مستقل از اینکه انتسابِ واژه ی “اغتشاشگر” و “نوکر امریکا و اسرائیل” به مردم خواهان “نان- کار- آزادی” زیادی نخ نما شده است و مستقل از تفاوت ها و تشابهات اعتراض های وسیع جاری با خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ و ده ها مولفه ی گفته و ناگفته ی دیگر نخستین و آخرین تکلیف اساسی در ارتباط با خیزش جاری تقویت سیلندرهای طبقه ی کارگر به منظور کسب هژمونی است. فراموش نکنیم که جنبش ها و انقلاب ها را بر مبنای موتور محرکه ی طبقاتیشان می سنجند
تحقیقا همه ی تحلیلگرانی که روی ابعاد گوناگون اعتراض های گسترده ی توده یی آخرشهریور و مهر ۱۴۰۱ خم شده اند – اعم از چپ و راست – روی چند نکته اتفاق نظر دارند:
الف. وسعت جغرافیاییِ اعتراض ها از شهرهای بزرگ تا نقاط دور افتاده.
ب. حضور طیف های مختلفِ مردم عاصی و ناراضی از وضع موجود و به عبارت دیگر انبوهه گی و همه گانی بودن اعتراض ها از شمال تا جنوب.
پ. دخالت مستقیم و پرچمداری زنان و به ویژه دختران جوان و نوجوانان. چنین مولفه ی بسیار مهمی را نباید فقط در زمینه ی انگیزه ی به خاک افتادن مهسا امینی محدود کرد. زنان ایرانی بیش از چهار دهه است که با ستم مضاعف جنسیتی دست به گریبان هستند.
ت. مشارکت فعال دانشجویان و دانش آموزان.
ث. تقابل بی واهمه ی معترضان علیه پلیس سرکوب. (ریزش ترس مردمِ عاصی و معترض.)
ج. گستره ی گسترده گی تجمعات فقط جغرافیایی نیست و شامل طبقات مختلف اجتماعی نیز می شود. به عبارت دیگر در این “تحلیل” ها گفته شده “انقلاب مهسا” یا “ژینا” – که ناسیونالیسم کورد اشتیاق شدیدی برای کاربست این نام دارد – برای نخستین بار در طول عمر جمهوری اسلامی هر سه طبقه ی ناراضی از اوضاع حاکم را به میانه ی میدان کشیده است! یعنی هم طبقه ی کارگر – گیرم نه به صورت طبقه بلکه فردی یا خانواده گی – و خرده بورژوازیِ طغیانگر و بخشی از بورژوازی ناراضی نسبت به تحدید آزادی های فردی به طور همبسته و توده وار و انبوهه در این اعتراض ها دست همدیگر را گرفته و شانه به شانه ی هم به چهره ی حاکمیت پنجه کشیده اند! چیزی شبیه انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ که “همه با هم” علیه “یک نفر” برخاسته بودند. در این بخش از تحلیل به عنوان فکت مثلا به تظاهرات ده ها هزار نفری ایرانیان مقیم خارج از کشور استناد می شود و تاکید می گردد که این کمیتِ دیدنی و کنار هم قرار گرفتن پرچم ها و نشانه ها و نمادهای مختلف موید “اتحاد مبارک” و “وحدت خجسته مردم” ایران است. در این میان البته “وحدت طلبی” آن بخش از اپوزیسیون که به کمتر از “انقلاب ژینا” رضایت نمی دهد و حتا نام متعارف “مهسا” را نیز بر نمی تابد قابل تامل است! مضاف به اینکه موکدا تاکید می شود که همین شعار “فراطبقاتی”ِ “زن/ زندگی/ آزادی” وجه ممتاز و خصلتِ بارز “همه با هم ی” و “رمز وحدت طبقات مختلف” است. در قاب کهنه ی چنین تحلیلی حضورِ سلطنت طلبان و فرشگرد با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان شاهنشاهی در کنار پرچم سه رنگ مجاهدین خلق و سایر پرچم ها – از مدل و رنگ پرچم هواداران “جمهوری ایرانی” و “مدیریت گذار” و سوسیالیست های حاضر در تظاهرات خارج کشور بی خبرم- نشانه ی قوت و قدرت این “انقلاب” است. مهم نیست که سلطنت طلبان و اصلاح طلبان رانده از حکومت و انحلال طلبان و سایر “طلبان” و “طالبان” تا کنون با انقلاب مخالف بوده اند و آن را رویکردی خشونت آمیز می دانسته اند مهم – فعلا – این است که حالا دیگر “خشونت” به شکل “دفاع مشروع” مجاز شده و فلان حقوقدان حکم به حلال بودن آن داده است. در فتوای متاخر برنده ی نوبل صلح باید ابتدا به سلاح مهاجم خیره شد و با دقتِ بی تخفیف نوع و کالیبر و سریال و کشور سازنده و میزان صدمه رسانی آن را شناخت و اندازه گرفت و سپس “متناسب” با همان سلاح جواب داد. اگر “خدای ناکرده” مثلا در پاسخ “تفنگ های ساچمه زن (گیج)” پلیس، معترضان از کلاشینکف یا کلوخ استفاده کنند، “مشروع” و “مباح” نیست و قاضیِ نوبلِ حکم محکومیت صادر می کند. مضاف به اینکه معترضان باید به این تبصره ی مبصر “حقوق بشر” نیز بذل توجه داشته باشند که “دفاع مشروع” حتما در چهارچوب قانون انجام شود. با رعایت الزامی این تبصره مثلا کولبران مجاز به “دفاع مشروع” نیستند. چرا که قاضی شارع نوبل “شغل” کولبری را به صراحت “غیرقانونی” و مغایر مصوبات “مجلس محترم شورای اسلامی” و قوانین معطوف به مجازات عمومی دانسته است! دنیای عجیبی دارد این “اپوزیسیون سانتی مانتال” ایرانی! باری شعار “موشک جواب موشک” دوران جنگ ج الف با عراق که یادتان است؟
چ. در حاشیه ی اهمیت کمیت معترضان و حضور همه ی اپوزیسیون چپ و راست در “انقلاب مهسا” گفته نمی شود اگر آمد و “دست برقضا” جریانی فاشیستی همچون “فرشگرد” به رهبری “رضا شاه سوم” یا “ملکه” و شاهدخت نور پهلوی سوار موج جاری شدند و “زبانم لال” قرعه ی قدرت سیاسی به نامشان رقم خورد، چه بر سر لیبرال ها (منظورم مصدقی ها است) و جمهوری خواهان دموکرات و سکولار (که غالبا تا دیروز به سازمان فدایی گرایش داشتند) و کمونیست های رادیکال (“ارتجاع سرخ” به تعبیر بلوک “شاهزاده” و “فرشگرد”) خواهد آمد؟
نکته: قصدم از طرح مبحث فوق این نیست که مثلا مردم معترض در خیابان شعار “مرگ بر شاه” سر دهند و با طرفداران سلطنت درگیر شوند، چنانکه برخی چنین سفسطه می کنند. من به طور مشخص از استقلال طبقاتی اردوی کار و زحمت در تمام عرصه ها از جمله میدان و خیابان دفاع می کنم.
ح. روند انباشت سرمایه و ادغام بورژوازی ایران! باری مستقل از اینکه در متن اعتراض های خیابانی اخیر شعارهای ناسیونال شوونیستی از قبیل “رضا شاه روحت شاد” و “جانم فدای ایران” و مشابه شنیده نشده است و مستقل از اینکه انتساب مردم معترض به: – فلان خانمِ خودشیفته ی باد شده و هرآینه در “معرض ترور” و در آستانه ی “توطئه ی جگرسوزِ آدم ربایی” آن هم در قلب ایالات متحد و تحت پوشش ویژه ی FBI و آن هم در بزنگاه تاریخی “چهارشنبه های سفید” و البته با شلیک از شبکه ی مشبکِ “تبلتِ” رسانه ی شیکِ “پربیننده” و تشبیه اعتراض های جاری به دوران سیاه و تباهِ “فروپاشی دیوار برلین” و “انقلاب های ارتجاعی مخملی”…. انکار مطالبات حق طلبانه ی کارگران و زحمتکشان است – بگذریم از اینکه استناد به افاضات مهمل یکی از “بی مخ ترین” بوقچی های رسانه ییِ “تبلت” به دست “اپوزیسیون” دستکم گرفتن کیفیت و مطالبات جنبش جاری و بدترین نوع توجیه سرکوب است – و مستقل از اینکه مبارزه ی زنان برابری طلب ایران برای مطالبه ی حداقلیِ آزادی پوشش و لغو حجاب اجباری را نمی توان به حساب جریان فلان “رئیسِ جمهوری [محجبه ی] مقاومتِ” مدافعِ “بازار آزاد” ریخت و مستقل از اینکه با شنیده شدن یا نشدن صدای اعتراض مردم ایران در جهت گیری سیاستگذاری های امپریالیستی و توافق یا شکست برجام و بستن سفارتخانه ها و اخراج شیادانِ مفتخوری به نام آقازاده ها و خانم زاده ها و وکلا و سفرا و سارقان وابسته به بورژوازی حاکم از “بلاد کفر” کمترین تغییری در اوضاع داخل به وجود نخواهد آمد و فقط محل مانوور “پورشه سواران” از خیابان های تورنتو و لندن و پاریس به اندرزگو و قیطریه و فرمانیه منتقل خواهد شد و صدالبته بر ترافیک “پورشه سواری” شمال تهران نیز افزوده خواهد شد.
در افزوده: این دیپلومات های مشنگ غربی به ویژه جناب جاستین ترودوی لیبرال مردم ایران را گاگول فرض کرده اند. چند روز (۷ اکتبر) پس از تظاهرات ایرانیان معترض مقیم کانادا ایشان طی یک سخنرانی مشعشع از “ممنوعیت ورود بیش از ده هزار فرمانده سپاه” به عنوان شاهکار خود در همراهی با ایرانیان سخن گفته اند. هیچی هم نه ده هزار فرمانده! “سنگ بزرگ علامت نزدن است” مصداق این فرمایش ج. ترودو است. جناب نخست وزیر! نیازی به این دست و دلبازی سخاوتمندانه نیست. شما و دولتتان زحمت بکشید و پول های میلیاردی مردم زحمتکش ایران را که از سوی امثال خاوری ها به کشور “متمدنتان” منتقل شده است به نفع همان خانواده های داغدار هواپیمای اوکراینی مصادره کنید و درهای کشور خود را به روی ده ها هزار پناهجوی سرگردان در ترکیه بگشائید و دزدان و چاقوکشانی را که در “تبعید جهنم امن” کانادا با پول مردم ما صفا می کنند به همراه شاه دخت ها و شازده های شان به بهشت مادریشان دیپورت کنید کافی است. بیماری ناشی از ترافیک “پورشه سواری” را ما خودمان در روز موعود حل و فصل خواهیم کرد. باقی بقایتان!
ادامه دهیم! مستقل از اینکه انتسابِ واژه ی “اغتشاشگر” و “نوکر امریکا و اسرائیل” به مردم خواهان “نان- کار- آزادی” زیادی نخ نما شده است و مستقل از تفاوت ها و تشابهات اعتراض های وسیع جاری با خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ و ده ها مولفه ی گفته و ناگفته ی دیگر نخستین و آخرین تکلیف اساسی در ارتباط با خیزش جاری تقویت سیلندرهای طبقه ی کارگر به منظور کسب هژمونی است. فراموش نکنیم که جنبش ها و انقلاب ها را بر مبنای موتور محرکه ی طبقاتیشان می سنجند. مساله ی مهم دیگر ارزیابی ِموقعیت طبقه ی حاکم با تاکید بر این موضوع است که آیا بورژوازی ایران در نظام جهانی جاری که مبتنی بر جهانِ دو یا سه قطبی است می تواند مانند بورژوازی زمان شاه در یکی از این قطب های سرمایه داری ادغام شود و متعاقبا دور جدیدی از انباشت سرمایه را با موفقیت کلید بزند؟
اینکه تحلیل گران “با هوش” از چپ و راست به صورت کیلویی حکمی را صادر می کنند که به موجب آن « نه جمهوری اسلامی و نه مردم معترض دیگر هرگز به دوران “پیشا انقلاب مهسا” باز نخواهند گشت» – اگرچه حامل کشف کشاف و حکیمانه یی است – اما هیچ به ما نمی گوید و راه و بیراهه یی نشان نمی دهد. بعد از انقلاب مخملی- بورژوایی سبز و شکست حرکت “رای منو پس بده” (خرداد ۸۸) و متعافب دو “خیزش مردم بی لبخند” (دی ۹۶ و آبان ۹۸) باید دانسته آمده باشد که ج الف حکومتی صفر و یک است و با هیچ درجه یی از اعتراض های مشابه عقب نخواهد نشست. (این مساله را من همان سال ۸۸ در گفتگو با مجله ی آرشِ کاپیتان پرویز عزیز قلیچ تاکید کردم.) از این فکت که بگذریم مساله ی اساسی و اصلی برای پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی این است که آیا تلاش جناح اصلاح طلب رژیم (دست کم در قالب اتاق فکرها و رسانه های پرنفوذشان) در راستای ادغام سرمایه داری حاکم در سرمایه داری غرب یا انگلوساکسون – حالا امریکا نشد اروپا – کاملا شکست خورده و کنار رفته است؟ آیا دلیل چنین شکستی را باید در حذفِ سیاسی جناح رفسنجانی – روحانی – خاتمی (کل طیف اصلاح طلبان زنده و مرده) از مناصب کلیدی دولت دانست؟ آیا بورژوازیِ حاکم به لحاظ نماینده گی منافع طبقه ی خود لاغرتر شده است؟ آیا مثلا اگر برجام به نتیجه نرسد و یک توافق – حتا موقت و مشروط – با غرب حاصل نشود پروژه ی شکست فوق تکمیل خواهد شد؟ آیا دسترسی به تکنولوژی ساخت و ساز بمب اتم پایان این ادغام است؟ آیا الحاق به پیمان شانگهای آغاز تغییر این ریل گذاری و شروع روند ادغام سرمایه داری ایران در سرمایه داری بلوک شرق است؟ پیروزی روسیه در نبرد اوکراین – که تا همینجا نیز تحقق یافته و قطعی می نماید- چه تاثیری در این تغییر ریل دارد؟ و نکته ی مهم این است آیا ادغام احتمالیِ بورژوازی ایران در بورژوازی بلوک روسیه و چین قادر خواهد بود دور جدیدی از انباشت سرمایه را با موفقیت و حداکثر سود رقم بزند؟ آیا امریکا اجازه خواهد داد که سرمایه داری چین و روسیه فارغ از تحریم ها وارد حریم صنایع کلیدی ایران شوند و به سرمایه گذاری های سودآور بپردازند؟ تکلیف قدرت های منطقه یی با وجود شکل بندی این بلوک جدید چه خواهد شد؟ ترکیه و عراق و عربستان و اسرائیل با اوضاع جدید چه خواهند کرد؟
همه ی این موارد و بیش از این ها در تبیین “لحظه ی حال دولت” – که همواره مورد تاکید لنین بود – مهم است و نویسنده خواهد کوشید در کتاب جدید خود تا حد ممکن به آن ها پاسخ دهد. به گمان من طبقه ی کارگر و جنبش کارگری سوسیالیستی بدون شناخت سیاست های داخلی و منطقه یی و جهانیِ بورژوازی حاکم نمی تواند به استراتژی سیاسی مناسب خود شکل و جهت مناسب دهد.
عرصه ی سیاست و اقتصاد برخلاف زمینه های فرهنگی عرصه ی نسبیت است. به همان میزان که نسبیت فرهنگی مولفه یی سیاه و ارتجاعی است به همان اندازه هم می توان از نسبیت اقتصادی و سیاسی دفاع کرد. در همین راستا پیدا است که برای نمونه دولت رفاه به عنوان جناح چپ بورژوازی از دولت نئولیبرال به مثابه بال راست و هار بورژوازی نسبتا بهتر است. زنده گی عمومی در پرتو سرمایه داری دانمارک و سوئیس و هلند – حتا با وجود آب رفتن دولت رفاه – بهتر از زنده گی تحت سلطه ی سرمایه داری امریکا و انگلستان و ایران و ترکیه و اوکراین و مولداوی و عراق و پاکستان و افغانستان است. به همین سیاق می خواهم تاکید کنم نویسنده ضمن بایگانی تز بی بنیاد “سوسیال امپریالیسم” – که در نوجوانی مدافع آن بوده – بر این گمان است که امپریالیسم خوب و بد و “بالنده” و “میرنده” نداریم. اما در عین حال ضمن تامل مجدد در تز امپریالیسم و تاکید بر اصلاح و تکمیل آن – از هیلفردینگ و لوکزامبورگ و بوخارین تا لنین – به این فکت ارجاع می دهد که فی المثل در کشورهای امپریالیستی چین و روسیه و ژاپن و آلمان – برخلاف امپریالیسم امریکا نهادهایی از قبیل “سولیداریتی سنتر” و NED و مشابه برای تخریب و مصادره ی جنبش های کارگری کشورهای سرمایه داری پیرامونی نداریم. و یا به قول راجر واترز چین تا کنون به کدام کشور حمله ی نظامی کرده است؟
تحدید شرارت امپریالیسم انگلوساکسون و مهار تهدید ناتو در جهان چند قطبی – در پی پیروزی روسیه در نبرد علیه نئوفاشیسم – امکان ایجاد ظرف های مناسب به منظور استمرار کم خطرتر مبارزه ی طبقاتی را مساعد خواهد کرد. از طرح این بحث نمی خواهم به این نتیجه ی قطعی برسم که چرخش احتمالی بورژوازی ایران به سمت بلوک شرق (چین و روسیه) یک امتیاز مثبت برای طبقه ی کارگرایران و ظرفیتی مفید در راستای انکشاف مبارزه ی طبقاتی است. ولی می خواهم به این نکته خم شوم که بی طرفی جنبش کارگری سوسیالیستی در نزاع های جهانی و اکتفا به نظاره گی محض و تنزه طلبی، جنبش را از تماشاچی بودن به تماشایی شدن تبدیل میکند. حال پرسش اصلی این است در صورت شکست نهایی بورژوازی حاکم در روند ادغام در سرمایه داری غرب آیا ملزومات مبارزه ی طبقاتی تغییر می کند؟ آیا با توجه به جایگاه منطقه یی و جهانی بورژوازی ایران و ساختارهای اصلی منتهی به انباشت اساسا امکان الحاق این طبقه به بورژوازی شرق محتمل است؟ در نظر داشته باشیم که ظرفیت اقتصادی و سیاسی بورژوازی ایران مطلقا – تاکید میکنم مطلقا – با روسیه قابل قیاس نیست همانطور که مقایسه ی سیاستمداران وطنی و روسی – مثلا رئیسی با پوتین و عبداللهیان با لاوروف – مضحک است. مضاف به اینکه تراز مثبت دویست و چهل پنجاه میلیاردی روابط تجاری چین با امریکا و انرژی نسبتا ارزان روسیه در بازار جهانی دولت چین را در حوزه ی سرمایه گذاری بی پروا در ایران محتاط تر خواهد کرد.
در مجموع مستقل از اینکه بورژوازی حاکم به کدام بلوک سرمایه داری جهانی تغییر ریل می دهد دو مولفه ی متکی به فکت انکار ناپذیر این است: تا زمانی که این بورژوازی حاکم است – مستقل از شکل حکمرانی آن – نیروی کار به صورت ارزان خرید و فروش خواهد شد و ایجاد تشکل های مستقل کارگری ضد سرمایه داری (مستقل از دولت و کارفرما) با مخالفت پلیس درهم خواهد شکست. اولی یک فکت بی چون و چرا است اما دومی اگر ناظر به ایجاد یک سلسله تشکل های مرتبط و متعدد و پویا (مانند کانون های صنفی معلمان) باشد؛ قابل تامل و تجدید نظر است. ایجاد و انفعال سندیکاهای واحد و هفت تپه موید این مدعا است. مدعایی که معتقد است تشکیل سندیکا و شورا از طریق برگزاری مجمع عمومیِ کارگران در شرایط استبداد ممکن است اما ضرورت دوام و ادامه کاری آن فقط به شکل مجمع الجزایری میسر است. در نهایت و کوتاه اینکه دسترسی به “نان/ کار/ آزادی/ رفاه عمومی” مستلزم خلع ید سیاسی از هر نوع نظام بورژوایی به اعتبار نیروی طبقه ی کارگر متحزب و متشکل و اداره ی شورایی تولید و توزیع اجتماعی است.
بعد از تحریر
۱. پیروزی و شکست جنبش ها و انقلاب ها بدون ارزیابی دقیق تحولات منطقه یی و جهانی و برهم کنش های احتمالی آنها ساده لوحی محض است. مولفه هایی همچون افول مائوئیسم و هم آوازی چین دنگ شیائوپینگ – هواکوفنگ با امپریالیسم امریکا و سفر جانشین ناخلف مائو به تهرانِ شاه و تحولات در هیات حاکمه ی امپریالیسم امریکا و انگلستان (عروج ریگانیسم و تاچریسم) و انقلاب ۷ ثور افغانستان و چرخش اقتصاد سیاسی جهان از سوسیال دموکراسی به سمت نئولیبرالیسم و مهمتر از همه تعمیق بحران رکود تورمی در اتحاد جماهیر شوروی و تضعیف پیمان ورشو….در تغییر ریل انقلاب بهمن ۵۷ به نفع عروج اسلام سیاسی نقش اساسی ایفا کردند. تاکید بر این نکات به هیچوجه متکی به نگاه و امید به بالا نیست! مطلقا نیست! اما برای ایجاد تغییرات رادیکال در پائین باید نظم و انتظام نظام بالا را شناخت و به هم زد. به عبارت دیگر عمل به تز یازدهم فرزانه ترین متفکر انقلابی تاریخ مستلزم تفسیر صحیح از جهان به منظور اتخاذ تاکتیک و استراتژی درست در راستای تغییر رادیکال آن است. رمز پیروزی بلشویک ها در همین دو مولفه بود.
۲. ارزیابی بحران در بورژوازی ایران از زمان شکل بندی تا کنون موضوع تحقیقات نویسنده است که از مدت ها پیش شروع شده است و اگر به جای مطلوبی برسد و مدون شود در قالب کتاب منتشر خواهد شد!
این سومین مطلب من در مورد خیزش جاری (شهریور- مهر ۱۴۰۱) بود. “باقی این غزل را”- به تعبیر رومی- به “مطربان ظریف” و خاموش کنونی میسپارم.
شنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۱
✍🎸
نویسنده محترم در این متن بلند-بالا هر چند جمله یکبار، برای اثبات سمپاتی و وفاداری خودش به طبقه کارگر موکداً یاد-آور شده:
من به طور مشخص از استقلال طبقاتی اردوی کار در تمام عرصه ها از جمله میدان و خیابان دفاع می کنم. و یا تاکید کردهاند:
نخستین و آخرین تکلیف اساسی در ارتباط با خیزش جاری تقویت سیلندرهای طبقه ی کارگر به منظور کسب هژمونی است.
اما ایشان در پاراگرافهای میانی، دفاع از سکوی مستقل طبقه کارگر را قربانی گزارههایی میکند که به طبقه کارگر اصلا ارتباطی ندارد. نویسنده دغدغههای خودش را به شرح ذیل، به دغدغه طبقه کارگر ایران تبدیل میکند:
مساله ی اساسی و اصلی برای پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی این است که آیا تلاش جناح اصلاح طلب رژیم (دست کم در قالب اتاق فکرها و رسانه های پرنفوذشان) در راستای ادغام سرمایه داری حاکم در سرمایه داری غرب یا انگلوساکسون – حالا امریکا نشد اروپا – کاملا شکست خورده و کنار رفته است؟ آیا دلیل چنین شکستی را باید در حذفِ سیاسی جناح رفسنجانی – روحانی – خاتمی (کل طیف اصلاح طلبان زنده و مرده) از مناصب کلیدی دولت دانست؟ آیا بورژوازیِ حاکم به لحاظ نماینده گی منافع طبقه ی خود لاغرتر شده است؟ آیا مثلا اگر برجام به نتیجه نرسد و یک توافق – حتا موقت و مشروط – با غرب حاصل نشود پروژه ی شکست فوق تکمیل خواهد شد؟ آیا دسترسی به تکنولوژی ساخت و ساز بمب اتم پایان این ادغام است؟ آیا الحاق به پیمان شانگهای آغاز تغییر این ریل گذاری و شروع روند ادغام سرمایه داری ایران در سرمایه داری بلوک شرق است؟
جای تاسف است که نویسنده با این همه تعلقات کلامی به امیال طبقه کارگر، حذف سیاسی جناح رفسنجانی از مناصب کلیدی رژیم و تعلیق برجام را جزیی از گفتمان و پُرسمان سوسیالیستی میداند و تاسفبارتر اینکه ایشان در چند پاراگراف مانده به آخر، فحوای نوشته خودش را (نه خیلی قطعی) به این شکل فاش میکند:
تحدید شرارت امپریالیسم انگلوساکسون و مهار تهدید ناتو در جهان چند قطبی – در پی پیروزی روسیه در نبرد علیه نئوفاشیسم – امکان ایجاد ظرف های مناسب به منظور استمرار کم خطرتر مبارزه ی طبقاتی را مساعد خواهد کرد. از طرح این بحث نمی خواهم به این نتیجه ی قطعی برسم که چرخش احتمالی بورژوازی ایران به سمت بلوک شرق (چین و روسیه) یک امتیاز مثبت برای طبقه ی کارگر ایران و ظرفیتی مفید در راستای انکشاف مبارزه ی طبقاتی است. ولی می خواهم به این نکته خم شوم که بی طرفی جنبش کارگری سوسیالیستی در نزاع های جهانی و اکتفا به نظاره گی محض و تنزه طلبی، جنبش را از تماشاچی بودن به تماشایی شدن تبدیل میکند.
اینجاست👆 که نویسنده وسواس ذهنی خودش را با طرح این سوال به جان طبقه کارگر ایران میاندازد که آیا بین دو آپشن ادغام در سرمایهداری چین و روسیه و ادغام در سرمایهداری غرب، کدامشان در راستای انکشاف مبارزه طبقاتی است؟
جواب من به سوال فوق (به عنوان کسی که از قانون ارزش مارکس با خبر است) این است که موضع مستقل طبقه کارگر ایران در خیزش فعلی نباید منوط و مشروط باشد به این سوال که آیا ادغام در سرمایهداری غرب خوب است یا ادغام در سرمایهداری شرق؟ بلکه موضع مستقل طبقه کارگر این است که استثمار مذموم و غیرانسانیست چه استثمار چینی چه استثمار غربی. موضع مستقل طبقه کارگر (بر اساس تاکید کلاسیکهای چپ) نه گفتن به خوی استثمارگرانه سرمایهداریست. پیدا کردن استثمارگر بهتر در رقابتهای بین شرق و غرب، دغدغه طبقه کارگر ایران نیست. (آرزو میکنم دغدغه نویسنده یادشده هم نباشد)
زنان و مردان جوان و با جسارت به خیابان آمده اند، اوضاع را برای سرکوبگران رژیم ارتجاعی اسلامی تنگ کرده اند و تا به حال دهها نفر جان خود را از دست داده اند و جناب آقای دکتر «بطور مشخص از استقلال طبقاتی اردوی کار و زحمت در تمام عرصه ها از جمله میدان و خیابان دفاع« می کند. برای کسانی که در جنش چپ ایران چند پیراهن بیشتر پاره کرده اند میدانند که این به اصطلاح «استقلال طبقاتی» که نام دیگر اش «صف مستقل» است، اسم شب عدم دخالت نیروهای کار یا طبقه ی کارگر در اعتراضات کنونی است، یا در بهترین حالت، بدین معنی است، کارگران باید به خواسته های صنفی شان بپردازند، یعین همان کلاه قدیمی. البته افاضات آقای دکتر به اینجا ختم نمی شود. ایشان «مساله ی مهم دیگر» را «ارزیابی ِموقعیت طبقه ی حاکم » میداند و بویژه این پرسش که «آیا بورژوازی ایران در نظام جهانی جاری که مبتنی بر جهانِ دو یا سه قطبی است می تواند مانند بورژوازی زمان شاه در یکی از این قطب های سرمایه داری ادغام شود و متعاقبا دور جدیدی از انباشت سرمایه را با موفقیت کلید بزند؟» . از لحاظ عمل سیاسی، این گفتۀ آقای دکتر یعنی فرستادن خوانندگان، مریدان و مخلصان ایشان به دنبال نخود سیاه. یعنی پیش از این که مردم ما با نظم و مناسبات موجود دربیافتند یا خدایی نکرده انقلاب بکنند، باید بدانند که اصلاً بورژوازی ایران داستان اش چیست؟ به چه قطبی دل خواهد داد؟ و انباشت را چگونه به جیب خواهد زد؟ اُووُوووُوووُوووُوووُووُو انقلاب کلی کار داره، کلی پیش شرط داره . اگر بخواهیم از تحلیل های بسیار “عمیق” و “علمی” آقای دکتر یک خوانش درست یا خوانش “سوسیالیست کارگری” بدست دهیم، باید به این زنان و مردان که هر روز به خیابان ها می آیند بگوییم: برگردید به خانه هایتان، منتظر بمانید تا آقای دکتر پژوهشهایش را در بارۀ بورژوازی ایران به چاپ برساند. در واقع، از نظر آقای دکتر و مریدان و مخلصان ایشان: هرگاه این جوانان شورشی بعد از مطالعۀ پژوهشهای “عمیق” آقای دکتر فهمیدند که بورژوازی ایران «چند مَردِ حلاح» است و استعداد اش ربودن «ارزش اضافی» تا چه حدی است؟ تازه از لحاظ نظری دارای پیش شرطهای یک عمل انقلابی می شوند. البته از “لحاظ نظری” . از لحاظ عملی ، یعنی رفتن به خیابان و شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» یا «مرگ بر خامنه ای» یا درگیر شدن با عوامل سرکوب، پیش شرطهای بسیار فراگیر تر و پر مانع تری را طلبمیکند. یکی از این موانع خود رژیم جمهوری اسلامی یا بقول آقای دکتر «ج الف» است – البته اینکه آقای دکتر از این مخف استفاده می کند، حتماً یک حکمت سیوسیالیستی کارگری در آن نهفته است. همانطوری که آقای دکتر در دفاع جانانۀ خود از پوتین در تحلیلی های بسیار “آموختنی” دربارۀ علل جنگ اوکرائین نشان دادند، تا زمانیکه «ج الف» برعیله امپریالیسم جهانخوار می جنگند – البته در کنار روسیه، چین، روسیه سفید، حزب الله ، کره شمالی و چند رژیم ادمخوار دیگر – باید از هر نوع حرکت، از هر اعتراضی که از حد حرف و خواستۀ صنفی – البته دراینجا هم باید توجه داشت که به جبهۀ محور مقاومت لطمه نزد – فرا تررود، اکیداً خودداری کرد: یعنی از نظر آقای دکتر «انقلاب مخملی» و «نافرمانی مدنی» و … ازین چرندیات نئولیبرالی در کشور «ج الف» ممنوع است. جان کلام اینکه: از نظر آقای دکتر بهتر است، که کمی صبر کنیم تا این اتحاد ضد امپریالیستی بین «ج الف» و روسیه و چین به سرانجام برسد. چون احتمال اینکه وضع همۀ ما خوب بشود هست. حالا اگر آزادی هم نبود زیاد مهم نیست، چون آزادی را که نمی توان خورد. اگر افرادی، ببخشید!، اگر دانشمندانی به مانند آقای دکتر نبودند، واقعاً، “مردم”، بویژه مریدان ایشان هاج واج می مانند که از کدام منبع دانش سیراب شوند و از چه کسی بیاموزند. مثلاً به این جمله تاریخی و بسیار سُترگ، از لحاظ عمق نظری، آقای دکتر نگاه کنید: «در مجموع مستقل از اینکه بورژوازی حاکم به کدام بلوک سرمایه داری جهانی تغییر ریل می دهد دو مولفه ی متکی به فکت انکار ناپذیر این است: تا زمانی که این بورژوازی حاکم است – مستقل از شکل حکمرانی آن – نیروی کار به صورت ارزان خرید و فروش خواهد شد و ایجاد تشکل های مستقل کارگری ضد سرمایه داری (مستقل از دولت و کارفرما) با مخالفت پلیس درهم خواهد شکست» .واقعاً چه پیشگویی جسورانه وعالمانه و درستی!!! البته این بورژوازی در ایران آدرس دارد، اما آقای دکتر، به مانند همیشه، شرط عقل می داند که فعلاً برای صدمه نزدن «به جبهۀ محور مقاومت» از این سربازان گمنام نام نبرد .
از “تحلیلهای” آقای دکتر می توان این را فهمید که ایشان تا گردن در ایدئولوژی “ضدامپریالیستی” فرو رفته است، بجای شفاف گفتن و نوشتن، با پنهان شدن پشت جملات و الفاظ کلی، پَرت و مغشوش، موضع واقعی خود را پنهان می کند، خاک بر چشم می پاشد. در خیابانهای ایران هروز غوغایی است، آقای دکتر جوانان را شماتت می کند که چرا از خود دفاع مشروع می کنند، در خیابانهای ایران جوانان جسارت و شجاعت خود را به نمایش می گذارند و از کرامت خود و انسان دفاع می کنند، و آقای دکتر به ما تحلیلهای چند- مَن-یه-غاز و دسته پنجم لنینیستی اراده می دهد. خداوند به آقای دکتر و به ویژه مریدان فعال ایشان که در این سایت، به مانند مبصران چاکر، به این و آن نمره میدهند، عمر طولانی بدهد. واقعاً اگر ایشان نبودند، ما اصلاً نمی دانیستم که بورژازی ایران الآن در چه حالی است!!!!!!!
سعید آقا سلام.
و سلامتی
نیازی به اینهمه طویل نویسی و مزه پراکنی نبود. خودت را به زحمت انداختی برادر طرفدار رفراندوم و از اینکه به خانم عبادی محبوب شما و سایر لیبرال ها متلکی در خصوص دفاع مشروع گفته شده بر آشفته ای برادر. کافی بود همان ابتدای مطلب را می خواندی تا کل موضع نویسنده دستت بیاید:
“مستقل از اینکه انتسابِ واژه ی “اغتشاشگر” و “نوکر امریکا و اسرائیل” به مردم خواهان “نان- کار- آزادی” زیادی نخ نما شده است و مستقل از تفاوت ها و تشابهات اعتراض های وسیع جاری با خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ و ده ها مولفه ی گفته و ناگفته ی دیگر نخستین و آخرین تکلیف اساسی در ارتباط با خیزش جاری تقویت سیلندرهای طبقه ی کارگر به منظور کسب هژمونی است. فراموش نکنیم که جنبش ها و انقلاب ها را بر مبنای موتور محرکه ی طبقاتیشان می سنجند”
البته فهم ساده این چند خط در درجه اول محتاج حسن نیت و یا بیطرفی است و یا پرهیز از پیشداوری است. کامنت های مشهور ضد روسی در دفاع از نئوفاشیسم و ناتو را بگذار سر جای خود. هنوز جنگ در اوکراین ناتو زده تمام نشده. عجله کار شیطان است دوست گرامی.
لطف کنید شما با اینهمه درایت و کاردانی کم مانند خود سنگ بزرگ را جا به جا فرمائید و از اکتشاف عظیم تان پرده بردارید و به ما خوانندگان کامنت ملال آور و توهین آمیز خود بیاموزید که ” آدرس این بورژوازی ” کجاست؟
سعید جان براستی شما با اینهمه دانش و جسارت و رادیکالیسم چرا دست به کار نمی شوید و فرماندهی جنبش را قبول نمی کنید؟ براستی شما با اینهمه فضل که دارید چرا مقاله ای در رد و نقد نوشته های دکتر از خود بیرون نمی دهید و فقط منتظرید ایشان بنویسد تا سر و کله شما آفتابی شود.
من به عنوان خواننده قدیمی اخبار روز و یک کارگر بازنشسته مقیم تهران تقریبا تمام مقالات و کامنت های سیاسی اخبار روز را دنبال می کنم اما نام مبارک شما را با این کامنت های تئوریک غنی و قوی و بولد سازی حرفه ای فقط زیر مقالات دکتر می بینم.
شنیدم هوای استکهلم و مالمو و پاریس و هامبورگ و فرانکفورت در نتیجه زمستان زود رس و نرسیدن گاز مجانی روسیه و شیطنت پوتین شیطان بدجوری گزنده شده. مراقب باش جان برادر. نگرانتم.
باند حاکم با آنی که ضد آزادی و ضد دمکراسی و ضد هر چیزی بنام اصلاح طلبی باشد هیچ مشکلی ندارد و گاهی او را حمایت می کند
اگر آن فرد هم دشمن امریکا و پوتین خواه باشد و شعار عدالت خواهی منهای آزادی و دمکراسی سر دهد حتی روی چشم نیز قرارش می دهد
حال حکایت جنابت دکترمان
اینکه نویسنده ای شناخته شده و برخوردار از موقعیت اجتماعی خاص در داخل کشور بیاید و هفت مقاله در تحلیل خیزش های دی ۹۶ و آبان ۹۸ و مهر ۴۰۱ بنویسد و ضمن دفاع بی قید و شرط از خیزش مردم زحمتکش و دفاع از منافع طبقه کارگر تمام قد به وطیفه سیاسی و اخلاقی خود عمل کند و بعد فرد یا افرادی ایشان را به محور مقاومت منتسب کنند اوج بی انصافی و خاک پاشیدن در چشم حقیقت است. این تحلیل های دکتر محور مقاومتی است؟ خب کاری ندارد شما که این درجه از شناخت غیبی و عینی سیاسی از خطوط و گرایش های چپ ایران دارید و بلدید تحلیل کنید این گوی و این میدان دموکراتیک اخبار روز.
البته من شخصا با بخشی از تحلیل آقای قراگوزلو درباره جنگ روسیه در اوکراین موافق نیستم. اما خب این مسئله و طرح دو جمله از این جنگ در سه مقاله اخیر نویسنده چه ربطی دارد به محور مقاومت؟ مگر اینکه شما هر نویسنده و تحلیلگری که با خط رفسنجانی و موسوی در جنبش سبز مخالف باشد را محور مقاومتی بدانید.
جناب دکتر
الان هم مانند سال ۵۷ همه با هم و علیه یک نفر که خامنه ای باشد هستند و این نقطه قوت تظاهرات و اعتراضات است. نگران نباشید آینده کشور به هر جریانی تعلق داشته باشد بی تردید به گروه های فاشیستی و ضد چپ مانند فرشگرد تعلق نخواهد گرفت. خود شما هم در پایان مقاله پیشین تان نوشته بودی که شعار
رضا شاه روحت شاد
در تظاهرات شنیده نشده
درست است که شعار زن زندگی آزادی از روژآوا آمده است اما هویت چپ دارد.
مقاله خوبی نوشتید. ولی ای کاش ادامه دهید و به پرسش های مطرح شده خودتان پاسخ دهید.
چه خوب بود جناب دکتر در این مقاله بسیار خوب و خواندنی خود پای جنگ و تجاوز روسیه در اوکراین را به میان نمی کشید.
جهت اطلاع دوست محترم ساسان به صرف یک تحلیل دکتر در مورد یک واقعه ( جنک اوکراین) نمی شود ده ها مقاله ایشان در نقد سرمایه داری شوروی را نادیده گرفت.
اما از جمله بحث های عالی این مقاله نقد انتساب مردم آزدیخواه به خانم علینژاد و سازمان مجاهدین و تاکید بر ضرورت استقلال طبقاتی است. آیا حکومت نمیداند که با تحلیل رهبر خود و انتساب اعتراض صدها هزار نفر از مردم ایران و جهان به یک خبرنگار و مجاهدین فقط برای اینها اعتبار می خرد و به قدرت اینها بها میدهد؟ آیا واقعا یک دختر خبرنکار توان به خیابان کشیدن مردم صدها شهر را دارد؟ عقل و منطق و تحلیل معقول هم خوب چیزی است…
در مجموع این سه مقاله دکتر به اندازه کافی و مستند و مستدل جنبه ها و ابعاد مختلف و گوناگون انقلاب مهسا را روشن کرده. فقط من به عنوان یک انقلابی و کمونیست کورد آنجا که ایشان ترم ” انقلاب ژینا ” را به ناسیونالیست ها می فروشد مخالفم.
کسانی که ایدئولوژی و تئوری باصطلاح “مبارزه ضد امپریالیستی” را بالاتر از منافع مردم و کشور خود می دانند , تمام قیامها و انقلابات در حوزه “کشورهای محور مقاومت” را مخملی , ناسیونالیستی و وابسته به نظام سرمایداری و امپریالیستها میدانند . مگر آن انقلاب در حوزه “کشورهای محور مقاومت” نباشه تا این دوستان آن را انقلاب مردمی و کارگری بنامند.
متاسفانه این دوستان جنبشهای مردمی برای آزادی و برابری را , بدون عینک ضدامپریالیستی نمی توانند بررسی و کارشناسی کنند.
دوست محترم آیا شما می توانید در تحلیل های دکتر قراگوزلو از خیزش دی۹۶ و آبان ۹۸ یک کلمه انتساب آنها به امپریالیسم را بیابید؟ در این مقاله هم که نویسنده بیچاره!! حکومت را به سبب انتساب اعتراض مردم به امریکا و اسرائیل نقد و نکوهش کرده! در اینصورت چرا بدون توجه به آنچه در مقاله آمده قضاوت عجولانه می کنید. با پوزش
دوست محترم ایرج
آقای قراگوزلو می فرماید
” انقلاب مخملی- بورژوایی سبز و شکست حرکت “رای منو پس بده” (خرداد ۸۸) و متعافب دو “خیزش مردم بی لبخند” (دی ۹۶ و آبان ۹۸) ” .
ایشان حتی شعار ” زن زندگی آزادی ” را یک شعار فراطبقاطی غیر قابل قبول میدونه ,چون در این جنبش از تمام طبقات و اقشار و ملیتها و اقلیتهای مذهبی شرکت دارند و این به مزاق آقای قراگوزلو خوش نمی آید و دوست داره جاش شعار ” نان کار آزادی” را ببینه .
محور مقاومتی ها وقتی دچار گیج سری میشوند به تناقض گویی می افتند . آنها نه می توانند حرکات و کنش ضد استبدادی و ضد سرمایه داری را نادیده گیرند و نه می توانند بر خطاهای خود در ارزیابی تجاوز روسیه به اوکراین با توجه به ماهیت روسیه و چین اعتراف کنند و نه جرات دارند این جنبش را انقلاب مخملی بیان کنند چون این مردم در قالبهای محدود انقلابات مخملی نمی گنجند . اینست که به وفور سوالاتی که ذهنشان را اشغال کردهاست با شیوه ای فاضلانه بیان می کنند و چه بیجا از سفسطه های سیاسی به شیوه طرح سوالات سر کاری می پردازند/ باور کنید اگر این تحلیل های پر مساله را نکنید هیچ اتفاقی نمی افتد. معلوم هم نیست تا انتشار کتاب شما این جامعه آبستن تغییرآیا زایمان دردناک را خواهد داشت یا نه ! بهتر است اگر با مردم هستید در این شرایط حرفی بزنید که مردم از آن سود برند و در این نبرد بی امان دلگرم شوند چون اگر طرف کارگرانید آنها با تقویت جبهه ای برای تماشایی شدن نیاز ندارند بل که به جبهه ای برای تاثیرات معین در این خیزش به سود خود نیازمندند
عمو جان؛ پسر خوب ساسان گرامی
سلام
چه خوب است ما کامنت نویسان که حتی با نام اصلی خود مقاله یا نویسنده ای شناخته شده را به چالش می کشیم و به این یا ان جریان خاص منتسب می کنیم کمی محتاط باشیم. کامنت گذاشتن با نام غیر واقعی [ کاری که من هم انجام می دهم] یعنی نپذیرفتن بار مسئولیت و تبعات آن. من می توانم حرفی بزنم یا بنویسم و هیچ مسئولیتی نپذیرم و روز بعد مخالف همین نظرم را با نامی دیگر بنویسم. به هر حال من ز پاریس می نویسم . جهت اطلاع خوانندگان محترمی ک احتمالن با جریان محور مقاومت آشنا نیستند همین را بگویم که این محفل در شبکه جدال جناب علیزاده جمع شده اند. اما هر نویسنده ای که با امپریالیسم امریکا ضدیت داشت محور مقاومتی نیست.مضاف به اینک دکتر بر خلاف محور مقاومتی ها هم چین و هم روسیه را امپریالیستی می داند. و باز هم بر خلاف محور مقاومتی ها که تحت عنوان براندازی و تکفیری با انقلاب مهسا مخالفت می کنند و دی ۹۶ و آبان ۹۸ را توطئه امریکا می دانند آقای قراگوزلو چندین مقاله مفصل در دفاع از ۹۶ و ۹۸ و سه مقاله هم از جمله همین مقاله در دفاع از انقلاب مردم نوشته است. من البته با نظر دکتر در مورد جنبش ۸۸ و جنگ امپریالیستی روسیه علیه اوکراین مخالفم اما با اینهمه ترجیح میدهم به جای انتساب ربط و بی ربط مستند جواب بدهم
موفق باشید
بهروز
آقا بهروز گرامی سلام.
اولا کامنت گذاری نیازبه شناسنامه ندارد و آنچه مهم است قضاوت مخاطب است که قطعا انتظار این نیست که کامنت نویس را تایید کنند مهم شناخت مواضع در این برخورد و جنگِ مواضع است و پیبردن به حقیقت . دوم اینکه محور مقاومت یک طیف است و تنها با شاخصه هایی که شما برشمردی خلاصه نمیشود کما اینکه بسیاری ذیگر از همین اهالی محور مقاومتی اساسا مارکسیست نیستند و یا مارکسیست های تقلبی هستند میشود آنها را به نام برشمرد . بسیاری از محور مقاومتی ها چین و روسیه را حتی مثل این جناب امپریالیست میدانند که اصلا این تفاوت نظر با آنان که باچند درجه تخفیف سرمایه داریشان میدانند و یا در راه رشد غیر سرمایه داری در موضعگیری به سود ارتجاع تفاوتی ندارند و البته هرچه خود را صاحب نظر و صاحب تریبون هم بدانند تلاش می کنند تفکر خود را برتر و درست تر نشان دهند .مقالات اخیر آقای قره گزلو را در مورد اوکراین بخوانید که این جنک را در راه احیای اتحاد شوروی می دانند و البته در این مقاله نیز با اندکی بزک کردن این دیدگاه باز هم همان رویای شوروی سابق را (همانکه سوسیال امپریالیست میدانست)در سر می پروراند و خواننده مطالب و حواریون خود را به این وسیله فریب می دهدو مصاحبه هایش را با تلویزیون راه کارگر ببینید تا معلومتان شود که صد برابر از فاشیست ها بدتر بر جنازه کشتگان اوکرایینی هورا می کشدو برای قاتلان آنها کف میزند . اینها مواضع درستی نیست و با نوشتن اینها باید دید چا اغراضی دنبال میشود ! مواضع محور مقاومتی ها اساسا نمی تواند در آن چند مشخصه ای که نام بردید بگنجد چون اهالی این طیف به نسبت بزدیکی و دروی شان به قدرت مسلط بسیار طبیعی است که تفاوت مواضع در برخی موارد داشته باشند. نوع مواجهه آنها با هر پدیده که در چهارچوب نظراتشان نکنجد با اندکی تفاوت یکی است . همه آنها هتاک و به شیوه کیهان نویسان حرف می زنند ازدکتر محیط که پروفسور اینهاست تا علیزاده و دستیارش و این دیگران که شاهد بندبازیهایشان هستید . آنها هیچ راه حلی برای طبقه ی کارگر ایران جز تزریق دنباله روی از حکومت و ترساندن از ناامنی ناشی از دخالت خارجی و داعشی و غیرو ندارند آنها اساسا مشکلات اقتصادی کارگران و سایر زحمتکشان را درک نمی کنند قصل مشترک آنهاحمله به دزذان و اختلاسگران و نولیبرال ها آنهم در حد حمله با کارگزاران و اصلاح طلبان است و نه همهی حکومت و آنهم بدون ارزیابی واقعی از ریشه واقعی این پدیده و بدون نشان دادن موقعیت حکومت در این ارتباط . طیف محور مقاومتی از بریدگان توده ای به نام راه توده شروع میشود و تا دانشجویان عدالتحواه (چپ رژیم ساخته ) ادامه می یابد . خوش خیالی است که عناوین و مواضع این محورمقاومتی ها را به ضدیت آنها با چین و یا موافقت و طرفداری آنان و هویت بخشی سوسیالیستی به چین خلاصه کنیم . اگر غیر از این است قطعا خود نویسنده بعد از کمی فحاشی و متلک پرانیبه کامنت نویس و بردن نام ما در لیست سیاه خود دلایلی را برای تبری از این دیدگاه و طیف خواهد آورد شما نگران نباشید .
” در پی پیروزی روسیه در نبرد علیه نئوفاشیسم؟” همان گونه که نویسنده محترم به گفته خویش “تز بیبنیاد سوسیال امپریالیسم را به بایگانی سپرد” انتظار میرود زمانی برسد که عبارت “پیروزی روسیه” نیز با افتضاحات پی در پی پوتین در جنگ اوکراین به فراموشی سپرده شود. طرح طوطی وار جنگ اوکراین و تز بیبنیاد “جهان چند قطبی” در هر فرصتی و از جمله ربط آن به مسأل ملی ایران نشان از التهاب ناخودگاه از پذیرش شکست در اندیشه و عمل است.