل و سکولاریسم مهرورزید و خدمت کرد.
آرامگاه فردوسی را برای آرامش همیشگی به فبر هنزمندان در امامزاده طاهر ترجیح داد.
فکر به بدبختی خودمان بکنیم که با سوسیالیسم شروع کردیم ولی هنوز نمی دانیم به کجا میرویم.
بعضی ها برای بقای ولایت فقیه و حکومت اسلامی دلواپسند.

حیدر
حیدر
3 سال قبل

این آقا در بالا دوغ و دوشاب را قاطی کرده. درست میگی که فرزند شجریان به فکر کسب و کارش تحت حکومت مافیای جنایتکار خامنه‌ای و سپاه است. از خود شجریان چه توقعی داشتی؟ در مقابل حکومت جنایتکار در حد توانش ایستادگی کرد. میتوانست مانند بسیاری از رجاله های خودفروش مجیز خامنه ای را بگوید و از مواهب بیشمار برخوردار شود. فقط یک سئوال از پیامگذار بالایی دارم، گفتی «مرحوم عرق خور قهاری هم بود.». دٌم خروس از لای قبا و عبات زد بیرون. این فقط کلام آخوند و مزدورانش است که به نوشیدن مردم هم فضولی میکنند. بسیاز متاسفم برای گردانندگان این سایت که با سابقه ۵٠ سال کار سیاسی براحتی فریب مزدوران سایبری خامنه ای را میخورند و ترهات رژیم پلید را منتشر میکنند.

لطیف
لطیف
3 سال قبل

سفره خالی را به چهچهه چه حاجت است اسماعیل.

مرحوم کسب و کارش خوب بود،از زندگی توپ و رو به راهی برخوردار بود،خونه و ویلا و باغ و باغچه و ماشین شاسی بلند و زن تا به تا و چند تا بچه و ویزای شینگن هم داشت،از دَم در تالار وحشت و فرهنگسرای خیارخوران،تا انتهای محفل حلوا خوران،
غارتگران برایش لنگ که،فرش آغشته به خون پهن می کردند،مرحوم آنقدر مستقل بود که با جلاد جماران و کشتار دهه ۶٠ و با دیکتاتور موقت و جنایات دهه ٧٠ و با عالیجناب سرخ پوش و چاپندگیش و با اخته خواری طلبان و قتلهای زنجیره ایش مسئله ای نداشت.

من برای شجریان و امثالهم درودی نفرستاده و فاتحه ای هم نمی خوانم اسماعیل

مرحوم با ظهور مموتی دُم استقلالش از زیر عبای میرورم کرده زد بیرون و سوار موج شد و کبریت بی خطر کشید که من صدای خس و خاشاکم،حکایت به کشتار در خیابان و اماله شیشه پپسی درکهریزک که رسید،خس و خاشاک ها تصنیف تفنگت را بر زمین بگذار و ماله بردار را در دستور کار قرار دادند و میرورم کرده را با سلام و صلوات به ماه عسل فرستادند و خودشان خانه نشین شدند و صدایشان در دُبی کنسرت گذاشت و چهچهه زد که فکر نان باید کرد که خربزه آب است؛اینچنین شد که خس و خاشاک ها برای لقمه نانی آلود به ننگ بنفش و قهوه ای و زیتونی شدند و صدایشان،صدای فقر و گرانی و بیکاری و تورم و فلاکت کودکان کار و مصیبت تن فروشی دختران و زنان و کشتار ٩۶ و ٩٨ و سرنگونگی هواپیما را نادیده و نشنیده گرفت و برای حفظ اشاعه موسیقی سنتی،یک خط در میان آلبوم تولید و تکثیر و عرضه کرد و جان به جان آفرین داد و شب تاریکش سحر که نشد،تازه آغاز شد.

یار دبستانی همراه شو که مرغ سحر یه ناله دیگه بکنه دلار شده ٣۵تومن اسماعیل.

الغرض.
همه اینها را گفتم که بگم،من مشکلی با کسب و کار شجریان و امثالهم ندارم،شجریان و امثالهم می توانند برای رونق کسب و کارشان بپرند بغل وسپا و دولا دولا شترسواری بکنند و نون به نرخ دلار بخورند و واقعیات و بدیهیات را نادیده بگیرند و از فضای انحصاری بهره مند بشوند و مثل نزولخوران رانت خواری بکنند و دَم از برتری هنر نسبت به سیاست بزنند؛مشکل من با گارد آوانگاردی بی جایی است که شجریان و امثالهم می گیرند و قسم حضرت عباس نابجایی است که می خوردند؛مرحوم ۴ دهه از تمام امکانات مادی و معنوی برخوردار بوده است،باور ندارید،راه دور نروید،همین دو ماه پیش،درست زمانی که دلار و سکه و سهام بازار بورس با سرعت سیر صعودی طی می کرد و نویدافکاری با کلیت نظام قاتلین سرشاخ شده بود،خبر اول همه نشریات زرد و سبز و بنفش و قهوه ای و زیتونی را که نگاه کنی،می بینی افکار عمومی چیزی بجز اینها نشنیده و نخوانده است،شجریان حالش بد شد،شجریان به بیمارستان منتقل شد،شجریان در آی سی یو است،حال مزاجی شجریان خوب است،حال مزاجی شجریان خوب نیست،اجتماع مرغ سحری ها در برابر بیمارستان،دکترها وضعیت عمومی شجریان را رضایت بخش توصیف کردند،خسرو آواز امروز از در گذشت،حکومت مانع برگزاری مراسم میلیونی است و غیروذالک…،حالا پسرش از شعار مرگ بر دیکتاتور قالب تهی کرده و میگه مراسم را سیاسی نکنید و «از قول قاصدک اخوان» واسه یه مُشت سبز و بنفش پشت گوش مخملی ناله کرده که دست بردارید از این جنازه ای که در وطن خودش غریب بود؛یعنی سقف بی خردی و توهین به خرد را رسما شکافته است و در آن میان یکی برسرش نهیب نزده که:مردک چرا مزخرف میگی،پدر تو اگر در وطنش غریب بود،پس غارت شدگانی که در وطنشان مکان برای خوابیدن و نان برای خوردن و آب برای نوشیدن و کار برای کردن و راه برای رفتن و دارو برای درمان ندارند را چه می نامی…؟!

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

خواندن میان سطوری که “نوشته ای” در خود نداشت…

هم میهن گرامی, آقای سهراب مبشری, درود بر شما!
بدرستی گفته اید که “در مرکز توجه قرار گرفتن و ماندن، یک نوع کسب و کار است.” اگر بخش دومی بر این گفته بیفزاییم, میتوان گفت آری, در زندگی بازار-بنیاد سرمایه داری, و تا زمانی که انسان خود را از پستگاه جنایت زای منافع فردی به بالاهای جامعه گرایی نکشاند, چنین خواهد بود. در گذار از این راه دراز اما توازن در سرشت رفتاری-فرهنگی انسان ها از (کمتر) قدرت و (بیشتر) ضعف, بسوی بیشتر قدرت و کمتر ضعف می گراید. پیداست که بسته به شرایط اجتماعی از یکسو و جایگاه فکری افراد از سوی دگر, ما رویاروی با گستره ای از انسان ها با کیفیت رفتاری متفاوت خواهیم بود. ازینرو, شایسته ست که انتظارات تمامیت خواه را کنار بگذاریم و با دیدن واقعیت, کوشنده ی دگرسان کردن و بهسازی آن باشیم.
از پنجره ی دیگر اگر بنگریم, هنرمندان “باغبانان” و گسترانندگان احساس و هنرند نه کوشنده یا رهبر سیاسی هرچند ممکنست آنان در شرایط ویژه به رهبران سیاسی نیز فرابرویند. از سوی دیگر, با داوری از “جا و سوی پا”ی هر انسان میتوان فهمید که از کجا آغازیده و کدامین سوی رفته ست. در چنین گذاری, می بینیم که کارهای میهنی همایون شجریان بیش از دیگر هنرمندان (از جمله پدرش) بوده است. او فزون بر شعر گذشتگان, اشعار بسیار گویای سرایندگان میهنی مانند (کسرایی, بهبهانی, ابتهاج, و…) را با همکاری دیگر هنرمندان مردم دوست در پیکره های بسیار شیوا و گیرا به مردم ارمغان کرده ست. درست بهمین دلیل او در بالاهای انتظار میهن دوستان ایستاده ست و محبوبیت خویش را از درخت امکانات حکومتی نچیده است…
پنجره ی دیگر اگر بگشاییم و افسانه های پوچ مذهبی پیرامون معصومیت را بکناری بنهیم, هیچ انسان از خطا کردن ها مبرا نیست. ما نمیدانیم نقش اندوه و شرایط روحی برخاسته از رفتن پدر, چه اندازه همایون شجریان را به گفتن آنی کشانید که گفت. همچنین بر ما روشن نیست که محدودیت ها و تحمیلات پشت پرده ی حکومتی چگونه اعمال شدند و چه تاثیر در شکل گیری آن جمله در ذهن این هنرمند نهادند. آیا روی سخن او با مردمانی بود که “مرغ سحر (را) به مرگ بر دیکتاتور” کشاندند و یا با ضد مردمان خیره سری که جشن هنر و زندگی محمد رضا شجریان را با بوی چندش آور “مصلحت نظام متعفن” آلودند؟

آقای مبشری گرامی, ممکنست شما به نشانه هایی دست یافته اید که “پشت به مردم کردن” همایون شجریان را می نمایانند. اگر چنین نیست آیا گمان نمیکنید که پیشداوری ناروایی کرده باشید؟ . آیا میتوان گفت که شتاب در نوشتن شما را به خواندن میان سطوری که “نوشته ای” در خود نداشت کشانیده باشد؟

جلیل
جلیل
3 سال قبل

درود بر نکته سنجی شما

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x