جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

افغانستان (۲. بحران هژمونی) – محمد قراگوزلو

سقوط کابل در تاریخ 15 اگوست سال جاری و سلطه­ ی مجدد گروه تروریستی طالبان بر افغانستان تحولات این کشور و به تبع آن منطقه و جهان را وارد برهه ­ی جدیدی کرده است. خروج ناتو و ایالات متحد از افغانستان که نام سیاسی اش شکستی همه جانبه در...

سقوط کابل در تاریخ ۱۵ اگوست سال جاری و سلطه­ ی مجدد گروه تروریستی طالبان بر افغانستان تحولات این کشور و به تبع آن منطقه و جهان را وارد برهه ­ی جدیدی کرده است. خروج ناتو و ایالات متحد از افغانستان که نام سیاسی اش شکستی همه جانبه در چهارچوب افول هژمونی امپریالیستی کل بلوک غرب و در راس آن امریکا تلقی تواند شد هیچ ربطی به زد و بندهای پشت پرده و توهم توطئه و بند و بست ندارد

در آمد

سقوط کابل در تاریخ ۱۵ اگوست سال جاری و سلطه­ ی مجدد گروه تروریستی طالبان بر افغانستان تحولات این کشور و به تبع آن منطقه و جهان را وارد برهه ­ی جدیدی کرده است. خروج ناتو و ایالات متحد از افغانستان که نام سیاسی اش شکستی همه جانبه در چهارچوب افول هژمونی امپریالیستی کل بلوک غرب و در راس آن امریکا تلقی تواند شد هیچ ربطی به زد و بندهای پشت پرده و توهم توطئه و بند و بست ندارد. غالب تحلیل هایی که ظرف هفته های گذشته از چپ و راست پیرامون عروج مجدد طالبان به صورت انبوه تولید شده این ماجرا را در ذهنی ترین شکل ممکن ارزیابی کرده. خروج امریکا – و به تعبیر درست و واقعی و مادی شکست و یا بهتر بگویم فرار از باتلاق – در پی یک سلسله مذاکره با طرف اصلی منازعه (طالبان) و طرفین ذینفع از کاتالیزورهای بی مقدار وابسته به دولت سابق (از جمله “شورای مصالحه” به ریاست عبدالله) و دولت های امپریالیست جهانی (امریکا/ چین و روسیه و تا حدودی اتحادیه ی اروپا) و قدرت های متنازع منطقه از پاکستان و قطر (اصلی ترین حامیان و متحدان طالبان) تا ج اسلامی و ترکیه و عربستان و حتا تاجیکستان و ازبکستان و…..صورت بسته است. برخلاف اطلاعات سطحی و بحث های انتزاعی موجود این مذاکرات و معاملات نه از میانه ­ی دولت ترامپ (۲۰۱۸) شروع شده و نه با جمع کردن پایگاه مخوف بگرام در زمان بایدن نهایی شده است. اصل داستان به سال ۲۰۱۰ باز می گردد. کمااینکه عروج مجدد طالبان و بازیابی و سازماندهی نسل کنونی این تشکیلات نیز طی پروسه ­یی طولانی و مدت کوتاهی پس از انهزام نهایی (متعاقب ۱۱ سپتامبر) شکل گرفته است. در نتیجه نه دولت ترامپ و بایدن یک شبه ( یا دو سه ساله) برای فرار از افغانستان خواب نما شده اند و نه سفرهای مکرر پیدا و پنهان هیات تحت نظر ملا عبدالغنی برادر به واشنگتن و مسکو و پکن و تهران و سایر دولت های درگیر طی چند سال اخیر شروع شده است و نه دولت تبهکار غنی و شرکا ناگهان و ظرف سه هفته تسلط خود بر سی و هفت ولسوالی را از دست داده است. نگاه اینچنینی تنزل پیچیده ترین و طولانی ترین جنگ تاریخ معاصر در حد یک سلسله رخ نمودهای ژورنالیستی است که دستِ کم چپ سوسیالیست برای پاسخ به چه باید کرد از افتادن در این تقلیل گرایی محض بپرهیزد.

من در کتاب جدیدم – که ترجمان و تالیف فصل “عروج و سازماندهی و بازگشت مجدد طالبان” آن – با سقوط کابل مصادف شد به استناد ده ­ها واقعه و داستان واقعی و سند معتبر روند بازگشت طالبان پس از انهدام هسته های اصلی آن را بررسیده ام و نشان داده ام که این جریان متعاقب شکست همه جانبه به خصوص پس از عقب نشینی از تخار و مزار شریف و بلخ به قندوز و تحت محاصره قرار گرفتن از سوی افراد دوستم و دستگیری و انتقال نزدیک به هشت هزار طالب به زندان شبرغان و…..چگونه توانست بار دیگر در عرصه ­ی سیاسی و نظامی و اجتماعی افغانستان قد علم کند و تا کسب قدرت سیاسی پیش بتازد. از سوی دیگر کل حوادث پیش و پس از یازده سپتامبر – به ویژه تلاشی القاعده و جنگجویان جهادی خارجی – مو به مو در کتاب داستانی و مستند من (قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار) سال گذشته منتشر شده است که خواندن بخش­ هایی از آن – مثلا فصل “جنگ مجنونان در قلعه جنگی” – اعصاب فولادین می خواهد.

من نام و عنوان جنگ در افغانستان را ” جنگ بی پایان” نهاده ام و به استناد سال ها تحقیق و خروارها سند و مشاهده ­ی کنکرت معتقدم که این رشته سر دراز دارد و ساده لوحانه است اگر کسی تصور کند با قدرت گیری جدید طالبان و انطباق موقت و ناگزیر این گروه با برخی ملزومات روابط بین الدول جنگ به انتهای خود نزدیک می شود و طالبان قادر به تسلط طولانی بر افغانستان خواهند بود. ساده لوحانه تر این است که تصور کنیم طالبان به اعتبار بازگذاشتن چند سفارتخانه و “مدارا” با ریش نگذاشتن و دستار نپوشیدن مردم و موبایل به دست گرفتن و مصاحبه تلویزیونی تغییر کرده و متمدن شده است.

نویسنده به دلیل بیماری و مشکلات متعدد شخصی و اجتماعی ممکن است نتواند با نظم لازم این سلسله مباحث را ادامه دهد اما هرگاه که شرایط جسمی ام اجازه دهد بخشی از مطالعات و تحقیقات خود را با علاقه ­مندان به “اسرار جنگ بی پایان” در میان خواهم گذاشت. مضاف به اینکه ضرورت تدوین جامع چیستی و چرایی بازگشت طالبان به قدرت من را ناگزیر می کند وقت و توان بیشتری مصروف کتاب جدیدم کنم تا بتوانم به این مساله ی بسیار مهم و حیاتی پاسخی در خور و مستند و مستدل ارائه دهم.

در ادامه بخشی فشرده از مقدمه ی مبسوط کتاب “دشت لیلی” را برای نخستین بار در اختیار دوستان عزیز می گذارم.

بسترهای سیاسی داستان دشت لیلی!

از یک منظر واقعی ریشه ­های تاریخی، سیاسی و مذهبیِ وقایع اتفاقیه ­ی “داستان شگفت ­انگیز زنده ­گی زندانی ۰۰۱″ به گونه ­یی پیدا و پنهان به حوادث پیچیده ­ی سال ­های پایانی جنگ سرد و بسترهای شکل ­بندی ” نظام جهانی نو ” (نظم نوین جهانی) آمیخته است. به ویژه در منطقه­ ی خاورمیانه!

هرچند مبدا سرگذشت ضد قهرمان داستان ما (جان واکرلیند؛ با نام ­های مستعار سلیمان، عبدالحمید، یحیا) به دوران آشنایی او با اندیشه­ های مبتنی بر “الاهیاتِ رهایی­ بخش مالکوم ایکس و ارتباط با نحله ­های مختلف اسلام سیاسی سلفی در آمریکا باز می ­گردد اما ریشه­ های اصلی این جریان خونین هزاره­ ی دوم به مرحله ­ی جدیدی از تقسیم جهان امپریالیستی و تحولات سیاسی اقتصادی دهه­ های هفتاد و هشتاد هزاره­ ی دوم ارجاع می­ دهد. این برهه کم و بیش با سقوط شاه ایران شروع شده ، به شکاف ­ها و تضادها و جنگ ­های ناشی از فقدانِ یک قدرتِ هژمونِ جایگزین شاه پیوند خورده و فروپاشی شوروی از یک سو و عروج ریگانیسم و تاچریسم و البته انحراف چین از مائوییسم از سوی دیگر بر سرعت سرسام آور ویرانگری آن افزوده است.

هر یک از سرفصل ­هایی که در ذیل بر می ­شمرم و بدون شرح می­ گذارم و می ­گذرم، موضوع اصلی صدها کتاب و رساله و در مجموع چندین کتابخانه ­ی عظیم است که در یک چشم انداز کلی سیمای کریه جهان کنونی را ترسیم کرده است. سیمایی که خطوط بارز آن را سیاست­های امپریالیستی آمریکا و متحدان منطقه­ یی ­اش – به ویژه عربستان و پاکستان و ترکیه و قطر – شکل داده و با هاشوری سیاه و تباه در چهارچوب تولید و تقویت انواع گروه­ های تبهکار تروریستی صورت بسته است:

– تحولات پاکستان پس از خلع ید سیاسی از دولت ذوالفقار علی بوتو به واسطه ­ی کودتای نظامیان (ژنرال محمد ضیاءالحق)، نقش ارتش پاکستان و به خصوص سازمان اطلاعاتی آن (ISI) در پیدایش طالبان و پشتیبانی از گروه ­های ترویستی جهادی و استفاده از آن ­ها در جنگ­ با هند (منطقه­ ی کشمیر) و زیر فشار گذاشتن دولت افغانستان …

– کودتای رفرمیسم چپ در افغانستان و شروع اصلاحات مترقی، دولت­ های بی­ ثبات نورمحمد َتَرکی، حفیض ­الله امین، ببرک کارمل و نجیب الله که جمله­ گی پیرو شوروی بودند. دخالت نظامی شوروی در افغانستان و مقابله ­ی آمریکا و متحدان ­اش با آن از طریق ساخت و ساز گروه­ های جهادی اسلامگرا…

 -سقوط رژیم شاه به عنوان متحد اصلی اسراییل و امپریالیسم آمریکا در منطقه ­ی خاورمیانه. تلاشی توازن قدرت بعد از رژیم شاه و فقدان یک قدرت برتر و هژمون به عنوان متحد آمریکا و میانجیِ اِعمال سیاست­ های منطقه­ یی ایالات متحد.

– فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ضعیف شدن متحدان منطقه­ یی ­اش از جمله لیبی، عراق، سوریه و مصر در مقابل بلوک دولت­ های تحت حمایت آمریکا.

– اوج گیری رقابت ­های منطقه ­یی در غیاب قدرت ساقط شده­ ی شاه، از جمله جنگ ایران و عراق، ظهور قدرت ­های جدید مانند ترکیه و عربستان و پاکستان و تلاش برای ایفای نقش شاه ایران.

– جاه طلبی رژیم بعث عراق و شخص صدام حسین در همین راستا؛ حمله به ایران ، اشغال کویت و جنگ خلیج.

– سقوط دولت مترقی محمد نجیب­ الله در افغانستان از طریق برنامه ­ریزی گسترده­ ی آمریکا و متحدان ­اش (عربستان، قطر، امارات و پاکستان) در راستای ایجاد سازمان­ های نظامی اسلامگرا. کومک­ های هنگفت مالی شیخ­ نشین­ های حاشیه ­ی خلیج فارس به گسترش مدارس دینی وهابی در شمال پاکستان و شکل ­گیری تدریجی طالبان، پیدایش پدیده­ ی افغان العرب ­ها و سرازیر شدن انواع مختلف مسلمانان سلفی (بنیادگرا) از نقاط مختلف خاورمیانه و آسیای مرکزی و آفریقای شمالی به افغانستان برای نجات “بلاد اسلامی” از “شر کفار” و “جنگ مقدس” علیه کمونیست ­ها، حمایت سخاوتمندانه ­ی آمریکا و عربستان از این گروه ­ها و پیشبرد پروژه­ ی “کمربند سبز” برژینسکی۱، فروپاشی دولت چپ رفرمیست افغانستان به دست همین گروه­ های جهادی، عروج طالبان و ساقط شدن دولت مجاهدین، تشکیل ائتلاف شمال۲ متشکل از سازمان ­های اسلامی – از احمدشاه مسعود و ربانی تا ژنرال دوستم – تحت حمایت آمریکا و غرب برای درهم شکستن قدرت رو به فزونی طالبان، ظهور القاعده در پناه طالبان، حادثه ­­ی ۱۱ سپتامبر، تضاد منافع آمریکا با متحدان پیشین (عربستان و پاکستان) و حامیان طالبان و القاعده، حمله­ ی نظامی آمریکا به افعانستان (۲۰۰۱) و سپس عراق (۲۰۰۳) و سقوط طالبان و صدام ، بیرون زدن تناقض ­ها و تضادهای عمیق طبقاتی، قومی، قبیله­ یی و مذهبی در افغانستان و عراق و جنگ داخلی، منافع کارتل ­های نفتی از جمله اگزون موبایل و شل و بریتیش پترولیوم و کمپانی ­های تسلیحاتی و امنیتی (بلک واترز) در عراق، رشد جریان­ های جدید از درون القاعده و گسترش تروریسم از فیلیپین تا چچن و آفریقای شمالی؛ بهار عربی و بحران در تونس و مصر و لیبی و سوریه. سقوط زین ­العابدین بن­علی، حسنی مبارک، معمر قذافی، جنگ داخلی در سوریه و لیبی، ظهور سازمان ­های جدید تروریستی از جمله داعش با حمایت مستقیم و تلویحی عربستان و ترکیه و قطر و البته آمریکا. پیوستن مستمر بیش از ده هزار نفر از شهروندان آمریکایی و اروپایی به داعش، گسترش جنگ داخلی درعراق و سوریه، به شکست کشاندن “بهار عربی” از طریق ساخت و پرداخت داعش و گروه­ های تروریستی دیگر از جمله ارتش آزاد سوریه، جبه ه­ی اسلامی آزادی بخش سوریه (گردان­ های فاروق، توحید، فتح، عقاب­ های شام …) ، جبهه النصره، جبهه الاصاله و التنمیه، گردان­ های احفادالرسول، جمعیت انصارالاسلام، شهدای یرموک، انصارالشریعه، جیش النصر، گروه عبداله عزام و …

– جنگ داخلی در یمن که یک پای ثابت آن دولت عربستان و حمایت از گروه­ های تروریستی است و ….

همه­ ی این­ها بخش ­های مختلفی از یک نقشه ­ی منسجم و سیاه فاجعه ­آمیز است که به ابتکار آمریکا و متحدان­ منطقه­ یی ­اش در تقابل با کمونیسم روسی طراحی شد و اینک پس از چهل سال گسیخته  و ترکش­ های آن به کشورهای درگیر اصابت کرده است. از خود آمریکا و انگلستان و فرانسه و بلژیک گرفته تا سرزمین ­های پهناور آسیای مرکزی و خاورمیانه­ و آفریقای شمالی.

علاوه بر این­ ها وجود دو قدرت منازع و اتمی پاکستان و هند و امکان بالقوه ­ی دست­رسی کشورها و سازمان ­های خاورمیانه به سلاح­ های میکروبی و شبه اتمیِ کشتار جمعی یکی از اضلاع بارز بحران است. در واقع همین مولفه است که چهل سال پیش، برژینسکی را واداشت که بدون اشاره به خطر اسراییل – به عنوان بزرگ­ترین تهدید کننده­ ی صلح و برخوردار از عظیم ­ترین زرادخانه­ های اتمی پس از آمریکا و روسیه – وارد منطقه ­ی خاورمیانه شود و با هدف مبارزه با “کمونیسم” اساس گروه­ های تروریستی را طراحی کند. به نظر برژینسکی:« نزدیک به سی کشور در این منطقه قرار دارند و تقریبا چهارصد میلیون نفر در این جا زنده ­گی می ­کنند. اغلب این کشورها در مراحل اولیه ­ی “کشور سازی” قرار دارند. در این منطقه هم اکنون خشونت ­های مبتنی بر اختلافات مذهبی و قبیله ­یی آغاز شده است و انتظار می ­رود که این خشونت­ ها شدت یابد. به هر روی، بیداری وجدان سیاسی مردم و تب مذهبی و قومی، این منطقه را به گرداب جغرافیایی برخورد تمدن ­ها۳ تبدیل کرده است. تصادفی نیست که نیمی از دولت­ های صاحب تسلیحات هسته­ یی یا خواهنده­ گان آن ها در منطقه­ ی اوراسیا قرار دارند. به این ترتیب ارتباط تسلیحاتی با منطقه ­ی مزبور بسیار نگران کننده است و من فکر می ­کنم که این منطقه­ یی است که احتمالا استفاده ­ی بعدی بمب هسته­ یی را در آن شاهد خواهیم بود.»۴

فروش میلیاردها دلار اسلحه­ ی پیشرفته به دولت­ های حامی تروریسم، تجهیز نظامی و تقویت مالی سازمان­ های تروریست جهادی تکفیری، مفهوم واقعی “نگرانی آمریکا از ارتباط تسلیحاتی” با منطقه ­ی خاورمیانه است!

مادر تمام این گروه­ های جهادی، طالبان و فرزند “مشروع” آن القاعده است. هرچند که محل اصلی زایش و بالش این سازمان ­ها پاکستان، افعانستان و البته عربستان بوده است، اما واقعیت این است که با رشد و گسترش سرطانی آ­ نها ، شعاع عملکردشان از سرزمین­ های پیش گفته فراتر رفته و به کشورهایی سرایت کرده که اسلام گرایان سنتی و سلفی اقلیت ناچیزی در حاشیه­ ی شهرهای بزرگ هستند۵.

متعاقب ظهور داعش شهروندانی از آمریکا، فرانسه، انگلستان، هلند، بلژیک و … خود را از راه ترکیه به سوریه و عراق رساندند و با تمام توان به خدمت عملیات تروریستی درآمدند. با وجودی که گفته می ­شود کار و ماموریت داعش با تخریب تمام مظاهر تمدن در این دو کشور به پایان رسیده است و خسارتی بالغ بر نهصد میلیارد دلار (چیزی نزدیک به استخراج و فروش پنجاه سال نفت عراق و مقروض کردن ابدی سوریه) بر جای گذاشته، اما بی­ تردید جنگ به پایان نرسیده است. این جنگی است بی پایان که تا هژمون شدن یکی از قدرت ­های برتر منطقه و تقسیم مجدد جهان میان قطب­ های اصلی امپریالیستی ادامه خواهد داشت. این جنگی است که ایالات متحد به منظور پر کردن جای خالی متحد سابق خود (شاه ایران) از اواخر دهه ­ی ۷۰ میلادی به راه انداخته و اکنون که هژمونی خودش نیز رو به افول گذاشته است۶، در قالب جنگ ­های نیابتی ادامه دارد.

اکنون دیگر سرسپرده­ گان سابق و قدرت­ های نوظهور منطقه ­یی– از جمله بلوک عربستان و ترکیه و پاکستان – به سیاست ­های آمریکا تمکین نمی کنند و هر کدام برای کسب هژمونی مطلق خود، ساز ویژه ­یی کوک می­ کنند. این جنگی است به وسعت تمام کره ­ی زمین  که اگرچه خطوط مقدم آن در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی شکل بسته و فعال است، اما سنگرهای مختلف آن در سراسر جهان پراکنده است. آمریکا و متحدان ­اش که – که به تعبیر گراهام فولر۷ – پس از فروپاشی شوروی و رهایی از “خطر کمونیسم” برای حفظ ناتو و گسترش سیاست­ های تسلیحاتی خود سخت محتاج تراشیدن دشمن جدید بودند اکنون با وجود گروه­ های اسلام­ گرا از یک سو به هدف مورد نظر دست یافته­ اند و از سوی دیگر به شکل پیش بینی ناپذیری سخت آسیب پذیر شده­ اند. برخلاف “دشمن سرخ” که در محدوده­ی معین اتحاد جماهیر شوروی و بلوک “پیمان ورشو” متعین شده بودند، “دشمن” جدید به تعداد اعضا و نفراتش – که در سراسر جهان پراکنده ­اند – خطوط مقدم گشوده است! نئولیبرالیسم فقط از طریق مقررات زدایی، رژیم جدید انباشت سرمایه را جهانی نکرده است، تروریسم را نیز جهانی کرده است! داستان واقعی زنده­ گی یکی از سربازان این جنگ – که موضوع این کتاب است – به وضوح موید این مدعاست که دولت آمریکا فقط با حربه ­ی پنتاگون و ارتش و سلاح­ های پیشرفته­ ی جهنمی درگیر این جنگ نیست. شهروندان آمریکایی و اروپایی و به تبع آن­ها سازمان ­های پلیسی و امنیتی بعد از ۱۱ سپتامبر، مستقیما به این جنگ پیوند خورده ­اند. مضاف به این­­که پس از انفعال روس ­ها در جریان سقوط صدام حسین و معمر قذافی اینک در متن عروج فدراسیون روسیه از یک طرف و افول قدرت اقتصادی سیاسی آمریکا از طرف دیگر معادلات جدیدی وارد میدان جنگ ­های امپریالیستی شده است که با وجود عدم دخالت نظامی چین، شکل تقسیم جهان را با دوران پسافروپاشی دیوار برلین متفاوت کرده است. صف ­بندی آمریکا و متحدان ­اش – از ترکیه و عربستان و قطر تا گروه­ های تروریستی جهادی استشهادی – در جنگ داخلی سوریه، عریان ­ترین صورت نظام امنیتی حاکم بر جهان معاصر است.

درباره ­ی کتاب دشت لیلی!

این کتاب، داستان واقعی و سخت تلخ زنده ­گی یکی از سربازان این جنگ است. داستان شگفت انگیز زنده ­گی زندانی ۰۰۱ جان واکرلیند! نخستین جنگاور جهادی آمریکایی که با ایمان مفرط به اسلام سیاسی سلفی به صفوف طالبان پیوست. سرگذشت مستند جوانی است که در مطلع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (حمله ­ی القاعده به برج ­های دوگانه در منهتن و پنتاگون و …) ۲۱ ساله بود و در خطوط مقدم علیه “نیروهای ائتلاف شمال” می­ جنگید. جوانی که در شانزده ساله­ گی ، تحت تاثیر زنده­ گی و مبارزه و آموزه­ های مالکوم ایکس۸ به اسلام گروید، به تدریج جذب افکار مبلغان اسلامی مستقر در مساجد ایالت کالیفرنیا شد، برای فراگیری زبان عربی و گسترش مطالعات اسلامی خود به یمن رفت و به دنبال یک رفت و برگشت – از آمریکا به یمن – با فعالان پراکنده­ ی شبکه­ ی القاعده در آمریکا و یمن آشنا شد، به پاکستان رفت، مدتی کوتاه در یکی از مدارس دینی پیشاور به فراگیری قرآن و آموزه­ های عبدالله عزام۹ پرداخت و سپس به شکل عملی، در دفاع از آرمان ­های “عدالت خواهانه ­ی اسلامی” به طالبان ملحق شد و …

کتاب علاوه بر مشاهدات عینی و پژوهش­ های پیشین نویسنده در خصوص “بنیادگرایی اسلامی” و جنگ در افغانستان – که فشرده ­اش در کتاب “ظهور و سقوط بنیادگرایی در افغانستان” چاپ شده۱۰ – از بازنویسی، تلفیق و تدوین ترجمان سه کتاب مستند و معتبر و چندین مقاله و مصاحبه و یادداشت و فیلم و سند شکل بسته است.

برای استحکام واقعی وقایع اتفاقیه ­ی داستان، که همه ­گی بخش­ های مهمی از تاریخ خونین ­ترین جنگ­ هایی است که همین حوالی ، کنار گوش ما در جریان است و به منظور پرهیز از جانبداری و جهت گیری سیاسی و تطبیق حداکثری حوادث داستان با حقیقت، لاجرم سه کتاب معتبر و مستند را ترجمه کردم ، کتاب­ هایی که هر کدام داستان مورد نظر را از منظری واقعی و به دور از گرایش­ های سیاسی مکتوب کرده است. ساده­ لوحی است اگر تصور شود که هر یک از نویسنده­ گان این سه کتاب در نهایت بی ­طرفی و فارغ از حب و بغض­ های سیاسیِ لیبرال موضوع را تحقیق و تدوین کرده ­اند.

در جهان مدرن معاصر کمتر کسی را می­ توان یافت که از طالبان و القاعده و شعبه ­های مختلف آن­ ها، با کینه و نفرت یاد نکند. جنایات این گروه­ های تروریستی – که با ظهور داعش آخرین مرزهای هولناک بربریت را نیز جا به جا کردند- چنان تکان دهنده است که حتا بر سمت و سوی قلم پژوهشگر و مورخ – که علی القاعده باید بی طرف باشد – تاثیر می­ گذارد. چندان که جنایات صفوف مقابل – در این جا آمریکا و متحدان­ اش در “ائتلاف شمال” را نادیده می ­گیرد. در این سه کتاب با وجودی که شکل غالب چنین یک­سویه نویسی ­هایی شکسته شده است و هر کدام از نویسنده ­گان کوشیده­ اند صرفا به روایت واقعه بپردازند و به هنگام تحلیل سیاسی – کتاب ریچارد ماهونی – روی اسناد و مدارک معتبر خم شوند، اما با این وجود، نفرت از جنایات طالبان و هواخواهی از منافع آمریکا تا اندازه ­یی تاثیر خود را گذاشته است. چنان که مثلا مارک کوکیس در نهایت ظرافت کوشیده است از جان واکرلیند، چهره ­یی ترسیم کند که پنداری از کلاشینکوف همچون عصای کوه­پیمایی استفاده می ­کرده است و از حمل نارنجک منظور بدی نداشته است! مضاف به این که کوکیس با تردستی تمام تلاش کرده است که در جریان برگزاری دادگاه، جان را نسبت به عملکرد خود در صفوف طالبان پشیمان نشان دهد. حال آن ­که جان حتا هنگام آزادی مشروط – در تاریخ ۲۳ مه ۲۰۱۹؛ دوم خرداد ۱۳۹۸– از افکار و عقاید خود دفاع کرد و سرسختانه بر صحت و سلامت راهی که در افغانستان پیموده بود انگشت تایید و تاکید زد.

برای پرهیز از تاثیر دخالت جهت­ گیری ­های سیاسی در روند داستان مجبور شدم تمام تحلیل­ های نویسنده ­گان این سه کتاب را حذف کنم و در نقل وقایع اتفاقیه، صورت­ مندی­ هایی را مد نظر قرار دهم که منطقی ­تر و معقول ­تر با ماهیت سیاسی و طبقاتی طرفین درگیر بود و علاوه بر این­ها در گزارش ­ها، مدارک، اسناد و فیلم­ های موجود نیز مد نظر قرار گرفته بود. دقیقا به همین دلیل بود که در روایت داستان زنده­ گی جان واکرلیند به یک کتاب بسنده نکردم و علاوه بر تحمل زحمت ترجمان سه کتاب به تمام مدارک مستند نیز سر کشیدم. همچنین به منظور پرهیز از خیال­ پردازی ­های رایج در داستان نویسی و برای تطبیق حداکثری حوادث و رویدادهای این داستان با واقعیت، از مقاله ­های مختلفی که در رسانه­ های معتبر و شناخته شده درج گردیده بهره گرفته­ ام. به مصاحبه­ هایی که از سال ۲۰۰۱ با مقام­ های ارشد قضایی، امنیتی و سیاسی نظامی آمریکا انجام شده، سرکشیده ­ام و فیلم ­های موجود را – به خصوص معدود فیلم­ هایی که از نبرد در قلعه جنگی در دست­رس است – با دقت و بارها دیده­ ام.

  • من به دلیل موقعیت اجتماعی ­ام و انتشار یک کتاب پژوهشی و چند مقاله درباره ­ی “ظهور و سقوط بنیادگرایی در افغانستان ” دوستان و همکاران زیادی در این کشور دارم. پیش از نوشتن کتاب با این دوستان مشورت کردم و روند کلی تحقیق و ترجمه را با ایشان در میان نهادم. این عزیزان علاوه بر تاکید بر اهمیت پرداختن به موضوع تکان دهنده­ ی کتاب و اشاره به فقدان اثری مستقل در این خصوص ملاحظات خود را با من در میان نهادند و جهت ­گیری کلی کتاب را سالم دانستند.
  • این متن با ترجمه ­های متعارف متفاوت است. در واقع کتاب، شکلی نو از تحقیق، ترجمه و تالیف درباره ­ی گوشه ­یی از وقایع یکی از جنگ ­های معاصر در قالب داستان روایی است، هرچند به سختی در چهارچوب ادبیات داستانی می ­گنجد. هیچ بخشی از کتاب ترجمه­ ی مستقیم و کلمه به کلمه ­ی کتاب ­ها و مقاله ­های نام برده در منابع و ماخذ نیست و نویسنده کوشیده است ضمن رعایت امانت و صداقت در روایت وقایع، تحلیل ­ها و برداشت های سیاسی شخصی را کنار بگذارد و ضمن پرهیز از رویاپردازی و خیال­بافی، حکایتی یک­پارچه از ماجرایی پرمناقشه­ ارائه کند.
  • تمام اشخاص کتاب و اماکن حقیقی هستند و هیچ نامی تغییر نکرده و مستعار نیست. مگر آن که فرد با همان نام مستعار شناخته شده باشد.
  • پیشتر گفتم و دوست دارم تاکید کنم ، با توجه به تجربه ­ی عینی و پژوهشی نگارنده درباره­ ی افغانستان و ظهور طالبان و مطالعه و تحقیق پیرامون بسترهای شکل­ بندی اسلام سیاسی سلفی و کند و کاو در زمینه ­های عروج سازمان­ های بنیادگرا – از طالبان و القاعده گرفته تا داعش – و نگارش مقاله ­های متعدد و مصاحبه ­های تله­ ویزیونی مختلف درباره­ ی جنگ و تروریسم در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه هرکجای داستان که منطبق بر منطق جریان طالبان و القاعده و مخالفان سیاسی آن­ها (ائتلاف شمال) نبوده و ساخته و پرداخته ­ی ذهن و جهت­ گیری خاص سیاسی نویسنده­ گان این آثار بوده، حذف شده است. فی­ المثل مارک کوکیس به منظور تبرئه ­ی جان از مشارکت فعال و مستقیم در جنگ علیه ائتلاف شمال و آمریکا و دخالت نظامی در شورش قلعه جنگی – که به کشته شدن مایک اسپن انجامیده – تلاش کرده که از او موجودی همیشه ضعیف، بیمار و مسالمت ­جو ترسیم کند که احتمالا مسلسل و نارنجک را برای تفریح و شکار کبک به دست گرفته و قصدش از پیوستن به طالبان و القاعده و حضور در اردوگاه­ های آموزش جنگ پارتیزانی و خطوط مقدم جنگ، فقط آشنایی با حدیث و روایت بوده! طبیعی است که چنین روایت­ هایی از متن داستان حذف شده!
  • نکته ­ی دیگر این که هدف من از تحقیق و ترجمه و تالیف این کتاب به هیچ­وجه معطوف به نقد بنیادگرایی یا اسلام سیاسی نبوده. چنان که دانسته است بعد از درهم شکسته شدن امواج بهار عربی – به خصوص در لیبی و سوریه – و عروج داعش، بخش قابل توجهی از جوانان مسلمان آمریکایی و اروپایی و نیز افرادی از جمهوری ­های آسیای میانه و مناطقی همچون باشغیرستان و تارتارستان و چچن به این گروه تروریستی پیوستند. تخمین زده می­ شود که تعداد این افراد نزدیک به ده هزار نفر بوده است. من در مقاله ­یی – متعاقب عملیات تروریستی داعش در بَتَکلان پاریس – به تعلیل و تحلیل چیستی طبقاتی و فرهنگی هم گرایی جوانان غربی با داعش پرداختم و این جا از آن می­گذرم۱۱. تا مدت ­های مدید برای خیلی ­ها این پرسش مطرح بود که چرا جوانان غربی به خشن ­ترین گروه تروریستی معاصر ملحق می­شوند و چگونه؟ از آن جا که داعش یکی از شعبه­ های القاعده به شمار می­رود و مانند خلف خود طالبان، ساخته و پرداخته ­ی سازمان ­های سیاسی، پلیسی و امنیتی آمریکا و متحدان منطقه­ یی ­اش است، در نتیجه شرح زنده­ گی پرماجرای جان واکرلیند و ترسیم خط سیر سفر فکری و سرزمینی او – از تغییر مذهب تا یادگیری زبان عربی در یمن و مسافرت به پاکستان و افغانستان می­ تواند پاسخگوی بسیاری از  این پرسش­ ها باشد. به ویژه که کتاب ما در قالب یک داستان هیجان انگیز و بری از هرگونه قضاوت سیاسی و فرهنگی تدوین شده است.
  • موضوع دیگری که بر اهمیت روایت این داستان حیرت­ انگیز می ­افزاید، طرح این مولفه است که تا کنون، رسانه ­های اصلی کوشیده­ اند ضمن ترسیم سیمای هولناک و ضد انسانی القاعده و سازمان­ های وابسته به آن چنین وانمود کنند که دولت ­ها و گروه­ هایی که علیه طالبان و القاعده جنگیده ­اند نماد خیر و صلح و انسان دوستی و مدنیت هستند و عملکردشان در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه حامل دموکراسی و حقوق بشر بوده است.

مستقل از این که ذات سرمایه ­داری و امپریالیسم – در این­جا آمریکا و متحدان ­اش – آمیخته با خشونت و شرارت و جنگ است، آ­ن­چه که در کشورهای یاد شده می­گذرد بی ­نیاز از هرگونه بحث نظری و تحلیل سیاسی است. داستان ما سندی زنده از چنین مدعایی است. این داستان، به ویژه صحنه­ های مرتبط با کشتار در “دشت لیلی” و شورش در “قلعه جنگی”، به وضوح گوشه­ یی از عملکرد گروه­ ها و دولت ­هایی را افشا می­ کند که با ادعای ساختن بهشت به خاورمیانه آمده ­اند اما خونین ­ترین جهنم تاریخ را ساخته­ اند. این ادعای کارل پوپر – در “جامعه باز و دشمنانش” – که به ناحق استالین و هیتلر را کنار هم نشانده و کمونیست ­ها و فاشیست ­ها را متهم می­کند که به قصد ساختن بهشت، برای مردم روسیه و آلمان جهنم به ارمغان آوردند، به بارزترین شکلی در مورد لیبرال دموکراسی و شکل تطوریافته ­ی آن نئولیبرالیسم و ارتش جنگی ­اش (ناتو) صدق می­کند.

داستان ما همچون مشتی از خروار، نشان می­دهد که جریان جنگ ­های نیابتی سه دهه­ ی گذشته در خاور میانه و شمال آفریقا نه فقط حاوی و حامل هیچ خیر و برکتی برای مردم فرودست و زحمتکش نبوده است، بل­که دو طرف منازعه – هم گروه­های جهادی و تکفیری و هم آمریکا و متحدان­ اش – نماد تمام عیار خیانت و شرارت بوده­ اند. برخلاف تبلیغات دوران بوش دوم که با ترسیم مثلث شر و تحمیل جنگ به افغانستان و عراق، می­کوشید دولت آمریکا را منادی خیر و دوستی نشان دهد، این داستان از جنایت ­های هولناک و سازمان یافته ­یی پرده بر می­ دارد که نه از سوی طالبان و القاعده بل­که از طرف “پیام آوران صلح و دموکراسی” به وقوع پیوسته است.

گیرم زمانی که راویان تاریخ فاتحان هستند، نباید انتظاری جز این داشت که شنیع ­ترین جنایت ضد بشری نیز زیر لوای دفاع از حقوق بشر انجام گیرد. این کتاب روایتی تاریخی در جهت ضدیت با تاریخ نویسی جاری است.

  • بخش­هایی از این داستان به خصوص شرح شورش قلعه جنگی و کشتار در دشت لیلی ، بسیار هولناک و تکان دهنده و مملو از صحنه ­های خشونت آمیز جنگی است. به این ترتیب اکیدا توصیه می­شود که کتاب در اختیار گروه سنی نوجوان و جوان قرار نگیرد.

بعد از تحریر

اکنون تخمین زده می شود که بین ده تا پانزده هزار جنگجوی جهادی خارجی در میان صفوف طالبان جولان می دهند. این افراد برای رهبری فقهی فردی چون ملا هبت الله آخوندزاد نیز ارزش چندان قائلی نیستند و برای هژمونی سیاسی ملا برادر و شیر محمد، تره هم خرد نمی کنند تا چه رسد به خرده طالب ­هایی چون ذبیح الله مجاهد. این جنگ سالاران به زودی سهم خود را از کیک تلخ قدرت طلب خواهند کرد و خواهان دخالت در منطقه سین کیانگ و اویغور چین تا چچن و کشورهای آسیای مرکزی و….خواهند شد. انفجار در فرودگاه کابل فقط نشانه­ ی کوچکی از گروه “خراسان” بود. سفر اخیر فرمانده­ی “آی اس آی” که بخشی از هدف اصلی آن تعیین تکلیف با شاخه های مختلف جهادی غیر پاکستانی و غیر افغان و مهار طیف های وابسته به داعش و القاعده است راه به جایی نخواهد برد. در آینده یی نه چندان دور شکاف های خونین و چرکین تازه یی از زخم متعفن افغانستان سر باز خواهد کرد…. 

  1. شهریور ۱۴۰۰

ادامه دارد…

پی نوشت­ها

  1. کمربند سبز: در مورد ماهیت و هدف “کمربند سبز”، شکل گیری القاعده از درون آن و سیاست ­گذاری ­های دولت آمریکا (برژینسکی به عنوان مشاور امنیت ملی دولت کارتر و بیل کیسی رییس CIA در دولت ریگان) بنگرید به کتاب “بازی شیطانی” نوشته ­ی رابرت دریفوس، ترجمه­ ی فریدون گیلانی. این کتاب با استناد به مدارک معتبر نشان می ­دهد که “چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیادگرا گشود” و از آن ها در راستای پیشبرد سیاست ­های ضد کمونیستی خود در خاورمیانه بهره گرفت!
  2. ائتلاف شمال: این جبهه با ائتلاف احمدشاه مسعود و عبدالرشید دوستم در زمستان سال ۱۳۷۴ و متعاقب سقوط کابل به دست طالبان شکل بست و هدف آن درهم شکستن ماشین جنگی طالبان و کسب مجدد قدرت سیاسی بود. اعضای ائتلاف شمال عبارت بودند از :جمعیت اسلامی (برهان الدین ربانی) جنبش ملی اسلامی (عبدالرشید دوستم) حرکت اسلامی (محمد آصف حسینی ، محمدعلی جاوید) حزب وحدت اسلامی (محمد محقق و کریم خلیلی).

عبدالله عبدالله در مقام وزیر خارجه­ ی ائتلاف شمال فعال بود و اسماعیل خان، عطا محمد نور، بسم­الله ­خان محمدی، محمد قسیم فهیم از فرماندهان و رهبران ائتلاف شمال بودند. این تشکیلات در سال ۱۳۸۰ (سال وقوع حوادث کتاب ما) به یاری همه جانبه ­ی آمریکا، طالبان را شکست داد و قدرت دولتی را به چنگ آورد!

  • بنگرید به : هانتینگتون، س (۱۳۸۰) نظریه­ ی برخورد تمدن­ ها، برگردان مجتبا امیری. وحید، تهران: وزارت امور خارجه
  • گفت و گو با ناتان گاردلس، (۲۰۰۴):

Global View Point. Distributed by Tribune Media Services International for Immediate Release(Distributed 6/01/2004): World Opinion Is More Hostile to America Than at Any Time in our History.

  • در این زمینه بنگرید به مقاله ­یی از صاحب همین قلم تحت عنوان:”زیرنویسی برای ترور در پاریس”؛ مندرج در شبکه­ های اینترنتی!
  • درباره­ ی افول قدرت سیاسی نظامی آمریکا پس از بحران ۲۰۰۸ بنگرید به مبحث “افول آمریکا و مرحله­ ی جدید تقسیم جهان” از کتاب “بحران، نقد اقتصاد سیاسی نئولیبرال” به همین قلم، صص ۲۰۴-۲۰۱ ، تهران : موسسه انتشارات نگاه.
  • Graham E .Fuller, (1990) The Middle East in US-Soviet Relations. Middle East Journal, vol 44, no 3(Summer 1990), pp.417-430
  • مالکوم ایکس؛ فعال سیاهپوست و مسلمان و مدافع حقوق انسانی رنگین پوستان آفریقایی، آمریکایی؛ متولد ۱۹ مه ۱۹۲۵ در نبراسکا بود. در مورد شرح حال و زیست نامه­ ی او بنگرید به کتابی از الکس هیلی به همین نام:

هیلی. الکس(۱۳۷۹) زندگی نامه مالکوم ایکس، ترجمان غلامحسین کشاورز، تهران: امیرکبیر

  • عبدالله عزام (۱۹۸۹-۱۹۴۱) از اسلام گرایان جهادی فلسطینی بود که در دهه ­ی ۱۹۸۰ با ارتش شوروی جنگید و در سال ۱۹۸۹زمانی که برای امامت نماز جمعه به سوی مدرسه­ یی در پیشاور پاکستان می­رفت بر اثر انفجار بمب به همراه دو پسرش کشته شد. عزام به “پدر جهاد جهانی” شناخته شده و در کنار بن­لادن یکی از دو نظریه پرداز اسلام بنیاد گراست. کتاب مشهور او “پیوستن به کاروان” از منابع اصلی تغذیه­ ی نظری اسلام سیاسی جهادی تکفیری است.
  • قراگوزلو. محمد(۱۳۸۶) ظهور و سقوط بنیادگرایی در افغانستان، تهران: قصیده سرا
  • ن.ک به : “زیرنویسی برای ترور در پاریس”

https://akhbar-rooz.com/?p=125099 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید
حمید
2 سال قبل

من یک سئوال از مدیر اخبار روز و نویسنده محترم دارم. شما به عنوان یک سایت چپ چرا مقالات و بویژه مقالات افراد مشهور و شناخته شده مانند آقای قراگوزلو را انحصاری می کنید؟ آیا احتمال نمیدهید که ممکن است خیلی ها اصلا سایت شما را نشناسند و به هر دلیلی به سایت شما مراجعه نکنند؟ علاوه بر اینها شما که ادعای چپ دارید چرا از قوانین کپی رایت استفاده می کنید؟
ممنون می شوم اگر کامنت من را درج کنید و البته زحمت چند کلمه جواب به خود هموار کنید.
با تشکر حمید از اهواز

کیا
کیا
2 سال قبل

مقاله ای همه جانبه بدون تاثیرات حکومت اسلامی ایران!)

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x