حکومت غوطهور در ابر بحران، سراشیب انزوا را طی میکند و تلاش نیمه و شبه اپوزیسیون برای اصلاح نظام و نرم کردن رفتار ولایت به سنگ خورده است. آن دسته از کانونهای قدرت در کشورهای غربی هم که تا همین اواخر امیدهایی نسبت به وقوع تغییرات در رویکردهای نظام داشتند، حالا با درنظر داشت انباشت ظرفیت تحولات در جامعه ایران، فرمان را در سمت تقویت امر جایگزینی مطلوب خود چرخاندهاند. نورافشانی ستاره اقبال آقای رضا پهلوی را باید بیشتر در همین رابطه دید تا در پرتو پاره شعارهایی که اینجا و آنجای تظاهرات به نفع خاندان پهلوی به گوش میرسد و بسیار هم بزرگنمایی میشود. ایشان را شارژ میکنند تا از شاهزادگی به شاه شدن برسد
چیستی مختصات وضع حاضر و اهمیت اتحاد فراگیر
ایران در آستانه تحولات سیاسی قرار دارد. تداوم، تنوع و گستره اعتراضات اجتماعی با خصلت ضد حکومتی و روز به روز هم رادیکالتر، حاکی از نزدیک شدن شرایط جهت گذر از جمهوری اسلامی است. جنبشهای مطالباتی و اعتراضی بی وقفه در درونمرز، چهره هایی از زنان و مردان شایسته برای امر رهبری مبارزات را در دل خود میپرورانند که علیرغم زیر مهمیز سرکوب استبداد بودن مدام هم در چهرههای همانند بازتولید میشوند. حکومت غوطهور در ابر بحران، سراشیب انزوا را طی میکند و تلاش نیمه و شبه اپوزیسیون برای اصلاح نظام و نرم کردن رفتار ولایت به سنگ خورده است. آن دسته از کانونهای قدرت در کشورهای غربی هم که تا همین اواخر امیدهایی نسبت به وقوع تغییرات در رویکردهای نظام داشتند، حالا با درنظر داشت انباشت ظرفیت تحولات در جامعه ایران، فرمان را در سمت تقویت امر جایگزینی مطلوب خود چرخاندهاند. نورافشانی ستاره اقبال آقای رضا پهلوی را باید بیشتر در همین رابطه دید تا در پرتو پاره شعارهایی که اینجا و آنجای تظاهرات به نفع خاندان پهلوی به گوش میرسد و بسیار هم بزرگنمایی میشود. ایشان را شارژ میکنند تا از شاهزادگی به شاه شدن برسد.
در چنین بزنگاهی است که اپوزیسیون سکولار دمکرات در برونمرز، علیرغم تجارب ارزشمند نهفته در خود و برخورداری از کادرهای پرسابقه مردم دوست و دارای دغدغه نسبت به سرنوشت میهن، نه فقط همچنان از پراکندگی رنج میبرد بلکه برای همدستی با اپوزیسیون داخل کشور جهت پروراندن و نشاندن افق سیاسی کلان در برابر دید جنبشهای اجتماعی – سیاسی جاری برانگیختگی لازمی هم از خود نشان نمیدهد. اپوزیسیونی که بار دیگر در شرایط برخورداری از شانسی تاریخی برای سمت دهی به تحول سیاسی در کشور قرار دارد و در همانحال یکبار دیگر مواجه بودن با خطر دیرکرد و فرصت سوزی ناشی از رویکردهای تاکنونی خود؛ به اعتباری، شرایط سالهای ۵۶ و ۵٧ گرچه نه در معنی تطبیق تقویمی آن. اینکه پتانسیل دگرگونی بموقع به بار بنشیند یا به تعویق افتد، و اینکه به نحو درخور پیش رود یا به کجروی دچار آید، مشخصاً بستگی به بود و نبود مدیریت سیاسی اعتراضات و نوع آن خواهد داشت.
اپوزیسیونهای دمکرات درونمرز و برونمرز، اگر نتوانند همپیوند با هم مبتکر شکلگیری اتحاد وسیع برای دمکراسی شوند و اهرم ابتکار عمل در این زمینه را در دست گیرند، نیروهای خود را در معرض یکی از دو خطر حاشیه نشینی و تک افتادگی و یا دنباله رویها از برآمد قدرت خودسر دیگر مثلاً بازگشت سلطنت جای قدرت ولایی قرار خواهند داد. نشانههای بروز اینها در صفوف نیروهای آزادیخواه و دمکرات چه در شکل شیفتگی نسبت به آقای پهلوی پیرو پرور و چه برخورد کلیشهای بی تاثیر با ایشان، از هم اکنون و به وضوح دیده میشود. این بغرنج هشداردهنده را باید دریافت و کوشید با شکل دادن به اتحاد حول دمکراسی چونان اتحادی رها از هر نوع تجمع “فرد محور”، تحولات را از جایگاه دمکراسیخواهی تمهید دید. نه مبهوت جنجال سیاسی اخیر رضا پهلوی باید شد و نه دچار واکنشهای جنجالی به ایشان؛ راه خود بجوییم.
آنچه در زیر میآید مطلبی است پیرامون لزوم اتحادها که قبلاً نیز در نوشتههای دیگری در این باره قلم زدهام و اکنون با توجه به خطیر بودن وضع، تصریح دیگربار آن را نیاز این لحظه تاخیر ناپذیر فعلی میدانم.
اتحاد از کدامین جایگاه، به چه منظور و در کدام عرصهها؟
رویکرد اتحاد و ائتلاف پیش هر کنشگر سیاسی، متاثر از نوع انتخاب اجتماعی است که او در پیش میگیرد، بخاطر تحقق آرمانی که وی را هویت میبخشد و در خدمت آن چشمانداز و اهداف سیاسی که برایشان مبارزه میکند. نوشته حاضر، امر اتحادها و ائتلافها را از منظر چپ دمکرات مینگرد و آن را به منظور گذر کشور از نظام دین بنیاد، ضد دمکرات و رانتخوار و رانتپرور جمهوری اسلامی به آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی برمیرسد.
در زمینه اتحادها، سه میدان عمل ضرور برای ما مطرح است. اولی حوزه عمل خاص نیروی چپ، دومی گردآوری جمهوریخواهان سکولار دمکرات و سومی پوشش دهنده تجمع وسیع دمکراسیخواهان.
اتحاد چپ
چپ در معنای نیروی خواهان عدالت اجتماعی، رنگین کمانی است دربرگیرنده سوسیال دمکراتها، کمونیستها، متخلصین به سوسیالیسم دمکراتیک، سبز زیست محیطی و آنارشیسم قدرتستیز که متشکل و یا منفرد و با وزنهایی متفاوت، حضور در سپهر سیاسی دارند. این تنوع، نیازمند تولید ثقل خاص خود در برابر راست اجتماعی است که در پوششی رنگارنگ میتازد.
تعدد چپ را نمیتوان صرفاً به حساب خودمحوریها در آن و نتیجه سایه افکنی نوستالوژیها بر آن نوشت. اگر از حق پنداریهای بی پایه و پاره انحصارطلبیها در چپ ایران و نیز سنگینی رسوبات رنجشهای تاریخی آزاردهنده در صفوف آن بگذریم، آنچه چپ را متعدد میکند اساساً نوع فهم از سوسیالیسم و نحوه رسیدن به عدالت اجتماعی در ترکیب آنست.
مبتنی بر عمدگی هر یک از این جهتگیریها: ١) عدالت بر متن رشد، ٢) تقدم با توزیع عادلانه، ٣) توسعه پایدار، ۴) اول از همه محیط زیست، و۵) مخالفت با هر نوع قدرت دولتی، با تکثر در چپ مواجهیم که نشانگر تنوع برنامهای در آن است. از اینرو حل مشکل پراکندگی چپ را نه در نفی تعدد و تکثر آن بلکه در گذر از تفرقهای نابجایی باید جست که هستی آن را موریانهوار از درون میخورد و موجب ناتوانی و کم تاثیر بودنش میشود.
از رفتار مبتنی بر “چپ فقط منم”، چیزی عاید چپ نخواهد شد. در مبارزه جهت نیل به آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم، نیاز به وجود چپی است متحد، دستکم چپ همکار، و کمتر از آن حتی فقط چپی همسو بر سر رشته اقدامات معین. چپ، هم تفاوتهای معنیدار در خود دارد و هم محتاج اتحاد عمل عاجل است.
البته سطح بالاتر از اتحاد اعم از موقت و پایدار، خود را در وحدت چپ نشان میدهد که تنها بر بستر و روند همکاریهای مستمر میان همگنان برنامهای و سیاست استراتژیک محقق میشود. ایدهال وحدت چپ اما، نافی نقش مهم اتحاد چپ بمثابه پروژهای دسترسپذیر نیست. در پروسه همکاریهای چپ، جایگاه مرکزی همانا با اتحاد چپ است.
اتحاد برای جمهوری خواهی سکولار دمکرات
لازمه جایگزینی ضرور “جمهوری” اسلامی مستبد با جمهوری سکولار دمکرات، حضور نیروی جمهوریخواه سکولار دمکرات قدرتمند در صحنه است و میزان تاثیر گذاری این نیرو بر فعل و انفعالات سیاسی نیز، مستقیماً بستگی دارد به اتحاد و حد تشکل یابی مولفههای آن.
تلاشهای از مدتی پیش جاری در این راه، با پاره دستاوردهای بجا گذاشته از خود و از جمله متحد شدن مولفهها و منفردینی از جمهوریخواهان سکولار دمکرات در سیمای گذر از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار دمکرات، رویکردی است درست و یک جهتگیری ضرور. نکته اما اینست که برای چنین اتحادی چه جایگاهی در سپهر سیاسی کشور قائلیم: چونان پروژه فراگیر ملی یا رکنی مهم از پروژهای ملی؟
امر مثبت تشکل منفردین جمهوریخواه سکولار دمکرات، بهتر نیز جلوه خواهد کرد هرگاه این تشکل یابی خود را رکنی مهم برای شکل دهی به اتحاد ملی حول دمکراسی قرار دهد. آنچه مانع از فراگیری دمکراتیک آنها شده و میشود و ریزش نیرو در آنان را به دنبال آورده و خواهد آورد، جدا از عملکرد پارامترهای سیاسی مختلف در هر کدامشان، اساساً به طلسمشدگی آنها در “جمهوری خواهی” برمیگردد.
این نوع تشکلها با محور قرار دادن انحصاری جمهوری سکولار (لائیک) دمکرات بجای دادن محوریت اصلی به دمکراسی، عملاً دمکراسی را در جمهوری معنی میکنند و از اینرو فقط میتوانند به رشد محدود در خود و در بهترین حالت به جمع معینی از چند تشکل جمهوریخواه فرابرویند. این نیز از آنرو، که جمهوری نه همان دمکراسی بلکه ذیل و درون آنست؛ همانگونه که، چپ و جمهوری خواهی سکولار دمکرات، مقولات واحدی نیستند وهر یک الزامات خود را دارند. هنر اتحاد جمهوریخواهی، به تولید ثقلی نیرومند از خودش است مشروط به اینکه آن را بر زمینه حضوری فعال در اتحاد برای دمکراسی پی بگیرد.
اتحاد برای دمکراسی
مسئله محوری و مرکزی ایران را در تحقق دمکراسی باید جست که نیازی است مبرم برای کشور که در امروز خود رنجور از استبداد دینی ولایی است و در دیروزش درگیر با دیکتاتوری شاه. رشد و توسعه کشور که در گرو مشارکت همگانی است، میسر نمیشود مگر با برقراری دمکراسی در معنای رعایت حقوق همگان اعم از اکثریت و اقلیت و بمنظور تامین و تضمین آزادیهای ناظر بر حقوق شهروندی.
محوریت دمکراسی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی را صرفاً نباید نتیجه گیری منطقی از واقعیت استبداد ساختاری قدرت سیاسی موجود پنداشت و عمدگی اش هم فقط به وجه برنامهای آن برای قرار گرفتن کشور در ریل توسعه پایدار برنمیگردد. دمکراسی خواهی، حقیقت جوشانی است برخاسته و جهیده از بطن زنجیره اعتراضات اجتماعی و سیاسی تبعیض ستیز در ایران کنونی؛ و لذا، بازتاب واقعیت جامعه کنونی ما.
از آنجا که مبتنی بر دادههای تاکنونی، امر گذار از جمهوری اسلامی خصلت روندی از خود نشان میدهد مهم است آن ماهوی گرهگاه مشترک را یافت که بتواند در هر فاز از مسیر نیز به نمایش در آید. این، همانا اشتراک در آزادی و دمکراسی خواهی چونان لولا ست که جریانهای معترض به حکومت را چفت همدیگر میکند و آنها را همچون نماد انواع تبعیض ستیزی با مضامینی متفاوت در همدیگر میدوزد.
در حرکات جنبشی و جنبشگونه تاکنونی علیه سیاستهای نظام و خود نظام، دمکراتهای چپ و راست هر یک از موضع طبقاتی و ارزشی خویش، جمهوری خواهان و مشروطه طلبان در تفاوت از هم حداقل بر سر نوع ساختار سیاسی آتی، سکولارها و اسلامیهای منتقد نظام، فمینیستها، فرهنگ پروران، معترضین به تبعیض ملی و … با قرار گرفتن کنار هم در اعتراض به حکومت، آزادی و دمکراسی را مخرج مشترک خواستهای خود قرار دادهاند. فاصله درونمرز و برونمرز هم بر همین متن است که رنگ میبازد.
چه “ندایی” را میشد رساتر از این در متن “جنبش سبز” شنید که در آن همگان یک صدا اینگونه سرودند: “نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم”؟! در خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹٨ و اعتراضات طول ۹۹ و پارسال و امسال که در آنها امر عدالت خواهی وجه عمده در حرکات را داشته و دارد، اعتراض به استبداد حاکم پوشش دهنده گستردگی طیف اعتراضات شده است. “همه با هم” دمکراسی خواهانه، عامیت ایران است.
بر دو واقعیت نیز باید تاکید مضاغف داشت. یک اینکه هیچ بخش جامعه به اندازه توده زحمت در برقراری و پایداری دمکراسی ذینفع نیست زیرا سمتگیری برای عدالت اجتماعی، اساساً در موجودیت نهادهای مستقل زحمتکشان و مدافع حقوق آنان است که امکان اجرا می پذیرد. دو اینکه اگر سکولاریسم آمرانه شدنی است، دمکراسی بی سکولاریسم اما افسانهای بیش نیست. جدایی نهاد دین از نهاد قدرت، پایه دمکراسی است.
رابطه هدف و مشی
اتحاد مقدمتاً حول اهداف مشترک است که شرایط تحقق پیدا میکند و رو به شکل گرفتن میگذارد، ولی نه در آن پایان میپذیرد و نه که تضمین. اشتراک در هدف برای متحد شدن کافی نیست؛ به همخوانی مشی با هدف نیز نیاز است. قرارداد اتحاد باید توافق و تفاهم سر روش و مشی را هم بازتاب بدهد. پیشبرد سیاست هماهنگ با هدف، نه فقط رکنی از روند اتحاد، که ضامن بقاء و تداوم آن به شمار میرود. پایبندی در هدف، بیشتر خود را در روشها نشان میدهد. اتحاد برای دمکراسی در گذر از جمهوری اسلامی، چون چشم انداز دمکراتیزه کردن جامعه را در نظر دارد، لذا راه وصول به آن را هم باید طوری برگزیند که بستری شود برای رشد مستمر و تثبیت فرهنگ دمکراسی.
هم از اینروست که مثلاً مشی خشونت پرهیز – البته نه در مفهوم تسلیم طلبی – و مشی تشویق به خشونت نمیتوانند در همکاری با هم قرار گیرند. بهمین ترتیب، سیاستی که تکیه گاه خود را بر نیروی اعتراض مدنی جامعه مینهد و در همانحال به استقلال عمل اپوزیسیونی و امکانات بین المللی همخوان با مصالح ملی کشور نظر دارد، نمیتواند در اشتراک سیاسی با نیرویی قرار گیرد که چشم به دخالت قدرتهای خارجی میدوزد و از جمله روی تحریمها و تشدید دم افزون آنها حساب میکند. اینها، دو انتخاب و مشیاند و دمکراسی مد نظر آنان، نه از یک جنس!
از سوی دیگر، اگر جمهوری خواهی به صرف چنین داعیهای لزوماً آلترناتیو جمهوری اسلامی نیست، دمکراسی خواهی اما بدیل بلاواسطه آنست و لذا نمیتواند جریان دین محور و البته نه دیندار را به اعتبار ادعای جمهوری خواهی در خود جا دهد. اتحاد برای دمکراسی، لزوماً سکولار مسلک است و بنابراین اگر حضور دینخواهان را در خود میپذیرد و باید هم بپذیرد، اما گنجاندن دین محوران در خود را نباید برتابد.
در اتحاد برای دمکراسی، بر دینامیزم رابطه وجه اثباتی و سلبی مبارزه باید تاکید خاص داشت. هدف از مبارزه با جمهوری اسلامی، رسیدن به دمکراسی است اما برای آن که بتوان معرف شایستهای برای دمکراسی شد مقدمتاً باید در پیگیری مبارزه با جمهوری اسلامی چهره کرد. تنها در پابرجایی بر امر مبارزه قاطع با این نظام آزادی کش و دمکراسی ستیز است که میتوان در مردمی که موتور حرکتاند اعتماد آفرید. فقط هم به پشتوانه یک چنین اعتمادی است که میشود ارزشهای آزادی و دمکراسی را وسیعاً تبلیغ و ترویج کرد.
ظرف اتحاد ملی
هر مظروف اتحاد، ظرف مقتضی خود را طلب دارد. اتحاد برای دمکراسی بمثابه اتحاد ملی نیز، لازم است در قالب ظرف ملی بگنجد. چنین ظرف مناسبی برای ایران، به باور من کنگره ملی است بی آنکه بخواهم آن را مطلق کنم و یا که تنها ساختار ممکن در این رابطه بدانم. در هر حال اما این را ظرفی میشناسم برای تجمع هدفمند و سامان یافته مولفههای سازمانیافته بمنظور گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی. جایگزینی که، متعهد به روش و مشی دمکراتیک در درون خود است و ساختاری استوار بر برابر حقوقی و مناسبات دمکراتیک میان مولفههای متشکله خود. پوشش دهنده درونمرز و برونمرز و متجسم در تشکلها و احزاب سیاسی و نه اتمیزه و تودهوار.
کنگره ملی در پرهیز از فرد محوری است و کاریزما را هم از جمع شدن متشکل خود میگیرد. حتی متفاوت با پارلمان در تبعید، که بیشتر ترکیبی از افراد را تداعی میکند و لذا برای اجرای تصمیماتش نهادی بیرون از خود را لازم خواهد داشت که مشکل دوگانگی بین پارلمان و گروه اجرایی را بار خواهد آورد با پیامدهای خاصی که دارد. کنگره ملی اما، اخذ تصمیمات و اجرای مقررات تنظیمی را همزمان و بگونه دمکراتیک با خود دارد. در ظرف آن، میتوان ضمن پس زدن فاجعهای همانند “همه با من” انقلاب ۵٧، “همه با هم” چونان قدرت ملی برای دمکراسی را فراهم آورد. کنگره ملی را میباید حوصلهمندانه تدارک دید و نه که بگونه ارادهگرایانه و خودمحورانه به اعلام ناپختهاش برخاست. رسیدن به آن محتاج گفتمان سازی خاص خود است که در قلب و مرکز آن، امر گفتگو میان جریانات دمکراسی باور و دمکراسی خواه چونان ابزار حیاتی برای رسیدن به هر همراهی و همکاری قرار دارد. گفتگو نیز نه صرفاً در اتاقهای دربسته بلکه همچون کمپین گسترده و مداوم.
انتخابات آزاد، چشم انداز مقدم
بدون جدیت در مبارزه با جمهوری اسلامی، رسیدن به دمکراسی خواب و خیالی بیش نیست و مبارزه جدی نیز، نه چیزی جز بدل شدن به نیرو. راه نیرو شدن هم، همانا اتحادها و فراروییدن به نیروی ملی است برتر از هر کدام از مولفههای درون و بیرون خود. اما آن چه که کنگره ملی را میتواند به عنوان ظرف ملی دمکراسی خواهی در سمت گذار مسالمت جویانه برآمدی هدفمند دهد، نشاندن وعده انتخابات آزاد است بر بالای درب آن.
خطابیه انتخابات آزاد به ملت اینست که تصمیم گیرنده تو هستی و اخذ تصمیم معتبر هم فقط و فقط ممکن در شرایط موجودیت آزادیها. سخن با حکومتیها نیز اینکه، قصد اپوزیسیون نه حذف فیزیکی آنان بل دعوت از آنها به پس نشستنشان در برابر اراده ملی. پیام روشن آن به اپوزیسیون هم این چنین: جامعه متکثر ما هر جریان را متناسب با وزن آن موقعیت خواهد داد و کسی نباید فراتر از جایی که هست فزونخواهی پیشه کند.
انتخابات آزاد اما، نه همان تصور ورشکسته آزادی انتخابات در جمهوری اسلامی و به اصطلاح بسط متوهمانه گام به گام آن، بلکه درست بدیل آنست برای تاسیس مجلس موسسان. انتخابات آزاد، انتخاب است و نه نوعی انتصاب و لذا برگزاری آن، تنها میسر شدنی بر متن و به پشتوانه جنبش اجتماعی و انجام پذیر بودنش مشروط به دور زدن قانون اساسی تبعیض بنیاد کنونی.
یک چیز برای تحقق انتخابات آزاد مسلم است: اول و قبل از هرچیز، تولید نیروی ملی برای عملی شدن آن. تنها در اعمال نیروی مردم است که میتوان برای به تحریر درآمدن قانون اساسی دمکراتیک، صندوق رای گشود. انتخابات آزاد، در ایران جنبه انقلابی دارد و در جنبشی بودن واقعیت خواهد پذیرفت و نه حلول در قالب روحی بوروکراتیک. مقدم بر انتخابات آزاد، وجود جنبش مردمی نیرومند برای به محاصره درآوردن نظام است.
نسبت سه اتحاد با همدیگر
سخن پایانی این نوشته اما، تعیین نسبت است میان رویکرد عملی در قبال سه اتحاد چپ، جمهوری خواهی و دمکراسی خواهی. این سه اتحاد، نه نافی و ناقض یکدیگر که برای ما مکمل همند. ورود به هیچ یک آنان مشروط به پیشرفت در دیگری نیست. درست است که اتحاد چپ درون اتحاد جمهوریخواهی سکولار دمکرات جا دارد و این نیز رکنی مهم از اتحاد برای دمکراسی خواهی است، ولی این که اول در یکی تثبیت شویم و آنگاه گام در دیگری نهیم، پنداشتی است خطا. روش درست، مشی اتحاد در اتحاد متوازی است.
هر حد از پیشرفت در هر حلقه از این اتحادها زمینه پیشروی خواهد بود در دیگر حلقات، زیرا که هر میزان موفقیت در اتحاد با آفریدن اعتبار در بیرون از خود، به ایجاد اطمینان در درون خود میرسد. راه، نه بگونه مرحلهای و ارتقاء از حلقهای به حلقه دیگر بل کوشش همزمان برای ایجاد، دوام و قوام هر سه آنهاست. آنانی که بتوانند هر میزان از چپ و جمهوری خواهی سکولار دمکراتیک را در میدان دمکراسی خواهی نمایندگی کنند به همان اندازه هم در درون حلقات متعلق به خود، بدل به وزنه خواهند شد و نصیب از اعجاز در هنجار اتحاد جویی خواهند برد.
بهزاد کریمی
١٩ خرداد ماه ١۴٠١ – برابر با ٩ ژوئن ٢٠٢٢
پرسشی است:
آیا شخصی مانند رضا پهلوی که زندگی شخصی اش را با پول تو جیبی که از مادرش می گیرد می گذراند ارزش این را دارد که محوریت مبارزه قرار بگیرد؛ آیا این فرد بازیچه ای در دست اطرافیان خاصش یا بازیچه سپاه و بیت خامنه ای نیست؟
برای یافتن پاسخی نیاز به آوردن مطالبیست؛
تاریخ به ما می گوید: پایه اصلی مبارزات مردمان این سر زمین تغییر ساختار حکومتگری بود و هست؛ آنهم
تغییر ساختار از متکی بودن به یک فرد بنام شاه یا سلطان یا فقیه و…
به ساختاری که رای مردم تعیین کننده فرد مدیر و مسئول جامعه باشد؛ ادبیات سیاسی و اجتماعی که از طرف فعالان حوزه اندیشه مکتوب شده است این نوع ساختار که به رای مردم متکی است دمکراسی نام نهاده شده است.
می دانیم در سرزمینمان این دمکراسی دو دشمن خاص داشته و دارد؛
که متاسفانه این دو دشمن در کشورمان ریشه دارند و گروهی هم خواهان این دو دشمن هستند.
این دو دشمن هر کدامشان یک نهادی را در جامعه برای خود تعریف کرده اند:
یکی را نهاد شاهی
و دیگری را نهاد شیخی گویند
که در راس نهاد شاهی فردی بنام شاه قرار می گیرد و در راس نهاد شیخی هم فردی بنام شیخ که خود را نماینده خدا معرفی می کند قرار می گیرد و گاهی مجموعه ای از شیخ ها خود را متولی این نهاد شیخی معرفی می کنند.
این دو نهاد ضد دمکراسی بقای خود را به وجود دو چیز در جامعه می بیند:
یکی وجود روحیه استبداد خواهی د
و
دیگری وجود روحیه منجی خواهی است.
این نهاد های ضد دمکراسی با سرمایه های مشکوک و هزینه کردن های فراوان دستگاه تبلیغاتی زیاد را در اختیار گرفته و می گیرند تا روحیه استبداد خواهی و منجی ها در جامعه بماند و حتی گسترش یابد و گاهی پررنگ شود.
در کشورمان، در روند تحولخواهی جامعه که هدفش تحقق آزادی و دمکراسی بود در سال ۵۷ نهاد شاهی که آخرین شاهش شاهی بنام محمد رضا بود توسط مردم حذف شد اما شوربختانه آن حذف منجر به تحقق آزادی و دمکراسی نشد و نهاد شیخی توانست حاکم شود و خود را بعنوان جایگزین نهاد شاهی تبلیغ کند. که باید گفت یک جایگزینی فاجعه باری در کشورمان رخ داد و
از آنجا که نهاد شیخی ضد آزادی و دمکراسی است حذف این نهاد ضد آزادی و دمکراسی در برنامه مبارزاتی مردم قرار گرفته است و حذفش نیز قطعی است.
اما در رفتار مبارزاتی حذف نهاد شیخی ،هوشیار و توانمندی خاصی طلبیده می شود و روش حذف نهاد شیخی ویژگی های خاص خودش را می خواهد با بیان دیگر
از آنجا که این نهاد شیخی بنایش و دوامش بر شیادی و حیله گری و پلید اندیشی است غفلت از ترفندهایش هزینه های حذفش بسیار زیاد خواهد شد.
باید گفت از آنجا که این دو نهاد شاهی و شیخی در طول تاریخ یاری رسان هم بودند و هرکدام که حاکم شود، بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به دیگری نیازمند می شود پس
در اکنون
که نهاد شیخی بر کشورمان حاکم است
و شیخ احساس کرده رفتنی است برای بقای شیخیسم بعد از حذف شیخیسم در کشور،
بهترین گزینه برای شیخ حاکم،
احیای نهاد شاهی(سلطانی) است.
شیخ حاکم بر نهاد شیخی(خامنهای) در کشورمان،
در بازی کودکانه اش،
دو گزینه را برای جایگزینی مد نظر دارد:
یا نهاد شاهی را با تغییراتی از دل شیخیسم خودش بیرون می آورد یا بگونه ای محلل وار از نماینده ای بنام رضا پهلوی بهره می برد و این فرد را بعنوان احیا کننده نظام شاهی تعریف می کند و… بگذریم
اگر بخواهیم در مورد ترفند بیت که چگونه اپوزیسیون سازی می کند و چگونه می خواهد محوریت مبارزات را از داخل کشور به خارج کشور منتقل کنند نکاتی ارائه شود
بحث طولانی پیش می آید
شاید در نظری دیگر
با سپاس از ابراز نظرها، شاید جا داشته باشد به دو نکته اشاره شود.
دوست گرامی کیا، ما نمیدانیم تحولات ایران به چه شکل پیش خواهد رفت. هر چیزی ممکن است و از جمله پدید آمدن آن چنان توازن قوا و شرایط که حتی آقای رضا پهلوی جه خوب که مصلحت خود را در آزمودن شانس برای کاندیداتوری ریاست جمهوری ببیند. اما من نه چندی پیش که بازار عبور ایشان از شاهزادگی به جمهوری خواهی بیکباره داغ شد و نه پیشتر از آن و نه حالا، به چنین خیالی نیفتادهام که آقای پهلوی را میتوان به این صرافت انداخت تا تنها سرمایه سیاسی خود یعنی شاه شدن را فوت هوا کند! هر سخن نقادانه و یا طرفدارانه از ایشان، به باور من لازم است در کادر واقعیتی قرار گیرد که آقای پهلوی شناسا در آنست و با همان تعریف میشود. در غیر این صورت، یا افشاگری محض و بی تاثیر در کار است که شاهدش هستیم و یا دچار توهم شدن نسبت به ایشان که باز کم نیست. اگر ایشان همین یک حساب خود با شاه اللهیهای هتاک علیه همه اپوزیسیون را به صراحت و در عمل جدا کند و با پایان گذاشتن بر نوساناتی که بسته به جو بین المللی و فضای کشور از خود نشان میدهد، بکوشد عملاً در کسوت مشروطه چهره بنماید، هنر و خدمت سیاسی بزرگی به گسترش فرهنگ سیاسی در کشور خواهد کرد. انتظار جمهوری خواهی داشتن از ایشان جا ندارد. شادکام و کامیاب باشی.
Azzet گرامی اینکه نوشتهاید “نقش ژئوپلتیک ونقش ژئو اکونومیک و ژئو استراتژیک در دوام و بقای حکومتها اثر زیادی دارند” حرف درستی است و هر سیاست ورزی همواره باید تاثیر این عوامل بسیار مهم را نه فقط بر “دوام” بلکه در تضعیف آن هم در نظر بگیرد. این ابراز عقیده هم که در سخن گفتن بلاواسطه با مردم، نیاز داریم ایدههای کلان سیاسی را بر متن مشکلات مشخص آنها و در گره زدن با مطالبات جنبشها پیش ببریم از بدیهیات امر سیاست است. نوشته من اما متوجه کار تبلیغی نبود که الزامات و زبان خاص خود را دارد، آن طرح بحث در اصل وجه و جنبه راهبردی و ترویج فکری داشت و طبعاً هم با مختصات خودش شناخته میشود. ضمناً متوجه این نشدم منظور شما از “نداشتن خاطره خوب از خطوط موازی” چیست؟ من پیشنهادهایی را پیش کشیدهام و چه خوب خواهد بود که دوستان هم ایدههای مثبت خود را بر نقدهایشان بیفزایند. به گفته خودتان “تا نظر شما [در این باره] چه باشد.” دستتان را به دوستی می فشارم.
بهرنگ گرامی فکر میکنم به نکته اول مد نظر شما در پاسخ به نکته دوم Azzet و البته در حد کامنت نویسی پرداختم و فقط اضافه کنم که در سیاست گزاری کلان، شرط رفتن به جلو و رهگشایی، همانا یافتن آن حلقههای وصل کننده به هم میان مجموعه حرکات و برآمدهای اعتراضیای است که از دل انواع تبعیضات سر بر میآورند. این اشتراکات افق گشایانه در ایران امروز، آزادی و دمکراسی است که در آن حتی آرد نان هم در آسیاب مبارزاتی با آزادی در میآمیزد. نکته دوم اما به تبیین چپ برمیگردد. من این را نوشتم و باز هم آن را تکرار میکنم که شاخصه عمومی چپ، عدالت خواهی است چه در حق انسان و چه در قبال طبیعت؛ در عین حال اما همین چپ بر سر نحوه تحقق عدالت، متکثر و متنوع در خود. تعریف همه چپ با استراتژی “توسعه پایدار” واقعی نیست. بعلاوه چپ نباید از چپ بودن خود شرمگین باشد همانی که طیف متنوع راست در صدد القایش به چپهاست و راست مدرن هم کوشنده اینکه چپ همان اسلامیهای حاکمند که هستی مردم و کشور را بر باد دادهاند! چپ نه تنها بدهکار هیچ کس بخاطر آرمانهای انسانی نیست بلکه هر اشتباهی هم کرده که پاسخگوی آن است و باید باشد همانا در مسیر بهبود زندگی مردم بوده و نه غارت مردم. آرزوی سلامتی و شادکامی شما را دارم.
جناب کریمی درود بر شما وخطه دلاور مردان ودلاور زنان شما
منظور بنده از خطوط موازی به نظر شما در مورد «مشی اتحاد برای اتحاد متوازی بود»
شما که پیر مرادید و استاد ولی دموکراسی حکم میکند نظر ما را هم بشنوید.
کدام کشور پیرامونی هم دموکرات هست هم سکولار وهم جمهوری؟
در این بزنگاه میشود هرسه را یکجا بدست آورد؟
تعاملات سیاسی پشت پرده را در نظر دارید تا خطوط موازی ۴۳ سال پیش ترسیم نشود؟؟
آنها همه تخم مرغهایشان را در سبد مردم نمی گذارند.
رخداد های ۲۵ و۲۸ مرداد و اعتصاب کامیون داران شیلی را در نظر داشته باشیم.
شمشیر مان چوب نشود؟؟
مطالبات حداکثری با نیروی کم؟؟
امیدوارم نه جهانگیر خان شویم نه حیدر خان
واگرنه این دور باطل است
۱۳۲۰،۱۳۳۲،۱۳۵۷
جسارت ما را ببخشید
پیروز وپایدار باشید.
بگمانم انچه که رضاشاه وشاهزاده را برای مردم کوچه وخیابان جذاب کرده وتایید انان چه در شعاربرخی از اعتراضات و یا در گفتگوهای همگانی از اوایل انقلاب تا بامروز در محافل عمومی شنیده میشوداز توسعه امرانه و ارامش اقتصادی وحسن رابطه با جهان وکنترل تورم نسی بوده که چپ انر ندیده میگیردوخشمگین از استبداد و ونبود ازادی سیاسی راعمده کرده وفکر میکند انچه که برایش مهم است برای توده بجان امده از فقر و بیکاری وتورم و سیاست ماجرجویانه حاکمیت هم مهم است واز اینرو با تعجب ویابا نگاهی توطئه امیزحاصل سیاست های خارجی باین اقبال مینگرد حال اینکه مردم بدوره خاندان پهلوی دوره ازادی های خصوصی ثبات نسی اقتصادی و جایگاه نرمال در حیطه سیاست خارجی می نگرند و از استبداد و ساواک چون عمدتا در بگیر وببند های سیاسی نبوده خاطره ای نه چندان شفاف در سر دارند ودر یک بررسی میدانی نیز عموما از محاسن ونه معایب گذشته سخن گفته وشاید بشوخی از سالخوردگان و موسفیدان بعنوان عاملان به تقصیر سرنگونی رژیم گذشته انتقاد میکنند
تازمانیکه چپ خود را نه پرچمدار توسعه بلکه نیروی بنا بتعریف اقای کریمی تنها نیروی خواهان عدالت اجتماعی معرفی میکند مردم انرا همردیف این حاکمیت ویاحکومت های چپی می بینند که در نهایت نه بعدالت اجتماعی دست پیدا کرده ونه به توسعه چرا که که عدالت اجتماعی فرع بر توسعه است وعدالت بدون اولویت توسعه مشارکت در فقر است ویا تداوم اشتباهاتی است که با موضع گیری های عدالت جویانه مانع توسعه شده ویا هنوز در ابتدای پیدایش سرمایه حزب کمونیست تشکیل داده واز ادبیات رادیکال برای سرنگونی ان سخن گفته اند
جناب کریمی با درود به شما.
نقشی به آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
این بیت «کنایی»از حافظ،کنایه را به ما آموخت
کنایی ببینید.
چند سوال از شما دارم
هرچند به گفته بزرگان میان سوال ونقد فاصله کمی است.
آیا کانونهای قدرت اینجا را مانند برج دوقلوی نیویورک میبینند که یکی بزند و بعد چند تا عوض آن بسازند.؟؟
در جنبش مشروطه عدالتخانه اصل بود یامجلس؟؟(همه در ظلم قاجار هم نظر بودند)
خواهندگان مجلس و قانون اساسی چه نقشی در جنبش عدالتخانه داشتند وعدالت خواهان در مجلس چه میکردند؟؟
واژه های زیبای چپ،سکولاریسم،دموکراسی،برای چند درصد از مردم شناخته شده است؟؟
در کدامیک از کشور های تونس،مصر ،الجزایر، پاکستان ،عراق،اردن و…. این واژه ها یک جا جمع آمدند؟؟
این کانونهای قدرت،نیروی کار ارزان،منابع،بازار مصرف را کجا گیر بیاورند وقتی این سه واژه دریک« اتحاد موازی»بخواهند که نگذارند
سوالات تمام شد
به نظر من نقش ژئوپلتیک ونقش ژئو اکونومیک و ژئو استراتژیک در دوام و بقای حکومتها اثر زیادی دارند.
تا نظر شما چه باشد.
از خطوط موازی(اتحاد موازی) که هیچوقت بهم نمی رسند خاطره خوبی نداریم.
پیروزو پایدار باشید.
رضا پهلوی اگر روشن سلطنت را رد کند و به جمهوری سکولار بپیوند کافیست گر چه بخشی از طرفدارانش به سلطنت وابسته اند.
حتی سازمان مجاهدین خلق هم اگر اوپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی را بدون خط کشی هایشان به رسمیت بشناسند و بدون برتری در میدان مبارزه قرار بگیرند باید پدیرفته شوند.