دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

متاسفم، اما آفتاب آمد دلیل آفتاب! – بهزاد کریمی

فرخ نگهدار حتی عقلاً به اینک وفادار نمی‌ماند که اگر هم قرار باشد نظام مقید به “اوجب واجبات” در احتمالی ضعیف عقب بنشیند، راه آن همانا ارتقای هدف جنبش جاری است در راستای “تغییر حکومت”! بر خلاف تصور او، جنبش در توانمندی خود حکومت را یکپارچه نمی‌کند بلکه با به تقسیم ‌کشاندن آن، برای احتمال ولو ضعیف “تغییر در حکومت” امکان می‌گشاید. امکانی که خامنه‌ای پابرجا بر “رفتار”هایش از دیر وقت نیز، آن را کور کرده و نگهار اما در “تغییر رفتار”خواهی ناکام اش کماکان مصر بر توهم “تغییر در حکومت”!

این نوشتار در دو بخش جدا از هم می‌آید، اما در مضمون و آدرس یکی است.

***

١) فرخ نگهدار

هم سازمانی پیشیین من آقای فرخ نگهدار در همین صفحه از سایت اخبار روز و با درنگ بر موضوع تظاهرات اعتراضی عظیم ٣٠ مهرماه ایرانیان در برلین، تحلیلی از وضعیت سیاسی لحظه ارایه داده است که جوهر و نتیجه‌ی آن، چیزی نیست مگر اثبات توهم “تغییر در حکومت” (اصلاح جمهوری اسلامی) که تعلق دیرینه‌‌ و پایداری به آن دارد. تزی سوخته، که سرمایه و داروندار هستی و نیستی سیاسی او شده است. فرخ در طول چند دهه‌ی گذشته و تا همین یک ماه پیش بر این پای می‌کوبید که فکر و سیاست “تغییر حکومت” (گذر از جمهوری اسلامی) نه فقط خطا و فاجعه‌بار است بلکه پایه‌ای هم در واقعیت سیاست ایران ندارد. اما اکنون که او صدای برخاسته از حنجره‌ی تازه و شاد دختران و پسران ملت برای “تغییر حکومت” را شنیده و آشفته خواب‌ شده، در آخرین نوشته‌ خود می‌پذیرد که فکر “تغییر حکومت” انگار چندان هم بی پایه نیست و با بدل شدن به فریاد ملی، پای در خیابان نهاده است.

این اعتراف اما نه بدان معنی که گویا او از بخش اصلی تز خود یعنی “تغییر در حکومت” دست کشیده باشد؛ برعکس، دقیقاً به نیت مقابله با تلاش‌ ملی جاری است که پرچم “تغییر حکومت” را بر فراز خود دارد! او در همین نوشته زیرکانه می‌کوشد تا با جدا کردن حساب جنبش و جامعه‌ی مدنی از اراده‌ی سیاسی اکثریت جامعه، اعتراض اولی برحق بماند دومی اما زیانبار بنماید! حال آنکه صدای همگانی و بلند “تغییر حکومت”، فقط و فقط بازتاب، تکامل و عصاره‌ی تجربه‌ی همین جامعه‌ی مدنی است. فرخ چون نمی‌خواهد عینیت سمتگیری جامعه‌ی ایران در قبال این نظام را برای یکبار هم که شده جانشین علایق ذهنی خود کند به ستیز با واقعیت برمی‌خیزد تا خود را واقع بین سیاسی جا زند.

او که در زمانه بروبیای اصلاحات، احسان نراقی را در سیاست‌ورزی الگوی خود معرفی می‌کرد، تا به سنگ سخت خوردن اصلاح طلبی را دریافت به این رسید که بهتر است بجای آویزان شدن بر یک شخص بی اعتبار در تاریخ سیاسی معاصر، سراغ اصلاح طلب صادق – مهندس بازرگان برود تا رفتار خود را در آیینه این شخصیت سیاسی معتبر به نمایش نهد. ولی این اواخر در بازه‌ی بن بست قطعی اصلاحات تا ‌دید افکار عمومی بر تناقض بین ایستادگی بازرگان در برابر دیکتاتوری شاه با التماس‌های وی از خامنه‌ای مستبد برای “تغییر رفتار” انگشت می نهند، فرمان را در این جهت چرخاند که: کاش مهندس بازرگان تا آخر بر سر حرفش مبنی بر “تغییر در حکومت” می‌ماند و تسلیم جو نمی‌شد! یعنی، من همچنان بر اصلاح این نظام هستم!

هم از اینرو بود که در همان آغاز جنبش توفنده‌ی “زن – زندگی – آزادی” نوشت: من بموقع گفتم افسوس که “آقا” نخواست بشنود! یعنی چون همیشه حقیقت در ذهن من و حق با من است، پس تقصیر من چیست وقتی عینیت  کژ می‌رود؟! درست مانند سال‌های ۶٢ تا ۶۵ که وقتی بیشتر سازمان می‌گفت مشی شکوفا کردن جمهوری اسلامی در سال‌های ۶٠ و ۶١ نه ارزیابی خطا بلکه ناشی از کژروی فاجعه‌ آمیز خود ما بود، او اما با اصرار بر درست بودن سمتگیری، می‌گفت این “امام” بود که به راست چرخید! این معضلی است همچنان حل ناشده برای نگهدار تا دریابد که اعتبار سیاسی هر فعال سیاسی، همانا به پذیرش خطا و تبیین نظری آنست چه برای خود و چه سپهر سیاسی و نه ماندن بر توجیهات.

فرخ در این نوشته هم آسمان ریسمان می‌کند و زمین به آسمان می‌دوزد تا بگوید راه نجات کشور، در “تغییر در حکومت” جستنی است و نه “تغییر حکومت”. او که قبلاً و بطور مستمر بر لزوم پرکردن شکاف بین ملت و دولت پای می‌کوبید، حالا طبق رویه همیشگی‌اش مبنی بر‌ تمرکز مطلق بر بالا (ساختار قدرت)، دغدغه‌اش این شده که مبادا جنبش جاری در جهتی پیش رود که با یکپارچه شدن حکومت، امکان “تغییر در حکومت” بسوزد! او نه که مصلحانه به جنبش راه نشان دهد بلکه ولو به مصلحت چاه است که پیش پایش می کند. داوری بر سر آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این رویکرد با خودش!

او البته در سیاست عملی، درس‌آموزتر از آنی است که بخواهد مانند هم فکران کمتر آزموده‌ی خود، با بی گدار به آب زدن دچار مالیخولیای اینهمان کردن جنبش مردمی جاری با “انقلاب مخملی” شود. بهمین دلیل هم است که در اعتراضات برون‌مرزی نیز حضور پیدا می‌کند، اما به پشتوانه‌ی هراس افکنی نسبت به روند جاری با نوشتارهایی از این دست که نوشته است. مسئله اصلی او این شده که مبادا به یمن نیروی بسیج اجتماعی، سیاست “تغییر در حکومت” (اصلاح حکومت) بطور قطع به تاریخ بپیوندد و میدان با مشی “تغییر حکومت” باشد. از همینجا هم است که او به قلب موضوع می‌زند: کیستی و چیستی رهبری! او چون در فکر مصادره کردن جنبش “آخوند باید گم بشه” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” به سود اصلاح نظام اسلامی است، رهبری آن را هم فقط و فقط برای کسانی آرزو دارد که گرچه ناراضی از اوضاع هستند اما خود را متعلق به نظامی می‌دانند به زعم شان دچار کج روی!

مردم اما از هر آنچه رنج می برند به گفته‌ی سعدی میوه‌ی تلخی می‌دانند که درخت جمهوری اسلامی جز آن نمی‌توانست بارآورد. او در نوشته‌اش بر یک نکته‌ی درست به درستی برگرفته از درونمایه و ظرفیت این جنبش تصریح دارد و آن بازگشت ناپذیری این بیداری سیاسی و ناممکن بودن دوباره در شیشه کردن این نوجوانان و جوانان برخوردار از حمایت بزرگ سالان. با اینهمه باز در پی تقلیل ظرفیت این جنبش است! او حتی عقلاً به اینک وفادار نمی‌ماند که اگر هم قرار باشد نظام مقید به “اوجب واجبات” در احتمالی ضعیف عقب بنشیند، راه آن همانا ارتقای هدف جنبش جاری است در راستای “تغییر حکومت”! بر خلاف تصور فرخ، جنبش در توانمندی خود حکومت را یکپارچه نمی‌کند بلکه با به تقسیم ‌کشاندن آن، برای احتمال ولو ضعیف “تغییر در حکومت” امکان می‌گشاید. امکانی که خامنه‌ای پابرجا بر “رفتار”هایش از دیر وقت نیز، آن را کور کرده و فرخ اما در “تغییر رفتار”خواهی ناکام اش کماکان مصر بر توهم “تغییر در حکومت”!

* * *

٢) “اکثریت”

به زمان نیاز بود تا در سپهر سیاسی این جا بیفتد که دلیل اصلی تقسیم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به طرفداران وحدت چپ (بیشترینه‌) و مصر بر همچنان ماندن در خود (کمترینه)، نه تعلقات نوستالوژیک بلکه در تحلیل نهائی، مشی سیاسی بود و مبانی نظری آن.

بخش کمتر این تقسیم، سه گروه را شامل می‌شد: ١) پس زننده‌ی وحدت چپ از همان آغاز، ٢) پشت‌کرده به حزب چپ در پسا تاسیس و ٣) ملحق مجدد به سازمان بعد ١٠ تا ٢٠ سال فاصله گیری از آن. گرچه  این بخش ‌کوشید و می‌کوشد تا خود را در همپیوندی نوستالوژیک حفظ کند، اما جدا از معدود رفقایی از آن که همچنان بر رد “مشی شکوفایی” در سال‌های ۶٠ و ۶١ هستند و سر آشتی‌ با جمهوری اسلامی ندارند، مشخصه‌ی اصلی‌ سیاسی‌ آن، صریحاً و یا غیر صریح اصلاح جمهوری اسلامی است‌ و ماندن بر مبانی نظری بنیاداً خطای انحراف استراتژیک “مشی شکوفائی”.  

در برابر اما، بیشترینه سازمان “اکثریت” با پایبندی به تصمیم آگاهانه برای وحدت که از پشتوانه‌ی چندین مصوبه رسمی راجع به وحدت در فاصله‌ زمانی حدوداً دهساله برخوردار بود ، صادقانه خواست و مصممانه توانست حزب چپ ایران (فدائیان خلق) را بهمراه دو مولفه‌ی دیگر وحدت بنا نهد. سیمای سیاسی این بخش از “اکثریت” فراروئیده به حزب واحد هم از همان لحظه‌ی تاسیس حزب چپ در باور راسخ به لزوم گذر از جمهوری اسلامی ترسیم یافت و در تاکید بر مبانی ارزشی و برنامه‌ای این مشی که در منشور مورد تایید کنگره انعکاس داشت به تثبیت رسید.

گرچه برای جمع قابل توجهی در جنبش دمکراتیک از همان آغاز مسلم بود که تمایزات ابتدا بالقوه و در ادامه بالفعل این دو، با سایه روشن‌هایی نشانه دو سمتگیری سیاسی است اما کسانی هم از درون و برون بودند که نمی‌خواستند و یا نمی‌توانستند واقعیت این شکاف سیاسی را بپذیرند. این دو سمتگیری فقط هم به سیاست محدود نبود، بلکه با نگاهی عمیق به پس زمینه‌ها می‌شد دید که آبشخور در بینش‌ها و متدهای متفاوت و در جهاتی حتی متباین دارند. فقط زمان باید سپری می‌شد تا تفاوت‌ها بگونه‌ی روشن رونما شوند. اما سیر رویدادها این رونمایی را زودتر از تصور و فقط هم طی چند ماه  به فرجام رساند.

این تفاوت سیاسی اما آنجا رسمیت یافت که بخش غیر وحدتی‌های”اکثریت” با تشکیل کنگره برای احیای فعالیت حیات سیاسی خود، پای تدوین سند سیاسی رفت. سندی که کشاکش‌ها در آن برای بدل شدن به مصوبه بیش از دو ماه ادامه داشت و یک ماه پس از تشکیل شورای مرکزی بود که به تصویب رسید‌. کش و قوس‌ها هم بیش از هر چیز بر سر این بود که سند آیا بر پایه “تغییر در حکومت” (اصلاح طلبی) تنظیم شود یا “تغییر حکومت” (به معنی گذر از جمهوری اسلامی)؟ در پایان اما سند بگونه‌ای تنظیم شد که علیرغم گردکردن‌ها و رعایت‌ مصلحت‌‌های تشکیلاتی، درونمایه‌ی آن “تغییر در حکومت” بود.

اگر از تمایزات هنوز نه چندان پررنگ میان حزب چپ و “اکثریت” در برداشت از توافقات بیست ساله جمهوری اسلامی با چین و نیز نوع مواجهه‌ی متفاوت آنها با مشی “نگاه به شرق” جمهوری اسلامی بگذریم و درنگ را فقط بر رویکردها در قبال کشاکش‌های برجام بگذاریم، به روشنی می‌توان دامنه‌ی اختلافات این دو را در عرصه سیاسی دید. بعد از سرگیری فعالیت “اکثریت” و اعلام مواضع رسمی آن در “کار آن لاین”، نوشتاری با نشانی “یادداشت سردبیری” و تیتر “برجام ٢” در بافتاری غامض و متناقض نشر یافت که به سود رژیم بود گرچه با سرگشتگی در تعیین مقصر شکست برجام.     

ولی این مواجهه‌ی “اکثریت” با دو اتفاق سیاسی اساسی بود که توافقات ناپایدار پشت پرده‌ی کنگره‌ی آن  بر سر نوع انتخاب سیاسی را به ناگزیر بیرون داد: تجاوز روسیه به اوکراین و جنبش انقلابی اخیر. بنا به اعلامیه‌ها و مندرجات رسمی در این تشکل و نه لزوماً برخی نظرات فردی مغایر با مواضع سازمانی، برخورد آن با تجاوز روسیه به اوکراین، عبارت است از: تمرکز بر خطاها و قصورات غرب و انتقاد رقیق از مسکو بر متن مذمت اخلاقی نفس جنگ! نگرش حاکم بر این موضع‌گیری نیز غرب‌ستیزی سنتی آمیخته به ناسیونالیسم عقب‌مانده و جانبداری ضمنی از “ایستادگی” پوتین در برابر آمریکا.

اما این همانا رخداد دوم یعنی جنبش انقلابی “زن – زندگی – آزادی” بود که تفاوت در حد تقابل “اکثریت” و حزب چپ را برملا کرد. درست است که “اکثریت” در نزدیک به ده اعلامیه منتشره طی ۳۵ روز توفنده‌ی گذشته، منتقد سرکوبگری‌های حکومت است ولی با واکاوی عمیق می‌توان دید که چه اندازه از حس یگانگی با این جنبش تهی است و خبری از شور همبستگی با جنبش در آن نیست. نگارندگان اعلامیه‌ها به ملاحظه‌ی روحیه غالب بر تشکل‌شان، انقلاب هراسی، محافظه‌کاری در قبال رادیکالیسم جنبش و نگرانی از بابت حمایت قدرت‌های غربی را بازتاب داده‌اند.

گرچه ناگفته هم نباید گذاشت که در رابطه با جنبش جاری نوشتارهایی هم به امضاء اعضایی از همین تشکیلات وجود دارد که در تمایز با روحیه‌ی غالب است و حتی در برابر آن. صحبت اما اینجا از جوهره‌ی سیاسی “اکثریت” می‌رود که عنصر اصلی‌ آن، نگرانی‌ از سمتگیری جنبش انقلابی برای “تغییر حکومت” است. رویکردی که در پی رشد سریع تردیدهای اولیه در “اکثریت” نسبت به اصالت جنبش جاری، اکنون در این باور جان گرفته که: بوی “انقلاب مخملی” ساخته و پرداخته غرب از این برآمد می‌آِید. رویکردی که، منابع الهام “اکثریت” از همان آغاز جنبش اخیر بر طبل آن می‌کوبیدند.

بیشترین نقطه منفی در مواجهه‌ی این تشکل با جنبش “زن – زندگی – آزادی” را در نوع برخورد آن با راهپیمایی بنا به پیش‌بینی‌های اولیه بالای ۵۵ هزار نفره برلین می‌توان دید! “اکثریت” موجود که در ترکیب اصلی خود به لحاظ نظری از انجماد در ۵۰ سال پیش رنج می‌برد و از نظر سیاسی هنوز هم نه تعیین تکلیف کرده با “مشی شکوفایی”، نه تنها با این اعتراض علیه رژیم و به سود مردم همراهی نکرده است، حتی نخواسته با سیاست مستقل انعکاس یافته مثلاً در اعلام موضع رسمی‌شان در این تظاهرات شرکت کند. پرسیدنی است که چرا این دوستان شهره به دست و دلبازی در قبال اصلاح طلبان، تا نوبت به کارزار مردمی می‌رسد داشتن “صف مستقل” برای‌شان اینقدر جنبه‌ی حیثیتی می‌یابد؟  

حسن بزنگاه‌های سیاسی همواره به اینست که حقایق دنیای سیاست را فزون‌تر رو می‌آورد و با روشنی بیشتری جایگاه‌ سیاسی هر جریان را نشان می‌دهد. بزنگاه “زن – زندگی – آزادی” هم بگونه‌ی موکد اثبات کرد که خلاف برداشت‌های سطحی از صف‌آرایی‌ اصلی در “اکثریت” حول روشن شدن سرنوشت وحدت، دعوا پیرامون سمتگیری سیاسی بود. سمت گرفتنی که اکنون دیگر روشنی روز را می‌ماند. راز و رمز اختلافات بر متن وحدت، سیاست‌های متفاوت بود.

“اکثریت” اما فقط هم در اختلاف سیاسی با حزب چپ و اکثریت قاطع نیروی چپ و دمکراسی خواه نیست، بلکه در درون خود نیز دوگانه‌ است که ناچار شده تا با برگزاری کنگره‌ی زودرس، مشکلات سربرآورده‌ در خود را به شکل حقوقی رفع کند. حال آنکه دشواری‌‌اش، در اصل نه حقوقی که جنبه‌ی سیاسی دارد و نیز نه صرفاَ حول ارزیابی متفاوت از اوضاع بلکه بر سر مشی‌های متمایز است. اگر در برخورد روشمند با اختلافات سیاسی اتکاء بر حقوق مفید است، توافق حقوقی اما برای با هم بودن نه همیشه پاسخگو! سیاست یک وقت جاافتاده در “شکوفایی”، مدتی غرق “اصلاح نظام” و زمانی لنگ “اعتدال” نشان نمی‌دهد که ترک عادت را خوش دارد.

بهزاد کریمی ٢٩مهر ماه ١۴٠١ برابر با ٢١ اکتبر ٢٠٢٢           

  

https://akhbar-rooz.com/?p=175235 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

آیا باید این نوشتار آقای کریمی را یک افشاگری علیه هم قطار قبلی اش دانست یا باید گفت خیر این افشتگری نیست ؛ چون در موارد خاص که یک نفر جنایتی انجام داده و یا یک فریبکاری و یا خلاف خاصی که منجر به فجایعی شده انجام داده است افشاگری معنی پیدا می کند.
اما در اینجا چنین بنظر می رسد که آقای کریمی در پی یاد آوری روش هایی بود که در بین چپ اندیشانی آنهم در زمان های گذشته رایج بود.
برای بررسی نوع رفتار و یا تصمیماتی که در مقاطع مختلف از طرف چپ اندیشان متشکله در تشکیلات خاص در جامعه اتخاذ و عملی می شد باید یک نگاه اجمالی به تفکر چپ اندیشی در جامعه ایران داشت. و بررسی کرد این چپ اندیشی همان چپی بود که جامعه ایران نیاز داشت یا یک چپ اندیشی غیر مرتبط و قرضی بود که بسیارانی را به خود مشغول کرد و بسیارانی از فعالین جامعه را به هرز برد و یا به کشتن داد و جامعه را از نیروهای مفید مورد نیازیش تهی کرد.
در این بررسی به گذشته می رویم
به دوران زنده یاد ارانی که او می توانست چپ مورد نیاز ایران را پی ریزی که که توسط یک مستبد بی سواد و مشکوک بنام رضا خان که ناخواسته در تاریخ ایران ظهور کرد و این فرد در راستای ماموریتش در پی این رفت که نیروی مفید را از جامعه حذف کند و یا منزوی کند و یا به حاشیه براند. این مستبد وقتی ارانی را حذف کرد بعد از او اولین تشکل رسمی که شکل گرفت زیر نام حزب توده بود. این تشکل، با توجه به توان جذبش توانست بسیارانی از نیروه های مفید جامعه را به خود جذب کند اما متاسفانه این حزب با نگرشی غلط نیرو ها ی جذب شده را از اولیت اول میهن دوستی سرزمین خودشان دور کرد و آنها را در یک وضعیتی قرار داد که این نیروهای مفید در خدمت چپ حاکم بر شرق و روسیه قرار گیرند و گاهی این نیروهای جذب شده بازیگر اصلی روسیه وقت شدند که می بینیم بعد کودتایی که علیه حکومت ملی شکل گرفت و سرکوبی که در چپ وقت انجام شد و اتهام خیانتی که به آن چپ وارد شد بازی های جدیدی در چپ اندیشان جامعه نمود یافت که می بینیم
گروهی چپ استالین خواه
گروهی چپ لنین خواه
گروهی چپ مائو خواه
گروهی چپ تیتو خواه
گروهی چپ انورخوجه خواه
گروهی چپ تروتسکی خواه و…
که تمام این چپ در خدمت منافع ملی کشور خودشان نبود فقط سرگرمی های کودکانه ای بود که گروهی را به خود مشغول کردند.
که در سال ۵۷ وقتی شرایط انقلابی شکل گرفت و استبداد قبلی سقوط کرد ، گروهی حاکم شد که ضدیت با چپ اندیشی را در نهاد خود داشت
کم کم تقابل بین تمام چپ ها با هم و تقابل گروه حاکم با تمام چپ ها علنی شد.
که در این تقابل ها، گروه حاکم ،
با توجه به توانی هایی که یافت و شناخت که از تقابل ها و تضاد های حذفی گروه ها چپ که با هم داشتند شروع به حذف گروه های چپ در جامعه کرد و در اینکار هم موفق شد (که متاسفانه برای حذف چپ از گروهای چپ رفیب هم نیز استفاده می کرد) اما در این موفقیتش نیروهای مفیدی را به بهانه وابسته بودن به چپ اندیشی ، حذف جنایتکارانه کرد و جامعه را تهی از افراد مفید کرد …
چپ اندیشی بعد از آن ضربات، دچار یک سر درگمی اندیشه ای شد که بسیارانی از آن باز ماندگان در پی این رفتند که چپ قرضی گذشته را کنار بگذارند و چپ مورد نیاز جامعه ایران را تعریف و سازمان دهی کنند و این چپ نیز در خدمت بازی های دمکراسی و تقویت کننده آزادی و دمکراسی در جامعه اشان باشند و …
اما گروه که هنوز خود را نماینده آن چپ های قرضی می دانند یا نگرششان و تحلیل هایشان هنوز بر اساس همان چپ اندیشی گذشته است و یا دیگر کاری به چپ اندیشی ندارند فقط در رقابت کینه با نیروهای رقیب چپ اندیشی در گذشته مانده اند که در نظرات می بینیم قلم را خنجر می کنند و آماده دریدن هم هستند و…

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

آقای کریمی،

در ارتباط با کامنت فوق “انتقاد رقیق از مسکو” و شباهت آن با اظهارات آقای خلیق در همین سایت مبنی بر نزدیک بودن ان جریان اقلیت ناچیز اکثریت به راه توده، لطفآ توجه داشته باشید که علیرغم غرب ستیزی مفرط به جای ناسیونالیسم یک ذهنیت انترناسیونالیستی منجمد ۵۰ ساله در صفوف آنان هست که به خاطر هر گونه ایستادگی در مقابل امریکا حاضر به هر گونه جانبداری از جمله پوتین و علی خامنه ای نیز میباشد. هواداری بی شائبه اینان از توحش روسیه در اوکراین برای مقابله با غرب موضعگیری چپ مترقی نیست.

با تشکر از شما و دوستان حزب چپ که هر گاه در سلسله مسائل مربوط به ایران هرچه بیشتر تجاوز وحشیانه روسیه به اوکراین را مطرح میکنید و اشاره به شکست های مفتضحانه پوتین در اوکراین میکنید تمایز و بالندگی خود را با جریانات روسوفیل بیشتر نشان میدهید.

حمید
حمید
1 سال قبل

جهت اطلاع جناب گودرز رودبارکی
۱- بنده ان حمیدی هستم که برای اقای بهزاد کریمی نظر فرستادم و نه راه کارگر . این را بگذارید به حساب لشگر سایبری بودن !!!
۲- شما در نوشته خود معرفی “مهرتابان “را از قلم انداختید امیدوارم که سهو قلم باشد و الا اینکه هنوز بقدرت نرسیده مخالفین را حذف و معدوم بفرمایید یا با جرم لشگر سایبری بودن و یا مجاهدین خلق بودن برازنده مبارزی که لااقل به اظهار خود شصت سال سابقه مبارزه با استبداد را در پرونده خود دارد
ضمنا به هیج وجه قصد مهاجه و یا پلیمیک شخصی را ندارم نظری فرستادم و السلام

گودرز رودبارکی
گودرز رودبارکی
1 سال قبل
پاسخ به  حمید

من برای «حمید» نوشتم :
[ ولی انسانهای حقیقی در این رسانه ها «مجازی » نیستند .
فقط آدمهای بی نام و نشان مجازی اند که بعضی به لشگر سایبری تعلق دارند.]

آیا شما به این مطلبی که نوشتم اعتراض دارید؟
یا مطابق عادت که همه چیز را تحریف می کنی فقط یک کلمه را بر میداری هوار هوار می کنی ؟
میدونی این عادت و کار کیست؟

آیا شما منکر بعضی از نامهای مجازی که از جانب حکومت نکبت در تمام رسانه های اجتماعی ( فضای مجازی)
خرابکاری می کنند هستید؟ همیشه در کامنت هایت همیطور استدلال می کنی . چرا؟

برخورد غیر منطقی شما به جمله من مانند تمام کامنت های «حمید» می باشد که بدون دلیل به «نویسنگان حقیقی» مقاله ها و «کامنت گزاران » حقیقی و مجازی بشیوه ی مبتذل برخورد می کند.

در ضمن شما باید جواب مرا در زیر کامنت قبلی بنده می نوشتی که خواننده علت فحاشی شما را بفهمد که چرا و بخاطر کدام حرف من فحاشی کردید ؟
این کار هم از «حمید» که زیر اغلب مطالب و خبرها لنگه کفش پرت می کند از شیطنت بوده ست.

کیا
کیا
1 سال قبل

صحبت از لیبیایی شدن و یا سوریه ای شدن کشور را برای ترس انداختن در مبارزان این نسل عنوان می کنند.
حال مگر اوضاع ما بهتر از سوریه و یا لیبیست؟
سوریه ای و لیبیایی کنترل شده هستیم و این حاکمیت است که اگر فرصت بیابد سوریه ای کردن کشود را در مقام ضعیف تر شدنش هم اجرا خواهد کرد.
مبارزه همه گانی و مستمر و استفاده از همه امکانات می‌تواند این حاکمیت را به زانو در آورد هرچه زودتر و همه گیر تر ، بهتر.
تجزیه کشور هم در دست این حاکمیت است نه مبارزان .
در نتیجه نسل جدید را با تمام قدرت حمایت کنیم و آینده را برای نسل های در پیش هموار کنیم.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  کیا

آیا نگران سوریه ای و یا … باید بود!؟
بلی باید بود!
اما اگر هر روند تحولخواهی براساس حرکات درون کشور باشد نباید نگران سوریه ای شدن بود چون در صورت پیروزی نیروهای درون کشور که طیفی از تمام‌ایرانیان در تمام نقاط کشور هستند خودشان نیروهای لازم را برای سرکوب هر فرصت طلب تجزیه خواه را تشکیل می دهند.
اما باید نگران این بود که از بیرون و با توجه به قوه قهریه از خارج تغییری شکل گیرد آنوقت زمینه لازم برای برخورد نیرو های رقیب بوجود می آید و سوریه ای شدند را خواهیم دید و….

Azad
Azad
1 سال قبل

درود جناب کربمی
بنا به ملاحظات اخلاقی و سیاسی جریان نگهدار را کالبد شکافی نکردید که قابل درک است.ایشان می فرمایند که به ایران و ایرانی علاقه مندند
کسی نگفت که شما مهره امریکا یا اسرائیل هستید
ولی نمک خورده ح……..ب هستید
تحلیل شما غلط است
شما طبق آموزه ها با انقلاب مخا لفید
شما طبق سنّت در گذشتگان!با جریان های درونی همدلی دارید
این نظر خاصّ شما نیست
یک آموزه قدیمی و متروک است

بنابر این جناب کریمی از شما و امثال شما ،توقّع همدلی و همکاری ندارد(اینطور که از نوشته شان بر می آید)
شرّ مرسانید

دوستی فرمودند در این بزنگاه چه جای پرداختن به آقای نگهدار است

اتفاقٱ شاخه ای از درخت تناور! کندن،غنیمت است

در ضمن حتّی بی بی سی هم جرٱت نمی کند در این شرایط از آقای نگهدار برای اعلام نظر دعوت کند.
دَم یاران قدیمی گرم که در این وانفسا جایی برای ایشان باز کردند

تا اعلام وجود کند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  Azad

نمی دانم شاید من متوجه نمی شوم:
این نظر هم میهن بنام Azad، آقای کریمی را به پرسش گرفته یا آقای نگهدار را!؟

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

یکم:
آقای نگهدار خود را یک سوسیال-دمکرات (از گونه ی اروپایی) می شناساند. ازینرو، باور دارد که با حکومت (هر چند هم بد) باید زیست و به تغییر آن نباید کوشید. 
در نگاه او باید کوشید تا در حکومت، بگونه ای نانومتری (در راستای رفاه بیشتر مردم)، تغییر پدید آورد. درخور توجه است که دیدگاه او، هرچند در یک کشور قانونمند میتواند تا اندازه ای کارایی داشته باشد، در ایران کنونی، که قانون کاملا بی معناست، هدر دادن انرژی و زمان است و ره بسوی ناکجا آبادها دارد. بگفته دیگر، سخن از اصلاح در حکومت اسلامی ایران فریب خود و دیگران است و دیگر هیچ! 
دیدگاه سوسیال-دمکرات، در سازش با “حکومت واقعا موجود”، به ناگزیر از کنار درد و رنج روزانه اکثریت عظیم زحمتکشان (یعنی مزد- و حقوق-بگیران) بی تفاوت میگذرد و آنان را به پذیرش و سرگرم بودن با آنچه که هست فرا میخواند. شوربختانه چنین می نماید که خیزشهای مردمی پرشمار در ایران (میانگین هر دو تا سه سال یکبار در پانزده سال گذشته) که آماج آنها سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان و برقراری یک حکومت دمکراتیک غیر سرمایه دارانه (یعنی از مردم، بدست مردم و برای مردم) است نیز نتوانسته آقای نگهدار و هم اندیشان او را از خواب گران نانومتریک بیدار کند!
دوم:
بهتر میبود که آقای بهزاد کریمی نه تنها جدا ماندن کمینه “سازمان اکثریت” که نپیوستن نیمی از “سازمان اتحاد فداییان” به حزب چپ را نیز ارزیابی میکرد. همچنین توضیح میداد که چرا در تشکیل حزب چپ در برابر “چپ سنتی” مرزبندی کردند اما باورمندان به “سوسیال دمکراسی” را در صفوف خود پذیرفتند.
سوم:
شگفت آور است که چگونه حزب چپ با بی توجهی به زمینه های جنگ در اکراین به موضع نادرستی در باره آن رسیده و هنوز در آن مانده است. 
چهارم:
دست کم در این نوشتار آقای بهزاد کریمی اثری از توجه به ذوق زدگی و همنوازی رسانه های نیرومند گرایش راست (بیرون از کشور با پشتیبانی آمریکا و شرکا) برای سوار شدن بر جنبش و هدایت آن به کژراهه ی پیش از انقلاب ۵۷ دیده نمیشود.

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل

آقای شیرازی ، دقیقا مشکل اصلی در نوشته آقای کریمی همین مسئله ای است که شما در بخش انتهائی کامنت خود به آن اشاره کرده اید.
یعنی در نوشته ایشان نشانه ای از توجه به ذوق زدگی رسانه های گرایش راست که تحت پوشش مالی عربستان سعودی و آمریکا هستند دیده نمی شود.

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
1 سال قبل

نوشته اید :
«یکم:آقای نگهدار خود را یک سوسیال-دمکرات (از گونه ی اروپایی) می شناساند. ازینرو، باور دارد که با حکومت (هر چند هم بد) باید زیست و به تغییر آن نباید کوشید. »

یعنی چه ؟
چه ربطی دارد رفتار سیاسی سوسیال دموکرات در کشورهای اروپائی با آزادی احزاب و رقابت های سیاسی
در کشور متبوع خود برای کسب کرسی های بیشتر و تشکیل کابینه و ائتلافها که رای مردم تعیین کننده ست.

هر کس چون فرخ نگهدار یا هر ایرانی دیگر که در خارج از کشور زندگی می کند و خود را بزعم شما «سوسیال دموکرات» ( از گونه ی اروپائی) می شناساند و برای حمایت از حکومت چنین ادعائی بکار میبرد کلاهبردار سیاسی ست.

آقای آرمان شیرازی از شما بعید ست که میدانید در ایران بجز سال ۵۸ امکان شرکت دگراندایشان در رای گیری های ضد دموکراتیک وجود نداشته ست. مگر می توان به این سادگی ادای سوسیال دموکرات های اروپا در حکومت جنایتکار ایران در آورد ؟

در قسمت بعد نوشتید :
«دوم: بهتر میبود که آقای بهزاد کریمی نه تنها جدا ماندن کمینه “سازمان اکثریت” که نپیوستن نیمی از “سازمان اتحاد فداییان” به حزب چپ را نیز ارزیابی میکرد. »

بازهم به بیراهه رفتید.
دعوای «سازمان اتحاد فدائیان» درست یا غلط بخاطر حضور «اکثریت» در پروژه وحدت و حمابت دائمی اکثریت از حکومت بود.
شما می بینید که امروز حزپ چپ و سازمان اتحاد قدائیان و چند جریان دیگر در بسیاری مسائل همسوئی دارند از جمله کنار گذاردن حکومت اسلامی. من امیداوارم که پروژه وحدت با اتحاد فدائیان ادامه یابد.
چنین همسوئی ها ابدا با اکثریت وجود نداشته و ندارد.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
1 سال قبل

آقای فریدون بی بیان گرامی،
شما طرح همرفتاری سوسیال-دمکرات ها در ایران (برای نمونه، آقای نگهدار به ادعای خود او) و اروپا از سوی من را نامربوط دانسته اید. اما بی توجه مانده اید که سوسیال-دمکرات های امروزی در هر کجا از “تغییر حکومت” (بخوان انقلاب سیاسی) گریزانند و “تغییر در حکومت” (بخوان رفرم، جدا از اینکه با چه حکومتی روبرویند) را خواهانند. و این درست همان چیزیست که همه آنان را به هم “مربوط” میسازد. هرچند من یادآور شدم که “سخن از اصلاح در حکومت اسلامی ایران فریب خود و دیگران است و دیگر هیچ!” 

شاید از شما باید “سپاسگزاری” کرد که دست کم دو مورد از “به بیراهه” رفتن من را برجسته کرده اید. در نگاه من اما بکارگیری واژه هایی چون “به بیراهه” رفتن، “بی ربط” سخن گفتن، “دعوا” و یا “کلاهبردار سیاسی (که برخورد شخصی ست)” چندان کارساز نیستند.  

اینکه “امروز حزپ چپ و سازمان اتحاد قدائیان و چند جریان دیگر در بسیاری مسائل همسوئی دارند” جای سوسوی امید را باز میگذارد. اما در شرایطی که ما جنبشهای ۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ را دیده ایم پیدا نیست چرا این سازمانها فوریت و اهمیت لحظه را درنیافته و “همسویی در بسیاری مسائل” را به راه اندازی جبهه ای چه دمکراتیک و چه چپ بر بنیاد چند اصل همه-پذیر فرانرویانده و همچنان در گفتگو مانده اند. آیا دیرجنبی همین سازمانهای دمکرات و چپ نیست که شوربختانه میدان را به گرایش راست (با رسانه های نیرومندی که دارد) سپرده است؟

فریدون بی بیان
فریدون بی بیان
1 سال قبل

منشور حزب چپ در بهار ۱۳۹۷ منتشر شد.
بخشی از اکثریت که تشکیلات خود را حفظ کردند . با ملاحظاتی برای پیوستند به حزب چپ تصمیم آنها به آینده موکول شد که دیدیم آنها از حکومت دل نمی کنند. پس وحدت بی وحدت !!

بخشی از اتحاد فدائیان که به حزب چپ نپیوست با تمام اکثریت از انشعاب اقلیت و اکثریت تا قبل از وحدت برای تشکیل حزب چپ مشکل داشت.

با توجه به اینکه تکلیف سازمان فعلی اکثریت با امر وحدت روشن شده ست.
چه دلیلی دارد که « آقای بهزاد کریمی نه تنها جدا ماندن کمینه “سازمان اکثریت” که نپیوستن نیمی از “سازمان اتحاد فداییان” به حزب چپ را نیز ارزیابی میکرد.»؟
موضوع اکثریت در قبال حکومت یکی از سوژه هائی ست که همیشه به جنبش چپ ایران لطمه زده ست.
ولی در مورد سازمان اتحاد فدائیان چنین نیست مگر شما فاکت ارائه کنید.

بهرام خراسانی
بهرام خراسانی
1 سال قبل

جناب کریمی گرامی، درود بر شما. من با بخش نخست نوشتار شما درباره دیگاه‌های آقای نگهدار کاملاً همسویم. راستش را بخواهید من نوشته نگهدار را در سایت چندبار خواندم اما چیزی از آن سر در نیاوردم و در نوشتار شما کمابیش فهمیدم او چه میگوید. سپاس از شما

baran
baran
1 سال قبل

فعلا‌تسویه‌حسابها‌را‌کنار‌بگذاریدتحت.شعار‌زن‌زندگی‌ازادی‌که‌بوجوداورنده‌ان‌فعلا‌رهبر‌شماست‌کمی‌تحمل‌کنید‌‌ادامه‌این‌حرکت‌عامل‌مهم‌دراوضاع‌سردرگم‌شما‌خواهد‌بود!!!!!

حمید
حمید
1 سال قبل

جناب کریمی شما نه جسارت علی کشتگر را دارید که در نهایت روشنی از امریکا خواستار سرنگونی رژیم های ایران و روسیه شده و نه درایت و میهن دوستی جناب نگهداررا که بکی از عمیق ترین بحث های جاری در فضای اجتماعی سیاسی ایران را به قلم اوردند طبیعتا هرکسی میتواند با قسمتی و یا کل نظر جناب نگهدار موافق و یا مخالف باشد ولی شما بحثی تا این حساس را به درجه نازل شخصی کشانیده و بحث های چهل سال قبل را انهم با نهایت خلاف گویی که اگر قرار باشد نقش افراد به تفکیک بیان شود شخص شما حکایات بامزه ای دارید از قبل از انقلاب تا بعداز انقلاب .و تلاش شما طبق معمول که قهرمان داستان باشید و نگهدار ضد قهرمان بسیار دور از حقیقت میباشد . حقیقتا باید تاسف خورد به حزب چپ .ضمنا اگر شما تصور کردید که اسماعیلیون همراه رضا پهلوی و واز پشت انان رییس جمهور مهرتابان بعد از ظهر شنبه از المان عازم ایران شده و حکومت را در کف با کفایت خود خواهند گرفت و سر شما بی کلاه می ماند و خیلی هیجان زده دنبال جا گرفتن در صف رهبران اتی میباشید تاثیرات فضای مجازی هست کمی از ان فضا بیرون امده و در جهان واقعی راه بروید سرنوشت ایران و مردم ان مطرح هست نه بازیهای کامپیوتری

گودرز رودبارکی
گودرز رودبارکی
1 سال قبل
پاسخ به  حمید

انسانهای حقیقی و مجازی در رسانه های اجتماعی
بخاطر کامنت های متعدد و متناقض با نامهای تکراری در زیر مقاله ها این را می نویسم .

«حمید » در زیر اعلامیه راه کارگر برای موضوع دیگری هم یاد داشت گذاشت تا خود را معرفی کند و تبلیغی کرده باشد. جون معلوم نیست راه کارگر یادداشت «حمید» را بخواند و به او جواب دهد. من تا بحال از هیچ جریانی ندیده ام که به یادداشت های زیر اعلامیه خود جواب دهند.

«حمید » در موارد مختلف هم یک چیزهائی ی می نویسد که با این که اینجا نوشته کاملا متضاد ست.
البته کسی به این کامنت های الکی اهمیت نمی دهد.
اما چون «حمید» به بهزاد کریمی گفت «تاثیرات فضای مچازی»
کمی خنده داره آن هم از جانب «حمید» .

از نامهائی که در این کامنت نوشته : بهزاد کریمی ، علی کشتگر ، فرخ نگهدار ، رضا پهلوی و اسماعیلیون
هریک شخصیت های کاملا حقیقی می باشند بفراخور از دهه ۴۰ شمسی و بعد تا بحال در جامعه ایران به نسبت کم و بیش شناخته شده اند چز « حمید» که هزاران اند.

ما از زمان اعتصابات شهریه ۴۵ در دانشگاه تهران فرخ نگهدار را شناختیم و بعد هزاران اتفاق و روایت در باره اش دیدیم و شنیدیم.
بهزاد کریمی هم از اعتصاب دانشگاه تبریز شروع کرد به فرخ نگهدار رسید.
علی کشتگر در حکومت پادشاهی نویسنده و مترجم بود که به نگهدار و بهزاد کریمی پیوست وبعد از انشعاب با هم در سازمان اکثریت بودند . تا کشتگر و عده ای ازهم جدا شدند. ولی مواضغ آنها را نزدیکان آنها و آگاهان سیاسی می دانند و هر جا تناقضی دیده شود با واکنش دوستان ومخالفان خود روبرو می شوند و همین اخبار روز شاهد این ادعا ست.

در مورد آقای رضا پهلوی که نیاز به توضیح نیست تمام رسانه های فارسی و غیر فارسی علاقه ی وافر دارند که با اسم او شنونده و خواننده جمع کنند . من که از دهه ۴۰ علیه استبداد فعالیت کردم اصلا از بنگاههای رسانه ای تعجب نمی کنم.

اما برای آقای اسماعیلیون بعداز فاجعه سقوط هواپیمای اوکرائین نمی توانم چیزی جز همدرد عمیق داشته باشم که عزیزان خود را از دست داد. من نمیدانم اگر چنین اتقاقی برای بچه هایم و نوه هایم بیفتد چگونه رفتار کنم. پس خیلی ملاحظه می کنم.

اما «حمید» که معلوم نیست کیست تا مثل نامبردگان در کامنت خودش بدانیم با کی طرفیم ؟
از کجا به این جا رسیده است ؟
دیروز چه می گفت و جکاره بود که امروز این حرفها را میزند ؟
امثال او در اخبار روز کم نیستند که همه چیز و همه کس را زیر سئوال می برند.کسی نمی داند آنها کیانند؟
درست است که رسانه های اینترنتی به فضای مجازی یا رسانه های مجازی طبقه بندی شده اند.
ولی انسانهای حقیقی در این رسانه ها «مجازی » نیستند .
فقط آدمهای بی نام و نشان مجازی اند که بعضی به لشگر سایبری تعلق دارند.

حمید
حمید
1 سال قبل

گودرز رودبارکی من ان حمیدی هستم که در زیر اعلامیه راه کارگر کامنت گذاشتم. میخواستم از شما بپرسم که به چه مجوزی در یک محاوره برای تبادل عقاید به خود اجازه میدهید دیگران را که هیچ شناختی از زندگی و مبارزاتشان ندارید با برچسب هایی که لایق خودتان است و به روش حسین بازجوی شریعتمداریست لشگر سایبری بخوانید؟

گودرز رودبارکی
گودرز رودبارکی
1 سال قبل
پاسخ به  حمید

شما باید با استدلال ثابت کنید که این حرف من نادرست ست :
[ولی انسانهای حقیقی در این رسانه ها «مجازی » نیستند .
فقط آدمهای بی نام و نشان مجازی اند که بعضی به لشگر سایبری تعلق دارند.]

بقیه حرفهایت مثل همیشه است «بعضی » ها عادت دارند. .

مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

نگهدار سال هاست که در نوشته هایش انگشت اتهام و تقصیر بر افراد مگذارد، که این معمولا به شکل کودکانه و غیر حرفه ای شامل رجوی و پهلوی شده. از طرفی به بی‌هویتی اینها در بین اقشار جامعه اشاره دارد، اما از طرف دیگر به شکلی ناخود آگاه هراسش از این چنین الترناتیو‌ها را نمیتواند پنهان کند. در توضیحات فوق، آقای کریمی بحثی قابل تامل را در مورد “کژ کردن عینیت” مطرح کرد که گره گشای این معما است. نگهدار با عنوان کردن اسامی و افراد و اینکه من گفتم ولی گوش نکردند یا اگر خامنه‌ای موسوی را حبس نکرده بود و غیره، یک عینیت تاریخی را ایجدد می‌کند که وقوعش مشروط به اگر‌ها می‌باشد. اینبار به دلیل وسعت احساسات و عواطف ضد حکومتی حتی به محور مقاومتی‌ها نیز گیر داده. اسامی تازه شامل سیما ثابت نیز میشود. 

 

سوال اصلی اینست که آیا ایشان نیز مانند امثال پیک نت از تجمع پر ازدهام فردا نگران است؟

بهرنگ
بهرنگ
1 سال قبل

جناب کریمی،این که سیاست شکوفایی چه بود و تأثیرمنفی اش تا کجا بود، این که نقش آقای نگهدار در طراحی و اجرای چنین سیاستی چقدر بود و نقش الباقی اعضای موثر تشکیلات شما چقدر بود را خودتان بهتر می دانید و می توانید با یک ارزیابی منصفانه و بدون فرافکنی نقش افراد را با توجه به میزان نفوذ و مسئولیتشان و این که میزان پایبندی به رعایت موازین دموکراسی در درون تشکیلات چطور بوده است، مشخص کنید.
این که آقای نگهدار و گویا بسیاری از افرادی که ترجیح داده اند همچنان در تشکیلات اکثریت بمانند و به حزب چپ نپیوندد و کماکان به دنبال تغییر در حکومت هستند، صرفنظر از داوری مثبت یا منفیِ چون منی، با دنبال کردن نوشته هایشان کاملا آشکار است . توجیهشان هم این است که نباید از توطئه های دشمن خارجی برای تصاحب این پتانسیل اعتراضی در راستای رهبر تراشی و تحمیل بدیل دست آموزشان غافل بود که اگرموفق به چنین تصاحبی نشدند، سرنوشتی شبیه اوکراین ، سوریه،لیبی،عراق، افغانستان و یمن را برای مردم ما رقم بزنند.که بزعمشان در صورت وقوع هر دو وجه فوق الذکر روند شکل گیری،رشد و تثبیت نهاد های مدنی با مانع مواجه خواهد شد و به تعویق خواهد افتاد. به نظر شما چنین انذار دادنی اگرازجانب هرکسی صورت بگیرد، در چارچوب تفکرات دائی جان ناپلئونی و توهم توطئه قابل بررسی است یا بعنوان شقی محتمل که نباید آن را از نظر دور داشت؟
مشخصا سوأل من از شما این است که “شیفتگی” نسبت به انبوه جمعیتی که با گرایشات مختلف سیاسی در تورنتو و احتمالا با تعدادی بیشتر در برلین گرد هم می آیند و همبستگی خودشان را با مبارزات مردم در داخل نشان می دهند، تا چه پایه منطقی است؟ آیا شما را به یاد “همه با هم” سال ۵۷ نمی اندازد که به طرفه العینی به “همه با من” تبدیل شد؟ ضمن این که صلاح هم زنیست با نفس شکل گیری چنین تجمعی تحت شرایطی خاص مخالفت شود.
شما که یک بار تجربه کردید، نمی ترسید که تجربه ی ناموفق را مجددا تجربه کنید؟ یادم هست که بعدها شما و رفقایتان می گفتید و می نوشتید که مرتکب خطا شدیم که فکر می کردیم ،”هرچه باشد، بدترین از این نمی شود” و دیدیم که شد.
حالا وقتی نقش تأثیرتبلیغاتی تلویزیون هایی مانند ایران اینترنشنال و افرادی نظیر خانم سیما ثابت را مد نظر قرار دهیم، پیش بینی شما از آینده ی این “همه با هم” چیست؟
آیا نگرانی آقای نگهداراز این که رهبری اعتراضات مردم به خارج از ایران منتقل شود، بیجاست؟ این به معنی تأیید مطلق مواضع ایشان نیست.

ساسان
ساسان
1 سال قبل

توهم تغییر در حکومت همان اندازه مسخره است که درانتخابات ریاست جمهوری ناکام گذاشتن رئیسی برای جلوگیری ازپاکسازی عرصه سیاست دولتی از روش های حکومت در دهه شصت. نگهدار همان موقع در کلاب هاوس در برابر کسانی که می گفتند بدلیل عدم پاسخگویی رژیم به مطالبات مرم باید انتخابات تحریم شود می گفت نباید از زاویه مطالبات به مساله تحریم انتخابات وارد شد بلکه از زاویه بستن راه بر انتخاب شدن رئیسی باید به انتخابات وارد شد .(نقل به مضمون -البته نوار صحبت ها موجود است ) این نگاه امروز به چالش کشیده شده و مطالبات مردم در عالیترین نوع بیان آن در قالب زن_ زندگی_ آزادی که تجلی و بازتاب دهنده ی مبارزه با هر نوع تبعیض و نابرابری جنسیتی _اتنیکی _ طبقاتی و مبشر آزادی در همه ی عرصه هاست برهر گرایش محافظه کارانه ، اصلاح طلبانه(هم اصلاح از بالا و به اراده حاکمیت وهم اصلاحات به معنای وسیع کلمه که ممکن است نگهدار و دیگران ادعای خواستنش را داشته باشند)مهر بطلان کوبیده است و اگر بنا بهر دلیل نامعلومی (در حال حاضر)خیزش کنونی متوقف شود و خواست نهایی مردم تحقق نیابد باز هم می توان امیدوار بود دراستمرار فرایند این مبارزات پس از دی ۹۶ تاکنون و زین پس هر امتیازی در راستای تغییر نظام صورت گیرد چرا که وضع موجود در هر شرایطی استعداد محافظه کارانه را در خود می پروراند و این قافله هم در مقابل آن سر باز ایستادن ندارد امروز طرفداران تغییر در حکومت نیروی ایستا خواهند شد و فردا راست کیشان سلطنت طلب اعم از مشروطه خواه و یا طرفداران دموکراسی تقلیل یافته ی صندوق آرایی

نصرت درویش
نصرت درویش
1 سال قبل

آقای کریمی جنابعالی که خود را در زمره نیروهای چپ می دانید به جای پرداختن به فرخ نگهدار که در شرایط کنونی کوچکترین تاثیری بر روند حوادث ندارند، شاید بهتر باشد که به این مسئله توجه کنید که به نام دفاع از حقوق بشر چه برنامه ای برای ایران در حال تدارک است.

ایران مساوی با جمهوری اسلامی نیست.

به یاد بیاورید .اروپا و آمریکا در سال ۶۷ و پس از کشتار هزاران زندانی سیاسی آیا ککشان گزید؟
در رسانه ها خبری می دیدید؟
در روش خود تجدید نظر کرده اند یا قطب بندی های در سطح جهان تغییر کرده است؟
آیا برای احقاق حقوق بشر است که به اوکراین تسلیحات نظامی ارسال می کنند؟

چرا امروز برای حقوق بشر در ایران سینه چاک می دهند؟
سرنوشت لیبی ، سوریه و افغانستان را فراموش کرده اید؟
در آنجا هم این روزهای پرشور و هیجان را تجربه کردیم.
اما وضعیت کنونی این کشورها را ببینید.

شما به عنوان فدائی سابق،می باید در کنار ایران اینترنشنال، من و تو و جریاناتی مانند شورای گذار قرار بگیرید؟
توجه کنید که بی بی سی و ایران اینترنشنال هستند که بینندگان زیادی دارند.
این رسانه ها، رضا پهلوی، گوگوش و داریوش را به عنوان چهره معرفی می کنند .
این ها را دریابید.

نسیم
نسیم
1 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

هیچ نکته ای موید بر یکسان پنداری ایران با جمهوری اسلامی در نوشته آقای بهزاد کزیمی وجود ندارد، که اگر بود شما نه یک که ده باره نشان می دادید.
اما کینه علنی شما به اکراین (دفاع از تجاوز و توحش روسیه) و کینه علنی شما به بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی، وضوحی بر یکسان پنداری شما از جمهوری اسلامی بجای ایران است. حتی یک کلمه بسیار رقیق در دفاع از تظاهرات در نوشته شما وجود ندارد. هیچ سوسیال دموکراتی موافق سلطنت و سرمایه داری نیست، اما اگر در رفراندومی آزاد اکثریت مردم خواهان بازگشت حتی سلسله پهلوی باشند همه را باید بگوله ببندیم یا اینکه از ضعف چپ شرمسار باشیم؟
تظاهرات مردم همگان را به حضور علنی در صف مردم یا توحش جمهوری اسلامی مجبور خواهد کرد. شعارهای توخالی در محکومیت این و آن با محک ایستادن در کنار یا مقابل مردم سنجیده خواهد شد.

یحیی انوری
یحیی انوری
1 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

باز هم همان استدلال های نخ نما شده ی همیشگی!همصدایی داریوش و گوگوش با خیزش ملت چه اشکالی دارد.همصدا با آنها بودن بهتر است یا همصدایی با لاجوردی ها و علم الهدی و آهنگران؟نظرتان راجع به همصدایی با صداو سیمای ج ا و خبرنگار-بازجو های۲۰:۳۰ چیست؟نمیخواهید راجع به همکاری دولت شوروی با سرکرگان امپریالیسم جهانی در جنگ با فاشیسم فکر کنید؟
پس دنبال ساده کردن معادلات و تحمیق و انگ زدن نباشیم.چپ مورد علاقه شما با رهبری جمهوری اسلامی سازش نکرد دقیقا به او لبیک گفت..!حقیقت اینست که متاسفانه برای بخشی از چپ حقوق بشر و رهایی از قوانین ضد زن و آزادی فردی مهم نبوده و تنها دغدغه اش تضعیف آمریکا-که در اهمیت آن شکی نیست-بوده است. و این شوربختانه باعث بی اعتباری عمیق چپ در جهان شده است.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  نصرت درویش

هیچ حکومتی مساوی با ایران نبوده و نخواهد بود چون حکومت های می آیند و میروند اما برخی از حکومت ها باعث اعتبار بخشی به ایران می شوند و گاهی حکومت هایی، با ویرانی های که انجام می دهند باعث ویرانی ایران می شوند. در حکومت فعلی که نامش جمهوری اسلامی است، با عملکردش، ویرانی هایی را رقم زده است و خواهد زد.
و در بازی اخیرش آرام آرام ایران را بسمت بازیگری نوکر مآب برای سیاست های متجاوزانه شخصی بنام پوتین آنهم در اروپا می برد و شاید بشود یک پیاده نظام بی جیره و مواجب پوتین در موضوع اوکراین .
اینکه بعضی، بجای اینکه دل نگران کشور خودشان باشند چرا نگران پوتین هستند و چرا کینه به کشوری بنام اوکراین پیدا کردند خودش پرسشی است

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x