جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

شیدایی در سه اپیزود… خسرو باقرپور

بر مداری از خون و خاکستر

در جنگلِ کابوسِ تو می رفتم

سیاه تر از سایه ی ظُلَمات بود در شبِ انتهایِ چاه

بر سرو های سترون می گریستم

و نگاهِ نگرانِ آهوها را درک می کردم

در سیاهی ی محض، خوابگرد می رفتم

در کوره راهِ وهمِ تو؛ هم کور، هم لنگ بودم.

آسمانِ کوهستان آبی بود

می پریدم و همه ی هراسم از دور شدنِ زمین بود

و پهنه ی تمامی ی آسمان

مهربانی ی آرام و رامِ نیمروزِ بیستون بود انگار

عقاب ها تنها و با وقار،

سلطانِ اوج ها بودند

و نگاهِ دوربینشان کاوایِ ذَرّه های دور بود

بر غرورِ بلندشان می گریستم

و نگاهِ شیفته ام در مَلمَلی از اشگ

به دستانِ پرنده بازِ تو بود

در سلطنت عقابان، چکاوکی غریبه بودم.

باران هایِ مجنونِ مداوِم

غَسالانِ بی رنگِ ابرها بودند

که پیکرم را می شُست

کودکی ام می گریست و دستم را می کشید

پای بر زمین می کوفت و دستم را می کشید

من به پرنده های نشسته بر سیم دیرک های بینِ راه خیره بودم.

خیابانِ شیدایی مه آلود بود

در انتظارِ رسیدنت خیسِ باران بودم

با سه دفترِ شعرِ عاشقانه ی جنگل و آسمان و مرگ؛

اندوهگین و پیر و خسته می مُردم.

https://akhbar-rooz.com/?p=160526 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x