جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

اصلاح طلبان را چه پیش آمد
هاشم موسوی

نيروهاي اصلاح طلب به جز آنها كه دچار سرخوردگي سياسي شده و منفعل خواهند شد، 3 راه بيشتر پيش رو نخواهند داشت: بخشي به جريانات محافظه كارتمكين كرده وسعي خواهند نمود با سهم خواهي ولو اندك، به بقاي خود ادامه دهند. بخشي متزلزل كه به جريانات ...

نیروهای اصلاح طلب به جز آنها که دچار سرخوردگی سیاسی شده و منفعل خواهند شد، ۳ راه بیشتر پیش رو نخواهند داشت: بخشی به جریانات محافظه کار تمکین کرده و سعی خواهند نمود با سهم خواهی ولو اندک، به بقای خود ادامه دهند. بخشی متزلزل که به جریانات لیبرال و حتی سلطنت طلب نزدیک خواهند شد، اما آن بخش دموکرات و رادیکال اصلاح طلبان به جریانات و تشکل های زحمت کشان نزدیک شده و در اتحاد آنها در پی کسب حقوق فرودستان و ایجاد فضایی دموکراتیک، همچنان تلاش خواهند کرد

بی شک، اصلاح طلبی را جز با دید علمی و پیشرفت دانش، فرهنگ، مشارکت مردم، آزادی و عدالت خواهی نمی توان توضیح داد و اگر از گذشته های دور و تفاوت عقاید ابن سیناها، خیام ها، ملاصدراها، غزالی ها و خواجه نظام الملک ها و نظامیه هایش بگذریم، و به یکی دوصد ساله اخیر که به ما نزدیک است بنگریم، باید درواقع از امیرکبیر آغاز کنیم که راهش برای اصلاح، اتکا به علم بود و پیشرفت جامعه و نه رمل و اصطرلاب؛ بر همین اساس، با پایه ریزی دارالفنون آغاز کرد و پس از آن بود که فارغ التحصیلان آن دانشگاه در مصادر امور کشور قرار گرفتند و به اتفاق تحصیل کردگان و دانش آموختگان خارج از کشور، که بیشتر، آن زمان از فرانسه و تا حدی روسیه بودند، به اصلاح امور وزارتخانه ها و روشنگری جامعه پرداختند. یکی دیگر از عوامل روشنگری  و اصلاح طلبی، تجاری بودند که در مراودات تجاری با روس و اروپا و تاحدی هند و عثمانی، با روش حکومت داری و زندگی و حقوق مردمان آن کشورها آشنا شده و سعی داشتند همان سبک و سیاق را در داخل کشور و محیط خود گسترش داده و رایج کنند. دیگر عوامل مهم، کارکنان و سفرای ایران در کشورهای خارجی و متقابلاً، سفرا و کارمندان سفارت خانه های خارجی در ایران بودند. همین ارتباطات باعث می گردید تا ضمناً جمعیت های خاصی از این کشورها، به خصوص فرانسه و انگلیس، همچون فراماسونری چه در میان ایرانیان مقیم اروپا و چه ایران، به گسترش نظرات ظاهراً مترقیانه و ماسونی پرداخته و به عضوگیری وسیع از میان آنان اقدام نمایند. متأسفانه بسیاری از این ایرانیان تحصیل کرده وابسته به فراماسونری، در خدمت اهداف آن انجمن ها قرار گرفته اند و بعضاً علیه کشور خود عمل کردند. از این انسان های خادم و خائن به عنوان مثال می توان از میرزا صالح شیرازی، مستشار الدوله، میرزا ابوالحسن خان ایلچی، سیدجمال الدین اسدآبادی، مخبرالسلطنه هدایت، مشیر الدوله، تربیت، حاجی نمازی، حاجی شانگهای، وثوق الدوله و قوام السلطنه، دکتر مالک و دکتر لقمان الملک، فروغی ها، رشدیه، صوراسرافیل و ملک المتکلمین، آیت اله سیدمحمد طباطبایی و محمد صادق… و بی شماری دیگر نام برد که در عین حال، چون برخی در کنار علم و هنر، به امر سیاست هم دخالت داشتند، قابل توجه بسیار است. از آن میان، کسانی همچون تربیت، صوراسرافیل و ملک المتکلمین و … ، در جنبش مشروطه نه تنها بسیار موثر، بلکه در مواردی، جان خود را هم بر سر اهداف بزرگ خویش بخشیدند و نهراسیدند. اما نقش قهرمانانی همچون امیرکبیر، پسیان، ستار و باقرخان، رئیس علی، حیدرعموقلی، میرزاکوچک خان و عارف، رشدیه، عشقی و فرخی در این میان، ویژه و دیگر است. از جهتی، همچنان که در جنبش مشروطه دیدیم، همسایگی با روسیه و رفت و آمد، نه تنها خواص، بلکه اقشار متوسط و فرو دست و کارگرانی را هم که جهت امرار معاش و کسب نانی بخور و نمیر، به آن کشور مهاجرت می کردند با جنبش سوسیال دموکراسی روسیه آن زمان آشنا شده و حتی همکاری داشتند. این امر موجب روشنگری و آگاهی طبقاتی در بین آنان می شد و باعث می گردید تا استان های آذربایجان و گیلان و تا حدی خراسان که در مجاورت روسیه قرار داشتند، در جنبش مشروطه نقش اول مبارزه را داشته و به حق به آذربایجان، مشروطه ستان بنامند.

شکاف بین اصلاح طلبی و محافظه کاری و سنت گرایی در بین روحانیون آن زمان هم ابراز می شد و موجب بود؛ اختلاف بین شخصیت هایی چون ملاکاظم خراسانی و طباطبایی و نائینی و حتی بهبهانی، با شخصیت هایی مانند ملااحمد نراقی و کاشف الغطا و قمی که طرفدار ولایت فقیه بودند و شیخ فضل اله که طرفدار مشروطه مشروعه بود را شاهد باشیم؛ تا آنجا که حتی حکم اعدام آن شیخ توسط خود روحانیون مخالف صادر شد.

هرچند این کشمکش ها با شکست مشروطه و برآمد رضاخان سردارسپه، مدتی فروکش کرد، اما با توجه به روشنگری های دوران مشروطه و اثرات آن در جامعه، حتی رضاشاه هم نتوانست از تمامی آن دستاورد ها بگذرد و چشم بپوشد و ناچار شد به برخی از آن اقدامات تداوم بخشد. مدرسه سازی و گسترش دارالفنون، به شکل دانشگاه تهران فعلی، ساخت بیمارستان ها و اعزام دانشجویان به اروپا و به خصوص آلمان، که آن زمان مرکز علوم اروپا شده بود، از آن قسم است که هرچند با نظر و اشاره وزیر تحصیل کرده اش تیمور تاش صورت می گرفت، ولی موردنظر و حمایت خود رضاشاه هم بود. اما روحیه دیکتاتور مآبانه و نظامی او، مانع از آن می شد که به رشد فرهنگ و آزادی آنچنان بها دهد، و به جد جلو می گرفت و سرکوب می کرد. کشتار فرخی ها، عشقی ها، ارانی ها و به حبس و زنجیر کشیدن بسیاری دیگر، امثال ۵۳ نفر، نسیم شمال ها و تیمورتاش ها و داورها کم نبودند. رضاشاه در اصل، با مذهب هم چندان ضدیتی نداشت، اما همانند شاه عباس، مذهب و روحانیت را درکنترل و خدمت به خود و تقویت پروژه های خود می خواست. او هوشمندانه برای رسیدن به سلطنت، حتی مدتی با مدرس هم مدارا کرد تا او را با خود همراه کند. پس از آن بود که به تبعید و قتل او اقدام نمود. او بسیاری از روحانیون را هم با خود داشت، همچنان که پهلوی دوم، و شاهد بودیم که محمدرضا شاه لحظه ای از ارادت خود به ائمه و بسیاری از روحانیون نمی کاست. ساخت ده ها هزار مسجد و منبر در دوران او از همین یادگار ها است.

با سقوط رضاشاه، بار دیگر هیمه آزادی شعله گرفت و همانند دوران مشروطه، روزنامه ها و مجالس و محافل گسترده شدند. در سایه ضعف و جوانی محمدرضا شاه تازه به مسند رسیده و جنگ دوم جهانی، مجلس هم فضایی دیگر یافت و جامعه ایران شاهد آزادی احزاب و اجتماعات شد و علاوه بر زمینه های سیاسی، فضایی جدید در زمینه هنر و شعر و موسیقی به وجود آمد. احزاب ملی و به خصوص حزب توده، در هر شهر و روستایی به فعالیت و روشنگری و اصلاح طلبی و اصلاحات پرداختند. در شهرها، حتی دانش آموزان دبیرستانی جذب این سازمانهای مترقی شده و نسبت به سرنوشت کشور ابراز وجود می کردند. اجتماعات و میتینگ های متعدد، آنها را با فرهنگ و مبارزات سیاسی آشنا می ساخت. کمتر شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و مترجم و هنرمندی می توان شناخت که سر و سری با احزاب و عمدتاً حزب توده نداشته و از آن چشمه ننوشیده باشد. نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق که نفت را بهانه مبارزه علیه امپریالیسم انگلستان قرار داده و به خونخواهی همه دوران های استعمار و استثمار برخاسته بود، آنچه داشت در راه کسب استقلال و شخصیت ملی مردم گذاشت، اما از آنجا که بیگانگان و در رأس آن امپریالیسم آمریکا و انگلستان و کارتل های نفتی را توان تحمل این استقلال خواهی نبود، به همت ژنرال های دیکتاتور و خودفروخته و اوباش دشمنان آزادی و استقلال کشور و متأسفانه بی تفاوتی و یا حمایت بخشی از مذهبیون، نهضت سرکوب و دوباره خفقان جامعه ما را فرا گرفت. با کودتای ۲۸ مرداد، همه تلاش های نهضت ملی، که هدفی جز بهبودی زندگی مردم ازطریق اصلاحات و راه های قانونی نداشت، به شکست انجامید. حسین فاطمی و ده ها تن از اعضای حزب توده اعدام شدند. دکتر مصدق رهبر نهضت و بعدها صلح طلبان همیشگی، مانند بازرگان و سحابی آیت اله طالقانی و بسیاری دیگر، در حبس شدند. ستیز با شاه و نوکرانش تا به آنجا کشید که مذهبیون سنتی و جریانات رادیکال آن، همچون فدائیان اسلام و مؤتلفه نیز با او به تقابل مسلحانه رفته، اعدام و زندانی شدند. شورش ۱۵ خرداد به رهبریت امام خمینی که حتی جریانات غیر مذهبی را هم با خود به میدان کشاند، اوج این ستیز بود.

 از سال های ۴۶ و ۴۷، جوانانی که شکست ۲۸ مرداد و مبارزات سیاسی را هم تجربه کرده بودند، در پی سرکوب های خشن شاه و به بن بست رسیدن فعالیت های سیاسی اصلاح طلبانه و قانونی نهضت آزادی و جبهه های ملی بعدی، به پی ریزی رستاخیز سیاهکل در سال ۴۹ پرداختند و هسته های حرکت چریکی سازمان های فدائیان و مجاهدین خلق شکل گرفت.

 فعالیت اصلاح طلبان مذهبی با اندیشه های شخصیت هایی از قبیل بازرگان، آیت اله طالقانی، نخشب، دکتر پیمان، جلال آل احمد و دکتر شریعتی، همچنان ادامه داشت که هریک به تفاسیر خاصی از اسلام تکیه داشتند. حتی برخی به قرابت سوسیالیسم با اسلام اصرار ورزیدند.

از سال ۵۶ که انقلاب مردم ایران آغاز گردید، با توجه به سابقه رهبری سال ۴۲ روح الله خمینی، همه جریانات مذهبی فوق الذکر به همراه جبهه ملی و حزب توده و پاره ای جریانات خرده ریز، مانند انجمن های اسلامی خارج از کشور، از قطب زاده و یزدی و چمران آمریکا تا بنی صدر فرانسه، در زیر لوای همه با هم امام خمینی قرار گرفته و در کنار بسیاری پارامترهای دیگر، انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند. در این مقطع، چیزی به عنوان جریانات خاص و به نام اصلاح طلب و یا ملی مذهبی مطرح نبود.

با پیروزی انقلاب اسلامی، همه جریانات مذهبی، از محافظه کار و رادیکال اسلامی، حجتیه، مؤتلفه، مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی، جبهه ملی و حتی نیروهای ناشناخته سازمان مجاهدین خلق و حزب توده در مسئولیت ها و اداره امور قرار گرفتند. اما دست بالا را گروهی از روحانیون و مذهبیونی داشتند که از ۱۵ خرداد در اطراف امام خمینی قرار گرفته و برخی حتی از دوران طلبگی جزو مریدان و حلقه نزدیک امام درآمده بودند و با تفاوت هایی به درجات با تعدیل ثروت و تقسیم زمین، همچون اجرای بند جیم موافقت داشتند. مانند آقایان منتظری، مطهری، طاهری اصفهانی، برادران خامنه ای، رفسنجانی، اردبیلی، صانعی، نورمفیدی، مشکینی، مفتح، موسوی خوئینی، دعایی و بسیاری دیگر، حتی موسوی تبریزی و خلخالی و غفاری؛ و به روایت حزب توده به خط امامی ها مشهور بودند که با جریانات محافظه کار طرفدار بازار آزاد و سرمایه داری تجاری تفاوت و مرز داشتند.

با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویانی که بعدها به پیروان خط امام معروف شدند و حذف نهضت آزادی و جبهه ملی، که به لیبرال ها مشهور بودند، این جریان کاملاً شکست خورد و آقای میرحسین موسوی مسئولیت اداره دولت را عهده دار شد و به اقتصاد کوپنی و تا حدی دولتی اقدام نمود. اما بسیاری از پست های کلیدی و اقتصادی، نه فقط در کابینه ایشان، حتی بعدی ها از محافظه کاران و طرفداران اقتصاد آزاد پر می شد و به هدایت اقتصاد آزاد اصرار می ورزیدند. در این مقطع، بخشی از  جوانان، با گرایشات ملی گرایانه و یا طرفداران اندیشه های شریعتی و دکتر پیمان، که از سرکوب جبهه ملی و نهضت آزادی از تشکل ها باز مانده و  از آنجا که نام ملی هم مورد لعن قرار گرفته بود، با پسوند مذهبی به شکل ملی-مذهبی درآمده و درحالیکه نه چندان ملی و نه چندان مذهبی بودند، در پی فضایی برای فعالیت های سیاسی سرگردان ماندند؛ اما همواره غیرخودی محسوب گشته و صاحب جایگاهی درحکومت اسلامی نشدند و عمدتاً در نشریات ادامه حیات دادند.

انفجار حزب جمهوری اسلامی و ترورهای دیگر، بسیاری از نیروهای کارآمد جمهوری اسلامی از جمله بهشتی و هاشمی نژاد را حذف کرد.

جنگ ۸ ساله ایران و عراق، اکثر نیروهای مخلص و از جان گذشته انقلاب اسلامی را به جبهه ها کشاند و علاوه بر ویرانی و به هدر رفتن ثروت کشور، بیشماری از این جوانان کشته شدند و میدان برای فرصت طلبان خالی ماند. این حادثه اوج آسیب به مدیریت بدنه کشور بود.

با ریاست جمهوری رفسنجانی و پایان جنگ امپریالیستی، سیاست اقتصاد آزاد از شکل صرفا تجاری و دلالی، به سمت سرمایه گذاری های گسترده خصوصی در صنایع و بعضاً پایه ای، مانند سدسازی، راه، برق، پتروشیمی و سایر صنایع هدایت شد و طبعاً لایه نوینی از مدیران زاده شدند که خود را بعدها  کارگزاران سازندگی نامیدند. همزمان، رفسنجانی پای برخی از نظامیان خسته و آسوده از جنگ را به سیاست توسعه اقتصادی و بازار و پروژه های تجاری و عمرانی باز نمود. در حاشیه این سیاست، عناصر فرصت طلب زیادی رشد کردند و وام های میلیاردی از بانک ها اخذ شد.

 درمقابل، بخش مسئول نظامی به توانمندسازی صنایع مربوطه اقدام کردند و همان شد که امروز از نظر نظامی در توازن منطقه ای قرار گرفتیم، اما در شرایطی که کشورهای منطقه، از هند و پاکستان طالبانی تا اسرائیل، مملو از سلاح های اتمی هستند، رسیدن به این فناوری فقط بر ما حرام گردید.

با ریاست جمهوری خاتمی، شاهد پیشرفت های ناچیزی در زمینه آزادی مطبوعات، فرهنگ و هنر و انجمن ها بودیم، اما با توجه به کنترل محافظه کاران به جریان امور، یکباره با تعطیلی فله ای روزنامه ها مواجه شدیم که طرح این مسئله در مجلس، آن هم با اکثریت اصلاح طلب دوره ششم و ریاست کروبی با حکم حکومتی متوقف ماند. کلاً مجلس اصلاحات نتوانست حتی به تعداد انگشتان، به تصویب لوایح مردمی اقدام کند و همه مصوبات آن عقیم ماند.

 از آن سو، جنبش دانشجویی پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها ، دوباره با بافتی نوین و فیلتر شده و وابسته به جناح های دوگانه حکومت و بیشتر اصلاح طلب، شکل گرفت و در حالیکه دستی در جیب یکی از جناحین داشت، با دستی دیگر، پرچم روشنگری جامعه می گرفت. این دانشجویان در انتخابات دوم خرداد ۷۶ به همراه روزنامه نگاران خواهان اصلاحات، نقش اصلی تبلیغاتی انتخابات را به عهده داشته و با طرح شعارهای بی پشتوانه مردمی و دموکراتیک، خاتمی را با ۲۰میلیون رأی به پیروزی رسانده بودند.

طرح سوال های اصلاح طلبانه این دوران، موجب امیدها در دل مردم طالب آزادی شد و آن روز، جریانی سیال به نام اصلاح طلبان زاده شد که نیروهای ملی مذهبی را هم در بر گرفت و حتی برخی جریان چپ را به خود جلب نمود.

 در تیرماه ۷۸ بود که در پی اعتراض دانشجویان نسبت به تعطیلی روزنامه سلام، واقعه کوی دانشگاه تهران به وقوع پیوست و دانشجویان مورد هجوم وحشیانه انحصارطلبان واقع شدند، تا انتقام شکست انتخابات از آنان گرفته شود. این واقعه چنان فاجعه بار بود که در کنار جنایات ۱۶ آذر شاه، به عنوان نماد مبارزه دانشجویان و تجاوز رژیم در تاریخ ماندگار شد.

عدم حمایت خاتمی و یاران مدعی اصلاحات و آزادی اش از دانشجویان، تزلزل آنان را در مقاطع بحرانی سیاست به ثبوت رساند. در پی مجموعه این حوادث بود که جنبش دانشجویی به خود آمده و استقلال خود را بازیافت و به جایگاه اصلی و مستقل خود بازگشت و به مبارزات آزادی خواهانه و عدالت طلبانه خود ادامه داد.

با عدم موفقیت خاتمی در اجرای امور و همچنین نقش ناچیز مجلس اصلاحات، یعنی دو قوه مجریه و مقننه، ثابت شد که در ترکیب حاکمیت اسلامی، این دو بخش کارایی چندانی نداشته و به همان کارگزار، بیشتر شباهت دارند. خلاصه آنکه این جریان که بیشتر از نام اصلاح طلب بهره می برد، در عمل، کمتر اقدام اصلاحی قابل توجهی را به ثمر رساند و نشان داد در انحصارطلبی نیز هیچ تفاوتی بین جناح های دوگانه وجود نداشته و ثابت شد که در صورت به قدرت رسیدن هریک از جناحین، همه مسئولیت ها و حتی آبدارچی های وزارتخانه ها هم مورد تصفیه قرار می گیرند و هیچ تمایلی به همکاری با جریان دیگر وجود نخواهد داشت؛ تا چه رسد به همکاری با نیروهای به اصطلاح آقایان، غیرخودی و بیگانه و دگراندیش اما کارآمد، که همیشه با چشمی دیگر و تحت عنوان شهروند درجه دو به آنان نگریسته شده است. همچنین هیچ اختلاف سلیقه ای در بین جناحین، بر سر سرکوبی دگراندیشان نیست. همانگونه که در ماجرای ۶۷ به جز آقای منتظری، که درود بر ایشان باد، هیچ صدای دیگری از هیچ یک از اصلاح طلبان برنخاست.

دوران انتخابات ۸۸ رسید و موسوی از شعارهای دهه اول انقلاب آغاز کرد و به تدریج، تا سرود آفتاب کاران پیش رفت تا شعارهای دموکراتیک انتخاباتی اش تکمیل شود. با این حساب، سیل عظیمی را با خود همراه نمود و مردم آخرین امیدهای خود را به پای او قربانی کردند؛ اما رهبری بی برنامه آقایان موسوی و کروبی و به خیابان کشاندن مردم، بدون هدف های مشخص شیوه ای نبود، بتواند در مقابل جناح مقابل که مصمم بود به هر قیمتی دولت را در اختیار بگیرد و به هر کشتاری دست بزند، بایستد و همان شد، علاوه بر آسیب به خودشان، سیلی از جوانان را به قتلگاه و شکنجه گاه ها کشانید و به سرخوردگی آنان از سیاست، دامن زد.

به قدرت رسیدن آنگونه احمدی نژاد و برنامه ریزی های غیرعلمی در سایه حذف سازمان برنامه و بودجه کشور، با مدیریت ضعیف و آغاز سیاست های اقتصادی نئولیبرالی و غارتگری و به هدر دادن بیش از ۷۰۰ میلیارد از دلارهای نفتی، خصوصی سازی کارخانه جات و موسسات دولتی، همه ثروت کشور به هدر رفت و مردم، ناچار به آقای روحانی پناه بردند؛ اما از قبل مشخص بود، ایشان که خود در همه سیاست های گذشته، یک پای امور بودند و در ماجرای کوی دانشگاه هم دستی داشتند، کاری از پیش نخواهند برد و به همان سیاست های گذشته و تنها با تغییراتی کوچک ادامه خواهند داد.

با توجه به حمایت رفسنجانی از روحانی که نزدیکی با آمریکا را در برنامه داشت، اصلاح طلبان بدان امید بسته، در انتخابات ۹۲، به او رأی دادند؛ اما معرفی کابینه آب سردی بود که بر سر اصلاح طلبان ریخته شد و دانستند که خبری از آزادی های اجتماعی، سیاسی و مشارکت در امور نخواهد بود و مفری برای آنان نخواهد شد.

 از آن سو در آمریکا، ترامپ که غول هزاران برابر احمدی نژاد بود برنده انتخابات شد. ترامپ هیچ اقبالی به روحانی نداد و همه امیدهای حاصل از برجام را به شکست کشانید. ترامپ در بازی نظامی تجاری خود، بدون اینکه حتی برگی از بلوف های نظامی خود را به زمین زند، توانست صدها میلیارد دلار از منطقه بیرون بکشد. سیاست های ترامپ و شکست برنامه های روحانی، منجر به افزایش بی رویه ارزش دلار و بحران بیشتر اقتصادی در ایران شد. تحریم ها هیچ راهی برای روحانی باقی نگذاشت. سیل بیکاران واقعی اکثراً تحصیل کرده، لیسانس و فوق لیسانس و دکترا از دانشگاه های ما، دانشگاه هایی که به برکت بی تدبیری حاکم، بدون هیچ هدفی، هرلحظه در گوشه ای از مملکت تأسیس می شدند، تنها می توانست موقتاً، هم از سرگردانی جوانان بکاهد و هم آنان را سرکیسه کنند، به جامعه سرریز شد.

دور دوم جمهوری روحانی با یأس بیشتر مردم همراه بود. برخورد او در افزایش قیمت بنزین که همه را به تمسخر می گرفت، از هم گسیختگی اقتصادی و فساد روزافزون و فرار کلاهبرداران میلیاردی از کشور، حتی طرفداران رژیم را به لکنت وا داشت.

چیزی نگذشت که کرونا،  جهان را در بن بستی گریزناپذیر قرار داد و با ترمزی هولناک، جهان را متوقف و از چرخش انداخت. این توقف، کشورهای عقب مانده و منزوی همچون ما را، در گردابی دوچندان فرو برد. بلاتکلیفی بیش از حد و بی برنامگی دولت و تعلل در مقابله با بیماری کرونا و ضعف کسب و کار و کاهش درآمد مردم، به مشکلات گذشته آنها افزود و نتایجش را در انتخابات ۱۴۰۰ نشان داد.  عدم استقبال مردم از انتخابات و بیش از ۴ میلیون رأی باطله و شاید بیشتر، نشان از چه بود؟

برنامه ریزی همین اصلاح طلبان، که لااقل بیش از دو دهه سکان اداره کشور را در اختیار داشتند، منجر به فرصت سوزی ها و دلسردی بیشتر مردم گردید و از همان آبان ۹۸ که مردم تنفر خود را نسبت به آنان ابراز داشتند، مشخص بود که عمر سیاسی شان به پایان رسیده است. باید پذیرفت که جریانات اصلاح طلب هم، همواره بدون هیچ برنامه اقتصادی، آموزشی، بهداشتی و اجتماعی روشن و فقط در پی سیاست های باری به هر جهت و روزمره، ادارات و بانک های ما را به مراکز فساد و ارتشا مبدل ساختند. مردم فراموش نکرده اند که چگونه همین اصلاح طلبان در اوج قدرت خود، بزرگترین شبه جزیره کشور (آشوراده در شبه جزیره میان‌کاله) را به بهای ۱۹ میلیون تومان، یعنی ارزانتر از ۱۹ متر سرامیک به فروش گذاشته بودند. بیهوده نیست که دست جناح مقابل باز است و همه روزه شاهد گشودن پرونده ای از فساد و دستگیری مدیران دولتی، توسط قوه قضائیه هستیم.

امروز ناکارآمدی دولت ها و اختلاس های بی حد مسئولین، منجر به تورم افسارگسیخته، بیکاری، از هم پاشیدگی خانواده ها، اعتیاد گسترده، خودکشی و مهاجرت و فرار مغزها و سرمایه ها شده است. شورش های دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ نتیجه همین درماندگی توده های تحت فشار بود. آمار بیکاران در این شورش ها حتی از دید جامعه شناسان ما هم پنهان ماند.

 سمت گیری های اصلاح طلبان در انتخابات اخیر نشان داد که آنها همچون گذشته، تا چه حد دچار پراکندگی و آشفته فکری در تصمیم گیری ها هستند. در حالیکه موسوی آن اعلامیه را صادر می کند، کروبی به سوی صندوق رأی گام برمیدارد و همزمان ۱۵ جریان اصلاح طلب، شرکت خود را در انتخابات اعلام می کنند. ستاره بی فروغ اصلاح طلبان، خاتمی، بدون توجه و نگاه به بدنه اصلاح طلبان، رأی خود را به صندوق می اندازد و شخصیت هایی مانند بهزاد نبوی و یا سروش که برآمد تئوریک اصلاح طلبان است، به همراه برخی از ژورنالیست های چندخط و نقطه، به نعل و به میخ می زند؛ حتی دیدیم روزنامه نگاران اصلاح طلب، که هنوز جوهر رأی انگشتانشان خشک نشده به دیدار آقای رئیسی رفته تا عافیت طلبی کنند. در چنین شرایطی مسلماً هیچگونه امیدی به اتحاد و همبستگی بین اصلاح طلبان حاصل نخواهد آمد و آنها بیش از همیشه به پراکندگی و سقوط تشکیلاتی دچار آمده اند.

نتایج انتخابات اخیر، چنان رهبران و سران اصلاح طلبان را شگفت زده کرد که اکثراً به انزوا و تئوری بافی های عارفانه و اصلاحات تا روز قیامت پناه برده و به بزک کردن آشفته فکری های خویش مشغولند؛ اما مسلماً عناصر صادق را فکری نو و طریقی نو در پیش خواهد بود.

به همین جهت به نظر می رسد نیروهای اصلاح طلب به جز آنها که دچار سرخوردگی سیاسی شده و منفعل خواهند شد، ۳ راه بیشتر پیش رو نخواهند داشت:

بخشی به جریانات محافظه کار تمکین کرده و سعی خواهند نمود با سهم خواهی ولو اندک، به بقای خود ادامه دهند.

بخشی متزلزل که به جریانات لیبرال و حتی سلطنت طلب نزدیک خواهند شد.

اما آن بخش دموکرات و رادیکال اصلاح طلبان به جریانات و تشکل های زحمت کشان نزدیک شده و در اتحاد آنها در پی کسب حقوق فرودستان و ایجاد فضایی دموکراتیک، همچنان تلاش خواهند کرد. این گرایشات از هم اکنون در مباحث مطروحه در شبکه های اجتماعی و وبسایت ها کاملاً مشهود و ملموس است.

تا آینده و حوادث چه پیش آورند.

دکتر هاشم موسوی

کاریکاتور اثر احمد رحما، هنرمند اهل ترکیه که لاکپشتی را نشان می‌دهد که سنگینی لاکش از فساد است و در عین حال نقاب آزادی بر چهره دارد، نقاب خرگوشی که به سوی آزادی می‌شتابد، اما در واقع لاکپشتی‌ست که بار سنگین فساد مانع از همان حرکت کند او هم شده است. برگرفته از وب سایت: جنبش کارتون

https://cartoonmovement.com/cartoon/corruption-reform

https://akhbar-rooz.com/?p=119393 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

در حرکت های ملی چه انسان هایی را با انگ لیبرال و نئولیبرال و فراماسونی یا خانه نشین کردن و یا حتی حذف فیزیکی و…

علی آهی
2 سال قبل

چیز دندان گیر جز.روایت ساده و نقل قول یا روز شمار وقایع در این مطلب نبود!!! تنها چیزی که قابل ملاحظه و تذکر است نقش حزب توده در جنبش نفت که همزمان با بازدید سفیر آمریکا از آبادان بزرگترین تظاهرات کارگری خود را با رادیکال ترین شعارها بر گزار نمود که وحشت از کمونیستی شدن ایران و به برداشت غالب رسیدند که مصدق توان و قدرت کنترل و مهار آنها را ندارد و ضمنآ بلوا های چند باره در تهران و مقاله های بی شتوانه و صد تا یک قاز که مثلآ بعد از مصدق نوبت آمریکا است… و ندانم کاریها و خیانت ها و بلوا و شلوغ شمبگی بی حاصل وقتی که به آرامش و تفاهم و همبستگی نیاز بود و خفقان و سکوت مرگبار و بی مسئولیتی آشکار در قبال کودتا چیان در زمانی که به تحرک و اقدام و عمل نیاز بود در مقاله کاملآ غایب و جعل شده بود …. اگر قصد؟؟؟؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x