جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

مقایسه دو واقعه تاریخی به فاصله یک دهه از همدیگر – دنیز ایشچی

یک – انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ را همه خوانده و در خاطر خویش داریم. شاید بیجا نباشد اگر بگویم که به احتمال زیاد، دانش خواننده عزیز این مقاله در این مورد از من بیشتر بوده باشد. آنچه که من در این مختصر میخواهم به آن اشاره کوتاهی کرده باشم، به احتمال زیاد شما قبلا از آن آگاه میباشید.

میدانیم که قبل از اوجگیری انقلاب روسیه، تزار الکساندر، پیغام جنبش های کارگران و دهقانان را دریافته بود. به همین خاطر بود، که مانند انقلاب مشروطه ایران، به نوعی از حکومت مشروطه تن داده و به امکان شکل گیری مجلس دوما تمکین کرده بود.

در شرایطی که مجلس دوما از ملاکان بزرگ و بورژوازی روسیه پر شده بود، تشکیل دوما، موجب کاهش اوج گیری جنبش های کارگران و دهقانان نشده، و جنبش آنها بازتاب سیاسی خویش را نه در سلطه قدرت در مجلس دوما، بلکه حزب بلشویک ها به نمایش می گذاشت.

نه ماه قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، یعنی در فوریه همان سال، انقلاب بورژوا دموکراتیک روسیه منجر به تشکیل دولت “کرنسکی” شد، که شرایط دموکراتیک را برای حضور هر چه بیشتر نحله های سیاسی بورژوا دموکراتیک در مجلس دوما و تا حد ممکن کابینه جدید دولت کرنسکی فراهم میکرد.

جنبش های کارگران، زحمتکشان و دهقانان، تحت رهبری بلشویک ها که اصلاحات دموکراتیک دولت کرنسکی را به مفهوم تحکیم پایه ها و ساختارهای حکومتی بورژوازی به قیمت فراهم کردن اصلاحات ناچیزی برای کارگران، جهت خاموش کردن جنبش های آنها ارزیابی میکردند، پشت حزب بلشویک ها صف کشیده بودند. این در حالی بود، که منشویک ها بر این باور بودند که از طریق بسط، تعمیق و گسترش دامنه های اصلاحاتی دولت کرنسکی، کارگران و زحمتکشان در بلند مدت به خواسته های خویش خواهند رسید.

لحظه تصمیم گیری نهایی فرا رسیده بود. تداوم اصلاحات قدرتمداری حاکمه بورژوازی توسط دولت کرنسکی، و یا انتخاب انقلاب کارگری. این سوالی بود در ماه اکتبر، پیش روی رهبران جنبش های کارگری، و بلشویک ها قرار داشت. آنها راه دوم، راه انقلاب را از طریق حمله به کاخ زمستانی و کسب قدرت سیاسی بدست ارگان های نمایندگی کارگران و زحمتکشان را برگزیدند. چنین بود که دولت کرنسکی متلاشی شد، خود کرنسکی به فرانسه تبعید شد،  حکومت تزاری برچیده شدو حکومت شوراها در روسیه مستقر گردید.

دو – یک دهه بعد، در کشور آمریکا بحران کلان اقتصادی سالهای ۱۹۲۸-۲۹ در حال شکل گیری بود. آمریکا کشوری بود که نه تنها از نظر رشد نظام و ساختارهای سرمایه داری از قبیل شکل گیری نظام بانکی، تشکیل شرکت ها و بازار سهام و غیره از روسیه ۱۹۱۷ خیلی پیشرفته تر بود، بلکه اتحادیه های کارگران نیز به مراتب وسیعتر و قدرتمند تر بوده و احزاب کمونیست و سوسیالیست خیلی وسیع، با نفوذ و فعال بوده و در میان جنبش های کارگری و روشنفکران ریشه های قدرتمندی داشتند.

جنبش کارگری امریکا نه تنها تجربه های عظیمی مانند اول ماه می که منجر به روز جهانی کارگر گردید، و جنبش هشتم مارس را که منجر به روز جهانی زن شد را در تاریخ خویش اندوخته بود، بلکه طی ده سال گذشته، تجربیات تاریخچه انقلاب اکتبر و تشکیل حکومت سوسیالیستی شوراها را در اتحاد جمهوری های شوروی بعنوان یک الگوی موفق نظاره میکرد.

بحران سالهای ۱۹۲۸-۲۹، یکی از بحران های ذاتی ادواری نظام سرمایه داری آمریکا بود. یکی از ویژگیهای این بحران این بود که نظام بانکی، تمامی سپرده های مردم را در بازارهای سهام به قمار گذاشته بود. زمانی که ارزش سهام در بازار آغاز به سقوط کرد، به دنبال خویش، سقوط نظام بانکی را در پی داشت. مردمی که جهت گرفتن پول های پس انداز خویش به بانک ها مرجعه کرده بودند، با دستهای خالی به خانه های خویش باز میگشتند. ورشکستگی موسسات و شرکت ها از یک طرف، همراه با ورشکستگی بانکها، در حالی که سیل عظیم بیکاران را به خیابان ها ریخته بود، مردم پول برای هزینه های ابتدائی خویش از قبیل سیر کردن شکم خویش را نیز نداشتند.

بیکاری عظیم، گرسنگی و فقر، ورشکستگی موسسات و بانک ها، زمینه را برای غلیان و خیزش ها جنبش های عظیم توده ای فراهم می نمود. این در شرایطی بود، احزاب کمونیست و سوسیالیست همراه با اتحادیه های کارگری، نه تنها جهت یاری کردن بسیج شده بودند، بلکه در مسیر بسیج سوسیالیستی جنبش کارگران و زحمتکشان به میدان آمده بودند. به نوعی، عرصه برای دومین انقلاب سوسیالیستی در دنیا در ایالات متحده آمریکا فراهم میشد. همانطور که اشاره شد، جنبش کمونیستی و کارگری آمریکا، تجربه انقلاب اکتبر روسیه را پیش روی خویش داشت که بیش از یک دهه از آن نگذشته بود.

این، فقط کارگران، زحمتکشان و کمونیست ها و سوسیالیستهای آمریکا نبودند، که تجربه انقلاب اکتبر را مد نظر قرار داده بودند. بیش از همه، این بورژوازی آمریکا بود که از آن آموخته و جهت مقابله با تکرار آن در آمریکا، به میدان آمد. آنها نمیخواستند اجازه بدهند تا اشتباها دولت کرنسکی در آمریکا تکرار گردد.

رئیس جمهور، تئودور روزولت، و تیم ایشان با این پیغام و پلان به پیش سردمداران بورژوازی آمریکایی رفتند، که باید آنها دست در جیب های خویش کرده و هزینه برنامه های کلان اقتصادی دولتی را تامین نمایند، تا آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی دیگری نگردد، که به مفهوم پایان تاریخی بورژوازی آمریکایی میتواند بوده باشد.

از طرف دیگر، همان تیم دولتی روزولت، پیش اتحادیه های کارگری، احزاب کمونیست و سوسیالیستی رفته و به آنها گفت، که دولت آماده است تا از طریق بستن مالیات به سرمایه داران، نه تنها برای آنها ایجاد اشتغال نماید، بلکه تامین اجتماعی عمومی، بهداشت و درمان همگانی، تحصیل رایگان برای همه را تامین نماید. به شرطی که، آنها دیگر افکار تشکیل حکومت سوسیالیستی و کمونیستی در آمریکا را کنار بگذارند.

گرچه در مورد ابعاد وسیع اقتصادی اجتماعی آنچه که “دولت رفاه” روزولت نامیده میشود، که به شیوه اقتصادی “کینز” در آمریکا پیاده گردید، نمیشود به تفصیل سخن گفت، اما دولت روزولت توانست از طریق به راه انداختن پروژه های کلان زیرساختی در سرتاسر آمریکا، از طریق بستن مالیات به سرمایه داران، نه تنها اشتغال وسیع ایجاد نماید، بلکه برای رشته های دیگر اقتصادی به موازات پروژه های کلان زیر ساختی دولتی، امکان فعالیت و گسترش فراهم نماید.

میدانیم که بخش قابل توجهی از جمعیت عظیم کارگران بیکار شده در بحران کلان اقتصادی نظام سرمایه داری به سالهای ۱۹۲۸-۳۳، بعدا به صفوف سربازان در جنگ جهانی دوم فرستاده شدند، که بخش عظیمی از آنها جان خویش را از دست دادند، اما آنچه که بیشتر قابل توجه میباشد، سیاستهای بورژوازی آمریکائی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و  دهه پنجاه و شصت در آمریکا میباشد.

بعد از جنگ جهانی دوم و بخصوص از دهه پنجاه قرن بیستم به اینطرف، تمامی امکاناتی که برای کارگران و زحمتکشان داده شده بود، یکی بعد از دیگری از آنها پس گرفته شدند.  نه تنها احزاب کمونیستی و سوسیالیستی درآمریکا منحله و غیر قانونی اعلام شدند، اتحادیه های کارگری منحل شده و جای خویش را به اتحادیه های زرد تحت کنترل بورژوازی دادند، بلکه تمام حمایت های دولتی تامین اجتماعی، بهداشت و درمان رایگان عمومی و غیره از آنها پس گرفته شدند.  از یک طرف طی مدت بیش از شصت سال تمام آثار مارکسیستی، سوسیالیستی از تمامی دانشگاهها، کتابخانه ها و عرصه های علمی زدوده شدند، بلکه تبلیغات کلان و سازمان یافته و مداوم ضد کمونیستی طی مدت شصت سال گذشته چنان تصویر زشت و خطرناکی از آن درست کرد، که هیچ سازمان سیاسی سوسیالیستی و یا اتحادیه واقعی کارگری نتوانست در این کشور عرض اندام نماید.

نتیجه کلام

اینجا هدف از مقایسه دو انتخاب مختلف در دو شرایط تقریبا مشابه تاریخی می باشد، که به دو نتیجه کاملا مغایر  می انجامند. متد اول، متد بلشویک ها بود، که عوض اعتماد با نظام اصلاحاتی دولت کرنسکی، در اکتبر ۱۹۱۷ تصمیم به حمله به کاخ زمستانی گرفته و قدرت سیاسی را بدست کارگران و بلشویک ها آورده و دولت سوسیالیستی شورایی را در سرتاسر جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برقرار می نمایند.

انتخاب دوم، متد جنبش کمونیستی و جنبش کارگری آمریکا میباشد، که با دولت رفاه و اصلاحاتی دولت تئودور روزولت به توافق میرسند. ابتدا اشتغال، تامین اجتماعی، بهداشت و تحصیل عمومی را بدست آورده، سپس طی دهه های بعدی یکی بعد از دیگری همه آنها را از دست می دهند. امروزه نه تنها تحصیل رایگان، تامین بهداشت و درمان همگانی، تامین اجتماعی و بخصوص آزادی شکل گیری اتحادیه های واقعی کارگران یا تشکیل احزاب سوسیالیستی و کمونیستی در آن کشور پدیده ای کاملا بیگانه می باشند، بلکه نمونه دولت رفاه آمریکایی را هم فقط میتوان در کتاب ها مطالعه کرد.

هنوز برخی از احزاب و نحله های چپ و سوسیالیستی ایرانی، نه تنها با تمام قوت استراتژی بر سر کار آوردن دولت های رفاه کرنسکی ها و روزولت ها را ترویج می نمایند، بلکه از طریق تکرار تجربه استراتژی تمکین به دولت های رفاه آنها، میخواهند نتایج متفاوتی از آنچه که مکارتیسم در آمریکا بر سر جنبش کارگری و احزاب سوسیالیستی آورد را بگیرند.

دنیز ایشچی       ۲۰- نوامبر ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=132792 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
2 سال قبل

جناب ایشچی بنده متوجه نشدم که قصد شما از نوشتن این مقاله چیست. تصور بفرمایید که ما از سرگذشت دو کودک در دو شهر با دو شیوه تربیتی گزارشی تهیه کنیم در حالی که نتیجه هردو تربیت فاجعه باشد. خواننده چه نتیجه ای قرار است بگیرد و چگونه آنرا در مسیر تربیت فرزندش بکار گیرد؟ در بهترین حالت میتواند نتیجه بگیرد که هیچیک از این دو راه مناسب نیست که البته این خود مثبت است و میتواند خواننده را مجاب کند که به دنبال راه حل دیگری بگردد. اما از منظر دیگری نیز مقایسه شما فاقد پایه ای ترین عناصر یک برسی تحقیقی و علمی جهت مقایسه دو رویداد یا پدیده است. شما چگونه انقلاب دموکراتیک فوریه ۱۹۱۷ روسیه با زمینه تاریخی مبارزات ایدئولوژیک, سازماندهی و قیام ۱۹۰۵ را با بحران اقتصادی در آمریکا به صرف داشتن سندیکا ها و وجود احزاب نوپای چپ میتوانید مقایسه کنید؟ شاید چنانچه انقلاب اکتبر به اهداف رفاه عمومی, حقوق و آزادی های دموکراتیک و رونق اقتصادی دست یافته بود و در کشور ما احزاب چپ و سندیکا های کارگری در قبل از انقلاب سرکوب و یا منحل نمیشدند آنوقت میتوانستیم نتیجه گیری و مقایسه کنیم که عدم قیامی چون اکتبر در کشورمان پس از ۲۲ بهمن و سپردن حاکمیت به جناح دیگر بورژوازی فاجعه جمهوری اسلامی را آفرید و قیام اکتبر در کشور شورا ها چنان بهشتی. 
در انتها نیز متاسفانه نتیجه گیری شما مغلطه و دروغی بیش نیست. میفرمائید ” هنوز برخی از احزاب و نحله های چپ و سوسیالیستی ایرانی، نه تنها با تمام قوت استراتژی بر سر کار آوردن دولت های رفاه کرنسکی ها و روزولت ها را ترویج می نمایند، بلکه از طریق تکرار تجربه استراتژی تمکین به دولت های رفاه آنها، میخواهند نتایج متفاوتی از آنچه که مکارتیسم در آمریکا بر سر جنبش کارگری و احزاب سوسیالیستی آورد را بگیرند.” 
شما به دروغ دولت تا مغز استخوان سرمایه داری روزولت را دولت رفاه مینامید تا آنان را که مدل سوسیال دموکراسی کشور های اسکاندیناوی (معروف به دولت های رفاه) را به عنوان مدلی موفق و شدنی تبلیغ و باور میکنند را متهم به مکارتیسم و سرکوب جنبش کارگری کنید. شرم آور است که چگونه فاجعه آنچه توصیه می کنید و نتیجه آنرا در قامت استالین و پولپوت و پوتین و یا رهبر کره شمالی نمیبینند که هیچ با انگ زدن به دولت های رفاه که حاصل سالها مبارزه مردمان و طبقه کارگر آن سرزمین هاهستند مردم را به قتلگاه سرمایه داری نئو لیبرال رهنمون میکنید.  

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
2 سال قبل

در مطالعات و تحقیقات تطبیقی در زمینه های مختلف معمولا روش های استانداردی بکار گرفته میشود در موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران کارهای بسیاری از این دست وجودادشته ست. که مثلا صنعت ، آموزش ، مسکن و… را در کشور های مختلف مقایسه کرده اند که مطالع آنها بسیار مفید بود و دید وسیعتری در هر زمینه به خواننده می داد.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه ( ۱۰ روزی که جهان را به لرزه آورد !! ) خود ناشی از جنگ جهانی اول بود که متقابلا بر جنگ و اروپا و جهان تاثیرات فراوانی گذاشت.
راستش ، به باور نگارنده ، مقایسه پروسه ی تکامل اجتماعی روسیه بعداز انقلاب ۱۹۱۷ و دستاورد هایش را بهتر و دقیق تر ، می توان با کشور های اروپائی مقایسه کرد .
مثلا در آلمان از همان ابتدا جنبش ضد جنگ پا گرفت و نقش روزالوکزامبورگ و سوسیالیست ها جاودانی ست.
امپراتوری قیصر آلمان نیز به جمهوری فراوئید.
باید دید با تمام فراز و نشیب های سیستم سرمایه داری در تمام دوران جنگ سرد علل ناکامی های «سوسیالیسم واقعا موجود» به چه عواملی مربوط می شد.
مگر با فروپاشی «سوسیالیسنم واقعا موجود» تمام دستاورد های سوسیالیستی نابود شد؟
آیا سطح نازل مناسبات اجتماعی شمول رفاه اجتماعی در کشور های سابق اردوگاه سوسیالیستی فقط به جنگ سرد
مربوط می شد یا به سطح نازل بنیاد های اقتصادی کشور شوراها بستگی داشت که هنوز هم راه درازی تا صنعتی شدن دارند. مراجعه به نسبت نیروهای شاغل در بخش کشاورزی ، صنعتی و خدمات در این جوامع حتی چین و روسیه امروز حکایت از فاصله طولانی این جوامع نسبت به سطح رشد و توسعه کشورهای سرمایه داری می باشد.
البته مارکسیست لنینیست ها این دلایل را قبول ندارند و بجای باور و تلاش به رسیدن برتری استراتژیک سوسیالیسم بر سرمایه داری که متاسفانه ناکام گردید به بهتر شدن وضع روسیه و چین به قبل از انقلاب آنها بسنده می کنند که بحث دیگر ی ست.

نسیم
نسیم
2 سال قبل

متاسفانه وابستگی فکری شما به بلشویسم بعنوان یک سیستم فکری دیکتاتوری بقدری است که حاضر به دیدن بدیهی ترین فاکت های تاریخی هم نیستید، گویا روند های واقعی دنیا باید با تئوری های شما هماهنگ شوند. مقایسه شما یک مقایسه علمی و فاکت محور نیست، کپی کردن جملاتی از “تاریخ حزب کمونیست شوروی” استالین است.
اما فرض کنیم که همه آنچه می گویید درست باشد، فرض محال که محال نیست.
پس بگویید علیرغم پیروزی کارگران و زحمتکشان روسیه و شکست کارگران و زحمتکشان امریکا، چرا روسیه چیزی جز فقر و دیکتاتوری و امریکا رفاه حداقلی در کنار پیشرفته ترین علوم و صنایع مدرن را دارند؟
خواهش میکنم لیست طولانی از جنایات امریکا و فاصله طبقاتی و …. ندهید، همه این موارد بخشی از نظام سرمایه داری است و هیچ سوسیال دموکراتی در هیچ مورد آن بحثی ندارد.
کلیت امروز روسیه (یا حتی ۱۴ جمهوری برادر دیگر شوروی) با کلیت امریکا: کدام را ترجیح می دهید؟

دنیز
دنیز
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

جواب من به بخش اول صحبت شما در یک جمله، شیفتگی شما با فاشیسم دونالد ترامپی آمریکایی و بارویس جانسونی انگلیسی مانع از آن میشود که بدیهیات جدید و تاریخ معاصر را ببینید.
اول شما بیایید در مورد فقر و بدبختی مردم روسیه و چین در عرصه های تغذیه، بهداشت، تحصیل، مسکن و غیره چند تا فاکت بیاورید، تا ادامه صحبت های شما را جدی بگیریم.لطف فرموده و می فرمایید که باید کشتارهای میلیونی و ویرانی های کشورهای جهان، از ویتنام، کمبوجیا لائوس گرفته، تا افغانستان، خاورمیانه و آمریکای لاتین را بعنوان “بخشی از نظام سرمایه داری” پذیرفته، و سپس بین “سرمایه داری آمریکایی” و “روسیه یا چین یکی را انتخاب بکنیم.
کشوری که مردم نه از بهداشت عمومی رایگان، نه تامین اجتماعی عمومی، نه تحصیل رایگان عمومی برخوردارند، با ۵% مردم جهان، ۲۵% زندانیان دنیا را در خود دارند، تبعیض های نهادینه شده علیه سیاهان، لاتینوها و مهاجرین دیگر و چین و روسیه فقیر و بدبخت یکی را انتخاب کنیم. تکلیف نظام آن کشورها را مردم آنها تعیین میکنند، لذا لازم نیست من در مورد سرنوشت آنها تصمیم گرفته و یکی را انتخاب نمایم.
اندک رفاه مردم آمریکا به خون غارت تمامی کشورهای جهان توسط انحصارات آمریکایی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول حاصل میگردد. این رفاه اندک، در درجه اول از طریق تولیدات اقتصادی داخل آمریکا بدست نمی آید.اگر امروز آمریکا فقز ۱۶% تولیدات صنعتی دننیا را فراهم می نماید، چین نزدیک به ۳۰% تولیدات صنعتی جهانی را عرضه میکند.
البته تعجب نمیکنم، شیفتگی شما به تبلیغات روس ستیزی و چین ستیزی آمپریالیستی، دست کمی از شیفتگی نازیها به تبلیغات فاشیستی هیتلری ندارد، به همین خاطر هم میباشد که سر از درگاه فاشیسم دونالد ترامپی در می آورید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x