جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

سوختن گوزن ها در تاریکی – داریوش معمار

ما می‌خواهیم پس از چهل و دوسال از فاجعه سینما رکس به عنوان ریشه سقوط اخلاقی یاد کنیم که پنهان‌کاری، فریب‌کاری، کتمان حقیقت و دروغ، آن را مبدل به سرنوشت آبادان کرد. همان ارتجاع با فریب افکار عمومی امروز در حال قربانی کردن هزاران هزار شهروند دیگر آبادان و خرمشهر است

تحلیلی بر ابعاد و عوامل موثر در فاجعه آدم سوزی سینما رکس

روایت فاجعه آدم سوزی سینما رکس، مستندی تاریخی است که می‌توان آن را شاه کلید شناخت تاثیر تفکر ارتجاعی بر تغییر بخش مهمی از تاریخ معاصر و سرنوشت ویرانی چهل‌ساله در آبادان دانست که بانیان و عاملان را نیز آنی یا به مرور زمان قربانی خود کرد.

این گزارش با اشاره به مستندات تاریخی سعی بر ارائه تحلیلی تازه از واقعه آدم‌سوزی سینما رکس و نتایج آن (که در تاریخ شنبه 28 مرداد ماه سال 1357 در آبادان رخ داد) دارد.

حادثه‌ای که خاکستر آن چشمان زیبای عروس صنعت نفت خاورمیانه را برای همیشه کم بینا و نابینا کرد.

طی دوران رژیم گذشته به خصوص از دهه سی به بعد، با فراگیر شدن صنعت سینما و نمایش در ایران، مهمترین نشانه ولنگاری فرهنگی در کشور ما از سوی بعضی جریان‌های مذهبی این صنعت بود.

طی سال اوج گیری تحولات اجتماعی منجر به انقلاب در ایران نیز بخشی از حوادث مهمی که نوعی اعتراض به سیستم فرهنگی حاکم محسوب می‌شدند، آتش زدن سینماها در شهرهای بزرگ بود که نهایتاً ختم به فاجعه آدم سوزی سینما رکس آبادان شد.

اما بررسی این فاجعه نشان می‌دهد، رویدادهای پیش از آن و پس از آن را باید در چهار بخش مجزا بررسی و تحلیل کرد.

-مسائلی که باعث وقوع فاجعه سینما رکس شدند.

– مسائل مربوط به دادگاه فاجعه سینما رکس پیش از انقلاب

-موارد طرح شده در دادگاه فاجعه سینما رکس پس از انقلاب

-درس‌های آدم سوزی سینما رکس آبادان پس از چهل و دو سال

مسائلی که باعث وقوع فاجعه سینما رکس شد

عوامل انسانی دخیل در طرح ریزی و اقدام، در کنار عدم آمادگی و ضعف سیستم مدیریت بحران در آبادان آن روزها، نقش اساسی اتفاق افتادن فاجعه سینما رکس داشتند.

مشخص است عامل اصلی فاجعه سینما رکس باتوجه به اعترافاتش در دادگاه تحت تاثیر جو اجتماعی و سیاسی روزهای انقلاب، به منظور تحریک افکار عمومی و همراهی با دیگر عوامل دخیل در آتش زدن سینماها (به عنوان مظاهر ولنگاری فرهنگی) اقدام کرده است.

او گفته: “من به هیچ ارگان و گروه و سازمان و دسته و حزب و تشکیلاتی خواه چپ و خواه راست وابسطه نبوده و نیستم.”

البته تکبعلی زاده درست گفته است، زیرا وابستگی وی به واسطه آشنایی با دوستان دیگرش به خصوص رجب بذرکار به یک ایده انقلابی بوده، نه یک تشکیلات، ایده‌ای که فکر می کرده هدف وسیله را توجیه می‌کند.

حسین تکبعلی زاده به همراه دوستانش که پیشتر اقدام به آتش زدن دفتر روزنامه رستاخیز در آبادان کرده بودند و تلاش نا موفقی را هم برای آتش زدن سینما سهیلا داشتند، عاملان فاجعه‌ای شدند که ابعاد آن نه‌تنها تاریخ آبادان که تاریخ سیاسی ایران را تحت تاثیر خود قرار داد و نخستین نقش فرود آمده بر پیکره جامعه ای بود که تعدادی از جوانان آن با چشم و گوش بسته و تحت تاثیر هیجان آن روزگار، اقدامی فاجعه بار را رقم زدند.

تکبعلی زاده در نامه به مادرش پیش از اعدام، در خصوص این اقدام گفته است: “ولی باز هم می‌گویم چیزهایی که در بیدادگاه ارتجاع گفتم همه واقعیت است و باز تاکید می کنم که من قاتل نیستم و این یک حادثه اتفاقی و نتیجه عمب حساب نشده چهار جوان پرشور بود.”

همانطور که عامل اصلی فاجعه نیز اقرار کرده، او برای خدمت به انقلاب بدون آنکه بداند دقیقاً عواقب کارش چیست، اقدام کرده است.

در نظر نگارنده کلید مهم برای درک این اتفاق در آبادان آن روزگار در کنار حسین و فرج و فلاح، افرادی مانند: سید محمد علوی‌تبار (معروف به کیاووش)، محمد رشیدیان و چهره های مشابه ایشان و همچنین روحانیون سرشناسی مانند: حجت الاسلام جمی و دهدشتی هستند.

اگرچه این افراد به دلایل مختلف فرصتی نیافتند تا حقیقت این ماجرا و دلایل وقوع آن را بیان کنند، اما آگاهی ایشان از عوامل موثر مستقیم و غیرمستقیم دخیل در وقوع این فاجعه قابل انکار نیست. انکار ایشان نیز در این خصوص قابل قبول نیست.

ایشان می‌دانستند چگونه بعضی تبلیغات انجام شده در روزهای پیش از انقلاب می‌توانسته جوانان عصبی و هیجان‌زده را که علاقه داشتند نقشی در انقلاب بازی کنند، مجاب به انجام کارهای غیرقابل جبران کند.

دستگاه حکومت شاهنشاهی، ساوک و نیروهای شهربانی کل کشور و آبادان نیز با توجه به آتش سوزی‌های متعدد سینماها در کشور، بدون تردید در خصوص احتمال وقوع این حوادث در آبادان، به عنوان دومین شهر به لحاظ برخورداری از سالن های سینما اطلاع داشته‌اند.

سرعت حوادث در سال 57 از یک سو و همزمان شدن این واقعه با تصمیم سالن‌داران در آبادان برای تحویل گرفتن حفاظت سینماها از شهربانی، می‌توانسته عاملی باشد که با وجود آگاهی رژیم شاه و دستگاه های متولی از احتمال وقوع حادثه، دقت کافی و سخت‌گیری مناسب برای پیشگیری از اقدام این چهار جوان نشود.

همچنین شاید رژیم شاه به صورت ضمنی از اینکه چنین وقایعی رخ دهد و به واسطه آن پایگاه نیروهای انقلابی نیز تضیف شود، ناراضی نبوده و ترجیح داده اتفاق آتش سوزی سینماها تکرار شود، بدون آنکه متوجه احتمال وقوع فاجعه ای مانند آدم سوزی سینما باشد.

از سویی در بحث مدیریت بحران شهری، نبود تجهیزات کافی در سینماها، افراد آموزش دیده برای مقابل با حریق و عدم آمادگی کافی نیروهای آتش نشانی به دلیل شرایط ساختمانی سینما و زمان رسیدن ایشان به محل واقعه، خراب بودن سه ایستگاه تامین آب در حوالی سینما رکس، باعث شد نزدیک به 400 شهروند آبادان قربانی اتفاقی شوند که یکی از مصیبت‌بار ترین فاجعه‌های انسانی قرن بیستم است.

مربوط کردن نقش عوامل انسانی دخیل در این فاجعه به صورت مستقیم به برنامه‌ریزی ساواک، برنامه‌ریزی سوسیالیست‌های مسلمان، یا طرح‌ریزی به قصد کشتن 600 نفر حاضر در سینما توسط نیروهای مذهبی اشتباه است. اسناد و مدارک منتشر شده نشان می‌دهد چهار جوان مسئول این فاجعه بدون آنکه قصد کشتن مردم را داشته باشند، زیر تاثیر فکری و فرهنگی جریان‌های مذهبی بوده‌اند.

این موضوع صراحتاً توسط تکبعلی زاده اعلام شده و سوابق فعالیت‌های رجب بذرکار رهبر گروه نیز روشنگر آن است.

همچنین نسبت دادن این اقدام به شرایط خانوادگی یا اعتیاد تکبعلی زاده نیز منصفانه نیست، این حرکت اتفاقا بیشتر به دلیل هیجان و تعصب انقلابی وی و گرایش او و دوستانش به بر عهده گرفتن نقشی مهم، در آن زمان انجام شده است.

سید یدالله محمدی‌پور (زاغی)، فلاح محمدی هاشمی، فرج بذرکار و حسین تکبعلی زاده خود قربانیان اول فاجعه آدم‌سوزی سینما رکس بودند. قربانیان تفکری کور.

دادگاه اول

دادگاه اول فاجعه سینما رکس بیش از آنکه حاصل تحقیقات دقیق برای شناخت عوامل اصلی فاجعه و دلایل رخ دادن آن باشد. تحت تاثیر جو عمومی جامعه در سال 57 و التهاب ناشی از قرار داشتن در آستانه انقلاب و همچنین بازتاب وسیع و تکان دهنده فاجعه برای اقناع افکار عمومی و پیدا کردن یک مقصر اصلی و قربانی کردن او بود.

هاشم عبدالرضا آشور در این شرایط توسط دولت عراق دستگیر شد. او که کارگر بود و برای کار به قصد رسیدن به کشور کویت با کمک قاچاقچیان ایران را ترک کرده بود، در کشور عراق رها شده و پس از بازداشت آنطور که اعتراف کرده برای بازگردانده شدن به ایران زیر شکنجه، خود را دخیل در فاجعه سینما رکس معرفی کرده است.

او در 15 کیلومتری شرق بصره دستگیر شد و با تبلیغات فراوان به ایران بازگردانده شد. در این شرایط حسین تکبعلی‌زاده تنها بازمانده گروه چهار نفره که سه نفرشان در روز 28 مرداد در سینما سوختند، با وجود دستگیری، همزمان با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شده و متواری می‌شود.

طبق اسناد منتشر شده و صحبت مطلعان با وجود یقین دستگاه قضایی و شهربانی به شکنجه شدن آشور در عراق و از دست رفتن تعادل روحی وی زیر فشار معترف بودند، باز هم ایشان با نسبت دادن واقعه به سوسیالیست‌های مسلمان، جرات اعلام این موضوع به مردم را نداشته و مسئله با تنها متهمی که از یک طرف دیوانه بودن او روشن بود و از طرف دیگر خبر اعتراف وی در خصوص فاجعه سینما رکس در همه رسانه‌های داخلی و خارجی منتشر شده بود، پی گرفته شد.

پیروزی انقلاب اجازه نداد دادگاه اول به سرانجام برسد.

دادگاه دوم

روایت دادگاه دوم هم درگیر تناقض‌های زیادی است. مهمترین تناقض بر می‌گردد به موسوی تبریزی رئیس دادگاه که از نظر بخشی از خانواده‌های کشته‌شدگان با توجه به نقش مذهبی وی در تبلیغات پیش از پیروزی انقلاب در آبادان و گرایش جدی فکری و سیاسی حداقل سه نفر از عاملان جنایت، صلاحیت کامل برای قضاوت در این دادگاه و معرفی دلایل نهایی این اتفاق را نداشته است.

همچنبن روایت تلاش تکبعلی زاده نیز برای معرفی خود، درگیر تناقض‌های فراوان است. از یکسو شواهد و اسناد حاکی از تلاش زیاد تکبعلی زاده برای گرفتن حمایت از نیروهای انقلابی و مسئولین انقلابی در آبادان و کشور برای تبرئه و حفاظت برابر خشم انقلابی دارد. ملاقات‌های مکرر او با کیاووش، رشیدیان، دیدار با صباغیان و تلاش برای دیدار با رهبران مذهبی انقلاب و روحانیون سرشناس و شرح واقعه و گرفتن تضمین امنیت از طرف ایشان روشنگر یک زاویه مهم از انگیزه عاملان فاجعه بوده و اصرار برای عدم پذیرش او تا بازداشت و دادگاهی و اعدام وی و نامه ۶ صفحه‌ای‌اش به مادرش روشنگر ابعاد دیگر این رویداد هستند.

بدون تردید اگر تحصن خانواده کشته شدگان در دارایی و افشاگری ایشان نبود، با توجه به این ابعاد بعید بود دادگاه دوم اساسا در آن زمان برگزار شود.

در دادگاه دوم جدای از اینکه بعضی عوامل دخیل در سهل‌انگاری ساختاری دستگاه‌های اجرایی و شهربانی و آتش‌نشانی و مالک و مدیر اجرایی سینما به نظر می‌آید متناسب با نقششان محکوم نشدند. عدم دقت در اعترافات تکبعلی‌زاده و شرح ریشه گرایش وی، همراه با اظهارات شاهدان در خصوص سه جوان دیگر دخیل در حادثه و سوابق ایشان؛ روشنگر این موضوع است که بیش از آنکه قرار بر افشاء حقیقت باشد، تلاش بر پایان دادن به این ماجرا شده است.

تصاویرِ تاریخی از آتش‌سوزی سینما رکس آبادان

حتی اگر قبول کنیم کشته‌شدگان فاجعه سینما رکس باقصد و برنامه قبلی قتل، درگیر این فاجعه نشدند، باز هم ایشان قربانی چهار ضلع هیجان و مصلحت و سهل‌انگاری و نپذیرفتن مسئولیت هستند.

ایشان نخستین قربانیان انقلابی بودند که نه توسط رژیم شاه که توسط خود ذات عطاب آلود و بی‌قرار و کور شرایط دوران انقلاب قربانی شدند.

درس‌های فاجعه سینما رکس پس از چهل و دو سال

ای کاش آنها که نوع برنامه‌ریزی فکری و نگاه و تصورات‌شان رقم زننده فاجعه سینما رکس بود، امروز پس از چهل و دوسال مسئولیت کارشان را می‌پذیرفتند.

مسئولیتی که روشن می کند ارتجاع چگونه می تواند انقلابی را دچار انحراف های تکان دهنده کند.

سینما رکس یکبار در روز 28 مرداد سوخت، یکبار روزی که باقی مانده ساختمان آن (به جای بازسازی و تبدیل شدن به موزه و فرهنگسرا) خراب شد. یکبار روزی که باقی مانده ساختمان آن سوخت. یکبار هم روزی که تندیس سنگی زمخت مبدل به به نماد فاجعه شد.

آتش سوزی فاجعه باری که چهل سال سرنوشت اندوه‌بار آبادان، بازتاب هر روزه آن است، حداقل سه بار دیگر پس از 28 مرداد سال 57 تکرار شده و اگر بار اول توسط رجب بزرکار و حسین کلبعلی‌زاده و دوستانشان با تحریک عوامل پیدا و پنهان انجام شد، بارهای بعد توسط آنهایی رقم خورد که تاریخ این رویداد را از تقویم‌ها حذف کردند و حتی اجازه سوگواری هرساله نسل‌های جدید را ندادند.

اما درس‌ بزرگ فاجعه سینما رکس این بود که ما بعد از چهل سال متوجه شدیم، مرگ نزدیک به 400 انسان در فاجعه سینما رکس سرمایه‌سازی برای انقلاب نبود، حتی هیجان ناشی از آن و کشتگان آن، سرمایه انقلاب نبودند و نیستند و نماد جنایتی تکان دهنده هستند که سرنوشت شهری را رقم زد.

از این لحاظ امروز ما دیگر می دانیم قصدمان از پیگیری و اصرار بر افشاء همه حقیقت فاجعه سینما رکس، نه فقط محاکمه عاملان و محرکان که درک این عوامل و ثبت آن به عنوان میراثی فکری و فرهنگی است که اجازه تکرار این فاجعه را نخواهد داد.

ما می‌خواهیم پس از چهل و دوسال از فاجعه سینما رکس به عنوان ریشه سقوط اخلاقی یاد کنیم که پنهان‌کاری، فریب‌کاری، کتمان حقیقت و دروغ، آن را مبدل به سرنوشت آبادان کرد. باید در نظر داشته باشیم همان ارتجاع با همان خودکامگی و اتکا به فریب افکار عمومی و ایجاد رخوت و بی‌هواسی امروز به اشکال مختلف در حال غارت و قربانی کردن هزاران هزار شهروند دیگر آبادان و خرمشهر است.

تا زمانی که سینما رکس و قربانیان آن در موزه‌ای تاریخی با فرش شدن حقیقت برابر بازدیدکنندگان نسل‌ها قرار نگیرند، سایه ارواح کشتگان این سینما از سر مردم آبادان برداشته نخواهد شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=44054 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x