ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم و از میان آنها سه اتحاد مهم اتحاد چپ، اتحاد جمهوریخواهی و اتحاد دمکراسیخواهی را عملی کنیم. به این سومی هم به عنوان اتحاد اتحادها نگاه کنیم و بدانیم که با اتخاذ رویکرد اتحاد کلان است که خواهیم توانست چهرهای از خود ارایه دهیم که هیچ رقیب اجتماعی و سیاسی چپ را یارای نادیده گرفتن آن نباشد
یک) جمهوریخواه و دمکراسیخواه
طیف گستردهی جمهوریخواهی و کیستی مخاطب در آن
پیش از همه، باید برعمومیترین وجه مشترک طیف گستردهی جمهوریخواهی و مشخصات جریان مخاطب در این مجموعه تاکید به عمل آید تا روشن شود کدام بخش از جمهوریخواهان مورد نظر این نوشته هستند. اشتراک این طیف در آن است که مولفههایش جملگی ضمن اعلام مخالفت با برگشت سلطنت، بر لزوم استقرار جمهوری جای جمهوری اسلامی تصریح دارند؛ رنگارنگیاش اما جدا از تفاوتهای برنامهای، ناشی از تفاوت سر نوع جمهوری و چگونگی رسیدن به جمهوری مد نظر است. نیروی جمهوریخواه مورد نظر این نوشته، سکولار دمکراتهاییاند که در عمل برای جمهوری پارلمانی سکولار دمکراسی میکوشند.
بنابراین، سخن اینجا نه با مجاهدین خلق است که همچنان در پی جمهوری منحصر به خود هستند و هنوز هم نمیخواهند از خود استعدادی برای درآمدن از لاک خویش و تعامل با دیگران نشان دهند، و نه با آنانی که کمتر از جمهوری سوسیالیستی را برنمی تابند. این تفکیک البته بدین معنی نیست که جمهوریخواه سکولار دمکرات برای برقراری رابطه با این تکروها تلاش نکند و صرفاً به انتقاد از اندیشهی غیر دمکراتیک و مشی انزواطلبانه و سکتاریستی آنان اکتفاء نماید. برعکس، منطق سیاسی ایجاب می کند که ضمن تداوم انتقاد سازنده به آنان، راه گفتگو گشوده بماند، شاید در صحنهی عمل تجربه شود که راه سازنده، پیوستن به اقدام مشترک است و نه خودمحوری.
مخاطبین نوشته، بیشترینهی جمهوری خواهان اعم از متشکل و منفردی هستند که بر جمهوری سکولار دمکرات متعارف تاکید دارند، جدا از اینکه هر شاخهی آن به لحاظ برنامهای چه طرحهایی را بخواهد برای ثبات یا تعمیق دمکراسی در پسا استقرار جمهوری ارایه دهد. مولفههای آن چپها، لیبرالهای جمهوریخواه، جریانات تبعیضستیز ملیتی، «جبهه ملی»ها و نیز «ملی – مذهبی»های سکولار هستند.
اهمیت اجماع جمهوریخواهان سکولار دمکرات به چیست؟
در رابطه با جمهوریخواهان سکولار دمکرات، دردمندانه باید گفت و پذیرفت که این نیروی بزرگ در وجه عمدهی خود هنوز پراکنده است تا متحد. در زمینهی نقشهی راه نیز بیشتر در کنکاشها و کشاکشها به سر میبرد تا تجهیز یافتگی به راهبرد هدفمند و راهکارهای عملی نافذ. با اینهمه در پرتو جنبش توفندهی «زن– زندگی – آزادی»، هم روند نزدیکشدنها و افزایش همکاریها در این طیف شتابهایی به خود گرفته و هم مباحث مربوط به نحوهی گذار و اینکه کدامین معماری سیاسی احتمالی میتواند به فرجام رسد، رو به مشخص شدن گذاشته است. در رابطه با اولی (پراکندگی)، تسریع اعلام موضعهای سیاسی مشترک، تقویت بلوکهای موجود، شکلگیری انواع تشکلهای جدید، تحقق پاره وحدتها و تلاش برای رسیدن به اتحادهای موردی و پایدار را داریم، که در اندازهی خود نیز طبعاً امیدبرانگیزند. در عرصهی دوم (نقشهی راه) هم، موضوعاتی چون رفراندوم، آمادگی جهت تعاملهای محتمل و نحوه آمادگی در قبال احتمال سربرآوردن دولت نوع «شاپور بختیاری»، ایجاد شورای انتقال قدرت با هدف تشکیل دولت موقت، انتخابات آزاد برای تاسیس مجلس موسسان به منظور تدوین قانون اساسی رژیم جایگزین جمهوری اسلامی و… هم اکنون درون دایرهی بحث این طیف قرار دارند.
این مباحث اما هنگامی میتواند مفید باشد که اصل تقدم و تاخر در وظایف و برنامهها به جد رعایت شود تا بتوان با پرهیز از بحثهای تجریدی و زودهنگام، در ریل عمل هدفمند و کلان قرار گرفت. برای ورود مستقل در سیاست، اول از همه نیاز به ایجاد اهرم عمل قادر به اعمال نیروست و چنین اهرمی نیز شکل نمیگیرد مگر با فرارویاندن خود به سطح نیرویی معتبر و دارای اتوریته که از سوی جامعه و سپهر سیاسی جدی گرفته شود. پروسهای که، با محقق شدن پروژه نیل به اتحاد صفوف دمکراسیخواهی و تاسیس نهاد پایهای فراگیر برای مبارزه کلان فرجام میپذیرد. اهمیت اجماع جمهوریخواهان سکولار دمکرات، از یکسو به تحکیم اجماع سکولار دمکراسی است و از سوی دیگر جهتدادن به نهاد فراگیر دمکراسیخواهی به سوی استقرار جمهوری.
ثقل جمهوریخواهی آری، اما با هدف ملی سکولار دمکراسی
رکن پایدار در تجمیع همهی نیروی دمکراسی برای گذر از جمهوری اسلامی را جمهوری خواهان سکولار دمکرات تشکیل میدهند و هرچه که این رکن ثقیلتر شود، اتحاد ملی دمکراسیخواهی نیز به همان اندازه موثرتر عمل خواهد کرد. در هرحال اما لازم است خط راهنما این باشد که جمهوری همان دمکراسی معنی نشود و جمهوریخواهی ذیل دمکراسیخواهی قرار گیرد. هر درک غیر این از متشکل شدن و اتحاد جریانات جمهوریخواه، نه فقط به انجماد در جمهوریخواهی میرسد بلکه در خود ماندن فلان یا بهمان شاخه از آن را در پی میآورد. چیزی که هنوز هم رها از بازی در فنجان نیست و لاجرم ربطی به شرکت در مبارزهی کلان هم ندارد.
متشکلشدن جمهوریخواهان سکولار دمکرات و اتحادهای بلوکی آن نه تنها لازم است چشم انداز خود را ایجاد مرکزی فراگیر برای هماهنگی دمکراسیخواهان جهت ورود به عمل کلان سیاسی قرار دهد بلکه ضرورت دارد این دو تلاش را به موازات همدیگر و در تکمیل هم پیش ببرد و طبعا ً هم با کلانتر دیدن امر دمکراسی و افق قرار دادن آن. اول این و بعد آن، در هر دو وجه اعم از فعلاً جمهوریخواهی و یا صرفا دمکراسیخواهی، خطای سیاسی از سوی جمهوریخواه است با یکی از این دو نتیجه ناگزیر: یا ماندن در پیلهی خود و پوسیدگی یا رو به بیگانگی گذاشتن با علت وجودی خویش که برای یک جمهوریخواه در درجهی نخست، همانا سکولار دمکرات بودن اوست!
نکتهای ویژه و اهمیت تفاهم بر سر آن
در تحقق و تنظیم مناسبات میان جریانات جمهوریخواه سکولار دمکرات، اهمیت دارد بر یک موضوع گرهی که به مطالبهی ملیتی خودویژهی مناطقی از کشور برمیگردد مکث خاص صورت گیرد. جریانات سیاسی مرتبط با این واقعیت، که علت وجودیشان به طرح و پیگیری حقوق ناشی از خواستههای هویتی خودویژه آنهاست، رکن مهمی از جنبش دمکراسی خواهی کشور به شمار میروند. حال آنکه نقطه کورها و گرههایی در این زمینه عمل میکند که بازکردن آنها و تامین تفاهم میان بخشی از جمهوریخواهان سراسری و تشکلهای برخاسته از دل جنبشهای هویتطلب، نیازی عاجل است.
در این رابطه هر جریان مدعی دمکراسی لازم است بداند که بدون پذیرفتن وجود واقعیت تبعیض ملی در کشور – اگرچه با عنوان اتنیکی – و نتیجتاً بدون پذیرش لزوم رفع چنین تبعیضی در ایران و اذعان به ضرورت حداقل عدم تمرکز قدرت در ساختار سیاسی آتی و توزیع قدرت در جمیع جهات، همگرایی و اتحاد سیاسی نه فقط با جریانات ملیتی بلکه با بخش قابل توجهی از سکولار دمکراتهای سراسری هم قابل حصول نیست. هر جریان ملیتی هم لازم است تصریح کند که رفع تبعیض ملی نسبت به خود را در ایران واحد دمکراتیک میجوید و اشتراک سیاسی را تابع توافقات برنامهای قرار نمیدهد. البته این جریانات میتوانند در سطوح متفاوت همکاری با احزاب چپ، با جریاناتی که بر جمهوریخواهی هستند و نیز با جریانات خواهان دمکراسی، حدودی از توافقات برنامهای را انتظار داشته باشند و پیش ببرند، اما در عرصهی همگرایی سیاسی برای دمکراسی فقط باید بر حداقلها ایستاد. به همین اعتبار لازم است جدا از شکل مسئله، به جوهر آن رویکرد و متدی برگشت که با رعایت اولویتبندی مبارزاتی و برنامهای بر رویکردی همانند دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان تاکید داشت.
هم پیوندی درونمرز و برونمرز
جنبش انقلابی «زن– زندگی – آزادی» بیش از هر وقت دیگر این واقعیت را خاطر نشان کرد که صحنهی اصلی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی درونمرز است. با وضوح باز بیشتری نمایان شد که بازوی ضربتی مبارزه، همانا مبارزین فداکار حاضر در خیابان، خانهها و مراکز تولیدی و خدماتی و محلات حامی معنوی خیابان، کنشگران جنبشهای تبعیضستیز و برابریطلب، مایهگذاران پای اعتصابات و اعتراضات مدنی و شخصیتهای مورد اعتماد جامعه هستند. بیشترین کابوس نظام هم از سوی درونمرز بر سرش آوار میشود. این اما چیزی از اهمیت نقشآفرینی نیروی مخالف جمهوری اسلامی در برونمرز کم نمیکند. در جریان همین جنبش، بخش ارزندهای از ظرفیت تاثیرگذاری برونمرز بر مبارزه علیه نظام به نمایش درآمد و روشن شد که نکتهی اصلی، گرهخوردگی درونمرز و برونمرز است.
هیچ چیز خطابارتر و به اعتباری انفعالیتر و مسئولیتگریزتر از این نیست که با انگشت گذاشتن بر عامل نوین و خلاق خود رهبری میدانی جنبش «زن– زندگی – آزادی» و نیز این تاکید درست که جنبش جاری منبع ارزشمندی برای تولید رهبری است، خواسته شود نقش نیروی سیاسی مجرب تبعیدی صرفاً به عامل پشتیبانی از داخل تقلیل بیابد. این، همان اندازه گمراه کننده است که جنبش جاری بنا به خصلت ارزشمند زنانه بودن و نیز ابراز شهامت تحسین برانگیز نسل نوجوان – جوان دهه هفتادی و هشتادی در آن، بخواهد به فمینیسم صرف و یا تک نسلی فروکاسته و تعبیر شود. در واقع اگر مبارزهی مستقیم میدانی این جنبش همهنسلی و فراگیر از نظر جنسیتی و تبعیضستیزی عمدتاً به درونمرز اختصاص دارد، هدایتگری آن اما امر مشترک داخل و نیروی تبعید شده به خارج کشور است. ستاد هدایت، لزوما دربرگیرندهی نمایندگان همهی مولفههای جنبشی و انرژی و تجارب مبارزاتی خواهد بود.
تاکید بر از پیش آمادگی، تشکل یابیها و اجماع ملی با استخوانبندی تشکلها
دمکراسیخواهان اگر بخواهند فقط هم یک درس از بروز، دوام و نارساییهای “زن – زندگی – آزادی” برگیرند، حقیقت تلخ عقب ماندگیشان بود از فوران این جنبش کلان ابعاد. درسی که ترکشهای آن اپوزیسیون را نشانه گرفت و آسیبهایش را نمایان ساخت. اپوزیسیون از جنبش عقب بود و مرکزی در حد اعتبار نسبی و فقط هم تا اندازهای مرتبط با شاخکهای نیروی میدانی نداشت. فاقد آدرس بود تا نیروی جنبش نیاز خویش با آن در میان نهد و خود نیز متقابلاً جنبش را پیام دهد. ارتباطات دیجیتالی در این زمینه البته قسماً عمل کرد، ولی نه در خدمت رابطهی هدایت ستادی جنبش، بل بیشتر خبرگیری اپوزیسیون از جنبش و تا حدودی خود تنظیمی و انطباق دهی خویش با جنبش.
این ضعف بنیادی اپوزیسیون، در درجهی نخست متوجه نیروی بزرگ ولی از هم گسیختهی برونمرز است. وگرنه، درونمرز زیر سرکوب بیامان جمهوری اسلامی، چگونه میتواند نقش هدایتگرانهی متمرکز به خود گیرد؟ بر نیروی دمکراسی خواه برونمرزی و در درجهی نخست بخش جمهوریخواه آن است که مسئولیت چنین نارسایی حیاتی را بپذیرد و بداند که تدارک هدایت روند انقلاب تحمیلی نظام بر جامعه، اگر هم در حین فوران جامعه ناممکن نباشد قطعاً بسیار دشوار خواهد بود و البته همراه با شتابزدگی و نیز ارتکاب خطاها. امر تدارک، ارادهکردن دورنگرانه از پیش را نیاز دارد. انقلاب به خودی خود در دینامیسم حرکت میکند اما تنها در شرایط وجودی کانون و ستاد هدایت برخوردار از پیوند با نیروی میدانی است که میتوان فرصت گذر از وضع کهنه به نوی مطلوب را تحقق بخشید.
در جبران تاخیر دیروز باید بر تسریع و تشویق امر تشکلیابی زیر نام انواع تشکلها اعم از حزبی، اتحاد و شورا و بلوک بود و تشکل را هم، در معنای وسیع کلمه به تعریف برخاست و محدود به سازوکار حزبی ندانست. هم اینک شاهد نقش آفرینی کانونهایی هستیم که اگر قبلاً زیر عنوان مدنی عمل میکردند حالا اما فراروییده به عمل سیاسیاند. اساس، تشکل تشکلها است؛ تشکلی کلان و مجتمع از تشکلهای دمکراسیخواه بی آنکه در چنین عضلهبندی، ارزش والای نقشآفرینیهای شخصیتهای منفرد از نظر دور بماند. سامانهای که، برای جلب پشتیبانی سلبریتیهای دمکرات خواهد کوشید.
دو) چپ
وضعیت در طیف چپ
چپ متشکل ما، به گونهی هشدار دهنده در پراکندگی سیر میکند. جدا از شکوفایی بخش جوان چپ در درونمرز که رو به رشد دارد، چپ متحزب ناشی از پراکنده ماندن تجارب غنی سالها مبارزه را بی مصرف میگذارد. در تفرقهای تهی از معنی و فاقد مبنا به سربردن که با هیچ معیاری قابل توضیح نیست. آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی علیرغم سرکوب بی امان چپ، بر اثر چند دهه استبداد دینی و قدرتمداری مبتنی بر رانت و غارتگری خشن، مناسبترین زمینهی عینی و اجتماعی رشد برای عدالتخواهی را فراهم آورده است. چپ هرگز با تکرار من چپ هستم به نیرو بدل نمیشود و جای پا در جامعه نمییابد تا بتواند متکی بر پایگاه و گره خوردن با آن، توانایی رقابت برنامهای با انواع راستها را پیدا کند.
تنوع چپ از نظر رویکردهای برنامهای نه فقط غیر طبیعی نیست که با توجه به طیف بودنش عادی و لازم هم است. آنچه فرا طبیعی مینماید زیست در تکماندگیها و نارسایی ذهنی در گونههای آن نسبت به اولویتبندی وظایف و تشخیص جایی است که در مبارزهی اجتماعی – سیاسی جاری باید بیابد و بیایستد. چپ ایران میتواند از این وضع درآید هرگاه اراده نماید که از رسم صلب سیاستستیز «اول تصریح بر اختلافات» بگذرد و به خانهی همافزایی «اول ایستادن بر اشتراکات» کوچ کند. یعنی، تکیه بر اشتراکات فراوان با رعایت تفاوتهای واقعی دیدگاهی و برنامهای و نیز حفظ استقلال حزبی.
چپ با حضور نافذ در سیاست به شرایط اجرای برنامه اجتماعی میرسد.
کلیدیترین نکته برای ما – ما چپ ایران- آنست که بدانیم برای قرار گرفتن در جایگاه پیشبرد پیشنهادهای خرد و کلان برنامهای، اول از همه باید بدل به نیرو شد. در تکمیل چنین حقیقت محرز نیز، دریافت که تجمیع و نیروشدن فقط به سیاستکردن عملی است و تنها در ارادهکردن سیاسی مشترک بر متن سیاست میتوان در میان خیل نیروها سربرآورد. چپ ایران برای متحدانه عملکردن در مختصات کنونی جامعهی ایران، کافی است که اتحاد خود را با برافراشتن پرچم دفاع از همپیوندی آزادی و دمکراسی با عدالت اجتماعی معرفی کند. خود را در پایداری بر راهبرد گذر از جمهوری اسلامی و در پیگیری امر مشترک حمایت از مبارزات صنفی و مطالباتی کارگران و اقشار زحمتکش یدی و فکری بشناساند.
رویکرد برنامهمحوری چونان لازمهی حیات هر حزب چپ هرگز تعطیل بردار نیست. زیرا حزب، تجهیز به دیدگاه و مصادیق برنامهای را هم برای موقعیت مسئولیتپذیری دولتی لازم دارد و هم در مقام اپوزیسیون تا بتواند چالش با قدرت حاکم را در مقیاس اجتماعی پیش ببرد. ما چپ ایران اما ناچاریم برنامه محوری خود در دورهی مبارزه تعیینکننده برای گذر از جمهوری اسلامی را عمدتاً در امر سیاست متمرکز کنیم. اینجاست که باید پرسید کو آن دیوار چین میان مولفههای متشکلهی چپ که موجب این اندازه مرز کشیهاست؟ چپی که بی اما و اگر بر باور به دمکراسی تاکید دارد و میپذیرد که موضوع مرکزی سیاست در ایران گذر از این نظام به دمکراسی است، چرا نتواند اتحاد سیاسی چپ در پیش بگیرد و اینسان آن را دور بزند. آیا عامترین معیار این است که میخواهیم عدالت اجتماعی را بر بستر دمکراسی، در قوس مدام صعودی آزادیها و آگاهی عمومی تحقق ببخشیم یا آن را ولو با نیت حسنه باز هم در شکل باسمهای آزمایش کنیم؟ اگر اولی است که عمدهی نیروهای چپ امروز ایران هم برآنند، پس از همین حالا باید اتحاد چپ را بر دیوارهای ستبر آزادی و دمکراسی بنا نهاد.
سخن هم اصلاً از وحدت چپ نیست که نه لزومی دارد و نه اصلاً میتواند همهی چپ را پوشش دهد. موضوع، اتحاد است و آغاز آن نیز اتحاد عملهای سیاسی که از گفتگوی عاجل و هماهنگیهای مبارزاتی بی تاخیر میگذرد. چپ ایران در حال حاضر مطلقاً در جایگاه اعمال برنامههای اقتصادی و اجتماعی نیست تا رنگین کمان رویکردهای برنامهایاش روبیاید و موجب تفکیکهای ناگزیر در آن شود. اتحاد بر سر آنچه نقد است انجام میپذیرد و نه بر سر نسیه در آینده که چیزی جز تعلیق نیست. اتحاد نه با تنزهطلبی بلکه در انعطاف است که تحقق مییابد. چنین اتحادی نافی مبانی برنامهای نیست و نباید هم باشد. آنچه باید اتحاد را محقق کند عمل مشترک سیاسی در راستای اشترکات است.
ثقل شدن برای چپ ما به چه معنی است؟
یعنی حضور متشکل و موثر داشتن در دل اتحاد برای جمهوریت، تا از این طریق هم وزن واقعی چپ در آن احراز شود و هم جمهوریخواهی بتواند در دل دمکراسیخواهی نقشی نافذتر ایفاء کند. ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم و از میان آنها سه اتحاد مهم اتحاد چپ، اتحاد جمهوریخواهی و اتحاد دمکراسیخواهی را عملی کنیم. به این سومی هم به عنوان اتحاد اتحادها نگاه کنیم و بدانیم که با اتخاذ رویکرد اتحاد کلان است که خواهیم توانست چهرهای از خود ارایه دهیم که هیچ رقیب اجتماعی و سیاسی چپ را یارای نادیده گرفتن آن نباشد. چپ میتواند و باید هم نشان دهد که بدون وجود و حضور نیرومند آن، هیچ پروژهی سیاسی چه برای گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی و چه در پس از استقرار دمکراسی پیش نمیرود. ما هرگز نباید از یاد بداریم که این چپ بود منادی همیشگی وحدت و تشکیلات و برترین و بزرگترین اتحادها هم به نام و ابتکار چپ به ثبت رسیدهاند. ما چپ ایران باید بکوشیم در زمره اهرمهای کانونی نهاد مرکز هماهنگی اپوزیسیون دمکرات شناخته آییم و یک آن هم از بزرگی و کارسازی پایگاه اجتماعی بالقوه بزرگ خود در غفلت نیفتیم و لحظهای نیز از عمل متحد برای رسیدن به اتحاد ملی بازنمانیم.
پیش به سوی اتحاد چپ! پایدار باد گفتگو میان نیروهای چپ برای نیل به اتحاد؛ زنده باد گفتگوی میان چپ متحد با دیگر جمهوریخواهان سکولار دمکرات به منظور ایجاد ثقل جمهوریخواهی؛ و برقرار باد گفتگوی ملی برای هماهنگی و اتحاد دمکراسیخواهان در کالبد مرکز هماهنگی مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی. مرکزی با هر نام که بر سرش توافق باشد.
بهزاد کریمی ۶ دی ماه ١۴٠١ برابر با ٢٧ دسامبر ٢٠٢٢
***
بخش اول: انتظارات برای پیشرفت جنبش! (بخش اول)؛ پیشنهاد یک جمهوریخواه به آقای رضا پهلوی – بهزاد کریمی
با سلام و شادباش برای فرارسیدن سال نو ۲۰۲۳ به شما همهی ابراز نظر کنندگان و نیز تقدیم سپاس بخاطر نقدها، تذکرات و تاییدیهها و تشویقهایتان. در زیر پاسخ گویی به کامنتها را ادامه میدهم و البته متوجه آنهایی که یا حاوی سئوال معینیاند و یا در چالش با مورد مشخصی از نوشته هستند.
ئاواره گرامی) لطف داری. ۱. مبارزه فکری علیه دکان مذهبی و خرافات به حیطهی گفتمان سازی برمیگردد که روشنگر یک دم هم نباید از آن غافل بماند. تبلیغ و ترویج آن نیز در انحصار چپ نیست و بر دوش هر مدعی روشنگری جدا از هر سمتگیری اجتماعی قرار دارد. ۲. حزب سیاسی چپ ضمن حضور در روند روشنگری، اما لزومی ندارد مواجههی خود با جامعه را در آتئیسم و دین ستیزی آرایش دهد. چپ در پایداری بر نهادینه کردن سکولاریسم است که میباید چهره سیاسی کند. بدهی اصلی چپ و لیبرالها در رابطه با عملکرد دهههای پیش از انقلاب این نبوده که چرا بر مبارزه علیه نفس عمامه متمرکز نشدند، به اینست که چرا خطر حکومت عمامه را درنیافتند و از گفتمان سازی حول سکولاریسم بازماندند. ۳. در رابطه با نوشتهی من پیرامون «عمامه پرانی» دچار سوء برداشت هستید. من پدیدایی آن را امری طبیعی و واکنش قابل فهم در قبال حکومت عمامه تبیین کردم ولی در مقام تاکتیک، پیشنهاد جایگزینیاش با روسری سوزی را دادم. فکر نکنم این سانتمانتالیسم باشد! برعکس هم سکولاریستیتر است و هم جنبشیتر ۴. پیشنهادهای شما در مواجهه با آخوندها را هر آنجا که در دایره الزامات سکولاریسم بگنجد و علیه آخوندیسم باشد سیاست میفهمم و با آن موافقم ولی آنجا که بخواهد جنبهی دینستیزی و ناشی از غیظ به خود گیرد بر ضد سکولاریسم ارزیابی میکنم! جدا از خواست شما و من، تا دین است متولی آن نیز تولید خواهد شد و نمیتوان جلو دینداران برای تولید متولی را گرفت. اما می توان و باید به آنها گفت فقط به هزینهی خودتان و نه تنها بی چشمداشت دیناری کمک از دولت سکولاریستی، بلکه به عنوان کالای خدماتی نیز مشمول مالیات. ۵. واقعیتی است که دین داران ماموستا میسازند و ماموستاها برای جماعت دینی دین تبیین میکنند. در عرصهی فکری و فلسفی، باید دانش گسترش یابد و در رابطه با سیاست، اهرم سکولاریسم تا گرایش دین محوری را مهار کند.
در رابطه با چند سئوال فراتر از موضوع بحث؛ ۶. حزب ما راساً در رابطهی سیاسی نزدیک با حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران است و به جد طرفدار و در پی آن است که همهی جمهوریخواهان سکولار دمکرات برآمد سیاسی مشترک داشته باشند تا این برآمد به سطح اتحادهای پایدار ارتقاء یابد. ۷. ما با هر دو جریان کردی دمکرات و ترقیخواه چه در برنامه و چه در مشی سیاسی اشتراکات بسیار داریم گرچه نه الزاماً منطبق. در صورت علاقمندی به اطلاع از نگاه برنامهی حزب چپ ایران پیرامون تبعیضات ملی در ایران و جهتگیری ما برای رفع این تبعیضات، آنها را میتوانید در سایت «به پیش» ملاحظه فرمایید. ۸. در مورد نوع تعامل با آقای پهلوی در بخش اول نوشتهی سه بخشی به تصریح سخن گفتهام. ۹. بخشی از دوستان اتحاد فداییان خلق و نیز بخشی از دوستان اکثریتی نخواستند آن روند وحدت را تا فرجام و تثبیت شدگی ادامه دهند و لذا زیر همان نام سابق خود ادامهی فعالیت دارند. انتحابی که کردند و ما حق آنان را محترم میداریم. بژی ئاواره گیان.
شهریار عزیز) امید که هر دو کامنت به نام شهریار زیر این نوشتهی سه بخشی از شما باشد. در یکی از دو کامنت نقد آقای ابولفضل محققی بر بخش نخست نوشتهی من را «منطقی و بجا» دانستهاید که طبعاً داوری شما است. از نظر من اما تفاوت مهمی که در نوع برخورد من و«ابول» عزیز با طیف سلطنت و شخص آقای رضا پهلوی وجود دارد، اینست که او «ضرورت لحظه» را تنها معیار نزدیکیها میداند ولی رویکرد من هم بر الزامات روند گذار و هدف گذار اتکاء دارد و هم بر تعامل مشروط در رابطه با هر جریان سیاسی تاکید میورزد. در کامنت دیگرتان با ابراز لطف در حق بخش سوم نوشته به دلگرمی خود از محتوی آن اشاره کرده و بر دو نکته مکث نمودهاید. ۱. اشاره من به شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان» بیش و پیش از آنکه جنبهی برنامهای داشته باشد، بر رویکرد نهفته در آن بود و است و معتقدم که جفای بسیار در حق آن رفت! این شعار مقدمتاً تاکید و تصریح بر دمکراسی برای ایران داشت و این یعنی، ایران سرجایش است و بماند ولی دمکراتیزه شود که یکی از ارکان این دمکراتیزاسیون، سپردن ادارهی امور هر محل از جمله کردستان به مردم همان محل در چارچوب ایران است. لذا تجدید نظری در این زمینه اساساً بر عهدهی آن مواجههای است که باید از خود بپرسد چرا از بخش اول و اصلی این شعار به سادگی گذشت و میگذرد و حساسیت فقط بر «خود مختاری» تمرکز میپذیرد؟ ۲. خلاف القائات، از نطر من نفس «تمامیت ارضی» مورد اختلاف نیست، بلکه جنبهی ناموسی به خود گرفته و موجبی برای اختلاف تراشی و حفظ اختلاف شده است! فراموش نکنیم که زیر علم این تمامیت، کم جنایت طی دهههای گذشته صورت نگرفته است و در مقابله با آن کم هم دوری گزینی تداشتهایم. اگر قصد از «تمامیت ارضی»، حفظ ایران در همینی باشد که هست، چرا سر عنوان «ایران واحد دمکراتیک» توافق نشود که به لحاظ حدود و ثغور مضموناً یکی است؟ بنا به شناختی که شخصاً از انواع جریانات درشت و ریز تبعیض ستیز اتنیکی در کشور دارم، مطمئنم اکثر آنها زیر ترم «ایران واحد دمکراتیک» جمع خواهند آمد. در چنین صورتی است که داوری هم امکان واقعی خواهد یافت تا معلوم شود جریان «هویت طلب»ی که زیر آن امضاء ننهد سودای تجزیه در سر میپرورد، و آنی هم که پا در یک کفش «تمامیت ارضی» دارد نه فقط اهل اتحاد دمکراتیک نیست بلکه تقدس ایران برایش مرجح بر حق شهروندان آن در برخورداری از دمکراسی و آزادی است. ۳. بگمانم آن فرمولبندی عام که در رابطه با موضوع تبعیض ملی و امر اتحادها در نوشته آوردم و شما هم آن را تایید میکنید و یا چیزی همانند آن، میتواند حلقهی اتحاد در این زمینه طی دورهی گذار را تامین کند و جهات مشخصتر موضوع را هم به مجلس موسسان وانهاد.
آ. بزرگمهر گرامی) ۱. گرچه فیلم مورد توصیهتان را ندیدم – و البته علاقمندم ببینم – ولی از آنجا که با پدیدهی مورد اشارهی شما برگرفته از خود واقعیتها چندان هم ناآشنا نیستم، فکر نکنم چیز زیادی را از دست داده باشم. من از شما در مورد سیاست مشخص شما پرسیده بودم و راضی به اینهمه زحمت نبودم که به تاریخ و هنر بپردازید ولی اصل سئوال همچنان بی پاسخ بماند. ۲. ابراز نظر فیس بووکی «ابول» در بارهی نوشتهی من و رفیق عبدالرحیم پور را ندیدهام، اما با توجه به نوشتهی غیر فیس بووکی او در رابطه با نقد بخش نخست نوشتهی سه بخشی من، براینم که برداشت دلخواسته و در نتیجه نه دقیق در میان است و نه واقعیت نوشتار محققی. نوشتهی «ابول» به به و چه چه گفتار «دوست دیرینه»اش نیست بلکه گلایه مندی نسبتاً عصبانی است از این «دوست». اما به فرض او مرا تایید میکرد و همزمان هم از عبدالرحیم پور انتقاد؛ که چی؟! این روشها تقلیل سطح گفتگوست و فکر نکنم کمکی به روشن شدن معضلات بکند. ۳) تنها پاسخی که دادهاید عبارت است از: « انتخاب بدون تزلزل راه سوم». همان راه دررو برای هر آنی که در اجتناب از تماس ریسک آلود سیاسی با واقعیت سیاسی، به آن توسل میجوید. اگر نه این و نه آن در مقام سلب دهها مورد مصرف دارد، بدانگونه که هم این و هم آن در شکل اثباتی به کار گرفته میشود، اما در تجربه و بزنگاه عمل سیاسی هنوز سیاست نیستند.
بهروز عزیز) اگر که هر دو کامنت با این نام از آن یک نفر باشد: ۱.ارزیابی من از گرایشهای سه گانه در طیف ورشکستهی اصلاح طلبی مبتنی بر واقعیتهای صحنه است که بی چشم مسلح هم میتوان آنها را دید. شما مختارید اینها را «مرده»هایی بیش ندانید و اتخاذ سیاست مشخص در قبال آنها را هم «دنبال نخود سیاه فرستادن» بنامید، اما باور کنید با صدور چنین احکامی، صورت مسئله پاک نمیشود.
۲. برداشت شما از نوشتهی من در مورد مجاهدین خلق آلوده به پیشداوری است. من نه تنها آنها را از دایره جمهوری کنار نگذاشتم بلکه علیرغم هر انتقاد به آنان، این سازمان را درون دایرهی جمهوری دانستم و فقط نوشتم به تقصیر خود درب تعامل با هر بخش از اپوزیسیون را بر روی خود بستهاند. و این را هم افزودم که اپوزیسیون نباید متقابل به مثل کند، بلکه لازم است درب گفتگو با این سازمان را باز بگذارد شاید که زمان مراودات فرارسد. کمترین آمادگی محاهدین برای گفتگو را باید بر روی چشم گذاشت. ۳. باقی مواردی که نوشتهاید جای خود دارند و بحث دیگری را میطلبند.
بهرام خراسانی گرامی) سپاس از همدلی شما با بیشترینه نوشتار. اصل سخنتان به درستی اینست که آسیب شناسی اپوزیسیون را باید در همهی جریانهای آن پی گرفت و زدایش «گرد و غبار» از «تن و جان» را شامل همه دانست. با شما همراهم و در این نوشتار نیز در تناسب با گنجایش آن کوشیدم به هر شاخه از اپوزیسیون بپردازم و میپذیرم که مطالعه بالینی در این زمینه را باید بیشتر ژرفا برد و به راهکارهای موثرتر رسید. در ضمن بر پایه این نوشتار، من نه تنها آقای پهلوی را از فعالیت سیاسی “محروم” نکردم که برعکس فعالیت سیاسی را حق مسلم ایشان دانستم. هنری هم البته نکردم. این طیف واقعیتی از صحنهی سیاسی ایران است و منتظر اجازه کسی برای حضور سیاسیاش نیست؛ همانگونه که بقیه هم خود مختاری سیاسی خود را دارند. باز تاکیدتان بجاست که ارزش جمهوری به درونمایهی سکولار دمکراسی آن است و نه خود واژهی آن.
کوروش گرامی) نه این تازگی دارد که من از ضرورت اتحاد مینویسم، نه مطابق تغبیر شما اولین ظهور آن هستم و نه نیت «نصف نیمه» گویی داشتم. به تصریح نوشتم که در این زمینه با تاخیر مواجهیم و از دست دادن فرصتها؛ با اینهمه اما بر این اصرار دارم که ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است. از زانوی غم بغل گرفتن هرگز نتوان بجایی رسید. وجود مشکلات را باید پذیرفت و آنها را شناخت و تاخیر در اتحادها را آسیب شناسانه فهمید تا بتوان این راه سنگلاخی ناگزیر را هموار ساخت. کار کارستان را نیاز داریم و نه که «قول» بدهیم «اپوزیسیون جهان سومی ما ۴۴ سال دیگر نیز متحد نخواهند شد»! سیاست، از تنگنای یاس نمیگذرد. عبور از دروازهی امید را لازم دارد و نیازمند سختکوشی است.
امیر ایرانی عزیز) ۱. اشارات شما در مورد سیر تاریخی گذر از سلطنت به جمهوری در گسترهی جهان و امتداد تاریخ را خواندم. در وجه غالب درست است ولی برای تبیین مشخص وضعیت هر کشور و استنتاج سیاست معین از آن کفایت نمیکند. ۲. در مورد موضوع خودمختاری توجه شما را به نکاتی که در پاسخ به کامنت شهریار گرامی آوردم جلب میکنم.
نعمت گرامی) کامنت شما فقط ابراز همنظری بود برای اولین بار با امیر ایرانی عزیز و ربط آن را با درونمایه نوشته مورد نقد کامنتها متوجه نشدم.
Peerooz عزیز) ۱. استفادهی من از واژهی «محترم» ابراز احترام است و نه تفکیک شما از دیگر عزیزان کامنت گذار. شما هم «محترم» هستید و هم «گرامی». محتوی نظر دوستان برای من مبنا در نوع مخاطب قرار دادن نیست؛ انگیزه از بکار بردن انواع صفات بخاطر اجتناب از تکرار است. به دل نگیرید تا بتوان بر محتوی ماند. ۲. نوشتهی من از ارایه تصویر از شاخههای مختلف در سپهر سیاسی آغاز نمود و پاراگراف آخر نوشته را فشردهوار با سیاست پیشنهادی پایان برد. برای گذر از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی، اتحاد در سه سطح و مرتبط با هم. یک مراجعهی مجدد به آن پاراگراف روشن کننده است.
کهنسال گرامی) خود را مخاطب نوشتهی شما نیافتم تا نکتهای بنویسم.
محمد عزیز) در پاسختان به آقای ایرانی هم نامی از من بردید ولی مورد خاصی ندیدم تا چیزی بنویسم.
هرمز همتی گرامی) در زیر آدرس دو نوشته از خودم را در این زمینه میآورم شاید روشنگر باشد.
Azad عزیز) ۱. از ابراز لطف شما پشتگرمی میگیرم. ۲. نوشتهی من بر مولفههای اصلی عرصهی سیاست پرداخته است. «نواندیشان دینی» از نظر سیاسی در یکی از جریانات ملی – مذهبی و لیبرال و چپ مذهبی جا میگیرند. روحانیون سنتی هنوز در جایگاه یک جریان سیاسی مدعی گذار از جمهوری اسلامی قرار ندارند، اگرچه در صور فردی صداهایی از آن شنیده میشود که قطعاً بیشتر هم خواهد شد. ۳. در مورد موضوع ملیتی و جریانهای ملیتی در پاسخ به شهریار گرامی نکاتی آوردم. اگر علاقمند به اطلاعات بیشتر از دیدگاههای من در این زمینه باشید، می توانید در آرشیو همین سایت مطالبی را ملاحظه بفرمایید.
کیا گرامی) از تشویق شما سپاسگزار.
اکرم گرامی) درست بر این باید ماند که «اتحاد خوب است». متکی بر همین هم، هر شهروند دل در گرو آزادی و دمکراسی لازم است پیگیرانه پرسش مشخص و بجای «چرا اتحاد نمیشود!» را در برابر هر جریان سیاسی اپوزیسیون قرار دهد و بپرسد طرح و پیشنهاد و اقدام آن در این زمینه چیست؟
انتظار پاسخی هم نداشتم.
سلام
اینکه اتحاد خوبست ، گفته همه است، حتی خمینی!
اینکه شرایط رسیدن به اتحاد چیست هم بسیاری نوشته اند و تقریبا نود در صد از طیفها هم همین نظر دارند.
آنچه گفتنی است و باید گفت اینست که مشخص شود کدام سازمان و یا گروه و یا حزبی اتحاد نمیخواهد و اصلا باید بنویسید چرا اتحاد نمیشود.
ناسلامتی ده ها تشکیلات چپ و تقریبا هم نظر هستند چه مرضی دارند که در یک ایتلاف شرکت نمیکنند و یکپارچه بر علیه دیکتاتوری متحد نمیشنود.
با تشکر
جناب کریمی میفرمائید “چپ ایران برای متحدانه عملکردن در مختصات کنونی جامعهی ایران، کافی است که اتحاد خود را با برافراشتن پرچم دفاع از همپیوندی آزادی و دمکراسی با عدالت اجتماعی معرفی کند” آیا شما فکر میکنید سازمان مجاهدین خلق و اصلاح طلبان و رضا پهلوی از همین واژگان استفاده نمی کنند یا مدعی این ویژه گی ها نیستند؟ نه خیر , اشکال در برداشت هر جناح و گروهی از این واژگان است. وقتی جناح های مختلفی از چپ دمکراسی را امری بورژوایی میپندارد و آزادی را دیکتاتوری پرولتاریا و عدالت اجتماعی را ختم مالکیت خصوصی, گیرم که همه جناح های چپ حول همین برداشت متحد شوند, چگونه میتوانید ملتی که از صدر مشروطیت و نسل جوانی که در حسرت همان آزادی و دموکراسی “بورژوایی” است را با خود همراه کنید؟ ملتی که همچنان چوب حکومت نیست در جهان اسلامی را که به آن ایمان داشته و دارد را میخورد آیا حاضر است یکبار دیگر بدنبال حکومتی نیست در جهان راه بیفتد؟ دوستان بفرمائید مدل حکومت آینده ایران که به مردم وعده میدهید نمونه اش را در کدامین سیاره باید یافت؟ “چپی که بی اما و اگر بر باور به دمکراسی تاکید دارد و میپذیرد که موضوع مرکزی سیاست در ایران گذر از این نظام به دمکراسی است ” اگر وجود داشت چهل سال پیش متحد میشد در حالی که حرکتی به عکس و پرانشقاق داشته. علت پراکندگی و انشقاق چپ نه اشخاص و نیت افراد که در ماهیت مارکسیسم لنینیسم است و تا زمانی که این ایدولوژی بازخوانی و به روز نشود از این کما و مرگ تدریجی بدر نخواهد آمد.
با خواندن قسمت سوم نوشتههای شما بسیار خشنود و دلگرم به آینده شدم و احساس کردم شما به ضرورت و نیاز جامعه ایران به (اتحاد کلان) اتحاد دمکراسی خواهان پی برده و به درستی بر آن اشاره میکنید.
اما در جایی سخن از دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای ……گفته میشود منظور شما از خودمختاری چیست؟ آیا منظور شهرداریها و کمونهای مناطق مختلف هستش که دریک انتخابات آزاد احزاب میتواند در آن شرکت کنند؟.
بنظر من وقت آن رسیده که چپ ایران نشان دهد که یکی از بزرگترین حامیان تمامیت ارضی ایران است و در این صورت احزاب راست نمیتوانند با حربه تمامیت ارضی برای خود اعتبار بسازند.
من کاملاً با گفته جناب عالی در مورد شعار دمکراسی برای ایران و رفع تبعیض ملی و خواهان حداقل تمرکز قدرت در ساختار سیاسی آتی و توزیع قدرت در جمع جهات است موافق هستم
ولی اولین شرط این اتحاد کلان باید تمامیت ارضی ایران باشد.
من با این نوشته آقای امیر ایرانی موافق هستم
( وقتی میگوییم آزادی و دمکراسی برای ایران این بدین معنی است که تمام ایرانیان در هر قسمت کشورشان میتوانند با توجه به پتانسیل های فردیشان زندگی ایدالی را برای خود بیافرینند.
در حال حاظر تمام احزاب ایرانی (اتنیکی و ….)
که به اصول دمکراسی و اعلامیه حقوق بشر اعتقاد دارند احتیاج به پیدا. کردن نقاط مشترک برای همکاری و همان اتحاد کلان را دارند ولی استفاده از لغت خودمختاری خود باعث دوری و جدایی و تفرقه درون اپوزیسیون میشود و این در تناقض با خواست شما برای اتحاد میباشد.
حکومت اسلامی سالیان درازی از حربه تجزیه طلب استفاده کرده و حال وقت آن نیست که بااستفاده از خودمختاری آب به آسیاب دشمن بریزیم.
لازمه که در این مورد گفت و گو صورت بگیره و مشخص بشود منظور چیست و شاید لغتی دیگر جایگزین خودمختاری کرد چون بار منفی این کلمه متاسفانه با تجزیه طلبی در خاطر ما ایرانیها گره خورده است.
قربون عقل آخر ایرونی!
واقعا خوشحالم که پس از حدود ۴۴ سال انشعاب بازی و نیز سالها جنگ سلطنت طلب و جمهوری خواه و جنگ پرچم و رنگ و شکل و عکس و فورمش و… یکی پیدا شده که دنبال اتحاده. البته اونم نصف و نیمه.
برای سرنگونی رژیم جنایتکار اسلامی ما تیاز به اتحاد فراگیر و فراجناحی همه ی ایرانیان با هر عقیده و گرایشی داریم، از چپ و راست و جمهوری خواه و پادشاهی خواه و…!
متاسفانه فرمایشات آقای کریمی برای زمانی مناسب است که اوضاعی نسبتا عادی در کشور جاری است…اما میهن ما آتش گرفته و در حال نابودی است . آنچه آقای کریمی میفرماید ، زمان درازی برای تحقق پیوستن نیاز دارد و نوشدارو پس از مرگ سهراب را ماند.
ما الان، همین الان باید متحد شویم.
به شما قول میدهم که اپوزیسیون جهان سومی ما ۴۴ سال دیگر نیز متحد نخواهند شد.
اگر متحد شوند هژمونی خود را از دست میدهند.
ایکاش کارل مارکس گفته بود : «اپوزیسیون جهان سومی ایران، متحد شوید » !
البته در زبان سُّنتی بازاریها و کاسبکار ها که پیشتر ، بیشتر مسلمان و یهودی بودند و خرید و فروش بدون چانه زدن حتی در حُجره های بازار و عمده فروش ها ؛ کسی حریف یهودی ها نمی شد که استاد حرافی و چانه زدن بودندو بهترین نقاط بازار تهران واصفهان و ….. حتی مراکز خرید و فروش بسیاری از شهرها را در اختیار داشتند و با شّمّ بالای کاسبکاری تمام خیابان فردوسی را به عتیقه فروشی تبدیل کرده بودند. متاسفانه بعداز انقلاب این اقلیت سخت کوش با فشار های حکومت جنایتکار داعش اسلامی بعداز چند هزار سال زندگی در ایران ُ اکثریت مجبور به مهاجرت شدند که لازم ست به آن توجه کنیم.
یهودیان در بازار برای غلبه بر طرف معامله که اغلب مسلمان بودند با«طنز» و «زرنگی » خاصی هندوانه زیر بغل طرف مسلمان می گذاشتند برای شکست حریف می گفتند : «قربون حرف آخر مسلمونها !!! »
این اصطلاح را برای کوتاه کردن چانه زدن بکار می بردند.
حالا شما آن را دستکاری کردید یا «بروز در آوردید» چندان ما به ازائی ندارد.«قربون عقل آخر ایرونی!»
در ضمن بزعم شما «ما الان، همین الان باید متحد شویم.» بسیار خُب ْ!
پس چرا بلافاصله موضع خود را عوض کردی؟
«به شما قول میدهم که اپوزیسیون جهان سومی ما ۴۴ سال دیگر نیز متحد نخواهند شد.» جل الخالق !!
به نظرم شما از همان مسلمانان هستی که باید گفت : «قربون حرف آخر مسلمانها »
مردحسابی اپوزیسیون ایران چه ربطی داره به جهان سوم و مارکس این وسط چه کاره ست مطمئن هستی حرفهایت را آگاهانه نوشتی ؟
مزاح؟!
” انّ الأسماء تنزل من السّماء”؟
جناب “بی بیان”,
زمانی که فرمودید در “….. خرید و فروش بدون چانه زدن حتی در حُجره های بازار و عمده فروش ها ؛ کسی حریف یهودی ها نمی شد که استاد حرافی و چانه زدن بودند……..” پس چگونه یهودی ها برای شکست حریف می توانستند بگویند : «قربون حرف آخر مسلمونها !!! »؟ آنچه من سالها مکررا شنیده ام و در عمل احتمالا درستی آن ثابت شده “قربون عقل آخر مسلمان ها ” بوده است. شنیده ام که ترکها نیز گفتار مشابهی دارند که “تا فارس متوجه شود, قضیه پایان یافته است. اگر شما “بابیان” بودید چه میگفتید؟
طبق روال گذشته هر وقت در درون کشور حرکت اعتراضی شکل می گیرد
در برون کشور ذهنیت ها بسمت الترناتیو سازی می رود و ایده ها مختلف طرح می شود و…
اگرکلیت بازی جایگزین سازی و یا جایگزین شدن ها را کنار بگذاریم فقط به موضوع جایگزین خواهی سلطنت خواهی و در شکل محدودش پهلوی خواهی اشاره ای کنیم می توان گفت:
ظاهرن چنین شده است که اکثریت ایرانیان درون کشوری و برون کشوری ذهنیت دمکراسی خواهی یافته اند که در این ذهنیت یافتن می بینیم گروهی خواب نما شدند که احیای نهاد سلطنت مثل کشور فلان و بهمان می تواند محقق کنند دمکراسی شود.
گروهی از سلطنت خواهان یکی از بازماندگان استبداد قبلی بنام رضا پهلوی را کاندید این ماموریت می دانند که مدتی است این حالت سرگرمی ای آفریده است.
کشورهایی که سلطنت توانست باعث محقق شدن دمکراسی در کشورشان شوند می توان به دو گروه تقسیم کرد:
۱- کشورهایی که نظام پادشاهی و سلطنت را داشتند و نظام سلطنتی در کشورشان مستقر بود: در این کشور ها نظام سلطنتی مستقرشان متوجه شدندکه با حرکات مبارزاتیکه که در جهان شکل گرفته است مرگ نظام های پادشاهی دارد رقم می خورد
که بعضی از آنها با هوشمندی قدرت را به مردم واگذار کردند و تنها خودشان را نماد وحدت و وجودی کشور معرفی کردند و بگونه ای حافظ قدرتی شدند که به مردم واگذار شده بود
می توان نمونه های چند از کشورها را معرفی کرد و…
۲- کشورهایی که حذف نظام استبدادی سلطنتیشان توسط نظامیان انجام شد که این نظامیان استبداد دیگری را حاکم می کردند
در جهان یکی یا دوتا را می توان دید
البته من فقط یکی را می شناسم آنهم اسپانیاست که بازگشت سلطنت با واگذاری قدرت به مردم انجام گرفت و…..
اما موضوع سلطنت خواهان خوابنما شده کشور خودمان:
چون این سلطنت خواهی حول محور یکی از بازماندگان استبداد قبلی به نام رضا پهلوی پررنگ است بررسی موضوع را محدود به همین سلطنت خواهی می کنم و کاری به نگرش داریوش همایون که درگذشته و یا مشروطه خواهان و…. ندارم ؛چون بحث را گسترده می کند.
سلطنت خواهان پهلویی خواه برای اینکه بگویند بازگشت سلطنت می تواند محقق کننده دمکراسی می شود نمی توانند از مدل کشورهایی که نظام سلطنتی در آنها مستقر بوده و سلطنت باعث تحقق دمکراسی شده استفاده کنند چون به اینها گفته خواهد شد
در دوره قاجار کشور داشت به این سمت می رفت که مردم صاحب اصلی قدرت شوند اما با برگماری مستبدی به نام رضا پهلوی مشاهده می کنیم نظام سلطنتی استبدادی توسط پدر برزگ این رضا پهلوی فعلی احیا شد و در دنباله آن رضا، پسرش محمدرضا که در سویئس زندگی و درس خوانده بود و سرنوشت نظام های سلطنتی را دیده بود استبداد خودش را راه انداخت و ….
به این دلیل بعضی از پهلوی خواهان و احیا گران سلطنت مدل اسپانیا را بعنوان مثال می آورند و…
که باید به این پهلوی خواهان گفت
مدل حذف سلطنت در ایران مانند اسپانیا نیست که کودتایی باشد. در ایران انقلابی شکل گرفت برای حذف نظام پادشاهی که استبداد خاصی را بنمایش گذاشته بود اینکه بعد از حذف آن استبداد چه شد بحث دیگری است پلیدی حاکمیت جدید مشروعیت برای وراث نظام قبلی نمی آفریند و …
البته بعضی از مبارزین که نمی دانند چه بکنند
به پهلوی خواهان رو آوردند
مانند مثال آخوندی عمل می کنند
می گویند انشا الله گربه است.
کنجکاوی,
در قسمت نتیجه گیری از این سه مقاله, ذکری هم از نام سلطنت طلبان و اصلاح طلبان نشده است,
یعنی منظور آنست که “ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم”؟ خب اگر اینها اینقدر بی اهمیت اند – که هستند – چرا دو قسمت مفصل از این بحث صرف آنها و یک قسمت صرف جمهوری خواهان سکولار چپ شده است؟
که یعنی این واقعیت به خود ما, ثابت شود که آنها بی اهمیت اند؟ این را که میدانستیم.
که یعنی به آنها ثابت شود که آنها بی اهمیت اند. که آنرا هیچ وقت قبول نخواهند کرد.
که یعنی به آنها بگوییم که ما میدانیم که آنها بی اهمیت اند؟
و زمانی که این نکته ها ذکر شد ما “محترم” شدیم و دیگران “عزیز” و “گرامی”؟ نمیدانم.
گاهی در بعضی از راه حل ها
موضوعی برای خوش آیند گروهی بعنوان راه حل مطرح می شود که آن راه حل اگر چه ممکن است مشکل فعلی را حل کند
اما همین راه حل مقدمه جنگ ها و نزاع های بعدی است:
یکی از موارد پرسش برانگیز شعار دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای فلان جاست!
پرداختن به جزئیات این شعار که فریبکاریش چیست و عواقب خطرناکش چه است از حوصله این مکان خارج است
اما مختصر می توان گفت
وقتی می گوئیم آزادی و دمکراسی برای ایران
این بدین معنی است که تمام ایرانیان در هر قسمت کشورشان می توانند با توجه به پتانسیل های فردیشان زندگی ایده الی را برای خودشان بیافرینند که هم خود راحت زندگی کند و اعمالشان باعث ارتقا جامعه و کشورش شود و…
نمردیم و یکجا با یکی از مطیعان چشم بسته اصلاح طلبان هم نظر شدیم. جای خوشوقتی است!
من که خودم شاگرد اول منفی گیران هستم
اما نمی دانم چرا به شما مثبت دادند
آیا بخاطر نمردنتان است
آیا برای اتهام زنیت به دیگران است
آیا بخاطر راه راستی که پیدا کردی با من هم نظر شدی😁
چند روز پیش آقای شهریارآهی مشاورو دوست فابریک محمد رضا و رضا پهلوی (پدروپسر)؛ و یکی از میهمانان همیشگی رسانه شناخته شده اینترنشنال (برنامه چشم انداز خانم سیما ثابت ) صحبت از همکاری و ائتلاف با گروههای سیاسی و از جمله حزب چپ ورهبری آینده ایران داشتند. نظرشان بر این بود که میتوانند نماینده مبارزا ن داخل ایران مثل آقای اسما عیل بخشی و بدآقی و رضا شها بی و….در خارج باشند.
به نظر میرسد آقای آهی نیز مانند نگارنده مقاله فوق؛ سایر گروههای چپ را چون به کمتر از حکومت شورایی و جمهوری سوسیالیستی رضایت نمیدهند؛ به رسمیت نمیشناسد.
حتما شعارهای: نان؛ کار؛ آزادی – اداره شورایی یا فقر؛ ستم؛ گرونی- میریم تا سرنگونی ویا از مهاباد تا جلفا ؛ قدرت به دست شورا و نه نون داریم نه خونه؛ حجاب شده بهونه را مناسب نمیدانند.
بی اختیار۴۲ سال پیش به یادم میرسد.
در اواخر سال ۵۹ و یا اوایل سال ۶۰ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ( متشکل از بعضی از سبزها و اصلاح طلبان آینده مانند بهزاد نبوی؛ محسن آرمین؛ دکتر سازگارا و….) احزاب و سازمانهای سیاسی چپ را به دو گروه “ضد انقلاب” :
الف: بالفعل ( شامل پیکا ر؛ کومله؛ اقلیت؛ رزمندگان ؛ راه کارگر؛ اشرف و …..) و
ب: بالقوه ( حزب توده ؛ اکثریت؛ رنجبران ؛ …..) تقسیم کرده بودند که به تدریج به سراغ همه آنان رفتند. هرچند زحمات گروه ب برای تشکیل جبهه متحد خلق به رهبری امام خمینی بر باد رفت ولی سپاه پاسداران نه تنها به سلاح سنگین تجهیز شد بلکه تمام جبهه های سیاسی-نظامی-اطلاعاتی؛ اقتصادی؛ هنری- فرهنگی و ورزشی را هم فتح کرد.
امید است آن سالهای سیاه اینبار به دست شهریار آهی و شرکای “چپ” و اصلاح طلبان جمهوریخواه و….تکرار نشود.
در رابطه با اینکه :” سخن اینجا نه با مجاهدین خلق است که همچنان در پی جمهوری منحصر به خود هستند و هنوز هم نمیخواهند از خود استعدادی برای درآمدن از لاک خویش و تعامل با دیگران نشان دهند، و نه با آنانی که کمتر از جمهوری سوسیالیستی را برنمی تابند”!
مجاهدین خلق جه جمهوری می خواهند که به مزاق شما خوش نمی آید؟ تا آنجا که می دانم آنها نیز یک نظام جمهوری سکولار می خواهند. اما آنانی که جمهوری سوسیالیستی می خواهند تقریبا شامل تمام احزاب کمونیستی وتعداد زیادی از احزاب سوسیالیستی و مارکسیستی می باشند که معروف به چپ می باشند. هیچکدام از آنها مخالفتی با نظام جمهوری دمکراتیک ندارند اما برنامه و هدف آنها سوسیالیسم و براندازی نظام سرمایه داری می باشد که مطمنا در آن سیستم احزاب بورژوا نمی توانند باشند زیرا آنها به شکل بنیادی مخالف سوسیالیسم و خواهان حفظ نظام سرمایه داری هستند. اگر منظور شما لیبرال دمکرات ها و سوسیال دمکرات های می باشند که آنها را چپ می دانید باید گفت که شاید سوسیال دمکرات ها بخش چپ احزاب بورژوازی باشند اما استفاده از چپ برای توصیف آنها بی احترامی به اهداف چپ می باشد. البته با فرمول پیشنهادی احزاب دست راستی و محافظه کار بورژوا هم زیر این خیمه جای دارند. خوشبخت باشید با این جمع پیشنهادی که آنها هم هرگز اتحاد نخواهند کرد. مگر در کشور اروپایی که شما در آن هستید بین این احزاب بورژوای اتحادی هست که آن را برای ایران توصیه می کنید. نظام بعدی ایران به یقین یک جمهوری خواهد بود و همان مجاهدین که به قول شما یک جور دیگری از جمهوری می خواهند و احزابی که جمهوری سوسیالیستی می خواهند نیز در آن شرکت خواهند داشت حال شما و اکثریتی ها و حزب به اصطلاح چپ خوشش بیاید یا نیاید. البته اتحادی بین شما ها نخواهد بود چون شما سابقه حمایت از رژیم اسلامی را در کارنامه خود دارید.
چرا بعضی می خواهند خود را تنها مبارزان واقعی نشان دهند و بقیه را چون زمانی رو در رو تظام نایستادند به پرسش بگیرند !؟
مجاهدین خلقی ها یادشان رفت زمانی امام خمینی گویی اشان گوش همه را کر می کرد
اما آن وقت مشخص نشده بود بر اساس چه برنامه ای بعدش بسمت شهید سازی برای سازمانشان رفتند !؟
البته حالا هدف شهید سازی آنها مشخص شده
است:
آن شهید سازیشان حالا ابزار برنامه جدیدشان شده است؛ خود شان را فقط مستقق جانشینی حکومت ولایت فقیه خمینی می دانند و معرفی کنند:
اما با ولایت فقیه جدیدی،
رهبری بنام رجوی که به عالم غیب رفته و
رئیس جمهور انتخاب شده خاصشان و…
این شیوه حرف زدن چقدر شبیه صدا و سیمای وحشت اسلامی است. “شهیدسازی” یعنی چه؟ سازمان مجاهدین خلق تلاش کردند فعالیت سیاسی صلح آمیز بکنند حتی با خمینی نیز ملاقات کردند تا شاید این امکان وجود داشته باشد اما چماق داران رژیم و باندهای سیاه و مرگ رژیم روزی نبود که به آنها حملات جنایتکارانه نکرد. این رژیم جنایتکار بود که به سرکوب تمام احزاب و سازمانهای سیاسی پرداخت از جمله سازمان اکثریتی که آقای کریمی در رهبریش بود و از رژیم خمینی جانانه دفاع می کرد و خودشان را در خط ضد امپریالیستی امام شان می دیدند. رژیمی که حتی به آیت الله منتظری نیز رحم نکرد. تشریف ببرید کمی تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید.
جالبست با گفتن 《این شیوه حرف زدن چقدر شبیه صدای سیمای وحشت اسلامی است 》همان ابتدا نشان دادی،
با آوردن این مقدمه ، روش باند کیهان شریعتمداری در برخورد با دیگران را زنده کردی
تذکر داده ای که کمی تاریخ معاصر را بخوانم
حتمن اینکار را خواهم کرد
اما شما که تاریخ معاصر را خوب می دانی
باید یاد آوری کنم
گاهی در مورد تحولاتی نباید وارد موضوعاتی شد که بیشتر بدرد تهیه بولتن های سازمانی می خورد تا از این طریق هوادارانی ، پای کار نگه داشته شوند.
در مورد سازمانی بنام مجاهدین خلق موضوعات زیادی مطرح است که یکی از موضوعات مهم که می تواند بصورت پرسش اساسی زیر چنین مطرح شود:
آیا این سازمان رفتارش در خدمت آزادی و دمکراسی بود یا یک سازمان بسته ای بود و هست که اهداف خاصی را تعقیب می کند که در اهدافش مقدس بودن تشکیلات از اهمیت خاصی برخوردارست؟
این سازمان از شرایط جامعه بنفع فربه کردن بدنه سازمان استفاده کرد و توانست نوجوانان و جوانانی را به خود جذب کند اما
در چند عملیات متوهمانه این نیروها که می توانستند بطریق دیگر در خدمت تحولات جامعه باشند تعداد زیادی از آنها را به کشتن داد تا خیل شهدای راه سازمانشان افزون گردد و….
آقای کریمی گرامی
در مورد جایگاه چپ توضیح داده اید.
ممنون می شوم از شما اگر برای مخاطب مقاله هایتان توضیح بدهید که تعریف شما از چپ چیست.
با توجه به اینکه به لحاظ سنی از مبارزین پیشکسوت هستید و می توانید از نظر تاریخی توضیح بدهید ممنون می شوم برای افرادی که در دهه شصت هنوز به سن فعالیت سیاسی نرسیده بودند تشریح کنید که تعریف اشما از چپ تا امروز چه فرقی کرده است.
چه چیزهائی را تصحیح کرده اید تا بتوانید از دگم ها دور شوید و از شکست ها بیاموزید تا اعتماد نسل جوان مدرن را جذب کنید
جناب کریمی درود برشما
بدون اینکه شما را بشناسم یا شمارا دیده باشم باید عرض کنم که صادقانه و شجاعانه قدم در راهی گذاشتید که منافع مردمان ستم کشیده ایران را بر هر منفعت فردی،گروهی ، حزبی ،ترجیح دادید که قابل تحسین است.آبروی چند ده ساله مبارزاتی وسیاسی خود را در طبق اخلاص گذاشتید تا دستی دستان شما بفشارد واز این اتحّاد رنجها وستم هایی که بر این سرزمین و مردمش می رود از بین رفته و آیادانی و عدالت وشادمانی شامل حال این سرزمین و مردمانش شود.
درمتن از مؤلّفه های چپ،لیبرال های جمهوری خواه، جریانهای تبعیض ستیز ملیّتی، جبهه ملی ها ونیز ملی مذهبی ها نام بردید.
به نظرم دو جریان در این لیست نیستند ، هرچند جریان نباشند ولی دارای پایگاه و ریشه هستند که باید جلب و جذب شوند.
یکی جریانی موسوم به نو اندیشان دینی هستند که بنا بر اصطلاح !باید آنهارا برانداز خجالتی !نامید.
جریان ملی مذهبی از نظر تفکّر قرابت هایی با این جریان دارد.آنها گذار مسالمت آمیز را توصیه می کنند.نمونه اش همین امشب خانم فاطمه حقیقت جو ، در گفتگو با رسانه با تأیید دفاع مشروع از خشونت پرهیزی دفاع کرد و توجیح اش این بود که خشونت پر هیزی باعث ریزش در نظام میشود(یعنی همان تأمین امنیٌت برای رطب خوردگان).
یک جریان دیگر روحانیون سنّتی هستند که داعیه نواندیشی ندارند ولی خواهان گذر هستند .در ذیل این دسته بطور مثال دراویش گنابادی جای می گیرند.
آیا اینکه این دو جریان هستند یا باید جریان سازی بکنند و یا جریان سازی بکنید،مقوله ای جدا است.
در جای دیگری فرمودید:
…… هرجریان ملیّتی هم لازم است که رفع تبعیض ملیٌتی راجع به خود راتابع توافقات برنامه ای قرار ندهد
…..در عرصهٔ همگرایی سیاسی باید بر حدّاقل ایستاد.
پایان نقل قول
در جای دیگری به دموکراسی برای ایران و خودمختاری اتنیک ها اشاره کردید.
با توجّه به این که خود مختاری ، خود گردانی ، فدرالیسم مفاهیمی هستند که بار سیاسی و تاریخی دارند و شبهه ناکند.
نمونه اش حکومت خود مختار پیشه وری است.
لذا با توجّه به اینکه مرکز گرایی باید به شکل قابل توجّهی کاهش یابد و اتنیک ها به حقوق خود برسند.بحث کلّی در این زمینه باید در مجلس موسّسان صورت گیرد.
لزوماً اتنیک ها به طور مشخٌص در دولت گذار حضور داشته ودر مجلس موسّسان حضوری پر رنگ داشته باشند
واگر نه این چالش آتنیکی چپ و آتنیک ها را دچار مشکل در اتٌحاد می کند.
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
به امید پیروزی و موفقیّت برا ی شما و وظیفه ای که متقبّل شدید.
طراحی ای هوشیارانه ، مقبول ، مناسب با جامعه ایرانی که عاشق تنوع است ، حال آگاهانه و یا اتفاقی!
شاید سریع جواب ندهد ولی در آینده متاثر خواهد بود، در این نباید شک کرد!