
شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱۷۶تن از سرنشینان این پرواز جامعه را در شوک عظیمی فرو برد. پذیرش سپاه پاسداران در خصوص شلیک موشک به هواپیما تحت فشار جامعه جهانی ، نه تنها ایران که جهانی را از این همه دروغ و شانتاژ در بهت و سردرگمی مضاعف برد.
اما جدای از هولناک بودن این فاجعه و تراژدی انسانی، می بایست آن را در تداوم تاریخی جنایات جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته قرار داد. به عنوان یک زندانی سیاسی سابق، این جنایت من را به صورت ناخودآگاه به یاد جنایتها، اعدامها و شکنجههای زندانهای دهه شصت انداخت. چیزی شبیه شبی که در زندان اصفهان پدر، مادر، دو برادر و عروس خانواده دکتر شفاهی را اعدام کردند و همبندیم زهره شفاهی دختر خانواده شفاهی، با مقاومتی بی نظیر جلوی زندانبانان ضعفی نشان نداد و اشکی هم نریخت.
ابعاد این جنایت جدای از تداعی شدن دوران سیاه دهه شصت و جنایات اپیدمیک جمهوری اسلامی، زمانی برای من بیشتر تراژیک میشود که در همین مجتمع آپارتمانی که من در آن زندگی میکنم، یک زوج زندگی میکردند که به همراه دختر ۸سالهشان در آن پرواز مرگبار حضور داشتند و کشته می شوند. آنها نه پول مردم را از بانکها دزیده بودند و نه صاحب رانت حکومتی بودند که به کانادا آمده باشند، بلکه به خاطر هزینههای بالای داروهای سرطان پدر خانواده مجبور بودند به کانادا بیایند. او استاد دانشگاه بوده اما اینجا قادر به کار کردن نبود و همسرش در کنار تحصیل، برای گذران زندگی در یک فروشگاه مواد غذایی کار میکرد تا پولی جمع آوری کند و بعد از چهار سال دوری بتواند به ایران برگردند و خانوادههایشان را ببینند. چهره آنها خصوصاً دختر ۸ساله حتی یک لحظه هم از جلوی چشمانم محو نمیشود.
چند روز پیش به مراسم یکی دیگر از کشته شدگان این پرواز در کانادا رفتم، دختری از مهاباد، او زمانی که من دوران سخت پناهجویی را در شهر آغری ترکیه میگذراندم، با دخترم همبازی بود، اوین به همراه همسر و دختر یکساله اش کشته شدند. یکی دیگر از مقتولین را میشناختم که در بانک کار میکرد، او حامله بود و با همسر و پسر خردسالش قربانی شدند. همچنین آروین برادرزاده دوستم و همسرش آیدا که پس از اتمام راه طولانی تحصیل تازه به کار مشغول شده و برای یک زندگی جدید خود را آماده کرده بودند، جمهوری اسلامی این فرصت را از آنها گرفت. آدمهایی که تا دیروز دور یا نزدیک آنها را میدیدی، ولی الان به دلیل شلیک موشک به سمت آنها دیگر نیستند. در این بین جدای از هر فاصله سیاسی و فکری که ممکن است با دولت کانادا به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی چپ داشته باشم، مسئولیتپذیری و اعلام همدردی جاستین ترودو، نخست وزیر کانادا برای من یک دلگرمی بود. اما آنطرفتر حاکمیت فاشیستی اسلامی ایران سه روز انکار کرد، سه روز سناریو ساخت، سه روز به تمام جهان دروغ گفت تا آخر سر به دلیل فشار جامعه جهانی و افکار عمومی مجبور شد که مسئولیت شلیک به ۱۷۶انسان و قتلعام آنها را قبول کند. آنچه که پاسدار حاجیزاده، در کنفرانس خبریاش در اعلام قبول شلیک غیرعامدانه به این هواپیما بیان کرد، باز هم یک دروغ محض بود چون چند روز بعد مشخص شد که برخلاف آنچه که سپاه پاسداران اعلام داشت که تنها یک موشک به این هواپیما شلیک شده، اما در واقعیت و به فاصله ۳۰ ثانیه موشک بعدی به این هواپیما شلیک شده تا فارغ از انگیزه جلادان، مطمئن شوند که هیچکدام از سرنشینان این پرواز زنده به زمین نمیرسند.
آنچه که در فاجعه پرواز اوکراین رخ داد، چه شبیه چرنوبیل باشد و چه شبیه سینما رکس آبادان یک جنایت نابخشودنی است. اگر چه در فضای جنگی و میلیتاریستی جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا بر اساس آنچه که ترودو گفت این جنایت رخ داد، اما نباید فراموش کرد که ما با یک حاکمیت نامتعارفی روبهرو هستیم که این جنایات را به صورت روزانه و در شرایطی انجام داده که نه تنها شرایط جنگی مابین آنها حاکم نبوده، بلکه با قدرتهای جهان در حال مذاکره و توافق هم بوده است. فراموش نکنیم جنایات: قتل عام کردستان، کشتار دسته جمعی زندانیان دهه شصت، قتلهای زنجیرهای، ۱۸تیر، کشتار کارگران خاتونآباد، شلاق زدن کارگران، سرکوب جنبش زنان، کشتار صدها معترض خیابانی در سال ۸۸، کشتار دیماه ۹۶، کشته شدن و دستگیری هزاران نفر در آبانماه ۹۸ در شرایطی رخ دادند که این کشمکش فعلی بین ترامپ و جمهوری اسلامی بالا نگرفته بودند. تنها راه پایان دادن به این تراژدی انسانی چهل ساله، سرنگون کردن جمهوری اسلامی با تکیه بر قدرت تودههاست. هرگونه سازش و مسامحه با این حاکمیت، ضمانتی دوباره برای تکرار جنایتهایی از این دست است.
زمان آن رسیده است که دیگر دوره نکنیم شب را و روز را و هنوز را،
باید گردن فراز در برابر تندر ایستادن را و خانه روشن کردن را، در هر کوی و برزن
جاری کنیم، این امروز رسالت ماست!
بله، این امروز رسالت ماست!
مینوهمیلی
۱۷ژانویه ۲۰۲۰
هموطن ارجمند Arezou
تمام حرفهای شما درست ، امّا همیشه و همه جا بخشی از مردم «بیدار ، آگاه ،زنده و مبارز » در مقابل استبداد ، بی عدالتی و فساد حکومت ها مقاومت و مبارزه کزده و هزینه پرداخته اند و بخشی دیگر از مردم « ساکت ،کور ،کر ، بی تفاوت » دنباله روی حکومت مستبد ، طالم و فاسد بوده و فقط بفکر منافع و موقعیت خود بوده اند.
وقتی تعادل این دو بخش مردم بنفع بخشی از مردم «بیدار ، آگاه ،زنده و مبارز » که مخاف حکومت هستند بهم بریزد. مطمئن باشید که هیچ حکومتی دوام نخواهد آورد. ما باید تا می توانیم با اشکال مختلف مردم « بی تفاوت و ساکت» را بسمت خود جلب کنیم. باید خیلی کار کنیم . چه در داخل ایران چه در خارج . دیدیم که در سال ۱۳۸۸ چگونه در خارج از کشور بزرگترین همایش های تاریخی و استثنائی در سراسر جهان برگزار شد .
نگارنده معتقد ست در ایران چیزی نمانده که جبهه مردم «بیدار ، آگاه ، زنده و مبارز» بساز حکومت قاتل و فاسط را جمع کنند.
با درود فراوان
از زمانی چشم به دنیا باز کردم که می شود سال ۵۷ همیشه خبرهای مرگ و کشت و کشتار از دست این رژیم شنیدم هنوز غمی را فراموش نکرده غمی دیگر از راه رسیده که این جنایتها درسالهای اخیر به اوج خود رسیده از کشت و کشتار مردم تحصیل کرده و مهندسان سانچی گرفته تا مردمان کاسب در پلاسکو و آتشنشانان فداکارش تا مردم محروم و کولبرهای کردستانم و سیل و زلزله و…. اشک چشمانمان خشک نشده داغی دیگر بر دلمان می گذارند انگار تکرار مکررات جنایت و کشت و کشتار جزئی از روزمرگیهای این رژیم فاسد شده است و تعجب من در این است این مردم چرا ساکتند؟؟؟؟؟ شما به ما بگویید چگونه گردن فرازیم و در برابر تندر بایستیم؟ چگونه این رسالت را انجام دهیم؟ آیا سکوت مردم راه دیگری به جز به نظاره نشستن و غصه خوردن برای ما گذاشته است؟