یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

چپ چپرچلاق و آسیب‌شناسی آن – اکبر کرمی

پرسش مهم آن است که چرا؟ چرا چپ‌ها (به ویژه چپ‌های چپرچلاق) بیش از اصل داستان دل‌نگران حواشی داستان هستند؟ این مشکل در ایران تنها به چپ‌ها هم محدود نیست! و در میان ایرانیان بسیار دیده می‌شود؛ (برای مثال نهضت آزادی هم پس از محکوم کردن روسیه...

پرسش مهم آن است که چرا؟ چرا چپ‌ها (به ویژه چپ‌های چپرچلاق) بیش از اصل داستان دل‌نگران حواشی داستان هستند؟ این مشکل در ایران تنها به چپ‌ها هم محدود نیست! و در میان ایرانیان بسیار دیده می‌شود؛ (برای مثال نهضت آزادی هم پس از محکوم کردن روسیه و پوتین، بلافاصله به اشغال اسراییل، حمله به عراق و افغانستان اشاره دارد.) چرا این گونه است؟ چه نیازی است که به این “اما” چنین جان و نیرو می‌دهد؟

چپ هم‌ چپ آمریکایی

جنگ اوکراین با همه ی نکبت‌ها ی‌اش یک نکته ی بسیار برجسته داشت. میان چپ‌ها ی آمریکایی(۱) و اروپایی از یک طرف و چپ‌ها ی چپرچلاق شرقی از طرف دیگر فاصله بسیار است. چپ‌ها ی چپرچلاق(۲) انگار عکس‌برگردان راست‌ها ی وحشی‌اند.

پیش از آن که این ادعا توضیح دهم بگذارید بگویم که من در پهنه ی سیاست کجا ایستاده‌ام تا وقتی پیش‌تر می‌رویم، بدفهمی‌ها و کج‌تابی‌‌ها کم‌تر شود. من در ایران و در استانداردها ی آن لیبرال و به همین دلیل اصلاح‌طلب هستم. در ایران اصلاح‌طلب‌ها مرا رادیکال می‌دانستد و در این ارزیابی چندان هم بی‌راه نبودند. من به شدت منتقد روحانیت، خامنه‌ای و اسلام‌سیاسی بودم و هستم؛ حتا ردی از اسلام‌ستیزی را نوشته‌ها ی آغازین من می‌توان یافت؛ در نتیجه اصلاح‌طلبان حکومتی و دل‌بسته به جمهوری اسلامی کاملن حق داشتند که مرا از خودشان نمی‌دانستند و به همین دلیل هم وقتی بازداشت شدم چندان واکنشی از خود نشان نداند. من حتا وقتی ایران بودم به لحاظ راه‌بردی به عبور از جمهوری اسلامی رسیده بودم و اشاره داشتم! عبور اصلاح‌طلبانه از جمهوری اسلامی راه‌کار من برای نقد و گذار از جمهوری وحشت اسلامی بود و هنوز هم است. در نتیجه من در ایران یک لیبرال توسعه‌گرا، مدرن، سکولار، دمکرات و‌ کمی راست محسوب می‌شدم. در استانداردهای آمریکایی اما من به چپ‌ها و سوسیال‌‌دمکرات‌ها (پروگرسیوها) نزدیک‌تر هستم.

در این جای‌گاه است که من انتهای طیف سیاسی ایران را در سویه ی راست، راست وحشی و در سویه ی چپ چپ‌چپرچلاق می‌خوانم. راست وحشی به قول لطف‌الله میثمی کلفت‌خور و نازک‌کار است و هیچ سودایی جز غارت ندارد. راست وحشی در پهنه ی جهانی غارت حاشیه‌ها (ملت‌ها ی دیگر) را در سر می‌پرورد و در حاشیه‌ها غارت منابع موجود و ملت خود را. اما چپ چپر‌چلاق جریانی از چپ است که در گل تاریخ وامانده است و از زور نادانی و ناتوانایی در هر کجا که ایستاده است هم چرند می‌بافد و هم فاجعه می‌کارد. چپ چپر‌چلاق با آن که در نظر خود را در برابر راست وحشی و غارت جهانی تعریف می‌کند، اما در عمل به هم‌کاری با راست وحشی کشیده شده است؛ آن‌ها با اره و تیشه دادن به راست وحشی تیشه به ریشه ی رویای پیش‌رفت و توسعه در ایران زده‌اند و زمینه ی غارت را برای راست وحشی از درون و برون فراهم آورده‌اند.

در بحران اوکراین چپ‌ چپرچلاق فرصت یافت در حواشی این خبر خودنمایی کند و گاهی خود را که چیزی بیش یک حاشیه پرسروصدا نیست همانند یک متن تازه در چشم‌ها فرو کند. اما چپ چپرچلاق تراژدی تاریخ ما نیست؛ کمدی آن است و در حال تکرار خود است.

ایرانیان در آینه ی هم‌سایه

ایرانیان به جهت تاریخی که دارند از ترکیب دردناک‌ خودبزرگ‌بینی و خودکم‌بینی رنج می‌برند؛ و چرا چنین نباشد؟

ملتی با آن تاریخ باشکوه، حالا و در سده‌های اخیر چنان به شیب خواری افتاده است، که حتا امید برخاستن از آن هر روز بی‌رنگ‌تر از دی‌روز می‌نماید. ممکن است پذیرش این توصیف برای پاره‌ای از ایرانیان که هنوز از آن شکوه سپری‌شده سرشار هستند، چندان آسان نباشد، اما نیم‌نگاهی به کشور بزرگ هم‌سایه، که از اتفاق تاریخی بسیار همانند با ما دارد و آن‌ها هم از ترکیب دردناک خودکم‌بینی و خود‌بزرگ‌بینی رنج می‌برند، بسیار کمک‌کننده است.

روس‌ها از آن امپراطور تزاری بزرگ و قدرت‌مند (که هنوز خیلی فاصله نگرفته‌اند) و از اتحاد جماهیر شوروی (که دست‌کم صاحب نصف جهان بود)، حالا به چاهی بزرگ و پر نفت و گاز برای اروپا افتاده‌اند! و در دست دزدهای کوچک و بزرگ اسیر هستند! و چرا چنین ملتی از احساس خسران و حقارت سرشار نباشد؟ و کیست که نمی‌داند آن خشم و امیدی که بخشی از ملت روس را در پشت دیوانه‌ای همانند پوتین به صف کرده است، از آن احساس حقارت عمیق آب می‌خورد.

آن‌چه آن تاریخ را بیش از هر چیز به تاریخ ما پیوند می‌دهد، منازعات تاریخی و ژیوپلوتیک ما در منطقه و تاریخ نیست! (که در جای خود اهمیت دارد و باید به آن اندیشید.) درد مشترک توسعه‌نایافته‌گی است که بیش از هر جا در پهنه ی سیاست خودنمایی می‌کند. هر دو کشور در توزیع پایدار قدرت و سامانیدن تنازع قدرت درمانده‌اند.

اهمیت این نکته برای ما آن‌جاست که باید در عمق جان خود درک کنیم که در غیبت حقوق بشر و دمکراسی حتا اگر دارنده ی تسلیحات هسته‌ای کلان باشیم و در شورای امنیت سازمان ملل حق “وتو”، بازهم به جایی نخواهیم رسید! توزیع قدرت، آزادی و شان است که رفاه و آینده‌ای انسانی برای ما و فرزندان‌مان خواهد آورد. هیچ قهرمانی (شیخ یا شاه) حتا اگر بتواند همه صداها ی مخالف را خاموش کند، و به زور اتمی مسلح شود و در نهادهای جهانی حرفی و زوری برای فشار داشته باشد، نمی‌تواند یک ملت گل‌مالی شده را سرپا کند. تنها ملی کردن قدرت و قانون است که می‌تواند روان زخمی یک ملت زمین‌خورده را آرام کند؛ و غرور لگدمال‌شده‌شان را بازیابد. برای درمان آن ترکیب دردناک هیچ نوش‌دارویی غیر از دمکراسی و حقوق بشر نیست. و برای ما هیچ آیینه‌ای شفاف‌تر از دیستوپیای روسیه نیست؛ اما افسوس که چپ چپرچلاق، چنان ذوب در برادر بزرگ‌تر است که خطاهای او را نمی‌ببیند.

صلح و جنگ

کسانی که جنگ را بی‌هیچ اما و اگری نقد و تقبیح می‌کنند، ممکن است انسان‌های خوبی باشند، اما صلح‌طلب‌ها و سیاست‌مدارهای خوبی نیستند! و در باور من اساسن درکی از سیاست ندارند. کسانی که جنگ را در سایه ی تاریک انگاره‌های نیرنگ می‌گذارند و بی‌هیچ شک ‌و تردیدی به آن یورش می‌برند، ممکن است آدم‌های مهربان و نازی باشند، اما درکی عمیق از مهربانی و نازبودن در پهنه ی سخت سیاست ندارند. آن‌ها هنوز باید در کلاس سیاست و سیاست‌ورزی بنشینند و بیاموزند که صلح چه‌گونه و چرا به جنگ مربوط می‌شود. باید میان جنگ‌طلب و آغازگر جنگ و کسانی که از خود و دوستان خود دفاع می‌کنند فاصله گذاشت. باید میان کشورهای دمکراتیک و غیردمکراتیک فاصله گذاشت؛ باید میان کسانی که به هنجارهای جهانی احترام می‌گزارند و کسانی که زیر میز می‌زنند تفاوت قایل شد. جنگ‌ برای روسیه و دیکتاتور دیوانه ی حاکم بر آن و دمکراسی نوپای اوکراین یکی نیست. برای آن که درک مناسبی از صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز داشته باشیم باید درک خود از جنگ را تازه کنیم! باید به جنگ به عنوان آخرین ابزار در جعبه ابزار صلح اندیشید. جنگ هسته ی سخت سیاست است؛ و همیشه روی دیگر صلح. (در سطوح ملی نادیده گرفتن مرزهای پیدا و ناپیدای ملت‌دولت به جنگ‌های داخلی و انقلاب می‌رسد و در سطوح جهانی و بین‌المللی عبور از هنجارها ی جهانی.)

جنگ همیشه بازگشت به وضعیت طبیعی نیست، گاهی ابزاری است برای ممانعت از بازگشت به وضعیت طبیعی. تشخیص این دو البته حتا در اجتماعات دمکراتیک و مدرن هم کار چندان آسانی نیست. چپ‌های چپرچلاق چنان در گل ایدیولوژی غرب‌ستیزی فرورفته‌اند که صلح و مبانی عمیق آن که از آزادی، شان، حقوق و فردگرایی و پاس‌داشت آن‌ها (حقوق بشر) می‌آید را درک نمی‌کنند.

سیاست‌ و آدمیت

ارسطو به درستی گفته است که «انسان حیوانی سیاسی است.» در این معنا سیاسی بودن عالی‌ترین (انسانی‌ترین) و اخلاقی‌ترین (در هر معنایی از اخلاق که ممکن است هنوز برای شما معنا داشته باشد.) کنش انسانی است.

یکم. چنین دریافتی از سیاست با پنداری که سیاست را کثیف، پدرسوخته‌گی و نوعی دغل‌بازی سخیف معنا می‌کند و در نهایت به سیاسی‌نبودن و افتخار مضحک آن می‌رسد، آشکارا بی‌گانه است. در نتیجه، هم‌چنان که احتمالن ارسطو در نظر داشته است سیاسی بودن را باید تکاپویی انسانی برای انسانی‌تر کردن هرچه بیش‌تر و پیش‌تر پهنه ی سیاست شناخت و نشاخت. سیاست‌ورزی و مشارکت در سیاست اوج انسانیت است. (جامعه سیاسی خود را توصیف کنید تا من بگویم آدمیت و آدمی‌زاده‌گی در جامعه و اجتماع شما تا چه‌پایه رشد و نمو داشته است. بگویید چه درکی از سیاست دارید؟ تا بگویم در چه سطحی از توسعه هستید.)

دوم. درک آن‌که سیاست خارجی همیشه ادامه ی سیاست داخلی است چندان دشوار نیست؛ با این همه اگر هنوز ذره‌ای تردید دارید به تحلیل‌ها ی احلیلی ی تحلیل‌گران انبوه جنگ در اوکراین نگاهی بیاندازید تا با دو چشم خود ببینید صف‌بندی‌ها ی داخلی نه تنها در ایران که حتا در آمریکا چه آسان و به آسوده‌گی در توضیح و حتا توصیف جنگی که چیزی بیش از حماقت یک دیکتاتور دیوانه نیست، تکرار می‌شود. دشواری ی درک‌ این مساله آن‌جا است که سیاست در اساس بازتاب و برآمد درک ما از جان‌ و جهان خودمان است؛ یعنی آن‌که از شانس توسعه در تاریخ شخصی خود بی‌بهره است، از امکانات درک سیاست و توضیح خردمندانه‌تر رخ‌داد‌های سیاسی و تاریخ سیاسی هم بی‌بهره  خواهد ماند. (اگر دیکتاتور دیوانه، یا دیوانه‌گی‌های دیکتاتور را نمی‌بینید یا بهانه و استدلالی برای ایستادن در برابر او در جان و جهان خود نمی‌یابید، چیزی بی‌گانه در جان و جهان شما لانه کرده است.)

توسعه ی سیاسی برای یک ملت‌دولت و توسعه در پهنه ی سیاست برای هر شهروندی دشوارترین گام توسعه است. هم منابع خبری، هم درک ما از منافع خود و هم عینک‌های نظری ما که به هر رخ‌دادی رنگ و بو می‌دهند، و آن‌ها را برای ما و طرح ذهنی‌ ی‌مان از هر مفهومی ملموس و معنادار می‌کنند، همه و همه برآمد و نشانه ی سطح توسعه هستند. توسعه یک امتیاز است و چپ چپرچلاق انگار از این امتیاز بی‌بهره‌ است؛ آن‌ها ممکن است حیوان‌های خوبی باشند، اما حیوان‌های سیاسی روزآمدی نیستند. اگر بتوانیم اندکی منابع خبری خود را اصلاح کنیم، در درک خود از منافع خود کارآمدتر باشیم، و گاهی با عینک‌هایی روزآمدتر به رخ‌دادها ی سیاسی بنگریم، شانس توسعه هم بیش‌تر خواهد شد. اما چپ چپرچلاق چنان در گل گذشته ی خود مانده است که انگار از خیال توسعه هم جامانده است. سیاست گفت‌وگو و آموختن و پیش‌رفتن است. سیاست صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز است. سیاست ایستادن در برابر دیکتاتورهای دیوانه و گسترش تعادلات دمکراتیک است. و سیاست دشواری انتخاب جنگ یا صلح است. (نکته‌ای که نباید از قلم انداخت آن‌که در غیبت دمکراسی و حقوق بشر انتخابی در کار نیست؛ و همه چیز دیر یا زود به جنگ و انتخاب دیوانه‌ها می‌رسد.) سیاست در جهان واقعی زیستن و رویاهایی انسانی و شدنی برای آن داشتن است.

سفیدشویی یک تجاوز

پس از تجاوز روسیه به اوکراین توییتی از سفیر سابق آمریکا در روسیه منتشر شده است که در آن مک فاول پرسیده است: «اگر کشور ایکیس بدون دعوت‌نامه، نیرو و تانک به کشورایگرگ بفرستد، نام‌اش چیست؟» در پاسخ یک کاربر جامائیکایی گفته است: «پاسخ بسیار ساده است و بستگی دارد کدام کشور باشد، اگر روسیه باشد، نام‌اش تجاوز است، مانند تجاوز به اوکراین و گرجستان. اما اگر آن کشور آمریکا باشد، نام‌اش آزادی است، مانند آزاد کردن عراق، سوریه، لیبی، پاناما، کوبا، ویتنام، لائوس، کامبوج و…» همین نگاه و استدلال در بسیاری از اظهار نظرهای چپ چپرچلاق (ضدغربی و ضدآمریکایی) و در جهت دفاع آشکار یا تلویحی از پوتین و توجیه یورش به اوکراین مطرح می‌شود!

در پاسخ شهروند جامیکایی اما یک بسته مغلطه یک‌جا دیده می‌شود؛ در نتیجه به جای آن‌که کمکی به درک بحران جاری در اوکراین کند، داوری کردن بر آن و ایستادن در جای‌گاه درست تاریخ را دشوارتر می‌کند. (این دست آشفته‌گی‌ها هستند که چپ چپرچلاق را گیج می‌کند؛ در چاله ی خرگوش می‌اندازد؛ و در نهایت آنان – که داعیه ی انسانیت دارند و دایه گی “خلق” در سر می‌پرورند – را به سیاهی‌لشکر سپاه سیاه غرب‌ستیز و توسعه‌‌گریز که بیش‌از هر گروهی به راست وحشی مدد می‌دهد و از محرومان قربانی می‌ستاند، فرو می‌کاهد.)

یکم. نه روسیه و نه آمریکا ذاتی جاودانه ندارند که درک آن به کار داوری کردن در همه ی دوران‌ها و همه ی مصادیق و موارد بخورد! یعنی حتا اگر بپذیریم آمریکا هم در گذشته تجاوز کرده است، ما را به آن‌جا نمی‌رساند که در این مورد ویژه روسیه تجاوزگر نیست؛ و یورش به اوکراین از مصادیق تجاوز نیست. (شرم‌آور است اگر ورزدادن واژه‌ها و رخ‌دادها به جایی برسد که محکوم کردن تجاوز آشکارا دشوار شود. شرم‌آور نیست همانند کردن آمریکا در دوران حمله به ویتنام و امروز؟)

دوم. در این پاسخ نوعی این‌همانی میان یک دمکراسی ریشه‌دار و یک حکومت خودکامه و شخصی دیده می‌شود. یعنی اگرچه ممکن است ما انتقادهایی به رفتار و تصمیمات آمریکایی‌ها در موارد دیگر داشته باشیم، اما دست‌کم باید بپذیریم که میان خطاهای یک کشور دمکراتیک و یک حکومت خودکامه و شخصی تفاوت بسیار است! مگر آن‌که بخواهیم این دست تفاوت‌ها را با چسب و برچسب یک ایدیولوژی نا‌به‌کار نادیده بگریم و در سایه ی انگاره‌های نیرنگ بایستیم و همه چیز را به برنامه‌ها ی مراکز پنهان و قدرت‌های ناشناس و مجعول نسبت دهیم. (شرم‌آور نیست همانند کردن یک دمکراسی با یک حکومت استبدادی و شخصی و مافیایی؟)

سوم. در این پاسخ حتا تفاوت‌ها ی رخ‌دادهایی همانند یورش به اوکراین و گرجستان، سوریه، کامبوج، ویتنام، لایوس، پاناما، لیبی و عراق نادیده گرفته شده است. ممکن است ما در همه ی این موارد منتقد آمریکا و تصمیمات دولت وقت آن باشیم؛ (هم‌چنان که در خود آمریکا هم در همه ی موارد منتقدانی بوده‌اند و هستند.) اما در این چشم‌انداز نمی‌توان همه ی این موارد را یک‌کاسه کرد و در یک انگاره ی همانند توضیح و توجیه کرد. تنها یک ایدیولوژی به‌روزنشده این توان و پتانسیل را دارد و منتقدانی ایدیولوژی‌زده، همانند چپ‌ها ی چپرچلاق. (شرم‌آور نیست همانند کردن لیبی، کامبوج و ویتنام با اوکراین؟)

چهارم. این یک واقعیت آشکار است که کشورها و بازی‌گران گوناگون در پهنه ی جهان منافع گوناگون و‌گاهی متضادی دارند؛ در نتیجه اصلن عجیب و غیرعادی نیست اگر کشورها و بازی‌گران آن‌ها در جهت توضیح منافع خود و ‌توجیه اقدامات‌شان شواهد گوناگون و‌ حتا متضادی را پیش‌بگذارند. آن‌چه عجیب است و غیرعادی آن که در قامت یک تحلیل‌گر و منتقد گرفتار شاهد خودمان باشیم و اسیر آلترناتیو فکت؛ و به جای داوری بر این اختلاف‌ها بخشی از دعوا شویم. این ادعا که آمریکا، ناتو، یا غرب در بحران اخیر منافع خود را پی‌گیری می‌کنند، چیزی نیست که قابل نقد باشد! (سیاست مگر چیزی غیر از این می‌تواند باشد.) و حتا این که ادعا کنیم آ‌ن‌ها هم اشتباه می‌کنند، اهمیت ندارد. (چه، هر تصوری از سیاست که بیرون از آزمون و خطا ایستاده باشد، با سیاست در مفهوم مدرن و توسعه‌یافته ی آن ناسازگار است.) تاکید بر این بنیان‌ها تنها از اندیشه‌ها ی بی‌بنیان برمی‌خیزد؛ چه، این دست منتقدان در به‌ترین حالت درکی یوتوپیایی از سیاست دارند. (شرم‌آور نیست در این موارد اختلافی در کنار تاریکی و دیوانه‌ای همانند پوتین ایستادن؟)

مساله ی هواداران‌ پوتین چیز دیگری است؛ پوتین و سرکوب و سرب حاکم بر روسیه نماد منافع و نظر مردم روسیه نیست. اگر در روسیه دمکراسی بود، جنگ در نمی‌گرفت. (چه، دولت‌ها ی دمکرات با هم نمی‌جنگند.) این‌جنگ، جنگ با دمکراسی است. این جنگ، جنگ با خواست و تمنای دمکراسی است. این جنگ، جنگ با جامعه ی باز و مناسبات  آن است. آن‌ها که با پوتین و پروپاگاندای تباه او هم‌پوشانی و هم‌ذات‌پنداری دارند در عمق جان و جهان خود با مدرنیته و دمکراسی مساله دارند. آن‌ها با هوای تازه و جامعه ی باز دشمن هستند. وقتی مقابله کشورهای دمکراتیک و هنجارهای جهانی با یک حکومت سرکوب‌گر و اقتدارگرا به استدلال‌هایی مشکوک و مندرس همانند همانند‌یدن رخ‌دادها ی گوناگون تاریخی می‌رسد، حقیقت و حق‌جویی قربانی می‌شود.

اگرچه حق و حقیقت همیشه در یک‌طرف نیست، اما در اطراف دیکتاتورها هیچ حقیقتی یافت نمی‌شود. دیکتاتورها در به‌ترین حالت حقیقت را برای استتار تباهی و سیاهی خود به کار می‌برند.

فردا ادامه ی امروز است

برای نجات ایران چه باید کرد؟

پاسخ من ساده است: باید در بنیان‌ها با حکومت و حاکمان خود بی‌گانه و دیگر شویم.

یکم. در تاریخ ایران هیچ‌گاه حکومت و شخص حاکم تا این حد منحط، ستم‌گر، غارت‌پیشه، هیچ‌انگار، نادان، ایران‌ستیز و حتا دین‌ستیز نبوده است؛ در تاریخ ایران هیچ‌گاه ملت تا این حد از حکومت و حاکمان خود پیش‌تر، عاقل‌تر، روشن‌تر و مترقی‌تر نبوده است؛ و در تاریخ ایران هیچ‌گاه خواست آزادی و دمکراسی تا این حد پرزور و باشکوه نبوده است. با این همه خطایی بزرگ خواهد بود اگر از این دست داوری‌های راست به این برآورد ناراست برسیم که حکومت‌ و نظامیان حاکم در ایران به کلی از مردم بی‌گانه‌اند و هم‌پوشانی چندانی میان حاکمان و‌ محکومان دیده نمی‌شود. از اتفاق و شوربختانه در بنیادها هنوز هم‌پوشانی‌ها بسیار است. (شاید به همین دلیل است که در ایران “حاکمیت” و “حکومت” برابر دیده می‌شود.) و این آسیب شاید شوندی است که ادامه حیات این مرده ی متحرک را توضیح می‌دهد. ایرانیان هرچند قربانی یک غارت ملی هستند، اما هم‌زمان و به طور گسترده بخشی از آن فرایند غارت هم هستند. (یعنی این که مردم به حکومت حاکمیت هم می‌گویند یک تپق زبانی ساده نیست! که بازتاب جانی است که با این جهان هم‍پوشانی دارد.)  

دوم. تعادلات دمکراتیک، مدنیت، آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز و گذار از اجتماع و فرهنگ به جامعه، دست‌کم در جایی به گذار از انگاره‌های “ناآزادی‌بنیاد” (محدویت‌بنیاد) به انگاره‌های “آزادی‌بنیاد” هم‌می‌رسد؛ یعنی مدنیت دانستن آزادی و خواستن و پاس‌بانیدن آن است. چنین گذاری تنها محدود به مجموعه‌ای از قوانین نیست و به راه‌بردی انسان‌شناختی و جهان‌شناختی نیز اشاره دارد و باز می‌گردد. یعنی یک فرهنگ و اجتماع، هنگامی جامعه می‌شود که درکی از رنگارنگی و‌ گونه‌گونه‌گی و ‌بنیادهای آن پیدا کند؛ در سنت (فرهنگ و اجتماع) هرچه هست یک‌رنگی و یه‌گانه‌گی است. (شرک و خیانت به گله در عمیق‌ترین لایه‌ها ی خود نفی رنگارنگی است.) با فردگرایی است که جامعه متولد می‌شود و “دیگری” و حقوق‌اش و رعایت آزادی‌های‌اش هم اهمیت پیدا می‌کند. (و دیگری همیشه از خانه و خانواده شروع می‌شود.)

سنت‌‌ها، فرهنگ‌ها، اجتماعات، هم‌باشی‌ها و هم‌ستان‌ها و انگاره‌های “ناآزادی‌بنیاد” در اساس تکرار  پیش‌انگاره‌ای از انسان و انسانیت هستند که مدنیت را نه تنها برآمد اعمال سلطه و زور که ادامه ی آن می‌داند. این نادانی ادامه ی نادانی بزرگ‌تری است که حقوق را در اساس حق‌بنیاد و است‌بنیاد می‌داند؛ یعنی “حق‌بودن” را مقدم بر “حق‌داشتن” می‌داند و می‌خواهد. این نادانی در جایی به برهان لطف می‌رسد و‌ “مدنیت ناتمام” تنها یکی از پی‌آمدها و‌ بحرانی‌هایی است که از این آسیب به جان اجتماع و فرهنگ می‌دود. با چنین پنداری است که آزادی همیشه فرع است و استبداد اصل. این بدخیمی است که آزادی را مشروط به اسلام، اخلاق یا حتا علم می‌کند. با ارج‌شناسی سنتی جهانی انسانی نمی‌توان ساخت.

در چنین چشم‌اندازی است که مدیریت آزادی‌بنیاد و امکانات شگرف آن به آسانی از یادها می‌گریزد و هم‌واره استثنا می‌ماند؛ استثنایی که نمی‌تواند قدرت را تا نهایی‌ترین و نهانی‌ترین پوشش‌ها و پویش‌های‌اش بچالد، به نقد بکشد و توزیع کند. در چنین چشم‌اندازی است که حکومتی غارت‌گر، ناکارآمد، ناروا و نامشروع می‌تواند بر مردمان خود زندان‌بانی کند و شهربندان را نه‌ تنها از حقوق شهروندی محروم بدارد، که در فرایند غارت سهیم کند. برای پایین کشیدن این حکومت ستم‌کار باید آن‌بنیان‌های نابه‌کار را پایین کشید؛ و به تمامی هم پایین کشید. از کنار این فاجعه که بخشی از مردم ما در جنگ اوکراین گاهی استدلال‌ها و ادعاها ی حاکمان خود را تکرار می‌کنند، آسان نباید گذشت. از کنار چپ‌های چپرچلاق هم با آسوده‌گی نمی‌توان گذشت. این چپ‌ها ادامه ی راست وحشی و ستون پنجم آن هستند. (نادانی عادی‌ترین شکل خیانت به خود است.) فردا همیشه ادامه تصویری است که امروز ساخته می‌شود.

ویروس مزمن غرب‌ستیزی

یکی از موزیانه‌‌ترین و در همان حال پنهان‌ترین اشکال غرب‌ستیزی و مدرنیته ی ناتمام تفکیک “غرب فرهنگی” از “غرب سیاسی” است؛ چه، در باور برسازنده‌گان‌ این انگاره (فردیدی‌ها)، انگار سیاست‌مدارها و سیاست‌گذاری‌ها در غرب از مریخ آمده‌اند؛ یا می‌آیند. تفکیک غرب فرهنگی از غرب سیاسی هم‌نادرست است و هم‌ نالازم و در جایی به بدپنداری در مورد غرب، مدرنیته و حتا درک ما از “ما” می‌رسد. (و چه چیز عادی‌تر از دشمنی کردن با خود وقتی درک نادرستی از خود در میان است.) می‌توان نشان داد که این تفکیک خود ادامه ی تلطیف‌شده ی نوعی غرب‌ستیزی در میان ناسیونالیست‌ها (و برخی از ملی‌گرا و ملی‌مذهبی‌ها)ی ایرانی است. ناسیونالیست‌هایی که هم چشم به مدرنیته و دست‌آوردهای خیره‌کننده و خردکننده ی آن دارند و هم نمی‌توانند از نوستالژی و شکوه گذشته بگذرند.)

نادرست است، زیرا غرب فرهنگی با هر تعریفی اگر در متغیرها و دشواری‌ها ی سیاست و‌ سیاست‌ورزی ضرب شود، به آسانی غرب سیاسی را در ادامه و امتداد آن می‌گذارد. (و مگر غیر از این ممکن است.) از آن‌جا که در ایران درک مناسبی از سیاست و‌ سیاست‌ورزی و پیچیده‌گی‌های آن‌ها دیده نمی‌شود، بدفهمی و ساده‌سازی در مورد تاریخ و سیاست هم بسیار رایج است و همین بدفهمی‌ها هستند که به این‌دست تفکیک‌ها گم‌راه‌کننده می‌رسند. این تفکیک خوانش دیگری از توهم «آن‌چه خود داشت» است. تاریخ در ایران همیشه حاشیه‌ای بر دین و مذهب بوده است و دانش تاریخی ما هنوز نوعی الهی‌نامه است که در بهترین حالت در جایی به نوعی شاه‌نامه می‌رسد. (دردناک‌تر است که با کندوکاو عمیق‌تر می‌توان نشان داد مذهب هم خود – دست بالا- حاشیه‌ای بر سنت است.)

شرق فرهنگی را هم نمی‌توان و نباید از شرق سیاسی تفکیک کرد. بی‌معناست اگر تصور کنیم آن‌چه در پهنه ی سیاست در ایران می‌گذرد، نسبتی با سنت و فرهنگ مستولی بر ما ندارد. هر نقدی نقد می‌شود اگر درجایی به این “ما” که در هسته‌ای سخت پنهان شده است، برسد. (چپ چپرچلاق با نقد خود مساله دارد.) نقد “دیگری” به هر حال چیزی بیش از عصبیت قومی و پیش‌فرض‌ها ی (غالبن و قالبن مخدوش) ما از “دیگری” نیست.

اما تفکیک غرب سیاسی از غرب فرهنگی نالازم هم هست؛ چه، اگر میان فرهنگ و سیاست فاصله هست، که هست، این فاصله هم در شرق و هم در غرب دیده می‌شود. (ضرب یا تقسیم دو طرف معادله در یک چیز، تغیری در اصل معادله نمی‌دهد.) در نتیجه، فاصله گذاشتن بی‌معناست! به زبان دیگر دشواری امر سیاسی و سیاست‌گذاری است که به این دست فاصله‌ها می‌انجامد؛ نه فاصله ی سیاست و سیاست‌مدارها از فرهنگ. درست است که سیاست پهنه ی پهنه‌ها است و هیچ چیز بالاتر و اولا‌تر از آن نیست؛ و هرچه به سیاست نزدیک شود، خرج آن خواهد شد؛ اما سیاست و سیاست‌گذاری‌ها هم در خلا کار نمی‌کنند. هم بر فرهنگ اثر می‌گذارند و هم از آن اثر می‌پذیرند. منادیان این تفکیک بی‌راهه رفته‌اند! هم غرب سیاسی ادامه ی غرب فرهنگی است و هم استبداد شرقی و سیاست‌مداران‌ شرقی ادامه فرهنگ شرقی هستند و با مردم هم‌پوشانی آشکار دارند.

آرامش و صلح، ستایش جوامع باز و تکاپوی درآمدن به آن است

آرامش و صلح یعنی جهانی انسانی‌تر و بهتر. یعنی حاکمیت بیش‌تر و پیش‌تر حقوق بشر و دمکراسی. یعنی غرب بهتر و سرمایه‌داری انسانی‌تر. یعنی توسعه و دمکراسی و‌ مدرنیت و مدنیتی فراتر. یعنی ارج‌شناسی جدید. بر خلاف پندار چپ چپرچلاق این آماج از مسیر نقد غرب، بازبینی محاسبات و مناسبات آن‌ها، اما در هم‌راهی با آن‌ها که منادی جهان‌های باز و ارزش‌ها ی آن‌ها هستند، می‌گذرد. منتقدان غرب در جان خود خوب می‌دانند که غرب، توسعه، دمکراسی و جهان آزاد با همه انتقادها هنوز بی‌رقیب است؛ (و به همین دلیل است که کودکان خود را به غرب و دانشگاه‌ها ی آن می‌فرستند! و حتا خودشان به داشتن مدارک آمریکایی – حتا اگر از نوع خریدنی‌اش باشد- افتخار می‌کنند.)

وقتی نقد غرب به نفی ارزش‌های مدرن می‌رسد، بیش از هر چیز نادانی، سردرگمی، ریافروشی، فریب‌کاری و شارلاتانیزم حاکم بر جان و جهان این منتقدان پوشالی آشکار می‌شود؛ نقد غرب برای شارلاتان‌ها طفره‌رفتن از توزیع آزادی، قدرت، شان و خدای‌گانی است، و برای نادان‌ها هیچ‌ستانی است که در آن دچار خلسه‌های عرفانی می‌شوند و فیل‌شان یاد “حکمت خسروانی” و “علم لدنی” می‌کند. نقد جهان آزاد و جوامع باز تنها با کمک به آن‌ها برای فرارفتن و فراروفتن این مسیر فراهم می‌آید. نقد جهان آزاد، ستایش آزادی و توسعه و انسان خودبنیاد است. نقد غرب نباید و نمی‌تواند در هیچ معنایی به جای‌گزینی شرق و ارزش‌ها ی سنتی یا حتا دینی بینجامد. ارزش‌ها ی سنتی و دینی هرچه که هستند و از هر کجا که آمده‌اند، چیزی بیش سرجمع رنج‌هایی نیستند که جهان و جهانیان را به ستوه آورده‌ است.

این موضوع البته برای ما اگر ساکنان معنوی یا مادی کشورهای توسعه‌نایافته باشیم، هم دردناک است و هم گاهی دشوار! اما واقعیت بزرگ‌تر آن است که راه‌های دیگر هم دردناک‌تراند و هم دشوارتر؛ و بی‌سرانجام‌تر. نقد غرب ستایش آزادی و دمکراسی است. نقد غرب ایمان به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و گسترش مناسبات آن است. نقد راستین غرب پشت کردن راستین به سربازان تاریکی است. نقد غرب دوست‌‌داشتن جوامع باز و فاصله‌گرفتن از دشمنان آن است. با خودمان صادق باشیم؛ تا کی می‌خواهیم و می‌توانیم “با دست پس‌بزنیم و با پا پیش‌بکشیم” نقد غرب باید ادامه ی تلاش‌ها ی ما و جوانان ما برای مهاجرت معنوی به غرب باشد؛ غرب بهتر و سرمایه‌داری انسانی‌تر دوست داشتن جهان آزاد و سامان بیش‌تر مناسبات و ترتیبات آن است.

جنگ در اوکراین و کک در تنبان غرب‌ستیزان

در تحلیل جنگ اوکراین چپ‌ها در بهترین حالت پس از محکوم کردن جنگ و پوتین، بلافاصله می‌گویند “اما”؛ اما گاهی این “اما” مهم‌تر از اصل موضع‌گیری و محکومیت جنگ می‌شود! چه، انگار آن محکومیت امری تحمیلی است و خیلی از دل‌شان برنیامده است. (نه این‌که بخواهم ادعا کنم، دروغ می‌گویند! نه، زیرا این ادعا قابل‌ دفاع نیست؛ و انگیزه‌خوانی بی‌پایه‌تر از آن است که اساسن قابل‌ طرح باشد. با این همه می‌توان تصور کرد که برای گروهی ممکن است این “اما” همین معنا را داشته باشد.) پرسش مهم آن است که چرا؟ چرا چپ‌ها (به ویژه چپ‌های چپرچلاق) بیش از اصل داستان دل‌نگران حواشی داستان هستند؟ این مشکل در ایران تنها به چپ‌ها هم محدود نیست! و در میان ایرانیان بسیار دیده می‌شود؛ (برای مثال نهضت آزادی هم پس از محکوم کردن روسیه و پوتین، بلافاصله به اشغال اسراییل، حمله به عراق و افغانستان اشاره دارد.) چرا این گونه است؟ چه نیازی است که به این “اما” چنین جان و نیرو می‌دهد؟

در چشم‌اندازی که این جریان‌ها ایستاده‌اند نوعی این همانی میان آمریکا (غرب) و روسیه (شرق) وجود دارد. یعنی‌ آن‌ها خطاها ی سیاست‌خارجی را در دولت‌های غربی و دمکرات در اساس با خطاها ی سیاسی دولت‌ها ی سرکوب‌گر، اقتدارگرا و شخصی یک‌سان می‌بینند. این نگاه که هم‌دلانه‌ترین گزارش از این خطا است، در جا ی خود هم نادرست است و هم خطرناک! و بیش از حاشیه‌ای بر نوعی از انگاره ی نیرنگ نیست.

درست نیست؛ زیرا در اساس هرچند در هر دو طرف ممکن است خطاهایی در سطوح تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری و اجرا دیده شود، اما از این خطاها حتا اگر بسیار همانند باشند، نمی‌توان به این نتیجه رسید که دولت‌های دمکرات و غیردمکرات یک‌سان یا همانند هستند. این همانند‌سازی و همانند‌بینی دروغین است و بر نوعی خطا نظری ملهک اشاره دارد. شاید این تحلیل‌گران گرفتار نوعی یوتوپیای سیاسی هستند و از دمکراسی دریافتی پوتوپیایی دارند که خطاهای دولت‌های دمکراتیک چنان آزارشان می‌دهد؟ چه‌کسی و چه‌گونه این اندیشه را در جان آن‌ها روان کرده است که دموکراسی‌ها خطا نمی‌کنند و نباید بکنند؟ و اگر دمکراسی‌ها هم خطا می‌کنند، چرا آن‌ها می‌توانند دولت‌های دمکراتیک و غیردمکراتیک را تنها به جهت خطاهای همانند، همانند کنند؟ و همانند ببینند؟ سیاست در عمیق‌ترین معنا کم‌وبیش تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در پهنه‌‌هایی است که پیش‌تر تجربه نشده است. یعنی ما در سیاست بیش از هر پهنه ی دیگری با متغیرهایی که در لحظه تغییر می‌کنند روبه‌رو هستیم. از یک‌طرف ضریب خطا در این پهنه بسیار بالا است و از طرف دیگر هزینه‌ها ی خطاها هم. به زبان دیگر سیاست‌ورزی بیزینس بسیار حساس و خطرخیزی است؛ و به همین دلیل است که توسعه‌ی سیاسی هم بسیار دشوار است و هم بسیار حیاتی. با این همه باید توجه داشت که توسعه‌ سیاسی و دمکراسی تنها این خطاها را کم‌تر و محدودتر خواهد کرد، و کرده است! اگر کسانی با این گزاره‌ها هم‌راه نیستند، درک مناسبی از توسعه، دمکراسی و توزیع قدرت ندارند و باید درک خود را نه تنها از این مفاهیم و برساخته‌ها که از امر سیاست تازه کنند.

اگر این‌طور است چرا باید اشتباهات احتمالی دولت‌های دمکراتیک با یک دولت شخصی و سرکوب‌گر یگانه و هم‌سان دیده شود؟ اگر این همانندسازی‌های کاذب از نادانی در درک سیاست، توسعه و‌ دمکراسی برنخیزد، باید پذیرفت که در ذهن این تحلیل‌گران نوعی انگاره ی نیرنگ حاکم است و کار می‌کند. یعنی آن‌ها دمکراسی آمریکا و پیچیده‌گی‌ها ی آن را به تعبیر خودشان صوری و نمایشی می‌دانند. یعنی در باور آن‌ها (که ممکن است به زبان نیاید) این ظاهر نمایش است؛ در باطن اما داستان دیگری در جریان است؛ آدم‌ها، یا نهادهای قدرت‌مند و پنهانی دیگری هستند که این نمایش‌ها و عروسک‌ها را می‌چرخانند. در دل همین جان و جهان نیرنگ‌آلوده است که گاهی به جای افراد و نهادها، ایدیولوژی‌ها قرار می‌گیرند؛ چه، توضیح نیرنگ‌بنیاد بی‌اساس‌تر و مسخره‌تر از آن است که از زبان‌ها ی آدم‌های جدی‌تر جاری شود. این آدم‌ها که ظاهرن دانشمند‌تر به نظر می‌رسند به جای آدم‌ها و‌ نهادهای قدرت‌مند از “منطق بازار آزاد” یا منطق “سود بیش‌تر” صحبت و گلایه می‌کنند. و درست از همین‌روست که این‌تحلیل‌ها (و تحلیل‌گران) هم وحشت‌ناک هستند! زیرا در این استدلال‌های ظاهرن بسیار انسانی و اخلاقی، هیچ‌نکته قابل توجه و راستی وجود ندارد؛ در این‌جا ما تنها با یک جان و‌ جهان ایدیولوژی‌زده ‌و ذهن زنگ‌زده روبه‌رو هستیم. یعنی انسان و ذهنی که پیشاپیش منطق بازار آزاد و سود‌ بیش‌تر را نپذیرفته است! و لابد راه به‌تری می‌شناسد. در این جا تنها یک مشکل کوچک وجود دارد! و آن این که هنوز کسی نمی‌داند که آن منطق مناسب‌تر و انسانی‌تر چیست و در کجا دیده شده است؟ و چرا همه ی این منتقدان با همه ی این انتقادها ترجیح می‌دهند در غرب و در جهانی زنده‌گی کنند که برآمد همین منطق به باور آنان خام و خراب است؟

این منطق و این همانند‌سازی زورکی میان غرب و شرق یا توسعه/دمکراسی و عقب‌مانده‌گی/سرکوب بسیار خطرناک است و می‌تواند بیزینس جنگ و صلح را به آشوب‌ها ی بیش‌تری مبتلا کند و فرایند دشوار تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری را در پهنه ی سیاست دشوارتر و خطاها را بیش‌تر کند. به زبان دیگر این یوتوپیا که از درک ناتمام امر سیاست رنج می‌برد، سرانجام به یک دیستوپیا می‌رسد. و آن چپ‌های به ظاهر جدی‌تر را به چپ‌های چپرچلاق پیوند می‌دهد. و چرا این‌گونه نباشد؟ هنگامی که ما کشورهای دمکرات و غیردمکرات را هم‌سان و یک‌سان می‌گیریم، یا خطاهای آنان را برابر و هم‌سان می‌بینیم، بیش از هر چیز بنیان‌های انگاره ی دمکراسی و توسعه و توزیع قدرت را ویران و داغان می‌کنیم. از ادبیات این بی‌سوادها که پر از واژه‌های ادبی و دانشگاهی است بگذرید، برون‌ده نظری آن‌ها چندان تفاوت معناداری با فارغ‌التحصیل‌های دانشگاه امام صادق (که ترکیب دردناکی از چپ‌ چپرچلاق، اسلام سیاسی، پسامدرن واپس‌گرا و حتا ناسیونالیسم بدخیم است) ندارد.

دانستن توسعه

هم‌راهی بسیاری از جریان‌های چپ و توده‌ها و حتا لایه‌ها ی گسترده‌ای از روشن‌فکران در انقلاب ۵۷ با روحانیت و خمینی آن‌قدر شرم‌آور و پرهزینه بود و هنوز هست، که آدمی ناخودآگاه تصور می‌کند باید درس گرفته باشیم و دیگر این خلط‌ها، خبط‌ها و خطاها را تکرار نکنیم. اما دریغ و درد و هزار افسوس که هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد! جریان غالب چپ وطنی چپرچلاق است و در جنگ رسوای اوکراین، با علی خامنه‌ای هم صدا شده‌اند! و کم‌وبیش با همان استدلال‌های نخ‌نمایی که به دفاع از خمینی رفتند به دفاع از پوتین برخاسته‌اند.

چرا این گونه است؟

یکم. روبه‌رویی صادقانه و منتقدانه با فرهنگ توده‌ها و حتا صورت‌بندی واقع‌بینانه‌ ی آن کار چندان آسانی نیست، و از عهده ی هر روشن‌فکر یا سیاست‌مداری برنمی‌آید؛ به ویژه در شرایطی که هواداری توده‌ها بخش مهمی از موتور پیش‌رفت و انرژی سیاسی را در هر اجتماعی رقم می‌زند. یعنی ما با نوعی تریدآف دهشت‌ناک در این پهنه روبه‌رو هستیم؛ اگر توده‌ها و خواهش‌ها و نگرش‌های آن‌ها را نقد کنیم، هواداری و هواخواهی آن‌ها را از دست خواهیم داد و اگر چشم به هواداری و انرژی آن‌ها بدوزیم، مدیریت و مدنیت توده‌ها را از دست می‌دهیم. نهادسازی، تعمیق فرهنگ دمکراتیک و درگیریدن توده‌ها با نهادها (که ادامه ی فرهنگ و توسعه و سواد است) راه‌کاری است که در جوامع توسعه‌یافته برای عبور از این دشواری طراحی و پیش‌‌گذاشته شده است. به عنوان نمونه در اجتماعات و جوامع توسعه‌یافته (و در میان خردمندان) نهادهای شاهد‌یابی ساخته و پرداخته شده است (همانند رسانه‌ها، مراکز علمی و پژوهشی مستقل و خودبسنده) که میانجی سیاست‌مدارها (و روشن‌فکران) و توده‌ها باشند. در این جوامع و در سایه ی این ابزار البته هم نقد و هم‌ هم‌کاری و هم‌راهی با توده‌ها آسان‌تر خواهد شد. با این همه نباید خوش‌خیالی کرد و کار را تمام‌شده دید. سپاه سیاهی هم بی‌کار ننشسته واز نادانی و انرژی عظیم توده‌ها چشم برنداشته است؛ آن‌ها هم ابزارها ی جدیدی را از زرادخانه ی جنبش‌ها ی پادآزادی و پادبرابری بیرون آورده‌اند و به جنگ نهادهای شاهدیاب شتافته‌اند؛ نهادهای آلترناتیو، آلترناتیو فکت، واقعیت‌ها ی ساخته‌گی و نهادهای شاهدیاب موازی، انگاره‌های نیرنگ جدید، و خوانش‌های جدی از انگاره‌های نیرنگ قدیمی درکارند تا دوباره توده‌ها را به سیاهی‌لشکر لشکر تاریکی درآورند. به همین جنگ در اوکراین نگاه کنید. اگر “تجاوز” و “جنگ بی‌معنا و تجاوزکارانه” هنوز معنایی داشته باشد، جنگ اوکراین از جمله ی مناسب‌ترین آن نمونه‌ها خواهد بود! در حالی که در همین مورد هم، چنان به آسانی و با آسوده‌گی انگاره‌ها ی نیرنگ، گفت‌وگو‌ها ی انحرافی و نامربوط، پرچم‌ها ی دروغین و شواهد ساخته‌گی و نادرست رایج و روان است که داوری کردن را برای بسیاری از باهوش‌ها هم دشوار کرده است.

دوم. بدبینی و بدانگاری در مورد رسانه‌ها یکی دیگر از نافذترین این سازوکارها است؛ آن‌ها به درستی بر فاسد بودن و صادق نبودن برخی از رسانه‌ها اشاره می‌کنند، اما با نادرستی فاسدترین رسانه‌ها را جای‌گزین رسانه‌های معتبر و قابل اعتماد می‌کنند. در این که رسانه‌ها گاهی منافع و اغراض ویژه‌ای را دنبال می‌کنند، حرفی نیست؛ واین حقیقتی است که نیازی به تکرار آن نیست. نکته ی مهم‌تر اما آن است که ما نمی‌توانیم در غیبت رسانه‌ها و در بی‌اعتمادی کامل به رسانه‌ها زنده‌گی کنیم. راه حل حرفه‌ای‌گری در پهنه ی رسانه‌ها است؛ و نیز درجه‌بندی رسانه‌ها در حرفه‌ای‌گری و بی‌طرفی. اما این راه حل (که در کشورهای توسعه‌یافته جا افتاده است و برای بسیاری کار می‌کند.) به کام لشکر تاریکی نمی‌نشیند! آن‌ها بی‌اعتمادی عمیق به رسانه‌ها را می‌پسندند؛ و می‌پراکنند. زیرا در این فضا ی مسموم آسان‌تر می‌توانند شواهد دروغین خود را به جای یا در کنار شواهد واقعی به خورد توده‌ها بدهند. (در این چشم‌انداز اصلن عجیب نیست اگر در ایران هنوز هیچ نهادی برای درجه‌بندی رسانه‌های فارسی‌زبان شکل نگرفته است! هرچه جامعه وامانده‌تر، از این دست نهادهای میانه بی‌بهره‌تر.)

شوربختانه هیچ راه حل آسانی در افق دیده نمی‌شود. پیش‌رفت و توسعه نام دیگر مدنیت و مدرنیت است؛ و مدنیت و مدرنیت را به بها دهند، نه به بهانه. آن‌که از تاریخ نمی‌آموزد و نمی‌تواند بیاموزد، با آموختن مساله دارد. ایدیولوژی‌زده‌گی و دیدن دنیا از پنجره ی تنگ ایدیولوژی‌ها ی وامانده و جامانده است که نمی‌گذارد، فرایند دشوار آموختن حتا در کلاس تاریخ کار کند و کارگر افتد. دشواری آموختن دشواری مدنیت و مدرنیت و توسعه است. دانستن توسعه دشواری توسعه است.

غرب قابل نقد است، اما…

بی‌شک همان‌طور که شرق را نمی‌توان یک‌کاسه کرد و در مورد آن فتوایی ی‌گانه داد، غرب را هم نمی‌توان و نباید کرد. توسعه‌نایافته‌گی همانند نژادپرستی و نکبت‌های دیگر انسانی اموری پاندمیک و گاهی اندمیک هستند! یعنی کم‌وبیش در همه جا یافت می‌شوند (هرچند در برخی از مناطق دنیا چنان در سنت و مناسبات آن آمیخته‌اند که حتا تشخیص آن هم دشوار است.) درست است که در غرب ما با سطح توسعه ی بالاتری روبه‌رو هستیم و در سنجه‌های گوناگون می‌توان این تفاوت‌ها را دید و بررسید، اما این به آن معنا نیست که مثلن در غرب، همه ی اجتماعات و آدم‌ها به طور کلی از همه ی اجتماعات و آدم‌ها در شرق توسعه‌یافته‌تر هستند! واقعیت بسیار پیچیده‌تر از این اندازه‌ها و تصورها است. به هر سنجه‌ای که از منحنی توزیع نرمال پی‌روی می‌کند، نگاه کنید، در همه ی اجتماعات و جوامع ما با یک منحنی منگوله‌شکل کم‌وبیش یگانه‌ای روبه‌رو هستیم. آن‌چه تفاوت دارد عمدتن جابه‌جایی زنگوله در محور افقی و اندکی در محور عمودی است. یعنی به‌طور کلی اجتماعات و جوامع توسعه‌یافته در غالب موارد وضعیت بهتری دارند. همین.

این همه را آورده‌ام تا به یک آیرونی و تضاد ریاکارانه در گزارش رفتار غربی‌ها و داوری بر آن‌ها در میان خودمان اشاره کنم که چپ چپرچلاق حاضر نیست خود را از آن جدا کند. برای نمونه انگشت گذاشتن بر رفتار دوگانه ی برخی از غربی‌ها و دولت‌های دمکراتیک در مواجهه با پناهنده‌گان سوری و افغانی و اوکراینی اگر برای اصلاح آن باشد، بسیار ستایش‌انگیز است؛ هم‌چنان که بسیاری از نخبه‌گان در غرب به آن اشاره دارند، اما اگر این غلط‌‌گیری‌ها بهانه‌ای شود برای گسترش انگاره‌های نیرنگ و یا بدتر استدلالی باشد برای دامن زدن بر عصبیت‌های قومی و جنگ تمدن‌ها و نادیده گرفتن هنجارهای دمکراتیک و جهانی، چیزی بیش از تخلیه هیجان یک روان زخمی و واپس‌مانده نیست. و نخواهد بود.

ما در فرهنگ خودمان کم‌وبیش از برساخته ی “حق‌داشتن” محروم و بیگانه هستیم! اصلن آن را نمی‌شناسیم. و شاید به همین شوند است که فرایند دمکراسی و حقوق بشر در این خاک به آسانی ریشه نمی‌دواند. چه، ما غالبن و قالبن حق‌داشتن را صورتی و دنباله‌ای از برساخته ی “حق‌بودن” می‌دانیم. این که غربی‌ها بنیان‌گذار حقوق بشر و قانون در این معنا و برای حفاظت از این دست حقوق بوده‌اند چندان عجیب نیست؛ چه، غربی‌ها و یونانی‌ها کاشف این نکته بوده‌اند و آن‌ها بودند که برای نخستین بار و به عنوان یک میراث بشری توانسته‌اند حق‌بودن را از حق‌داشتن جدا کنند و حق‌داشتن را مقدم ‌و سرتر و برتر از حق بودن بشناسند و بنشانند.

در فرهنگ ایرانی اسلامی (تا آن‌جا که من یافته‌ام) نزدیک‌ترین روایت به این موضوع و‌ موضع شاید این‌ جمله از ابوالحسن خرقانی باشد که بر سردر خانقاه خود نوشته بود: «هرکه در این سرا درآید نان‌اش دهید و از ایمان‌اش مپرسید؛ چه آن‌کس که به درگاه باری تعالی به جانی ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نانی ارزد.»

آشکارا در این برهان لطف لطیف هنوز خودبنیادی آدمی و حق خطا کردن که در جایی به خدایی‌کردن آدمی می‌رسد، دیده نمی‌شود! با این همه این گزارش آن‌قدر انسانی است که به جدا کردن برخی از حق‌داشتن‌ها از حق‌بودن‌ها رسیده است و فتوا داده است. حالا برخی از ما یعنی شرقی‌ها که با اصل مطلب مساله داریم؛ و هنوز در برابر حقوق بشر و دمکراسی اما و چرا می‌آوریم؛ با نقد رفتار برخی از غربی‌ها که گرفتار نکبت توسعه‌نایافته‌گی اند و از نژادپرستی رنج می‌برند، می‌خواهیم کل این فرهنگ و مدنیت باشکوه را به پرسش بکشیم! نادانی در دریافت این تاریخ اندیشه است که به چنین نقدهایی در مورد غربی‌ها می‌رسد. هرجا این خبط‌ها، خلط‌ها و خطاها دیده می‌شود پای یک ایدیولوژی موزی و مزمن در میان است؛ یعنی یک انسان ایدیولوژی‌زده و زخمی در جایی ایستاده است و با درهم‌ریختن این مرزهای باریک و گاهی تاریک می‌خواهد برای زخم‌های خود از نادانی مرحمی بسازد. دمکراسی‌ها قابل‌نقد هستند، اما دمکراسی‌ها همانند حکومت‌های سرکوب‌گر و اقتدارگرا نیستند! آن‌ها بسیار جلوتر هستند.

یک نمونه از چپ چپرچلاق در تحلیل تجاوز به اوکراین

نمونه‌ای از این چپ‌زده‌گی بی‌سروته را که در نوع خود شاه‌کار به حساب می‌آید من از یک چپ چپرچلاق انتخاب کرده‌ام که همه ی نشانه‌گان آن را یک‌جا دارد. او می‌گوید: برخی از «منتقدان نظم نوین جهانی بر این نکته تاکید کرده‌اند که ارزش‌های مدرن در جهان سرمایه‌داری ذیل منطق بازار رفته و تعیین کننده نهایی، منطق سود است. روسیه می‌تواند لشکرکشی نظامی کند و مقابله‌ای جدی را در برابر خود نبیند چون در منطق اقتصادی جهان جایگاه مهمی دارد. ‏شهرهای بزرگ اروپا مالامال از سرمایه‌گذاری روس‌ها است. منابع اقتصادی آن‌ها چنان در تنظیم امور جهانی نقش بازی می‌کند که چشم‌پوشی از آن ممکن نیست. این واقعیت هرگونه آرمان انسانی مدرن را می‌تواند تعلیق کند و همه دنیا را در واقع به همدست او مبدل کند.»

تا این‌جای کار این چپ چپرچلاق خطا کرده‌ است؛ چه، هنوز چند روز بیش‌تر از جنگ اوکراین نگذشته است که تمام ناتو، غرب و جهان آزاد با همه ی دشواری هم‌پارچه در برابر روسیه و تجاورزگری آن ایستاده است. (بگذریم که در این لوچ‌بینی در اساس ذکری از خطر جنگ اتمی نشده است.)

او ادامه می‌دهد: «آن‌چه مهم است اینست که روس‌ها از روی دست “برنامه‌ عملی” مشق نوشته‌اند که در تنظیم آن آمریکا و غرب نقش اصلی را در مدرنیته متاخر داشته‌اند.»

نگذارید این برساخته ی “برنامه ی عملی” یا “مدرنیته ی متاخر” شما را سرگردان و گیج کند! این‌ها همه انحرافی اند و تنها برای استتار چپرچلاق بودن ماتن و لوچ‌بینی او آمده است. او می‌خواهد بگوید آمریکا و روسیه هم‌کاسه‌اند و این دعواها همه ساخته‌گی و زرگری است. یا بدتر او می‌خواهد بگوید: روسیه ی عروسک آمریکا و هر دو عروسک سرمایه‌داری اند! این درخشش تیره خوانشی دیگر از همان ادعای مرتضی مطهری است که نیم قرن پیش گفت: «کمونیسم و امپریالیسم مانند دو تیغه یک قیچی هستند که گرچه در ظاهر با هم تضاد دارند، اما در واقع هر دو برای قطع یک ریشه به حرکت در می‌آیند.» (دست‌کم نیم قرن واپس‌مانده‌گی برای چپرچلاق خواندن یک نویسنده منصفانه باید باشد.)

او همانند یک دن‌کیشوت می‌گوید: «آنچه دیده می‌شود، هر خبر و اقدامی، هر مقایسه و تحلیلی به ما می‌گوید آنچه در جهان معاصر از سر می‌گذرانیم غلط و غیرانسانی است… نظم موجود همان بی‌نظمی ترسناکی‌ست که باید آن را دور انداخت. دیوانگیِ قدرتْ توزیع شده و استیصال، مرسوم‌ترین واکنش مردم به این صحنه است. باید قبول کنیم که در تعیین خط و مشی‌های اجتماعی و سیاسی کلان، “مردم” حذف شده‌اند.»

به واژه ی بی‌زبان “مردم” نگاه کنید. حالا هر … هر حماقتی را می‌خواهد به مردم تحمیل کند از این واژه بهره می‌برد! و چه حماقتی بالاتر از آن که در جهانی که اعلامیه ی جهانی و منشور جهانی حقوق بشر هست به جای این واژه‌های زبان‌دار به واژه ی بی‌زبان مردم متوصل شویم؟ مگر غیر از دمکراسی راه دیگری هم برای درگیریدن مردم در سیاست هست؟ و اگر نیست، چرا این چپ چپرچلاق می خواهد بگوید آمریکا به عنوان یکی از نمونه‌ها ی درخشان دمکراسی و آزادی با روسیه که نمونه‌ای بی‌تردید از اقتدارگرایی و سرکوب است، برابر هستند؟ یا از روی دست هم مشق گرفته‌اند؟

او برای این‌که نادانی خود را هم‌چون یک دانایی تروتازه صورت‌بندی کند پا ی “راستی‌آزمایی” را هم به میان می‌کشد و می‌پرسد: «آیا سیاست از ورزش جداست؟ آیا نباید تیم‌های ورزشی روسیه را  به‌خاطر تجاوز به اکراین از مسابقات ورزشی کنار گذاشت؟» و چون پرسشی در واقع درمیان نیست ادامه می‌دهد: «پاسخ به این سؤال همان پاسخ به این پرسش خواهد بود که با اسرائیل چه باید کرد؟»

در غرب هم منتقدان و جریان‌ها ی بسیاری هستند که سیاست‌گذاری‌های کشورهای دمکرات و غربی در پشتیبانی غیرمشروط از اسراییل را نمی‌پسندند. اما از این نقد درست و راست نمی‌توان به آن ادعای نادرست و ناراست رسید و دمکراسی‌ها را با همه ی خطاهای ممکن در کنار حکومت‌ها ی سرب و سراب و سرکوب گذاشت.

این چپ چپرچلاق اما این‌گونه به داستان نگاه نمی‌کند او فقط با غرب و برخی از پاسخ‌ها ی آن به مشکلات تازه مشکل ندارد. مشکل او با مدرنیته است. او شوالیه ی تاریکی است هرچند با ابزارهای جدید به جنگ جوامع باز و مناسبات آن آمده است. و از همین روست که از پرسش اول تمام نشده یک پرسش دیگر هوا می‌کند. «و سوالی چه بسا مهم‌تر: آیا زندگی مدرن و اروپایی بودن بطور خودکار می‌تواند سوژه مدرن بسازد؟»

گیرم نمی‌تواند و اصلن گیریم اروپایی‌ها خر هستند! زنده‌گی رویایی شما و پیش‌نهاد شما چیست؟ و چرا در آمریکا و دانشکده‌‌های آمریکایی در جست‌وجوی آن هستی؟

ادامه می‌دهد: «روس‌ها که تا پیش از این بخشی از سوژه مدرن و اروپایی به حساب می‌آمدند، سوژه‌هایی که گفته می‌شد با فروپاشی شوروی و پیوستن به جهان آزاد رها شده‌اند، همین روس‌ها، می‌دانیم که حامیان پوتین و حتی سیاست‌ او درباره اوکراین ‌اند؛ کسانی که برای اشغال کریمه هورا کشیدند و در رویای احیای امپراتوری روسیه‌اند.»

… هم حدی دارد! گیریم همان‌طور که رسانه‌ها ی بسته‌ ی روسی می‌گویند، ۷۰ درصد مردم روسیه هوادار پوتین و اقدامات او هستند و برای او هورا کشیدند؛ از این ادعا چه نتیجه‌ای باید گرفت؟ باید اروپایی بودن روس‌ها یا دمکراسی اروپایی‌ها را انکار کرد؟ یا باید خطر اقتدارگرایی در جهان را در عمق جان خود جدی گرفت. او انگار چنان از احساس حقارت در برابر غرب رنج می‌برد که به نکوهش ادعای نوعی ‌ژن برتر در غرب برآمده است. اما تا آن‌جا که می‌دانیم تنها راست وحشی این ادعا را دارد و خوش‌بختانه آن‌ها در دمکراسی‌ها با همه ی خطراتی که دارند، هنوز عمده نشده اند. و به همین دلیل باید هواخواه دمکراسی و جامعه ی باز بود. جامعه باز همیشه خوش‌خیم‌تر از یک جامعه ی بسته است. (این جماعت وقتی پای دین و شرق در میان است به درستی می‌گویند نباید اسلام‌گرایان و حاکمان مسلمان را نماد مردمان ایران و مسلمان دید، اما وقتی پای غرب در میان است با ناراستی و به نادرستی تفاله‌های غرب را نماد آن می‌بینند.)

چپ چپرچلاق چنان از”منطق بازار” و “سود بیش‌تر” می‌نالد که انگار می‌توان بازار را یا منطق سود را تغییر داد. این ذهن ایدیولوژی‌زده چنان گرفتار یوتوپیا ی بازار و انسان و جهان است که هیچ محاسبه‌ای از هزینه ی دیستوپیایی که به بیضه نشسته است، ندارد. او اساسن نمی‌داند چه می‌گوید. عالی‌ترین شکل کنترل آزاد و آزادی در بازار آزادی (که از اتفاق در غرب دیده می‌شود و به حفظ منافع خریداران و ‌گروه‌ها ی آسیب‌پذیر می‌اندیشد)، چیزی بیش از درکی مدرن‌تر از منطق بازار و سود و آزادی نیست! (برای این‌جا دعوا ی مدرن‌ها و پسامدرن‌ها را در اپوخه بگذارید.)  برای تغییر اوضاعی که نمی‌پسندیدم لازم نیست نیرو ی جاذبه را انکار یا بی‌کار کنیم! باید بیاموزیم چه‌گونه می‌توان از آن بهره برد و پری به پرواز گشود. این چپ‌ها در نقد بازار آزاد و‌ منطق سود افسانه می‌بافند، روضه می‌خوانند، و آخوندی می‌کنند. آن‌ها تنها دل‌شان برای قبیله و غار تنگ شده است. آن‌ها نمی‌دانند چه می‌گویند.

آسیب‌شناسی انحطاط در ایران باید در جایی تکلیف ما را با جریان‌ها ی بدخیم اسلام سیاسی، ناسیونالیزم و چپ چپرچلاق روشن کند. این جریان‌ها اگر چه برآمد نقد سنت و پاسخی به انحطاط هستند، اما باردار بدخیمی سنت و امکان بازتولید آن هم هستند. آن‌ها اگر به قدرت برسند همه چیز را ویران می‌کنند و اگر بیرون از قدرت باشند به راست وحشی در غرب بهانه می‌دهند که هرچه را می‌تواند ویران کند.

برای برون‌شد از این نکبت‌ها و دشواری‌ها باید خود را متعهد به آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز و هرمنوتیک صلح کنیم. چه، هرمنوتیک صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز است که در نهایت می‌تواند نشان ‌دهد ما در کجا ایستاده‌ایم و چه اندازه از این آسیب‌ها و بدخیمی‌ها ی سنتی رنج می‌بریم. و هیچ توضیح و ادعایی مناسب‌تر از آمیزش اجتماعی مسالمت‌‌آمیز و هرمنوتیک صلح نمی‌تواند جریان‌ها ی بدخیم را نشان‌دار کند.    

پانویس‌ها

۱- منظورم از چپ آمریکایی کسانی همانند نوآم چامسکی، برنی سندرز و الیزابت وارن هستند.

۲- چپ چپرچلاق را نخستین بار من در نقد علی علیزاده به کار برده‌ام. اما شواهد نشان می‌دهد که این جریان در میان چپ‌های ایرانی بسیار بزرگ و تنومند است. و به همین دلیل پرداختن به آن بسیار لازم. اما نباید این متن به عنوان متنی ضد چپ خوانده شود. چه، هم در میان چپ‌ها ی ایرانی اندیشمندان و سیاست‌مداران بزرگ و درخوری دیده می‌شود و هم در میان لیبرال‌ها آدم‌ها ی شلخته و شکسته کم نیست. اصولن توسعه‌نایافته‌گی در ایران امری عمومی است و همه ی جریان‌ها از آن آسیب دیده‌اند و رنج می‌برند.

این مجموعه کم‌وبیش پیش‌تر در یاداشت‌هایی در فیس‌بوک آمده است. این متن ادامه ی آن یاداشت‌ها و ویراستی تازه از آن‌ها است.

https://akhbar-rooz.com/?p=144581 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

74 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یک دوست
یک دوست
2 سال قبل

در لابلای کاربران نوظهور به شواهدی برخوردم که بسیار بوی آلبانی میدادند. جهت اطلاع دوستان.

ب. شاعتچی
ب. شاعتچی
2 سال قبل
پاسخ به  یک دوست

مثلا؟

رضاخان
رضاخان
2 سال قبل

مسائل اوکراین ناشی از چپر الاغی است آنرا فرو نکاهید به آنچه در ذهن میگذرد .

کیسنجر در ۱۹۷۴ گفته بود هرکسی تامین غذا را کنترل کند کنترل مردم در دست اوست و هر کسی انرژی را کنترل کند کنترل قاره ها و دولتها در دست اوست و کسی که پول را کنترل کند جهان را کنترل میکند . برژیسنکی هم چند سال بعدش گفته بود هر کسی اوراسیا را کنترل کند فاتح جهان است .

میبینیم بر اساس تز استراتژیست های بزرگی مانند ایندو جنگ در اوکراین و روسیه که هم انرژی و هم منبع تامین غذایی جهان است اجتناب ناپذیر می نماید . سرمایه داری جهانی به شمول سرمایه داری روسیه و اوکراین که پول در دستشان است برای کنرل غذا و انرژی دارند تلاش میکنند . مهم نیست که چند هزار نفر کشته و زخمی و چند میلیون نفر آوراه شوند . مهم کنترل بر مؤلفه های اصلی قدرت برای تسلط بر جهان است که در این منطقه از جهان نهفته است .میشود حدس زد که بزودی ارزش دارایی چین را هم بطریقی به صفر میرسانند و آنرا بکمک سرمایه داران چینی خفه میکنند . جنگ ، جنگ انرژی و غذا و پول بین گرگها و خرسهاست . یا باید یکی تسلیم شود یا موجودی را با هم تقسیم کنند راه سوم جنگ سوم جهانی و نابودی سیاره مظلوم است .

این وسط یک شخص ساده لوح و چپر الاغی مانند رئیس اوکراین فکر میکند میتواند در این دنیای آشفته مانند بچه کانگورو در کیسه متصل به شکم مادرش میتواند مفت و مجانی در سایه ناتو به دموکراسی برود و هر کاری میتواند بکند . این است که نادانی و چپر الاغی یک کمدین میتواند کاتلیزور یک رویایاروئی عظیم شود و دنیا را تا آستانه جنگ اتمی بلیزاند .

خواننده
خواننده
2 سال قبل
پاسخ به  رضاخان

ساده گرفتید رضا خان، رضا خان هم فکر میکرد میتواند با نازی ها همکاری کند و امپراطوری پارسی را احیا کند. کرنسکی نوکر انگیس است.

سعدی
سعدی
2 سال قبل

سوال اینجاست که وقتی با کسانی با وقاحتی در حد نوچه های سایبری ناتو روبرو می شوید که تنها یک هدف را دنبال میکنند آن هم تخریب چپ و به سخره گرفتن آرمان ها و تازیخ آن، میتوان آنها را مخالف قلمداد کرد؟
خیر من با “امیر ایرانی” مخالفم و او با من. من با “کیا” مخالفم و او با من. اما هیچگاه نه آنها و نه من نوعی یکدیگر را تخریب نکردیم. مزاحم دیگران نشدیم و مانع از شکل گیری بحثی سازنده نشدیم. چون ماموریت چنین کاری را نداریم.
کسی که قواعد نانوشته اما مورد اقبال همگان را رعایت نمی کند، توهین آمیز می‌نویسد، زیاد می نویسد و ۲۴ ساعته کامنت گذاری می کند یک کاربر یا نویسنده معمولی نیست، مامر است. حداقل رسالتی برای خود قائل است و آن خدمت به امپریالیسم. حال در مقام مقاله نویس یا در مقام نوچه های کامنت گذار.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

کامنت زیر که به سه نفر از کارگزاران این بلاگ اعتراض میکند بیشتر شبیه بیانیه های دادستانی انقلاب اسلامی است که به محاربین با خدا هشدار یورش های سربازان گمنام امام زمان را میدهد!!
اعتراف به “شکنجه” شدن به خاطر چند کامنت دگر اندیش آنهم از طرف مبارزین “نستوهی” که ادعای سرنگونی سرمایه و امپریالیسم را دارند واقعا شگرف است. حد اقل خود من از خیر پاسخ به چند کامنت مبتذل چپرچلاقی که زیر کامنت من بود گذشتم. و محض اطلاع شما، اخبار روز کامنت های مغایر با اصول را چاپ نمیکند. ابراز مخالفت دیگران از طریق علامت قرمز ما را از بیان نظرات خود منصرف نمیکند. 
مشکل شما ما چند نفر نیستیم. مشکل از آنجاست که حتی نظریه پردازان قدیمی چپ نیز امروز به تراژدی چپ در ایران پی برده اند ولی شما هنوز در ان غوطه ورید. و این شما را میآزارد. مشکل ضمیر نا خود آگاه خود شماست که دائم نهیب نا فرجام بودن فلسفه فکری و سیاسی تان را بهتان میزند و شما در انکار ان به جنگ با آسیاب بادی میروید، بی دلیل نیست که حتی با اینهمه موافق در مقابل سه نفر مخالف احساس اقلیت میکنید. مشکل خشم فرو خورده شما ناشی از شکست تئوری و عمل در ایران و جهان و تنهایی و انزوا است. 
“شکنجه و اعصاب خط خطی” نشانه طبع ظریف شماست که تحمل آزادی عقیده و بیان را ندارد. هشدار های اینگونه نشانه همان چپ چپر چلاق است.

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

هموطن و همدرد عزیز. میخ بر سنگ میکوبی 
شما اگر چماق حزب الله بر سرت نخورده حتما آنان را دیده اید و در وصفشان شنیده اید. اشتباه است اگر تصور نمائید که چماقداران حزب اللهی پدیده ای جدید و مختص اسلامیون هستند. شاهنشاه هم چماقداران خود را از هر دو نوع شیک و کراواتی و هم لومپنی داشت که معروفترین آن شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ بود. آنان که این تفاله ها و لومپن های جامعه را برای سرکوب مخالفین پرورش میدهند و حمایت میکنند در اکثر موارد هنگامی که به اصلاح و تغیر مسیر خود دست میزنند همچون دکتر فرانکشتاین گیر مانستر خود ساخته خود می افتند. دوستان اصلاح طلب و رضا پهلوی از زمانی که به شیوه های دمکراتیک روی آوردند به همین گونه مورد حمله دیوانگانی که ساخته بودند قرار گرفتند. این پدیده اوباش پروری و چماق بدست مختص این یا آن حزب و سازمان نیست , معضلیست ملی حتا در میان چپ. این چپ چپر چلاق دقیقا همان چماق بدستان و حزب اللهی های آن چپی هستند که به شیوه های دموکراتیک روی آورده. ادبیات لومپنی این چپ چپر چلاق به طرز وحشتناکی نشان میدهد که چگونه و به راحتی به ترور شخصیت و سانسور مخالفین پایبندند و زندگی در کشور های غربی نیز نتوانسته هیچ یک از ارزش های دموکراتیک را در آنان زنده کند.  

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

اگر میتوانستند مثل شعبان جعفری و هادی غفاری جلوی ما مییستادند!!

فعلا هنرشان در محیط مجازی اینست که تعداد علائم قرمز به ما را بشمارند و خوشحال باشند. با کسانی که فکر میکنند “امپریالیسم” ما را مامور کرده اینجا کامنت بگذاریم بحث نمیکنیم و اجازه هم نمیدهیم فقط خودشان را نماینده چپ معرفی کنند. سواد اندک تئوریک و برداشت های بیغوله ای از سوسیالیسم اینان را در ظلمت نگاه داشته. با نگاهی به مصاحبه اخیر نوام چامسکی در مورد جنگ پوتین میتوان دریافت چرا چپ هم چپ آمریکایی!

بهمن خیرخواه
بهمن خیرخواه
2 سال قبل

قابل توجه «نیک » ، «مهرداد» و «نسیم» !
شما با نوشتن انواع کامنت ها در زیر این نوشته ی جنجالی با حدود ۶۰ کامنت ، بیش از همه اسامی دیگر به چشم می خورید و چند بار کامنت نوشتید . یعنی از این نوشته شدیدا «هیجانی» شدید و زیر اکثر کامنت ها مثل گذشته حرفهای مربوط و نامربوط نوشتید. من که به پارازیت های شما عادت دارم ولی شما اسم این کار را می گذارید «آزادی بیان» .!!
با این وجود از بالا تاپائین، زیر کامنت های شما سه نفر بدون استثناء، با تعدادی علامت [ ـ ] به رنگ قرمز «می درخشد» که در بعضی موارد با اعتراض بیش از ۳۰ نفر قرار گرفته ست.
درود بر شما ! خسته نباشید ! از خط خطی کردن اعصاب دیگران لذت می برید ؟
میدانید که این کار نوعی شکنجه ست ؟

نظر شما سه نفر( شاید هم کمتر یا بیشتر !) در مقابل اکثریت خوانندگان که از ادبیات و برخورد دشمنانه شما به دگراندیشان این طور منفی واکنش نشان می دهند چیست؟

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

در شبکه های فرضی ضد سرمایه داری (تشکلات سراسری و حتی جهانی بردگان مزدی) هر چه آزادی بیشتر باشد، اختلاف نظرها بیشتر می شود، ولی هر چه گفت و شنودها استدلالی تر و علمی تر (متکی به فاکت و تجربه و آزمایش) وحدت هواداران جدی و راستین آزادی از اقتدار و بردگی مزدی بیشتر و محکم تر میگردد.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

البته فکر میگنم زنده باد طبقه کارگر دنیا شعار درستی نباشد چون قرار است با مرگ سرمایه داری، طبقه کارگری وجود نداشته باشد. اینرا هم خودتان درست کنید. باید استراحت کنم.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

پول و آزادی بیان

فایده آزادی بیان این است که جناحهای سیاسی همدیگر را افشا میکنند و اطلاعاتی و استلالهائی به بیرون درز میکند که بدون این آزادی باید ساعتها و روزها و حتی سالها وقت گذاشت تا فهمید. خود من توسط اخبار روز با آنارشیست دست راستی و هوادار امپریالیستهای غربی آشنا شدم بدون اینکه زحمت خیلی زیادی بکشم.

یک عده که خود را معتقد به آزادی طبقه کارگر میدانستند، در جنگ اول جهانی، و حتی دوم، به جنگ رای دادند! آنها با دو استدلال معیوب ارتجاع خودشان را نوجیه میکردند، یکی دفاع از وطن و دیگری دفاع از دموکراسی. هر دو انترناسیونالیسم کارگری و کارگران را به بورژوازی خودی فروختند و کارگران را به میدان قتل هم سرازیر کردند. امروز نیز همانها در کنار ما هستند و همانها همان استدلالهای معیوب ضد کارگری خود را تکرار میکنند و مرتکب جنایت علیه طبقه کارگر می شوند.

دموکراسی یا استبداد و مسئله آزادی بیان

در غرب میتوانید تقریبا هر چه دلتان بخواهد بگوئید. ولی حاکمین دست اندر کار جامعه که غولهای بانکی و مالی هستند میدانند این برایشان بی نهایت مضر است. حال چگونه میتوانند جلوی درز واقعیات وحشتناک جامعه بردگی مزدی را بگیرند؟ حمله به آزادی از طریق تغییر زوم موضوعات. ولی با ادعای دموکراسی و آزادی بیان چگونه میتوانند به این تاکتیک دست بزنند و فساد حاکمیت بردگی مزدی خود را بر ملا نکنند؟ استفاده از ثروت.

با ثروت خود سیاستمداران را میخرند، با ثروت خود رسانه ها را خریده و تحت کنترل خود در میاورند، از طریق سیستمداران و وضع قوانین انحصاری هزینه بوجود آوردن رسانه ها را بالا می برند. با اینکار فقط ثروتمندان که خودشان هستند میتوانند به رساندن اطلاعات به کارگران چند میلیاردی دنیا دسترسی داشته باشند. وقتی چنین قدرتی کسب شد، بجای دادن اطلاعات، هم زوم مسائل را به مسائل خود تغییر میدهند و هم شروع میکنند به رساندن بد-اطلاعات و یا اطلاعات دستکاری شده. مثلا میخوانیم که حماس ترور کرده است که فیلمها نشان میدهد چنین است، و اسرائیل برای دفاع از خود، خانه تروریستها را بمباران کرده است. در این اطلاع رسانی، نه وضع کارگران اسرائیلی و فلسطینی گزارش داده می شود و نه درجه جنایتکار بودن اربابان دو طرف. یا ، مثلا ، کارگران دستکش طبی سازی اعتصاب کرده اند و دیگر دستکش طبی به بیمارستان نمی رسد!!!! با اینکار، این صاحبان اقتدار و ثروت، میتوانند کاملا دیکتاتوری کنند ولی در عین حال خود را هوادار دموکراسی و آزادی بیان نشان دهند. فرق سرمایه داران و حاکمین سیاسی غرب و شرق در این است که دیکاتوری سرمایه داری در شرق پول خرید آزادی برای خود ندارد و مجبور است با سرکوب برای خود ازادی بوجود بیاورد، اما دیکتور سرمایه داری در غرب میتواند از ثروت امپریایستی خود استفاده کرده آزادی خود را بخرد. در “شرق” کارگر زور ندارد آزادی بگیرد، در غرب پول ندارد آزادی بخرد.

پس چاره کار چیست، پول جمع کرد؟ خیر. چاره کار بوجود آوردن شبکه های فرهنگی ضد سرمایه داری است. توسط شبکه های فرهنگی ضد سرمایه داری اطلاعات درست دست بدست در پائین سیستم در اختیار افراد قرار داده می شود. اول، مثل بالا، باید توضیح داد که چرا شبکه های ضد اربابان لازم است، بعد باید این شبکه ها را بوجود آورد. در ایران به این میگوئیم تشکلات سراسری کارگری. این تشکلات باید حتما ضد سرمایه داری باشند و حتما با این انگیزه و مقصد کار کنند که جانشین نظم اجتماعی حاکم باشند.

این یادداشت را کپی کنید، نگه دارید و هر چند وقت یکبار مجدا بخوانید و به آن فکر کنید. بنظر من این راه چاره است، این انقلاب را از پائین آغاز میکند و در پائین تمام میکند، طوری که دیگر بالائی وجود نخواهد داشت.

چون وقت ندارم و بیماری و پیری بی سوادی، اشتباهات ادبی و لغوی این متن را خودتان در ذهنتان درست کنید.

زنده باد طبقه کارگر دنیا، زنده باد خوانندگان اخبار روز

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

چپ یعنی کمونیست. یعنی کسانیکه معتقدند که بردگی مزدی باید الغا شود، مثل الغای سیستم بردگی در آمریکا بعد از جنگ داخلی شان. بهتر است گفت کمونیست نه چپ و یا سوسیالیست. گفته آقای کرمی می شود کمونیست چپرچلاق.
در آمریکا،‌سندرز، کمونیست نیست. او یک سوسیالیست است. سوسیالیست الزاما به الغای بردگی مزدی اعتقاد ندارد. حال اگر او خودش را کمونیست هم بداند، مطالعه عقاید او نشان میدهد که او تا به امروز فقط لیبرال اصلاح طلب بوده است. در آمریکا، تا آنجا من میدانم، انواع کمونیست وجود دارد، از بلشویک گرفته تا سوسیال دموکرات وطن دوست تا آنارکوکمونیست. سندرز معمولا قاطی لیبرالهای امپریالیست فعالیت میکند.
عبارت چپ آمریکائی هم به عقل جور در نمی آید. آقای کرمی در این مورد مطالعه کافی نکرده و اظهار نظر نموده. بلشویکهای آمریکائی عین بلشویکهای ایرانی هستند و او نمیتواند بگوید از بلشویکهای ایرانی بهتر هستند. بعضی از بلشویکهای آمریکائی و ایرانی در یک تشکیلات بین المللی هستند. این عبارت چپ آمریکائی خوب قابل توضیح نیست و شبیه اختراع واژه های خرافی است.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

نظرم زیر نظر آقای کرمی گم شد و چون خیلی طولانی بود دوباره نخواهم نوشت.
اقای کرمی،
توهین سیاسی یعنی اقتدارگرا، بورژوا، مستبد، مرتجع، شیاد.
اقتدارگرا، خواهان سلطه بر سرنوشت دیگران.
بورژوا، استثمارگر کارگران.
مرتجع، مانع رشد علمی و خودآگاهی کارگران.
مستبد، مانع آزادی بیان و اجتماع طبقه کارگر.
شیاد، کسی که میگوید هوادار کارگر و یا زحمتکشان است اما در واقع و در عمل از بورژوازی دفاع میکند.
شما اگر کلمات محترمانه می شناسید، لطفا ذکر کنید، کمک خواهد بود.

کیا
کیا
2 سال قبل

چپ علمی طرفدار دیالکتیک از این مقاله نه تنها خشمگین نمی شود ،بلکه با آغوش باز به پیشباز آن می‌رود، چون دمکرات و اهل بحث است و به اصل انتقاد از خویش اعتقاد دارد.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

این چگونه چپ علمی ست که در دیالکتیک لابد علمی و بحث دمکراتیک خود, طرف را “نوع پیش رفته انسان کودن و احمق” خطاب میکند, مگر آنکه “از کوزه همان برون تراود که دروست “؟ و یا به قول ضرب المثل چینی, زمانی که انگشت اتهام به سوی کسی دراز میکنی سه انگشت دیگر به سوی خودت اشاره میکند. لابد به قول ساکنین قم این هم باید ازعلامات ظهور باشد.           

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

عزیزم مقاله را در آرامش بخوان و کلمه “چپ چپرچلاق”را شوخی بدان که مسلما فحشی رکیک نیست ، این اندازه تحمل حتما داری.

سامان
سامان
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

درود بر شما پیروز عزیز،
بسیار متین و زیبا نوشتید. برخی دوستان جوگیر دیکتاتوری رسانه ای حاکم شده و درست مثل روزهای بعد از فروپاشی چمدانها را بسته و بفکر تغییر جبهه افتاده اند.
اما باید بدانند که این نقشه های شومی که در حال اجراست، جهان را به سوی بربریت سوق میدهند. آیا به عواقب همراهی خود با آنها اندیشیده اند؟

افشین رحیمی
افشین رحیمی
2 سال قبل

مضمون همه مقاله‌های شما قضاوت درباره این و آن است.
از نقش مبصر و قاضی خارج شوید، یک مسئله اجتماعی و سیاسی را بیان کنید و خودتان به آن جواب دهید، به جای آنکه به این و آن بپردازید و روی هر کس یا مرامی یک اسم بگذارید.
به خاطر رعایت ادب من از گذاشتن اسم روی شما خودداری می‌کنم.
فقط توجه کنید که شما فقط در مطب‌تان می‌توانید آسیب‌شناسی کنید و مرض دیگران را تشخیص دهید.
در حوزه جامعه و سیاست خودطبیب‌پنداری نوعی حس ولایت است.

لاله
لاله
2 سال قبل
پاسخ به  افشین رحیمی

چون آخوند است. آخوند جماعت حرف دیگران میزنه و فقط به فکر شکم و پایین تنه خودشه

peerooz
peerooz
2 سال قبل

من این بحر طویل را نخوانده و نمی خوانم ولی عنوان آن مرا وا داشت که پی معنی آن بگردم و به یاد سعدی بیفتم.
 
معنی چپر چلاق, این واژه به کسانی اطلاق می شود که از بیخ و بن ابله و داغون هستند…. این افراد بسیار دست و پا چلفتی هستند و از نظر قیافه هم اسکل می زنند. در واقع نوع پیشرفته اسکل را چپر چلاق می گویند.
https://lamtakam.com/dictionaries/amiyaneh/1715/%DA%86%D9%BE%D8%B1+%DA%86%D9%84%D8%A7%D9%82

معنی اسکل: این هم پرنده که اسم واقعیش همون اسکل هست .قیافه اش را نگاه کنید عین بیشعورهاست بخاطر همین به یه نفر که بیشعوره میگن اسکل…….اسکل نام نوعی پرنده که هنگامیکه از لانه اش خارج می‌شود در هنگام بر گشت فراموش می‌کند لانه اش کجا بوده. اسکل در اصطلاح به انسان‌های کودن و احمق گفته می‌شود.
https://www.beytoote.com/fun/visual/bird-oskol.html

یـکـی خــوب خُـلـقِ خَـلَـق پـــوش بود
کـه در مصـر یک چـنـد خـامـوش بود

تـفکـرّ شـبـی بـا دلِ خـویش کـرد
کـه پـوشـیده زیرِ زبان است مرد

اگر همچنین سر به خود در برم
چـه دانـنـد مـردم کـه دانـشـورم؟

سخن گـفـت و دشـمـن بـدانـست و دوست
کـه در مصر نـادان تـر از وی هـمـوست

اکبر کرمی
اکبر کرمی
2 سال قبل

نقد معنا ی دیگر دوست داشتن است

به همه خواننده‌گان و گلایه‌کننده‌گان از این متن درود می‌فرستم و از بازخورد آن‌ها می‌آموزم. چه، همیشه حق با مشتری است و این نکته را بیش‌تر از جا لیبرالیسم به من آموخته است.
از این که احساس کرد‌ه‌اید من توهین‌آمیز نوشته‌ام از همه ی شما صمیمانه پوزش می‌طلبم. و حتا ادعا نمی‌کنم داوری شما نادرست است.
با این همه
یکم. امیدوارم با من هم‌سو باشید که نقد خشن و تند و حتا توهین و‌ کلفت‌گویی به یک اندیشه، ایدیولوژی و تحلیل در اساس با توهین به یک انسان و خوارداشت دیگری بسیار متفاوت است.
دوم. من این پسوند چپرچلاق را از یک کمدی تلوزیونی در سیما ی جمهوری نکبت اسلامی برگرفته‌ام. حتا پیش‌تر دودل بودم که کاربرد آن برای توصیف جریانی از چپ که در باور من در گل تاریخ و اندیشه مانده است، مناسب است یا نه!؟
اگر چپ چپرچلاق را در کنار راست وحشی بگذارید (هم‌چنان که من در متن گذاشته‌ام) شاید خشونت واژه کم‌تر شود و توصیف‌کننده‌گی آن بیش‌تر.
سوم. من حتا توهین به باورها ی آدمیان را هم پسندیده نمی‌دانم؛ با این همه نقد، هم به استدلال و تفاهم چشم دارد و هم به تخلیه هیجان و پمپاژ شور! نقد سیاسی و تحلیل سیاست روز اگر از شور و هیجان خالی گردد، بسیاری از مخاطبان خود را از دست می‌دهد!
چهارم. فرهنگ ایرانی اسلامی بسیار نازک‌نارنجی است؛ و آستانه ی تحمل آن در مورد نقد بسیار پایین است. هر نقدی به اسلام را مسلمانان به توهین به مقدسات تعبیر می‌کنند. هر نقدی به تاریخ و درگذشته‌گان‌ را گروهی توهین به ملت ایران می‌خوانند.
از اتفاق چپ اگر چپ باشد، باید آغوش خود را اگر روی نقدها ی خشن (و حتا توهین آمیز هم) بگشاید، تا راهی به رهایی از این بلیه و بلا باز شود. من از خودم شروع می‌کنم و چاپ نقدها ی خشن در مورد متن و حتا خودم تشکر می‌کنم و از ادامه این روی‌کرد پشتیبانی.
من در ص فیس‌بوک خود هیچ (هیچ) نقدی را پاک و حذف نمی‌کنم.
با این همه نباید
فراموش کرد که اگر ما آرام‌تر شویم، جهان‌ هم آرام‌تر خواهد شد.
شاد و سربلند باشید

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  اکبر کرمی

“شاد و سربلند باشید”
کجا، یک مقاله و یک کامنت بنویسید، تمام؟ لطفا تشریف داشته باشید.
من آنارشیست هستم، من میدانم که در میان مارکس+ یستها رسم این است که رهبر پشت میز بشیند و مقاله بدهد دست کنشگر، کنشگر مقاله را بخواند و در میان توده ها تبلیغ کند. در میان ما آنارشیستها معمولا چنین رسمی وجود ندارد و اگر مواردی وجود داشته باشد، بد بحال ما. ما هم نظریه پرداز هستیم، هم کنشگر و هم توده. برای همین خوش آمدید. همین الان توجه کنید که رهبران مارکسیست متکبر رفته اند و ما را در مقابل شما تنها گذاشته اند. اما ما بلد هستیم چگونه گلیم خود را از آب بکشیم.
“همیشه حق با مشتری است”
مارکس خرید مشتری را میگوید تحقق ارزش اضافی. اگر سرمایه دار کالا نفروشد، ارزش اضافی اش تحقق پیدا نمیکند و جنایتش علیه کارگر فروشنده (حداقل ۹۰ درصد خریداران) بصورت سود عینیت پیدا نمیکند. مشتری اگر پول نداشته باشد، ارزش ش برای سرمایه دار به اندازه دستمال توالت هم نیست.
شما به ما توهین نکرده اید به کسانیکه نقص عضو دارند توهین کردهداید. البته، ما پوستمان کلفت است. پوست ما کارگران کمونیست کلفت است، تمام تبلیغات و آگهی های تجارتی، تمام رسانه خای خبری، تمام کتب دروغگوئی اجتماعی مدارس ابتدائی و ذبیرستانی و دانشگاهی غرب و شرق، تمام اوامر اربابان سرمایه دار به ما وقتی سرکار هستیم، توهین است. زندگی ما در دنیای توهین است. یک گانگستر با یک کیسه اسکناس برای بانکدار جامعه لیبرال محترم تر از ما کارگران است حتی با مدرک دکترا. مخصوصا در سوئیس بسیار بسیار لیبرال. ما شلوار لی می پوشیم آن گانگستر کت و شلوار گران قیمت.
ایدئولوژی چیست؟ بحث دارد من از تعریف خودم شروع میکنم. لیبرالیسم (لیبرال + ایسم) یک ایدئولوژی است، مارکسیسم هم یک ایدئولوژی است (مارکس + ایسم) اما نظریه ارزش اضافی مارکس و حقایق سیاسی قابل مشاهده و نمایش و سرکوبگرانه بورژوازی ایدئولوژی نیست، مجموعه ای از فاکت و تجزیه و تحلیل درست جامعه است. بعضی از عقاید مارکس علمی نیست اما پیش علم است و هدف او درست کردن ایدئولوژی و مکتب نبود، هدفش علمی کردن بینش ما کارگران علیه نظام بردگی مزدی بود. چون ما آنارشیستها به رهبر اعتقاد نداریم، مارکس هم برای ما رهبر نیست، یک معلم است. متشکر از مارکس و سایر آموزگاران آزادی از اقتدار و استثمار در کمپ کمونیسم مارکسی و آنارشیستی.
ایدئولوژی فقط اعتقاد است، فلسفه بافی است، از احکام علمی درست نشده است اما علم تجزیه و تحلیل درست و متکی به تجربه و آزمایش است. تجزیه و تحلیل اقتصاد و‌سیاست جامعه سرمایه داری نشان میدهد که لیبرالیسم ریاکاری است و تفاوتی با آخوندبازی ندارد. بندرت در دانشگاهها میتوانید این را بیاموزید، اما اگر کمی از آن بدانید، جامعه میشود آزمایشگاه. اگر خواستید ادامه میدهیم. میتوانیم از رای دادن کارگران فریب خورده به سیاستهای نولیبرالی، از رای دادن به جنگها، از کودتاها و جنگهای جهانی و ساختن بمب های اتمی لیبرالهای “انسان دوست” و هوادار “ازادی” شروع کنیم. همین لیبرالها در ایران کودتا کردند. میتوانیم زندانهای سیاسی و شکنجه رژیم سکولار شاه-دموکراتها را تجزیه و تحلیل کنیم. میتوانیم در مورد درست کردن القاعده، طالبان و عایش توسط دوستان لیبرالها در خاورمیانه بحث کنیم، ببینیم که لیبرالیسم در فلسفه زیبا و در عمل پلید است.
“فرهنگ ایرانی اسلامی بسیار نازک نارنجی است”
احتمالا فرهنگ خود شماست چون ما چپ ها (ضد نظام بردگی مزدی) خدانشناس هستیم و معتقدیم اعتقاد به خدا و مذهب خرافی و ایدئولوژی سازی برای سلطه بر ذهن و جسم ماست. ما می نی مم، فرهنگ خدانشناسانه داریم نه اسلامی و مذهبی. شما در میان ما کمی زندگی کنید، متوجه می شود چگونه است. باز هم اظهار عقیده کردید بدون اینکه تحقیق و مشاهده کنید.
فرهنگ شناسی یک کار علمی است. فرهنگ کارکران کمونیست ویژگی ها و تاریخ خاص خودش را دارد و جامعه به جامعه تفاوتات و تشابهاتی دارد. دوستان اصلاح طلب شما امیدوار بودند که با اعدام امثال ما میتوانند این فرهنگ را از بین ببرند، اما خواب میدیدند. ما هم برای اینکه علیه استثمار و جهل و جنایت باشیم سعی نکردیم اصلاح طلب باشیم و سیستم استثمار نیروی کار نظام سیاسی ضد زن و ضد کارگر جمهوری اسلامی را بپذیریم و یا اصلاح (قابل تحمل) کنیم. گفتم دوستان اصلاح طلب شما، چون در این مقاله خودتان گفتید با آنها رابطه نزدیک داشتید و شما را جناح چپ رادیکال خود می دانستند، و یا خودتان میدانید. لیبرالیسم سکولار را میتوان رادیکال ترین نوع قابل تحمل کردن بردگی مزدی و بالا بردن بازده نرخ استثمار دانست اما نه همه جا. در شرایط نولیبرالی سرمایه داری فعلی، لیبرالیسم دیگر اثر ندارد مگر اینکه کار بجای باریک بکشد.
دوستان اصلاح طلبان و در بسیاری از موارد خود اصلاح طلبان، ما را کتک میزدند، دستگیر میکردند و گروه گروه اعدام میکردند تا فرهنگ اسلامی داشته باشیم، کتک ها را خوردیم و زندان را تحمل کردیم و جسد دوستان ترور شده و اعدام شده را دیدیم اما هنوز هم فرهنگ خدا نشناسی داریم و مشغول عوض کردن این دنیای بردگی مزدی و جهل و جنایت هستیم. ما از بین نمی رویم مگر اینکه روابط سرمایه داری از بین برود. ما با خود سرمایه داری اما علیه ش رشد میکنیم، ما بخشی از خود نظام هستیم.
درست میفرمائید که باید از نقدها تشکر کنیم، تشکر میکنیم اگر علمی و استدلالی باشند، اقشا میکنیم اگر شانتاژ اربابان باشد.
شما میتوانید بپذیرید که سرمایه داری نظام بردگی مزدی است و کارگر هیچ اختیار و اراده در تعیین سرنوشت خود ندارد (حتی در لیبرال دموکراتیک ترین جامعه) و خودتان نیز باید سیستم عنکبوتی و گانگستری اقتصاد سرمایه داری و سیاستهایش را هدف بگیرید. حال اگر وجدان و شجاعت ش را دارید، شجاعت در تغییر فرهنگ، خوش آمدید. منافع یک وضعیت روحی است، میتوانید سرمایه دار باشید اما از لحاظ روحی با کارگر احساس هم رزمی داشته باشید. میتوانید کارگر باشید، اما روحیه چاکری. سوسیالیست سرمایه دار کم نداشتیم، مثل اوون. سرمایه دارها بوده اند که به ما پیوسته اند، مارکس کارگر تحصیل کرده بود، اگر انقلاب نمی شد عاقبتش تدریس در دانشگاه بود، اما فردریک انگلس از خانواده سرمایه دار، باکونین خودش از خانواده نجبا بود، کروپتکین هم همینطور اما از کار علمی امرار معاش میکرد.‌با قبول این حقیقت، میتوانید بتدریج از فرهنگ ایرانی اسلامی بورژوا لیبرال فاصله بگیرید تا در جهت جهانی آزاد از تعصب، آزاد از بردگی، آزاد از جنگ، آزاد از تخریب بشریت، آزاد از تخریب همه موجودات زنده حرکت کنید و با وجدان آسوده بخوابید.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

ببخشید از این کامنت زیاد ولی چاره ایندارم.
من با آن دسته از دوستان که میگویند نظر آقای کرمی باید چاپ میشد، موافقم. بنظر من فقط باید نظراتی که در آن از کلمات رکیکی که در فرهنگ ما خیلی زشت و لات لوتی است استفاده نشود. فرزندان دوستان من این کامنتها را میخوانند و درک غلطی از قضایا پیدا میکنند چون خیلی جوان هستند. بزرگسالان را هم عصبانی و تحریک میکند. اگر کامنتها رعایت انسانیت را بکنند، کودکان و خوانندگان می آموزند، وگرنه بد بار می آیند. ما چپها (آنارشیست، مارکسیست) مخالف فرهنگ لمپن پرولتاریا هستیم. رفتار لمپن پرولتاریائی ما را انقلابی نمیکند، ارتجاعی میکند. قائل شدن به حدود مخالفت با آزادی نیست، در خدمت از بین بردن فضای جنگ و بوجود آوردن فضای صلح برای ارتقای آگاهی است؛ مثل پوسیدن لباس مناسب برای جای مناسب است.
من حتی با کلمات زیادی دوستانه و زیادی محترمانه مخالفم، شبیه چاپلوسی و باند بازی است. همان نحوه مکالمات علمی در مدرسه، استاندارد خوبی است و چپ بیشتر از این استاندارد استفاده میکند. به عقیده من در بیان مطالب سیاسی که مطالبی است همیشه علمی، باید تا حد ممکن از عبارت پردازی و شعار و حرفهای نامربوط به قضیه دوری کرد تا کار با بازده خوب انجام شود.
توهینهای سیاسی بنظر من ایرادی ندارد، مگر اینکه هدف مقاله و یا کامنت فقط توهین باشد. بعلاوه لحن مقاله و یا کامنت باید بر اساس استدارد ایرانی های فعلی مودبانه باشد و به شخص توهین نشود. من خودم همیشه سعی میکنم از کلمه تو، کنی، بشوی ، استفاده نکنم مگر اینکه احساس کنم که طرف بخودش دارد این حق تعرض را میدهد و آنکه باید مودب باشد من هستم. این میشود برخورد ارباب با من و من انتخاب میکنم که کی و کجا تحمل نکنم.
درباره چپرچلاق، نتوانستم معنی اش را پیدا کنم. سالیان سال در خارج بوده ام و فارسی یادم رفته است. چلاق در چپر چلاق میتواند تحقیر آمیز باشد، این کلمه زشتی است و تحقیر کسانیست که نقص عضو دارند. ترامپ در یکی از سخنرانی هایش یک شخصی که از این نوع مشکل داشت را مسخره کرد. بعضی وقتها نمی شود فهمید که از کلمه مناسبی استفاده کرده ایم یا نه. دیالوگ دوستانه این مسئله را حل میکند. دیالوگ دوستانه ۹۹ درصد مسائل ما کارگران را حل میکند. یاد دوستی که این را بمن یاد داد بخیر.
آیا اخبار روز باید مقالات هواداران سرمایه داری را چاپ کند؟
اگر رعایت تعادل را بکند نه. سرمایه دارهای سکولار ما تحت دیکتاتوری هستند، دادن تریبون به آنها کاری انسانی است. ما به عقیده ضد سرمایه داری خود تقریبا (۹۹) اطمینان داریم و حاضریم بر سر آن بحث کنیم. از عقاید پرو سرمایه داری نمی ترسیم. به اندازه کافی برای اثبات درست و علمی بودن عقیده امان فاکت داریم ، روند جامعه سرمایه داری جامعه را خراب تر و خراب تر میکند نه بهتر. تعداد طلاقها، جنایات وغیره رو به افزایش است.
اما این را هم بگویم. الان برای رساندن یک نظریه سرمایه داری میلیونها کانال وجود دارد اما برای رساندن یک نظریه ضد سرمایه داری چند صد تا هم نیست. حتی گوگل کاری کرده است که جستجو برای پیدا کردن مقالات ضد سرمایه داری مشکل تر شود و نمیدانم بلاخره درستش کرد یا نه اما من هنوز در جستجوهایم مشکل می بینم و باید به گوگل سرچ حقه بزنم تا جستجویم نتیجه بدهد. درباره جاسوسی هایش هم که خود کارکنانش گفته اند و اعتراض کرده اند و به احتمال زیاد کارگران باخته اند و به احتمال زیاد کارگران مخصوصی را جدا از کارگرانن عادی استخدام کرده اند. ، خبر را دنبال نکردم.
بنظر من، اگر خون سرد باشیم، استاتدارد بحثهای علمی رایج جامعه را رعایت کنیم، کمونیسم پیروز خواهد شد. اگر رعایت نکنیم تحریک میکنند و کارمان خراب می شود.
اگر اشتباه فارسی دیدید، خودتان در ذهنتان درست کنید، بی سوادی و دوری از جامعه خوب ایران.

مجید. نشاط
مجید. نشاط
2 سال قبل

آقای کرمی،
با عرض معذرت از شما و خوانندگان این سطور, به قول معروف کسی که به ما نریده بود, کلاغ کو.... دریده بود.
البته که اخبار روز کار خوبی کرد که مقاله شما را چاپ کرد, و صد البته مسلم که هر کسی از نظرات شما خوشش نمیاد, می تونه نوشته شما را نخونه وبه فلان جاش حواله بده. این یعنی دموکراسی ناب که شما رسالت اشاعه آن را قبول زحمت فرموده اید. از این بابت ممنون شماییم. اما خدایی اش داداش جان حالا چرا به چپا گیر دادی؟ اگه دموکراتی اونم از نوع نابش, چرا این همه توهین می کنی و عنوان بی ادب و تحقیر کننده برای کسانی که مثل تو فکر نمی کنند انتخاب می کنی؟ مگه اساس دموکراسی احترام به عقیده دیگری و میدان دادن به مخالفان نیست؟ راستی فرق شما با امثال کیانوری ها که اصطلاح تربچه پوک را ابداع کردند و حسین شریعتمداری ها که چهل سال تمام به ترور فکری مشغول بوده چیست؟مگر ندیدی که این شیوه راه هر گفتگویی را می بندد؟
راستی چطور به خودت اجازه میدی که مثلا فاجعه جنگ عراق و ویرانی این کشور را به آمریکا تخفیف بدی و با زدن حرف بی مالیات از کیسه خلیفه بغداد ببخشی و ادعای آن کنی که فاجعه عراق و ویتنام قابل مقایسه نیستند؟ حق با شماست, وجدان چیز خوبی است, به خصوص این که بی شرط و شروط باشد و شامل همه. رفتی یک اظهار نظر یک فرد و یا گروهی کوچک را علم کردی و یک نسل و نحله فکری را این همانی می کنی و می کوبی؟ علاوه بر وجدان, شرم هم چیز خوبی است.

رفیق جان, برادر عزیز, آقای محترم: اگه قصد بحث سازنده داری درست و مودب نظراتت را مطرح کن و اطمینان داشته باش که پاسخی درخور خواهی گرفت و اگر هم منطقی در نظراتت باشه ما کله خرهای چپرچلاق هم تحت تاثیر خواهیم گرفت.

با احترام به شما,
از طرف یک چپ نه چندان چپرچلاق و صد در صد مخالف جنگ افروزی روسیه, بدون اعتقاد به چهارده معصوم بودن اتحادیه اروپا و حاکمان اکراین, علاقه مند به دموکراسی غربی اما اونقدر ابله نه که نقاط منفی آنرا نبیند و گول چپ های پوپولیست آنرا بخورد, و با تعریفی کاملا مشخص از خودش هر جا که هست چه در دامن دموکراسی غربی و چه زیر نعلین خونین آخوندا.
راستی معنی این چپرچلاق که اینقدر به کشف آن افتخار می کنی چیست؟ نمیشه کمی هم در حفظ زبان فارسی همیاری کنیم و هر چرند و پرندی را در حلقوم هم فرو نکنیم؟

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  مجید. نشاط

جناب نشاط نوشته اید ” اگه قصد بحث سازنده داری درست و مودب نظراتت را مطرح کن” آیا منظورتان از درست و مودب همانند سه خط اول کامنت خودتان است که میفرمائید ” کسی که به ما نریده بود, کلاغ کو…. دریده بود…..و هر کسی از نظرات شما خوشش نمیاد, می تونه نوشته شما را نخونه وبه فلان جاش حواله بده.”؟

سعید نورآذز
سعید نورآذز
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

تا کی به مزاحمت در اینجا ادامه خواهی داد؟
خودت میدونی که به پرو پای همه می پیچی مگه نه؟
امروز داشتم در قسمت ستون آزاد مقاله ی آقای بیژن هدایت را می خواندم که در زیر آن لینک نوشته قبلی ایشان را دیدم « انقلاب ۵۷، آن‌چه بود، آن‌چه نبود!» این را هم خواندم .در زیر آن کامنت مبتذل و ضد مردمی شما را دیدم که خیلی طولانی در مورد انقلاب سال ۵۷ روده درازی کرده بودی.( از نوشتن آن معذورم)
نویسنده آقای بیژن هدایت به شم جواب داده ست:
«با احترام! توجه شما را به چند توضیح مختصر زیر در رابطه با «استدلالات» مخالف شما با نوشته‌ی «انقلاب ۵۷، آن‌چه بود، آن‌چه نبود!» جلب می‌کنم:
– شما تنها کسی نیستید که از انقلاب ۵۷ تحت عنوان «بلوا» و «شورش» نام می‌برید. فرح پهلوی هم در سال‌گرد اخیر این انقلاب، با همین واژه‌ها از آن چه سبب خاتمه‌ی سلطنت شد، نام برده است. انقلاب ۵۷، اما انقلاب بود! نظم دیگری را می‌خواست! تحولات بُنیادینی را در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی طلب می‌کرد! …….»
لینک اخبار روز را می گذارم تا یکیار دیگر چرندیات خود را بخوانی و دست از این حرکت های عقب مانده برداری .
https://www.akhbar-rooz.com/140194/1400/11/12/

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  سعید نورآذز

در سال های آخر دانشگاه یکی از بچه های سال بالا که عضو انجمن حجتیه بود غیبش زد و سال بعد که با ما همدوره شد دیدیم مارکسیست شده. ایشان اما نه رفتارش عوض شده بود و نه لجن پراکنی هایش. از نظر او دخترانی که با او هم عقیده نبودند فاحشه و پسران مخالف او سوسول. وارد بحث سیاسی نمیشد و اگر میشد فقط برای این بود که به دیگران بگوید که آنها چقدر احمقند که واضحاتی که ایشان میفرمایند رو درسته نمی پذیرند. اگر او آن موقع مایع شرمندگی ما مدعیان چپ میشد اما بپای تحولش میبخشیدیم . حال شمای به احتمال زیاد تحصیل کرده و خارج نشین را بنگر که کف بر دهان از چه واژگان توهین آمیزی در بحث سیاسی استفاده میکنی. مرسی که خاطرات ۵۰ سال پیش ما را زنده کردی اما صد رحمت به کیهان شریعتمداری. عیب و هنرت را نشان میدهی و بس. شما را شایسته بحث سیاسی نمیبینم.   

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

اصولا اینها از نظر روانی دوست دارند همان سیلی که به خاطر شکست های فلسفی و سیاسی از روزگار خوردند را به ما هم بزنند. غافل از اینکه نسل ما هم دارای معلومات تاریخیست و هم با بهره وری از آزادی های دموکراسی غرب برای آزادی بیان کوتاهی نخواهد کرد و خفقان نخواهد گرفت.

سامان
سامان
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

این ما که می نویسی کیستند؟ سربازان امام زمان؟ یا لشکر سایبری فارس زبان ناتو؟

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

رفقایی که از ادبیات مقاله نویسان و کامنت گذاران شکایت دارند نگاهی بیاندازند به کامنت های همپالکی هایشان! یا توهین و بد دهانی و نیش زدن است که ارثیه حزب توده است و یا لوده گی و ابتذال که نشانه استیصال و غار نشینی چپرچلاق های ایدولوژیک!! به عبارتی دیگر، سانسور خواهان که از پاسخ به عقاید دیگران عاجزند دنبال سانسور چی در سایت اخبار روز میگردند که جلوی آزادی بیان دیگران را بگیرند. و هرگز نمیتواند ان را اینجا پیدا کنند.

سوال ساده که این دوستان از زیرش شانه خالی میکنند اینست که آیا پیک نت یا نامه مردم و یا دیگران به شما اجازه بلاگ نویسی آزاد میدهند که شما دائم مشغول شکایت از اخبار روز هستید؟

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

کسانیکه با پوتین مخالفت میکنند، در انتخاب کلمه اصلا اشتباه نمیکنند. آنها میخواهند سرمایه داری را نگه دارند و پوتین را بیاندازند دور چون خودشان سرمایه دار هستند. علیه رژیم هم همینطور است. برداشتن خامنه ای را میخواهند، نه سرمایه داری در ایران را. یا، میخواهند اسلام حکومت نکند، به سرمایه داری کاری ندارند. لیبرال هستند، یعنی سرمایه دار هستند، چه انتظاری میتوان داشت. آن سوسیالیستهائی را دوست دارند که خودشان سرمایه دار هستند، سرمایه داری دولتی در جامعه دموکراتیک. همه چیز بد است مگر اینکه خودشان ارباب کارگران باشند. وقتی ارباب شدند میگویند عجب وطن پر افتخاری درست کرد هایم، دوباره ساواک و ارتش و اوین درست کنیم تا این وطن را از دست ندهیم.

شبگیر حسنی
شبگیر حسنی
2 سال قبل

از آگوست ببل نقل شده که روزی پس از پایان نطق وی در مجلس، جناح راست مجلس برایش کف زدند؛ ببل به خود گفت ای پیر ببل ببین چه گندی زده ای که اینها تشویقت می کنند! بد نیست تا چپی که مورد تفقد جناب کرمی است به بازبینی دیدگاه ها و مواضعش بپردازد!

سیمین پریدخت
سیمین پریدخت
2 سال قبل
پاسخ به  شبگیر حسنی

ای به چشم، “نقدی” چنین “ادیبانه” و آن هم به “قلم پاک” ” ناقدی” با بضاعتی مثال زدنی انتقاد از خود را اجتناب واقعا ناپذیر می کند. شما خودت را گرفتی یا قصد گرفتن ما را داری؟

شبگیر حسنی
شبگیر حسنی
2 سال قبل

آن «چپ دموکراتی» که مورد تایید و تحسین نویسنده مقاله است باید ببیند در کجای کار خطا کرده که دیدگاهش مورد تایید امثال جناب کرمی است؛ خود من به دسته «چپرچلاق ها» تعلق دارم

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

این بود آسیب شناسی شخص لیبرال.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

لیبرالی که معتقد می شود کار مزدی را باید الغا کرد، میشود سوسیالیست و لیبرال باقی نمی ماند. سوسیالیستی که معتقد است مالکیت خصوصی و دولتی را نباید الغا کرد و نباید جامعه از طریق تشکلات کارگری در محل کار و محل زندگی مدیریت شود، می شود سرمایه دار دولتی.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

طنز تلخی که گروهی چپ اندیش، مانده در زمانی خاص، بنمایش می گذارند.
سه پرده توسعه طلبی تجاوزکارانه که توسط سیاست مداران یک سرزمین خاص که روسیه نامیده شده است:
۱-روسیه تزاری با نگرش توسعه طلبی سرزمینی اش
۲- کشور شوروی با نگرش توسعه طلبی سرزمینی آنهم با فریبکاری ایده لوژیکی
۳- کشور برآمده از شوروی متلاشی شده بنام روسیه که در پی احیای تفکر توسعه طلبی تجاوزکارانه روسیه تزاریست .
از مورد اول و دوم می گذریم چون به تاریخ گذشته مربوطند و با ویرانگری های خودشان.
اما مورد سوم،
که باعث شده رفتار طنزگونه ای در افرادی بیافریند:
مورد سوم
بگونه ای در پی احیا تفکر توسعه طلبی تجاوزکارانه تزاریسم است؛
که طنز مطلب اینجاست:
گروهی با تفکر دفاع ایده لوژی که مربوط به بازی توسعه طلبی شوری است به دفاع از توسعه طلبی جدید تزاریسم می روند
که رفتار طنز گونه را در بعضی از نوشتارهای ارائه شده و در نظر بعضی از نظرهای نظر دهندگان می بینیم.

قمی
قمی
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

امیر جان، تا باز دوباره شما را گم نکردم یه سوال دارم، در انتخابات بعدی باید در مقابل کی به رئیسی رای بدیم. از دوستان اصلاح طلبت لطفن بمرس اگه نمی دونی! درود بر شما!

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  قمی

بر اساس تکلیف شرعیت که به آنها مقیدی، قمیان خاص بهت خواهند گفت چگونه عمل کنی تا هم سود دنیایی نصیبت شود و هم حوری بهشتی را در بهشت خواهی داشت

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

تجاوزی که دولت روسیه به سرزمین زندگی کارگران اوکراین کرده است تجاوزی است که هر دولت سرمایه داری برای منافع خود انجام میدهد از جمله ناتو و دولت اوکراین. لطفا توضیح دهید که کجا چپ بعنوان هوادار الغای بردگی مزدی از تجاوز روسیه دفاع کرده است. اگر نمیتوانید، لطفا اظهار نظر نکنید.
حالا من بگویم، مخالفت با پوتین مخالفت با سرمایه داری روسیه نیست، بلکه برعکس موافقت با سرمایه داری روسیه است بدون پوتین. پس مخالفین پوتین میتوانند خودشان متجاوز باشند چون خودشان هوادار برددگی مزدی هستند.
بیشتر بگویم، تا شارلاتانها بدانند که ما احمق نیستیم.
مخالفت با خامنه ای و حتی سرنگونی طلبی هم مخالفت با استثمار و استبداد میتواند نباشد. اگر یک سکولار مخالف رژیم باشد، آن سکولا ر باید اول برای ما روشن کند که در جنایت علیه بشریت که هست سرمایه داری، با رژیم شریک است یا نه. بازرگان و جبهه ملیون و اصلاح طلبان و همه و همه معتقد به جنایت علیه بشریت هستند که هست سرمایه داری.
حال شما برای ما توضیح دهید که کدام طرف هستید، در طرف مدافع حقوق بشر کارگر و یا در طرف مدافع جنایت علیه بشریت سرمایه دار.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  آنارشیست

این شیوه آنارشیستی شما در دفاع از کارگر، در نوع خودش جالبست؛ کارگر دیگه نیازی به دشمنی بنام سرمایه دار ندارد.
اما شیوه اسنتطاقیت که می خواهی بدانی طرفدار کارگر هستم یا سرمایه دار من به یاد دوران نوجوانی می افتم در جمعی بودیم یا باید می گفتیم پرسپولیسی هستیم یا تاجی

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

اگر طرفدار آزادی از بردگی مزدی بودید حتما میگفتید هستید.
تیم پرسپولیس و تیم تاج با هم مسابقه میدادند که بازیکنانشان هر دو درامد داشته باشند و مالکینشان هم هر دو سود به جیب بزنند. اگر میخواهید درست بگوئید باید بگوئید که سرمایه داران پرسپولیس و تاج فوتبالیستها و کارگران باشگاهها را استثمار میکردند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  آنارشیست

وقتی آزادی خواهی را محدود به آزادی از چیزی بنام بردگی مزدی می کنید
در این روش هم به آزادی جفا می شود و هم به کارگری که باید در فضای آزادی در پی حقش باشد و مبارزه کند

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

آزادی از بردگی مزدی (نظام استثمارگرانه سرمایه داری) جدا نیست.

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل

اقای کرمی یا کتاب سرمایه مارکس را خوانده است و یا نخوانده است.
اگر کتاب سرمایه مارکس را خوانده است:
۱ – معتقد است که مارکس اشتباه کرده که توضیح داده سرمایه داری جنایت علیه بشریت است. در اینصورت باید کتاب او را نقد کرده باشد. ما کتابی از این اقا در نقد کتاب سرمایه مارکس ندید ه ایم. پس باید بگویم که آدم عالمی نیست و اضهار نظر زیادی میکند.
۲ – معتقد است که مارکس اشتباه نکرده که توضیح داده سرمایه داری جنایت علیه بشریت است. در اینصورت نمیتواند لیبرال باشد، پس در اینجا دروغگو است چون لیبرال طرفدار نظام سرمایه داری است. ما لیبرالی در ظاهر ندیدهایم که طرفدار نظریه ارزش اضافی مارکس باشد. اگر هم باشد باید خواستار الغای بردگی مزدی باشد.
اگر کتاب سرمایه مارکس را نخوانده است:
او حق ندارد علیه چپ چیزی بگوید. او اول باید اصل چپ را بفهمد، بعد در مورد اینکه کدام چپ خوب است و یا کدام چپ بد اضهار عقیده کند. 
من آنارشیست هستم، کتاب سرمایه مارکس را خوب خط به خط خوانده ام و معتقدم بدرستی نشان داده است که سرمایه داری جنایت علیه بشریت است. ۹۰ درصد آنارشیستها نظریه ارزش اضافی مارکس را که اثبات جنایت سرمایه داری علیه بشریت است را قبول دارند. سرمایه داری یک نوع بردگی است.
آن لیبرالهائی که به موازین حقوق بشر اعتقاد دارند و کار مزدی و سرمایه را نمیخواهند به آن اضافه کنند، یا شارلاتان هستند و یا جاهل.
دموکراسی غربی نظام مدیریت بردگی مزدی است، نظام تجاوز هر روزه به حقوق انسانی کارگران. نظام روسبه و چین و ایران هم بهتر نیست.
اصل و بنیاد جنگ اوکراین چنگ دموکراسی با استبداد نیست، جنگ دو جنایتکار برای ارباب کارگر شدن در اوکرتین است.

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  آنارشیست

جناب آنارشیست بنده با شما در رابطه با نظریه ارزش اضافی مارکس صد در صد موافقم اما بفرمایید مدعیان چپ با آگاهی و شناخت از این اصل چه تاجی بر سر مردم گذاشته اند؟ شیوه حکومتی ورشکسته بلوک شرق ؟ پولپوت؟ یا کره شمالی؟ مهم نیست که من و شما بدانیم و بپذیریم که چه انرژی عظیمی در اتم نهفه است. مهم آن است که از این دانسته برای ساختن بمب استفاده کینم یا برق تولید کنیم. بنده صد در صد معتقدم که چپ میخواهد از انرژی اتمی برق بسازد و مخالف ساختن بمب است اما مشاهده میکنیم که هر بار امکان ساختن برق را یافته بمبی کشور خراب کن محصولش بوده و ولکن آن شیوه شکست خورده نیست. بارها پرسیده ام که چرا پس از ۴۰ سال بدتر شدن زندگی مردم در ایران محبوبیت چپ کمتر از زمان انقلاب شده؟ پاسخ من تا بحال بجز ناسزا چیزی نبوده. 

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

من نمیدانم که با کدام آمار میگوئید که محبوبیت چپ (هوادار الغای بردگی مزدی) کمتر شده است. ۴۰ سال پیش آنارشیست ایرانی نداشتیم. کارگری نداشتیم که در شرایط فاشیستی بگوید شوراها کارخانه اداره کنند. امروز داریم. حتی اگر تعداد هوادار کم شده، کیفیت هوادار بالا رفته است. از لحاظی، یعنی کیفیت، حالا تعدادشان خیلی زیاد شده است.
حال بفرض هم که محبوبیت چپ کمتر شده، باید بگویم که چون ضرورت الغای بردگی مزدی را می پذیرید، خودتان وارد کمپ چپ شده و قاعدتا باید بگوئید که خود شما محبوبیت کارتان کمتر شده است، برای همین باید بگوئید که محبوبیت ما کم شده. کسی که نظریه ارزش اضافی مارکس را می پذیرد چپ شده است و خودش به خودش یک مسئولیت واگذار کرده است. حال اگر اعتراض شما به خودتان هم هست، توضیح بدهید که چرا چپ هوادار الغای بردگی مزدی محبوبیت ش را از دست داده است؟
جواب من،
ما کمونیستهای آنارشیست همیشه میگفتیم که برای درست کردن جامعه کمونیستی نباید دولت و حزب درست کرد بلکه باید تشکلهای کارگری ضد سرمایه داری درست کرد و به این تشکلات بصورت ارگانهای اقتصادی جامعه بعد از سرنگونی ارتجاع نگاه کرد. مارکسیستها راه دولت درست کردن را در پیش گرفتند و تا به امروز با شکست و در نتیجه عدم محبوبیت مواجه شدند. بخش کوچک اما نه کم اهمیتی از مارکسیستهائی هستند که عقایدشان شبیه ماست و اعتقاد به درست کردن دولت ندارند بلکه میگویند نظم جامعه باید بر اساس شوراهای محل کار و محل زندگی مدیریت بشود نه دیکتاتوری حزبی.
درمیانماایرانیها
http://www.shoraha.net/

مقاله ای کوتاه به زبان انگلیسی در مورد کمونیستهای شورائی:
https://libcom.org/thought/council-communism-an-introduction
بنظر من چپ (معتقد به الغای بردگی مزدی) مخالف دموکراسی نیست بلکه مخالف دموکراسی سرمایه داری و موافق دموکراسی مستقیم است.
بعلت شامورتی بازی های ارتجاع و مخالفان چپ هوادار الغای فوری بردگی مزدی، روند غیر مارکسیستی (نه فرار از مارکس) شدن جنبش کمونیستی کارگری روندی تاریخی و طولانی است، اما با سقوط حزب کمونیست چین و آشکار شدن ریاکاری حزب کمونیست چین، در حال تحقق است. 

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  آنارشیست

جناب آنارشیست آیا امکان دارد که شما نمونه موفقی از شیوه خودگردانی شورایی مد نظرتان را در کشوری بما نشان دهید تا ما با نشان دادن پیشرفت و رونق اقتصادی و تحصیل و درمان رایگان و بیمه های بیکاری و بازنشستگی آن به کارگران و محرومان ایران بتوانیم آنان را در راه چنین شیوه حکومتی بسیج کنیم؟ 

آنارشیست
آنارشیست
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

سئوال شما درست نیست.. مثل این است که مهندسی بگوید میتوان یک سفینه ساخت رفت کره ماه، شما بگوئید اول یک نمونه نشان بدهید!!!!!! نمونه را از یک ایده برای حل مسئله می سازند.
در ضمن، لطفا کمی در مورد آنارشیسم کمونیستی مطالعه کنید، اگر مطالعه کرده بودید نمی گفتید که من گفته ام شیوه “حکومتی بسیج کنیم”. آنارشیستها به درست کردن دولت اعتقاد که ندارند هیچ، مخالف آن هم هستند، برای همین مارکسیستها دوستشان ندارند. ما چهار دهه قبل از پیدایش دولت شوروی گفته بودیم حکومت مارکسیستی دیکتاتوری بر کارگران می شود و این کار اشتباهی است.
اگر سرمایه داری وجود نداشته باشد، بیمه بیکاری و بازنشستگی و تحصیل و درمان رایگان وجود نخواهد داشت، بلکه این نوع خدمات هدف جدا ناپذیر و غیر خریداری و یا فروش جامعه خواهد بود. الان اینها هدف نیستند، وسیله هستند. خدمات اجتماعی دولتها برای واژگون نشدن سیسم متناقض و درب و داغون سرمایه داری است نه خدمت به کارگران که بردگان سیستم هستند.

نیک
نیک
2 سال قبل

بیانیه‌ی صادره از سوی صدر هیأت رئیسه‌ی حزب کمونیست فدراسیون روسیه – گنادی زیوگانوف – ۶ مارس۲۰۲۲

حزب کمونیست فدراسیون روسیه از همان ابتدا درگیری در اوکراین را به‌عنوان مبارزه با نئونازی‌هایی ارزیابی کرد که در جریان کودتای دولتی فوریه‌ی ۲۰۱۴ قدرت را به دست گرفتند. ما بارها به افکار عمومی روسیه و بین‌المللی اعلام کرده‌ایم که دارو دسته‌ی باندرایی که در کی‌یف جولان می‌دهند، نوادگان مستقیم جانیان هیتلری هستند که در طول جنگ جهانی دوم علیه شهروندان اوکراین، بلاروس و روسیه جنایاتی را مرتکب شدند.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

وقتی شاه ول میکنه ولی فتحعلی شاه ول نمیکنه همین میشه! چپ های با سابقه که بعد از عمری مبارزه برای سوسیالیسم, امروز به نقد گذشته و حال نزار چپ فرتوت میپردازند مورد حمله و هتاکی چپرچلاق ها واقع میشوند. به قول آقای کرمی چپ هم چپ آمریکایی!

این را به نگاهی اجمالی به کامنت های عصبی و زود رنج نگارندگان چپر چلاق میشود دریافت. یا با توهین و بعد دهانی به دیگر کامنت گذاران و یا با اعتراض به سایت اخبار روز به درج مقالات “چپ ستیز” نشان میدهند چرا در تونل زمان گیر کرده اند.

قمی
قمی
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

مهرداد جان اگه کرمی نگه چپ هم چپ امریکایی کی بگه؟ اونوقت کی غیر تو حالش رو ببره؟
حال کن دادش

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

بیخود نیست که اینان با دمکراسی آنهم با زدن یک برچسب بورژوائی به آن مخالفند. وقتی منطق نیست توهین و بستن دهان مخالف (تو بخوان دیکتاتوری پرولتاریا) بهترین راه اثبات نظرشان است. حاکم نشده سانسور مطبوعات رو شروع کرده اند و خیلی علنی از سایت اخبار روز میخواهند که نظر مخالفشان را چاپ نکند. با تقلید از امام ضد آمریکاییشان تو دهن مطبوعات میزنند. 

سیامک
سیامک
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

حالا شما جواب کامنت آنارشیست را بدهید، او که نگفته اخبار روز سانسور نکنه. اخبار روز حرفهای رکیک غیر سیاسی را باید سانسور کند وگرنه مجبور می شود در اینجا عکسهای پورن هم بگذارد.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

دقیقا!! دریغ از یک پاپاسی سواد که این همه از دیکتاتوری پرولتاری قرن ۱۹ دم میزنند و کمی معرفت که حالا که در کشور های غربی و بورژوایی زندگی میکنند بیگاری برای پوتین ها را کنار بگذارند. ادبیات چارواداری فوق نشان دهنده فقر و جهل فرهنگی اینها است.

م. خرسندی
م. خرسندی
2 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

میگن سلمونی ها وقتی مشتری ندارند .سرخودشون را اصلاح می کنند.
حالا «مهرداد » و «نیک» هم که ماموریت دارند زیر مقالات و کامنت ها صد تا یک غاز بنویسند. بعداز اینکه زیر همه کامنت ها نوشتند
حالا در اینجا دارند با هم پاسکاری می کنند. شاید هم یک روح باشند در دو اسم قلابی .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

با درود
یکی از نظر دهندگان گرام بنام کارو انتقادی به سایت اخبار روز داشت و خواستار این شد که این نوع نوشتارها ارائه نشوند.
که باید گفت
باید نگرش خود را تغییر دهیم
باید به این سمت برویم که از ارائه مطالب مختلف ترس نداشته باشیم و وحشت نکنیم؛
پس باید از انتشار مطالب مختلف استقبال کرد اما باید خواهان این هم بود که فضای نقد برای نقد نوشتارهای مختلف همیشه وجود داشته باشد.
که باید گفت
زحمت کشان سایت اخبار روز چنین نشان داده اند که از این سیاست پیروی کردند: از ارائه مطالب مختلف خود داری نکردند و پیرو این روش بودند که مطالب مختلف مطرح شود و تا آنجا هم که توانستند
فضای نقد نوشتارهای ارائه شده را فراهم کردند که سپاس از این زحمت کشان

نصرت درویش
نصرت درویش
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

جناب ایرانی

مسئله بر سر این نیست که نظرات مختلف انعکاس داده نشود.

مسئله این است که از چه زبان و ادبیاتی استفاده می کنیم.

به نظر اینجانب هم شایسته اخبار روز نیست که نوشته هائی به این سبک و سیاق را منتشر کند.

می توان شدیدترین نقدها را نوشت.اما با چه زبان و چه ادبیاتی؟

یعنی مسئله بر سر این نیست که نظری مورد انتقاد قرار نگیرد.مسئله این است که نقد را با هتاکی و توهین اشتباه نگیریم.

اگر یک نیروی چپ هم نقدی بنویسد و افرادی را که مورد نقد قرار داده است  با صفاتی مانند «چپرچلاق» مورد خطاب قرار دهد ، چنین مطلبی به نظر اینجانب شایسته انتشار نیست.

در کشورهای اروپائی هم نشریات دارای رویه های گوناگون می باشند.

رسانه های زرد هر مطلبی را با هر نوع ادبیاتی منتشر می کنند.

اما از رسانه های وزینی مانند اخبار روز انتظار می رود که به لحن و ادبیات هم توجه بکنند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

در اینکه باید ادبیات مناسبی بکار رود حرفی نیست
اما همین منطق باعث سانسورهای خاص می شود و هرکس به ظن خود کلمه ای را غیر بهداشتی فرض می کند خواهان حذف آنست که در نهایت از یک متن کلمات کلیدی حذف می شود و متن ، متنی بی روح می شود

کارو
کارو
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

چه کسی از انتشار «مطالب مختلف» وحشت دارد؟! بنده که وحشتی ندارم، اما آن کسانی که حتی کامنت چهار خطی مرا نیز بدون سانسور منتشر نکرده اند قطعاً میدانند ترس و وحشت چیست! صد البته که هرکسی حق آزادی بیان دارد و میتواند حرفش را بزند، اما نه الزاماً در سایتی که خود را سایت تحلیلی-خبری چپ نامیده است. صد البته که نقد هم باید نوشت، اما نقد فقط نگارش نوشتاری بلند در قالب مورد قبول اخبار روز و سایت های مشابه نیست. همان کامنت سانسورشده بنده هم نوعی نقد است که پیام واضحی دارد و مشخص هم هست که درست به هدف اصابت کرده است! جالب است که از نظر گردانندگان اخبار روز واژۀ «مزخرف» و «اباطیل» توهین آمیز تلقی شده، اما «چپرچلاق» لابد یک اصطلاح تعریف شدۀ علمی در علوم انسانی است! صد البته که خودتئوریسین پندارهای مفتخر به اصلاح طلبی با این ادبیات تنها آبروی خود را میبرند، اما سانسور هم هیچ توجیهی ندارد و کسانی که به چنین مزخرفاتی اجازۀ نشر میدهند و در مقابل سالهاست که ده ها سازمان و گروه چپ و کارگری و اقلیت را بایکوت کرده اند نیز آبرویی برای خود باقی نخواهند گذاشت.

قمی
قمی
2 سال قبل
پاسخ به  کارو

من فکر نمیکنم اصلا معنای چپرچلاق رو بدونن. خود کرمی هم نمیدونه، طوطی وار فحشایی که که از معلماش میخورده را تکرار کرده. معلما تو قم از این فحش خیلی استفاده میکنن. معلمای قم در رقابت با حوزه علمیه فحش فارسی بکار میبردن که پر از پ و چ و گ و ژ باشه

خسرو شکیبا
خسرو شکیبا
2 سال قبل
پاسخ به  کارو

از کی تا بحال اخبار روز « سایت تحلیلی-خبری چپ » شده ست؟
آنچه در ذهن داری را واقعی نپندار!
در بالای صفحه آمده ست «اخبار روز سایت خبری سیاسی ـ چپ »                                            بعضی وقت ها دوستان اخبار روز با امضای خود نیز مطلبی را درج می کنند .
برای حفظ فضای سالم بحث و گفتگو بر کامنت گزاری هم نظارت دارند که این همه تبلیغات ضد چپ نشان می دهد که این دوستان عجب صبری دارند .
حالا  شما که اینقدر پر توقع یا نازک نارنجی  هستی. آدرس بدهید که کدام سایت وضعش بهترست. تا در آنجا  از محضر دوستان شما « تمرین دموکراسی» را یاد بگیریم؟           

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  کارو

از نظرات منتشره شما می شود چنین فهمید که شما خود را نماینده چپ می دانی و از موضوع دفاع از چپ به مقابله با نوشتار آقای کرمی برآمدی و اخبار روزیان را مورد عتاب قرار دادی که چرا نوشتار آقای کرمی را منتشر کردند و برخوردتان نیز تحکمی است و…
تجربه به ما می گوید تفکری بنام چپ یک تفکر واحدی نیست بل این چپ خود به قسمت های مختلف تقسیم شده که گاهی چپ ها در مقابل هم قرار می گیرند و گاهی در پی حذف هم نیزمی روند
که اولین پرسشی که مطرح می شود شما نماینده کدام یک از چپ ها هستید
آیا شما از چپ های چپرچلاق ها هستید یا خیر و….

کیا
کیا
2 سال قبل

از مقاله و جرأت نویسنده خوشم آمد.
ارزش دوبار خواندن را دارد.

کامران امیدوارپور
کامران امیدوارپور
2 سال قبل

منطق بازاری
نگارنده پیش از اینکه اصل کامنت خود را بنویسد. تهاجم نظامی پوتین را به اوکرائین بدون قید و شرط محکوم می کند . امیدوارست تمام نیرو ها و کسانی که این مصیبت و فاجعه را درک می کنند در پایان دادن به آن هر چه زودتر موفق گردند.

کامنت نگارنده طرح یک مسئله ساده ست. که در این نوشته با ادبیات خاص و شناخته شده به آن پرداخته شده ست.
صورت مسئله :
مک فاول سفیر سابق آمریکا در روسیه ( شخصیت حقیقی) پرسیده است: «اگر کشور ایکیس بدون دعوت‌نامه، نیرو و تانک به کشورایگرگ بفرستد، نام‌اش چیست؟
پاسخ :
یک کاربر جامائیکایی ( شخصیت مجازی) جواب داده : «پاسخ بسیار ساده است و بستگی دارد کدام کشور باشد، اگر روسیه باشد، نام‌اش تجاوز است، مانند تجاوز به اوکراین و گرجستان. اما اگر آن کشور آمریکا باشد، نام‌اش آزادی است، مانند آزاد کردن عراق، سوریه، لیبی، پاناما، کوبا، ویتنام، لائوس، کامبوج و…»

نتیجه گیری نویسده ی این مقاله آقای کرمی :
«همین نگاه و استدلال در بسیاری از اظهار نظرهای چپ چپرچلاق (ضدغربی و ضدآمریکایی) و در جهت دفاع آشکار یا تلویحی از پوتین و توجیه یورش به اوکراین مطرح می‌شود!»

نظر نگارنده:
صورت مسئله یا سئوال را سفیر سابق آمریکا در روسیه با آن همه سوابق «درخشان» کشورش طرح کرده نه یک شخص بی طرف و صلح دوست در کلاس درس که بچه ها دستاشون را بالا کنند و داد بزنند : آقا من بگم !!!!
پاسخ را یک شخصیت مجازی جامائیکائی داده ست .
معلوم نیست او چه جهان بینی ای دارد.
شاید نسبت به آمریکا و و سوابق «درخشان» اش خیلی جریحه دار ست .
شاید «طنز» بکار برده ست.
بهر صورت در این پرسش و پاسخ «عمومی » دلیلی وجود ندارد که پاسخ دهنده مطابق میل «سفیر سابق آمریکا در روسیه» و آقای کرمی جواب دهد.
در غیر این صورت هم با بر چسب «ضد غربی و ضد آمریکایی» آقای کرمی روبرو خواهد شد.
اصلا آیا آقای کرمی برای چپ های جهان و ایران که تجاوز روسیه به اوکرائین را شفاف محکوم کرده اند اهمیت می دهد؟ نه!
همیشه و بر حسب عادت باید به «انحراف» های چپ ها آویزان شد که واقعا همیشه و در همه جا مثل بقیه نحله های فکری وجود داشته ست. بدین وسیله می توان دلی از چپ ستیزی و راستگرائی در آورد.

نظر شما چیست؟

کارو
کارو
2 سال قبل

انتشار این مطاال در یک سایت چپ توهین به همۀ سوسیالیست هاییست که در داخل ایران زیر سایۀ سانسور حکومتی و اپوزیسیونی خفه شده اند و زبان در کام گرفته اند. حالا که حتی در میان احزاب چپ هم بسیاری از مطالب هرگز شانس انتشار در رسانه هایی مانند اخبار روز را ندارند، از این سایت میخواهم یک بار برای همیشه ملاک هایش برای انتشار مطالب را به اطلاع خوانندگان برساند تا دستکم بفهمیم این ها با چه معیاری در «سایت سیاسی خبری-چپ» انتشار یافته اند.

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب کرمی با درود. متاسفانه این چپ به قول شما چپر چلاق همچون پزشگی ماند که در وسواس کشتن باکتری های یک بیمار چنان بیخردانه از آنتی بیوتیک ها استفاده کند که نه فقط باکتری های مضر که باکتری های مفید برای بدن که هیچ, جان خود مریض را هم به خطر اندازد. برای این چپ, مرگ دشمن مهمتر از زندگی دوست است. آمریکا ستیزی این چپ همچون سران جمهوری اسلامی مهمتر از زندگی بهتر برای مردم ایران است, یعنی همان ایده ای که ملت ایران چوبش را ۴۰ سال است میخورد.  

یک کاگر
یک کاگر
2 سال قبل

آقای کرمی،در بسیاری موارد فرافکنی می کنند،یک کارگر ایرانی نه بهتر ونه بهتر از سایر کارگران جهان است واکنون نگران خانواده های اکراینی وسربازان دوجبهه.
اما آقای کرمی افکار راسیستی خود را بی ادبانه نقل میکند،همانطور که گفته اند،ابتدا مصلحت طلب بوده اند وشناختی ازچپ ندارند.گویا نمک گیر امریکا شده اند!
ازچاپ این یاوه گویی علیه چپ مستقل ایران
که همواره ضد جنگ وپایبند اومانیسم بوده است،گله دارم،زمانی که ما کارخانه وسندیکا جان می کنیم واز هر سو در خطر هستیم، این آقا کجاست؟اگر حزب شما راچنین افرادضد چپ مترقی وکارگر تشکیل میدهدامیدی به مغز شویی ما نداشته باشید.راهنمای ما مارکس ولنین است،نه استالین یامائو وتروتسکی.با وجد فقر سر خود رابالا می گیریم،نان بازوی خود را می حوریم وبیگنه چشم نداریم.
استقلال،صلح،آزادی،عدالت اجتماعی

یک کارگر

یک انسان
یک انسان
2 سال قبل

گاهی اوقات‌هیزم کشان شیطان از خود شیطان پلیدترند.
این (با پوزش از مقام‌انسان) انسانی که این زیاده را نوشته گویا شعور نا را با خود و آموزگارانش و نیز میدان دهندگشانش اشتباه گرفته.
بگذریم.
هر چه می گذرد، ماهیت بسیاری از کاسبکاران روشنتر می شود.

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  یک انسان

جملات بالا می تواند متعلق به کیهان شریعتمداری، هشت و سی صدا و سیما، خبرگزاری فارس سپاه، احمد خاتمی نماز جمعه، حسین طائب، راه توده، یک روسوفیل حامی جنایت و در نهایت یک بلشویک صادق ضد امپریالیست باشد.
چرا نظر واضح خودتان را نمی نویسید؟

سعید یکتا
سعید یکتا
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

مثلا خودت تحفه واشنگتن ای ؟ یادداشت هایت دست کمی از اونا نداره؟ همتون ضد چپ هستید با اهداف مختلف .همین

نوری
نوری
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

این واکنش میتواند واکنش یک سلطنت طلب مثل پرویز ثابتی، یک اصلاح طلب مثل تاجزاده، یک مامور سیا مثل سازگارا یا یک دلقک مبتذل طرفدار ناتو که ادعای چپ بودن می کند باشد. نظر واضح و روشن نوشته شده، شما بجای فحش اگر پاسخی دارید بدید وگرنه این آش پر نخود هست.

نصرت درویش
نصرت درویش
2 سال قبل
پاسخ به  یک انسان

انسان محترم

برخی برای نشان دادن خود همانند برادر حاتم طائی عمل می کنند.می دانیم که برادر حاتم طائی با زمزم چه کرد.

حال بر این شخصی که به تعبیر شما این زیاده را نوشته حرجی نیست.

اما این پرسش برایم پیش آمده که به چه دلیل سایت اخبار روز چنین زیاده ای را منتشر کرده است.

آیا دموکراسی به این معناست که هر نوشته ای را منتشر کنیم؟

همان تیتر را نگاه بکنیم.آیا چنین ادبیاتی در خور سایت اخبار روز است؟

می توان شدیدترین نقدها را نوشت. اما با ادبیاتی که در خور یک رسانه وزین باشد.

اما مگر بر سر گذر ایستاده ایم که از هر اصطلاح و صفتی استفاده کنیم؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


74
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x