پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

اصلاح جمهوری اسلامی، خیال پردازی است – ف. تابان

گفتگو با احمدی مرادی از سایت ترکمن صحرا مدیا

اشاره: این گفتگو توسط آقای احمدی مرادی مدیرمسئول سایت ترکمن صحرا مدیا صورت گرفته و پیش از این در مجموعه ای همراه با پاسخ های دیگر در اخبار روز درج شده است و در اینجا به انتشار جداگانه ی آن اقدام کرده ایم:

احمد مرادی: امروز چه تعریفی را میتوان از نیروی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی (مذهبی و غیر مذهبی) ارائه داد و معیار شما در این تعریف و بشمار آوردن افراد و شخصیتها و جریانات سیاسی در طیف این اوپوزیسیون چیست؟

ف. تابان: اپوزیسیون مفهوم شناخته شده ای در سیاست است و قاعدتا نباید در مورد آن اختلافی وجود داشته باشد. اپوزیسیون یعنی مخالف، و اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مخالفین جمهوری اسلامی گفته می شود، یعنی کسانی که دنبال یک نظام حکومتی دیگر در ایران هستند و برای آن تلاش می کنند. با این تعریف مثلا مخالفین دولت احمدی نژاد، یا مخالفین این یا جناح حکومت را نمی توان اپوزیسیون جمهوری اسلامی محسوب کرد.

واقف هستید که امروز هیچ نیرویی در جامعه ما به تنهایی توان تبدیل شدن به یک قدرت آلترناتیو را در قبال جمهوری اسلامی ندارد. چرا بخش اعظم نیروهای اوپوزیسیون که حامل شعارها و اهداف کلی مشترکی هستند به ایجاد یک جبهه متحد و واحد اقدام نمی کنند؟ چه موانعی بر سر راه آنان قرار داشته و راه حل پیشنهادی شما چیست؟

وضعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، پیچیدگی های خاص خود را دارد. این پیچیدگی ها خود ناشی از ویژگی ها و پیچیدگی های نظام اسلامی و نحوه ی شکل گیری آن و این واقعیت است که این رژیم محصول یک انقلاب است که در ابعاد تاریخی هنوز تازه است.
من نمی دانم معنای «بخش اعظم اپوزیسیون» که در این سوال به آن اشاره رفته چیست و کدام بخش ها مورد نظر است. اما در برابر این بخش اعظم، باید یک بخش دیگر هم قاعدتا وجود داشته باشد که با بقیه ی اپوزیسیون دارای اهداف کلی و مشترک نیست. واقعیت متاسفانه در جامعه ی ما به همین صورت است. یعنی اپوزیسیون نظام اسلامی در کشور ما از یکدستی حتی در شعارها و هدف های کلی برخوردار نیست. یعنی ما یک اپوزیسیون سلطنت طلب (پهلوی طلب) داریم که می خواهد جامعه را به وضعیت قبل از انقلاب برگرداند و بساط حکومت پادشاهی را دوباره برقرار کند و یک اپوزیسیون جمهوری خواه (و نیمه جمهوری خواه)ی داریم که هم با استبداد پهلوی فاصله دارد و هم با استبداد اسلامی مخالفت می کند. در کنار این ها نیروهای اصلاح طلبی داریم که می خواهند نظام دینی را با اصلاحاتی حفظ کنند.
این جهت گیری های مختلف، نخستین عاملی است که «اتحاد» را در میان نیروهای اپوزیسیون در مفهوم وسیع آن ناممکن می کند. این شکاف، یکی از شکاف های ناشی از انقلاب بهمن ماه ۵۷ است. این انقلاب نه تنها به تاریخ نپیوسته، بلکه همین امروز در جامعه ی سیاسی ایران حضور نیرومندی دارد و بسیاری از شکاف های موجود هنوز ناشی از آن هستند. نیروها و طبقات موثر در این انقلاب باز هم در عرصه ی سیاسی و اجتماعی جامعه ی ما حضور دارند و نقش خود را بازی می کنند.
برخی دیگر از شکاف های التیام نیافته ای که در جامعه ی ما وجود دارد، عبارتند از:
– شکاف های باقی مانده از صف بندی های سال های نخست انقلاب که هنوز خود را در مناسبات بین نیروهای سیاسی نشان می دهند.
– شکاف بین نیروهای اصلاح طلبی که در سی سال گذشته به درجات از حکومت فاصله گرفته اند با نیروهایی که از ابتدا مخالف جمهوری اسلامی بوده اند.
اختلاف بین مجاهدین خلق با سایر نیروهای سیاسی در دو جبهه ی حکومتی و غیرحکومتی.
و بالاخره شکاف بین نسلی که نتیجه ی سی سال سرکوب و رشد ناقص سیاست در کشور ماست.
این شکاف ها مشکلات بسیاری را در نزدیکی نیروهای اپوزیسیون به یکدیگر ایجاد می کنند.
عدم موفقیت نیروهای اپوزیسیون در نزدیکی به یکدیگر تا حدودی ناشی از ملاحظات سیاسی است و تا حدودی ناشی از عوامل تاریخی و روانی. اتحاد نیروهایی که در دوره های زمانی در دو جبهه ی سرکوبگر و سرکوب شده قرار داشته اند، به آسانی ممکن نیست. اختلافات در چنین وضعیت هایی را بیشتر از آن که بتوان با برنامه ها و خط مشی های سیاسی توضیح داد، باید با عوامل تاریخی، و روانی توضیح داد. این ها عواملی است که در بسیاری موارد نیروهایی را که از نظر سیاسی اختلاف چندانی با هم ندارند، از متحد شدن با یکدیگر باز می دارد. من البته این وضعیت را تایید نمی کنم، اما می خواهم بگویم عدم نزدیکی و اتحاد نیروهای سیاسی در ایران دلایلی فراتر از دلایل سیاسی دارد.

آیا شما در ایجاد چنین جبهه واحد، طرح پیش شرطهایی مثل ایجاد سیستم فدراتیو در کشور و یا شکلی از حکومت و یا دیگر پیش شرطها را از سوی این ویا آن نیرو و فرد وشخصیت می پذیرید و یا اینکه اعتقاد دارید این جبهه باید عاری از هر گونه پیش شرطها و تحمیل نظرات بوده و باید حول کلی ترین اهداف و خواستهای عمومی شکل گیرد؟

«بدون هیچ پیش شرط» عاقلانه نیست. «بدون هیچ پیش شرط» یعنی هرکس مخالف جمهوری اسلامی است. این تا حدودی شرایط سال های آخر دوره ی شاه را تداعی می کند. با این تفاوت که طیف مخالفین جمهوری اسلامی متنوع تر و از نظر جهت گیری های کلی متکثرتر است. مخالفت با جمهوری اسلامی فی نفسه ارزش نیست که بتوان بر سر آن با دیگران متحد شد. هدف این نیست که استبداد موجود را سرنگون کنیم و هر چه می خواهد جایش بیاید. مخالفت ما با استبداد اسلامی تلاش برای استقرار یک حکومت دموکراتیک است.
«کلی ترین اهداف و خواست های عمومی» را می توان در مفهوم دموکراسی و حکومت دموکراتیک تعریف کرد. بنابر این نخستین شرط تشکیل جبهه ی واحد تعهد آن به دموکراسی است. در مورد این که این دموکراسی در کشور ما به چه صورتی باید باشد باید بحث کرد. در حال حاضر چند گره اصلی وجود دارد که توافق را مشکل می کند.
اول این که آیا با عقب نشینی از شعار جمهوری خواهی می توان مفهوم دموکراسی را گسترده تر کرد. طیفی که بیشتر به جریان مشروطه خواهی تعلق دارد در این مورد می کوشد پیش شرط جمهوری خواهی حذف شود. این البته یک بحث مجرد و عام نیست، این تلاش به این دلیل صورت می گیرد که شانس بازگشت سلطنت – در شکل های تعدیل شده اش – بازتولید شود.
در این زمینه من طرفدار آن هستم که از شعار جمهوری عقب نشینی صورت نگیرد. ملاحظاتم بیشتر از آن که ملاحظات تئوریک و عمومی باشد، ملاحظات مشخص سیاسی است. سلطنت در ایران یک نیروی تعریف شده با سمبل مشخص خودش است. این سمبل احتیاج ندارد که بر سلطنت طلبی خود پافشاری کند. وجودش برابر با سلطنت خواهی است. جمهوری خواهان این موقعیت را ندارند و باید بر هویت خود پافشاری کنند.
گره دوم موضوع «قومیت»ها و یا «ملیت» هاست. هیچ جبهه ای امروز بدون آن که مشخص کند پاسخش به آینده ی چند ملیتی (یا قومیتی) ایران چگونه است، نمی تواند شکل بگیرد. برای این مساله باید راه حل مورد توافق ارایه شود. این موضوع را من به عنوان پیش شرط در نظر نمی گیرم. زیرا هیچ کدام از راه ها نه اثبات شده است و نه از اکثریت قاطعی برخوردار است که بتوان به عنوان «راه حل نهایی» مورد توافق قرار گیرد و پیش شرط باشد. اما این را می فهم که بدون رسیدن به یک توافق در این مورد امکان تشکیل یک جبهه ی دموکراتیک ضعیف است.
گره سوم موضوع رابطه ی حکومت با دین است. این موضوع بیشتر به مناسبات لائیک ها و اصلاح طلبان مذهبی بر می گردد و از جمله عواملی است که بدون رسیدن به یک نتیجه ی مشخص در مورد آن نمی توان از یک ائتلاف گسترده سخنی به میان آورد.
در مورد این مسائل و گره گاه ها، به حداقلی از توافق نیاز است.

در مقطع کنونی به نظر شما چه شعارها و خواستهای مشخص محوری می توانند هم توده مردم را بحرکت در آورند و هم وسیع ترین طیف نیروهای تحول طلب جامعه را برای ایجاد یک نظام دمکراتیک در جامعه متحد سازند. درراه متحقق شدن این هدف، روشنفکران جامعه ما چه نقشی را میتوانند و باید ایفا کنند؟

تنها به حرکت درآوردن توده مهم نیست، توده می تواند به حرکت دربیاید، به نتیجه نرسد و سرخورده شود. من امروز بعد از تجربه ی چند حرکت بزرگ در جمهوری اسلامی فکر می کنم باید هم به «حرکت» فکر کرد و هم به نتیجه ی آن. این فکر که جنبش همه چیز نتیجه هیچ چیز را باید کنار گذاشت. جامعه ی ما در طول دو دهه ی گذشته، دو تجربه ی بزرگ اصلاح طلبانه را در سال ۷۶ و ٨٨ با ناکامی پشت سر گذاشته است (جنبش ٨٨ البته هنوز به سرانجام قطعی خود نرسیده است). وقتی می گویم ناکامی، به این معنا نیست که این جنبش ها دستاوردهایی نداشته اند. دستاوردهای زیآدی داشته اند. به ویژه جنبش سبز. اما واقعیت این است که آن ها نتوانستند به اهداف خود – اجرای بی کم و کاست قانون اساسی در سال ۷۶ و پس گرفتن رای خود در سال ٨٨- دست یابند.
این جنبش ها، بزرگترین خدمت و دستاوردشان شاید همین بود که نشان دادند حکومت اسلامی اصلاح بشو نیست. هر جنبشی در آینده باید بر پایه ی این تجربه بنا شود. با توجه به این تجربه، من طرفدار شعارها و خواسته هایی هستم که واقعی باشند. سال ها اصلاح طلبان، انقلابیون را به خیال پردازی در طرح خواست ها و شعارهای خود متهم کردند. امروز مشخص شده است که اصلاح جمهوری اسلامی بزرگترین خیال پردازی تاریح است که یک بار برای همیشه باید آن را کنار گذاشت تا راه برای واقع گرا شدن جنبش در کشور ما همراه شود.
روشنفکران و احزاب جامعه ما باید و می توانند این حقیقت را در جامعه ی ما تبلیغ و ترویج کنند و اشکال مناسب سازماندهی و مبارزه در این جهت را کشف کنند. از جمله مهم ترین وظیفه ی این روشنفکران زدودن سموم چندین ساله ای است که اصلاح طلبان در جامعه ی ما پیرامون یک جمهوری اسلامی اصلاح شده پراکنده اند.

     از : زهره جعفری

عنوان : آقای کبیری و مرغ یک پایش…
آقای کبیری قبل از هر چیز اشاره کنم به این نکته که آقای سید محمد خاتمی نه “در سال ۸۰” که در ۲ خرداد ۷۶ و نه “مثل علف” که با رای ۲۲۰۰۰۰۰۰ ایرانی انتخاب شد. آن “تلنگر” بیست میلیونی به همین راحتی از ذهن “ادیب” شما زدوده شد؟! و در سال هشتاد با رایی بیشتر مجددا انتخاب شد.
پیش از آن نیز ایشان در مقام وزیر ارشاد هاشمی آن استعفا نامه معروف را در اعتراض به تنگ نظری های جناح حاکم نوشت که در جای خود و در آن شرایط بی نظیر بود.
موسوی سال های سال در جلسات مجمع شرکت نکرد (که اگر هم می کرد برای مردم “خر”ی مثل ما مشکلی نبود) و وقتی کارد به استخوانش رسید به گفته خودش در مناظره معروف خود با احمدی نژاد وارد عرصه شد. ضمنا بازخوانی استعفا نامه وی در سال ۶۷ نیز خالی از لطف نیست.
شاید از دید شما آزادیخواهی افراد هنگامی محرز می شود که آنها آنکت سازمان یا حزب متبوع شما را پر و امضا کرده باشند! البته ما هنوز متوجه وابستگی سیاسی شما نشدیم! امریست خصوصی و البته به من هم ربطی ندارد، اما وقتی شما اینچنین “چاک دهان” برای مبحوسین و دربندان نظام خامنه ای می گشایید، در ذهن من “خر” این سوال پیش می آید که این ادیب خوش سابقه چرا کارنامه خود را برای مردم بازگو نمی کند؟ تا مردم با آن سابقه مطهر و عقبه معصومش آشنا شوند؟ نکند شخص امام زمان با نام مستعار “علی کبیری” وارد بحث شده؟! دشمنی اش با موسوی و خاتمی که سخت تداعی کننده “یاران حاکم امام زمان” است!
آقای کبیری مزاح بنده را به دل مگیرید و بنده را از “گوش نوازی های صمیمانه اتان” در امان بگذارید! اما به این پیشنهاد بنده کمی فکر کنید: برای اینکه از دست این ملت “خر” که حتما بزعم شما و همفکرانتان لایق بمب های ناتو هستند راحت شوید، ترک تابعیت کنید. حیف شما و عمر گهربارتان نیست که برای ما ملت “خر” تلف شوید؟ حتما ملل اروپا یا امریکا قدر عَلَمیّت شما در همه عرصه های زندگی را بهتر خواهند دانست. اگر این کار برایتان سخت است پس لااقل به یاری کیهان برادر حسین بشتابید که سخت محتاج قلم بدستان مسلط به فارسی هستند تا شاید تیراژ ۵۰۰۰ نسخه ای فحش نامه اش را کمی افزایش دهد…
۴۲۱۱۱ – تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۰       

     از : علی کبیری

عنوان : روشنفکر به دنبال اکثریت راه نمی افتد!
جناب آقای همایون گرامی،

با کمال تأسف، شما با توسل به چند نوع مغالطه ی کلامی، در صدد اثبات نظر خودتان برآمده اید. البته این تنها شما نیستید که برای نتیجه گیری در راستای نظر خودتان از مغالطه استفاده میکنید، بنده در بیشتر نظرات و سخنرانیها و بحثهای سیاسی که بین ایرانیان وغیر ایرانیان جریان دارد، این نقیصه ی تکنیکی را مشاهده کرده ام. به همین سبب است که گاهگاهی تحمل ازدست داده و به عنوان معترض نظر میدهم. پیش از برشماری مغالطه های جنابعالی، دوباره برای آن دسته از هم میهنانی که مایل به دانستن معنای فلسفی مغالطه هستند، توضیح میدهم که «مغالطه عبارت از خطا در استدلال است.» توجه داشته باشید که از نظر استدلال منطقی، توسل به مغالطه به عنوان استدلال منطقی محسوب نمیشود.

۱- مغالطه ی حمله به شخصیت یا موقعیت اجتماعی/اقتصادی/دانش و غیره… طرف مورد بحث: دراین نوع از مغالطه، یکی از این موارد را به عنوان نقطه ی ضعف طرف مربوطه قلمداد کرده واستدلال خود را در نظر دیگران، منطقی جلوه میدهند. جنابعالی نیز با توسل به مبتدای “مهاجرین” یا “ایرانیان برونمرز” وغیر خودی جلوه دادن آنان در نظر “ایرانیان درونمرز،” بنا دارید تا نتیجه ی مورد نظر خودتان را گرفته و حرف خود را به کرسی بنشانید. شک نیست که این تقسیم بندی جز تقسیم بندی رژیم ترور و وحشت نیست تا بین این دو گروه جدائی انداخته وبر مبنای سیاست “تفرقه بیانداز وحکومت کن،” به حاکمیت خود ادامه دهد. زنهار که از ایجاد دودستگی پرهیز کنید.

پس از تقسیم بندی غیر منطقی بالا (مهاجرین وغیر مهاجرین)، میفرمائید که «…مشکل امثال آقای کبیری آنست که از شرایط پیچیده و سخت مبارزه در ایران خبری ندارند و فکر میکنند که اگر در یک سایت شعار “لنگش کن” را سر دهند همه مردم به دنبال آنان براه میافتند و” زیر دوخم هر چی آخوند و اصلاح طلب” است را خواهند گرفت…» اولاً- شما به من نشان دهید که من کجا “شعار لنگش کن” داده ام؟ بنده در بحث حاضر همواره براین ادعا پافشرده ام که به دنبال رفوزه های سیاسی که دارای سوابق سیاه بوده و در آزمایش مردود شده اند، راه نیافتید. اینها مردم را با دادن وعده های مورد نظر مردم، به دنبال خود کشانده و در انتها با برداشتن نقاب از چهره خود یا برداشتن نقاب از چهره ی آنان توسط مردم، همگان را نسبت به مبارزه سیاسی دلسرد میکنند. اگر قرار شود تا از کسی حمایت یا دنباله روی به عمل آید، وظیفه ی روشنفکران است تا با شک وتردید دنبال اینها ریسه شوند. شک نیست که مواجهه ی همراه با شک وتردید روشنفکران و سبک وسنگین کردن طرف مربوطه بطور گام به گام و نیز روشنگری و افشاگری، میتواند به منزله ی شمشیری بالای سر وی باشد. من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم/تو خواه از سخنم پند گیر و یا ملال. در اینجا روی سخن من با روشنفکران ونه مردم عادیست. مضافاً به اینکه بنده از کسی نخواسته ام تا زیر عَلَم من سینه بزند. کجا همچه ادعائی را مطرح کرده ام؟ ولی شما دراینجا بااستفاده از دو فن مختلف کُشتی آزاد، قصد خاک کردن این کمترین رادارید. اگر کُشتی گیری بخواهد از فن لنگ استفاده کند، دیگر نمی تواند زیر دوخم حریف راهم بگیرد! اگر کُشتی گیری قصد چنین کاری راداشته باشد، صد در صد با بدل قن “پس لنگ” ضربه خواهد شد. ولی تشویق رهبران به استفاده تنها از فن زیر دوخم در مبارزه ی سیاسی، نیاز به رهبرانی قَدَر دارد. درحالیکه اگر شما قادرباشید تا بااجرای فن زیر یک خم ومال خود کردن کار، موفق شوید، تنها با یک پشت پا میتوانید حریف را ضربه کنید.

۲- مغالطه ی مخلوط کردن سیب وپرتغال یا گم کردن سوراخ دعا: موضوع مورد بحث مربوط به اینست که آیا جمهوری روضه خوانها قابلیت اصلاح پذیری دارد یاخیر؟ من دراینجا به کررات براین نکته پا فشرده ام که این جمهوری من در آوردی قابل اصلاح شدن نیست. بر همین مبنا، کوشش کرده ام تا مبارزه را در مسیر درست بیاندازم. در اینجا دو وظیفه بر دوش روشنفکران است: الف- برنامه ی دراز مدت برای سر نگونی جمهوری اسلامی. ب- برنامه های کوتاه مدت در جهت رسیدن به هدف برنامه ی دراز مدت. چه من یا هر کس دیگری دراینجا یا از طریق اینترنت ارائه ی هرنوع برنامه ای را بکند، جز آسیب رساندن به جنبش مردم ایران، کار دیگری انجام نداده است. بدبختانه، باوجود آنکه اینترنت این امکان را به ما داده است تا با یکدیگر به تبادل نظر بپردازیم، نقص دیگر آن اینست که دشمن نیز با دسترسی به آن میتواند هر برنامه ی مبارزاتی ارائه شده از این طریق را از مبنا با شکست روبرو سازد. تا همین حد میتوانم بگویم تا بجای دنباله روی از بازیهای رژیم آخوندی و بازیچه قرارگرفتن ازسوی عوامل آنها، روشنفکران مبارز وظیفه دارند تا سَرِ نَخِ بازی را دردستان توانای خود گرفته و رژیم را “فرسوده” سازند تا بتوانند در موقعیت مناسب بر آن ضربه ی کاری وارد کنند. اگر سر نخ بازی در دستان عوامل رژیم باشد، روشنفکران ومردم راهی جز اجرای منویات رژیم ندارند.
آقای همایون اظهار میکنند که «….ولی کسانی که در ایران در مبارزه روزانه هستند و فارغ از آنکه قبلا چه گرایش فکری داشته اند… ارزش هر دستاورد کوچکی را دانسته… و با تمام انتقاداتی که به اصلاح طلبان دارند ولی بین منتظری ،خاتمی ،موسوی و…….با امثال جنتی و خامنه ای فرق قائل هستند .من دوستان بسیاری دارم که اگر هم در انتخابات قبلی در جمهوری اسلامی شرکت نکردند ولی کاملا به این تفاوت ها نه تنها اعتقاد دارند بلکه برای دستاورد های اندک دوران اصلاحات خاتمی ارزش قائل هستند زیرا این مسائل را نه از سایت ها، بلکه هر روز با گوشت وپوست خود درک کرده اند و اگر آرمان یا آرزویی برای آینده دارند میدانند که فقط بر بستر شناخت مردم و سطح آگاهی مردم و مطالبات آنان باید حرکت انجام شود و فقط یک گام از مردم جلو تر باشند .حال این را عده ای دنباله روی بگویند هم مهم نیست…» پاسخ آنست که رو شنفکران نباید بر بازیهای رژیم، ارزشگذاری کرده وبه دنبال سیاستبازان روان شوند. شما روشنفکران وظیفه دارید تا هنگامی که رژیم به منظور طولانیترکردن عمر کثیف خود، افرادی نظیر خاتمی یا موسوی وغیره را وارد صحنه میکند تا سوپاپ اطمینان را شُل واز انفجار توده های به تنگ آمده جلوگیری کند، بجای دنباله روی از آنها، با افشاگری وحرکات سیاسی مناسب، مردم را در جهت زبون کردن رژیم به دنبال خود بکشانید. اگر غیر از این عمل کنید، پس علت بودن یا نبودن روشنفکران در صحنه چیست؟ روشنفکر نباید به دنبال توده ی مردم بدود. روشنفکر باید ایجاد موقعیت کرده ومردم را درجهت خواستهای خود به دنبال خود به حرکت درآورد.

۳- در خاتمه جناب همایون دوباره تیغ بر ایرانیان خارج از ایران کشیده ومیفرمایند که «…در هر صورت من مطمئن هستم که بسیاری از مهاجرین سیاسی اگر هم رژیم ایران هم مطابق میل اینان عوض شود به هیچ وجهه ای [وجهی] حاضر نخواهند شد که امکانات خود را در کشورهای غربی را بگذارند و به ایران بیایند…» در اصطلاح منطق به این نوع استدلال، مغالطه ی مرکب استقرای ناقص و سلب شخصیت لقب داده اند. اولاً- برنگشتن ایرانیان به موطن اصلی خود میتواند شامل دلائل بیشتری سوای “امکانات” مورد اشاره ی ایشان در کشورهای غربی باشد. ثانیاً- همین انقلاب آخوندی و مراجعت عده زیادی از ایرانیان به ایران، استدلال ایشان را باطل میسازد. ثالثاً- ایشان بجای شعار “ما برای وصل کردن آمدیم،” شعار ” ما برای فصل کردن آمدیم،” سر داده و دگر باره قصد جدا کردن ایرانیان داخل وخارج که شعار همیشگی رژیم درجهت فراافکنی است، را دارند. بازهم تکرار میکنم که از تفرقه افکنی بپرهیزید که نه به سود شما بلکه تنها و تنها به سود رژیم آخوندیست. پیروز باشید.
۴۲۱۰۹ – تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۰       

     از : مهران همایون

عنوان : مشکل مهاجرین
مشکل امثال آقای کبیری آنست که از شرایط پیچیده و سخت مبارزه در ایران خبری ندارند و فکر میکنند که اگر در یک سایت شعار “لنگش کن” را سر دهند همه مردم به دنبال آنان براه میافتند و” زیر دوخم هر چی آخوند و اصلاح طلب” است را خواهند گرفت .ولی کسانی که در ایران در مبارزه روزانه هستند و فارغ از آنکه قبلا چه گرایش فکری داشته اند(مثل هواداری از سازمانهای پیکار یا اقلیت وغیره) ارزش هر دستاورد کوچکی را دانسته و در تمام تحولات سیاسی ایران از انتخابات تا وقایع سال ۸۸ شرکت داشته و با تمام انتقاداتی که به اصلاح طلبان دارند ولی بین منتظری ،خاتمی ،موسوی و…….با امثال جنتی و خامنه ای فرق قائل هستند .من دوستان بسیاری دارم که اگر هم در انتخابات قبلی در جمهوری اسلامی شرکت نکردند ولی کاملا به این تفاوت ها نه تنها اعتقاد دارند بلکه برای دستاورد های اندک دوران اصلاحات خاتمی ارزش قائل هستند زیرا این مسائل را نه از سایت ها، بلکه هر روز با گوشت وپوست خود درک کرده اند و اگر آرمان یا آرزویی برای آینده دارند میدانند که فقط بر بستر شناخت مردم و سطح آگاهی مردم و مطالبات آنان باید حرکت انجام شود و فقط یک گام از مردم جلو تر باشند .حال این را عده ای دنباله روی بگویند هم مهم نیست. متاسفانه برخی از افراد مطالب سایت ها را مترادف با نظر اکثریت مردم قلمداد کرده و فکر میکنند به دلیل آنکه در سایتها نظراتی مثل آقای کبیری زیاد است این مسائله به منزله نظر مردم میباشد.
در هر صورت من مطمئن هستم که بسیاری از مهاجرین سیاسی اگر هم رژیم ایران هم مطابق میل اینان عوض شود به هیچ وجهه ای حاضر نخواهند شد که امکانات خود را در کشورهای غربی را بگذارند و به ایران بیایند .
۴۲۱۰۰ – تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۰       

     از : دریادل توانا

عنوان : هدف آنها که اصلاح نظام را ممکن می دانند حفظ نظام است. نه خیال ………….
با تشکر از جناب آقای ف – تابان که نظراتش واقع بینانه و منطبق بر خرد است اما انتظار داشتم تاکید نماید که انتظار اصلاح نظام ، تمایل کسانی است که بقا و استمرار نظام را مورد نظر دارند و منافع آنها با نظام اسلامی انطباق دارد
سران نظام اسلامی خود می دانند که بازکردن فضا در مسیر دموکراسی و حقوق بشر یا ارائه تفسیری از اسلام که با دموکراسی نزدیک باشد مرگ نظام اسلامی را به دنبال دارد تنگ شدن دایره خودیها از این منظر صورت میگیرد.
موفق باشید. ایران – د. توانا
۴۲۰٨۷ – تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۰       

     از : علی کبیری

عنوان : ساده لوحان سیاسی وتکرار تاریخ!
سرکار خانم زهره جعفری گرامی،

دنباله روی یک جمع کثیر وحتی یک ملت از کس یاکسانی، دلیل بر حقانیت شعارها یا برحق بودن اعمال آن کس یاکسان، نیست. بهترین مثال همین مورد دنباله روی مردم از خمینی وشرکایش بود که امروز همگان شاهد پیامدهای ناگوار آن هستیم. این حرف من برمبنای منطق استدلال است. فرض کنیم که جمع بزرگی از مردم به عمل آدم کشی دست میزنند. آیا شما هم به آن جمع پیوسته وشریک آدمکشان میشوید؟ نمونه ی این مثال بنده درمورد خِمِر سُرخ در کامبوج است. اینکه شما اینان را درمیان مردم نشان داده ودر نتیجه برایشان ارج وقرب دست وپا میکنید، چیزی جز ساده لوحی سیاسی شما نیست. من دارم دراینجا باشما به فارسی سره حرف میزنم. اگر فارسی سرتان نمیشود، بفرمائید به چه زبانی باید با شما محاوره کنم. من در ذیل همین صفحه بطور مجمل اشاره ای به گذشته ی موسوی وخاتمی کردم. گذشته ی اینها سیاهتر ازآنست که بشود با تقیه و شعبده بازی، آنرا از انظار پنهان کرد. چرا شما قصد تحمیق مردم را دارید؟ درعالم سیاست، به این بازی نام “رام کردن فیل وحشی” داده اند. بدین ترتیب که برای رام کردن یک فیل وحشی، ابتدا اورا در گودالی میاندازند. پس از چند روز گرسنه نگهداشتن آن حیوان، عده ای با رنگ کردن بدنهایشان به رنگ سیاه، با دَگَنَک به جان حیوان افتاده وتا میتوانند اورا میزنند. فردای آن روز، همان عده در هیبت آدمهای معمولی به حیوان نزدیک شده، اورا مورد ناز ونوازش قرار داده وبه او غذا میدهند. دوباره، روز دیگر همان جمع با بدنهای سیاه برحیوان ظاهر شده واورا مورد ضرب وجرح قرار میدهند وباز در روز دیگر در هیبت آدمهای معمولی به او آب وغذا داده ونوازشش میکنند. چند روز که به این وضع ادامه میدهند، فیل وحشی به آدمهای معمولی عادت کرده و رام میشود. پس اورا از گودال خارج کرده وبا نهادن زین برپشتش، بر او سواری و از او بارکشی میکنند. اینکه خاتمی سالها در مقامها وموقعیتهای مختلف با سکوتهای معنادار خود بر نابکاریهای رژیم صحه گذاشته ویکدفعه در سال ۸۰ مثل علف از زمین سبز شده وبا وعده های فریبنده مردم را فریفته و با پشتیبانی آنها به ریاست جمهوری میرسد، ولی بعد از ۸ سال تصدی ریاست جمهوری، درمقابل دانشجویان معترض، اشک تمساح ریخته ودستمال شرمساری بر چشمان سائیده وبه صراحت میگوید که “من آمده بودم تا نظام را حفظ کنم!!” نظام از نظر شما به چه معنائیست؟ نظام یعنی مشتی آخوند سوار بر خر مراد که مشغول بچاپ بچاپ مملکت هستند. آیا به نظر شما اشاره ی ایشان بر حفظ نظام، حقظ مردم است؟ خانم محترم چرا شما به این تکته ی کلیدی توجه نمیکنید؟ آقای موسوی به مدت بیست سال عضو ارشد مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. شما به من نشان دهید که درعرض مدت مذکور چه بر ملت ومملکت ما آمد؟ چرا شما متوجه سوابق سیاه گذشته ی این دو نمیشوید؟ آخر چند بار باید فردی ملتی را فریب دهد؟ با عرض معذرت و بلانسبت شما وامثالهم، مجبورم دراینجا به مثالی واقعی اشاره کنم. در افواه شایع است که خر حیوان کودنیست. همین خر اگر یک بار وفقط یک بار از جوئی پریده وپایش بشکند، برای باردوم هرچه به او چوب ودگنک بزنند، از جوی مشابه نمی پرد. آخر ما که انسان و بقولی اشرف مخلوقات هستیم. پس چرا باید بدون درنظر گرفتن سوابق گذشته ی شخصی، به دنبال او راه افتاده و سبب شرّ شویم؟ شما واشخاصی نظیر شما دچار سرگردانی سیاسی شده وبر اساس ” الغَریق یَتَشَبُثُ مِن حَشیش” تصور میکنند که دراین اقیانوس طوفان زده، با چسبیدن به تکه چوبی قادر خواهید بود تا زنده مانده وخودتان را به ساحل نجات برسانند. این تصور بسیار تصور باطلیست. به خود آئید، به هم به پیوندید و قائم به ذات خود باشید ونه آنکه آلت فعل بازیگران دنیای سیاست.

غرض از انجمن واجتماع جمع قواست/چراکه قطره چو شد متصل بهم دریاست
زقطره هیچ نیاید ولی چو دریا شد/هرآنچه نفع تصور کنی درو پیداست
زقطره دیده نگشته هرگز جنبش موج/محیط باشد که از وی نهنگ خواهد خاست

رهبر ورهبران از میان جمع متحد شما پیدا خواهند شد. زنهار که آزموده را دوباره نیازمائید که دچار پشیمانی وسرخوردگی سیاسی خواهید شد.
۴۲۰۷٣ – تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۰       

     از : زهره جعفری

عنوان : فکر کنم آقای کبیری به یک مترجم نیاز دارند!
هموطن محترم
محبوبیت رهبران انقلاب اسلامی یعنی که یک اشاره مستقیم یا غیر مستقیم روحانیون کافی بود تا مردم در جبهه ها حماسه ها آفرینی کنند.
وظیفه احزاب نه خوندن آیه یاس که آگاهی رساندن به مردم است. اگر احزاب از ابتدا حرف مادربزرگ های غیر سیاسی را می زدند (که زدند و می زنند) باید با حضور خود در میان مردم خداحافظی می کردند (که برخی کردند و هنوز در همان حال و هوای ۶۰ مانده اند).
فرق خاتمی و موسوی با “براندازان فرنگ” در اینه که اونها در میان مردم و به درد مردم آشنایند ولی این یکی ها در عالم ذهن شعار لنگش کن سر میدن. حتی با سطح آگاهی فعلا موجود در جامعه مردم قدرت تشخیص فرق این دو دسته را دارند.
قبول ندارین سری به فیس بوک بزنین تا با محبوبیت امثال نوری زادها آشنا شوید. بعد حدس بزنین میزان محبوبیت موسوی و … را.
@پرسشگر حقالترجمه بنده محفوظ می ماند؛)
۴۲۰۶٨ – تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۰       

     از : علی کبیری

عنوان : نه هر که چهره برافروخت دلبری داند…
جناب پرسشگر گرامی،

این مدالِ ۳۳ سال دربیخبری زیستن و در افکار دون کیشوت وارانه غرق بودن را تنها و تنها مناسب شخص شخیص جنابعالی میدانم. لطفاً درخلوت خود به “استدلال منطقی و منطق استدلال” هم گوشه ی چشمی بیاندازید.

نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند/نه هر که آینه سازد، سکندری داند
نه هر که کُله کج نهاد و تُند نشست/کلاهداری و رسم سروری [رهبری] داند
۴۲۰۶۷ – تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۰       

     از : پرسش گر

عنوان : آقای کبیری منتظر مدال بمانید بهتر است
جناب کبیری بنده گفتم روحانیت از محبوبیتی میلیونی برخوردار بود و روحانیونی همچون طالقانی یا منتظری این محبوبیت خود را بحق تا پس از مرگ هم حفظ کردند.

آقای کبیری مشکل شما این است که در تخیلات خود اینجا را سالنی مملو از جمعیت و همراه یک هیئت داوران تصور کرده اید که باید “محق بودن” خود را به هر طریق حال منصفانه یا غیر منصفانه برای آن جمع به اثبات برسانید. نمی دانم در این تصورات خود انتظار کدام مدال را دارید که تا این حد تحریف و شلوغ بازی را جایز می دانید. این مدال اما حتما در عالم خیال شما از جایگاه والایی برخوردار است. مبارکتان باشد انشالله!
شما عامدانه نتیجه گیری های دلبخواه خود را به جای حرف بنده می نشانید.
بحث با شما بی نتیجه است. مثل این می ماند که کسی بخواهد با منطق و ارائه دلیل با بولتن نویسان حکومت یا سازمان مجاهدین به بحث بنشیند.
۴۲۰۵۵ – تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۰       

     از : علی کبیری

عنوان : بود یا نبود جمهوری روضه خوانها؟! مسأله اینست
جناب پرسشگر، بر این کمترین ایراد های زیادی گرفته اند که کوچکترین سنخیتی با طرز تفکر من ندارد. خب ایشان همانطور که بعداز اشتباه بزرگشان در کمک به روی کار آوردن آخوندها ونیز پس از گذشت ۳۳ سال از آن اشتباه، هنوز متوجه آن نشده اند، جای تعجب بسیاردارد. باهم مروری در گفتار ایشان میکنیم.

۱- ابتداء اظهار داشته اند که «…پیش گویی های اینچنینی که ج. ا. اصلاح پذیر نیست، در حد پیش گویی باقی می مانند، چرا که استدلالی در بر ندارند…» پاسخ اینست که اگر این جمهوری روضه خوانها قابلیت اصلاح پذیری داشت، پُر مسلم است که طی ۳۳ سال گذشته و پس از آنهمه انتقادها و مخالفتها و مبارزات آحاد مردم وبگیر به بندها از طیفهای مختلف، دست به اصلاح خود میزد. آیا چنین چیزی اتفاق افتاده است یاخیر؟ لطفاً پاسخ منطقی ارائه کنید.

۲- سپس اظهارداشته اند که «…در بحبوحه انقلاب مادر بزرگ خدا بیامرز بنده هم بدون ارائه دلیل من را نفرین می کرد که هوادار انقلابم و دنبال “مشتی آخوند” افتاده ام، اگر این پیش گویی ها اعتباری می داشتند آن خدا بیامرز باید برنده جایزه صلح نوبل یا چیزی در آن حد می شد…» پاسخ اینست که مادر بزرگ شما بر اساس تجربه به خوبی آگاه بود که این جمع، جمعی شیاد ومفتخور وسربار اجتماع هستند. پس روشنفکری که ادعای انقلابی بودن دارد، بدون بررسی عواقب اعمالش به دنبال اینها ریسه نمیشود تا
بعدها خود وملتش را درآتش بسوزاند.

۳- متعاقباً وپس از ستایش اینجانب از نظر مادر بزرگ ایشان، جناب پرسشگر درصدد تصحیح گفتار قبلی خود چنین میفرمایند که «…اما مشکل مادر بزرگ بنده آنجا بود که مانند بسیاری از هم نسلی هایش هر تحولی را مخاطره آمیز می دانست و کلید موفقیت های شخصی و اجتماعی را سازش با وضع موجود می دانست. ایشان بر این پایه با انقلاب مخالف بود…» این طرز استدلال را در منطق “از دوطرف دهان صحبت کردن” نامیده اند. به این ترتیب که ابتداء ایشان بر ایراد مادر بزرگ خودشان دردنباله روی روشنفکران از “مشتی آخوند” (توجه کنید که ایشان به منظور تأکید بر اعمال اشتباه ۳۳ سال پیش خود، مشتی آخوند را بین دو قلاب قرارداده اند) ایراد وارد میکنند که نامبرده بدون دلیل به آن اظهار نظر دست زده است و نتیجه ی متعاقب آن اینست که روشنفکران درآن زمان دردنباله روی از آخوندها درست عمل کرده اند. سپس با ایرادی که بنده به گفتار غیر منطقی ایشان میگیرم، جناب پرسشگر اقدام به فرار به جلو کرده و اظهار میدارد که اساساً آن بانو با هرگونه انقلابی مخالف بوده است! آیا این بجز از دوطرف دهان صحبت کردن چیز دیگری هم هست؟

۴- سپس در راستای توجیه عمل ضد انقلابی خودشان در ۳۳ سال پیش، ایشان اقدام به تناقض گوئی نموده واظهار میدارند «…در ایران ۳۳ سال پیش مردم از آخوندی وعده هایی را شنیدند که سال برای آن ها مبارزه کرده و سرکوب شده بودند. در کنار آن آخوند که میلیون ها مردم گوش بفرمانش بودند، آخوندهایی امتحان پس داده حضور داشتند که محبوب بودند و ماندند (مرحوم آیت الله طالقانی، مرحوم آیت الله منتظری و …). پس این نظر که کلا آخوند ها ارزش حمایت مردمی و انقلابیون را نداشتند بدین شکل باطل می
شود…» در علم حقوق به این نوع استدلال، عذر بدتر ازگناه نام داده اند. استدلال ایشان آنست که چون درمیان آن جمع مرتجع، دو آخوند مردمی بودند، پس دنباله روی از آن جمع بر روشنفکران حجت بود! این طرز استدلال در منطق، “مغالطه ی استقرای ناقص” نام دارد. به این ترتیب که مثلاً شما درمورد ساکنین یک کوچه به دو خانواده ی بدکاره برخورد میکنید و لذا نتیجه میگیرید که تمام اهالی آن کوچه بدکاره هستند. عکس این استدلال هم صادق است. وجود دو آخوند خوب در یک حرکت سیاسی یا اجتماعی، دلیلی بر برحق بودن جهت آن حرکت نیست. مضافاً به اینکه آن جمع یکی از مرتجعترین آخوندها را به عنوان رهبر خود پذیرفته بود. آخوندی که چه در قم وچه در نجف، به کررات نظرات ارتجاعی داده و هسته ی مرکزی آن حرکت شامل شاگردان آن آخوند مرتجع بود. من نمیدانم شما در آن برهه ی زمانی در چه سن وسالی بودید وآگاهی سیاسی شما درچه حدی بود وغیره… همینقدر میتوانم ادعا کنم که رهبران احزاب وگروههای مختلفی که دارای عده ای عضو وهوادار بودند، بطور حتم کتاب “نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء یا حکومت اسلامی” را قبلاً مطالعه کرده بودند. اگر آنان را درخیل روشنفکران به حساب آوریم، آیا آن جمع روشنفکران قبل از آن کتاب نبرد من هیتلر را نیز مطالعه نکرده بودند تا نتیجه بگیرند که آن شخصی که آن هجویات را در نبرد من نوشته بود وحتی در هنگام انتشار آن، مورد تمسخر روشنفکران آن زمان اروپا قرارگرفته بود، چگونه پس از رسیدن به قدرت کلیه ی آن نظرات هجو خودش را مو بمو به مرحله ی اجراء درآورد. پس آن جمع رهبران احزاب وگروههای سیاسی ۳۳ سال پیش هم میتوانستند با مقایسه ی کتاب خمینی با کتاب هیتلر، نتیجه بگیرند که اگر از آن آخوند مرتجع پیروی کرده وپیروان خودشان وملتی را نیز به دنبال خود بکشند، بر ملت ایران همان خواهد آمد که بر ملت آلمان رفت. اگر غیر از اینست پس چرا اصلاً جامعه به روشنفکر نیاز دارد؟ پاسخ آنست که مردم متقبل آنهمه هزینه ومخارج هنگفت دانشگاهها میشوند تا دانشگاهها روشنفکرانی تربیت کنند تا در مقابل آن روشنفکران به مردم خدمت مردم کنند. وگرنه اصلاً فلسفه ی وجودی دانشگاهها برای چیست؟


۵- درادامه، جناب پرسشگر بشدت احساساتی شده و اقدام به شعاردادن بر علیه جمعی ناشناس کرده ومیفرمایند «…اینکه مردم به طرفداران آتشین براندازی “نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر” هیچ وقعی نمی گذارند ولی برای امثال خاتمی علیرغم آخوند بودنش و با تمام اشتباهاتش احترام ویژه قائلند و یا موسوی پس از غیبتی بیست ساله محبوبیتی ملی پیدا می کند در همین واقعیت نهفته است…» درپاسخ باید به عرضشان برسانم که “آزموده را دوباره آزمودن خطاست!” آقای موسوی به مدت ۲۰ سال عضو ارشد مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است. محض اطلاع بیشتر شما باید به عرضتان برسانم برای آنکه اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام بتوانند بهترین تصمیمات را برای مصلحت نظام، اتخاذ کنند، باید که به کلیه ی امور مملکت واقف باشند. حال شما که اهل استدلال هستید، لطفاً به من عامی حالی کنید که این آقا در عرض ۲۰ سال گذشته باوجود آنکه به آن همه امور واقف بوده است، پس چرا اقدامی یا اعتراضی یا نِقی یا ناله ای سر نداده است تا مردم از ضجه ی ایشان اطلاع یافته وبدانند که کسی هم درآن مجمع به فکر آنها است؟ پس ایشان به آنهمه فجایع ومظالم وفسق وفجور آگاه بوده ولی به خاطر مصلحت نظام از واکنش نسبت به آنها خودداری کرده بود. ولی مگر نظام جز آخوندها هست؟ پس این شخص به مدت ۲۰ سال شاهد همه نوع بدکاری آخوندها بوده ولی دَم برنیاورده است. بنابراین، آقای موسوی به مدت ۲۰ سال همدست آخوندها بوده است؟ آیا این استدلال غلط است؟ حالا چرا در سال ۸۸ به یکباره شروع به اعتراض میکند؟ علت آنست که رهبر آخوندها شخص دیگری را صالحتر از وی برای ریاست جمهوری دانسته است. همین وبس. وگرنه اگر ۲۰ سال دیگر هم ایشان عضو ارشد مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، کسی از ایشان نقی هم نمی شنید. در مورد اصلاح طلبان وبخصوص آقای خاتمی، مگر ایشان دربرابر اعتراض دانشجویان در واپسین لحظات ریاست جمهوریش، اظهار نکرد که ” من آمده بودم تا نظام را حفظ کنم!” این به آن معنیست که این شخص در دو دوره ی حکومتش تنها برای حفظ منافع آخوندها کوشش کرده بود. پس منافع ملتی را که با هزار امید وآرزو به او رأی داده بودند، پایمال کرده بود. اگر عده ای هنوز به امید شفای این امامزاده نشسته اند، بر شما روشنفکران است تا مردم را آگاه و ارشاد کنید. آزموده را دوباره آزمودن خطاست!

امیدوارم شما وامثال شما که دَم از منطق واستدلال میزنید، به تفکر بپردازید و راه را از چاه تشخیص دهید. اگر به عقیده ی شما این سیستم (نه رژیم) اصلاح شدنیست، بطور اصولی وبدون شعاردادن برای همه استدلال منطقی کنید که چرا شما اینگونه میاندیشید ونه آنکه اقدام به سَم پاشی و دادن نسبتهای ناجور دادن به مخالفانتان بکنید. ضمناً در همین جا به صراحت اعلام میکنم که برخلاف ادعای شما، این کمترین نه به دنبال مدال است و نه چشمداشتی به پاداش یا شغلی دارد. برای من عزت وسربلندی وپیشرفت ایران وایرانی بزرگترین پاداش وافتخار است.
۴۲۰۴۴ – تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۰       

     از : پرسش گر

عنوان : در جستجوی راه نجات یا
جناب آقای کبیری با پوزش از اشتباه املایی و تشکر از تصحیح تان.
فکر کنم فرق بنده و شما در این باشد که شما بیشتر بدنبال اثبات دیدگاه های خود بوده اید و حال اگر دیدگاه های شما فاقد ادله و برهان کافی برای متقاعد کردن یا حداقل همراه ساختن سایرین باشند، به کنج انفعال رفته و اثبات نظرات خود را به انتظار می نشینید تا شاید روزی بتوانید بگویید: “نگفتم؟!” و حتما انتظار مدال هم دارید!
اینکه مادر بزرگ خدابیامرز بنده را نامزد جایزه صلح نوبل می کنید نظر لطف شما است اما مشکل مادر بزرگ بنده آنجا بود که مانند بسیاری از هم نسلی هایش هر تحولی را مخاطره آمیز می دانست و کلید موفقیت های شخصی و اجتماعی را سازش با وضع موجود می دانست. ایشان بر این پایه با انقلاب مخالف بود و اگر بجای آخوند یک کمونیست رهبر انقلاب می شد در نظر مادر بزرگ هم آخوند جای خود را به “کافر از خدا بی خبر” می داد!
ضمن اینکه مثال مادر بزرگ برای این بود تا شاید آقای تابان و همفکرانشان که همواره تخم تردید در قبال تحولات داخلی کاشته و می کارند متوجه این نکته شوند که ابراز نظراتی این چنینی هنر نیست و از عهده یک فرد غیر سیاسی و حتی فاقد سواد خواندن و نوشتن هم بر می آید.
فرد یا نیروی انقلابی بر اساس احساسات درونی خود عمل نمی کند. شرایط را همانطور که هستند باید ببیند و بر پایه آن شرایط در کنار مردم بماند تا بتواند تاثیری مثبت بر روند تحولات بگذارد.
در ایران ۳۳ سال پیش مردم از آخوندی وعده هایی را شنیدند که سال برای آن ها مبارزه کرده و سرکوب شده بودند. در کنار آن آخوند که میلیون ها مردم گوش بفرمانش بودند، آخوندهایی امتحان پس داده حضور داشتند که محبوب بودند و ماندند (مرحوم آیت الله طالقانی، مرحوم آیت الله منتظری و …). پس این نظر که کلا آخوند ها ارزش حمایت مردمی و انقلابیون را نداشتند بدین شکل باطل می شود.
مشکل امثال شما این است که هنوز پس از سی و سه سال در نیافته اید که برای تاثر بر تحولات باید بزبان مردم سخن گفت و در کنار آنان بود (نه حتما حضور فیزیکی بلکه حضور در همه عرصه های مبارزه در کنار مردم). برخورد های روشنفکرانه از بالا و صدور بیانیه های انشا گونه و یا مصاحبه هایی با ادعاهای ذهنی دردی از شما و امثال شما افراد دوا نکرده و نخواهد کرد. اینکه مردم به طرفداران آتشین براندازی “نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر” هیچ وقعی نمی گذارند ولی برای امثال خاتمی علیرغم آخوند بودنش و با تمام اشتباهاتش احترام ویژه قائلند و یا موسوی پس از غیبتی بیست ساله محبوبیتی ملی پیدا می کند در همین واقعیت نهفته است.
بنده ضمن سپاسگزاری مجدد از تصحیح املایی شما باید اعتراف کنم که جز این نکته که در جای خود با ارزش هم هست چیز دیگری از شما نیاموختم و ضمن اینکه بکار بردن شعر در بحث را نشانه کم داشت استدلال نزد آورنده شعر می دانم اما بی فایده نمی بینم که بیتی که آوردید را به خودتان برگردانم:


آنکه ناموخت از گذشت روزگار/هیچ ناموزد زهیچ آموزگار
۴۲۰٣۱ – تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۰       

     از : احمد الهیاری

عنوان : آقای کبیری موضوع بحث موضوع سرنوشت یک ملت ۷۰ میلیونی ست……..
آقای کبیری موضوع بحث موضوع سرنوشت یک ملت ۷۰ میلیونی ست که بیش از ۱۰۰ سال از مشروطه ی آن گدشته ولی هنوز الفبای آن نهادینه نشده ست. شاهان و شیخان نتوانستند حقوق جمهور ایران را رعایت کنند. مسئله اینست ! سیاست هائی که بتواند مبین منافع و مصالح ۷۰ میلیون گردد مانند چشمه ای زلال در قلبهای ایرانیان جاری خواهد شد. باید این سیاست ها را شناخت . کاری عظیم ست ما هنوز در حال نمره دادن به «ناتوانان » سیاسی هستیم . ما در بسیج نیروهای خلاق و بنیان ساز برای نجات مردم اختلاف نظر داریم مانند اول انقلاب بحث «تعهد یا تخصص» – «مدیر یا مدبر» – «طاغوتی و انقلابی» و..و… ما اگر نتوانیم بحث های روز مره ی خود را سر و سامان دهیم چگونه می توانیم بحث های سرنوشت ساز و سیاست های کلان را داوری کنیم؟ بهتر ست حرفم را مشخص کنم .
در دوران دانشجوئی ما در حکومت شاه ، با وجود اختناق ، گاهی نکاتی در کلاس مطرح میشد که قابل بحث بود ولی بخاطر «ترس» مجال گفتگو نبود و تلاش میشد تا موضوع زود مانند حبابی بترکید تا ناپدید شود. اراده ای هم وجود داشت که تلاش میکرد با تاکتیک «خود سانسوری» بحث و گفتگو ها را تعطیل نماید. استادی داشتیم بسیار خشک و عبوس و معروف بود که مخالف حکومت بود و از ترفیع و مزایای قانونی محروم بود. در یکی از سالها اتقاقی افتاد که همیشه یادم خواهد ماند.
استاد ریاضی : خوب ، این بخش از توابع، پیچیده تر به نظر میاید. چند تا مسئله حل می کنیم ، تا رفع ابهام شود. خانم …. بروید پای تخته !
دختر دانشجو : استاد ، راستش من «مشتق تابع معکوس » را خوب متوجه نشدم.
استاد ریاضی : برو پای تخته ، این مسئله را حل کن ، معلوم میشه اصلا ، درس را فهمیدی یا نه !
دختر دانشجو: آرام آرام، میرود پای تخته ، شروع میکند به محاسبه، ولی بعداز چند دقیقه ، نمیتونه به حل مسئله ادامه دهد و گیر می کنه.
استاد ریاضی : با عصبانیت به دختر میگوید، بتمرگ ! یک زن در هندوستان بر ۸۰۰ میلیون حکومت میکند، خاک بر سرت ! تو عرضه نداری اینجا یک مسئله حل کنی ! ( سکوت محض در کلاس حکمفرما شد !)
دختر دانشجو : فرمز میشود و ساکت و آزرده به صندلی خود بر می گردد
پسر دانشجو : از ته کلاس با احتیاط میگوید ، استاد ! این که کاری نداره آدم رهبر ۸۰۰ میلیون گرسنه و بدبخت باشه !
استاد ریاضی : هنوز از دختر دانشجو عصبانی بنظر میرسید که دوباره جوش آورد و گفت : خاک بر سرتو هم بشه ! تو هم هیچی نمی فهمی برو از کلاس بیرون !
(سکوت کلاس با خنده ی دانشجویان شکسته میشود !)
بحث:
– دختر دانشجو شدیدا مورد اهانت و تحقیر استاد خود قرار گرفت و مثل «من نوعی» هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
– استاد ریاضی شاید میخواست اهانت به دختر دانشجو را با چاشنی «تمجید» از خانم ایندرا گاندی «توجیه کند» تا حمل بر «زن ستیزی» نشود.
– پسر دانشجو نیز که بقصد دلجوئی از دختر دانشجو به مقایسه ی استاد اعتراض کرد، مورد اهانت قرا گرفت و از کلاس اخراج شد.
– بقیه دانشجویان بنحوی با این رفتار های سنتی و پدر سالارانه عادت داشتند و کنار میامدند.
– در قبال این حادثه چه باید میکردیم ؟
تردیدی نیست که مقصر اصلی استاد محترم بود که چنان «عامیانه» دانشجویان را مورد تحقیر قرار میداد. این موضوع باید بین استاد و دانشجو حل شود. در نبود انجمن های واقعی صنفی دانشجوئی و استادی، این قبیل موارد شانسی برای رسیدگی و حل و فصل نداشتند. امروز نمی دانم چگونه ست . این مسائل در کار و زندگی همه ی آحاد اجتماعی بروز مینماید و نیازی هم نیست برای هر موضوع با عریضه ی شکوائیه رفت «دادسرا » و اگر دربیش از ۱۰۰ سال عمر مشروطه مردم در انجمن های محلی و شغلی خود به این اختلافات رسیدگی میکردند بخشی از فرهنگ «دموکراسی» در ایران نهادینه شده بود.

در اینجا هم ما نظرات خود را ابراز مینمائیم هر کس مطابق سرمایه ی فکری و تجربه زندگی اظهار نطر می نماید.
– اصلاح طلبان مذهبی و حکومتی از آن نظر مورد توجه قرار گرفت که تلاش کردند از رفتار عجیب و غریب موسوم به طالبانی فاصله بگیرند.مادامیکه این نیروها در این زمینه که میلیونها ایرانی با پوست و گوشت آن را لمس کرد ه اند تلاش نمایند می توانند مانع انجام رفتار های غیر انسانی قشریون گردد. این برای مبارزات دموکراتیک مردم ایران مفید ست.

– نیروهای اصلاح طلب سکولار بمنزله ی نیروی نحله های مدرن اجتماعی در ۳۳ سال حکومت مذهبی شدیدترین آسیب های را تحمل کرده و متاسفانه پراکنده ترین نیروی اجتماعی در مولفه ی صنفی وسیاسی می باشند.

تا این نیروی های بالنده ی اجتماعی بازنگری در رفتار و سیاست های اجتماعی بعمل نیاورند، نخواهدتوانست مخاطبان جدیدی در میان ۳۰ میلیون جوانان ایرانی بعداز انقلاب پیدا کند. این ۳۰ میلیون شائبه ی وابستگی به رژیم شاهی و خمینی ندارند. نیروهای اصلاح طلب سکولار بیاد شرکت بیش از ۸۰ درصدی مردم در انتخابات را کارپایه تاکتیک های مبارزاتی مردم ایران قرار دهند.

در باره نیروهای رادیکال راست وچپ که می توان آنها را همان ۲۰ درصدی دانست که در انتخابات شرکت نکردند به اعتبار قواعد دموکراتیک و حقوق اقلیت مورد احترام و آرزوی باز نگری و همگرائی نمود.
۴۲۰۲۰ – تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۰       

     از : علی کبیری

عنوان : پیشنهاد اعطای جایزه صلح نوبل به مادر بزرگ “پرسشگر”
جناب پرسشگر به آقای تابان ایراد گرفته اند که «…در بهبوحه [بحبوحه] انقلاب مادر بزرگ خدا بیامرز بنده هم بدون ارائه دلیل من را نفرین می کرد که هوادار انقلابم و دنبال “مشتی آخوند” افتاده ام، اگر این پیش گویی ها اعتباری می داشتند آن خدا بیامرز باید برنده جایزه صلح نوبل یا چیزی در آن حد می شد…» بنده مایلم به ایشان پیشنهاد کنم تا مادر بزرگ مرحومشان را کاندیدای جایزه ی صلح نوبل کنند. آن مرحومه در ۳۳ پیش به درستی متوجه شده بود که هوادار انقلاب به دنبال آخوند راه نمی افتد. چرا؟ چون اگر آخوند انقلابی بود، طی ۱۴۰۰ سال گذشته به همچه هنرنمائی دست زده بود. ممکنست جناب پرسشگر به چند نمونه از تعلیمات دین اسلام اشاره کنند که جنبه ی انقلابی برای زمان حاضر داشته باشد؟ آخر ای وجود گرامی، چگونه است که جنابعالی حتی بعد از گذشت ۳۳ سال و اینهمه فجایع ضد بشری که آخوند در میهن ما به پا کرده است، اکنون به نصیحت مادرانه ی مادر بزرگ محترمتان ایراد گرفته وهنوز متوجه نشده اید که آخوند چیزی جز یک موجود مرتجع، مفتخور وسربار جامعه، چیز دیگری نیست. شک نیست که اگر در طی ۳۳ سال گذشته متوجه شخصیت ارتجاعی آخوند شده بودید، اکنون به توصیه ی مادرانه ی او ایراد وارد نمیکردید. آقای محترم، ما در اینجا بایک سیستم ونه یک شخص طرفیم. حال باید به بینیم که آیا این سیستم ظرفیت اصلاح پذیری دارد یاخیر. اینکه بعداز سالیان متمادی بیائیم واظهار کنیم که خاتمی هم اصلاح طلب است، جز یک توهم نیست. بنظرم یادتان رفته است که جنابشان در واپسین روزهای ریاست جمهوری فرمودند که من آمده بودم تا نظام را نجات بدهم! و نجات هم دادند. این شخص رهبر والای اصلاح طلبان است که هنوز هم دست از سر مردم برنمیدارد. اگر ما آخوندها را مردمانی سفیه وساده تصور کنیم، قطعاً دچار خطای فاحشی شده ایم. این جمع مدت ۳۳ سال است که دارند همه ی ما را بازی میدهند. تقسیم آخوندها به دو جمع اصلاح طلب و اصولگرا، تقسیم بسیار اشتباهیست. این تقسیم فقط یک بازی سیاسی برای بازی دادن و سرگردان کردن من و توست. همه ی اینها دست در یک کاسه دارند وبخوبی آگاهند که اگر کمی کوتاه بیایند، از اریکه ی قدرت به تخته ی تابوت کشانده خواهند شد. به همین سبب هم از شما خواهش دارم نشانی مزار مادر بزرگ محترمتان را به همه نشان دهید تا بروند وقبرش را گل باران کنند. آن پیرزن درآن روزگار بلبشو بیشتر از امروز شما به کُنه وجود فاسد این جمع آگاه بود.

آنکه ناموخت از گذشت روزگار/هیچ ناموزد زهیچ آموزگار
۴۲۰۱۶ – تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۰       

     از : خسرو صدری

عنوان : اصلاحات یک انتخاب نیست بلکه تنها گزینه است!
این اظهارنظرها در مورد “سرنگونی”، البته فشاری به ج.ا نمی آورد ولی فشارهای واقعی هم در این رابطه از طرف قدرت ها، نه برای سرنگونی بلکه برای تاثیربر حاشیه هاست و دودش هم با تمرکز گرایی بیشتر به چشم مردم میرود و مزاحم روند اصلاح گرایی می شود.
صندلی خالی ولی به اندازه کافی در سالن نمایش” حملات بشردوستانه “، برای مشتاقان سرنگونی موجود است. ولی فراموش نکنید که هدف پر کرن سالن است وگرنه گردانندگان اصلی تئاتر خود می دانند که برنامه ای به نام”سرنگونی”،تدوین نشده است.
۴۲۰۰٣ – تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۰       

     از : مهران همایون

عنوان : در پاسخ آقای تابان
آقای تابان ع‍زیز
ما هم میدانیم که اصلاح طلبان چه توهماتی را دامن زده اند.میدانیم که در جریان اشتباهات و فجایع جمهوری اسلامی یا همکاری کرده اند ،یا سکوت توام با تائید و یا سکوت محض و میدانیم که برخی از آنها هنوز هم انحصار طلب هستند و شما یک جنبش را نشان دهید که به تمام اهدافش رسیده باشد.اگر در زمان اصلاحات خاتمی با تمام اشتباهات و تزلزلش نتوانست به تمام اهداف اعلام شده برسد باید آنر چماق کرد و بر سر او کوبید و یا باید از آنها به عنوان یک تجربه (نیمه موفق) برای طی کردن بخشی کوتاه از مسیر و اتحاد در اهداف کوتاه تر استفاده کرد تا در آینده با رفع برخی رفتارهای انحصار طلبانه مسیری برای مبارزه تداوم همکاری برای دمکراسی و پیشرفت باز کرد. و صحبت اینجاست که آیا باید در گذشته باقی بمانیم یا راهی به آینده نشان دهیم.شما هم باید به ما که در ایران مشکلات مبارزه را با گوشت وپوست خود حس میکنیم حق دهید که چرا حتی کسانی که در خارج کشور بیشترین نزدیکی را به لحاظ عقیدتی دارند توانایی یک اتحاد نسبی و البته وسیع ،در مسائل ساده مثلا در موضوع “مخالفت با جنگ طلبی رژیم” را نمیتوانند سازمان دهند.
من با نوشته های شما آشنا هستم و قضاوت من نه از روی این نوشته شما بلکه از موضع گیری های فعلی وگذشته شما است .
ضمنا اینرا هم برای کسانی که در خارج فعالیت سیاسی میکنند جهت آشنایی با روحیه مردم ایران بگویم که با تمام اشتباهات خاتمی که همه مردم هم آنر بازگو میکنند،ایشان در نزد مردم دارای محبوبیت است و من خودم شاهد بوده ام که اگردر یک مراسمی مثل تاتر و یا نمایشگاه وارد شود با استقبال بسیار زیادی از طرف مردم مواجهه میشود.حال ایا میشود چنین نیرویی را با یک جمله از جریان مبارزه بر علیه استبداد خارج کرد؟ اگر میتوانید انجام دهید.در هر صورت نیروها با تجربه باید با انعطاف و آینده نگری و تفکیک تاکتیک با استراتژی حرکت کنند.
۴۱۹۹٨ – تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۰       

     از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : اصلاح سیستم سرمایه داری در ایران یک افسانه است
جالب است انوقت که خبری از انقلابات در دنیا نبود، جنبش ملی اسلامی ردیف شده بود که در مذمت انقلاب بنویسد و به به و چه چه کند که چه نورهایی از لای ریش اخوندهای کرواتی بروز خواهد کرد. فلان اخوند شد رهبر حقوق بشر و فلان پاسدار و شکنجه گر سابق هم شد روزنامه نگار و ولتر. حالا که فرانسه مهد جمهوریخواهی دنیا به کمک مرکل فاتحه جمهوری را نیز خواند و اعلام کرد که مجلس تشخیص مصلحت نظام اروپا حق وتوی مجالس “منتخب” را دارد، حالا باز صحبت از جمهوریخواهی یعنی باز سازی نظام سرمایه در ایران می شود. اگر اصلاح جمهوری اسلامی یک خیال پردازیست، اصلاح سرمایه داری در ایران یک افسانه است. چطور میتوان در یک کشور خط فقر یک ملیون و نیم باشد و به کارگر آن ۳۰۰ هزار تومان داد و تازه ۶ ماه ۶ ماه انرا هم بعقب انداخت. اگر این افسانه نیست پس چیست. چکونه می توان سیستمی را که با نرخهای سود ۲۰۰ تا ۴۰۰درصد در ایران تسمه از گرده طبقه کارگر می کشد به اسم جمهوریخواهی “اصلاح” کرد. سیستم سرمایه داری در حالیکه در آستانه بزرگترین بحران اقتصادی خود است و عملا با تصویب قوانین تازه جمهوریت را می بوسد و فراموش می کند تا بتواند با سیستم سیاسی محکمتر سطح زندگی پایین تری را بر کارگران تحمیل کند تازه جنبش ملی اسلامی در ایران به به و چه چه این نظامهای ورشکسته را می کند. بی جهت نیست که سرمایه داری درایران همیشه جز عقب مانده ترین جناحهای سرمایه در دنیا بوده است. نرخ سودهای بالا برای این جناحها پرنسیبی نمیگذارد. یکروز خمینی را از قبرستان بیرون می کشد تا جلو انقلاب مردم را سد کند و حالا با جمهوریت و اصلاحات. بهتر است کمی پنجره ها را باز کنید و بیرون را تماشا کنید. زمین زیر پای جهای سرمایه هر روز داغتر میشود. بحران به روسیه هم رسید و بزودی زمین زیر پای ترکیه مهد امال جنبش ملی اسلامی و بعد چین هم داغ میشود. جنبش نود و نه درصدیها مثل اینکه صدایشان را فقط سارکوزی و مرکل و اوباما میشوند و جنبش ملی اسلامی در ایران هنوز فکر می کند دنیا در ۳۰ سال قبل یخ زده است. پنجره ها را باز کنید تا صدای فریاد مردم را بشنوید. دنیای سرمایه در حال لرزیدن است. اصلاح سرمایه بدون تحمیل یک زندگی بدتر به مردم و خرابی بیشتر طبیعت امکان ناپذیر است. این سیستم را فقط می توان با دیکتاتوری بیشتر بر مردم تحمیل کرد. اگر اصلاح جمهوری اسلامی بدون قتل عام مردم یک خیال است، اصلاح نظام سرمایه زیر پوشش جمهوری و بدون قتل عام مجدد مردم یک افسانه است.
۴۱۹۹۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۰       

     از : پرسش گر

عنوان : آقای تابان عزیز به کجا چنین شتابان؟! گاو نر را دوشیدن نتوان!
دوست عزیز، با این امید که کامنت بنده سانسور نشود:

معنای اصلاحات این نیست که آقای خامنه ای یا سایر افراد ذی نفوذ در حکومت به یکباره از خواب غفلت بیدار شده و خود را اصلاح کنند. شما یقینا این را می دانید. اصلاحات بمعنای تغییر و بهبود امور است نه اصلاح اشخاص. این خواست توانسته موجی میلیونی را در دو برهه زمانی به میدان بیاورد. “خواستهای” شما چطور؟
پیش گویی های اینچنینی که ج. ا. اصلاح پذیر نیست، در حد پیش گویی باقی می مانند، چرا که استدلالی در بر ندارند. در بهبوحه انقلاب مادر بزرگ خدا بیامرز بنده هم بدون ارائه دلیل من را نفرین می کرد که هوادار انقلابم و دنبال “مشتی آخوند” افتاده ام، اگر این پیش گویی ها اعتباری می داشتند آن خدا بیامرز باید برنده جایزه صلح نوبل یا چیزی در آن حد می شد. از امثال شما انتظار می رود بیشتر از یک سالخورده بی سواد یا شخصیت نا امید کارتون گالیور که “نق” من می دونستم موفق نمیشیم” برای گفتن داشته باشید.
اینکه چه کسانی در دایره خودی و غیر خودی ها جا می گیرند را نه اصلاح طلبان که مردم تعیین می کنند. بودند و هستند اصلاح طلبانی که به محض ورود به دمکراسی های غربی راه دیگری برگزیدند و مردم آنها را به فراموشی سپردند. اما همان مردم هنوز همدرد و همراه محبوسین اصلاح طلب مانده اند. پیش از آنکه میزان مقبولیت دیگرانی چون من و شمای نوعی بسته به میل اصلاح طلبان باشد، به آنچه ما برای گفتن داریم وابسته است.
گفتن این که این نظام کلا باید برود و ما به کمتر از سرنگونی رضایت نمی دهیم از هر مادر بزرگی بر می آید. مشکل ارائه راهکارهای عملی و واقع بینانه برای رسیدن به آن هدف است.
شما بعنوان کسی که از بدو تولد جنبش اصلاح طلبی و یا در آستانه انتخابات ۸۸ بر طبل عداوت با اصلاحات و شخص موسوی کوبیده اید، آیا در خلوت خویش کمی به آنچه از آنان انتظار دارید اندیشیده اید؟
با توجه به اینکه نسل حاضر در ایران علی رغم امکان مطالعه نظرات امثال شما راه دیگری را برگزیده، نباید شما را به تامل بیشتری وادارد؟
۴۱۹۹۲ – تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۰       

     از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به نظرات
از دوستانی که از نظرات من پشتیبانی کرده اند، جز ابراز سپاسگذاری ظاهرا کار دیگری ار دستم بر نمی آید. در پاسخ به انتقادات:
آقای بابک معین: اول. درست است که هر کس شعار خود را درست می پندارد زیرا اگر درست نمی پنداشت که نمی شد شعار او. اما نتیجه؟
دوم. حق با شماست. خیلی ها به این نتیجه نرسیده اند – و بعضی ها هرگز نخواهند رسید که اصلاح جمهموری اسلامی شدنی نیست. سوم. این هم درست است که استبداد بدون مقاومت تسلیم نمی شود. اما در مورد «در پایان». پرسیده اید اگر اصلاح طلبی راه و روشن من نیست، پس راه و روشم چیست؟ متاسفانه ۱۶ سال است (اگر دو خرداد ۷۶ را مبدا بگیریم) اصلاح طلبان چنین به جامعه تلقین کرده اند که یا اصلاح طلبی (آن هم با قرائت آنان) یا براندازی و کشتار و خون و خون ریزی و تجزیه و تکه تکه شدن کشور. اما حالا داریم می بینم راه های دیگری هم هست. یادتان می آید چطور ما را از «انقلاب» می ترساندند؟ حالا دارند از انقلاب در مصر و تونس و سوریه حرف می زنند. در مصر و تونس، مردم دنبال اصلاح حکومت های مبارک و بن علی نرفتند، دنبال تعویضش رفتند (نگویید نتیچه؟ نتیجه ی اصلاحات در ایران نیز فعلا احمدی نژاد است). این راه را دست کم بخشی از مردم ایران زودتر شروع کردند با شعار مرگ بر دیکتاتور و بن علی مبارک، نوبت سید علی… آن چه من فکر می کنم توی همین مایه هاست. یک ایران بدون جمهوری اسلامی!
در پاسخ به آقای مهران همایون. اصلا بعید نمی دانم که دچار تناقض گویی باشم، این را باید دوستان نشان بدهند. اما تناقض گویی احتمالی من در آن جایی نیست که شما سعی کرده اید نشان بدهید. من هرگز نگفته ام جنبش های دوم خرداد و سبز هیچ دستاوردی نداشته اند. گفته ام به هدف های اعلام شده ی خود نرسیده اند. اگر رسیده اند نشان بدهید رسیده اند.
اما این موضوع دیگر خیلی بی انصافی است که مشکل عدم اتحاد بین نیروهای هوادار دموکراسی را به گردن نیروهای خارج از کشوری بیاندازید. در این شانزده سال، از زمان روی کار آمدن آقای خاتمی، بخش بزرگی از نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور – که من خودم را در مجموع جزو آن ها می دانم – به هر دری زدند تا اصلاح طلبان سیاست نفی و ندیدن نیروهای غیرخودی را کنار بگذارند و گامی در جهت نزدیکی با سایر نیروها بردارند. متاسفانه تا همین امروز دریغ از یک نشانه ی مثبت. خوب است کمی با انصاف به صحنه ی سیاسی کشور بنگریم.
در آخر. حرف های کلی مثل این که «خارج از کشوری ها» تفاوت استراتژی و تاکتیک را نمی شناسند به درد بحث مفیدی نمی خورد. در این مملکت یک عده می خواهند جمهوری اسلامی را با رنگ و لعاب تازه حفظ کنند، یک عده این را نمی خواهند.
۴۱۹۹۱ – تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۰       

     از : پرتو نوری علا

عنوان : پایه های پوسیده نظام اسلامی، مرمت پذیر نیست
جناب تابان عزیز
برداشت ها و ارائه نظراتتان کاملن واقعی است و تحلیل بسیار شفاف و روشنی از شرایط ایران به دست داده اید.
بنظر من نقش اپوزیسیون اصلاح طلب و هواداری (تاکتیکی) برخی چپ ها و راست ها از آنان، تنها منجر به ادامه نظام اسلامی و دلسرد کردن توده های مردم از فعالیت ها و مبارزه های خونین شان است.
اندیشه و قلمتان پرجوش و مستمر باد.
۴۱۹٨۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۰       

     از : مهران همایون

عنوان : تاکتیک و استراتژی
متاسفانه آقای تابان در گفتارهای خود دچار تناقض گویی است و علیرغم اظهار تمایل به اتحاد با انواع شرط و شروطها از اتحاد تاکتیکی ( با یک شعار حداقلی)و استراتژیک دوری میکنند.به عنوان مثال با تعریف خاص از “اپوزوسیون” بخشی را جدا میکنند(اپوزوسیون به معنی گروه هایی که در حکومت نیستند تعریف شده است نه براندازی،مثلا در کشورهای با نظام دمکراتیک پارلمانی احزاب خارج از دولت را به عنوان اپوزوسیون میشناستد) و یا میگویند که جریان دوم خرداد۷۶ و وقایع سال ۸۸ دستاوردی نداشته و بعد میگویند که دستاورد آن عدم اصلاح پذیری جمهوری اسلامی بوده . به راستی چه دستاوردی از این بزرگتر؟ یک نفر که ادعای تحلیل گر سیاسی و پر سابقه در اینگونه مسائل است باید بداند که همواره باید یک قدم از مردم جلو تر بود ونه بیشتر.
متاسفانه مشکل سیاسیون خارج کشور نداشتن انگیزه برای اتحاد بسیار جدی است و این هم به دلیل عدم شناخت کافی از مردم و روحیه آنان در طی سالها است و اکثرا تفاوت تاکتیک واستراتژی را درک نمیکنند و اطلاعات خود را از سایت ها دریافت میکنند و آن نظرات را به عنوان نظر مردم ایران قبول میکنند .
۴۱۹٨۵ – تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۰       

     از : احمد مرادی مرادی

عنوان : اصلاح جمهوری اسلامی
آقای بابک معین! با سلام
من کاملا با نظر دوست عزیزم ف.تابان در رابطه با اصلاح ناپذیری رژیم جمهوری اسلامی موافق هستم. اگر شما واقعا فکر میکنید که این رژیم به لحاظ ایدئولوژیک و نظری و سیاسی دارای چنین ظرفیتهای دمکراتیکی است که میتواند اقدامات مثبتی را در جهت دمکراتیزه کردن حیات کل ملت ایران انجام دهد، لطف کرده آنرا در قالب یک مقاله و با استناد به فاکتها و آمار و استنادات معتبر از زبان تئوریسنها و سخنان سران گذشته و امروز جمهوری اسلامی بما نشان دهید.
با احترام- احمد مرادی
۴۱۹۷۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹۰       

     از : بابک معین

عنوان : اگر اصلا طلبی……
جناب آقای تابان: اولا،هر فردی شعار خود را هر چند غیر واقعی ،واقعی میپندارد دوما:هنوز همه به این نتیجه نرسیده اند که اصلاطلبی در جمهوری اسلامی خیال پردازی تاریخی است .سوما:آیا سراغ دارید رژیم استبدادی را که بدون مقاومت تسلیم انقلابیون یا اصلاح طلبان شود (واگر در دور نمای اصلاح طلبی نیز مرگ تاریخی تفکر خود را ببیند) .در پایان دوست گرامی اگر اصلاح طلبی نه راه و روش شما برای موفقیت جنبش اجتماعی ما چیست ؟ بنظرم خیلی زود از موفقیت جنبش دمکراسی خواهی به روش مصالمت آمیز نا امید شدید .این قصه راه دراز دارد ،صبوری و مقاومت بیشتری میطلبد.موفق باشید.
۴۱۹۶۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣۹۰       

https://akhbar-rooz.com/?p=9018 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x