جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

وزیر کُشی و اندیشه ایرانشهری – محمود طوقی

مروری بر آثار و اندیشه های سیدجواد طباطبایی - ایرنا

سید جواد طباطبایی در کتاب گفتگو هایش می گوید برای فهم فرهنگ ایرانشهری(۱) باید به سیاست نامه ها رجوع کرد(۲) و آن چه خود بعنوان نمونه می آورد سیاست نامه خواجه نظام الملک است که در این مورد کتابی به همین نام تالیف کرده است .

برای پژوهش دراین فرهنگ ایرانشهری نگاه می کنیم به کشتن عمیدالملک کُندری وزیر محتشم سلجوقیان و نقش خواجه  نظام الملک در این قتل.(۳)

خواجه نظام الملک که بود

اما قبل از آن که به داستان عمیدالمک کُندری برسیم باید بببینم خواجه نظام الملک که بود .

نامش ابوعلی حسن بن علی  بن اسحاق بود .

اسحاق جد او ازدهاقین(۴) طوس بود، از اشراف زمین دار دیه انکو.

 او را چهار پسر بود. پسر بزرگ او ابوالحسن علی بود که پدر خواجه بود.

خواجه در روز آدینه پانزدهم ذیقعده در نوغان طوس در سال۴۰۸ هجری قمری بدنیا آمد.

پدر و پسر از طوس به بیهق رفتند  وپدراز سوی عمید(وزیر) غزنوی خراسان، بُنداری(جمع آوری مالیات) طوس را بر عهده گرفت و به غزنه رفت؛ در غزنه خواجه به خدمت دیوانی در آمد.

مدتی بعد غزنویان فروپاشیدند و خواجه  پس از ۴ سال خدمت دیوانی و فتح بلخ در سال ۴۳۲

به دست سلجوقیان به خدمت ابوعلی بن شاذان عمید بلخ در آمد.

خواجه پس از مدتی به خاطر تنگ چشمی شاذان آهنگ مرو کرد و به خدمت چغری بیگ درآمد که پدر الب ارسلان بود.

جنگ قدرت

طغرل در سال ۴۵۵ در گذشت و از آن جا که اورا فرزندی نبود. جنگ قدرت در گرفت.۳ نفر داعیه حکومت داشتند:

الب ارسلان پسر برادر طغرل که خواجه نظام الملک در پشت او ایستاده بود

سلیمان برادرکوچک الب ارسلان که عمیدالملک کندری پشت او بود

و شهاب الدین قُتُلْمِش پسر عم پدر الب اسلان در طبرستان.

شهاب الدین شهرری را در حصار گرفت وبا الب ارسلان وارد جنگ شد. خواجه لباس رزم به تن کرد ووارد کارزار بزرگ شد و درنبرد اسفراین  شهاب الدین قتلمش کشته شد.

بعد از مرگ شهاب الدین خواجه سروقت عمید الملک کُندری وزیر طغرل و حامی سلیمان برادر کوچک الب ارسلان رفت و او را به بند کشید واجازه کشتن او را از سلطان جوان گرفت.

 در داستان شکست قتلمش خواجه در کشتن نزدیکان قتلمش واسطه شد و کشتن آن ها را به صلاح دولت ندید، اما در کشتن کُندری مصر بر این کار بود، چرا؟

 امام ظهیرالدین نیشابوری در سلجوقنامه (۵)می گوید :«خواجه از کفایت و دور اندیشی وباریک بینی کُندری مخوف و مستشعر بود». پس مسئله خواجه از میدان به درکردن حریف قدری بود که کم از او در اداره کشور نبود.

خواجه اجازه کشتن کُندری را از سلطان گرفت وکس فرستاد تا او راخلاص کنند.

کندری بنا به روایت مولف سلجوقنامه به کشنده خود گفت:

خون من بر تو حلال نیست اما من حلال کنم به شرط آن که با من سوگند خوری که چون فرمان به جای آوری واز قتل من فارغ شوی، حسبهً لله؛ ازمن پیغامی به سلطان و خواجه برسانی.

سلطان را بگوی که کُندری گفت:

بس خجسته خدمتی و مبارک قتلی که از خدمت ملازمت درگاه شما مرا بود،

از صحبت شما دنیا و آخرت، یعنی عمّت طغرل بیگ مرا برکشید و این جهان به من داد تا برآن حکم کردم وتو آن جهانم دادی، به ادراک درجه شهادت.

ازخدمت شما مرا دنیا و آخرت حاصل شد و برای این نهج سعادتی ممکن باشد.

وخواجه را بگوی که مذموم بدعتی و زشت قاعده ای که در جهان آوردی، به وزیر کشتن و غَدْر و مَکْر کردن، و عاقبت آن نیندیشیدی.

می ترسم که این رسم ناستوده و مکروه ومذموم به اولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد واز آن گاه بازیک وکیل به مرگ خود نَمُرد.

دیری نگذشت که براثر سخن چینی اطرافیان شاه از خواجه، سلطان را ملالتی حاصل شد.

ترکان خاتون همسر ملکشاه در این سعایت بی تاثیر نبود که می خواست تاج الدین ابوالغنائم از نزدیکان خودش را به جای خواجه بگمارد.

وجز این همسر سلطان فرزندی خردسال داشت بنام محمود که ترکان خاتون می خواست او را ولیعهد کند و خواجه نظر بر بَرکیارق فرزند مهتر سلطان داشت که از همسر دیگر سلطان بود.

پس سلطان کار خواجه را به تاج الملک سپرد که با ملاحده د رنهان آشنایی و انتسابی داشت.

خواجه در تاریخ دهم رمضان سال ۴۸۵ در سفرش به نهاوند به ضرب کارد ابو طاهرارانی که در زی صوفیان بود کشته شد.

ملک شاه نیز ماهی بعد به بیماری مرموزی در گذشت .

این تمامی اندیشه ی ایرانشهری ست که جواد طباطبایی مدعی کشف آن است و به عنوان رکنی از ارکان چهار گانه سنت به حساب می آورد و سه رکن دیگرش اندیشه یونانی و مذهب و تجدد است.

به نظر نمی رسد که در این اپورتونیسم تاریخی که با خدعه و فریب و مکر شانه به شانه می شود امری بدیع ونو بتوان یافت که ما بخواهیم پایه های اندیشه سیاسی خود را بروی آن بناکنیم. تاریخ ما پراست از این فرومایگی ها.

رفرمیسم اشرافی

سنت وزیر کشی را باید درذیل اندیشه رفرمیسم اشرافی جستجو کرد.

با فروپاشی امپراطوی معظم  ساسانی طبقات در ایران دستخوش تحولات شگرفی شدند.

 در این تند باد حوادث طبقه دهقانان تا حدودی توانستند جان بدر ببرند آن هم به یمن دانش دیوانی و ثروتی که به عنوان مالکان میانه حال داشتند. این طبقه از همان آغاز آمدن تازیان و مغول ها به خدمات اعراب بادیه ومغول های صحرای گبی درآمدند تا توسط آنان امپراطوری از دست رفته را احیاء کنند و خود نیز به نان ونوایی برسند. اما از یک امر غافل بودند مهاجمین تا جایی این دبیران و مستوفیان و دیوانیان را تحمل می کردند که کارها به سامان برسد و خود بتوانند بدون کمک اینان اسب قدرت را به تاخت در آورند.

 اوج قدرت مهاجمان مصادف بود با حذف رفرمیست های اشرافی ودیوانیان درخدمت قدرت. اینان از دیالکتیک خدمت وخدعه حاکمان غافل بودند. ازخاندان برمکیان بگیر تا امیرکبیربا آن همه دست بستگی ها وخوش خدمتی هایش در سرکوب و کشتار مخالفان .

****

پا نوشت ها

۱-اندیشه ایرانشهری

سیدجواد طباطبایی مدام از اندیشه ایرانشهری سخن می گوید اما روشن نمی کند که مرزها و محتویات این اندیشه که او موفق به کشف آن شده است چیست. نگاه کنیم و ببینیم خود چه می گوید :

در عصر زرین فرهنگ ایرانی «ترکیبی از معنویت جدید اسلامی شیعی» و «فرزانگی ایرانشهر» (اندیشه سیاسی برجای مانده از دوران باستان ایران) شالوده ای فراهم آورد تا سامان ایران زمین بربنیادی نوین استقرار گردد…

عصرزرین فرهنگ ایران، در این جایی که ما ایستاده ایم، همچون آیینه ای است از ایرانی متفاوت در برابر ما. سده ای که ریچارد فرای عصر زرین فرهنگ ایران خوانده است، به دنبال سده های فروپاشی ایران و سیطره دستگاه خلا فت و قشریت دینی، دوره تعادل میان عناصر گوناگون فرهنگ ایرانی است. ایرانیان، نخست زبان فارسی را به عنوان بارزترین نشانه هویت قومی از یورش تازیان نجات دادند. و آن گاه بخش های مهمی از دستاورد های فرهنگ باستانی را  با اندیشه یونانی و عناصری از اسلا م درآمیختند و خرد را به عنوان معیاری برای سنجش و انتخاب عناصر گوناگون فرهنگی به کار گرفتند…

در سیاستنامه ها اندیشه سیاسی ایرانشهری توضیح داده شده است.»

 مصاحبه با فصل نامه تلاش؛ گستره اقتدار دین در حیات اجتماعی ایرانیان

 با این حساب یکی از منابع این اندیشه ایرانشهری سیاست نامه هایی است که آدم هایی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و خواجه نظام الملک نوشته اند که تالیفی ست از عناصری از اندیشه ایرانیان باستان با اندیشه یونانی و عناصری از باور های شیعی. واین عصر زرین بر می گردد به قرن چهار وپنج هجری و نمود اصلی آن دولت سامانی ست.

این اندیشه ایرانشهری خودش را می کشاند تا زمان قاجار و انقلاب مشروطه و عناصری از تجدد را به خود آویزان می کند تا ازسه پایگی به چهار پایگی تبدیل شود و پیکره سنت را شکل بدهد.

حالا باید سیدجواد طباطبایی نمود بیرونی اندیشه های ایران باستان و خرد گرایی یونانی و معنویت شیعه و تجدد گرایی معاصر را در تاریخ و سیاست و اخلاق و زندگی و وضع و حال امروزی مانشان دهد. و به ما بگوید اگر ماصاحب چنین گنج مکنونی بوده ایم چرا وضع و روز امروزمان این گونه است .

اندیشه ایرانشهری که از آسمان نیامده است از دل همان استبداد شاهی و تحجرمذهبی زرتشتی بیرون آمده است. خاستگاه این اندیشه جز این دونهاد کجاست؟

مگر جز این است که بر بستر فروپاشی یک حکومتی که پایه هایش دینی بود تازیان توانستند از در و دیوان فروریخته مداین بالا بروند.

اگر بپذیریم که جوهره آن پادشاهی خودکامگی همراه با عناصر دینی بوده است که به واقع بوده است توجه به مصالح عمومی چگونه می تواند وجه امتیاز این خودکامگی وآن عناصر باشد.          

۲-در ایران جریانی از خداینامه نویسی و سیاستنامه نویسی؛ که من تداوم اندیشه ایرانشهری می خوانم ؛ تنوعی در عناصر فرهنگی سنت پدید آورد.

در تاریخ اندیشه در ایران، فلسفه نظری یونانی بسیار مورد توجه بود، اما حکمت عملی، به گونه ای که من در زوال اندیشه سیاسی در ایران توضیح داده ام، اهمیتی پیدا نکرد و چنان نظریه ای تدوین نشد که بتوان آن را اسلا می خواند. سال هاست که من درباره نوشته های سیاسی دوره اسلا می تحقیق کرده ام و اعتقاد دارم که عمده آن ها، و در ایران، همه آنها غیراسلا می است. البته، ظاهر آن ها اسلا می اند، یعنی در آن ها به برخی از آیه های قرآن و برخی روایات اسلا می استناد شده است، اما مفاهیم اساسی از نوشته های ایرانی گرفته شده است. در این مورد، هیچ نوشته سیاسی ایرانی به اندازه سیاست نامهخواجه نظام الملک طوسی جالب توجه نیست. شگفت انگیز است که چگونه مردی  چنان متعصب در دیانت اسلامی رساله ای چنان با اهمیت در نظریه سیاسی ایرانشهری بنویسد…

                    گفتگوی سید جواد طباطبایی  با روزنامه اعتماد؛باز گشت به تجربه مشروطیت

۳-کتاب خواجه نظام الملک؛سید جواد طباطبایی                                                                                           

۴-دهقان ها

 دهقان در قرن سوم تا پنجم به معنی امروزی نبود .دهقان یک مرتبه اجتماعی بودوبه  صاحبان و مالکان روستاهااطلاق می شد . دهقانان بازماندگان اشراف متوسط زمیندار ایرانی بودند. فردوسی در جاهایی دهقان را معادل ایرانی بودن می گیرد. در واقع هم اینانند که نهضت های فرهنگی و نظامی را شکل دادند وسعی کردند هویت ملی ایرانی را باز تولید کنند.     

 این جریان چون موقعیت قوی به لحاظ اجتماعی، ثروت، دانش، تربیت و فرهیختگی داشت توانست وضعیت خود را تداوم ببخشدو وارد حکومت ها شود.

درواقع خاندان برامکه یا نوبختی ها همان باقی مانده های حکومت ساسانیان بودند که توانستند بعدها وارد سیستم سیاسی موجود شوند و مدل حکومت را مطابق سیستم ساسانی احیاء کنند. به یک معنا حکومت ها مجبور بودند برای حکومت داری، به این ها اتکاء کنند، چون مهارت هایی داشتند و به لحاظ موقعیت اجتماعی و فرهنگی قوی بودند.

در قالب همین حضور و قوت اجتماعی و فرهنگی این طبقه توانستد خود را تثبیت و بازتولید کنند.

دهقانان بعد از شکست نظامی از سوی اشغالگران سعی کردند با امکاناتی که در اختیار داشتند خودرا به عنوان یک هویت مستقل احیاء کنند.واجازه ندهند با ایران آن برود که با مصر قبطی رفت و به تمامی عرب شد .

پایه های اصلی جبهه پایداری و رستاخیز فرهنگی هم اینان بودند.نهضت شعوبیه  در میان همین محافل شکل گرفت . محافلی که ضد عرب بودند اماضد اسلام نبودند.

۵-صدرالدین حسینی -اخبارالسلجوقیه به کوشش محمد اقبال

https://akhbar-rooz.com/?p=99474 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
3 سال قبل

جالب است که از نظر فرهنگی و جاگاه سیاسی تقریبا در دوران سلجوقیان قرار داریم و پرداختن به آن دلپذیر است!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x