وقتی حکومت نه فقط در خدمت عمامه بلکه خود آن باشد، پراندن عمامه هم چیز دیگری غیر اعتراض به حکومت عمامه نیست. اگر در نظر بگیریم که مشخصه این فاز از روند انقلابی ایران، گذر نیروی ناراضی در عرصه تاکتیک از اعتراض مدنی سالیان به تعرض مدنی کنونی است، “پراندن عمامه” هم در اصل، بیرون زدن شکلک عمامه از شبکههای مجازی دیروزین به میدان حقیقی امروزین است
پدیدهی “عمامه پرانی”
از زایشهای جنبش انقلابی جاری، یکی هم پدیدهی “عمامه پرانی” است. دختران و پسرانی جوان با رویت آخوند در خیابان و مناسب دیدن وضعیت عمل، خود را به جناب ملا میرسانند و با برداشتن دستار از سر وی، تیزدستانه دست به خلع عمامه میزنند تا با یورش به این نماد، جمهوری اسلامی از آنان “نه” بشنود! “عمامه پرانی” حرکتی است نمادین علیه نظامی عمامه سالار و از همین زاویه نیز دارای حقانیت سکولاریستی. ابتکاری که با فراروئیدن به سطح تاکتیک محبوب جوانان و کمین نشستن آنان برای شکار عمامه، بدل به یکی از موضوعات سیاسی روز شده است.
به باور من، هر دلسوختهی خشمگین از ۴۴ سال تحمیل “نهی از منکر”ها بر جامعه توسط این حکومت تبعیض بنیاد، اگر بگوید که با شنیدن ماجراهای “عمامه پرانی” و مشاهده فیلمهای مربوط به آن، در ته دل خود از این اعتراض شهروندی بر لبش خنده نمینشیند، دارد پنهانکاری میفرماید! موضوع اما، دوگانگی میان حس آرامش بخش و عقل سیاسی است. پرسش کلیدی نیز اینکه، اگر این رویکرد اعتراضی و دقیقتر تعرضی، تاکنون تاثیر خود را بر جای گذاشته، آیا تداوم آن از منظر سیاست ورزی مفید و عقلایی هم است؟ نیز چنین خشم برحقی را به چه شکل باید در ریل مبارزهی بیشتر موثر انداخت؟
“عمامه پرانی”، برحق و تا همینجا مثبت است.
پیش از همه باید دو نکته را روشن کرد. یک اینکه) “عمامه پرانی” آیا حرکتی از جنس مدنی است یا خیر؟ و دو اینکه) خصلت خشونت آمیز دارد یا نه؟
پاسخ من به اولی، آری است. زیرا حاوی پیام صریح اعتراضی به زورگوییهای حکومتی است که علم و کتل خود را در وجود عمامه با سه رنگ مختلف سیاه و سفید و سبز بر سر مردم کوبیده است. وقتی حکومت نه فقط در خدمت عمامه بلکه خود آن باشد، پراندن عمامه هم چیز دیگری غیر اعتراض به حکومت عمامه نیست. اگر در نظر بگیریم که مشخصه این فاز از روند انقلابی ایران، گذر نیروی ناراضی در عرصه تاکتیک از اعتراض مدنی سالیان به تعرض مدنی کنونی است، “پراندن عمامه” هم در اصل، بیرون زدن شکلک عمامه از شبکههای مجازی دیروزین به میدان حقیقی امروزین است.
پاسخ به دومی اما، هم آری و هم نه است! بری از خشونت نیست زیرا به هرحال جنبهی تعرض به حقوق شخصی آخوند در نوع پوشش او دارد و البته با این یادآوری که در مقایسه با ۴۴ سال تعرض ماورای خشونت حکومت عمامه به حقوق میلیونها شهروند، چنین خشونتی کاه در برابر کوه را میماند. اما خشونت هم نیست زیرا پراندن عمامه آزار فیزیکی و آسیب بدنی دربرندارد. صرفاً پیام سیاسی به حکومت است. حکومتی که پرشمار شهروندان را طی چند دهه با دستور همین عمامه به سرها در زندان و فضای “قضا” بخاطر بیرون زدن تار مو و عریانی گردن، شلاقها زده و جوانها کشته است.
به اعتبار اینهاست که میتوان گفت “عمامه پرانی” در هنگامهی نبرد روایتها، یکی از سوی حکومت عمامه و دیگری از سوی جامعهی زیر مهمیز عمامه، واکنشی مدنی و ابتکاری از نوع مقاومت سکولاریستی در برابر حکومت ولایی است. درونمایه این واکنش مدنی نه محو آخوندها از جامعه، بلکه رهایی نهاد تصمیمگیریهای کلان کشور یعنی فدرت دولتی از سلطهی عمامه است. از این نظر هم کارکرد و تاثیرش تا همین جا مثبت است زیرا در اندازهی خود زنگ خطر را برای روحانیتی که منافع دراز مدت بارگاه دین و حوزه را بر بقای حکومت دین ترجیح دهد به صدا درآورده است.
آیا بعد این هم مفید است؟
استنتاج سیاسی فوق از این ابتکار، الزاماً شکل گرفتهی ذهن عمامه پرانها نیست. آنها اهل واکنشاند و از دخالت دیوانه کنندهی عمامه به سرها در خورد و خوراک و پوشاک و شادیخواری و هر عرصه از زندگی عرفی به تنگ آمدهاند و عقده خالی میکنند. اما آنجا که موضوع سیاست درست در میان باشد دیگر با احساس و خشم نمیتوان پیش رفت و لذا پرسش این میشود که “عمامه پراکنی” در روحانیت شکاف میاندازد یا آن را علیه جنبش متحدتر میکند؟ و سئوال بنیادی، هدف آیا گذر از حکومت روحانیت به سکولار دمکراسی است یا حذف روحانیت؟ بنیادیتر حتی، در پی حذف حکومت دینی هستیم یا دین؟
بدیهی است که قیام علیه دکانداران دین، دین را به موزهی تاریخ نمیسپرد. نهاد دین در ذهن جامعه ریشه دوانده و تا زمانی هم که نشت دارد، دستگاه تولیت آن نیز وجود خواهد داشت. پایورانی که در اسلام، همین عمامه به سرها هستند. پس اگر مبارزه نمادین “عمامه پرانی” در اندازهی خود و برای مقطعی در پیام رسانی به روحانیت مفید بود، اما درست نیست که در مبارزه با نفس عمامه پهنا بگیرد. سود جنبش در به تقسیم کشاندن عمامهدارها است و نه متحد کردن آنان در هراس از به خطر افتادن هستی عمامه؛ و چون چنین است چه بسا خود حکومتیها همین تاکتیک را علیه جنبش بازتولید کنند!
“عمامه پرانی” تا همینجا خوب و کافی است، بیش از این اما جای تشویش دارد. بجای آن، روسری سوزی را باید پیگیرانه تشویق و تقویت کرد که بهترین راه عقب نشاندن عمامه و کسب پیروزی برای گیسو افشانهای جامعه همین است. این، فرارفتن از مبارزهی نمادین با عمامه و تعرض به کلهی تابویی زیر عمامه است. تداوم “عمامه پرانی” یعنی تقویت روحانیت، حال آنکه روسری سوزی میتواند با به تجزیه کشاندن آن، صف ارایی میان مصلحت دراز مدت دین و حفظ دکان قدرت دینی را موجب شود. پدیدآیی این صف بندی بر سر روسری، به سود هم افزایی نیرو با حکومت دینی است.
برای مبارزه با ملاگرایی، مبارزه برای سکولاریسم
فراموش نباید کرد که ١) جمهوری اسلامی گرچه حکومت روحانیت است، اما همهی دستگاه روحانیت هم نیست و ٢) برای استقرار سکولاریسم در کشور، نیاز به شکلگیری ملاهای متقاعد به قطع دخالت نهاد دین در نهاد دولت است. دستگاه روحانیت اگر برای جمهوری اسلامی منبع قدرت ارگانیک بوده اما در شرایط بحرانی که هم اینک در آن غوطه ور است با خزیدن ناگزیر بخشی از ملاها به کنج مسجد، میتواند منزویتر هم بشود. این، نوعی چشم اسفندیار برای حکومت است. جنبش انقلابی با ایستادن بر روی پای خود، میباید سیاست تقسیم روحانیت و تجزیه نیروی قهریه را هم پیش ببرد.
باید بر تجربه سکولاریسم و لائیسیته در غرب اتکاء داشت و ضمن وفاداری بر قانونمندیهای آنها، راه ایران را بر حسب واقعیتهایش رفت. نباید از خاطر دور داشت که کشاکش فرانسه محصول انقلاب کبیر با پاپ و کلیسای بومی، جدا از پشتوانهی چند دهه مبارزه پیشا انقلاب در مهار قدرت واتیکان، ١٢٠ سال طول کشید تا توانست لائیسیته را تثبیت کند. تثبیت نیز در معنای بیرون زدن قطعی قدرت دولتی از حیطهی کلیسا و تمکین کلیسا به قدرتمداری دولت منتحب ملت. لائیسیته فرانسه که نه بافتهای جدا تافته از سکولاریسم بلکه رادیکال ترین نوع آن است، چیزی غیر سکولاریسم خاص خودش نیست.
هر کشور سکولار، سکولاریسم ویژه خود را دارد و ما نیز سکولاریسم مخصوص به خود را خواهیم داشت. اگر بی تبعیت از قانونمندی عام سکولاریسم در جهان، سکولاریسم پایداری در کار نیست، با تقلید و یا زور هم نمیتوان آن را برقرار کرد. رضا شاه اگر بجای انداختن آژانها به جان زنان محجبه برای کشف حجاب، در الگوی شجاعانهی حضور بی چادر و مقنعه همسر و دخترانش میماند و آزادی پوشش به شکل مدنی در کشور جا میافتاد، محمد رضا شاه نیز اگر دیکتاتوری نمیکرد زنان با داشتن حق رای نیروی مدنی بزرگی در ایران میشدند و اسلام گرایی، آن سان آسان چادر به میدان نمیآورد.
ما دمکراسی نداشتیم تا سکولاریسم اولیهمان بدل به درختی تنومند شود. اما شقاوتهای جمهوری اسلامی جامعهی ایران را در استقرار سکولاریسم بگونهی جهشی مصمم و استوار کرده که غلیان آن را در جنبش “زن – زندگی – آزادی” میبینیم. مبارزه هم اینک جاری برای سکولاریسم جامعهی ما علیه حکومت دینی، عمیقاً جنبهی دمکراتیک دارد و گشایندهی چشم انداز سکولار دمکراسی در کشور است. ایران میرود که عمامه را از اریکه قدرت به زیر بکشد و مسجد دیگر نه به حساب بودجهی عمومی بلکه به هزینهی اهل دین اداره شود. آزادی ملا هم در همین محدوده تامین خواهد شد.
“عمامه پرانی” را ادامه ندهیم، روسری سوزی را پیش ببریم.
امام جمعه شاهرود گفته است: دیروز وقتی به خانه می رفتم دختر بچه ای معصوم جلوم را گرفت و گفت می خواهم عمامه شما را ببوسم. ولی قدم نمی رسد. اشگ در چشمانم جمع شد. خم شدم و سرم را جلو بردم. یکدفعه عمامه ام را برداشت و مثل برق فرار کرد.
😁😁بچه باهوش به این میگن 😁😁
هر دو تا از این شکل اعتراضات نیروی مردمی را از وظایف عاجل و مهمتر دور میکند!
شک نیست که عمامه پرانی واکنش قله ی اتشفشان خشم مردمی است که اگرنه ۱۴۰۰ سال بلکه حتمن بیش از چهل سال است که اسیر ستمکاریها و خونریزهای رژیم ملایان است . اینکار ابدا جنبه ی شوخ طبعی، تفریح و مطایبه ندارد و واکنشی است سخت و خشمگین به نهاد (ملاّیی) اخوندی، روحانیت گری ، فقاهت و هرچه در این راستاست و نشان از این طبقه ی فاسد و مفتخوار و مرده خوار و اخیرا ( زنده خوار ) دارد. پس شاید باید گفت کار خوبی است! وامّا تمام ترس من اینست که انکس که امروز از سر خشم و به تلافی مظالم این قشر عمامه ی اخوند مفتخوری را از سرش میپراند ، اگر فردا من مخالف بعضی اعمال وی باشم سرم را از روی گردنم بپراند! من ، نه ، همه ی ما از صبح ۲۳ بهمن ۵۷ تا بامروز خاطرات تلخ و خونبار بسیاری ازینگونه افراط و تفریط ها در چنته داریم. خوبست مراقب حرکت سریع چرخهای ارابه ی هیجان و احساس خود باشیم.
جناب آقای کریمی
گمان میکنم بعضی از دوستان در کامنت ها ، بخصوص آقای خسرو باقر پور بطور مفصل در یکمقاله با چهار چوب فکری ” خط راست” و سازشکارانه شما برخورد کرده اند. منفقط ۲ سوال از شما دارم که خوشحال میشوم پاسخ بدهید:
۱. چه دلیلی داشت که شما( و همرزمان خط امام “نگهدار” شما) شعار ” پاسداران باید به سلاح سنگینمجهز شوند ” را سر میدادید؟
۲.چرا فرضیه ” راه رشد غیر سرمایه داری” به رهبری امام به نتیجه نرسید ؟
آقای بهزاد کریمی و دیگر افرادی که گذشته چندان جالبی ندارند ، لطفاً کوتاه بیاید برای داخل ایران و مبارزات جوانان ایران متفکر نمایی نکنید و دخالت هم نکنید ، فقط بدانید دوران شما تمام شده نظریات شما و دوستان شما بدرد ایران نمیخورد..
فقط منتظر دستور شما بودیم…
از کامنت گذراران می پرسم : آیا خوب است من برم عمامه مولوی عبد الحمید را بپرانم ؟
در ذیل مقاله دیگری همین سوال را کردم ولی جوابی نگرفتم
اینجا را هم امتحان می کنم
این عمامه پرانی کار جوانان کم سن وسال است و بیشتر به شوخی می ماند و آخوند ها هم شوخی را میفهمند و جنبش را نباید در آن خلاصه کرد و این عمل را بزرگ نشان داد.
در مورد عمامه مولوی عبدالحمید هم شاید در آیند چنین اتفاقی بیفتد ولی چندان مهم نیست .
شما حرف های مقتدا صدر را شنیده ای ؟ از نظر او این مسله شوخی نیست و از نظر جمهوری اسلامی هم بهانه خوبی برای استخدام نیروی سرکوب وارداتی از عراق
مقتدا صدر در هم از این حکومت ضمنی حمایت میکند، مگر تیتل خودش را در ولایت فقیه از قم نگرفته است!
ول کن این مولوی عبداحمید را! این هم یک شیاد هست که می خواهد موج سواری کند. عمامه نشان از ظلم و ستم به مردم ایران بوده هست. بهتر است که او هم مانند زنان که روسری های خودشان را آتش می زنند عمامه اش را آتش بزند.
ایراد بیشتر کامنت گذاران اینست که آقای کریمی برای داخل رهنمود بیخودی داده ولی وقتش برسد خودشان در رهنمود دادن به بلوچ ها خیلی دست و دل باز هستند
شما که چنین قصدی ندارید ، اما افرادی که عمامه به هوا پرت می کنند ، دستشان به عمامه مولوی عبد الحمید نخواهد رسید.
ایشان از بزرگان هستند و حتما محافظت می شوند.
عمامه کسانی به هوا پرت می شود که محافظ و ماشین ضد گلوله ندارند و در خیابان راه می روند.
این کامنت من فقط برای این بود که نشان بدهم عمامه داشتن دلیل ضد مردمی بودن نیست و تاکتیک های ما باید در هر مورد سنجیده شوند
مولوی تا حال نقش بسیار ارزنده ای در این انقلاب بازی کرده و احترام مردم بلوچ را بدست آورده
جنابعالی نگران عمامه آخوندا نباشید. جوانان انقلابی ایران به فرمایش شما شروع به این کار نکردند که احتیاجی به پند و اندرز شما خط امامی های سابق داشته باشند.
واقعا چپ با این مواضع سازشکارانه ی دستوری ادعای رهبری مبارزه را دارد؟ آقای کریمی در جبهه ارتجاع، در میان روحانیون به دنبال متحد می گردد. از موضعی همچون خداوندگار عمامه پراکنی را تا یک حد معین مجاز میداند و پس از آن دستور به متوقف شدن آن میدهد. حواسش نیست که لباس روحانیت لباس امتیاز در جامعه است و مردم در پی برابری و رفع تبعیض با آن به مبارزه برخاسته اند.
هیچ روحانی ای در کوچه و خیابان، در مغازه بقالی و در مطب پزشک نیازی به لباس ویژه خود ندارد. آنجا که جای وعظ و نیایش نیست. او آنرا آگاهانه میپوشد تا از رانت قدرت و احترامی ویژه برخوردار شود و کارهای خود را راحت تر و سریع تر پیش پیش برد. مبارزه با عمامه مبارزه با این استفاده ابزاری از لباسی معین است. لباس روحانیت لباس منبر و مسجد است.
لطف کنید اینقدر سازشکارانه موضع نگیرید که چهار روز دیگر هواداران مولوی عبدالحمید با انتقاد به چپ سازشکار، سلطنت طلبان بی انگیزه قدرت و روشنفکران ملی مذهبی گم گشته در گرد و غبار تشیع علوی او را رهبر مبارزه معرفی نکنند.
آقای کریمی عزیز نگرانی شما در مورد عمامه های این قشر ننگ آلوده زیاد هم بیجا نیست که مقتدى صدر و جمیع این قشر فاسد که هزاران سر بیگناه را پرانده اند نیز، مانند شما فکر میکنند و مراجعشان جوانان ایرانی را “ارازل و اوباش” مینامند.
بخش بزرگی از تسلط جمهوری اسلامی به تقدس روحانیون گره می خورد.
بخصوص و حداقل در ۳۰ سال بعد ار ۵۷، روحانیت این “آقا” ” بودن را بطور کامل استفاده و با تخریب فرهنگی مردم آن ها را به سرباز پیاده جمهوری اسلامی و حتی سرکوب بخش آگاه مردم تبدیل کرده و می کند.
تحلیل شما چند قدم به عقب و ریشه در تحلیل چپ قبل از انقلاب ( مثلا گلسرخی که سوسیالیسم را از مولایش آموخت!) و در نهایت تحلیل راست تئوریسین های شوروی دارد.
نسل جدید بدرستی این تقدس دروغین و جنایتکار را نشانه گرفته و بدرستی آن را ریشه کن خواهد کرد. یک مذهبی غیروابسته می فهمد که عمامه پرانی و روسری سوزی نظام را هدف گرفته نه مذهب شخصی او را.
مارکس گفت: تا زمانیکه جامعه شغل شرافتمندی برای روحانیون ایجاد نکند آن ها همچنان به زندگی انگلی خود ادامه خواهند داد.
با احترام و رفاقت.
هر آخوند ویا سیدی که به عمامهپراندنش شکایت دارد ،میتواند این شکایت را بصورت کتبی به آدرس هیأت مرگ ۶۷ پست کند .
ضمن تائید نظر بهزاد کریمی در مورد عمامه پرانی باید بگویم که با نظر ایشان در تائید روسری سوزاندن مخالفم , همانطور که ادامه عمامه پرانی این شبهه را در میان روحانیون به وجود می آورد که عمامه پران ها به دنبال حذف روحانیت و دین هستند سوزاندن روسری هم واکنش مشابهی را در بین باورمندان واقعی به حجاب اسلامی , روسری و یا چادر بر می انگیزد , زنان مسلمان که داوطلبانه روسری و یا چادر به سرمیکنند با دیدن جوانانی که روسری خود را آتش میزنند نگران میشوند که اگر این جوانان پیروز شوند این زنان مسلمان در خیابان ها امنیت نخواهند داشت .
جناب کریمی جنابعالی می گوئید که «سود جنبش در به تقسیم کشاندن عمامهدارها است و نه متحد کردن آنان در هراس از به خطر افتادن هستی عمامه».
معیار جنابعالی ، سود و منفعت است.پرنسیب ها، اصول و تعریف دقیق سکولاریسم را به طور موقت فراموش می کنید.
خمینی می گفت که حفظ نظام از اوجب واجبات است.
جنابعالی هم می فرمائید که سود جنبش از اوجب واجبات است و به اصول و پرنسیب ها و ارزش ها فعلا کاری نداریم.
اقای کریمی که خود را چپ مدرن تعریف می کنید، لحظه ای به این مسئله فکر کرده اید که عمامه کدام آخوند را می توان به هوا پرتاب کرد؟
همانکه مانند رهگذران دیگر ، ماشین ضد گلوله و محافظ شخصی ندارد و در خیابان راه می رود.
یا آنکه پشت موتور، یا ترک موتور نشسته است.
پراندن عمامه چنین آخوندی کار سختی نیست
در ضمن جالب است که هنوز تکلیف خودتان را با تعریف خشونت روشن نکرده اید.
اصطلاح « تعرض مدنی» ، حکم کلاه شرعی دارد برای اعمال خشونت.
آقای کریمی بدرستی تاکید می کنند که جنبش مردمی به دشمنان کمتر ، متفرق تر و ضعیف تر نیاز دارد و یا به بی تفاوت کردن برخی در جبهه مخالفین جنبش زن زندگی آزادی . از این جهت فاصله انداختن بین آخوند حکومتی وحکومت دینی از یک طرف و آخوند سنتی ، که وابستگی حکومتی ندارد ، مهم است. از سوی دیگر با توجه به ظلم ها و جنایاتی که به اسم روحانیت در ۴۳ سال گذشته بر اقشار مختلف مردم ما رفته ، به عمامه پران ها هم حق می دهد. اگر آخوند سنتی و غیر حکومتی می گوید که با حکومت فاصله دارد، باید این را در حرف یا عمل نشان دهد و از حکومت اعلام برا ءت کند و مثلا داوطلبانه برای مدتی هم شده از پوشیدن لباس روحانیت امتناع کند. راه حل سکولاریسم اروپایی مناسب به نظر می رسد که آزادی تبلیغ دینی ، غیر دینی و ضد دینی برای همه میسر است. روحانیون اروپایی احترام خود را نگه داشتند و به اسم آنها این قدر جنایت صورت نگرفته است. پس از حقوقی هم برخوردارند و حتی مالیات کلیسا می گیرند. اما با وجود این هر سال چند صد هزار نفر ، بعلت عملکرد منفی کلیسا ، خود را از وابستگی کلیسایی و پرداخت مالیات کلیسا معاف می کنند.
پس با توجه به همه اینها توصیه آقای کریمی معقول به نظر می رسد که تمرکز را از این پس بیشتر به آتش کشاندن روسای بعنوان مبنای حکومت دینی باشد.
جناب کریمی درود بر شما
در حکومت نظامی سال ۵۷،شایع شده بود که یک سرباز حکومت نظامی را در جنوب شهر تهران تکّه پاره کردند.حسب دستور مقررّشد که منبعد پرسنل پادگان….. که در حکومت نظامی هم شرکت نداشت،با لباس شخصی ایاب وذهاب کنندوفقط در پادگان لباس نظامی بپوشند.!!
از آن طرف هم به قضیّه نگاه کنید
چه عاملی سبب این پرانش!شد
نگاه ها ، به آن سمت است.
وقتی باران شدیدی می بارد و سیل کوچه ها و خیابانها را فرا می گیرد
مردم به ابر ناسزا می گویند یابه باران؟؟؟
به قطع ویقین مقصّر شهرداری هست وسزاوار ناسزا!!
باور ندارید یک روز بارانی در اینجا امتحان کنید.
عالی و بسیار به موقع