پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

انتظارات برای پیشرفت جنبش! (بخش اول)؛ پیشنهاد یک جمهوریخواه به آقای رضا پهلوی – بهزاد کریمی

جدا از بخش چپ جمهوری‌خواهان که بر سر رشته مسایل کلان اقتصادی و اجتماعی در تقابل برنامه‌ای با پادشاهی‌خواهان قرار دارد، اما این دو جریان در مبارزه  سیاسی گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی، نه دشمن همدیگر بل رقیب سیاسی یکدیگرند. هم از اینرو، اینان نیازمند پیشبرد گفتگو با هم‌‌اند تا بتوانند به هماهنگی مبارزاتی حول گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی به دمکراسی دست یابند که ضرورت سیاسی ایران کنونی است

پیش‌درآمد

روند انقلاب ایران با برآمد درخشانی که در سیمای «زن – زندگی – آزادی» بروز یافت، آموزه‌های بسیار اندوخته است و اینک با بازنگری بیلان کار، می‌رود تا مسیر پیشروی به سوی کامیابی نهایی را توانمند‌تر طی کند. این برآمد با ارایه‌ی کارنامه‌ای حاوی دستاوردهایی سترگ، همزمان نارسایی‌ گرهی پروسه گذار از جمهوری اسلامی را برجسته‌‌تر از هر زمان به نمایش گذاشته است: تفرقه اپوزیسیون!

نگارنده پیش از این و حین جنبش، طی چندین نوشته و گزیده‌هایی آمده از آن ‌در زیر (*) کوشیده است با انگشت گذاشتن بر کامیابی‌ها و هم‌زمان کمبودهای روند انقلابی، خاطر نشان کند که بیشترین و گرهی‌ترین ناداشته‌ی آن‌، نبود یک مرکز هماهنگی فراگیر در گستره‌ی اپوزیسیون دمکرات جمهوری اسلامی است. در واقع هرچه نیروی میدانی انقلاب طی سه ماه جوشان پشت سر نهاده، از هیچ مایه‌گذاری در وسع توان خود دریغ نورزیده است، ولی اپوزیسیون علیرغم هر تلاش‌‌ مفید‌ در خدمت جنبش، از انجام رسالت اصلی‌ خود یعنی ایفای نقش در هدایت ستادی جنبش بازمانده است. این نیز به این دلیل ساده، که نتوانسته بود از پیش آمادگی لازم برای آن را در خود بپروراند.

انتظار محوری از اپوزیسیون، هماهنگ شدن آن در مبارزه حیاتی با نظام و فعالیت در راه تشکیل ستادی ملی از نیروهای درون‌مرز و برون‌مرز است تا چالش کلان سیاسی، به گونه‌ا‌ی هدایت شده‌ پیش برود. در پاسخ به این وظیفه‌‌ی دچار دیرکرد، مقدمتاً نیاز به تنظیم رابطه میان مولفه‌های دمکراسی خواه باورمند به گذر از جمهوری اسلامی است که این خود، از پیشبرد امر گفتگوها می‌گذرد.

نوشته‌ی حاضر که در سه بخش تدوین شده است، می‌کوشد با رویکردی سازنده ولی زبانی شفاف، چند کلان جریان‌ سیاسی در کشور را مخاطب قرار داده و با آنان انتظار سیاسی در میان نهد. مخاطب نوشته در بخش اول، نیروی تاکید بر دمکراسی میان طیف سلطنت است؛ در بخش دوم «اصلاح طلبانی» که در آستانه‌ی تعیین تکلیف با ولایت‌اند؛ در بخش سوم نیز، هم‌باور‌های سیاسی – جمهوری‌خواه سکولار دمکرات و میان آن مشخصاً ‌هم‌جبهه‌ اجتماعی‌اش – جریان چپ‌. هدف، نیل به تجمیع سازمان‌یافته آنانی است که باید و می‌توانند گردهم آیند، ولی هنوز نخواسته و یا کمتر خواسته‌اند این نیاز را پاسخ دهند.

* * *

فراخوان تشکیل دولت موقت از چه جایگاهی؟

در پی برآمد انقلابی «زن – زندگی آزادی»، آقای رضا پهلوی طی سخن‌رانی تفصیلی، با فراخواندن اپوزیسیون به تاسیس تشکیل دولت موقت بر ضرورت آن انگشت نهاد، رعایت تنوع و ترکیب دمکراتیک در دولت انتقالی را یادآور شد و این را هم گفت که از جایگاه دعوت‌کننده، چشم‌داشتی به کسب موقعیت در دولت موقت و یا سهم‌بردن‌ از نظام آینده ندارد.(**) نوشته‌ی حاضر نه به چند و چون‌ چنین‌ تاکیدات و تصریحاتی می‌پردازد و نه قصد سنجش دعاوی از این‌دست را دارد. از این نیز می‌گذرد که وقتی نه جنبش در موقعیت تشکیل بلافاصله و بلاواسطه دولت موقت است و نه دعوت کننده‌‌ی آن برخوردار از اتوریته‌ی لازم در سطح ملی، فراخوان‌‌هایی از این‌ نوع نمی‌توانند هم پاسخ بگیرند.

نوشته‌ی حاضر صرفاً بر چیستی نوع رابطه‌ی آقای پهلوی با سپهر سیاسی متمرکز است و می‌پرسد آیا او گمان بر گوش به فرمانی اپوزیسیون دارد و یا واقع بینانه می‌پذیرد که محدوده‌ی تاثیرگذاری‌‌اش از پایگاه منتسب به سلطنت فراتر نمی‌رود؟ نوشته، وی را دعوت به این می‌کند که با فاصله‌گیری از پندار مبتنی بر نماد ملت بودن، سودای فراخوانی تشکیل دولت در سر نپرورد. پیشنهاد در شکل فشرده نیز اینست که عمل به رسالت برای دمکراسی را مقدمتاً در ترویج آن میان طرفدارانش نشان دهد و در همین هم موثر افتد.

چیستی نسبت سیاسی پرسش‌گر با سلطنت

نگارنده، بر جمهوریت پای می‌فشارد و ناشی از باور به برابرحقوقی شهروندی، جایگزینی نظام اسلامی هستی‌سوز حاکم را فقط در سیستم جمهوری سکولار دمکرات می‌پوید. مخالف هرگونه تبعیض و نابرابری حقوقی از جمله امتیاز برحسب وراثت است و سلطنت را در هر نوع از آن رد می‌کند. گرچه پادشاهی مشروطه‌ واقعی را آلترناتیو سلطنت فردی می‌شناسد و بر نظام جمهوریت ستیز ولایی نیز ترجیح می‌دهد، اما به شیوه‌ی مبارزه‌‌ی دمکراتیک می‌کوشد حتی نوع مشروطه پادشاهی هم به ایران برنگردد. طی تاریخ، مبارزه‌‌ای گران‌سنگ در راستای دمکراتیزاسیون پیش رفته تا سیستم قدرت با گذر از سلطانیسم به مشروطه پارلمانی فراروید و در تداوم همین سمتگیری به جمهوری چونان فرم مناسب دمکراسی برسد. نگاه رو به جلو، تلاش‌ در استقرار جمهوریت دارد و ژرفا بخشیدن به آن.

جمهوری‌خواهی سکولار دمکرات و پادشاهی مشروطه پارلمانی‌، رقیبانی هستند همسو!

مخالفت با نظام پادشاهی اما، به معنی نادیده انگاری واقعیت وجودی مدافعان‌ چنین نظامی در سپهر سیاسی کشور نیست‌. پذیرش تکثر سیاسی و باور به حق دمکراتیک هر مولفه از این کثرت برای تحقق آرزوی سیاسی خود از یکسو‌ و از سوی دیگر قبول این اصل که گرهگاه محوری سیاست کنونی در ایران مبارزه‌ برای گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی است، می‌باید مبنای مناسبات جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات و آن بخش از پادشاهی خواهانی باشد که در کردار واقعاً مشروطه خواه‌اند. از این‌رو، خصومت‌ورزی میان این دو جریان نه فقط به سود قوام استبداد دینی رو به زوال تمام خواهد ‌شد که حتی اصل دمکراسی‌خواهی را نیز ابتر خواهد کرد. جدا از بخش چپ جمهوری‌خواهان که بر سر رشته مسایل کلان اقتصادی و اجتماعی در تقابل برنامه‌ای با پادشاهی‌خواهان قرار دارد، اما این دو جریان در مبارزه  سیاسی گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی، نه دشمن همدیگر بل رقیب سیاسی یکدیگرند. هم از اینرو، اینان نیازمند پیشبرد گفتگو با هم‌‌اند تا بتوانند به هماهنگی مبارزاتی حول گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی به دمکراسی دست یابند که ضرورت سیاسی ایران کنونی است.

آقای رضا پهلوی فرزند شاه است و نه شاه!

شاه‌پرست‌ها آقای رضا پهلوی را شاه کشور می‌دانند و خود او نیز به سکوت، همین را جا می‌اندازد. حال آنکه از نظر قانونی چنین نیست. در سلطنت مشروطه، حقانیت شاه به سوگندی است که در برابر مجلس منتخب ملت یاد می‌کند تا متعهد به اساس مشروطیت بماند و مقبولیت‌اش نیز، بستگی به وفاداری‌ عملی به همان سوگند قانونی است. قسم خوردن او به سال ۵٩ در قاهره، فقط پیش جمعی از خانواده و خدمه بوده و در نتیجه حتی بر مبنای متمم قانون اساسی ١١۵ سال پیش هم فاقد وجاهت قانونی است. قانونی که، حتی اساسات‌اش چه از نظر تاکید بر اصل موروثی و چه بخاطر تمکین به نوعی نظارت مجتهدین بر تصمیمات حکومت، در تباین آشکار با ارزش‌های امروزین اکثر ایرانیان قرار دارد.

از سوی دیگر خلاف شادمانی جمهوری‌خواهانی از آن تک سخن فرزند شاه مبنی بر ترجیح خود او بر جمهوری، وی نه جمهوری‌خواه است و نه می‌تواند قرابتی با رویکرد جمهوری‌خواهانه داشته باشد. او وارث سلطنتی است فرو‌ریخته که خوب هم تشخیص می‌دهد هرگاه لباس شه‌زادگی و میراث‌بری سلطنت از تن برکند دیگر همان موقعیتی را نخواهد داشت که شهرت بدان دارد‌. لذا انتظار به درآمدن آقای رضا پهلوی از جامه‌ی شاهی بی مبناست. او نه شاه به حساب می‌آید و نه کاندیدای ریاست جمهوری آتی؛ صرفاً پسر شاه‌ است و مصلحت سیاسی‌اش نیز، ابقاء و دوام در همین.

 ورود در سیاست حق اوست.

برخی‌ها می‌گویند: او اگر مدعی سلطنت است از ورود در سیاست بپرهیزد، اگر هم قصد مداخله در‌ سیاست دارد با زدن قید پادشاهی از سودای سلطنت بگذرد‌. دعوت از این‌دست، گرچه تفسیر سلطنت مشروطه جلوه می‌کند که بنا به آن شاه فقط حق سلطنت دارد و نه حکومت، اما آگاهانه یا ناآگاهانه  نمی‌خواهد تفاوت دو موقعیت متفاوت سیاسی را بر‌تابد. زیرا شاهان و شاه‌زاده‌‌های بسیاری بوده‌اند که در موقعیت مغلوب، فعالانه گام در صحنه سیاست نهاده‌اند و تاریخ یا هیچ مرجعی هم به مذمت آنها برنخاسته و به رفتار ضد حقوقی متهم نکرده است. یک مثال آن، ملکه‌ی هلند که قانوناً حق مداخله‌ی نافذ در امور حکومت‌ را نداشت، اما طی سال‌های اشغال کشور توسط نازی‌ها، نماد دخالت‌ورزی سیاسی فعال برای مقاومت ملی شد. آقای پهلوی را هم نمی‌توان بخاطر مبارزه‌ با جمهوری اسلامی از جایگاهی که دارد، زیر انتقاد قرار داد. پرسش‌گری از او باید بر چیستی سیاست‌‌اش متمرکز شود.

لازمه‌ی مشروطه‌خواهی با تفسیر دمکراسی، عمل به دمکراسی است از همین حالا!

این واقعیت دارد که او در سه دهه‌ی گذشته کم از دمکراسی نگفته‌ و بارها بر حق دمکراتیک مردم در تعیین نوع نظام اذعان داشته است. گرچه، اندک هم نبوده مقاطعی که در آنها یا آمده بر سر شوق از تغییراتی در جهان و یا قرار گرفتن زیر وسوسه‌‌ی افراطیون سلطنت طلب، دمکراسی‌‌خواهی‌اش از عظمت‌طلبی ضد دمکراتیک سر درآورده است. پیام به مناسبت چهل سالگی انقلاب، یک نمونه‌‌ از این رویکرد بود. اما از آنجا که غالباً کلام‌ بر دمکراسی ‌می‌راند، منطقاً ناگزیر است دمکرات بودن‌ خود را دست‌کم در مشروطه‌پذیری واقعی نشان دهد. غیر این مسئله است؛ زیرا سلطنت اگر از پایه دمکراتیک نیست، حرکت ابهام‌گونه‌ در آن نسبت به مشروطه و مخصوصاً در شرایط کشوری چون ایران، ره به سلطانیسم می‌برد. این پرسش از آقای رضا پهلوی مدعی دمکراسی – برای ایشان در شکل مشروطه پارلمانی – هنوز هم پاسخ نگرفته که چرا کلمه‌ای در نقد نقض خشن همان قانون اساسی مشروطیت توسط پدر بزرگ و پدر بر زبان نمی‌آورد؟ در مقابل، چرا باید جا و بی‌جا از خدمات خاندان پهلوی در نجات ایران و ایجاد تمدن بزرگ سخن بگوید؟ مگر شرط مقدم پادشاهی مشروطه،‌ مرزبندی با عدول از اصول بنیادین آن توسط هرکس چه در امروز و چه در گذشته‌ نیست؟ باور به مشروطیت در معنای دمکراسی پادشاهی، می‌باید خود را نه در لفظ بل در عمل محک زند و پادشاهی خواهی مشروطه نیز نه بعد نیل به سلطنت نسیه که ‌لازم است نقداً و هم اکنون در فاصله گیری روشن از طرفداران پادشاهی استبدادخو رونما شود.

بحث اصلی، نوع جایگاه او در میان سلطنت‌طلبان‌ است!

ابراز پایبندی به اراده‌ی دمکراتیک مردم در انتخاب ساختار سیاسی جایگزین جمهوری اسلامی، هیچگونه خوانایی با عامی‌گری و عوام‌پرستی ندارد. مدعی مشروطه که منطقاً می‌پذیرد حساب و کتاب در کشور بر عهده‌ی مجلس و دولت منتحب مردم باشد، ‌باید صریحاً علیه گرایشی با شعار «کشور که شاه ندارد، حساب کتاب ندارد» به اعتراض برخیزد و با آن مرزبندی کند. نیز نباید اجازه دهد کسانی با سوابق نامطلوب و مجرمیت قضایی که تا همین دیروز مشغول تجارت‌ ضد انسانی بودند و بعضاً حتی امروز هم آن را ادامه ‌می‌دهند، سرمست از شنیدن بوی قدرت، میدان‌دار تظاهرات زیر تمثال وی شوند. ارزش گفتار هر شخصیت سیاسی را با رفتار بدنه‌ی اجتماعی و پایگاه معرف او می‌سنجند‌.

آقای پهلوی برای اعلام پایبندی به مشروطه، لطفاً و مقدمتاً با شاه‌پرستانی تعیین تکلیف کند که فحاش حرفه‌ای علیه هر دگراندیش‌اند و شب و روزشان با تهدید هر مخالف به قلع و قمع در فردای رسیدن به سراب قدرت می‌گذرد. الزامات سیستم دمکراتیک را از همین حالا پی بگیرد که یکی از آنها تشکل‌یابی بخش مشروطه‌خواه پادشاهی آن است تا با شناسنامه‌‌دار شدن از این‌دست، مسئول کردار روزانه‌ی خود بشود. این البته قابل فهم است که او از سوی انواع جناح‌های سلطنت، در محاصره و تحت فشار قرار دارد تا به شکل دلخواه آنها درآید. اما همین هم است زمینه‌ی نوسانات و مانورهای مختلفی که وی با ارایه چهره‌های متفاوت از خود در بزنگاه‌های متنوع، سعی در حفظ همه‌ی آنها دارد. همین تعلق خاطر به «همه با من» در طیف سلطنت هم است که او را به وسوسه‌ی گسترش آن در سطح ملی می‌رساند! شاه همه‌ی شاه‌پرستان شدن، پوپولیسم خاص است و خود را شاه انگاشتن ملت، پوپولیسم عام.

انتظار از آقای رضا پهلوی چیست و پیشنهاد کدام؟

اندیشیدن روی این پیشنهاد که اگر بر رسالت دمکراسی‌خواهی‌ است، مشی تقویت جریان مشروطه‌طلب در میان پادشاهی‌ها و فاصله‌گیری‌ از شاه‌پرستان استبداد خوی و استبداد پرور در پیش گیرد. به جای اعلام آمادگی‌ شخصی برای گفتگو با جریانات و افراد جمهوری‌خواه که شبهه‌ی معماری سیاسی «همه با من» عملاً زیر پرچم پسر شاه تولید می‌کند، از یکسو هواداران سلطنت را به مشروطه‌خواهی و تحزب در  تشکل‌های مشروطه‌طلب فرا بخواند و از سوی دیگر به تشویق همین تشکل‌ها برای ورود در گفتگو با تشکل‌های جمهوری‌خواه سکولار دمکرات برخیزد. بپذیرد که از میانجی‌گری در میان پادشاهی‌ها و بدتر از آن، منجی‌نمایی ملت نمی‌توان به جایی رسید. تنها تشکل‌پذیری و تعامل تشکل‌های دمکراتیک با هم و بی حل‌شدگی‌ در یک‌دیگر موجد هم‌افزایی نیرو علیه جمهوری اسلامی خواهد شد و فقط این روی‌کرد دمکراتیک است که شانس پاسخ گرفتن دارد. غیر این، جز تفرقه نیست.

اگر تجمع ملی نمی‌تواند با اراده‌گرایی شکل گیرد، در برابر اما، آن اراده‌ی سیاسی امکان به بارنشستن دارد که هم‌سویی‌ها را در واقع‌بینی طی کند. باور به تکثر و تنوع در سپهر سیاسی که بازتاب‌ پلورالیسم فکری و برنامه‌ای برای مدیریت کشور است، نیاز به آزمون در عمل دارد. اراده جهت هماهنگی ملی و تولید مرکز برای چنین هماهنگی، بر بستر مبارزه‌ی ملی و در ترکیب درون و برون کشور پرورده می‌شود و با استخوان‌بندی تشکل‌ها‌ست که دوام و قوام ‌می‌پذیرد. تشکل کلان شامل تشکل‌های دمکراسی خواه حاوی نمایندگان جنبش‌های متکثر است که خواهد ‌توانست فراخوان‌دهنده‌ و تاسیس‌کننده‌ی دولت انتقالی باشد. نهادی برخوردار از اعتماد و مقبولیت ملی، که لحظه‌ی مناسب برای هر کنش کلان را به موقع تشخیص ‌دهد.

برای آقای پهلوی تنها در ایفای نقش به سود هواداران‌‌ باورمند به پادشاهی مشروطه و عمل به الزامات دمکراسی می‌توان کامیابی آرزو کرد؛ زیرا فقط این است که در خدمت ایران دمکراتیک خواهد بود.

بهزاد کریمی                                                       ٢٨ آذر ١۴٠١ برابر با ١٩دسامبر ٢٠٢٢

ادامه دارد.

(*)

(**) ایشان چنین گفته بود: «هرگز طالب قدرت و مقام سیاسی نبوده‌ام و نیستم و نخواهم بود و چون در آینده مبلغ و حامی هیچ حزب و سازمان و یا شکل حکومتی درمقابل دیگری نخواهم بود، [که] اگر بودم حق داشتید هرچه می گویم را حمل بر منافع سیاسی و شخصی بدانید». در مقام تعریض فقط باید گفت سخن نه بر سر «اگر بودم» و حواله‌ی آن به آینده، بلکه حول رویکرد و کردار امروزین است.

https://akhbar-rooz.com/?p=185989 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

29 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آ.بزرگمهر
آ.بزرگمهر
1 سال قبل

آقای بهزاد کریمی سلام ، سپاس از این که به کامنت ها جواب دادید.
به من توشتید : آقای بزرگمهر) تشکر. ۱- هشدار داده‌اید که ورود در این موضوعات نیازمند “فوق العاده دقیق” بودن است. هشداری که، مفیدتر می‌بود هرگاه با ذکر “بی دقتی”‌های آمده در نوشته همراه می‌شد تا کلی‌گویی نباشد……… ”

آقای بهزاد کریمی تمام این بحث ها بخاطر دو موضوع سیاسی مهم ست که در تاریخ کشور ما جایگاه برجسته داشته و دارد و هیچکس نمی تواند بدلایل منافع شخصی ، گروهی ، قشری ، طبقاتی و….صدمه ای که میلیونها نفر زده ست را نادیده بگیرد یا در سودای تکرار «گذشته » یا حفط «شرایط موجود» باشد.
موضوع اول ـ دوره ی ۲۵ ساله ب حکومت پادشاهی ز کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

موضوع دوم ـ دوره دوم ۴۴ ساله حکومت مشروعه ولایت فقیه از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا امروز.

آقای بهزاد کریمی! جنبش های واقعا موجود مردم ایران که نشان از بی آیندگی حکومت قرون وسطائی خلافت شیعی می کند . بهیچ عنوان نباید موجب بی توجهی شما به وارثان حکومت پیشین که علت پیدایش و انتقال قدرت به این حکومت دینی در سال ۵۷ گردید بشود .
بحث شما با اقای رضا پهلوی و دیگر مدعیان و طرفداران حکومت پادشاهی بهتر ست در چارچوپ آسیب شناسی حکومت ضد مشروطه محمد رضا شاه در تمام مولفه های آن باشد.
آنها در باره آن حکومت فقط بَه بَه چَه چَه می کنند!!!
یک بار برای همیشه ، پهلوی پرستان نشان دهند که تا چه میزان از تجربه ی گران ۲۵ سال حکومت دیکتاتوری فردی ۳۲ـ ۵۷ آموخته اند و آن را طرد می کنند. تضمین آنها چه می باشد ؟
کسانی که از این مهم طفره میروند چگونه می توانند در آینده سیاسی ایران برای تشکیل حکومتی دموکراتیک بر پایه رای مردم مورد اعتماد باشند؟
بحث های متمدنانه سیاسی به معنی چشم پوشی بر فجایع و ندانم کاری های خودکامگان دیروز و امروز نیست.
اصل بر برائت تمام شهروندان ست .
ولی در واقعیت زندگی ، جنبش دادخواهی قربانیان مردم ایران شامل مرور زمان نمی شود و مدعیان حکومت پادشاهی در این مورد و نقش بیدادگاههای «دادرسی ارتش» و ساواک و سران ارتش نیز متهم به جنایت بشری و نقض دائمی حقوق بشر و دیگر خلافها در حکومت ۲۵ ساله بعد از کودتا چه می گویند؟

آقای بهزاد کریمی شما سطح بحث را به «علم بهتر ست یا ثروت» تنزل دادید که سلطنت بهتر ست یا ولایت و خلافت؟
خودتان هم پاسخ دادید. معلون ست که هیچ حکومتی بدتر از ولایت فقیه نیست.

بهتر ست با وارثان حکومت پادشاهی در باره دوره ۲۵ ساله ی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ و علل فروپاشی آن بحث کنید.
تکلیف دوره ۴۴ ساله سیاه و خونین خلافت اسلامی برای مردم ۸۰ میلیونی و جوانان و زنان ایرانی نیاز به توضیح بیشتری نیست.

ahmad
1 سال قبل

جناب آقای کریمی‌
من مخالف حکومت پادشای هستم. متاسفانه هواداران آقای رضا پهلوی در تلویزیون‌های خارج از کشور و در اینترنت در حال فریب مردم هستند. و خود ایشان از جنایت‌های پدر و پدر بزرگش هیچ حرفی‌ نمیزند. حتا از از خروج پول کلان به حساب بانکی‌ خارج از کشور و خرید املاک در کشورهای متفاوت. از جنایت درون زندان هیچ حرفی‌ نمیزند.ایشان و مادرش فریب کارش هر دو در حل فریب دادن مردم بخصوص نسل جوانی هستند که متاسفانه تاریخ درست حکومت آنهارا نخوانده ا‌ند.
از طرفی‌ جریانات سیاسی چپ همین الان هم هنوز نتوانستند یک همبستگی‌ داشته باشند. و اگر انقلابی رخ دهد و وارد ایران شوند ، تازه به جان هم میافتند.همان کاری که بعد از انقلاب ۵۷ رخ داد.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“سخنان شاهدخت نور پهلوی در سنای فرانسه به عنوان مهمان ویژه”
https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=-sIzcDPb598

“نور در ۳ آوریل ۱۹۹۲ میلادی برابر با ۱۴ فروردین ۱۳۷۱ خورشیدی در واشینگتن، دی.سی. به دنیا آمد. …… او در مدرسه بولیس در پتوومک، مریلند تحصیل کرد و در سال ۲۰۱۰ فارغ‌التحصیل شد. وی در سال ۲۰۱۴ از دانشگاه جرج‌تاون با مدرک لیسانس روان‌شناسی فارغ‌التحصیل شد.[۱۵] او دانشجوی مدیریت ارشد کسب‌وکار در دانشگاه کلمبیا است و به عنوان مشاور صندوق سرمایه‌گذاری غیرانتفاعی اکیومن کار می‌کند.[۱۶] به گفته اسماعیل نوری‌علا فعال سیاسی، نور پهلوی و دیگر خواهرانش تسلط [کافی] به زبان فارسی ندارند.”.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B1_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C

یعنی ایشان از زمان تولد تا آخرین مرحله تحصیل در آمریکا بوده ولی اکنون مانند بلبل به زبان فرانسه از مجلس سنای فرانسه – که خود بدون اجازه ارباب نمیتواند غلطی بکند – برای نجات! ایران تقاضای کمک میکند, و “نور پهلوی و دیگر خواهرانش تسلط [کافی] به زبان فارسی ندارند.”. 

خب اگر بنا شد که ما با این خانواده برای آینده ایران وارد گفتگو شویم باید به فارسی صحبت کنیم یا ترکی, کردی, عربی, تالشی و بلوچی و یا احتیاج به مترجم داریم؟ نمیدانم.

ئاوارە
ئاوارە
1 سال قبل

زندە یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو: ما با همە سازمانهائی کە بە شکلی از اشکال می خواهند در ایران دیکتاتوری مستقربکنند، مخالف هستیم، بە همین جهت حاضر نیستیم کە با سلطنت طلبها همکاری بکنیم، چون بە نظرما تاریخ ما اثبات کردە است کە سلطنت یعنی استبداد!
در سال ۵٧ اکثریت مردم ایران هشدارهائی را کە از کردستان می آمد درک نکردند! آقای کریمی می ترسم درک و نبوغ سیاسی زندە یاد قاسملو برای بار دوم بر ذائقە و درک سیاسی شما پیروز شود! چە شور بختی!
آقای کریمی ! پهلوی از لمپن هایش جدائی ناپذیر است، همچون خامنەائی از عرعر چفیە بندانش، از قمە کشی آتش بە اختیار انش و از مداحان عربدە کشش!
سراسر توئیتر و … پر از سایبریهای حرفەائی است کە خود پهلوی سازمان دادە و بودجەاش را می کند تا فضای مجازی رو تسخیر کنند! تا حد زیادی هم موفق هست! رسانە ها ی غربی را هم کە در اختیار گرفتە تا کە شاهزادە بخوانندش و چونان ناجی و فرماندە جنبش او را بخورد خلق اللە بدهندو بیاناتش را در راس اخبار قرائت کنند. حتی دویچە ولە تا هفتە پیش از شازدە خواندنش خود داری می کرد و لی بالخرە شازدە گو شد! اکانتهای با فالور بالا، سلبریتیها، اصلاح طلب های سابق ، فعالین پر طرفدار هنری و ورزشی را خریدە!
علی کریمی و نازنین و نجفی و محمد خداداد و .. .در تیمش جا دادە! فعلا کە خودش را همە جور در اوج می بیند! باور کنید نصایح شما حکایت است بگوشش! حتی اگر این بار هم موفق بە شکست جنبش ضد اتوریتە زن زندگی آزادی شوند ، سرفراز کسی است کە بر حقیقت و راستی اشراف می کند و آنرا فریاد در هر کوی و برزن فریاد می زند! همچو فرخزاد و قاسملو!
بە گرگ پیشنهاد برەگی دادن خطاست!
آقای کریمی ! دوبارە دارید جناح خیالی می سازید! سیاست گذاری بر اساس جداسازی خط حجتیە از خط امام و پیروان صدیق امام! یادتان کە هست؟
کم بە شما زیان رساند؟
خط اصیل مشروطە و خط فالانژهای پهلوی! نیز دقیقا همان اشتباە است
آقای کریمی هر دو یکی هستند! هر دو دارند یک چیز را می تنند! قبای استبداد پهلوی را!
این مشروطە طلبان بدرد موگولی ( سگ نور پهلوی) هم نمی خورند، بیشتر پا بە سن گذاشتە و فرش فروش و تاجر و اعیان سابق دربارند.
رضا پهلوی محتاج آتش بە اختیار های کلە شق و بیکارە و دریدە است! فعال و جوان! معجزە شعبان بی مخ را کە فراموش نکردە است!
دست بردارید آقای کریمی! این از تکفیر عمامە پرانی تان، این هم از جناح بندی پهلوی پرستان!

Azad
Azad
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

زنده یاد قاسملو سال ۵۷ هشدار هایی در رابطه با سلطنت طلب ها!!داده بود
ولی در سالهای دیگر چندین بار با جمهوری اسلامی مذاکره کرد.
در مورد مرده هشدار داده بود و با زنده مذاکره کرد
سیاست مذاکره دکتر قاسملو بسیار هوشمندانه بود
چون هم جمهوری اسلامی و مردم با مواضع اش آشنا میشدند، هم دنیا می فهمید که کردها چه می خواهند و چرا.
متاًسّفانه آخرین مذاکره به حیات پر وجود ایشان خاتمه داد.
خوب می دانید که جریانهای چپ و همین جناب بهزاد کریمی موضع شان نسبت به حزب دموکرات و دکتر قاسملو چه بود.
مذاکره یعنی ذهنیت دادن و در یافت مواضع طرف مقابل

مذاکره یعنی معرفّی خود و مطرح کردن خواسته های خود وشناخت طرف مذاکره و دریافت خواسته های او

قضاوت با مردم است،مردمی که معترضند
چه آنانی که در خیابان ، دانشگاه، کارخانه، مدارس
تظاهر می کنندو چه آنانی که خاکستری می خوانندشان، که در واقع مردّد نیستندبلکه مطالبات جنبش از ظرفیت آنان بیشتر است.
شما مشروطه خواه و سلطنت طلب را در خارج از کشور شمارش !!نکنید
یک نگاهی هم به داخل بیاندازید
متظاهرین و مردّدین (خاکستری)شمارش نشدند.
یک روشنفکر سیاسی و بطور مشخّص هیئت سیاسی اجرایی حزب چپ باید قدرت پیش بینی داشته باشد و خودش را برای هر سناریویی !آماده نگه دارد
البتّه با حفظ اصول و مواضع

ئاوارە
ئاوارە
1 سال قبل
پاسخ به  Azad

دوست عزیز پاسخ من بە شما بطور مفصل می تواند پاسخ آ. بزرگمهر بە آقای کریمی باشد ( بالاترین پیام)
اما در مورد کثرت سلطنت طلبان داخل و خارج:
اتفاقا در خارج بیشترند تا داخل
دومادر مورد ذوب شدن در سیاست و سست پیشگی در مقابل ارتجاع و فاشیسم، بە علت اینکە تودەهای زیادی رو پشت سر دارند، رفتاری است مشمئز کنندە کە حزب تودە آن را آزمود، در پشتیبانی از امام جاهل( با ٩٠٪ پشتیبانی مردم! ) چپ راستین از جنس آگاهی و پایداری بر حقیقت است، نە شامورتی بازی سیاسی!
مذاکرە با دشمن یک موضوع است و اتحاد با فاشیسم و سلطنت موضوعی دیگر!
حیف کە مقالە بە آرشیو رفت، شاید در جائی دیگر باز هم بحثی دیگر!

Azad
Azad
1 سال قبل
پاسخ به  ئاوارە

۸میلیون ایرانی خارج از کشور به اندازه جمعیّت یک استان ایران هم نمی شود
وقتی اسیر تبلیغات و جوّ سازی های رسانه ای بشوم مسلّم است که نه وزن خود را می دانم ونه وزن سلطنت طلب ها و مشروطه خواهان را
مذاکره برای رسیدن به توافق برای گذار ویا هر عمل دیگری با توجّه به مردمی که از منافع آن دفاع می کنیم،نه تنها بد نیست،بلکه خیلی هم خوب است.یعنی شما وقتی حزب طبقه کارگر قدرت را به دست گرفت، با هیچ کس مذاکره نمی کنید در عرصه جهانی را می گویم
نقل داستان ملاقات دانیل اورتگا با ریگان است که با ریگان دست نداد!!!.. ٌ

پیر
پیر
1 سال قبل

در جوانی به خویش می‌گفتم:
شیر شیر است،
اگرچه پیر بود،
وقتی به پیری رسیدم
و دیدم
پیر پیر است،
اگرچه شیر بود!

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  پیر

جوان, درست شعر اینست,

در جوانی به خویش می‌گفتم:
شیر شیر است،
گرچه پیر بود،
چون به پیری رسیده ام, بینم ,
پیر پیر است،
گرچه شیر بود!

پیر, در دوران پیری میبیند, نه اینکه دیده است.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  پیر

شیر جوان و شیر پیر هر دو شیرند
شیر جوان غرش شیرانه ی جویای نامی یا تابع احساسات را با خود دارد
شیر پیر تجربه جوانی را با خرد ورزی همراه می کند

بهزاد کریمی
بهزاد کریمی
1 سال قبل

به هر محترم نظر دهنده و جدا از هر جهتگیری او، درود، استقبال و خرسندی‌ام را تقدیم می‌دارم. برخی از کامنت‌ها نشانه‌ی لطف، بعضی حامل داوری و یا پیش‌داوری حق یا ناحق، و قسمتی هم دربرگیرنده‌ی پرسش کلی و یا مشخص‌اند. با این تصریح اشاراتی به آنها می‌کنم که از پاسخ به کامنت نباید انتظار تفصیل داشت.

جناب Azad) ممنون. به موضوعات مورد اشاره شما، قسماً و یا نسبتاً مفصل در ادامه‌ی این نوشته پرداخته‌ام.

آقای سعید رضا) سپاس. نوشته در ادامه به جمهوری‌خواهان و بخش چپ آن خواهد پرداخت و در آنجا به این اشاره خواهد شد که تاخیر در هماهنگی‌ها و اتحادها، درد مشترکی است که چاره‌‌‌ی مشترک می‌طلبد.

آقای محمد تبریزی) با ارزیابی شما کاملاً موافقم که سپهر سیاسی ایران در راستای سیاست‌ورزی با درون‌مایه‌ی دمکراسی پیش می‌رود و باید آرزو کرد و کوشید تا این روند سرعت درخور بگیرد.

آقای بزرگمهر) تشکر. ۱- هشدار داده‌اید که ورود در این موضوعات نیازمند “فوق العاده دقیق” بودن است. هشداری که، مفیدتر می‌بود هرگاه با ذکر “بی دقتی”‌های آمده در نوشته همراه می‌شد تا کلی‌گویی نباشد. ۲- پرسیده‌اید بهتر نبود پیش از انتشار، آن را “چند نفر از رفقا می‌خواندند؟”. توصیه‌ای است درست که عمل به آن شیوه‌ی مرسوم و دیرینه‌ی نگارنده است. ۳- می‌گویید در ایران پادشاهی نداریم. مگر نوشته به تصریح جز این گفته ‌است؟ اما اینکه می‌فرمایید پادشاهی در ایران تمام شده آرزوی من هم همین است، اما نه سهل اندیشانه چونان ارزیابی مطلق. ۴- ضمناً نوشته‌اید “در این باره از زمان داریوش همایون در همین اخبار روز بحث و گفتگو وجود داشت”. منظور از این یادآوری در کامنت‌تان را متوجه نشدم، اما تایید می‌کنم که بله این بحث‌ها بوده و یک پای ثابت آن صحبت‌های دوستانه و نقدهای سازنده‌ خود من بودم چه در همراهی با آن زنده یاد و چه در غیاب او. ‌

آرمان محترم) با ارزیابی شما قرابت دارم ولی این هم است که قاطعیت و مطلقیت در سیاست یک چیز نیستند.

فروتن عزیز) اینکه “بهزاد کریمی می‌داند چه می‌نویسد” نظر لطف شما را می‌رساند و اما بد هم نبود در وفاداری به نقل روایات تاریخی، سری نیز به تاریخ دور فرانسه می‌زدید و تورقی هم در تاریخ نزدیک اسپانیا می‌کردید.

حسن آقا) با یاری گرفتن از اصطلاح عام باید بگویم راستش از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که من کم وقت می کنم تا به برنامه‌های ایران اینترناسیونال جز گهگاهی نگاه کنم؛ این را البته امتیاز حساب نکنید.

کیا گرامی) سپاس. بله دقیقاً، باید هم از واقعیت‌ها حرکت کرد.

روزبه محترم) گرچه در موارد ۳ و ۴ و ۵ بالا به موضوع مد نظر شما اشاره شده، ولی به شهادت نوشته‌هایم این را هم اضافه ‌کنم که وقتی در جاهایی نسبت به پایگاه آقای رضا پهلوی غلو می‌شد تاکید کردم گرچه طرفداری از او مطرح‌ است اما نه آن اندازه که توسط طرفدارانش ادعا می‌شود. اکنون هم بگویم این تصور را که وی دود هوا شد و به پایان رسید واقع بینانه نمی‌دانم.

حمید ارجمند) ممنون. حرف‌تان درست است.

آقای ساسان) سپاس. اگر قصد کشف “مشکل” من را دارید، لطفاً آن را بر متن مشکل جنبش ببینید. ۱) اشکال اینست که نوشته را با پیش‌داوری خوانده‌اید. حرف این بود که خط تقسیم سیاسی عمومی لازم است از میان دمکراسی و استبداد بگذرد. خود شما هم بر این هستید. ۲) اما فرض شما اینست که هر سلطنت‌طلب، یکپارچه غرق دیکتاتوری است ولی من دعوت به این دارم که بی دچار آمدن به هیچ توهم، بکوشیم تا این طیف یکپارچه نشود. ۳) اختلاف عمیق متدیک در بین است وقتی یک طرف بگوید “این همان مصلحت گرایی است که مدعیان هر شکلی از سوسیالیسم نمی توانند به آن باور داشته باشند” و طرف دیگر بر این باشد که سیاست همان آئین نیست و سیاست کردن از سوی هر جریان و از جمله چپ بی درنظر گرفتن مصلحت، نامش سیاست نیست. اگر این دومی پذیرفته افتد آنگاه می‌توان بر سر محتوی و حد و حدود مصلحت‌های سیاسی و البته از جایگاه فکری چپ برای تفاهم کوشید. ۴) همه‌ی مسئله اینست که چپ چه باید بکند تا جایگاه خود را بازیابد نه که چه نباید بکند تا “منزه” بماند.

جناب پیروز) ممنون که مرا پیش حافظ نکته سنج بردی. نگران من یکی نباش که خون قربانیان را ساواک از یاد بدارم. اگر هم این ذهن به گمان تو دچار آلزایمر شده باشد باز این امید است که تن سوخته با اجاق برقی و جای زخم شلاق بر کف پای، نگذارد مهر سلطنت بر دل او بنشیند! آن که نگاهش به سیاست فقط و فقط از منشور “مظلمه خون سیاوش” بگذرد حق دارد دل‌مشغول بیت دیگر آن پیر مغان باشد و در خواب آرام “چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو” فرورود. سیاست را اما در جستن همیشگی راه عمل برای تحقق آن آرزوی به قرض گرفته از همین خواجو باید فهمید که رندانه پرسید: “بود آیا که در میکده‌ها بگشایند؟/ گره از کار فروبسته‌ی ما بگشایند؟”

امیر ایرانی عزیز) تشکر. با این نکته‌ی شما که هر رویکردی را باید پرسشگرایانه زیر ذره‌بین برد موافقم و فقط اضافه کنم این نیز لازم است که تحلیل صحنه تا سطح واکنش فعال برکشیده شود.

راحله‌ی گرامی) از جمله گرفتاری‌های ما اینست که چپ بخواهد هویت خود را که الزاماً مخالف سلطنت و نیز ایستادگی ضرور در برابر هرگونه زورگویی امپریالیستی است، بگونه‌ی هیستریک و نوستالوژیک صرفاً در شاه‌ستیزی و آمریکاستیزی عرضه ‌کند. سخن را “کمتر” کنم و تو عزیز را به خواندن دیگربار مقاله‌ی “وای بر چپ منجمد” در همین سایت فرابخوانم.  

 

مهران
مهران
1 سال قبل
پاسخ به  بهزاد کریمی

نوشته اید که : “اما بد هم نبود در وفاداری به نقل روایات تاریخی، سری نیز به تاریخ دور فرانسه می‌زدید و تورقی هم در تاریخ نزدیک اسپانیا می‌کردید.”
بعد از سی و چند سال که فرانکو دیکتاتور فالانژ و فاشیست اسپانیا پایان حکومت فاشیست ها را در آسپانیا می دید تصمیم گرفت پادشاه سابق خوان کارلوس را به سلطنت برگرداند و این آخرین رفتار کینه توزانه و تبهکارانه او و فاشیست های اسپانیای علیه جمهوری اسپانیا بود. فراموش نکنید که جنگ داخلی بین فاشیست های و جمهوری اسپانیا هزاران کشته داشت و هزاران زندانی و تبعیدی. در ضمن پادشاه اسپانیا نقش نمایشی دارد و چه قبل و بعد از دیکتاتوری فرانکو هیچ نقشی در حکومت اسپانیا نداشته است. اکنون نیز شاهد آن بودیم که خوان کارلوس به خارج از اسپانیا فرار کرد زیرا پرونده های اختلاس مالی برایش مشگل بزرگی شد و او پسر خود را پادشاه معرفی کرد. می بیینید که مثال جالبی را در رابطه با ابقای سلطنت مطرح نکردید و اصلا با فرانسه قابل مقایسه نیست. در هیچ یک از کشورهای اروپایی دمکراسی که هنوز در نام پادشاهی هستند سلطنت هیچ نقشی در حکومت ندارد و فقط نقش نمایشی دارد. هرگز حکومت سلطنتی که سرنگون شده است دوباره ابقا نشده است و این یک ایده کودکانه هست که چنین چیزی ممکن است در ایران اتفاق بیفتد. پسر شاه سابق صداقت ندارد و از تمام گفته ها و رفتارهایش می شود نتیجه گرفت که او خواهان حکومت کردن هست و نه یک سلطنت نمایشی. رفتار طرفداران او چه در زمان انقلاب قبلی یا اکنون فوق العاده مستبدانه و فاشیستی می باشد و مطلقا قرابتی با دمکراسی ندارد. مردم ایران به درستی می دانند که رژیم شاه سابق اگر چه دیکتاتوری و فاسد بود اما به اندازه این رژیم قرون وسطی فاسد فاشیست و جنایتکار نبود ولی این به معنی انتخاب بد قبلی نیست. شما آزاد هستید که قاطعیت و مطلقیت در سیاست نداشته باشید اما این یک واقعیت تاریخی هست که هیچ انقلابی در تاریخ بشریت به ابقای سلطنت منجر نشده هست حتی در افغانستان عقب مانده نیز چنین نشد اگرچه عقب افتاده ترین مرتجع به قدرت بازگشتند اما آنها طالبان هستند و نه پادشاهی سابق افغانستان و این قاطعیت تاریخ را نشان می دهد.

شهباز
شهباز
1 سال قبل
پاسخ به  بهزاد کریمی

بهزادخان! من در عرض چهل و چند سالی که رفتار حکومت اسلامی و سازمانها و احزاب سیاسی را دنبال می کنم هرگز موردی را ندیدم که چه به شکل سازمانی زمانی که در رهبری سازمان اکثریت بودید و چه منفرد درستی نظرات وفعالیت های سیاسی شما نتیجه موفقی داشته باشد. زمانی که مسولیت سازمان سیاسی تان را در کردستان داشتند اشتباهات فاحشی داشتید که به تثبیت حاکمیت ملایان شد و به تضعیف احزاب و سازمانهای سیاسی فعال در کردستان. بعد هم که از حاکمان اسلامی و سیاست های مخرب آنها حمایت کردید. می دانید که حزب توده در آن زمان مانند سازمان شما ار حاکمان اسلامی حمایت کرد اما آنها بدنبال سیاست شوروی عمل می کردند و زمانی که نتیجه مخرب سیاست های رهبریشان معلوم شد سیاست خودشان را تغیر دادند و می توان گفت که عموما سیاست درستی را از آن زمان در مقابل رژیم خمینی اتخاذ کردند اما سازمان شما و شما باز به دنبال معجزه های از جناح های از این امامزاده ها بودید که متاسفانه برای شما نتیجه ای نداشت. شما به نظر می رسد هیچ نیاموخته اید و باز روی بازنده ها شرط می بندید. طبقه حاکم ایران و جناح هایش یعنی همان بورزواهای سابق یا سرمایه داران ایرانی به مانند دیگر بورژواهای دیگر نقاط دنیا علاقه ای به طلب کار بودن به یک فرد یا خانواده نیستند و اگر چه ممکن هست یکی را بمدت دهه ها درمقام ریاست جمهوری نیز نگه دارند اما خوبی نوع جمهوری حکومت برای آنها این است که طلب کار آن شخص نیستند و هر زمانی هم که خواستند می توانند عوضش کنند اما وقتی صحبت از خون و ارثی و وراثت باشد نوعی حق و حقوق الغا می شود که کنار گذاشتن آنها را با مشگل روبرو می کند. سلطنت که از طبقه پیشتر از بورژواها چه بسا به آنها به ارث رسید چندان کارایی ندارد و در بهترین شکل تجملاتی هستند که شاید به آوردن توریست ها کمک کند اما استقاده از مالیات برای پرداخت زندگی شاهانه آنها خود نیز دردسر بوده است. سخن کوتاه این که ملایان حاکم بورژواهای ایران در حال گذر تاریخی می باشند و بعید هست که بورژواهای ایرانی بخواهند یک حکومت موروثی برپا کنند که برایشان چند سال بعد باز دردسر باشد. ریاست جمهور یا نخست وزیر خیلی راحت تر می آیند و می روند اما این از ما بهترون خونشان از بقیه رنگین تر هستند و بیرون انداختن آنها پرهزینه تر بوده و هست. بیخود نیست که دنیا شاهد بازگشت تزار و شاه و پادشاه نبوده است و تعداد معدودی که هنوز مانده اند نیز چندان ریشه قوی ندارند و بالاخره بورژواهای آن کشورها نیز یک جوری باید آنها را کنار بگذارند.شخصا فکر نمی کنم شما یا همفکران سوسیال لیبرال یا دمکرات خودتان اعتبار چندانی در بورژواها ایرانی کسب کرده باشید که نقشی در آینده سیاسی ایران داشته باشید ولی دخیل بستن به رضا پهلوی مطمنا راه پرگمتیکی دراین گذر نیست.

ساسان
ساسان
1 سال قبل
پاسخ به  بهزاد کریمی

آقای کریمی ممنون که پاسخ گفتید اما پاسخ شما می گوید سیاست بدون در نظر گرفتن مصلحت نامش سیاست نیست ! مشکل دوتا شد و آن اینکه سیاست برای که و برای چه؟ و دوم اینکه آیا مصلحت همزادجدانشدنی سیاست است ؟و یا شیوه ایست که می تواند گاه در سیاست بکار رود بی آنکه به امری مستمر در سیاست بدل شود ؟ سوم اینکه طبیعی است با دیدگاه شما پس از پشت کردن به طبقه کارگر و سیاست ورزی در راستای دیگری مارا مدافع آیین بدانید و نه پیرو سیاست و برنامه ای روشن و جانبدار برای کارگران و زحمتکشان و البته درک شما از وفاداری به یک طبقه و سیاست ورزی برای رفاه و خوشبختی انسانهای نابرخوردار از همه چیز امری آیینی باشد؛ چرا که رهایی از این بستگی و همبستگی طبقاتی شما را به سیاست متمایل کرده است و نه به سیاست ورزی . شما با این وفاداری به سیاست بدون در نظر داشت منافع گروه یا طبقه ای از میان طبقات موجود در جامعه در نهایت ممکن است به کارگزار سیاسی موفقی تبدیل شوید که حتی اخلاق را هم از سیاست جدا میکند کما اینکه در نوشته خودتان نیز اشاره ای به آن دارید . از دیدگاه شما اخلاق بورژوایی و اخلاق غیر آن نباید در سیاست دخالت کند چرا که سیاست علمی است کاملا در خدمت کسب قدرت به هر قیمت . اینها پیش داروی نیست و البته اشکالی هم ندارد که پیشداوری باشد چرا که تجارب تاریخی بما یاد داده ست از دل داده هاو تحلیل های مترتب بر آن نوعی پیشداوری را به ملاحظات در سیاست ورزی بیفزاییم در غیر اینصورت نخواهیم توانست سیاست ورزی نقاد در راستای ماهیت یک سیاست معین باشیم! چرا که در آنصورت پیشاپیش مصلحت بما حکم خواهد کرد سود و زیان را بدون هر ارزش اجتماعی در کفه ترازوی سیاست بسنجیم و دو باره و چند باره برای سنگینی کفه سود به هر دری بزنیم تا سود مورد انتظار تحقق پذیرد اما از نظر من ماهیت تصمیم سیاسی اهمیت دارد این ماهیت را مصلحت تعیین نمی کند گاه ممکن است مصلحت راهگشای تاکتیکی ای باشد اما اگر به استراتژی بدل شد دیگر ماهیت تصمیم سیاسی و خط مشی و برنامه تابعی از آن خواهد گردید و این اختلاف جدی بین من و شماست شما باتعریفی از رقابت سیاسی دیکتاتوری و آزادی را میخواهید آشتی دهید و این امری ناممکن و اصرار بر آن خطایی بزرگ است و این بمعنای جلوگیری از یکپارچه شدن طیف های خویشاوند در اصل شیوه زمامداری که شاه را دارای ارزشی فراتر از سایر انسان ها می شناسد؛ نیست و تنها امتیاز دهی مصلحتی برای نوعی شراکت در قدرت احتمالی است که به سبب فریبکاری و پوپولیسم بستگان به این شیوه زمامداری شما را به تکاپوی مصلحت گرایانه ی بیهوده ای رهنمون می کند. مهم نیست که انگیزه ی شما در این مصلحت اندیشی چیست مهم تاثیر تقویت گرایش استبدادی ونتایجی است که از برآمد دوباره چنین جریانی موجب ناکامی مبارزه مردمی برای گسستن این دور دیکتاتوری و استبدادتاریخی می گردد وبه جای حذف و از میان برداشتن امکان استمرار این چرخه ی دیکتاتوری به باز تولید آن یاری میرسانید .
آقای بهزاد کریمی قطعا پاسخ به مشکل تمایل نهفته در سیاست شما در همدستی و همداستانی با جناحی از سلطنت طلبان بر متن جنبش موجود درایران نیست! این را با هیچ فاکتی نمی توانید اثبات کنید جز آنکه اقرار کنید چون سلطنت طلبان مردم را با پروپاگاندای پوپولیستی خود فریب داده اند و نتایج این فریب ممکنست به قدرت گیری آنها انجامد پس مصلحت کنار آمدن با آنهاست و این دقیقا یعنی تکرار خطادر همان دنباله روی که در پذیرش مشی دفاع از خط امام ضدامپریالیست!! رخ داد و نتایج زیانبارش هنوزادامه دارد و دریغ که درسی از آن نگرفتید. کمی درنگ به از رفتن به گمراهیست !

راحله طارانی
راحله طارانی
1 سال قبل

پشت پا زدن به همه آرمانهای چپ است این ! هر چقدر بگویم متاسفم کم گفته ام !

https://youtu.be/rqo79Ldp9hY

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

در تحولات و روندها در مراحلی خاص وجود نهادی و یا تشکلی خاص ضرورت پیدا می کند
چنانچه در غیر زمان اصلی این نهاد و یا تشکل مطرح شود این خواستت های مشکوک می تواند ناشی از نگرش فرصت طلبانه و یا حتی لوث کننده و سوزاندن وجودی مشروع آن نهاد و تشکل باشد.
شخص مشکوکی با بازیگری های مشکوکی بنام رضا پهلوی در یک توهم رهبری سخن از دولت موقت می کند که در این توهمش حتمن خودش را فراتر از همه در راس دولت و یا حتی فراتر از دولت تعریف خواهد کرد.
اولین پرسش از این فرد اینست:
شرایط داخل و کشور و سقوط به همین زودی است که تو دولت تشکیل می دهید؟
این نگرش تو ناشی از فرصت طلبی اجتماعی نیست که با این پیشنهاد می خواهی توهم رهبریت را ارضا کنی؟
آیا این دولتت در رقابت با دولت بیت رجوی نیست تا در رقابت با آن بیت بتوانی در معرفی خود به کاخ سفید از بهره حمایتی آنها برخوردار شوید؟

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“شاهِ تُرکان – زاده تبریز – سخنِ مدعیان می‌شِنَوَد؟!
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووش – ها یش – باد”.

باور کردنی نیست که شخصی به این سهولت خون قربانیان ۲۲ سال جنایات ساواک را فراموش کند و از کاهی, کوهی بسازد.

“چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو”؟

ساسان
ساسان
1 سال قبل

مشکل اساسی آقا بهزاد کریمی که قطعا یا برایش پاسخ روشنی دارد و یا اگر ندارد برای ورود به ادامه‌ی بحثش بایدراه حل این تضاد را نشان دهد آن بحث «رقابت سیاسی است». رقابت سیاسی در باره دیکتاتوری و آزادی موضوعیت ندارد. و به تبع آن رقابت سیاسی بین احزابی که با دیکتاتوری و یا نمادهای آن شناخته شده و می‌شوند، حرف بی ربطی است. رفابت سیاسی بین احزاب چپ و مردمی در آلمان با نئونازیست ها تنهارواج همان پوپولیسمی است گرفتاری به آن از سوی نیروهای آزادیخواه و عام و خاص هم ندارد. ورطه ایست برای فروافتادن به کام انواع دیکتاتوریهای شناخته شده و کمتر شناخته شده!
اینکه نیروهای سلطنت طلب و کمی آرایش‌شده آن مشروطه خواه طرفدار دیکتاتوری و نظام پیشین هستند هیچ جای تردیدی نه تاریخا و نه منطقا باقی نمی گذارد . آقای کریمی خوب میداند که دیکتاتوری و آزادیخواهی در یک ظرف قابل جمع شدن نیست.رقابتی بین این دو نیست حنگ دایمی و آشتی ناپذیر بین دو اردوی آزادی و استبداد و قل دیگرش دیکتاتوری هست .با وجود دیکتاتوری آزادی تهدید و تحدید خواهد شد وبا وجود آزادی این رابطه عکس میشود.
ممکنست آقای کریمی بگوید این جریان و احزاب در قدرت نیستند و فعلا در اپوزیسیون قرار دارند و برای مبارزه با دشمن مشترک ضرورت دارد به عنوان رقیب با آنها برخورد شود این همان مصلحت گرایی است که مدعیان هر شکلی از سوسیالیسم نمی توانند به آن بارو داشته باشند و حتی سوسیال دموکرات ها هم به ویژه در شرایط کنونی ایران در این بازی پراگماتیستی بازنده اصلی اند.
آنچه سلطه استبداد را برجامعه به تدریج و یا در بزنگاه هایی با انواع شگردهای کودتایی برقرارمی کند و یا با تکیه به سرمایه و ثروت نزد احزاب بورژوایی متمایل با دیکتاتوری به ویژه در دوران پیشروی نئولیبرالیسم فراهم خواهد ساخت بسیار محتمل تر از هر احتمال و حتی هر توافق از پیش تعیین و مقررشده در ائتلاف هاست.

در این باره که اصل را بر رقابت سیاسی با طرفهای مدافع دیکتاتوری شاهی یا هر دیکتاتوری دیگری قراردهیم و اثبات کنیم که چنین ترفند سیاسی پوپولیستی نمی تواند ماهیت تضاد آشتی ناپذیر را بین آزادی و استبداد (و با پذیرش اساس ماهیت هر دو یعنی دیکتاتوری و استبداد )بسیار می توان گفت و نمونه های تاریخی بسیاری را در همین ایران خودمان بعنوان شاهد مثال آورد .
دریغ بسیار که فدائیان سابق به چنین باورهای نادرستی رسیده اند گرچه از نظر من این اندیشه ی سیاسی بدون گرایش طبقاتی معنا ندارد اما ایکاش بهزاد کریمی و دوستانشان در حزب چپ ایران درنگی برای این شتابزدگی بخرج دهند.این گرایش حتی اگر خطای سیاسی هم باشد جایی در آینده برای جبران نخواهد داشت. بهزاد و دیگر فدائیان سابق باید بدانند که اصل در خیزش انقلابی اخیرگسستن دوردیکتاتوری در ایران و پایان دادن به این چرخه است واین شرط با اما و اگر های سیاست زده ناشی از ارزیابی شتاب آلود شرایط کنونی تحقق نخواهد یافت .این دیکتاتوری به راحتی میدان را ترک نخواهد کرد و برای مبارزه با آن نمی توان به انواع گرایشات از جنس خود آن به بهانه اینکه سکولار هستند همدست و همداستان شد .جوانان ما در ایران برای جماعتی که با این دست از دیکتاتور های مخلوع و در کمین نشسته‌ی فرصت طلب دست به کاسه میشوند زمین ایران را با خون خود فرش نکرده اند ! بدا به حال شما که روی خون مردم ایران دست در دست دیکتاتور های بالفعل و بالقوه پای گذارید ! دیکتاتوری به هر شکلش نافی آزادی است و آزادی و اساسی ترین خواست و پیش شرط هرگونه عدالتخواهی , پیشرفت و توسعه برای اکثریت همه مردم ایران به معنای نابرخورداران از آزادی و عدالت است .

روزبه
روزبه
1 سال قبل

در کجای شعارهای انقلابی که در داخل کشور جاری هست کوچکترین اشاره ای به رضا پهلوی یا رژیم سرنگون شده سابق شده است که نشان دهد رضا پهلوی و طرفداران رژیم سابق او خواست مردم ایران هستند؟ به صرف اینکه عده ای با پرچم سابق ایران در خارج به تظاهرات می آیند دلیل نمی شود که آنها سلطنت طلب باشند یا اصلا اهمیتی داشته باشد. این پرچم نشانه ملی گری ایرانیان خارج از کشور هست و دلیلی بر خواستار سلطنت نیست. در داخل کشور هم که مردم شعار می دهند ” مرگ بر دیکتاتور” و این به معنی “زنده باد پسر دیکتاتور قبلی” نیست. مردم ایران اگر نظام سلطنتی می خواستند که همین رژیم سلطنت ملاها را تلاش نمی کردند سرنگون کنند. رضا پهلوی اهمیتی در جنبش انقلابی ایرانیان ندارد و هر اندازه نیز طرفداران رژیم قبلی تلاش کنند از او عددی بسازند او برای مردم ایران نه رهبر بعدی هست و نه آنها خواهان بازگشت نظام سابقی می باشند که دست کمی از دیکتاتوری فعلی نداشت.

حمید
حمید
1 سال قبل
پاسخ به  روزبه

بر منوال منطق شما میتوان پرسید در کدام شعار های داخل ایران اسمی از سوسیالیسم یا کمونیسم برده شده؟!!

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل
پاسخ به  حمید

شما فکر نمیکنید شعارهایی مانند:
فقر؛ ستم؛ گرونی // میریم تا سرنگونی یا
نه سقف داریم نه خونه ؛ حجاب شده بهونه 
فرزند کارگرانیم؛ کنارشان می مانیم
نان؛ کار؛ آزادی ؛ اداره شورایی و
 برابری؛ برادری که در مهاباد و سنندج ….. بگوش میرسد  
و ……..که این روزها زیاد سر داده میشود بوی سوسیالیسم و ….. میدهند؟

کیا
کیا
1 سال قبل

دمکرات‌ها شجاعترینند!
واقعیت در خیابانهاست ، سمپاتهای همه گروه‌ها و احزاب قدیمی و جدید علیه ولایت جانفشانی می کنند .
باید زبان مشترک یافت همانطور که در خیابان این زبان عمل می‌کند.
چشم‌پوشی و ترس از واقعیت ها کار را دشوارتر می‌کند.

حسن
حسن
1 سال قبل

به نظر می رسد این جناب کریمی زیادی تبلیغات تلویزیون ایران اینترناسیونال را تماشا کرده است و تبلیغ آنها را باور کرده است و فراموش کرده است که رژیم پدر رضا شاه صغیر را مردم سرنگون کردند. مردم ایران دوباره انقلاب بکنند و کشته بدهند که آقازاده دیکتاتور سابق را به دربار بفرستند. زمانی به خمینی گفته بودند که رضا پهلوی می خواهد سلطنت را برگرداند که او گفته بود که “برود فوتبالش را بازی کند”. اون آخوند جانی هم می دانست که رژیم شاه به آخرت گروید و اگر مرده زنده شود این آقازاده شاه نیز به سلطنت مشروطه یا غیره باز خواهد گشت.

آرمان
آرمان
1 سال قبل

رژیم سلطنتی توسط انقلاب مردم ایران سقوط کرد و هر چقدر هم فرزند شاه سابق آرزو کند دیگر برگشت ناپذیرهست. مردم انقلاب نمی کنند که رژیم های سلطنتی را به قدرت بازگردانند و یا فرزند دیکتاتور سابق را به سلطنت (اگرچه این نیم پهلوی واقعا نیت حکومت دارد نه سلطنت) باز گردانند. به نظر می رسد وقت زیادی دارید که اصلا این چیز بی مورد را مطرح می کنید. چند بار باید مردم یک رژیم را سرنگون کنند تا دیگر طرفداران اندک آن ار رو بروند؟!

م .فروتن
م .فروتن
1 سال قبل
پاسخ به  آرمان

این داستان پیشینه ی طولانی دارد و بهزاد کریمی« میداند» که چه می نویسد:
مخالف هرگونه تبعیض و نابرابری حقوقی از جمله امتیاز برحسب وراثت است و سلطنت را در هر نوع از آن رد می‌کند. گرچه پادشاهی مشروطه‌ واقعی را آلترناتیو سلطنت فردی می‌شناسد و بر نظام جمهوریت ستیز ولایی نیز ترجیح می‌دهد”

یک ـ ما در سال ۵۷ «پادشاهی مشروطه واقعی» نداشتیم که سرنگون شد.
دو ـ حتی همان سلطنت فردی دیکتاتوری آریامهری هم به «نظام جمهوریت ستیز ولایی» ترجیح داشت.
سه ـ ده ها سازمان و گروه ایرانی با همین منطق بهزاد کریی اشکال بهتری از حکومت نسبت به «نظام جمهوریت ستیز ولایی » را پیشنهاد می کنند. چرا به آنها توجه نمی شود؟

داستان چیست که اینقدردر خارج از کشور لیلی به لالای شاهپرستان گذاشته میشود؟

مگر بعداز جنگ جهانی دوم ، کسی در آلمان گفت که امپراتوری ویلهم دوم از آدولف هیتلر و نازیسم و فاشیسم بهتر بود؟
مگر در افغانستان ستم دیده با وجود بازگشت محمد ظاهر شاه تلاشی برای بازسازی حکومت پادشاهی صورت گرفت.
در تمام کشور های اروپای شرقی بعداز فروپاشی اردوگاه شرق نیز حکومت های پادشاهی قبل از جنگ جهانی دوم بازسازی نشدند.
این ها فقط دل مشغولی بعضی نیروهای ایرانی در خارج از کشور ست که بجای تمرکز بر کنار گذاشتن حکومت داعش در ایران رو بگذشته دارند.

آ.بزرگمهر
آ.بزرگمهر
1 سال قبل

آقای بهزاد کریمی ،
در این شرائط حساس بهتر می بود در مورد طرح بعضی موضوعات کلی و اساسی فوق العاده دقیق می بودید و حتی وسواس می داشتید تا موضوع جنجال آفرین یا مورد بهر برداری تمامیت خواهان کلاسیک ایران اعم از «سلطنت طالبان» و مشروعه طالبان نشود. اگر مطلب شما را قبل از انتشار ، چند نفر از رفقا خوانده بودند بهتر نبود؟

در قسمت چیستی نسبت سیاسی پرسش‌گر با سلطنت
 نوشته اید « گرچه پادشاهی مشروطه‌ واقعی را آلترناتیو سلطنت فردی می‌شناسد و بر نظام جمهوریت ستیز ولایی نیز ترجیح می‌دهد، اما به شیوه‌ی مبارزه‌‌ی دمکراتیک می‌کوشد حتی نوع مشروطه پادشاهی هم به ایران برنگردد.»پایان نقل قول »

بحث : جناب بهزاد کریمی ،
یک ـ حکومت پادشاهی در ایران وجود ندارد.
دو ـ حکومت مشورعه ولایت فقیه در ایران هیچ چیزش به جمهوری شباهت ندارد.

کاش حکومت نوبنیاد سلطنت مشروطه که بعداز شغال متفقین در شهریور ۱۳۲۰ وتبعید رضا شاه شروع شد و آرام آرام در حال سفت شدن ملاجش بود رضد میکرد. شوربختانه با کودتای نظامی آمریکائی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ متوقف شد.
در ایران نیروهای مختلفی از جنبش و آرمانهای مشروطه دفاع می کردند ومثل همیشه با دخالت قدرتهای جهانی و کمک ارتجاع داخلی پروسه تکوین و تکامل یا دگردیسی حکومت پادشاهی به سلطنت مشروطه از کار افتاد . شاهان پهلوی و حامیان داخلی و خارجی آنها مسئول این شکست تاریخی بودند.
به تصدیق تمام محققان و تحلیلگران سیاسی کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ آغاز ِ پایان حکومت پادشاهی در ایران بود.
در حالیکه از بعداز انقلاب کبیر فرانسه و تشکیل اولین حکومت جمهوری جهان ، در بسیاری از جوامع که دارای حکومت پادشاهی یا امپراتوری بودند در صورتیکه قدرت را به رای مردم و پارلمان و قانون اساسی منتقل نمی کردند به اشکال مختلف انقلاب ، شورش و.. به انواع جمهوری ها یا دیگر اشکال حکومتی فرا می روئیدند.

نتیجه گیری : در هر کشوری که شاهان و امپراتوران درایت بخرج دادند و قواعد و قراردادهای مدرن اجتماعی را پذیرفتند و قدرت را به رای مردم و پارلمان واگذار کردند سلطنت مشروطه پا گرفت و به بقای تشریفاتی خود ادامه داند.
ملکه الیزابت در انگلستان ۷۲ سال سلطنت کرد و ۱۵ نخست وزیر در دوران سلطنت او امور مختلف آن کشور را طبق قانون اساسی و توافق با پارلمان هدایت کردند.
کشور های زیادی از حکومت های کلاسیک قرون وسطائی فاصله گرفتند.
بطوریکه امروز امور آلمان ، فرانسه ، انگلیس و… با وجود نوع مختلف حکومت ( سلطنتی مشروطه و جمهوری پارلمانی) تقریبا با روش های مشابه اداره میشوند .

طرح سئوال : چون در در تمام دنیا حکومت های مشروطه سلطنتی از دگردیسی و اصلاح حکومت های موجود پادشاهی و قدیمی پا گرته اند .
چگونه در کشوری چون ایران که دیگر حکومت پادشاهی در آن وجود ندارد می توان حکومت سلطنت مشروطه ایجاد کرد؟
آیا چنین چیزی در کشوری اتفاق افتاده ست؟
چرا باید «سلطنت طالبان» ایران که استعداد مشروطه پذیری نداشتند و حکومت استبدادی پادشاهی را بعداز ۵۷ سال تحویل مشروعه طالبان دادند و رفتند. با سماجت خواست خود را ( بخوان سلطنت مشروطه! ) را بر مصالح مردم و کشور تحمیل کنند ؟

آیا چگونه چنین چیزی ممکن ست؟
آقای بهزاد کریمی بهتر می بود که در این مورد وسواس بخرج می دادید.
در این باره از زمان داریوش همایون در همین اخبار روز بحث و گفتگو وجود داشته ست.

محمدتبریزی
محمدتبریزی
1 سال قبل

عمیقا باور دارم فصل نوینی از سیاست ورزی
بدیع در عرصه تحولات کشور در حال رخ دادن
هست قدم بقدم انقلاب تاریخی ایران شخصیت
واقعی اش را بر مبنای دمکراسی که یکی از اصول به رسمیت شناختن واقعیت وجودی و حقوق
دگراندیشان و مردم میباشد .برآمد کرده است.
با درود به همه کوشندگان راه سعادت میهن
زن.زندگی.آزادی

سعید رضا
سعید رضا
1 سال قبل

آقای کریمی گرامی، اگر صحیح درک کرده باشم، شما پیشنهادی منطقی و کاربردی یعنی تشکیل نیروی واحد و مشروطه طلب از طیفهای مختلف نیروهای سلطنت طلب، شاه الهی و مشروطه خواه … توسط آقای رضا پهلوی را ارائه نموده اید، که در صورت اجرایی شدن میتواند بستر لازم برای همگرایی بین نیروهای چپ و راست ایرانی در مسیر عبور از جمهوری اسلامی را هموارتر نماید.
اما دغدغه من عدم سرعت کافی در همگرایی و همصدایی بین نیروهای آزادیخواه، عدالتخواه و برابری طلب، جهت ایجاد جبهه ای فراگیر و ملی از نیروهای چپ ایرانی با ثقلی کافی است. به باور من تنها در صورت تشکیل چنین جبهه ای میتوان به نتیجه ای درخشان در سپهر سیاسی آینده ایران برای احقاق حقوق لگد مال شده تمامی خلقهای ایران امیدوار بود. عدم ایجاد جبهه چپ متحد، میتواند خطر واقعی آلترناتیو سازی از افراد و جریانهای مشکوک و وابسته، توسط قدرتها و ابر قدرتها را بالا برده و مسیر چلبی سازی در دروان پسا جمهوری اسلامی را هموار نماید.

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

Azad
Azad
1 سال قبل

درود جناب کریمی

باور مندانه و با جسارت پا پیش گذاشتید

این حرکت در حافظه تاریخ و مردم ایران ثبت خواهدشد

هم باور های سیاسیِ جمهوریخواهِ سکولار و دموکرات و مشخصاً هم جبهه اجتماعی اش جریان چپ را گذاشتید برای دو مبحث بعد

اوّلین چالشی که آقای رضا پهلوی شما را با آن روبرو خواهد کرد،موضوع اتنیک ها است.
و به تبع آن یک پارچگی ملّی و ارضی
بزرگترین متحّد شما در جریان جمهوری خواهان سکولار، احزاب کردی و مردم غیور کردستان
مردم غیور بلوچستان
مردم غیور خوزستان هستند

که خواسته های اتنیکی دارند

مردم غیور آذربایجان و سایر مردم هم این خواسته ها را خواهند داشت.ولی آرامتر

شما با جریان چپ در این زمینه یک وحدت عقیده دارید؟
اگر می خواهید از جریان اتنیکی وملّت سازی عبور کرده و آن را به بعد واگذارید.
مسلماً،جریان پهلوی هم‌موضوع سلطنت و مشروطه
را به بعد وا می گذارد. در ضمن ناسیونا لیستها را هم فراموش نکنید، که ممکن است جذب هر طرف شوند.
درمورد اصلاح طلبان
بیمناکی از آینده سیاسی و اجتماعی شان باید بر طرف شود.
غیر از آنانی که از ترس آینده به صدها ترفند امید به اصلاحات دارند وگذار را بر نمی تابند

با پوزش در حد یک نظر ارائه شد
جسارت نباشد
پیروز و پایدار باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x